آرشیو سفرنامه هاي 2010
##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
آرشیو سفرنامه هاي 2010
|
ارسالها: 1,064
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
59
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
2010-03-28 ساعت 10:51
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-04-11 ساعت 07:54 توسط Ali Sepehr.)
در تاپیکهای سفرنامه و تجربه مصاحبه در ابوظبی٬ سفرنامه و تجربه مصاحبه در آنکارا و سفرنامه و تجربه مصاحبه در سایر کشورها سفرنامههای بسیاری وجود دارد که در حجم عظیم پستهای تشکر و پرسش و پاسخ تقریباً گم شده اند. در این تاپیک قصد داریم تمام سفرنامههای دوستان عزیز برنده ۲۰۱۰ را جمعآوری کنیم.
این تاپیک قفل شده و ارسال جدید فقط توسط مدیرها میسر است. کاربران برای نوشتن سفرنامه به همان تاپیکهای ذکر شده مراجعه کنند. مدیرهای سایت پستهای شما را به اینجا کپی خواهند کرد.
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
2010-03-29 ساعت 14:23
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-03-29 ساعت 14:24 توسط Ali Sepehr.)
(2010-03-27 ساعت 14:22)esmail نوشته: سفرنامه ما به آنكارا
خب سفرنامه ها اغلب شبيه هم هستن ولي من سعي مي كنم تجربيات خودمون رو تا حدودي بگم. بعد از كارنت شدن من منتظر ايميل و نامه دوم نموندم و شب به كي سي سي زنگ زدم و تاريخ مصاحبه رو پرسيدم. وقتي تماس مي گيرين كيس نامبر و اسم تون رو مي پرسه و خيلي راحت تاريخ مصاحبه رو مي گه. بعد سريع براي بليت و تور اقدام كرديم.
آژانس جزيره بهشت (آقاي راهواري پدر) خيلي كمك كردن چون من حاضر نبودم با ايران اير سفر كنم(قطعن اگه مجبور باشم منم مثل بقيه اين كار رو مي كنم!) و اون موقع تركيش رزرواسيونش باز نشده بود. آقاي راهواري چند روز بعد تماس گرفت و خبر خوشي داد كه تركيش رو براي ما گرفتن. پرواز تركيش بسيار عالي بود البته نه در حد امارات و قطر اير لاين ولي صد در صد بهتر از ايران اير بود.
خلاصه توي فرودگاه آنكارا مصطفي(كارمند پوريا) براي ترانسفر دنبال مون اومده بود. زياد معطل نشديم و با يه ون به سمت هتل حركت كرديم. يه چيزي رو بگم وقتي از فرودگاه بيرون اومديم واقعن هوا سرد بود! در حدي كه من از شدت سرما مي لرزيدم. البته چند روز بعد از شدت گرما نمي شد راه رفت! بنابراين آب و هوا رو از اينترنت چك كنين و باروني و چتر حتمن همراه تون باشه. توي ون كه به سمت هتل مي رفتيم پوريا با مصطفي(راننده) تماس گرفت و با تك تك مسافرها صحبت كرد. پوريا گفت كه احتمالن زودي چك اين مي شين. حالا ماجراي پوريا رو مفصل خواهم نوشت.
وارد هتل شديم و چك اين كرديم و 100 دلار ديپازيت رو پرداخت كرديم. اين صد دلار رو توي يه پاكت مي ذارن و روز چك آوت در پاكت رو جلوي خود شما باز مي كنن و همون صد دلاري رو پس مي دن. اتاق مناسبي بود ولي دو تا تخت جدا داشت كه صد البته به نفع ما بود! چرا؟ والا هيچ كدوم از ما حال و حوصله تكون تكون خوردن ناشي از عوض شدن جا و تلاش براي خوابيدن و ضربه هاي نا خوداگاه رو نداشت بنابراين تخت جدا نعمتي بود.
ما ساعت 11 شب راه افتاده بوديم به سمت فرودگاه و تازه ساعت 2 بعدازظهر از شركت اومده بوديم بيرون و به كارهامون رسيديم. ساعت 12 فرودگاه بوديم و 1 صبح بود كه كارت پرواز رو اولين نفر گرفتيم. درست پشت بيزنس كلس. ساعت 4 و 45 دقيقه پرواز بود كه 5 و نيم پرواز كرديم . بنابراين پيشنهاد مي كنم روز پرواز مرخصي بگيرين و استراحت كنين.
از اونجا كه خيلي خيلي خسته بوديم من با رسپشن تماس گرفتم و گفتم هيچ تلفني وصل نكنه و هيچ مزاحتمي ايجاد نشه كه مي خوايم استراحت كنيم(البته اينم قصه اي شد! كه مي گم.) آخه تجربه مي گفت كه بعضي وقت ها خدمه اشتباه مي كنن و در اتاق هاي ديگه رو مي زنن و چند روز بعد دقيقن همين اتفاق افتاد و يكي از خدمه ها با دمپايي دم در اتاق بود كه بعدش هم گفت ساري!
اون روز رو تا ظهر استراحت كرديم و بعد براي ناهار بيرون رفتيم و گشت و گذار ما شروع شد. صبح جمعه طبق وقتي كه گرفته بوديم براي مديكال رفتيم. اول از همه ماجراي شيرين پوريا رو تعريف كنم.
صبح براي صبحانه رفتيم رستوران. من عكس پوريا رو 3 ماه پيش توي مهاجرسرا ديده بودم. توي رستوران يكي روبروي من نشسته بود. گفتم حتمن اين پورياست. ولي مطمئن نبودم. گفتم حالا ضايع نشيم طرف اصلن شايد ايراني نيست! پس صبر مي كنيم پوريا زنگ بزنه بهتره. جمعه صبح براي مديكال رفتيم. درست ساعت 9 صبح منشي اومد. به همه مي گه پاسپورت ها تون رو بدين و يه قطعه عكس. روزي كه ما بوديم خيلي شلوغ بود و ايراني ها تو هم مي لوليدن. توصيه مي كنم عجله نكنين. بر خلاف كساني كه مي گن وقت گرفتن از دكتر الكي هست و اين حرفا من ديدم كه اصلن اين طور نيست. ما طبق وقتي كه گرفته بوديم دومين نفر بوديم. يكي از بچه ها كه با ما بود گفت كه وقت گرفتن الكيه و الان پاسپورت ها رو چيده روي ميز و همين طوري مي خونه. ولي اين طور نبود. اسم ما رو طبق وقت خوند و گفت بريم طبقه پنجم. طبقه پنجم كه رفتيم نشستيم و پاسپورت و يه عكس گرفت. دوباره نشستيم و منتظر مونديم. ازمون خون گرفت.
يكي از مشكلاتي توي ايران موقع خون گرفتن از خانومم داريم اينه كه رگ هاي ايشون خيلي پايين هستن و موقع پيدا كردن رگ ها دست شون توسط پرستارهاي محترم سوراخ سوراخ مي شه و آخر سر هم با درد و مصيبت از ايشون خون مي گيرن. ولي وقتي اون خانوم ترك از خانومم خون گرفت خانومم گفت: اين كه خون نگرفت!بابا باور كن الكي مي گن خون مي گيرن! داخل سرنگ يه استوانه قرمز بود و شما خون رو نمي ديدين. اينم از خوبي هاي پزشكي اونهاست چون بچه ها و بعضي بزرگترها با ديدن خون دست و پاشون رو گم مي كنن و مي ترسن. البته در تهران هم بعضي جاها از اين سرنگ هاي مخصوص دارن. بعد از خون گرفتن درست روبروي صندلي كه نشسته بوديم براي خون گيري يه راهرو كوتاه بود كه عكس قفسه سينه رو مي نداختن. دو تا پسر جوون بودن كه فارسي مي گفتن چيكار كنيم. موقعي كه توي اتاق مي رين گردن بند و ساعت رو باز كنين و اونها رو جا نذارين يه وقت.
بعد از انجام اين كارها برگشتيم توي مطب و خانوم منشي گفت كه ساعت 2 و 45 دقيقه عصر همون روز بريم براي معاينه. عصري براي معاينه رفتيم. يه ساعتي از وقت مون گذشت و رفتيم براي معاينه. دكتر اونگان با عجله اومد و شروع كرد يه فرم رو پر كردن:بيماري قلبي دارين؟ تيروئيد، ديابت،مادرزادي، جراحي و .... همه جواب ها هم قاعدتن نه بود! البته خودش جلوتر از من نه رو مي زد. وقتي به سيگار رسيد گفتم بعضي وقتها! كه اصلن لازم نيس بگين! البته خواهش مي كنم اگه دندون هاتون زرد شده از زور سيگار و يا جاي جراحي تون واضحه چاخان نكنين ولي وقتي هيچي معلوم نيس جواب فقط نه باشه. اون روز كه ما اونجا بوديم خيلي شلوغ بود ولي ممكنه سرش خلوت باشه بخواد يه دستي بزنه و يه سوالي مثلن بكنه: مثلن بگه: اه شما دريچه قلبت تون انگار مشكل داره! بعضي وقتا درد ندارين؟ شما هم با قاطعيت مي گين نه. نه .نه. البته ايني رو كه مي گم من بلد نبودم و از پزشك مشاوره گرفتم و ايشون گفت اينطور بايد عمل كنيم. پس اگه تابلو نيستين(مثل جاي جراحي يا دندون هاي زرد) يادتون باشه با قاطعيت مي گين نه.
بعد از پر كردن فرم ها گفت روي تخت دراز بكشين. يادتون باشه همه چي رو فارسي مي گه و اگر زبان تون خوبه اصلن باهاش قاطي نشين. يعني فارسيه فارسي. روي تخت دراز مي كشين و دو ضربه به پهلو ها مي زنه و مي گه درد داره و شما هم حتي اگه درد اشتين مي گين نه. بعد كمر تو رو معاينه مي كنه و مي گه نفس عميق و روي سينه تون و نفس عميق و تمام. تا گفت تمام شما اگه آبله مرغون گرفتين بگين گرفتين و جاش رو هم نشون بدين چون به فاصله چند ثانيه دوتا سرنگ رو پر مي كنه.
پس يادتون باشه تا معاينه ش تموم شد بگين. راستي واكسن آنفولانزا رو هم بزنين بد نيست. البته من فكر مي كنم در بيشتر مواقع اونگان كار خودش رو مي كنه و دوتا يا شده يه واكسن رو مي زنه. يكي از بچه ها نوشته بود كه هزينه اش شده 207 دلار و مال ما شد 230 دلار و به خاطر 22 دلار اصلن خودتون رو به زحمت نندازين. تو مطب كه بوديم يه آقايي با سه نفر اومد تو و بعد از چند لحظه خانوم منشي گفت: پوريا جانم!(با لهجه تركي- اين جانم خيلي معني داشت البته) بيا اينجا(من يه كمي تركي بلدم. خانومم گفت پوريا اين آقاهست. من اين ور ديوار بودم و خلاصه گفتم رفتم معاينه و اومدم بيرون مي بينم پوريا رو. شاكي بودم كه چرا زنگ نزده و خبري از ما نگرفته! وقتي از اتاق اومدم بيرون سريع رفتم به خانومم بگم كه كي بگه آبله مرغون گرفته و جاش رو روي صورتش نشون بده كه رفته بود معاينه! پوريا هم انگار رفته بود.
خلاصه ما چون چهارشنبه مصاحبه داشتيم و يكشنبه مطب تعطيل بود گفت دوشنبه بيان جواب بگيرين و ماهم وقت داشتيم و مشكلي نبود. دوستي كه همراه ما بود و با ما جمعه مديكال داشت روز دوشنبه مصاحبه داشت و منشي ازش پرسيد كي مصاحبه داري و وقتي گفت دوشنبه منشي بهش گفته بود كه عصر بره جواب رو بگيره. يعني منشي بد قلقي(والا نمي دونم غلقه يا قلقه!) نيست و شرايط رو درك مي كنه.
اين كه گفتم منشي گفت پوريا جانم يعني پوريا خرش تو مطب مي ره اساسي! كساني كه با پوريا ميومدن مطب خارج از نوبت مي رفتن كنار منشي مي ايستادن و دكتر مي آمد و مي بردشون معاينه. البته كارهايي هست كه پوريا مي تونه براي كاستن از استرس شما كم كنه ولي فكر نكنين مثلن پوريا مي گه: دكتر جون واكسن اين دوست مون رو بي خيال شو! اصن از اين فكرا نكنين.
پوريا مي تونه زمان گرفتن جواب رو كه دو روزه ست كوتاه تر بكنه. اگر خداي نكرده مشكلي پيش بياد كار رو تسريع كنه. مثلن اگه شما مي خوان 3 روز زودتر بيان و 400 هزار تومن توي اين سه روز هزينه مي شه شما مي تونين 200 دلار بدين به پوريا و 200 دلار پس انداز كنين! و يه روزه همه مديكال رو اوكي كنين. اگر مشكلات خاصي دارين يا بيماري خاصي دارين و احتمال مي دين به مشكل بر بخورين و يا استرس اين رو دارين كه نكنه به مشكل بر بخورين يا .... 60 دلار مي دين به پوريا و همراهش مي رين مطب. به هر حال يه مترجم همراه تون هست و خيال تون راحته و دكتر راحت با شما صحبت مي كنه. من ترجيح مي دم اگه قراره پولي هم بدم بره توي جيب يه هم وطن و نه يه خارجي چون مي دونم كه اگه به مشكلي بر بخورم همين هم وطن من هست كه كمكم مي كنه. بازم مي گم تيروئيد و ديابت و بيماري مادر زادي و .... تا هيچي تابلو نيست نداريم كه نداريم. اوكي. به قول تركا اينم تمام!
خب ماجراي پوريا رو بگم. بعد از اين كه ديدم پوريا زنگ نزد و اين حرفا و منم هي توهم مي زدم و توي رستوران يكي شبيه اون بود و از اونجا كه تا روز مصاحبه مهاجرسرا رو چك نكردم تصوير پوريا تو ذهنم نبود رفتم تهران ترول روبروي هتل كه ببينم ترنسفر به فرودگاه كي هست. بله من اونجا پوريا رو زيارت كردم. ماجرا اين بود كه اون روزي كه من به رسپشن گفته بودم براي استراحت تلفن و ويزيت من رو بلاك كنه ايشون لطف كرده بودن و تا آخرين روز تلفن ما رو بلاك كرده بودن و هيچ تماسي نمي تونست با اتاق ما برقرار بشه و حتي پوريا راهواري هم نمي تونست تماس بگيره. وقتي دفتر رفتيم ديدم كه يه ليست جلوي پوريا هست و جلوي اسم ما هي لايت شده كه تلفن بلاك هست. كارهاي دفتر روي حساب و كتاب بود مثلن من زونكن هاي پوريا رو ديدم كه وقت دكتر رو اين ها روي زونكن هاي مختلف بود و مرتب كار مي كرد.
راستي چرا به مهاجر سرا سر نمي زدم؟ خب ما آنكارا بوديم و منتظر مصاحبه و اين حرفا. بنابراين همه كارها انجام شده بود و اگه چيزي كم و كسر بود كه بود ديگه! منم اصلن توان استرس مضاعف نداشتم. مثلن روز قبل مصاحبه اومدم ساعت جلوي در سفارت بودن رو بپرسم. وقتي پرسيدم گفتم بذار آخرين سفرنامه رو بخونم ببينم ساعت چند رفته. دنبال اين كه بودم ديدم نوشته آفيسر كپي گرين كارت اسپانسرش رو خواسته و آي خورد تو حال من!!!! به خودم گفتم بابا يه روزم صبر مي كردي ديگه. البته مشكلي نبود و مي شد به راحتي براي سفارت فكسش كرد.
خب همه منتظر اين قسمت سفرنامه بودين. شوخي ترين و بامزه ترين قسمت همينه.
ببينين من نمي گم استرس نداشته باشين و راحته و فلان و بهمان. استرس شما طبيعيه و همه اونهايي كه اونجا بودن اين استرس رو داشتن ولي كنترلش مي كردن.
صبح ساعت 10 دقيقه به 8 جلوي سفارت بوديم. جلوي در سفارت زياد جا نيست و شما اينطرف خيابون صف مي بندين. روبروي سفارت. تقريبن 8 و نيم بود كه يه آقايي جلوي در داد زد گرين كارتي ها بيان اينجا. منم كه يكي از بچه ها روز قبل بهم آلارم داده بود حواسم جمع بود. از ته صف رفتم جلو و ديدم كسي تكون نمي خوره. خلاصه رفتيم جلو و دومين نفر پشت يه خانوم و آقاي ترك ايستاديم كه چند لحظه بعد يه زن ايراني با داد و بيداد اومد جلو داد مي زد( به اونور خيابوني ها مي گفت. چون ما جلوي در ايستاده بوديم): بيان اينجا... بيان. اينا زرنگي كردن رفتن جلوي صف. منم مي خواستم بگم ببخشين هزينه ببو بودن شما رو نبايد من بدم كه! بعضي ها هم اينقدر استرس داشتن كه از توي صف تكون نمي خوردن!
خلاصه اين كه برخورد منشي دكتر و برخورد خارجي ها با ايراني ها متاسفانه ناشي از رفتار بد اونهاست(بلا نسبت شما البته). متاسفم كه اين رو مي گم ولي وقتي مي بينن شما مودب و با كلاس رفتار مي كنين بسيار بسيار هم محترم هستن.
چند دقيقه بعد رفتيم داخل. نگهبان هيچ اپوينتمنت لتري نخواست از ما. اسم رو توي ليستش چك كرد و هي لايت كرد. وارد گيت امنيتي شديم. موبايل رو تحويل داديم و من كيفم رو كه همه مدارك توش بود از دستگاه رد كردم و رفتيم داخل. خونده بودم كه كسي كيف همراهش نباشه و هيچي كيف همراهش نبود ولي با كيف من كاري نداشت و فقط از دستگاه امنيتي ردش كرد و توش رو هم چك نكرد و گفت برين دست راست. رفتيم پشت يه در ايستاديم. بعد از چند دقيقه يه خانوم انور در بود كه با اشاره به سكيوريتي در باز مي شد و داخل مي رفتن. ما دمين نفر وارد شديم. گفت پاسپورت. شناسنامه. كارت ملي و... كه من گفتم اين چي؟ گفت: صبر كنين همه رو مي گيرم. پس چيزي نگين تا خودش بگه. به ترتيب همه رو مي گيره خودش. سند ازدواج. مدارك مالي. مصاحبه فارسي يا انگليسي؟ مام گفتيم فارسي. گرچه من اسپيكينگ آيلتس رو 7.5 شدم ولي ترجيح دادم اون تو فارسي گير كنه تا من تو انگليسي! يه شماره به شما مي ده و مي رين داخل. پايين شماره نوشته IV Farsi .
رفتيم داخل. شبيه باجه هاي بانك 7 تا باجه بود. البته تصور از باجه بانك كه اپراتور خيلي پايينه و شما اگه صندلي نباشه(توي بانك خصوصي حتمن هست!) بايد دولا شين رو نداشته باشين. يه شيشه بزرگ هست كه اونطرف رو مي بينين. يه ميكروفون كه صداي شما رو منتقل مي كنه. جلوي شما هم اندازه يه نيمكت كوچولي مدرسه جا هست براي نوشتن يا اصلاح فرم. شما پشت به باجه ها مي شينين. ساعت هشت و نيم بود كه شماره اندازه شروع به كار كرد. يه بوغي مي زنه و شماره مي افته. اونطور كه خانومم كشف كرد شماره ايراني ها جدا بود. شماره ما كه روي صفحه افتاد رفتيم جلوي باجه. يه خانومي گفت فرم 1040 سال 2008 اسپانسر رو بدين؟ منم خيالم راحت بود كه همه چي كامله ولي نبود. خوشبختانه يكي از دوستانم كه ايران اومده بود يه بسته اي رو برام آورد. گفت: البته فكر نمي كنم به دردت بخوره... منم گفتم حالا كه آوردي بده به من. شايد به درد خورد. توي يه كاور گذاشتم و روز مصاحبه جدا بردم. وقتي اين رو گفت سريع همون رو با كاور دادم بهش. گفت: آهان. بشينين دوباره صدا مي زنم.
دوباره نشستيم. بعد شماره افتاد. دوباره رفتيم باجه. پول پرداخت كرديم و ديدم كه رسيد رو گذاشت روي پرونده. گفت بشينين صدا مي زنيم. نشستيم و نشستيم و اولين نفر بوديم ولي شديم نفر شايد 10 ام!! يعني پرونده ها رو رو هم گذاشته بوده طرف انگار. اينبار ديگه مصاحبه بود قطعن. شماره افتاد و رفتيم جلو. يه آقاي بسيار خوش اخلاق و با كلاس گفت: عيد شما مبارك. خانومم هم گفت: عيد شما هم مبارك!بعد من سريع گفتم البته ببخشين عيد شما كه نيس!!! گفت انگشت نگاري لطفن. گفت دست راست. بعد خانومم گفت: دست راست؟ آخه توي برگه اي كه به ما داده بودن نوشته بود اول چهار انگشت دست چپ! گفت اوه ببخشين دست چپ بعد دست راست حالا دوتا شصت. به من هم همين ها رو گفت. بعد به خانومم گفت: من به شما تبريك مي گم. شما لاتاري برنده شدين(البته نمي خواست اطلاع بده مي خواست تبريك بگه!) لحنش مثلن ابراز خوشحالي بود(برنده لاتاري خانوم هستش البته). بعد فرمهاي خانومم رو داد گفت اينجا رو امضا كن. خانومم گفت من بايد اصلاح كنم. گفت باشه. آدرس رو عوض كرديم و چندتا اصلاح ديگه و خانومم امضا كرد. بعد فرم من رو داد. و منم اصلاح كرد. اصلاح ما آدرس محل اقامت ، تاريخ ازدواج و زبان بود كه من فقط نوشته بودم فارسي كه چون انگليسي و آذري هم بلد بودم اضافه كردم. من اس جمع لنگويج رو موقع پر كرده فرم نديده بودم!
من منتظر بودم كه قسم بخوريم ولي خبري نشد. بعد به خانومم گفت شما دانشگاه چي خوندين؟ كجا خوندين؟ كارتون چيه؟ بعد يه چيزي رو نفهميد گفت اين يعني چي؟ خانومم هم توضيح داد گفت آهان. سمت شما چي هست؟ بعد اسم اسپانسر رو گفت. اينطوري گفت: فلاني كي هست؟ يعني نگفت اسم اسپانسر چيه. گفت فلاني كي هست. همين. بعد دوباره گفت: تبريك مي گم شما لاتاري برنده شدين!
به من كه رسيد گفت: كار شما چي هست؟ گفتم .... كار مي كنم. بعد چيزي كه خودم تو فرم نوشته بودم رو گفت: كارشناس.... گفتم بله. همين!!
بعدش گفت: كمي از كار اداري شما مونده كه من نمي تونم بگم چقدر طول مي كشه ولي معمولن متوسط 6 هفته طول مي كشه. تمام
اين قسمت راحت ترين قسمت ماجرا بود. وقتي از سفارت مياين بيرون باري از رو دوش تون برداشته شده و احساس آرامش مي كنين.
ما شب پرواز داشتيم و ساعت 12 بايد چك آوت مي كرديم. وقتي برگشتيم وسايل رو جمع كرديم و چمدون ها رو برديم پايين. چك آوت كرديم و ديپازيت 100 دلاري رو از پاكت درآورد و تحويل داد. ما مي خواستيم تا عصري كه مي ريم فرودگاه بريم خريد و اين حرفا. البته چند روزي كه بوديم مشغول خريد و گشت و گذار بوديم. مي خواستم مدارك و پاسپورت رو تو سيف باكس هتل بگذارم كه رسپشن گفت جا نداريم! داشتيم مي رفتيم بيرون كه به پوريا جريان رو گفتم. گفتم مي گه سيف باكس جا نداره. پوريا گفت: يعني چي جا نداره؟ رفت طرف رسپشن و به تركي گفت: مگه مي شه همه باكسا پر باشه و عصباني و غرغر كنان (تركي غر مي زد من نفهميدم!) رفت داخل اتاق سيف باكس ها و دختره بنده خدا دستپاچه همراهش رفت. بعد يه سيف باكس كوچولو داد به ما كه پاسپورت و مدارك رو گذاشتم اون تو و يه كليد رو گرفتم. چون دو كليده باز مي شه و وقتي برگشتم هتل رسپشن با من اومد جلوي باكس و كليد خودش و من رو انداخت و من مدارك رو برداشتم. خانومم گفت: اينا بدجوري از پوريا حساب مي رن انگار! به نظر منم طبيعي بود. 90 درصد مسافرهاي ايراني هتل يا از طريق جزيره بهشت يا از طريق لينك هاي مرتبط با جزيره بهشت اونجا بودن. من از رسپشن هتل پرسيدم و گفت كه رابط ما در ايران آقاي راهواري هست.
- پوريا پسر خوبيه و به كارش وارده. من يكي پوريا رو به ترك ها ترجيح مي دم براي رله كردن كارها. چرا؟ چون ايراني هستم و پوريا رو از نزديك ديدم و ديدم كه پيگير كارها هست. دختر خانومي با مادرش اونجا بود كه با تور.... اومده بود. هيچ ليدري در كار نبود. تازه بهش گفته بودن فلان تاريخ برگشت پره و بايد يه هفته بيشتر بمونين! بعد برگردين. ما وقتي بر مي گشتيم هواپيما نصفش خالي بود!اونم ايام عيد! بليت رفت مطمئنا ايام عيد مشكله چون خيلي از تركهاي مقيم ايران هم داشتن مي رفتن تعطيلات ولي برگشت فكر مي كنم پرواز هميشه جاي خالي زياد داره.
شمارهٔ موبایل پوريا ۰۰۹۰۵۳۲۵۱۰۳۰۱۵
اگه كاري دارين حتمن بهش زنگ بزنين چون اونطور كه من ديدم زياد اينترنت باز نيست!
- توصيه هاي پزشكي: من وقتي كنكور مي دادم هميشه تا سوالات رو مي ذاشتن بغل دست مون و چند دقيقه اي مي موند كه بگن شروع كنين طپش قلب مي گرفتم و يك ربعي طول مي كشيد و اين ماجرا تا كنكور فوق ليسانس هم ادامه داشت. با يه پزشك متخصص مشورت كردم و گفت اين راه حل خيلي ساده اي داره! يه قرص پروپانول 20 نيم ساعت قبل از شروع مصاحبه مي خوري و استيبل مي شي. من چون نمي دونستم كي مصاحبه مي شيم يه دونه دم سفارت خوردم و يه دونه داخل سفارت و بسيار بسيار ريلكس بودم. ولي پيشنهاد مي كنم اگه استرس شديد مي گيرين همون داخل سفارت يه دونه پروپانول 20 بخورين و خلاص. زياد نخورين كه فشارتون مي افته. البته دو روز قبل از مصاحبه من وقتي مي رفتم تو فكر كمي استرس مي گرفتم و دوبار پروپانول 20 خوردم تا استيبل شدم. قرص هاي اسهال حتمن هماره تون باشه چون آب به آب كه مي شين قطعن اسهال مي گيرين مخصوصن بچه ها. آب معدني حتمن بگيرين. قيمت هتل 5 ليره و قيمت بيرون هتل يك دهم يعني 5 قروش! (نيم لير). آب معدني رو هم مارك نسله بگيرين كه مارك مطمئني هست. سوپر ماركت دو قدم پايين هتل هست. هر روز دو تا كوچك و 1 دونه يه ليتري بگيرين كه اگه تشنه شدين توي اتاق 5 لير پياده نشين كه 5 روزش مي شه 25 لير! و بيرون هم آب نسله كم گير مياد و مارك هاي تركه بيشتر.
- توصيه هاي تفريحي: يكي از مراكز بزرگ خريد آنكا مال(ANKAMAL) هستش. از هتل كه بيرون مياين دست راست شما چند قدم اونورتر يه خيابون سرپاييني هست كه مستقيم مي خوره به بلوار آتاتورك. رسيدين به بلوار برين دست راست و مستقيم برين جلو حدود 10 دقيقه پياده روي داره. بعد مي رسين به يه پله برقي كه مي برت تون پايين. تابلو رو كه ببينين جهت مترو رو نشون داده METRO برين دست چپ و بليت بگيرين. حدود 4 لير نفري رفت و برگشته. بگين گو اند بك. اگه ديدين نمي فهمه و اگه يه نفر هستين با دست تون دو رو نشون بدين. دوتا بليت بگيرن. يكي رو رفت و يكي رو برگشت استفاده كنين. جلوي ورودي مترو عين كارت ساعت زني بليت رو فشار بدين(از بالا). بليت مي ره توي دستگاه و پانچ مي شه و مياد بيرون و مي تونين وارد شين. تابلو رو نگاه كنين. به سمت انتهاي خط بايد برين ببين نوشته OLUS املاش درست يادم نيس. ولي به يكي بگين AKKURPI آك كورپي(تمرين كنين الان!) يعني پل سفيد. اونجا اينو نگين نمي فهمن! سوار قطار كه شدين روي تابلو رو ببينين. البته با بلند گو مي گه ولي صداش زياد بلند نيست. چهار تا ايستگاه رد مي شين. سياهه SIAHHE, ATATURK KULTUR MARKAZI, OLUS, AKKURPI به فارسي مي شه سيهه(يا سياهه البته منظورم رنگ سياه نيس! سياهه نمي دونم شايد مي شه نوشته يا يادداشت حالا بي خيال). روي تابلو رو ببينين مث متروي خودمون. اگه رد كردين نترسين. چون 10 دقيقه اي مي ره ته خط و بر مي گرده دوباره. مترو تا ساعت 12 شب بازه. ولي شما 11 ديرتر نرين. وقتي از در مترو ميان بيرون آنكامال روبروتون هست. سمت راست تون رو ببينن يه تابلوي بزرگ داره اون بالاش. فكر كنم 3 روزي اون تو الاف هستين! خيلي بزرگه و براي خريد مناسب. براي سوغاتي هم عاليه. برندهاي ليوايز و ماوي و زارا و اين ها رو بي خيال شين. بنتون اگه اينديريم INDIRIM حراج داشت بد نيست. من يه پيرهن بنتون كه تك سايز شده بود گرفتم 14 هزار تومن! ماركهاي كالزيون و كوتون ترك هستن و عالين. الان لباس هاي زمستوني حراج خورده. شما مي تونين با 14 هزار تومن يه بافتني بلند زنونه بخرين كه تو ايران 150 هزار تومن هم نمي دن. مي تونين تو آمريكا زمستون بپوشين. مارك COLINS هم جين هاي خوبي داره. مي دونم همه استرس مصاحبه دارين اون وقت ولي يادتون باشه توي هتل موندن و جايي نرفتن و تفريح نكردن براي شما سم خواهد بود. نكنين اين كار رو. مث اون دختره كه صبح تا شب مي شست تو لابي هتل و جم نمي خورد و به همه مي گفت دارم از استرس مي ميرم. ولي اومدني خانومم باهاش صحبت كرد. فرداش مصاحبه داشت. گفت تو نه كار دولتي داري و نه چيز ديگه اي! وقتي گفتن برو يو پو اس ياد من بيافت! طبقه سوم آنكامال سينما هستش. فيلم AVATAR رو ديديم . به زبان انگليسي و زيرنويس تركي. البته سه بعدي! نفري 17 لير. فيلم آليس در سرزمين عجايب رو هم ديديم اونم سه بعدي ولي تركي! به خاطر سه بعدي بودنش البته رفتيم. فيلم SHUTTER ISLAND رو هم ديديم. البته اين يكي ديگه سه بعدي نبود. فيلمهاي سه بعدي رو روي اسكرين اينطوري مشخص مي كنن 3D يعني 3DIMENSION . اگه فيلم تركي باشه فقط تركي نوشته. اگه انگليسي باشه پايينش انگليسي هم نوشته و نوشته ORJ. البته با يه / جداشون كرده. فيلمهاي روز دنيا روي پرده هستن و سالن ها بسيار شيك و تر و تميز. روي بليت شماره صندلي درست انتهاش هست و رديفش. تركي نوشته ولي راحت مي شه فهميد. اگه اسم فيلم رو به انگليسي بگين شايد نفهمه ولي مي ره يكي از همكارهاش رو كه انگليسي بلده مياره. اگه هم مي خواين راحت باشين تركيش روئ براش بخونين. مثلن SUVINJI JOHN/ DEAR JOHN سووينجي جان بگين. فود كورت هم كمي اونور تر از سينما هستش. براي تجربه غذاها اگه مك دونالد نخوردين فقط يه بار امتحان كنين. چون ديگه حال تون بهم مي خوره ازش! برگركينگ برين و اين رو سفارش بدين STEAKHOUS BURGER بسيار خوشمزه و با طبع ما سازگار. WHOPPER هم خوبه. پيتزا هات گرونه. يه دونه هم براي دو نفر بسه. ولي حدود 35 تا 37 لير در مياد. ديگه چي بگم؟ والا الان مي گن ما دلهره چي داريم اين چي مي گه! خب من مي گم حال كردي كردي! نكردي از دستت رفته. هي بسين حرص بخور و تو لابي بشين و انرژي مصرف كنن و بعد مي بيني طرف چقدر باحاله! آفيسره رو مي گم. البته اين همه آدم گفتن ولي ما ايراني ها تا خودمون تجربه نكنيم نمي شه كه نمي شه. ولي مي گم از وقت تون استفاده كنين تا كمتر به روز مصاحبه فك كنين. خب من الان 3 ساعت دارم مي نويسم و يه كم خسته شدم. يه كم فك كنم ببينم چي بگم.
- آهان آدرس مطب دكتر اونگان: هتل ددمان يا رويال كه هستين بيايين به سمت پايين. بلواري آتاتورك رو برين به سمت چپ. و همينطور ادامه بدين. سفارت 500 متر جلوتر از هتل ركسوس هست. پرچم سفارت هم معلومه. دست راست رو ببينين مي فهمين. مستقيم برين جلو. 30 دقيقه پياده روي داره البته. لاك پشتي كه برين. مي رسين به 50 متري يه پارك. دست چپ تون يه ساخت مون هست. مستقيم برين روبروتون تابلوي پزشكها هست. حالا برين دست چپ. با آسانسور طبقه اول. پياده از پله ها طبقه بالاي همكف. اصلن اصلن از 7 صب نرين اونجا وايسين ها! سر 9 صبح منشي مياد. شما 5 دقيقه به نه اونجا باشين. به همتون مي گه بشينين.(استراحيت اليين يعني استراحت كنين!) اصن عجله نكنين. پاسپورت و يه قطعه عكس آماده كنين كه ازتون مي گيره. بعد روي نوبت صداتون مي كنه مي رين طبقه 5. يه قطعه عكس رو پشتش كيس نامبر رو بنويسين با پاسپورت بدين بهش. وقتي گفت كيس نامبر دنبال نامه و فلان و بهمان نگردين. پشت عكس بنويسين 2010AS11800 صفراش رو نمي خواد بذارن اگه جا نمي شه 2010 AS00011800 طولاني مي شه. كيس نمابر رو درست بنويسين چون تو مدارك پزشكي تون ثبت مي شه. همين. بقيه اش كه گفتم. راستي اگه زود رسيدين برين توي پارك بشينين. قو و اردك و پر كبوتر! هواي صبح عاليه. عكسم بگيرين.
- يه چيز ديگه اگه انگليسي سوال مي كنين و يه دفعه جواب بي ربط مي شنوين سوكه نشين. خيلي راحت بگين و بخندين. من استانبول و آنتاليا زياد بودم و مي دونم ترك ها مهربونن. ولي فرهنگ آنكارا بالاتر بود. يعني بيشتر دم مترو و بلوار آتاتورك پاتوق دانشجويي بود. من از يه فروشنده دختر كه اومده بود بيرون مغازه با دوستاش سيگار بكشه پرسيدم دوويز كجاست(براي چنج كردن پول همون مسيري رو كه گفتم بياين تو بلوار آتاتورك برين دست راست. مستقيم برين مي رسين به يه پل. ده قدم مونده به پل دست راست تابلوي DOVIZ رو مي بينين. به هيچ وجه تو هتل پول چنج نكنين. چون هر 100 دلار 10 لير از بيرون گرون تره. روز يكشنبه دوويز تعطيله و نمي شه پول چنج كرد. كپي پاسپورت همراه تون باشه كه اگه پول كم آوردين بتونين تو بانك پول چنج كنين چون بدون كپي پاسپورت قبول نمي كنن. پاسپورت تون رو توي سيف باكس بذارين و همراه نبرين جايي. هي يادم مياد ببخشين) دختره سعي كرد به انگليسي بگه گفت: GO AWAY گفتم جان!!! زدم زير خنده و خودشم خندش گرفت. آخه داشت با دستش نشون مي داد مستقيم برو بعد انگليسي مي گفت برو گم شو!! بهش گفتم بگو GO STRAIGHT گفت آهان. راستي سول يعني چپ. چند بار هم از دانشجوها سوال كرديم يكي شون داشت با مترو مي رفت خونه. يه دختر 19 ساله كه الكترونيك مي خوند. ما رو برد آك كورپي(ايستگاه آنكامال) پياده شد و تا خود بازار اومد. البته ما مي شناختيم از اونجا به بعدش رو ولي دوست داشت بياد!! مام چيزي نگفتيم. تا با مترو بلد نبوديم رفت و برگشت مون 27 لير مي شد تا اونجا يعني حدود 60 لير به خاطر عدم اطلاعات ضرر كرديم. بابا پولا دوتا پيرهن خوشگل بنتون بود!الانم شلوار جين كالينز و پيرهنش تنمه. آقا خوش تيپ شدم ها!!!
- هواي آنكارا بسيار تميزه. حتي يه موتور هم توش نمي بيني! چرا؟ با بنزين ليتري 2500 تومن كي موتور سوار مي شه؟ بله دوستان. تركيه روي هر ليتر 2000 تومن ماليات مي گيره. امنيت خوبه. من طي يك هفته فقط يه گربه ولگرد ديدم! نه آقا جان فك نكنين جردن آنكارا بوديم! من سوار مترو شدم و تا تهش رفتم. درست روز قبل مصاحبه. واسه اين كه تو هتل نمونم! 4 لير دادم رفتم و برگشتم. البته برگشتنه خوابم برد. ايستگاه آخر KIZILAY كيزيل آي هستش. SON STAION بهش مي گن. سون يعني آخر. سگ ولگرد 3 تا ديدم. البته ليبل داشتن!يعني چي؟ يعني شماره روش نوشته شده بود و تحت نظارت شهرداري بودن. توي رستوران وقتي مي خواستي كرديت كارت بكشي دستگاه رو مي ذاشتن روي ميز و يه ور ديگه رو نگاه مي كردن! تا شما رمزت رو وارد كني. بله دوستان. دستگاه واير لس بود. حالا اينجا پارسيان كه بهترين بانك خصوصي باشه كارت خوانهاش گند مي زنن اونم باسيم.
- يه چيزي يادم رفت. سيم كارت نخرين اصلن. ما خريديم و بعضي وقتها بهمون زنگ مي زدن. ولي لزومي نداره هي زنگ بزنن چي شد چي شد و هي رو مخ تون برن!! ما چون سال تحويل بود و تبريكات بايد مي گفتيم و اين حرفا خريديم. 31 لير مي شد 10 دقيقه باهاش صحبت كرد. شما مي تونين اس ام اس باهاش بزنين به همه جاي دنيا ولي صحبت كنين تموم مي شه زود. راحت ترين را اينه: يه كارت بين المللي مي خرين 5 لير و 10 دقيقه مي شه با تهران صحبت كرد. تمام. هوس تركسل كردين هم برين پايين هتل تو خيابون سرازيريه دست چپ. تركسل اولي نه. مغازه تركسل دومي پسره خوبيه و انگليسي خوب حرف مي زنه و همه كارا رو انجام مي ده. كپي پاسپورت رو همراه داشته باشين.
اين شايد يكي از بلندترين سفرنامه هاي مهاجرسرا بوده فك كنم و من سعي كردم لحظه به لحظه و تمام اطلاعات رو بدم. منم كه قبلن سفرنامه مي خوندم مي گفتم : بابا اين چرنديات چيه آخه. بگو تو مصاحبه چي پرسيد!!!! خب حالا بهتون مي گم نخير. استرس رو مديريت كنين. از سفر لذت ببرين. يه گوشه نشينين و واسه خودتون خيال پردازي كنين و تصويرسازي مصاحبه و .... يه مسير ساده و لذت بخش روبروتون هست كه مي تونه خاطره انگيز بشه و يا خسته كننده.
از همه دوستاي خوبم تشكر مي كنم. مسعود عزيز(ادمين) رو هميشه دعا مي كنم و هميشه به يادش هستم. از شادي و ليلي و مونيكا و محسن و كاووشگر و پوريا و .... ببخشين همه يادم نميان.... تشكر مي كنم. مرسي كه همراه ما بودين.
اميدوارم همه منتظران به زودي كارنت و كيلير بشن و بشيم. شاد و پيروز باشين.
ارسالها: 558
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 558
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2009-11-10 ساعت 14:09)HAM نوشته: دوست عزیز esmail ، برای اسپانسر کپی سیتیزن شیپ لازم نیست . فقط گواهی اشتغال به کار با ذکر حقوق دریافتی سالیانه و مدت اشتغال در آن محل + فرم نوتورایز شده I-134 + کپی برگه های مالیاتی سه سال آخر (W-2) + اصل گواهی های حساب های بانکی اسپانسر لازم است .
من Hamid هستم و به اتفاق همسرم و دختر ده ماهه ام دیروز 9 NOV مصاحبه داشتیم و هنوز در آنکارا هستیم . سفر نامه نمی نویسم چون شرح ماوقع همان است که سایر دوستان در سفرنامه های قبلی نوشته اند . فقط چند تجربه شخصی می نویسم شاید برای بعضی از دوستان که شرح حالشان همانند من است ، مفید باشد :
ما با ترکیش آمدیم استانبول و بعد آنکارا ، چون روز سه شنبه پرواز مستقیم به آنکارا وجود ندارد . با آژانس جزیره بهشت از طریق آقای راهواری ( پدر ) تور گرفتیم برای هتل ددمان . خدمات آزانس جزیره بهشت خوب است و حتی آقای راهواری شماره صندلی هایمان را هم برایمان رزرو کرده بود . در فرودگاه آنکارا هم آمدند دنبالمان و هتل و اتاقمان هم خوب بود .
پوریا راهواری (پسر) پیشنهاد کرد که نفری 50 دلار بدهید تا کارهای پزشکی را برایتان انجام دهم و من هم موافقت کردم . از ما 100 دلار گرفت و برای دخترم هم هزینه ای نگرفت . خوب شد این کار را کردیم ، چون روز چهارشنبه شدیدآ بارانی بود و ما با آنکارا و مطب دکتر و آزمایشگاه آشنائی نداشتیم . به علاوه آنفولانزای خوکی در ترکیه بسیار زیاد شده است و من ترجیح دادم در محیط آزمایشگاه و مطب بالا و پائین نکنم و پوریا کار هایمان را انجام دهد . صبح راننده اش آمد دنبالمان و رفتیم آزمایشگاه . پوریا در آنجا منتظر بود و مدارکمان را گرفت و با زبان ترکی با پرسنل صحبت کرد و کارمان را سریع انجام داد . عکس قفسه سینه هم انداختیم . ما را رساندند به هتل و دوباره عصر آمد دنبالمان و رفتیم به مطب دکتر که در طبقه پائین است . پس از معاینه و زدن واکسن آنفولانزا برای هر سه نفرمان ، پس از حدود ده دقیقه پوریا پکیج پزشکی مان را بصورت مهر و موم از منشی گرفت . پوریا در هتل ، پرواز ترکیش و کلینیک پزشکی خیلی آشنا دارد و کارها را سریع پیش می برد . در غیر اینصورت شاید باید یک یا دو روز برای جواب پزشکی منتظر می ماندیم که البته چون بچه شیر خوره داریم و رفت و آمد برایمان مشکل است ، این روش را ترجیح دادیم .
در ضمن هوای آنکارا سرد است و شب ها سردتر می شود ( سرد تر از تهران ) . لباس گرم را فراموش نکنید .
در روز مصاحبه وقت در ساعت 08:30 داشتیم ، ولی از ساعت 07:50 جلوی درب سفارت بودیم . از هتل ددمان تا سفارت 6 لیر کرایه تاکسی است ( هر دلار بین 1.40 تا 1.45 لیر است و این بستگی دارد به اینکه کجا پولتان را تبدیل کنید ، در هتل یا در صرافی ! )
ساعت 8 درب سفارت باز شد و چون بچه داشتیم و هوا سرد بود از نگهبان خواستیم که اجازه بدهد برویم داخل ( چون ابتدا کسانی که وقت 08:15 داشتند را راه می داد ) . نگهبان گفت که وقت شما 08:30 است ، چرا زود آمدید ( با عصبانیت ! ) ولی نهایتآ گذاشت زودتر برویم داخل .
پس از عبور از بازرسی خانمی به زبان فارسی اصل مدارک را از ما خواست : اصل شناسنامه ها ، اصل گذرنامه ها ، اصل کارت های ملی ( و ترجمه آنها که من قبلآ با مدارکم پست نکرده بودم ) ، اصل سند ازدواج ، اصل مدرک لیسانس خودم و اصل کارت پایان خدمت که البته من معافیت کفالت داشتم . در ضمن نمونه عکس هائی را که قبلآ در پکیج فرستاده بودم را خواست ببیند تا اگر با مشخصات مورد نظر آنها مطابقت ندارد ، جهت انداختن عکس مجدد ما را راهی عکاسی کند . از نمونه عکسها چند تا داشتم که نشانش دادم و قبول کرد ( مشخصات عکسهای ارسالی را حتمآ رعایت کنید به خصوص گوش هایتان کاملآ پیدا باشد حتی خانم ها و الا باید بروید عکاسی و مجددآ عکس بگیرید و یک نفرقبل از ما دچار این وضعیت شد ) . بعد آن خانم یک شماره به ما داد و رفتیم داخل سالن اصلی . شماره ما چهار بار بروی مونتور ثبت شد .مرتبه اول مدارک اضافی را که قبلآ با DHL فرستاده بودم پس دادند . مرتبه دوم رفتیم و برای سه نفر مبلغ 2325 دلار دادیم . مرتبه سوم انگشت نگاری ( با اسکنر الکترونیک ) انجام دادیم و مرتبه آخر نوبت مصاحبه رسید .
زبان فارسی را انتخاب کردیم تا راحت تر باشم . آقای آفیسر خوشروئی با زبان فارسی دست و پا شکسته احوالپرسی کرد . مجددآ مدارک اضافی و عکس های اضافی را عودت داد . چون مدارک ما کامل بود ، مصاحبه مدت زیادی طول نکشید ( حداکثر 5 دقیقه ) . تغییراتی را که قبلآ در فرم هایم داشتم و برای KCC ایمیل کرده بودم به او گفتم ( مثل تولد دخترم بعد از شرکت در لاتاری ، تغییر آدرس ارسال گرین کارت در آمریکا ، لیست سفرهای خارجی ام که قبلآ در فرم های اولیه ننوشته بودم ) . پرینت ایمیل هائی را که قبلآ فرستاده بودم در پرونده ام دیدم . ظاهرآ KCC آنها را در پرونده ام گذاشته بود و به آنکارا ارسال کرده بود . سپس فرم های DS-230 را من و همسرم امضا کردیم و من هم جای دخترم امضا کردم . آدرس جدید ارسال گرین کارت را قبل از امضا در فرم DS-230 نوشتم . از من در مورد کارم پرسید و شرکت هائی که کار کرده ام که توضیح دادم . گفت کسی که آدرس ارسال گرین کارت به او را در آمریکا داده ای چه نسبتی با شما دارد که توضیح دادم . پرسید اسپانسر با شما چه نسبتی دارد که گفتم از دوستان قدیمی ام است . پرسید که آیا قبلآ به آمریکا رفته اید که گفتم خیر . از خانمم هم پرسد که آیا کار می کنید که جواب داد خیر و اینکه در چه رشته ای تحصیل کردید . فقط همین ! چرا یک چیز دیگر هم گفت و اینکه دختر خیلی خوشگلی دارید و من هم گفتم ممنون !! در پایان گفت که مدارک شما کامل است ولی برای تکمیل مراحل اداری ( کلیرنس) بین 3 تا 6 هفته دیگر هر جمعه سایت سفارت را چک کنید و هر وقت کلیر شدید بیائید برای دریافت ویزا . بعد برگه های سفید و آبی را داد که توضیح آنها را در چند پست بالاتر نوشته ام . و السلام !
برای اثبات تمکن مالی مدارک زیر را تهیه کرده بودم و 18 روز قبل از مصاحبه با DHL به همراه سایر مدارک با کرایه پستی 120,000 تومان ( !!!!!) به سفارت در آنکارا فرستادم ( هزینه DHL برای ارسال مدارک به KCC در آمریکا 75,000 تومان شده بود ) البته وزن مدارکم برای آنکارا کمی از یک کیلو بیشتر شده بود ، چون مدارک سه نفر بود . مدارک مالی : ترجمه سند منزل و ترجمه گواهی ارزشیابی ملک توسط کارشناس دادگستری ، گواهی تمکن مالی برای سه حساب بانکی ( به انگلیسی ) ، برگه های اسپانسر که در ابتدای همین پست توضیح داده ام . سایر مدارک ارسالی همان هائی بود که در نامه دوم خواسته بودند .
البته من نامه دومم هیچوقت نیامد ( شاید بدلیل تغییر پلاک ! ) . تاریخ مصاحبه را از KCC با ایمیل دریافت کردم و چند بار هم با ایمیل با سفارت آنکارا آن را Confirm کردم . در سایت سفارت بخش Appointment هم که در جدول می توان وقت خود را دید . سپس با ارسال ایمیل به سفارت در آنکارا ، مضمون نامه دوم را خواستم که آن را نفرستادند ولی فایلی فرستادند که توضیحات لازم و مدارکی که باید ارسال می شد به همراه آدرس ها در آن نوشته شده بود . در ضمن در یکی از ایمیل ها نوشته است که :You may consider this mail in lieu of appointment letter که همان را پرینت گرفتم و در درب نگهبانی سفارت نشان دادم . البته آنها نام و کیس نامبر مصاحبه شوندگان هر روز را دارند و با لیست خودشان و پاسپورت ها چک می کنند .
امیدوارم که توضیحات خسته کننده نبوده باشد و اگر هم خسته کننده بود ، مفید واقع شده باشد .
به امید موفقیت همه دوستان .
حمید
يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد
شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرک
ارسالها: 1,064
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
59
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
(2010-03-29 ساعت 15:54)usagreen نوشته: سلام به همه دوستان عزيز مهاجرسرا
بعد از خواندن کلي از سفر نامه هاي دوستان بالاخره نوبت ما شد که دينمون رو نسبت به اين سايت با ارزش ادا کنيم و سفرناممون رو بنويسيم
من اگر اشتباه نکنم اواخر ارديبهشت پارسال بود که صبح از خواب بيدار شده بودم و داشتم آماده ميشدم برم سر کار که موبايلم زنگ خورد و ديدم بابام داره بهم تبريک ميگه با خودم تعجب کردم تبريک برا چي؟ وقتي گفت لاتاري گرين کارت برنده شدي هيچ عکس العملي نشون ندادم چون منتظر بودم از خواب بيدار شم بعد يه سيلي به خودم زدم ديدم نه مثل اينکه واقعا بيدارم و اونوقت بود که ديگه ديوانه شده بودم و نميدونين چه حالي داشتم البته همتون همين حال رو داشتين بعدشم که نميدونستم چه پروسه اي بايد پشت سر گذاشته بشه تا ويزا فکر ميکردم تا يکي دو هفته ديگه ميرم آمريکا
همون موقع ها بود که با سايت مهاجرسرا و بچه هاي مهاجرسرا آشنا شدم و از اون موقع به بعد شب روز به عشق رفتن به آمريکا شب روزم رو ميگزروندم.
من نامه هام چون داييم که اسپانسرم بود برام ثبت نام کرده بوذ به آدرس خودش در آمريکا ميرفت هم اولي و هم دومي به موقع رسيد و از تاريخ مصاحبم هم از طريق نامه هم از طريق ميل با خبر شدم که 25 مارس بود.
من يکم فروردين با ايران اير پرواز داشتم و تقريبا ساعت 2 شب به ساعت آنکارا به هتل ددمان رسيديم البته نکته قابل عرض اينجاست که آقاي پوريا که گفته بودن دنبال ما ميان و ما ترانسفر داشتيم دنبال ما نيومدن البته بعد از يک ساعت که در فرودگاه منتظر مانديم و با آقاي پوريا تماس گرفتيم متوجه شديم که راننده آمده و چند نفر رو سوار کرده و بدون اينکه چک کنه آيا کسه ديگه اي مونده يا نه رفته و مارو جا گذاشته و بعد از يک ساعت و نيم دوباره آقا پوريا رانندش رو فرستاد و اومد دنبالمون.
من چون در گرد همايي محاجرسرا در کافه ويونا با يکي از دوستان به نام حسين آشنا شده بودم و تاريخ مصاحبمون هم در يک روز بود اونجا بيشتر با هم بوديم و خيلي هم خوش گذشت.
دوم فروردين کاراي مديکال که به راحتي دکتر رو پيدا کرديم و در حدود ده دقيقه پياده از هتل ددمان بود
طبقه يک تحويل يک قطعه عکس و طبقه پنجم از ما خون و عکس قفسه سينه گرفتن
دوباره به طبقه اول برگشتيم و نشستيم منتظر معاينه دکتر که حدود پنج دقيقه طول کشيد و در جمع با زدن دو واکسن 207 دلار هزينه پزشکي شد.
سه شنبه ساعت سه به همراه حسين آقا و اخويشون رفتيم و جواب مديکال رو گرفتيم و در راه برگشت از کنار سفارت رد شديم و عرض ادب کرديم
و اما پنج شنبه روز مصاحبه.
ساعت 7:30 دم درب سفارت مملو از آدم بود و ما هم توي همه اون آدم ها و از هتل ددمان تقزيبا 6 نفر بوديم که 3 نفر لاتاري و 3 نفر ديگه غير لاتاري بوديم
ما جزو نفرات اول شديم و بعد از نشان دادن پاس و رفتن پشت در معروف که تق تق ميکند به اتاق بازرسي رفتيم و بعد از اون به حياط دوم و پشت يه درب ديگه که اونم تق تق ميکنه
يه خانم که ايشون دورگه هستن مادرشون هندي و پدرشون ايراني و فارسي رو از منم بهتر صحبت ميکرد ازم مدارکم رو گرفت و گفت که اگر مدارکي رو که برامون پست کردي اصل ترجمه بوده ديگه نميخواد اونارو تحويل بديد
اين خانم بسار مهربان بود و من خودم هر سوالي داشتم ازش پرسيدم و ايشون هم جواب داد.
نشستم تا شمارم خونده شد و رفتم اول 775 دلار دادم و دوباره نشستم تا شمارم رو خوند و باجه پنج بودم
يه خانم که فارسيش زياد تعريفي نداشت ابتدا احوال پرسي کرد و گفت کارت چیه منم گفتم آزاد بوده و الان بیکارم بعد سربازیم رو پرسید که بهش گفتم معاف شدم بعد بهم گفت که ما کپی پاس اسپانسر شمارو نیاز داریم و بهم برگه آبی داد و منم خدا خدا میکردم که تیک چک امنیتی رو نزنه که خدارو شکر نزد و برگه آبی رو بهم داد و گفت ساعت 4 بیا منم خوشحال دوباره اومدم نشستم تا بقیه دوستان نوبتشون بشه و ببینم اونا کارشون چی میشه که دیدم تو برگه آبی نوشته که کسانی برگه آبی دارن باید ساعت 1:30 بیان ولی اون خانم به من گفته بود که باید ساعت 4 بیای منم رفتم از اون خانم ایرانی سوال کردم و گفت نه توام 1:30 بیا
منم اومدم هتل و به اسپانسرم گفتم و اونم سریع برام میل زد و منم پرینتش کردم و ساعت 1:30 رفتم سفارت اینبار بلد شده بودم چی کار کنم رفتم اینطرف که دید داشت به داخل سفارت دیدم آقاهه یه نگاه به ساعت کرد و اومد که به سربازه دم درب بگه که بفرست بیان من نفر اول پریدم و اینبار شدم نفر اول و بهد از طی مراحل صبح رفتم و شمارمو خوندن همون باجه 5 اما یه خانم دیگه که انگلیسی زبان بود بهش برگه آبی و کپی پاس اسپانسر رو دادم و اونم گفت برو اون گوشه یو پی اس منم که دیگه داشتم بال در میاوردم رفتم یو پی اس و 12 لیر معروف رو دادم
عصری خوشحال و خندان با خانواده و دوستان مشغول گشت و گزار در خیابانها بودیم و حدود ساعت 10 شب اومدیم هتل وقتی در رو باز کردم دیدم یه نامه کف اتاق گفتم اینم ویزا وقتی بازش کردم مثل یخ وا رفتم توش نوشته بود که از سفارت تمتس گرفتن و گفتن که من تا ساعت 5 بعد از ظهر یا فردا صبح باید برم سفارت منو میگی دیگه داشتم دیوونه میشدم که اخه چرا برا چی من که همه کارا رو کردم پول دادم انگشت نگاری کردم امضا کردم خلاصه تا صبح من مثل مار به خودم پیچیدم انقدر فکر و خیال کردم و بالاخره صبح شد و رفتم سفارت جمعه بود و دیدم بر عکس دیروز که دم سفارت شلوغ بود حتی یک نفر هم نیست تازه فهمیدم که جمعه ها سفارت تعطیل حالا گفتم من چه جوری باید به این سربازه ترک بفهمونم که اینا منو خواستن که برگه یو پی اس رو نشون دادم و گفت صبر کن تا ساعت 8 منم وایسادم تا 8 شد یه آقای اومد از داخل و گفتم بهش که اینجوری شده گفت صبر کن تا 9 حالا مگه وقت میگذره مام نشستیم تا بالاخره بعد از سه ساعت هین یه ساعت گذشت و من تک و تنها رفتم داخل و نشستم تو سالن و بعد از نیم ساعت دیدم باجه 5 که همون خانم دیروز بود منو صدا کرد از من معذرت خواهی کرد و گفت که دیروز انگشت نگاری شما خوب نبوده و از شما میخوام دوباره انگشت نگاری کنین منو میگی وقتی فهویدم موضوع فقط همین بوده گفتم نوکرتم 100 بار دیگم برات انگشت نگاری میکنم و بعد هم اومدم و فرداش ساعت 12 ظهر بود که یو پی اس اومد و پاسم رو به همراه یه ویزای خوشگل بهم تحویل داد.
نکات مهم.
1: تمام دوستان لاتاری ویزا میگیرن اینو خوده افیسر بهم گفت خیاله همه راحت باشه فقط بعضی ها چک امنیتی میخورن.
2: برای کارهاتون پول الکی به کسی ندید مثل ترانسفر یا وقت مصاحبه یا گشتن تو شهر چون اگه با تاکسی برین براتون ارزون تر میشه مخصوصا اگر چند نفر باشید و یا اگر با تاکسی یا مترو برید که دیگه هیچی.
3: مراکز خرید مهم
الف: آنکا مال که میتونید با مترو برید 4 تا ایستگاه از میدان کیزیلای فاصله داره.
ب: چیکیتای مال و مال 365 که هر دوتاشون نزدیک هستن و میشه با اتوبوس خط 413 از میدان کیزیلای رفت.
پ: پانورا مال که با تاکسی از کیزیلای 25 لیر میگیرن و مال قشنگی هست و توشم آکواریوم داره که کوسه داره توی آکواریومش
از تمام دوستان که در این مدت منو کمک کردن خیلی خیلی تشکر میکنم مخصوصا مدیرهای عزیز و شادی و سراوین به امید موفقیت تمتم دوستان.
ارسالها: 1,064
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
59
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
(2009-11-21 ساعت 02:32)Borqa3 نوشته: قسمت ۱ (خوش شانس، قسمت یا ... )
سلام
قبل از اینکه بخوام در مورد سفر نامه ی امسالم بگم ترجیح میدم یه ذره برم عقب تر ، یه ماجرایی رو تعریف کنم مربوط به چند سال پیشه، شاید برای بعضی هاتون مفید باشه، ...
سال ۲۰۰۳، یکی از دوستم داشت فرم های لاتاری رو پر میکرد ، اون زمان مثه الان راحت نبود كه کامپیوتری باشه، و از طریق اینترنت،... باید با دست پر میکردیم،...
دوستم داشت غر میزد كه نمیدونه با فرم ها چی کار کنه، و نمیخواد از طریقه پست ایران بفرسته،... گفتم بده من، من آشنا دارم، آدرس اون روبنویس،... دوستم خوشحال شد و گفت پس برای تو هم پر میکنم، چون من اینجوری راحت ترم!،... خندم گرفت، چون اصلا بهش فکر نکرده بودم، به خودم گفتم، بذار بکنه، اگه اینجوری راحت تره!!،.... کی برنده میشه؟!!!
۶، ۷ ماه بعد همون آشنام زنگ زد به موبایلم كه الان یه سری مدارک دستم رسیده، كه میگه توی لاتاری برنده شدی،... تعجب کردم، گفتم من ؟!! دوستم چی؟! ، گفت من فقط یه نامه دستمه، اونم اسم تو روشه!!
برات میفرستم، چون باید فرم ها رو پر کنی، گفتم، من چی کار کنم باهاش؟
گفتش من نمیدونم، تو پر کردی، حتما میخواستی بری دیگه!!، گفتم نمیدونم، اصلا انتظار نداشتم، همین جوری پر کردم، اصلا من پر نکردم، ..
بعدش تو دل خودم گفتم وای من الان دلم میخواست برم اروپا نه آمریکا!
فرم ها رسید دستم، شمارم خیلی بالا بود، بینه ۳۵۰۰۰ و ۳۶۰۰۰!...
هیچی نمیدونستم چی کار باید بکنم، فرم ها رو پر کردم فرستادم، بعدش هم شروع کردم توی اینترنت گشتن، متاسفانه اون موقع مثل الان نبود كه فروم درست حسابی باشه، و آدم راحت بتونه اطلاعات گیر بیاره!
اینقدر توی سفارت ها گشتم تا دستم اومد یه سری چیز ها،...
خلاصه بگم كه آخرش مثه اینکه قسمت نشد، سفارت ابوظبی رو انتخاب کرده بودم، اونا تا ۱۲۰۰۰ نفر بیشتر مصاحبه نکردن (یا شایدم من اشتباه میکنم، چون هر ماه كه سایتشون رو چک میکردم میزدن كه با کیا مصاحبه میکنن، اما هیچ وقت شماره بالاتر از اون نرفت، بر خلاف سفارت های دیگه!)
تا اینکه گذشت من اومدم اروپا، یادمه بعدش هم شروع کردم به پر کردن فرم، اما از وقتی كه رفت روی اینترنت!
یعنی در کل، ۴، ۳ بار شرکت کردم، دیگه شرکت کردن کاری نداره الان ، ...
باز امسال اسمم در اومد، ... عجیب بود، هم برای خودم، هم برای فامیل و دوستان!، ... یکی میگفت قسمتت هست، یکی دیگه خوش شانس!!، حتی یکی بهم گفت مگه تو باز هم شرکت کردی؟؟؟ !!
اینبار شمارم پایین بود، همه بهم گفتن حتما میری، اما من چون یه بار طعمش رو چشیده بودم، اصلا امیدم رو نذاشتم روش ، و به همه گفتم روش حساب نمیکنم، شاید خدا قصد داره سر به سرم بذاره!
اینو تعریف کردم كه بگم بچه هایی كه شرکت میکنن امید داشته باشن، اگه نشد، شاید خیری توش هست، اگه شد هم همینطور!
کاراتون ، نقشه هاتون رو بکشین برای زندگی، خوب یا بعد برید جلو، اما خودتون رو پابند چیزی نکنین اگه نشد!
خدا بزرگه،...
برقع
شماره کیس: 2010AS000007XX
تاریخ دریافت نامه قبولی:15/5/2009
کنسولگری : Paris
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: 6/6/2009
تاریخ کارنت شدن کیس: August
تاریخ دریافت نامه دوم: End of September
تاریخ مصاحبه: 17/11/2009
(2009-11-23 ساعت 04:09)Borqa3 نوشته: قسمت ۲،( مصاحبه)
مصاحبه من ساعت یک بود، ۲۰ دقیقه زودتر رسیدم، گفتن در سفارت ۱۰ دقیقه به یک باز میشه، باید وایسین!
من بودم و ۴ خانومه دیگه!
بلاخره رفتیم تو، من نفر دوم بودم، وقتی شمارم نگه کردم، دیدم با بقیه فرق داره، ازشون پرسیدم برای لاتاری اومدن، گفتن نه!
گفتم پس برای اینه كه شماره من فرق میکنه لابد!
خلاصه چند نفر دیگه هم اومدن، و اسمی اونا به ترتیب صدا زده میشد، تا اینکه دیدم شماره من هم روی برد ظاهر شد، وقتی رفتم، آقایی كه اونجا بود گفت شماره اشتباه بهت دادن، برو عوض کن!!!!
دیدم افتادم ته صف، چون توی این مدت یه سری دیگه اومدن !!!!
خلاصه بلاخره صدام کردن، و اولش رفتم نامه دوم رو تحویل دادم، و گفتن برم پول بریزم!، صبح قبل از اینکه برم سر کار رفته بودم از عابر بانک ۴۰۰ euro پول گرفته بودم، اما میدونستم کمه،...
اونجا گفتم میتونم یه مقداریش رو نقد بدم باقیش رو با کارت، اقاهه گفت اگه همش رو با کارت بدی، ارزانتر در میاد واست، منم همش رو با کارت دادم!
وقتی کارم تموم شد، همون باجه اول باز صدام زد، و گفت مدارکت رو میخوام، و یکی یکی شروع کرد ازم خواستن،...
اولش پرسید كه فرانسوی حرف بزنیم یا انگلیسی!،... گفتم فرقی نمیکنه! (باید بگم كه من الان ۳ سال اینجام، زبون فرانسویم عالی نیست، اما انگلیسی بهتر بلدم حرف بزنم، و چون توی شرکت اینترناسیونال کار میکنم، زیاد انگلیسی حرف میزنم با همکارای فرانسویم، و یکی از عادت های بدی كه دارم اینه كه وقتی دارم فرانسوی حرف میزنم، و یه جا گیر میکنم، سریع کانال عوض میکنم و انگلیسی حرف میزنم، دوباره برمیگردم به فرانسوی!!!!)
بعدش پرسید كه شناسنامت رو بده، منم ترجمه و اصل شناسنامه رو دادم، بعدش گفت، ازدواج کردی، گفتم نه، گفتش اصلا؟ طلاق نگرفتی؟، خندیدم گفتم اصلا!، بعدش گفتش ببین من قصد بدی ندارم، فقط این پروسه باید طی بشه، و این سولات باید پرسید بشه، گفتم، میدونم، اصلا اشکالی نداره،...
باز گفت این مدرک بهم بده، منم مدرک رو تحویل میدادم، ویا توضیحی میخواست توضیح میدادم، اما متاسفانه یه جا كه گیر میکردم، ناخواسته میزدم روی کانال انگلیسی، و اون میگفت، اه الان انگلیسی شدی كه!
بعدش من باز برمیگشتم به فرانسوی!
یه باره دیگه ازم یه چیز پرسید، یادم نمیاد، منم جواب دادم ( همیشه سعی میکردم لبخند بزنم) دیدم داره باز توضیح میده كه این یه پروسه هست و مجبوره كه این سولات رو بپرسه!!، گفتم میدونم، بعدش گفتم ببخشید چرا هی اینو میگین، مگه رفتارم باعث شد كه این فکر رو کنین؟ گفتش آره!!!، عصبی میزنی!!!!!
تعجب کردم گفتم یه ذره استرس دارم، اما عصبی نیستم، و متاسفم اگه این برداشت رو کردین، اونم خیلی دوستانه جواب داد كه نه، اصلا نیازی نیست حتا یه ذره استرس داشته باشی، و شاید من اشتباه میکنم!!!
خلاصه این تنها چیزی بود كه بین ما پیش اومد،...
آها یه چیز دیگه هم بگم كه فرم های ارسالی برای بچه های كه میرن آنکارا با فرم های پاریس فرق میکرد،.... اینجا نوشته بودن كه یا فرم های اسپنسر یا اگه ویزای کاری دارین، مدارک کارتون رو بدین!
من هم اسپنسر داشتم، هم مدارک کاری آورده بودم، مثلا از رئیس شرکتم توی تهران که یه recommendation درست و حسابی بود ، و همینطور کار هایی كه اینجا کرده بودم!
اما دیگه هیچ برگه مالی همرام نبود!،... ازم پرسید كه برگه مالیت رو بده، گفتم اسپنسر دارم، اونا رو گرفت، و بعدش گفت خوب اینا مال اسپنسر هست، خودت چی داری؟ منبع مالی؟
جا خوردم، گفتم اصلا نمیدونستم وقتی برگه اسپنسر میارم، باید مدارک مالی خودم هم بیارم، گفتش اشکالی نداره، بعد روی فرمی كه جلوش بود و تیک میزد، نوشت كه نداره!!!
یه لحظه یاد کاغذ های کاریم كه توی یکیش درامد سالانم رو زده، گفتم یه چیز هست، نمیدونم به دردتون میخوره یا نه، من برگه های کارم هم دارم، این کمک میکنه، گفتش آره، حتما، بده بهم، اینا رو میزارم روی پروندت، کنسول نگه میکنه و نکته مثبت هست برات! و اونجایی رو كه نوشته بود نداره، اصلاح کرد و نوشت : OK
بعدش كه تموم شد و مدارکم رو گرفت، یه سریش رو اصل گرفت، یه سریش هم کپی ها رو!
گفتش برو بشین این باجه بغلی كه یه خانوم هست صدات میکنه، اون کنسول هست، و تصمیم میگیره،... گفتم مرسی و ممنونم از اینکه صبور بودین باهم، اونم تشکر کرد.
بلاخره خانوم کنسول هم صدام کرد، و اومد به زبان فرانسوی سلام کرد، من به انگلیسی جواب دادم،... (تصمیم گرفتم همش انگلیسی حرف بزنم و اشتباه قبلی رو تکرار نکنم، كه اونم دیگه همش انگلیسی حرف زد باهم.)
و ازم خواست كه فرم دوم رو امضا کنم، با اینکه من فرم دوم همرام بود، اما ازم نخواست و خودش همون فرمی كه فرستاده بودم توی نامه اول دستش بود، ... منم یه دور سریع خوندم و امضا کردم.
ازم پرسید چند باره كه دارم لاتاری شرکت میکنم، گفتم فکر کنم ۴، ۵ بار. ( اصلا اشاره نکردم كه قبلا برنده شدم!)
پرسیدن كه آشنا دارم اونجا، گفتم آره، همون کسی كه اسپانسرم شده.
گفتش كه کارت چی هست؟
گفتم اینه، گفتش همون کار ایرانت رو داری ادامه میدی، دیدم برگه رئیسم توی ایران دستشه، و اون رو خونده، گفتم من اون موقع کارم این بوده، الان هم توی همون زمینه کار میکنم، اما ربطی به اون شرکت نداره، بعدش گفت رشته ایی كه توی فرانسه خوندی چه ربطی به کارت داره، گفتم کاری كه دارم میکنم زیر مجموعه ی اون محسوب میشه، و یک کم در موردش توضیح دادم، چون کنجکاو بود بدونه.
بعدش پرسید كه اگه برم آمریکا کجا میرم؟ گفتم باره اول میرم فلان شهر، پیش آشنامون، اما برای کار و زندگی شهر های بزرگ رو ترجیح میدم، چون زمینه شغلی برای تخصص من بیشتره.
گفتش یکی ۲ هفته دیگه پاسپورتت با ویزا میرسه دستت، سوالی داری بپرسی؟ گفتم یعنی توی کریسمس میتونم برم آمریکا، گفتش به احتمال زیاد.
همین!!!
حتا ازم نپرسید برای چی دارم میرم اونجا!
خوب ۳ تا تجربه میشه بدست آورد، اینه كه به اون زبانی كه تسلط کامل دارید حرف بزنید كه مثه من نشه، و ناخواسته عصبی نشون بدین، كه طرف فکر بد بکنه!
دیگه اینکه درست هست كه گاهی وقت ها تا چیزی نپرسیدن چیزی نگید، اما توی حالت من ، عکس قضیه بود، و اونا مدارک کارم رو حسابی خونده بودن، در حالیکه آقاهه اصلا اشاره ایی بهش نکرد ، حتا توی فرمش هم نبود!
اگه گاهی وقت ها فکر میکنین یه چیزی ممکنه کمکتون باشه، حتما بگین، اشکالی نداره!
و آخر اینکه مدارک مالی رو باخودتون ببرین، حتا اگه اسپنسر کله گنده ایی داشته باشید، (مال من واقعا کارش درست بود، اما اینا زیاد نگاه نکرده بودن)، البته امروز كه داشتم برای پدرم تعریف میکردم، پدرم گفت كه وقتی آقاهه برگشته بهت گفته مدارک مالیت کو، چرا نگفتی میرم میارم براتون، ... خوب من اصلا به فکرم نرسید بگم، الان هم موندم ،شده کسی مدرکی رو یادش بره و اینا بهش فرصت بدن یا نه؟
همین دیگه، فکر کردم اینا رو بگم، شاید کمک حال بچه هایی باشه كه جایی غیر از آنکارا و ابوظبی هستن. هنوز پاسپورتم دستم نرسیده، اما امیدوارم برسه،...
برقع
پ.ن. مرسی حمید خان، لطف دارید، آره، قشنگ میفهمم چی میگی، منم وقتی رفتم اینجا همش داشتم با توصیفات بچه ها توی آنکارا مقایسه میکردم!، و یکی از دلیلی كه باعث شد سفر نامه بنویسم همین بود!
شماره کیس: 2010AS000007XX
تاریخ دریافت نامه قبولی:15/5/2009
کنسولگری : Paris
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: 6/6/2009
تاریخ کارنت شدن کیس: August
تاریخ دریافت نامه دوم: End of September
تاریخ مصاحبه: 17/11/2009
ارسالها: 1,064
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
59
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 1,064
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
59
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
2010-03-29 ساعت 20:25
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-05-16 ساعت 22:33 توسط Ali Sepehr.)
(2010-03-17 ساعت 11:13)farnaz1668 نوشته: سلام به همگی دوستان
بنظر من سفرنامه آقا حامد بسیار کامل بود و تجربه من مشابه ایشون بود.فقط نکاتی که لازمه یادآوری کنم اینه که دوستانی که میان دوبی اگر هر دارویی میخواهند بیارن حتما از دکتر گواهی بگیرند و نظام پزشکی تائید کنه و بدهند دارالترجمه و همراهشون باشه واسه فرودگاه چون اگر توی فرودگاه ازتون دارو بگیرند مثل داروهای آرامبخش،شربت اکسپکتورانت،استامینوفن کدئین و هزار جور دارو که به نظر ما خیلی عادی محسوب میشه از نظرشون مخدره و از 6 ماه تا 10 سال زندان داره.اینو گفتم که بدون نگرانی اگر دارویی میخواهید بیارید مراحل گواهی رو طی کنید که اگر توی فرودگاه به طور اتفاقی ازتون گرفتند مشکلی نداشته باشید.
در مورد اشتباهاتی هم که توی فرم داشتید هیچ نگران نباشید و همونجا وقتی به اون خانم یا آقایی که می خواهد باهاتون مصاحبه کنید بگین، فرم رو میده اصلاح کنید.
ار میخواهید مصاحبه فارسی باشه هم میتونید خودتون به خانمی که داره مدارکو ازتون میگیره بگید و راحت انجام میشه این کار.با ما به فارسی مصاحبه کردند.
من و همسرم هر دو شغلمون خصوصی بود و همسرم سربازی نرفته بود و برای همین بدون کلیرنس ویزامون روگرفتیم.ما اسپانسر داشتیم و دیگه مدارک مالی و سند خونه از ما نخواستند.حتی مدرک تحصیلی شوهرم رو هم نخواستند.
سوالهایی که از من پرسید: تحصیلاتت چیه؟تو ایران چه کار می کنی؟کارت خصوصیه یا دولتی؟تو امریکا کسی و داری یا نه؟
از همسرم هم پرسید کارت چیه تو ایران؟خصوصی یا دولتی؟برای کارت سفر های خارجی هم میروی یانه؟سربازی رفتی یا نه؟چرا معاف شدی؟
به همین راحتی....یعنی من تا الان کار به این راحتی انجام نداده بودم.
در مورد معاینات پزشکی هم پلی کلینیک رفتیم و پس از عکس قفسه سینه و قد و وزن و فشار خون و آزمایش خون،دکتر یک معاینه کامل انجام داد و یک سری سوال راجع به بیماری هایی که داشتی یا نه که خیلی دکتر شوخ و باحالیه.یک واکسن هم به من و همسرم زدند و مجموعا پولی که دادیم 1100 درهم برای 2 نفرمون شد.
امیدوارم همگی به راحتی ویزاتون رو بگیرید که حتما هم همینطور خواهد بود.
اگر سوالی داشتید در خدمتم و از همه دوستان بابت اطلاعاتی که دادند و خیلی هم مفید بود تشکر می کنم.
ارسالها: 558
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 558
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 558
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2010-01-11 ساعت 13:54)PEYMAN2010 نوشته: سلام به همگی
هر چی که بخوام بگم میبینم دوستان خیلی کاملتر از من توضیح دادن اما نکاتی که به ذهنم میرسه هر چند تکراریه واستون مینویسم امیدوارم که مقبول بیفته و منو به خاطر کمی و کاستی ببخشید
عرض کنم که من 29 دسامبر با حدود 7 .8 روز تعجیل به خاطر ترس از تعطیلات و اینکه احتمال میدادم مطب دکتر تعطیل باشه همراه با شوهر خواهر گرام عازم سفر شدیم
4شنبه صبح به مطب دکتر رفتم و کارای مدیکالو انجام دادم که خدارو شکر مطب خیلی خلوت بود با این حال خانم منشی فرمودند که فردا بیا جواب بگیر
اها تا یادم نرفته بگم که ما الیت هتل بودیم بد نیست هموطنامونم زیادن تو هتل اتاق 2 تخته شبی 65 دلار
اما چون بغل دستش دارن ساختو ساز میکنن اسایش نداشتیم از 7 صبح تا 5 غروب سرو صدا دیونمون میکرد واسه همین بعد از سه 4 روز به نزدیکترین هتلی که دم دست بود نقل مکان کردیم هتل ارگان شبی50 دلار .
5شنبه ساعت 11 صبح رفتم مطب که جوابمو بگیرم البته چون نیم ساعت زودتر رفته بودم رفتم طبقه سوم تو ازمایشگاه که دیدم کلی از هموطنا اونجان
یه خانم و اقای جوون به همراه دخترشون اونجا بودن که اونام لاتاری برنده شده بودن که مفتخرم خدمت اعضای محترم برسونم که با افتخار مهاجر سرا رو به همگی ایرانیها یی که اونجا بودن معرفی کردم چون هیچکدومشون اشنایی با سایت نداشتن و در بعضیاشونم اینطور که میگفتن به خاطر نداشتن اطلاعات کافی ناقصی مدارک داشتن . مجری برنامه توپ طلاییم اونجا بود به همراه خانوم محترمشون.برای همگیشون بهترینهارو ارزو میکنم
به هر حال من 5 شنبه با پرداخت215 دلار پاکت در بسته مدیکالو گرفتم. تمامی واکسنامو قبول کرد چون من اصفهان زده بودم ولی بردم پاستور تاییدش کرد البته تو هتل ارگان با یکی از بچه های خوب انجمن Ashkan.R اشنا شدم که از قضا همشهریم بود .اشکان گفت که بچه های esfahan میتونن ببرن کارت واکسنشونو بیمارستان امین تایید کنن قبوله
حالا 5 شنبه کجا سه شننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننبه کجا
مگه میگزشت ساعت.
خلاصه به هر جون کندنی بود طاقت اوردم تا روز مصاحبه
ساعت 8 دم در سفارت بودم. دوستان یادشون باشه که پرینت نامه دوم صفحه اولش که تاریخ مصاحبه توشه دستشون باشه البته نگهبان لیست داره ولی تو چند مورد نامه رو ازشون خواسته بود
حدود ساعت 9 بالاخره موفق شدم برم تو
خیلی خلاصه میگم که حوصته دوستان سر نره
اول تا وارد سالن میشی یه خانم که فارسیو مثل بلبل حرف میزنه مدارکو میگیره و یه شماره بهتون میده
بعد باید ببینید شمارتون کی رو تابلو اعلام میشه
تا شمارم اعلام شد رفتم جلو باجه و یه خانم بود که باید پولو اونجا پرداخت میکردم
اومدم نشستم بعد از یه ربع دوباره شمارم اعلام شد که این بار واسه انگشت نگاری رفتم
هنوز نشسته دوباره شمارم اعلام شد باجه 5
حالا تو این نیم ساعت به من چی میگذشت................. بماند
من فارسیو انتخاب کرده بودم
رفتم جلو باجه یه اقای جوون عینکی خوش اخلاق به به
سلام علیکو چاق سلامتی که تموم شد اصل مدارکو پسم داد و ازم خواست که سوگند بخورم بعد همون فرمی که تو پاکت اول فرستاده بودم گذاشت جلوم تا امضا کنم.حالا سوالایی که پرسید:
شغل
خدمت رفتی یا نه. که من رفته بودم حتی ترجمشم دادم بهشون که پسم داد
همییییییییییییییین
بعدشم برگه ابیو داد دستمون که تا برگرو دیدم دنیا رو سرم خراب شد گفتم دیدی به اسپانسر گیر داد
اخه من اسپانسر نداشتم یه حساب بردم با یه وکالتنامه سند ملکی
اما خدارو شکر هیچ گیری نداد
منم خوشحال اومدم بیرون.شکر خدا
اینم از سفر ما
بازم ببخشید اگه به دردتون نخورد
فقط اینو بگم که ترس به دلتون راه ندید و توکلتون به خدا باشه مدارکتون کامل باشه دیگه از هیچی نترسید
در پایان از همگی دوستان ممنونم که بی دریغ به هم کمک میکنن.با ارزوی موفقیت همگی اونایی که ویزا گرفتن
اونایی که منتظر کلیرنسن و اونایی که منتظر مصاحبن
از مدیریت محترم سایت و همچنین ادمین بزرگ بی نهایت سپاسگذارم.
يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد
شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرک
ارسالها: 558
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 558
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 558
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2010-03-30 ساعت 01:36
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-03-30 ساعت 01:46 توسط sh-b.)
(2010-02-21 ساعت 19:48)MSOLR نوشته: سلام بر همه ؛ من هم مانند تمام عزیزان سفرنامه ای با شباهت های بسیاربا دیگر دوستان دارم ؛ اما به رسم ادب و به پاس بهره ای که از مهاجرسرا برده ام لازم است که مطالبی را تقدیم آن دسته از منتظرین کنم که هنوز در مراحل اولیه هستند.
حوالی بهار بود و گاهی از ذهنم می گذشت که نتایج قرعه کشی لاتاری معلوم شد یا نه؟ به خودم می گفتم ؛ ای بابا ؛ تو که در زندگیت در هیچ قرعه کشی حتی یک جفت جوراب هم برنده نشده ای ؛ دلت خوشه !!! بعد هم به کارم ادامه میدادم و انگار نه انگارکه قرعه کشی هم هست...
به روز خانمی به موبایلم زنگ زد و گفت شما فلانی هستی ؛ گفتم بله ؛ گفت یه پاکت انداختن خونه ما که به نام شما ست و آدرس ناقص داره ؛ من بازش کردم و از مشخصات داخل پاکت استفاده کردم و بعد از ده روز جستجو شما رو پیدا کردم ؛ فکر کنم لاتاری برنده شدین و....
حالا ببینین چقدر آدمهای خوب و نازنین پیدا میشن که با کلی زحمت نامه رو به دستت میرسونن؛ خلاصه رفتم نامه رو گرفتم و هر چه تونستم از این خانم تقدیر و تشکر کردم و آرزو دارم همیشه با همسر خوبش خوش و خوشبخت باشن.
من و همسر و فرزند یازده ساله ام هم کلی خوشحال شدیم و یه چند روزی همش توی فکر و برنامه ریزی.
از اونروز رفتیم توی تهیه مواد لازم برای پر کردن فرمهای مربوطه و ارسال آنها ؛ آنقدر وسواس داشتم که نگو و نپرس هر چیزی رو چند بار چک می کردم و بالاخره فرمها با دی اچ ال به دوبی و از اونجا توسط دوستم به کنتاکی ارسال شد ؛ دی اچ ال ایران میگفت نمیتونیم تضمین کنیم که به موقع برسه ...
نکته ای که همیشه رعایت کردم نوشتن همه چی منطبق بر واقعیت و پاسخ به همان اندازه که پرسیده بودند ؛ تاریخها ی تولد و نام ها مطابق با پاسپورتها.سایر تاریخها را با استفاده از نرم افزار تبدیل تاریخ به میلادی تبدیل کردم.
یه دوست خانوادگی و صمیمی هم داریم که سال قبل از ما برنده شده بودن و شماره کیسشون بالا بود و نامه دومشون نیومده بود ؛ وقتی نامه اول ما اومد و شماره کیسمون هم نسبتا پایین بود ؛ یه خورده ناراحت شدیم چون ما قبلش به اونها امید می دادیم که کار تون حتما جور میشه ولی این اتفاق وضع را ناجور کرده بود و اونا هم به طور طبیعی دمغ بودند ؛ ولی خوشبختانه دو سه روز بعد نامه دوم اونا هم اومد و الان آمریکا هستن.
بعدش رفتیم توی انتظار کارنت شدن و هرماه بولتن ویزا رو چک میکردم تا اینکه برای ماه اکتبر کارنت شدیم و نامه دوم هم نیامد که نیامد؛ با استناد به وقت سفارت که توی سایت زده بود به کی سی سی نامه دادم و نامه دوم رو با ای میل گرفتم ؛مدارک لازم ترجمه و فرمها رو پر کردم و اسپانسر هم ردیف کردیم و باز هم دی اچ ال ؛ ای بابا دلمون خون شد تا رسید به آنکارا ؛ تا امریکا چهار روزه رفته بود و تا آنکارا هفت شب و هفت روز طول کشید و بعد از دو روز تعطیلی شنبه و یک شنبه رسید به سفارت...
اینجا هم همون قاعده را رعایت کردم و دقیقا چیزهایی رو که خواسته بودن فرستادم ؛ مدارک اضافی رو که برخی از دوستان توصیه می کنند ؛ همراه بردم ولی لازم نشد (مثل گواهی سابقه کار).
مدارک مهم مثل دیپلم رو قبل از کارنت شدن تهیه و ترجمه کرده بودم؛ برای گرفتن اصل دیپلم دو هزار کیلومتر سفر کردم.اینا رو خوبه زودتر تهیه کنین..
نتیجه اخلاقی که تا این مرحله می خوا م بگیرم اینکه : دوستان عزیز همه کارها به ترتیب و منظم پیش میرن و هر چی استرس داشته باشین از کیسه رفته و بعدا پشیمون میشین ؛ اصلا شک نکنین که ویزاتون آماده س .
چندی بعد ؛ وقتی که بلیط و مرخصی گرفته بودیم که بریم ترکیه ؛ از سفارت زنگ زدند و گفتن وقتتون چند روز عقب افتاده ؛ چاره ای نبود و ما هم برنامه رو عوض کردیم ؛ بفهمی نفهمی فکر کنم به کمی بهتر هم شد.
هتل آنکارا رو هم با ایمیل چونه زدم و رزرو کردم ؛ وقت دکتر اونگان رو با اینتر نت رزرو کردم و برای زدن واکسن خودم و خانواده محترم طبق دستورالعملهای دقیق مهاجرسرا عمل کردیم و از انستیتو پاستور تجریش گواهیهای مربوطه اخذ و ترجمه و همراه مدارک ارسال شد..
بالاخره روز موعود فرا رسید و با پرواز ترکیش از طریق استانبول عازم آنکارا شدیم ؛ علیرغم اینکه خیلی از جزئیات مثل قد و قواره منشی دکتر اونگان رو از طریق مهاجر سرا خونده بودیم و خبر داشتیم ولی استرس علیه السلام دست از سر مبارک بر نمیداشت و خوب یک کم نگران بودیم که چی میشه چی نمیشه...
ما چون بچه داشتیم باید سه چهار روز زودتر میرفتیم آنکارا ؛ بنا براین ضمن انجام آزمایشات پزشکی وقت زیادی داشتیم که به خرید و بازدید بگذره ؛ آنکارا شهر خوبیه و مردم خوبی هم داره ؛جاهای دیدنی و شاپینگ سنتر هم در حد اون چند روز داره ؛ ما از آنکا مال ؛ مقبره آتا تورک ؛چند مرکز خرید در نزدیک میدان کیزلای؛ باغ وحش هم بازدید نموده و فیض وافربردیم.
روز سفارت و مصاحبه هم فرا رسید و ما با در دست داشتن نتایج معاینات پزشکی که دقیقا مطابق سفرنامه های دیگر انجام شد ؛ عازم سفارت شدیم. پس ازمقداری معطلی با نشان دادن پاسپورت وارد شدیم و اصل مدارک را تحویل دادیم و شماره نوبت را گرفتیم و رفتیم داخل سالن انتظار نشستیم.
همه خیلی خوش اخلاق و خوش برخورد بودند ؛ غیر از دم در که سرش واقعا شلوغ بود و جدی برخورد می کرد.
اول شماره نوبت اعلام شد وانگشت نگاری شدیم و بعد شماره اعلام شد و پول دادیم و بعدش هم شماره اعلام شد رفتیم برای مصاحبه ؛ یک خانم خوش اخلاق حدودا پنجاه ساله بود که سلام و احوالپرسی کرد طوری که یادمون رفت داره مصاحبه میکنه از من اسممو و کارمو پرسید و از خانمم هم کارشو و محل کار و یک کم در قالب یک رهگذر که انگار توی پارک همدیگه رو دیدیم با پسرم شوخی کرد و انگلیسی حرف زد و در ضمن همین سوالات گفت دستاتونو ببرین بالا و قسم بخورین و ماهم طبق همون متنی که خانمه گفت قسم خوردیم و یه برگه آبی داد عذرخواهی کرد و گفت کیستون از نظر من خوبه ولی باید چند هفته صبر کنید تا این پروسه طی بشه .
آنقدر صمیمانه برخورد کرد که اگر چند دقیقه دیگه اونجا بودیم ؛ ممکن بود خوراکیهامون رو با هم قسمت کنیم و بشینیم به تخمه شکستن و غیبت کردن....
ما هم چون مشابه این موضوع رو بارها توی مهاجرسرا خونده بودیم بدون اینکه از دریافت برگه آبی تعجب کنیم تشکر کردیم و خانمه هم از تعجب نکردن ما تعجب کرد و خداحافظی کردیم و از سفارت اومدیم بیرون و رفتیم به انتظار فینال.
بعد از تعطیلات ژانویه سایت آپدیت شد و حدودا من بعد از شش هفته وخانمم بعد از هشت هفته چشممان به جمال کیس نامبر محترم روشن شد و بنده هم مثل برق پنج شنبه صبح با پرواز ترکیش رفتم آنکارا و ظهر رفتم سفارت پاسپورتا رو دادم و فرداش هم ویزا اومد هتل ؛شنبه شب هم برگشتم تهران.
حالا ماییم و ادامه این راه.......................................................
اگر برخی چزئیات رو ننوشتم پوزش میطلبم چون فکر می کردم تکرار مطالب سایر دیگران است ؛ هدف من این بود که همه دوستان مطمئن باشند که همینجوری ویزا می گیرن وامیدوارم همه کاراشون بدون دردسر و براحتی انجام بشه ؛ به امید دیدار
(2010-02-22 ساعت 04:14)kavoshgarnet نوشته: دوستان عزيز من تلاش مي كنم چيزهايي كه ساير دوستان در سفرنامه اشان نوشته اند را تكرار نكنم و اگر مطالب تكراري هست براي اينكه ساختار سفرنامه به هم نخورد آنها را مي نويسم. اگر املاي اسامي تركي را اشتباه نوشته ام پوزش مي خواهم.
مدرك تحصيلي
بعد از دريافت نامه دوم دوم از KCC به صورت جدي براي گرفتن مدرك تحصيلي از دانشگاه اقدام كردم و همزمان نيز براي اسپانسر اقدام كردم با توجه به مشكلاتي كه با دانشگاه داشتم در نهايت 20 روزمانده به روز مصاحبه موفق شدم مدرك ديپلمم را از دانشگاه بگيرم و آنهم با دوندگي 6 ساعت تمام در سالنهاي دانشگاه بود. منظورم از دوندگي هم دقيقا دويدن است كه به صورت تابلو حتا زماني كه نيازي به دويدن نبود با ژست دويدن آرام مي دويدم آنهم با كت و شلوار و كفش مجلسي!!! با اين روش موفق شدم مدركم را بگيرم وگرنه ممكن بود حتا تا ماهها بعد از مصاحبه هم موفق به گرفتنش نشوم.
اسپانسر
از خيلي وقت پيش گزينه اسپانسر را بررسي كرده بودم و در حال رايزني بودم اما بعد از دريافت نامه دوم گزينه هاي سند ملكي و مانده حساب و Job Offer را نيز در نظر گرفتم. براي Job Offer بزودي متوجه شدم كه در مدت كوتاه باقي مانده امكان آن وجود ندارد سند ملكي هم با توجه به هزينه زياد آن كه براي من حدود 700 تا 800 هزار تومان تمام مي شد بي خيالش شدم و بر روي اسپانسر تمركز كردم و با چند بار مذاكره با يكي از نزديكان قبول كرد كه اسپانسرم شود ولي چون خيلي به زمان مصاحبه نزديك شده بودم امكان دير رسيدن مدارك اسپانسر بود و بلافاصله اقدام به شارژ حساب بانكي و گرفتن تمكن مالي كردم.
تمكن مالي
چون فكر نمي كردم گرفتن تمكن مالي چقدر زحمت داشته باشد آن را براي روزهاي آخر گذاشته بودم كه با مشكل تراشي روساي بانكها مواجه شدم. بانك صادرات و بانك ملي صدور تمكن مالي را منوط به گردش بسيار بالاي شش ماهه كردند و بانك اقتصاد نوين هم بهانه تراشي مي كرد و در نهايت با كمك بزرگ يكي از آشنايان كه به رئيس بانك قول افتتاح حساب با گردش مالي كلان را داد جناب رئيس قبول كردند و تمكن مالي بنده را صادر كردند. روز قبل از صدور مبلغ 10 ميليون تومان و روز صدور تمكن مالي 20 ميليون ديگر به حساب واريز كردم و همانطور كه در اظهارنامه بانك نوشته بود افتتاح حساب من 2007 بود. و به من گفت كه بايد ببري تهران شعبه آرژانتين نامه بين الملل بگيري در آنجا هم حدود يكساعت براي صدور زمان برد اما هيچ دردسري نداشت.
ترجمه
فرداي روز گرفتن مدرك تحصيلي تمام مدارك را برداشته و به طرف تهران حركت كردم و در ميدان وليعصر پاساژ نبوت دارالترجمه سهند با بهاي هر مدرك 5000 تومان مدارك را ترجمه كرد و يك هفته بعد تحويل داد دليل طولاني شدن آن هم اين بود كه چون روز سه شنبه رفته بودم و به چهارشنبه و ...تا شنبه كار مهرها انجام نمي شد قرار شد كه روز دوشنبه عصر تحويل بگيرم و من هم براي يك استراحت راهي شمال شدم و در روز آخر هم چون در آنجا كار مهمي پيش آمد روز سه شنبه رفتم و ترجمه ها را تحويل گرفتم و با يك نگاه سريع متوجه شدم كه كارشان درست است.
ارسال مدارك
فرداي روزي كه مدارك را تحويل گرفتم مدارك را به DHL كه در اداره مركزي پست شهر بود بردم و با 39 هزار تومان آن را براي آنكارا پست كردم در حالي كه تنها 12 روز به مصاحبه مانده بود و مدارك هم با توجه به چهارشنبه و ... ، شنبه عصر به تهران رسيده بود و دوشنبه به آلمان و سه شنبه به آنكارا و سه شنبه بعد هم من مصاحبه داشتم و كلي تعطيلي هم اين وسط بود.
حركت به سمت آنكارا
با توجه به ارسال دير مدارك و دردسرهاي گرفتن تمكن مالي در بانك تصميم گرفتم همان روز كه براي تاييد به تهران مي روم از تهران به سمت آنكارا حركت كنم و بي خيال حركت با قطار روز پنجشنبه از تهران مستقيم به آنكارا مي رود و صبح يكشنبه به آنجا مي رسد بشوم. بنابراين پس از دريافت نامه بانك كه قبلش تماس گرفته بودم با منزل و وسايلم را آماده كرده بودند يك دربستي گرفتم به سمت تهران و دقيقا ساعت 4 بعد ازظهر همزمان با تعطيلي بانك نامه تمكن را گرفتم و با توجه به تعطيلي 5 روزه ايران كه هيچ بليط براي هيچ جا پيدا نمي شد با يك سواري به سمت تبريز حركت كردم كه در آنجا هم وضع بدتر بود و قطار هم 2 ساعت قبلش به سمت وان حركت كرده بود يك دربستي گرفتم به سمت مرز و در آنجا به قطار رسيدم.
مسافرت با قطار
پس از اينكه تا ساعت 4 صبح منتظر كارهاي گمركي بوديم قطار به سمت وان حركت كرد و كلي ماجراهاي جالب داخل قطار، ولي به دليل توقف هاي طولاني و كثيف بودن قطار و به خصوص محيط شبيه سازي شده اسراي نازيها خاطره خوبي برايم نشد. مامورهاي قطار هر چند دقيقه يكبار مي آمدند و در كوپه را باز مي كردند و دستور جديدي صادر مي كردند. و به علت وجود تعداد زياد قاچاقچي كالا برخورد ماموران ترك نيز بد بود هر چند كه به هيچ كدام از وسايل من نگاه هم نكردند ولي رفتارشان با ساير هموطنان آزار دهنده بود.
شهر وان
با 5 ساعت تاخير به شهر وان رسيديم و يك تاكسي گرفتم كه مرا به يك هتل خوب 3 يا 4 ستاره ببرد كه بعد از اين همه خستگي يك شب در وان استراحت كنم به اولين سه ستاره اي كه رفتيم به قدري اين هتل بد و كثيف بود كه پس از ديدن اتاق به راننده گفتم كه فوري مرا به فرودگاه ببرد و هرچه اصرار كرد كه هتلهاي بهتر را نشانم دهد به هيچ وجه زير بار نرفتم و گفتم فقط هواپيما، پرواز (اوچاك) 25 لير به تاكسي دادم در ضمن قيمت آن هتل 3 ستاره!!! 45 لير در شب بود.
با توجه به هجوم مسافران ايراني براي گذران تعطيلات قيمت هواپيما از وان به آنكارا حدودا 2.5 برابر شده بود و با 124 لير با پرواز پگاسوس با دو پرواز به مقصد آنكارا گرفتم.
پرواز
در فرودگاه وان كمترين قيمتي كه دفاتر به من دادند 124 لير بود كه به دفتر THY رفتم و اعتراض كردم و او هم به تركي كه فقط 64 لير را فهميدم جواب داد ولي بلافاصله مسول دفتر پگاسوس به تركي به او اعتراض كرد و در هر صورت نگذاشت من هواپيماي ديگري غير از دفتر خودش بگيرم و در نهايت مجبور شدم از خودش و با قيمت 124 لير بخرم. هواپيماي خوب و راحتي بود و از مناظر هوايي شهر وان و استانبول لذت بردم ولي پذيرايي پولي بود. فرودگاه استانبول فرودگاه بسيار بزرگ، منظم و ساختيافته اي بود. پس از 2 ساعت انتظار با يك هواپيماي 737 به سمت آنكارا حركت كردم و پس از فرود چون اتوبوسي در آنجا نديدم با يك تاكسي كه كمي انگليسي بلد بود توافق كردم كه با قيمت 55 لير مرا به يك هتل ببرد.
هتل
با توجه به اينكه كرايه تاكسي زياد بود و بار من هم زياد و سنگين بود جلوي هر هتل از راننده تاكسي خواستم كه منتظر من باشد كه در سومين هتل به نام هتل توريست كه نسبتا تميز و مرتب هم بود توافق كرديم به قيمت 35 دلار در شب و تاكسي را مرخص كردم كه وجه اضافي هم مطالبه نكرد. من براي گرفتن اتاق به دقت اتاق را مي ديدم. اين هتل مثل هتلهاي يك ستاره و دو ستاره تهران بود. علاوه بر تلويزيون و يخچال، در سرويس وان و سشوار هم داشت. در همه هتلهاي سه ستاره صبحانه سلف سرويسي و رايگان بود.
بعد از چهار روز ماندن در اين هتل و خسته شدن از آن به هتل تاچ (Tak) به قيمت هر شب 40 لير رفتم و پس از اينكه از پرواز برگشت جا ماندم هتل بهار (BAHAR) را به قيمت 35 لير گرفتم كه از هتل تاچ خيلي امن تر و تميزتر بود ولي سشوار و وان نداشت البته هتل تاچ هم وان نداشت. هر سه اين هتلها در منطقه Ulus و به فاصله نزديك به هم بودند. اين منطقه محل خوش گذراني توريستها و خود تركهاست و به خصوص هتل تاچ كه اصلا براي خانواده مناسب نيست و حتا خود من دفعه بعد به اين هتل نمي روم. هتل بهار خدمه جا افتاده و مطمئني داشت. در هر سه هتل رفتار بسيار خوبي داشتند ولي من در هتل تاچ كمي مي ترسيدم و در هتل بهار بيشتر راحت بودم و خدمه دوره ديده داشت.
براي ديدن دوستي به هتل ددمان رفتم و آنجا را براي خانواده و جواناني كه زياد به تنهايي سفر نرفته اند بسيار مناسب يافتم . در كل براي گرفتن هتل در آنكارا هيچ جاي نگراني وجود ندارد اما براي اطمينان بيشتر، تلفني و يا ايميلي چانه بزنيد و رزرو كنيد.
دكتر اونگان
با نيم ساعت تاخير به لابراتوار Guzen در بلوار آتاتورك و خيلي نزديك به سفارت اما در طرف ديگر خيابان رسيدم و منشي پس از پرسيدن اسمم گفت كه ساعت 9:30 بايد مي آمدي ولي گير نداد و مرا براي عكس برداري از قفسه سينه و آزمايش خون فرستاد به طبقه سوم كه جمعا نيم ساعت زمان و 47 دلار هزينه در بر داشت و گفت كه دو روز بعد، روز دوشنبه 4 به بعد براي معاينه برگرد. به گمانم آنروز دكتر در مرخصي بود و من بيخودي دو روز قبل و با اين دو روز 4 روز زودتر آمده بودم چون عكس و آزمايش را روز دوشنبه هم مي توانستم انجام بدهم فقط 300 الي 400 هزار تومان هزينه اضافي براي خودم درست كردم.
روز دوشنبه كه به مطب رفتم دكتر بعد از حال و احوالپرسي فارسي به موبايلم اشاره كرد و به انگليسي پرسيد كه اين چيه من هم گفتم موبايل و بعد به فارسي پرسيد بيماري داري سيگار مي كشي مواد مخدر مصرف مي كني عمل جراحي داشته اي و مقداري هم انگليسي سوال كرد و بعد دوباره در باره موبايلم پرسيد من هم كه خودم را زده بودم بيغ بازي فقط جوابش رو دادم و او هم كه ديد من حاليم نيست گفت ببينمش و بعد از ديدنموبايل من و چند سوال درباره آن و اينكه چطور كار مي كند شروع كرد صحبت به انگليسي در باره موبايل خودش كه يك سوني اريكسون 99i بود و موبايلي كه مي خواسته بخره ولي بخاطر ريز بودن نوشته ها و ضعيف بودن چشمهاش نخريده و كلي صحبت ولي من همزمان حواسم به آمپول زدن بود كه تا بخوام بپرسم اين چيه يك سانت تو بازوم فرو كرده بود و گفت TD و من گفتم كه سه بار زدم و قبل از اينكه خاليش كنه توي بازوي من بيرونش آورد و كارت واكسيناسيون مرا نگاه كرد و گفت كه اين كه تاريخ نداره و من هم توضيح دادم كه دكتر من براي تبديل تاريخ مشكل داشته و قبول كرد و TD را نزد ولي پولش را حساب كرد و واكسن بعدي هم همانطور كه يكريز حرف مي زد و گاهي مي گفت ‘Do you understand me’ كه من حواسم به صحبتهاش باشه آماده كرد كه بزنه و من هم پرسيدم كه اين چيه و گفت ‘Variecella’ من هم متاسفانه يكهو اسم لاتين بعضي از واكسنها رو قاطي كرده بودم ندانستم كه اين همان آبله مرغان است و با اينكه اول صحبت كه به فارسي بود من گفته بودم كه آبله مرغان گرفته ام و جاي دو چاله مربوط به آن را هم نشان داده بودم ولي زد ديگه و 185 دلار هم آنجا پياده شديم. جمعا شد 232 دلار.
منشي به من هم مثل بقيه گفت كه برو فردا بعدازظهر بيا نتيجه را بگير ولي من گفتم كه فردا مصاحبه دارم او هم گفت كه پس منتظر باش و بعد از نيم ساعت نتيجه را به من داد.99 درصد مكالمات هم به انگليسي بود و اگر هم انگليسي كسي بلد نباشد اگر ايراني آنجا نباشد كه كمك كند خودشان دست و پا شكسته فارسي بلد هستند.
مصاحبه
با اينكه براي مصاحبه قبل از ساعت 8 صبح آنجا بودم اما تعداد زيادي ايراني و ترك سر صف بودند. جلوي من پسري جوان بود كه خيلي استرس داشت و من كه سعي كردم از استرسش كم كنم بعد از كلي صحبت كردن متوجه شدم كه ايراني نيست و اصلا متوجه حرفهاي من نشده و پشت سر من يك خانم و آقاي نسبتا مسن بودند كه آنها هم برنده لاتاري بودند و آقاي مسن نيز استرس داشت و داخل سالن انتظار هم هر لحظه به استرسش اضافه مي شد. مدرك ديپلم و ليسانسش مربوط به آمريكا بود و مي گفت كه بچه ها ما را راهي آمريكا مي كنند كه بتوانند خودشان هم بيايند. ولي در نهايت متوجه نشدم كه كارشان به كجا رسيد. اكثر افراد برگه آبي گرفتند ولي چند نفري هم به سمت UPS رفتند كه يكي از آنها خانم جواني بود كه اولش گفت من خانه دار هستم و بعدش هم گفت نيمه وقت كار مي كنم و چنان با اصطلاحات تخصصي و لاتين از شغلش صحبت مي كرد كه من نگران شدم افسر متوجه حرفه اي و تمام وقت بودن شغل ايشان نشود (تبريك) . چند نفري بودند كه استرسشان بسيار مشهود بود مثل يك خانم جوان ترك و چند نفر ديگر و تمام اينها باعث نشد تا من يك ذره هم استرس داشته باشم.
وقتي كه نوبت من شد و آقاي افيسر فارسي را از خانم افيسر خيلي بهتر صحبت مي كرد به من گفت دست راست بالا و قسم بخور گفتم كه چند مورد ناقصي در فرمها بود كه شايد لازم بشه و گفتم كه آدرس آمريكاي من اينه كه قبلا ننوشته ام. فرم را نشانم داد و گفت دوستان من قبلا اين را اينجا نوشته اند كه من خيلي تعجب كردم و بعد گفتم در قسمت مكانهاي زندگي بيش از 6 ماه آيا بايد محل دانشگاه و خدمت سربازي هم كه بيش از شش ماه در آنجا بوده ام را هم مي نوشته ام؟ گفت چي؟ گفتم من مثلن براي خدمت سربازي دو سال در شهر ديگري بودم آبا بايد در بند مربوطه مي نوشتم گفت نه نيازي نيست و فرم را نشانم داد گفت اين A.T چيه و آنجا بود كه به جاي استرس شوكه شدم. و گفتم كه نمي دانم و آنها خودشان مي دانند. و پس از پرسيدن اين سوال احمقانه ديگر باقي ناقصي ها را نگفتم چون اگر نقصي وجود داشت در باجه 4 كه صدايم كردند و يك امضا نزده بودم و از من خواستند كه آنرا امضا كنم اگر مشكلي ديگر هم وجود داشت حتمن مي گفتند. در مورد A.T هم كه در پشت كارت پايان خدمت من رسته را نوشته بود ا.ت و امروز كه از يكي از هم خدمتي هايم پرسيدم گفتند كه مخفف اطلاعات و عمليات است واحدي كه كل سربازان زير مجموعه آن بودند و من بلافاصله پس از ارسال ترجمه و فرمها نگران شدم كه اين يعني چي و چرا نوشتم من كه خودم نمي دانم اين يعني چي نكنه فكر كنند من در قسمت اط.ل.عا.ت بوده ام. تنها نگراني من همين مورد بود و وقتي هم كه آفيسر به آن اشاره كرد واقعا شوكه شدم و اصلا يادم نيست كه قسم خوردم يا نه ولي هيچ سوال ديگري از من نپرسيد و برگه آبي را داد به دستم و گفت سايت را چك كن و ممكنه كه يك الي شش هفته طول بكشه. پرداخت 775 دلار
برگشت
فرداي روز مصاحبه يك بليط يكسره به مقصد وان گرفتم به مبلغ 124 لير براي ساعت 13:30 و با اينكه ك تاكسي گرفتم 5 دقيقه به يك رسيدم به فرودگاه. هنگام رفتن من احساس مسافت و زمان نكردم و به تصور من 15 دقيقه راه بود ولي برگشت بيش از نيم ساعت طول كشيد. جلوي در برگه بليطي كه از يك آژانس تركيه اي خريده بودم را به مامور فرودگاه نشان دادم گفت بايد بري قسمت جلو كه كلي راه بود آنجا گفتند بايد بري ته سالن براي تاييد بليط و بعد از سه يا چهار بار طول فرودگاه را طي كردن يك نفر از كامپيوتر چك كرد و گفت كه هواپيما پرواز كرده و بيست دقيقه ديگر هم در وان مي نشيند در حالي كه ساعت 13:25 بود. و از آنجا ماجراهاي شيرين و جالبي شروع شد كه ختم آن با پس گرفتن 89 لير با دوندگي 1 روزه و سه بار كمك گرفتن از نيروي پليس بود. و چون هربار كه مي خواستم بليط ديگري بگيرم مبلغ بيشتري مي گفتند و پس از چك كردن از اينترنت كه ديدم تا مقصد شهر وان اكثر پروازها پر است و تا يكشنبه هم قيمت بليط به 375 لير مي رسيد!!! روز جمعه رفتم به يك آژانس ايراني جلوي سفارت بغل بانك و بليط اتوبوس به مقصد تهران گرفتم به مبلغ 60 دلار.
اتوبوس
يك اتوبوس اسكانيا كه از استانبول با چند تا مسافر حركت كرده بود با دو ساعت تاخير به آنكارا رسيد اتوبوسي قراضه كه مهماندار مي گفت مدل 88 است. از مسافرين استانبول 30 و 35 دلار گرفته بودند ولي از مسافرين آنكارا 60 دلار و اين هم از كارهاي عجيب و غريب ايراني هاست آژانسي كه من از آنها بليط گرفتم به نام مرادي تور بود و خانم مرادي و آقايي كرمانشاهي كه خيلي خوش برخورد بودند و گفتند كه ما ترانسفر رفت و برگشت و گرفتن هتل نزديك سفارت به قيمت 30 دلار در شب را فقط با 50 دلار انجام مي دهيم كه با توجه به پرداخت 85 دلار هزينه ترانسفر خودم گمان كنم منصفانه باشد. و اگر كسي خواست پيغام خصوصي بدهد تا شماره اي تلفن و نشاني آنها را بدهم. در اتوبوس هيچگونه پذيرايي نبود و به فاصله هاي كمي توقف مي كرد . جو ته اتوبوس دوستانه بود و علاوه بر كلي تعريف كلي هم خنديديم كه يك نفر شاغل در استانبول به نام علي بسيار خوش مشرب و شوخ بود و يك نفر استاد دانشگاه كه بسيار پر معلومات و با حافظه بسيار قوي و بسيار پرچانه باعث شدند كه رنج سفر با اتوبوس را احساس نكنيم.
هزينه من بسيار زياد شد كه مي توانستم حتي با يك چهارم آن هزينه هم (به جز سفارت و دكتر) سر هم بياورم.
حاشيه ها
- از معاينه كه برمي گشتم يك مرد تقريبا مسن از من به انگليسي آدرس تركسل را پرسيد كه گفتم اجازه بدهيد بپرسم و با چند كلمه اي كه از كتاب تركي در سفر ياد گرفته بودم از كسي پرسيدم و به اين آقا گفتم و توضيح دادم كه من تركيه اي نيستم واز من پرسيد از كجا آمده اي گفتم ايران كه به فارسي يكهو گفت اِ.. ايراني هستي و از آنجا با هم دوست شديم و ماجراهاي شيريني اتفاق افتاد كه توضيحش از كل مطالب بالا هم شايد بيشتر شود.
- هنگامي كه براي پس گرفتن پولم به دفتر مركزي تركيش در انتهاي بلوار آتاتورك و در جاده چيني ها مي رفتم از يك نفر به تركي دست و پا شكسته آدرس را پرسيدم كه به انگليسي گفت من تركي بلد نيستم گفتم از كجا آمده اي گفت از ايران گفتم اِ... ايراني هستي. و احتمال قوي مي دهم كه تركي فول بود.
- از هاواش كه بيرون آمدم با اينكه مي دانستم كه بلوار آتاتورك كدام طرف است مي خواستم آدرس مورد نظرم را بپرسم كه در كجاي بلوار است ولي از چند نفر كه پرسيدم و هيچكدام آدرس مرا بلد نبودند يك خانم مهربان و فرز و ريز آمد و كاغذ آدرس را گرفت و گفت من به آين آدرس مي رسانمت. در طول مسير حدود 500 متر پياده روي از هر كس كه پرسيد بلوار آتاتورك كجاست هيچكدام نمي دانستند!! و من كه مي ديدم كه به سمت Ulus مي رود و از آدرس دور مي شود هر چه تلاش كردم كه قانعش كنم كه بابا داريم دور مي شويم و خودم حدودي بلدم نشد كه نشد و در آخر مرا برد به ابتداي بلوار آتاتورك و آنجا سوار اتوبوسم كرد و به راننده هم سفارش كرد و راهيم كرد و بعدا متوجه شدم كه مسير او درست تر بوده است و چقدر هم همراه من بود و راهنماييم كرد ولي در طول دو روز كه همراهم بود و دائم حرف مي زد من شايد فقط ده كلمه از حرفهايش را فهميدم.
- مردم آنكارا بسيار آرام هستند و تقريبا خصلت هموطنهايمان در رشت را دارند ولي فرهنگ كلي آنها از مردم رشت بسيار پايين تر است. به طور مثال زياد نمي شود روي راهنمايي آنها براي آدرس حساب كرد. اصلا پياده ها پشت چراغ قرمز توقف نمي كنند. از نظر شهري مثل رشت سازمان يافته نيست و فقط ساختمانهاي بلند دارد. اما از نظر تابلوهاي راهنما و خدمات شهري مثل سطل آشغال كنار خيابان و تميزي خيابانها نسبت به رشت فقر زيادي دارد. البته شايد اين مقايسه من درست نباشد چون فقط يكبار به آنكارا و 6 يا هفت بار به رشت رفته ام.
- خريد از بلوار آتاتورك از ميدان آتاتورك به پايين تا قبل از زير پل بسيار بهتر از جاهاي ديگر است چون هم جنسهاي مرغوبتري دارند و هم هنگام حراج قيمتهاي خيلي خوبي دارند و هم فروشنده هاي خوبي دارد كه به هيچ وجه به مشتري براي خريد اصرار نمي كنند و هرچقدر هم كه لباسهايشان را پروف كني ناراحت نمي شوند. كلا براي خريد عجله نكنيد اول يك دور كل مناطق فروش را بگرديد بعد در دور دوم شروع به خريد كنيد تا مثل من كلاه چندصدهزاري سرتان نرود.
- بيشترين هزينه آنكارا اياب و ذهاب است پس بهتر است اگر اهل پياده روي نيستيد حتمن هتل نزديك سفارت بگيريد كه به مراكز خريد آتاتورك و كافي شاپها و رستورانها و بارهاي آنجا نيز نزديك تر است.
- انگليسي صحبت كردن در آنجا كلاس خيلي زيادي دارد حتا اگر بدانند كه ايراني هستيد ولي اگر چند كلمه كليدي تركي ياد بگيريد خيلي از كارهاي شما راه مي افتد. چند تا از آنها را در زير من براي شما مي نويسم:
1- ايستيوروم = مي خواهم
2- نِردِه = كجاست
3- نِه قادار = چقدر
4- اعداد تركي كه با يك سرچ ساده از گوگل پيدا مي شود.
5- مرحبا = سلام ، سلام عليكم و Hello را هم همه متوجه مي شوند. پاردون = معذرت مي خواهم. تِشِكر= تشكر
6- چوخ = زياد ، آز = كم اينديوروم = حراج و تخفيف و تنزيلات هم بعضي ها متوجه مي شوند.
7- حتمن در هتل انگليسي صحبت كنيد چون هم كلاس بهتري دارد و به شما احترام بيشتري مي گذارند و هم همه به راحتي متوجه مي شوند.
-
توصيه هاي اضافي
- قبل از حركت تحقيقات كامل انجام دهيد و برنامه ريزي خوبي داشته باشيد
- هرچه كه در نامه دوم خواسته است را تهيه كنيد نه كمتر و نه بيشتر
- اين پروسه انجام شدني است پس براي خود و ديگران استرس بيخودي درست نكنيد.
- بهتر است هتل نزديك سفارت بگيريد
- براي خريد عجله نكنيد.
- براي مصاحبه اصلا نگران نباشيد و هر سوالي كه بكنند و هر پاسخي كه بدهيد ويزاي خود را گرفته ايد.
از اينكه با طولاني شدن مطلب وقت شما را گرفتم و از اينكه خيلي از مطالب مفيد را نتوانستم در اينجا بياورم از شما پوزش مي خواهم.
(2010-02-24 ساعت 20:06)maryam5 نوشته: سلام به همه دوستان امروز منم یک ساعت قبل از مصاحبه جلوی سفارت بودم مسئول جلوی گیشه اصلا فارسی بلد نیست من نفر اول صف بودم ولی چون ترکها وقتشون جلوتر بود اونها زودتر می رفتند تو خلاصه اولین نفر از ایرانیا من بودم که رفتم تو یک مدتی گذشت و در تق کرد رفتم برای بازرسی و کیفم از دستگاه رد کرد بعد وارد یک محوطه دیگه شدم و گفت immigrant visa گفتم بله گفت برو داخل یک خانمی اونجا بود فارسی قشنگ حرف میزد گفت اصل شناسنامه و کارت ملی و اصل مدرک تحصیلی و مدارک گرفت و یک شماره بهم داد گفت منتظر بمون دقیق یک ساعت بعد شمارم اعلام شد و رفتم برای انگشت نگاری و دوباره نشستم دوباره شماره اعلام شد رفتم پول دادم و بار سوم رفتم برای مصاحبه که چیزی نپرسید و گفت دست راستت بالا و قسم بخور منم قبل از قسم خوردن نکته ای که در فرمهام اشتباه نوشته شده بود گفتم و بعد گفت ok و من قسم خوردم بعد قسم گفت کجا کار میکنی و مدرکت چیه و بعد هم کاغذ آبی به همراه اصل مدارکی که گرفته بودند تحویل داد و گفت سایت چک کن اصلا منم نگاه نمی کرد انگار خیلی عجله داشت
يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد
شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرک
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
(2009-10-27 ساعت 18:43)Laya2010 نوشته: سلام بچه ها
ما 4شنبه 22 اکتبر با ایران ایر اومدیم آنکارا فرداش رفتیم و کارای مدیکال رو انجام دادیم که عصر هم جوابمون رو گرفتیم هزینه هم برای 2 نفر 420 دلار شد.
امروز صبح (27 اکتبر) ساعت 8 هم در سفارت حاضر شدیم که 8:40 دارد سفارت شدیم کارا خیلی سریع انجام شد اول پول دادیم بعد اثر انگشت و بعد از 30 دقیقه هم شمارمون واسه مصاحبه افتاد که رفتیم ازمون پرسید که انگلیسی بلدین گفتیم آره گفت پس چرا فارسی خواستین که مصاحبه بشید ما هم گفتیم محض احتیاط بعد فرمای اولیه رو امضا کردیم و پرسید چه سالی ازدواج کردید و از امیر پرسید که سربازی رفته یا نه؟ که امیر گفت نه و اینکه کارت معافی همراهشه که آقاهه گفت نیاز نیست بعد هم در مورد ایران و اوضاع سیاسی پرسید و اینکه موسوی و کروبی 13 آبان هستند یا نه؟ در آخر هم برگه آبی رو داد و گفت همه مدارک کامله فقط نیاز به پروسس اداری هستش و ما تا 4 هفته دیگه سایت رو چک کنیم.
راستی یه برگه هم به من داد که شامل 7 تا سوال تکراری بود و گفت جواب بدم و به ایمیل سفارت بفرستم (یادشون رفته بود که من هم شاغل هستم و وقتی تو مصاحبه دوباره پرسید که من کار میکنم یا نه و من هم گفتم آره این برگه رو داد که درواقع مشخصاتم رو برای چک کردن میخواستن) تنها چیزی که تو این برگه اضافه شده بود رزومه ام بود منم اینجا تو کامپیوترم داشتم و یک ساعت پیش همراه جواب سوالها براشون فرستادم
خلاصه کل ماجرا همین بود ما هم از یک ماه دیگه جمعه ها باید به امید کلیر شدن باشیم
به امید موفقیت همگی
|
کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان