کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
آرشیو سفرنامه هاي 2010
(2010-07-28 ساعت 06:33)پرواز2010 نوشته:  با سلام به همه چلچله های مهاجر در آسمان آزادی
من مدتی است که شاهد تلاش شما پرندگان مهاجر سرا برای پرواز یه سوی آزادی هستم واز تجربه های پرواز شما پریدن را می آزمایم ، شاید روزی من هم بتوانم به آسمان آزادی و بدون مرز پر بکشم .
اکنون تصمیم گرفتم منهم تجربیات سفر خود را هر چند بعضی از آنها بارها توسط دوستان تکرار شده بر صفحه مهاجرسرا ثبت کنم ، شاید تجربه های من نیز بتواند راهنمای دوستان جدید باشد و من بتوانم سهم کوچکی از دین خود را به یاران مهاجر سرا ادا نمایم .
خوب ماجرای من از آنجا شروع شد که نام منهم مانند خیلی از عزیزان از گردونه شانس لاتاری گرین کارت بیرون آمد (البته گردونه شانس به نام همسرم گردید ) ولی این همای سعادت بر شانه من و یک فرزند زیر 21 سال من نشست و ما هم مانند خیلی دیگر از عزیزان ، چشم براه اعلام زمان مصاحبه ماندیم ... بالاخره نوبت به ما هم رسید و هم از طریق اینترنت و هم نامه ازkcc زمان مصاحبه مادر اوایل دی ماه سال 88 اعلام گردید .
ما با راهنمایی گرفتن از بچه های مهاجر سرا کار ترجمه مدارک را شروع کردیم . که شامل مدرک تحصیلی ، کارت ملی ، شناسنامه ، مدارک مالی (سند منزل +حساب بانکی) و دو نسخه سند ازدواج (برای هر نفر یک نسخه لازم است ). یاد آور می شوم دارالترجمه دانشجو میدان انقلاب اول خیابان منیری جاوید تجربه و سرعت عمل خوبی داشت و در مورد قیمت هم جای چانه زدن دارد و همه کار ها شامل ترجمه ، مهر دادگستری ، و مهر وزارت خارجه را کامل انجام می دهد .
پس از کامل شدن ترجمه ، کلیه مدارک ترجمه شده را به همراه فرم های kcc به وسیله پست تی ان تی که قیمت آن مناسب تر از دی اچ ال است به آدرس سفارت ترکیه 15 روز قبل از مصاحبه ارسال نمودیم .
حالا نوبت کار های واکسن بود که با مراجعه به درمانگاه پاستور واقع درمیدان پاستور در خیابان کارگر جنوبی همه برگه های واکسن های زده شده قبلی خود را برده و واکسن های جدیدهم که لازم بود زدیم که در کارت زرد رنگ بین المللی ثبت و تحویل ما دادند . البته برای من و همسرم چون سن بالای 45 داشتیم دو عدد واکسن آنفولانزا هم که هر کدام ده هزار تومان بود نوشتند که زدیم .ضمنا حتما بگویید واکسن MMRرا در ایران بزنید چون در مطب دکتر آونگان هر واکسنی بین 60 تا 80 هزار تومان می گیرد. برای تزریق واکسن ام آر آی باید به خیابان 16آذر جنب دانشگاه تهران مراجعه و بعد از تزریق با نامه آن درمانگاه . مجددا به پاستور باید رفت تا مهر آن را بزند .
درو از نظر نظام وظیفه سرباز بود تنها راه خروج از کشور جهت مصاحبه در ترکیه سفر زیارتی به سوریه یا مکه و یا کربلا بود لذا جهت دریافت گذرنامه ابتدا می باید یک نامه از آژانس مسافرتی مورد تایید حج وزیارت می داشتیم که بهتر است قبل از رفتن به آژانس از حج و زیارت درمورد تایید آژانس کمک بگیرید. البته بعضی آژانس های مسافرتی خیلی سخت گیری کرده و می گفتند حتما باید ثبت نام کنی و با تورهای ما باید بروی که من قبول نکردم و از یک آزانس در خیابان گاندی بدون ثبت نام نامه ای برای سفر به سوریه گرفته و به حج و زیارت بردم که حج و زیارت سه نامه یکی برای دانشگاه و یکی برای نظام وظیفه و یکی هم برای گذرنامه زد . اول نامه را به دانشگاه بردم و دانشگاه
یک نامه برای نظام وظیفه زد که باید دانشگاه آزاد مرکزی واقع در خیابان پاسداران آن را تایید میکرد . پس از مهر وتایید نامه به نظام وظیفه مراجعه نمودم و آنجا پس از انجام کارهای اداری قرار شد مبلغ 15 میلیون تومان پول نقد ضمانت بگذاریم و برگه ای را امضا نمودیم که اگر در موعد مقرر به نظام وظیفه معرفی نشود 15 میلیون را نوش جان خواهند نمود. پس از پرداخت گفت که فردا صبح در اداره گذرنامه باشید که صبح روز بعد پرونده ما به گذرنامه رسید و آنجا نامه ای برای پلیس +10 داد و با مراجعه به پلیس +10 و تکمیل پرونده تقاضای گذرنامه .اعلام شد که گذرنامه شما تا یک هفته دیگر به آدرس محل اقامت شما خواهد آمد . پس از 4 روز گذرنامه را درب خانه دریافت کردیم .فقط با این تفاوت که در آن قید شده بود فقط حق یکبار خروج از کشور را دارد . بهر حال پس از دریافت گذرنامه با خیال راحت با مراجعه به یک آژانس مسافرتی چون از قبل تصمیم داشتیم که با قطار به آنکارا برویم در نتیجه یک کوپه دربست 4نفره گرفتیم (البته قطار فقط هفته ای یک روز و آن هم در روز پنجشنبه ها در ساعت 8و 30 برای ترکیه بلیط داشت و برای هر نفر شصت هزار و سیصد تومان پول بلیط و 5000 تومان هم برای عوارض خروج زمینی پرداخت وبلیط را گرفتیم
البته روز مصاحبه ما 4شنبه هفته بعد بود وما 2روز زودتر می رسیدیم . طبق برنامه قطار که در بلیط قید شده بود باید 3 ساعت قبل در راه آهن می بودیم . ما هم 2 ساعت قبل خودمان را به راه آهن رساندیم . ضمنا ایستگاه بین المللی قطار در پشت انبار توشه می باشد . در ایستگاه بارها برای شهر های مختلف ترکیه اتیکت زده می شد که بار های ما هم اتیکت آنکارا زده شد که در آنکارا دریافت نماییم . پس از 2ساعت و نیم بالاخره قطار با نیم ساعت تاخیر به سمت تبریز حرکت نمود ودر نهایت با 3 ساعت تاخیر به تبریز رسید . در تبریز پس از پیاده کردن و سوار کردن مسافرین با یکساعت توقف بالاخره به سمت سلماس حرکت نمود . قرار بود مهر خروج در سلماس زده شود ولی بعلت تاخیر زیاد قطار کنترل و مهر خروج در گذرنامه ها دربین راه سلماس زده شد و پس از پیاده شدن ماموران گذرنامه قطار بدون توقف در مرز رازی بسوی ایستگاه کاپیکو در ترکیه ادامه مسیر داد . در اولین ایستگاه ترکیه یعنی کاپیکو قطار متوقف گردید . همه مسافرین در ایستگاه کاپیکو جهت زدن مهر ورود پیاده و همزمان مامورین ترکیه کلیه کوپه ها و واگن ها را با سگ های مواد مخدریاب بازرسی می کردند . حتی واگن بار ها را نیز با سگ هایشان بازرسی کردند . وهمچنین قطار را با سمپاش که فکر می کنم جهت آنفولانزا بودضد عفونی نمودند . بالاخره پس از یکساعت دوباره سوار قطار شده و به سمت دریاچه وان قطار ادامه مسیر داد .حالا قطار با 5 ساعت تاخیر به دریاچه وان رسیده بود . در این ایستگاه واگن توشه به داخل کشتی رفت و بقیه واگن ها به ایستگاه برگشتند .مسافرین هم سوار کشتی مسافربری تفریحی فری بوت که واگن توشه هم در طبقه زیر آن بود سوار شدند . در داخل کشتی یک رستوران کوچک بود که مسافرین برای شام میتوانستند سفارش غذا بدهند و تلویزیونی هم داشت برنامه های شوی ترکیه را پخش می کرد . مسافرین بعلت خستگی و تاخیر 5 ساعته قطار اکثر در روی صندلی هایشان به خواب رفته بودند . البته گروه های کوچکی هم گرد هم آمده و گرم صحبت بودند .مسافرین به علت سردی هوا کمتر از کشتی خارج می شدند ولی ما جهت تماشای بندر و دریاچه بر روی عرشه رفته و دریا را تماشا می کردیم . البته بعضی از مسافران هم برای آلوده کرده هوای سالم دریاچه به دود سیگار به روی عرشه می آمدند . ولی بلافاصله پس از آن به داخل کشتی بر می گشتند . پس از 5 ساعت روی آب کشتی به طرف دیگر دریاچه رسید . اینجا ایستگاه تاتوان بود که مسافرین از قطار پیاده شدند و طبق شماره کوپه و صندلی دوباره سوار قطار ترکیه که از قبل تدارک شده بود شدند. قطار ترکیه بهتر از قطار ایران بود و ضمنا در رستوران قطار هم علاوه بر غذا آبجو و مشروبات الکلی هم سرو می شد. مسافران در رستوران قطار گرد هم آمده و هر کس از خاطرات سفر و علت آن برای هم تعریف می کردند . گفت اگر در مصاحبه قبول شدید بهترین ایالت تگزاس است چون در این ایالت مالیات کم و کار زیاد تر است در ضمن چون منطقه گرمی است از نظر هزینه سوخت و برق نیز خیلی ارزان تر می باشد و خلاصه هر چه که ما در مورد این ایالت می خواستیم در اختیار ما گذاشت و گفت اگر به هیوستون تگزاس آمدید هر کمکی که بتوانم برایتان انجام خواهم داد . و همین راهنمای خوب بود که مسیر زندگی آینده ما را در امریکا معین کرد که بعدا در مورد او بیشتر خواهم گفت . قطار از شهر های مختلف ترکیه عبور می کرد تا به ایستگاه کایسری یا همان قیصریه ما رسید . در این ایستگاه تقریبا 80% مسافران پیاده شدند که فکر میکنم اغلب آنها برای پناهندگی پیاده شدند و قطار تقریبا خالی شد .پس ساعت ها بالاخره ما هم به آنکارا رسیدیم و با تحویل گرفتن چمدان ها از واگن توشه راهی آنکارا شدیم و با عبور از ایستگاه به داخل شهر و با اولین تاکسی به مقصد هتل اوزیل هان که از قبل رزو کرده بودیم حرکت کردیم .قیمت تاکسی برای 4 نفر از ایستگاه راه آهن تا هتل که نزدیکی میدان کزیل آی قرار داشت 15 لیر دادیم .هتل ما در خیابان آکادای بعد از میدان کزیل آی بود که هم به سفارت و هم به دکتر اونگان نزدیک بود و اطاق های دو تخته آن شبی 50 دلار و اینترنت رایگان نیز داشت .ما ساعت تقریبا 10 صبح وارد هتل شدیم و پس از کمی استراحت راهی خیابانهای آنکارا شدیم تاهم نهار خورده باشیم و هم گردشی بکنیم . از رستوران ها و کافه های کنار پیاده رو و اسکندر کباب و غذا های دیگر به علت اینکه قبلا دوستان تعریف کرده اند فاکتور می گیرم . ما صبح روز بعد وارد مطب دکتر اونگان شدیم و با اینکه از قبل از طریق اینترنت وقت رزرو کرده بودیم ولی کسانی هم که نوبت نداشتند نیز می توانستند همان زمان وقت بگیرند . پس از تشکیل پرونده ما به طبقه سوم جهت رادیولوژی و آزمایش خون رفتیم . درسالن بزرگ .و زیبایی با چندین دکتر و پرستار کار رادیولوژی و تست خون را انجام دادیم . عصر هم نوبت خود دکتر اونگان بود که برای ساعت 4 وقت دادند . البته راهنمای تور های دیگر نیز آنجا بودند که با گرفتن مبلغی مسافران را راهنمایی می کردند ولی کار سختی نبود و نیازی به راهنما نیز نداشت . عصر که دوباره به مطب دکتر اونگان رفتیم من و پسرم به نزد دکتر اونگان رفتیم و هرکدام پس از معاینه یک واکسن امریکا نوش جان کردیم و خانمم هم پیش خانم دکتر رفته بود که دوتا واکسن دریافت نمود . در ضمن دکتر به من گفت که گواتر دارم و دستور سونوگرافی داد و در آخر مبلغ 700 دلار بابت واکسن ها و سونوگرافی پرداخت نمودیم و برای جواب روز بعد ساعت 3 باید مراجعه می کردیم . خوب وقت برای گردش در شهر زیاد داشتیم . روز بعد ساعت 3 به مطب مراجعه و جواب دکتر در پاکت دربسته دریافت و فیلم های رادیولوژی را نیز گرفتیم که منشی گفت باید با خودمان به امریکا ببریم و نیاز به بردن سفارت نیست . صبح روز 4 شنبه ساعت 8 پشت در سفارت بودیم که پس از چک اسامی ما با لست دست نگهبان اجازه داد تا ما وارد سفارت امریکا و یا همان خاک امریکا شویم . پس از ورود به سالن بازرسی رفته و پس از بازرسی بدنی وارد سالن دیگری شدیم که یک خانم که فارسی را به راحتی صحبت می کرد اصل مدارک را از ما خواست و به همراه پاکت دکتر اونگان در پوشه ای قرار داد . و سپس گفت که عکس هایی که گرفتید زمینه اش سیاه است و عکس خانمم هم گوش هایش مشخص نیست و باید دوباره عکس بگیریم . خوشبختانه عکاسی در بیرون مقابل در سفارت بود و در عرض ده دقیقه عکس آماده و نفری 15 دلار گرفت که کمی گران بود ولی چاره ای نبود . بلافاصله به سفارت برگشتیم و داخل سالن شدیم . خانم منشی یک شماره به ما داد و گفت که منتظر باشید تا شمارا صدا کنند . پس از 10 دقیقه ابتدا به یک باجه رفتیم که شماره ما روی تابلو آن روشن شده بود و همه ما در این باجه اسکن انگشت یا فینگر پرینت انجام دادیم و گفت منتظر باشید تا دوباره شما را صدا کنند . این بار در باجه دیگری شماره ما اعلام شد که یک خانم امریکایی با لهجه مخصوص فارسی صحبت می کرد . خانم مهربانی بود و از هر کدام ما یک یا دو سوال در مورد شغل و تحصیل نمود و بعد هم گفت قسم بخورید وپس از قسم هم یک برگه آبی به ما داد و گفت تا 2 ماه دیگر شماره شما در سایت اعلام می شود ویک نفرتان می تواند بیاید و ویزا ها یتان رابگیرد . ما از خوشحالی بال در آوردیم چون دایم نگران اسپانسر بودیم . البته ما یک سند خانه 64 متری و یک موجودی حساب 30 میلیونی برای 3نفرمان داشتیم . البته شغل فعلی من شغل آزاد و خانمم بازنشسته بود و پسرم هم دانشجوی سال اول بود .که همه این مطالب را آن خانم در کامپیوترش ثبت کرد . پس از پایان مصاحبه به هتل برگشتیم و اکنون باید برای پسرم که دانشجو بود وباید مهر سوریه در گذرنامه اش می خورد تا بتوانیم 15 میلیون را پس بگیریم اقدام کنم . به همین خاطر بلیط اتوبوس به مقصد حلب که اولین شهر سوریه و نزدیک به ترکیه بود گرفتیم . قیمت بلیط برای حلب 50لیر برای هر نفر و شهر های زیبایی در این مسیر مثل بندر اسکندریه و رودخانه ها و جنگل های زیبایی داشت که به جز سواری و یا اتوبوس وسیله دیگری برای دیدن این زیبایی ها وجود نداشت . ما 11 ساعت در راه بودیم تا به انطاکیه یا به قول خودشان ها تایا رسیدیم در طول مسیر مهماندار اتوبوس که دختر خانم شیک پوشی بود دایم با آب میوه و قهوه و چای و نوشابه و شیرینی به رایگان پذیرایی میکرد و پس از هر پذیرانی با ماده ای عطری دست ها را ضد عفونی می کردیم . پس از رسیدن به انطاکیه اتوبوس عوض کردیم و با اتوبوس های سوریه بقیه راه را با همان بلیط بسوی حلب ادامه دادیم . پس از گذر از مرز و رسیدن به حلب یک شب را در حلب یا آلپو بسر بردیم و روز بعددوباره بلیط به مقصد آنکارا گرفتیم و به آنکارا برگشتیم . یعنی ما فقط یک شب در این شهر مرزی ماندیم تا گذرنامه ما مهر ورود و خروج سوریه بخورد .پس از برگشت به آنکارا یک روز دیگر در هتل ماندیم و روز بعد راهی ایران شدیم . ضمنا برای برگشت نیز چون بلیط رزرو نکرده بودیم مجبور شدیم با اتوبوس های ترکیه تا مرز ایران برویم که البته خیلی اتوبوس های خوبی بود و یک سرویس خوب آن هم این بود که در مقصد مینی بوس هایی تدارک دیده اند که مسافر را تا محل مورد نظر می رساند که برای ما هم که جمعا 7 ایرانی و چند ترک بودند تا مرز ایران یک مینی بوس رایگان تدارک دیدند و ما در ساعت 11صبح وارد ایران شدیم و از مرز هم یک اتومبیل شخصی تا تبریز و بعد با اتوبوس های تبریز عازم تهران شدیم .روز بعد به اداره نظام وظیفه جهت دریافت 15 میلیون ضمانت مراجعه کردیم . اما متاسفانه یک افسر خوش جنس گفت که شما فقط 24 ساعت در سوریه بوده اید و بیشتر در ترکیه بوده اید و هدف شما زیارت نبوده و به همین خاطر برای یکسال در کامپیوتر ثبت شد که باید ممنوع الخروج شود و بعد هم 15 میلیون را پس گرفتیم و به خانه برگشتیم .حالا نگرانی ما این بود که پس از اینکه ویزای امریکا را گرفتیم چگونه پسرم را از مملکت خارج کنیم چون مدت اعتبار ویزا هم 6 ماه است آن هم از تاریخ مصاحبه . بعد 40 روز در اینترنت زمان ویزای ما اعلام گردید .وحالا باید مجددا به نظام وظیفه مراجعه و کاری میکردیم که مشکل ممنوع الخروج بودن پسرم را حل کنیم . به همین خاطر به اطاق رییس قسمت مربوطه مراجعه و با کلی خواهش و تمنا بالاخره رضایت داد چنانچه مهر سوریه در گذرنامه خورده ممنوع الخروج وی منتفی گردد . لذا با خوشحالی همان روز به دانشگاه مراجعه و درخواست مرخصی برای شرکت در امتحان زبان در خارج از کشور دادیم که خوشبختانه مورد موافقت قرار گرفت و کارها سریع انجام و مجددا به نظام وظیفه رفته و این بار به بهانه شرکت در امتحان با گذاشتن 5 میلیون ضمانت اجازه دادند که یکبار دیگر در گذرنامه مهر بخورد که برای یکبار اجازه خروج از کشور را دارد.و این کار هم سریع انجام شد و ما هم سریع بلیط تهیه نموده و راهی آنکارا شدیم .در سفارت امریکا گذرنامه ها را تحویل و 2 روز بعد به آدرس هتل ارسال و ما دریافت نمودیم . من مجبور شدم پسرم را در هتل درآنکارا برای مدتی بگذارم و در نتیجه خودم سریع برای انجام کارهای مهاجرت به ایران برگشتم و پس از جمع و جور کردن کارها بلیط به مقصد هیوستن تگزاس برای 3 نفر خودم و خانمم وپسرم از استانبول چون پرواز مستقیم به تگزاس داشت گرفتیم و با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین و جا گذاشتن یک پسرم در ایران به خاطر اینکه بیشتر از 21 سال داشت و نتوانست همسفر ما در این هجرت باشد به سوی آنکارا و سپس استانبول و با یک پرواز مستقیم به شیکاگو و بعد با عوض کردن هواپیما با حدود 18 ساعت پرواز بر فراز اقیانوس و پشت سر گذاشتن وطن و همه دوستان و آشنایان غربت را با همه سختی به ماندن در وطن ترجیح داده و راهی سفر برای تغییر سرنوشت خود و خانواده گردیدیم . ساعت یک شب به هیوستن تگزاس رسیدیم و با تاکسی مستقیم به هتلی که از قبل رزرو کرده بودیم وارد شدیم . البته در فرودگاه شیکاگو مهر ورود به امریکا در گذرنامه هایمان خورد و ورود ما را به خاک امریکا خوش آمد گفتند که چون این قسمت ها در خاطرات سایر دوستان بود و تکرار میشد فاکتور گرفتم . با اقامت ما در هتل به دنبال سوشیال سکیوریتی رفتیم چون گرفتن این شماره برای همه واقعا واجب شرعی و قانونی است و بدون آن شما در امریکا وجود ندارید و مثل مهاجرین غیر قانونی هستید . ما حدود یک ماه و نیم در هتل بودیم در این مدت برای گرین کارت هایمان هم اقدام کردیم . البته چون آدرس نداشتیم به آدرس همان دوستی که در قطار تهران آنکارا با هم آشنا شده بودیم قرار شد که ارسال کنند . درطول این مدت یک حساب بانکی برای هر سه نفرمان در بانک آو امریکا باز کردیم و همچنین چون این جا بدون اتومبیل نمی شود زندگی کرد مجبور شدیم با هماهنگی بچه هایم در ایران گواهینامه ایران را در ایران بین المللی کنند و به آدرس هتل بفرستند که این کار هم در ایران انجام و توسط همان کانون اتومبیلرانی به امریکا به آدرس هتل ارسال گردید . این جا گواهینامه بین المللی در تگزاس یکسال اعتبار دارد و بدین ترتیب یک اتومبیل به قیمت 6 هزار دلار خریدیم و شروع کردیم به گردش در هیوستون .البته در اینجا انسان های خوب زیاد هستند مثلا زمانی که ماشین نداشتیم و در هوای گرم اینجا دنبال اداره سوشیال می گشتیم . البته در اینجا تاکسی اصلا در خیابان ها نیست و فقط در فرودگاه و تعدادی هم در مرکز شهر شاید ببینی و گرنه هر کس یک اتومبیل برای خودش دارد .ضمنا اتوبوس هم برای همه مسیر ها ندارد و فاصله زمانی اتوبوس ها هم زیاد است . خوب همانطور که گفتم انسان های خوب هم اینجا زیاد است و ی. البته خانه ای که اجاره کردیم یخچال و اجاق گاز برقی و ماشین ظرفشویی و استخر شنا و لباسشویی و خشک کن لباس و غیره دارد . ما این آپارتمان را که تقریبا در یک منطقه خوب و زیبا قرار داشت ماهی 800 دلار اجاره کردیم که البته پول برق و گاز و آب همه به عهده همان شرکت مالک آپارتمان هاست و ما هرچقدر که دلمان بخواهد میتوانیم از آنها استفاده کنیم .
. ضمنا گواهینامه رانندگی را هم خیلی راحت با اینکه زبان انگلیسی من تعریفی نداشت ولی به راحتی گرفتم . اینجا اگر زبان بلد باشی معمولا کار گیر میاد . وبرای شروع بد نیست حداقل دستمزد معمولا ساعتی 6 دلار تا 12 دلار است . فعلا 4 ماهه که اینجا هستیم یکی دوبار برای گردش به گلوستون یک شهر ساحلی نزدیک به هیوستون است رفتیم هوا این جا کمی گرم ولی قابل تحمل است . در آینده بیشتر از این جا خواهم نوشت . ضمنا اگر از دوستان مهاجر سرا هر کس به اینجا بیاید چنانچه خدمتی بتوانم بکنم باعث خوشحالی خواهد بود . تا کلامی و سلامی دوباره به دورود .

(2010-07-26 ساعت 12:23)afsan2010 نوشته:  1)ماجراي زندگي من قبل از برنده شدن توي لاتاري مثل يك رمانه و چون مي خواهم بعدا" رمان ام را هم بنويسم و مي خواهم آن را هم بخوانيد از آن چيزي نمي نويسم. فقط به سبك فيلم هاي هاليوودي يك پايان خوش توي آن ايجاد كرد كه حالا مي توان فكر كرد كه قهرمان قصه بعد از اين پايان خوش چه كارهايي مي كند.
ولي خيلي موافقم با حرف يكي از دوستان كه همه ما در زندگي مان بزهايي داريم كه بايد آن را از دست بدهيم تا براي زندگي مان فكرهاي نو و جديد بكنيم.

2)باورتان نمي شود كه روزي كه قرار بود به خانه جديدم اسباب كشي كنم وقتي سريدار ساختمان به من گفت كه خانم براي شما بسته اي آمده فقط به ذهنم آمد كه من فقط براي ثبت نام لاتاري آدرس اينجا را داده ام و اشك خوشحالي و اشك ناشي از بوي رنگ و گرد و خاك تعميرات خانه با هم قاطي پاطي شد و من بيرون آمدم و همين جوري توي كوچه پت و پهن مان نشستم (اولين بار هم بود كه لاتاري شركت مي كردم و راضي بودم كه با ويزاي دانشجويي بروم آلمان براي ادامه تحصيل )

3)وقتي در سايت اسمم را جستجو كردم با اينكه برايم نامه اول آمده بود اسمم بالا نمي آمد(در آگوست اين مشكل حل شد و سايت لاتاري ‌روبراه شد) و به همين خاطر با جستجو در اينترنت براي رفع اين مشكل با سايت مهاجرسرا آشنا شدم و در ميتينگ اول (روز به يادمادني كه با نسل اول مهاجران 2010 مثل سراوين و همسر مهربانش،عليرضا ،مجيد ،نلي و باسي و ستاره (كه به تازگي كلير شد و اميدوارم هميشه موفق باشد و بعد از آمدن كليرنس من بايد با هم برويم سينما؟؟؟؟) و عده ديگري از بچه ها آشنا شدم.و به لقب كيس بالايي مفتخر شدم.

4)بعد از هزار بالا و پايين شدن تا كارنت شدن و كارنت شدن و هزار جور فال و رمالي و خريدن فال حافظ ار دست پير و جوان در خيابانهاي تهران براي تخمين تاريخ كارنت شدن در تاريخ 22/2/89 كارنت شدم (نسبت به 2009 روند 2010 كند تر بود )، خيلي جالب و برحسب شانس خوب من قرار شد با ساشا همسفر بشوم كه در ميتينگ اسفندماه بچه هاي 2010 با او آشنا شده بودم و چهره مهربان و سرزنده اش توي ذهنم مي درخشيد.

5)به هرحال از جزيره بهشت بليط و هتل را گرفتم كه براي من شد 756 هزار تومان از يكشنبه 20 تيرماه به مدت يك هفته در هتل رويال.البته قبل از رفتن خيلي وسوسه شديم كه هتل را با ددمان عوض كنيم كه نكرديم و من پشيمان نيستم چون كه ما اصلا" توي هتل نبوديم و به به جاي استخر هتل رويال مي توانيد از پارك آبي بيرون لذت ببريد تا استخر فسقلي هتل.
البته اتاق هاي دو نفره رويال به نسبت كوچكترند.(حداقل در مقياس هتل هاي چهار ستاره خودمان)

- اگر نگران فاصله تا سفارت هستيد مي توانيد در هتل بست روبروي سفارت اتاق بگيريد كه در نزديكترين فاصله به دكتراونگان هم هست ولي ممكن است در اين شرايط مثل بچه لوس ها به نظر بياييد چون بقيه هتل ها هم فاصله چنداني تا سفارت و هتل ندارند و به رستوران هاي محله نزديك ترند.
- اگر مجرد و مذكر هستيد و يا اگر هزينه ها واقعا" واقعا"‌ برايتان مهم است به بيوك آرشام برويد (عده اي از مسافران ايراني از نبود كولر(و احتمالا" وسيله گرم كننده در زمستان ) و شباهت آن به مسافرخانه ناراحت بودند ولي عده اي هم شكايتي نداشتند.)
- هتل ددمان با اينكه بزرگ است ولي دقيقا"‌رويروي بيمارستان يا درمانگاه است و نسبت به رويال از سفارتخانه دورتر است.
- البته هتل هاي ديگري هم هست كه فقط ممكن است آژانس ها با آن كار نكنند.
- به نظر من ايران اير براي پرواز هاي كوتاه مدت مثل تهران تا آنكارا مناسب است.اگر خيلي شيك هستيد ديگر خود دانيد و 100 هزار تمان بيشتر به تركيش بدهيد (در عوض با پرواز بهتري به آمريكا برويد.)

6) موقع پرواز در فرودگاه امام وقتي داشتم ساير مهاجرسرا را مي گشتم توسط dr4 mir عزيز شناسايي شدم و كه تاخير در پرواز از ساعت 5 تا ساعت هشت و نيم و با حضور ايشان به راحتي سپري شد و در در بقيه مدت حتي روز مصاحبه با اينكه روز قبلش برگه قرمز گرفته بود با من تا جلوي در سفارت آمد..با اميرحسام و مادر و پدر فوق العاده خوب و با نشاطش در اين سفر اشنا شدم .متوجه شدم كه خيلي از برندگان لاتاري اصلا" سايت مهاجرسرا را نمي شناسد ولي آشنايي ما با اينجا صميمتي واقعي در بين ما ايجاد كرده بود كه من احساس مي كردم اين آدمها را سالهاست كه مي شناسم. و باعث شد با اينكه تنها سفر كرده بودم در كنار ساشا و دكتر خيلي از سفرم لذت ببرم.بنابراين قدر اين سايت را بدانيد و اطلاعات دقيق و صحيح را به آن اضافه كنيد.

7).اگر اسپانسر نداريد و مدارك مالي داريد(سند خانه و حساب بانكي خوب كه حداقل 15 هزار دلار براي هر نفر در آن باشد ) اصلا" نگران نباشيد ولي اگر اسپانسر داريد لطفا"‌شرايط آن را رعايت كنيد و اخرين برگه هاي مالياتي اسپانسر را ارسال نماييد.برخي هاهم فرم 1040 و هم w2 دارند(من بعد از مصاحبه شادي كه اميدوارم هميشه موفق باشد متوجه شدم و فرم ها را كامل گرفتم ) .ميزان درآمدش را چك كنيد كه بالاتر از خط فقر باشد (جدولش در مهاجرسرا موجود است).اگر مدرك مالي تان كم و كسر داشته باشد مي توانيد فرداي همان روز ببريد.اگر كه كليرنس لازم داشته باشيد كه مي توانيد در مراجعه بعدي ببريد.اگر متولد 64 به بعد هستيد و دانشجو و سربازي هم نرفته ايد و كار دولتي هم نكرده ايد كه يك ضرب ويزاگرفته ايد.در صورت لزوم روي خصوصي بودن كار خود تاكيد كنيد

9) مصاحبه من خيلي راحت بود و اولين نفر بودم كه مصاحبه شدم.با اينكه فارسي انتخاب كرده بودم مصاحبه كننده كه آقا و در حدود 38 ساله بود از من پرسيد كه مي توانم به انگليسي مصاحبه ام را اداره كنم كه گفتم بله و همه چيز خيلي خوب پيش رفت و به من تبريگ گفت و از رشته تحصيلي ام ،نسبت ام با اسپانسر و سوالاتي راجع به كارم و كمي هم از وضعيت ت ح ر ي م ها سوال كرد.و گفت كه همه چيز در كيس من خوب است فقط به طور نرمال بايد چهار هفته منتظر بمانم (خيلي مودبانه گفت) تا كار كليرنس ام تمام شود.

10)به سرعت سريعترين هواپيما از سفارت خارج شدم چون كه همين برگه آبي هم غنيمتي است. و با اجازه شما صبحانه را قبل از ساعت نه ونيم در رويال به اتفاق ساشا و دكتر نوش جان كردم (به قول دكتر وقت صبحانه هتل از مصاحبه برايم مهم تر بود و كلي به عكس عقاب سفارت و آن لباس زير وصله پينه اش و علامت برعكس "سيگار نكشيد" خنديديم ). البته به دليل استرس زيرپوستي ماههاي قبل از مصاحبه منتظر باشيد كه بعد از انجام مصاحبه با يك عكس العمل شديد از فشار آن راحت شويد.من بعد از مصاحبه به مدت 12 ساعت خيلي بداخلاق شده بودم و به قول مادر ام جن داخل كلاه ام رفته بود.

11) مقبره آتاتورك و عصمت اينونو را حتما"‌بينيد. حواستان باشد كه به جاي بناي آتاتورك به مركز فرهنگي آتاتورك نرويد چون كه مي گويند خيلي تعريفي ندارد.از ايستگاه مترو مركزي كيزلاي با خط سبز(تاكيد مي كنم )برويد و در ايستگاه بشلور پياده شويد .مي توانيد از مسافران هم سوال كنيد من چون تركي بلد نبودم و آنها هم انگليسي بلد نبودند پانتوميم اجرا كردم و كاملا"‌متوجه شدند. موزه جنگ خيلي قشنگ بود. قسمتي كه در همه موزه ها وسايل آدم هاي مرده را جمع مي كنند و معمولا"‌خيلي بي مزه است هم به نظر من خوب بود. يك عكس و شمشير هديه رضا شاه به آتاتورك هم آنجا هست. منظره خيلي خوبي براي عكاسي هم در محوطه آن دارد. حسادت هم مي كنيد به كشور تركيه كه طبيعي است.

12)براي خريد هم ما از توصيه سفرنامه هاي قبلي استفاده كرديم. خيابان هاي تونالي (يا چهارراه بالاتر از هتل رويال و ددمان كه از پشت مطب دكتر اونگان شروع مي شويد) و خيابان هاي اطراف مترو مركزي كيزلاي مناسب هستند .خيابان مشروطيت و خيابان هاي فرعي آن كه توصيه آقاي معماري عزيز رفتيم پر است از رستوران هاي ارزان قيمت و دستفروشي هاي مناسب (من از دست فروشي يك كوله خريدم 30 لير كه درمغازه اي در خيابان تونالي آن را 50 لير مي دادند )
13)رستوران هاي خيابان تونالي و همان خيابان هتل رويال و هتل ددمان خوبند .از 4 لير مي توانيد غذا بخوريد تا هر چقدر كه بودجه تان مي رسد ولي از تن ماهي و غذاي بسته بندي صرفه نظر كنيد چون به نظر من غدايشان با ذائقه ما سازگار است .من و دكتر همه ليمونادهاي شوپس را در آنكارا خورديم بنايراين نگرديد چون پيدا نمي كنيد. از خيابان هتل رويال كه به سمت مسجد كجاتپه مي رويد(ما به آنجا هم رفتيم و تجربه خيلي خوب و متفاوتي بود) وقتي خيابان تمام مي شود و به سمت مسجد مي پيچيد رستوراني هست كه من خيلي غذاهايش را پسنديدم (سيب زميني هاي شكم پرش خوشمزه بود).

14)با اينكه رفت و آمد به فرودگاه خيلي راحت است (با هاواش ها به مترو كيزلاي و از آنجا هم پياده و يا با تاكسي راهي نيست ) ولي من به خانم هايي كه تنها سفر مي كنند و تركي هم بلد نسيتند توصيه مي كنم كه ترانسفر بگيرند.البته مردم آنكارا خيلي مهربان هستند ولي انگليسي خيلي بلد نيستند و هزينه تاكسي هم گران است.در آنكارا مردم عادي از اتوبوس و مترو و وسايل شخصي خودشان استفاده مي كنند و هزينه تاكسي براي خود آنها هم زياد است.

15)يخ (بوز)در رستورانها پيدا نمي كنيد. مگر اينكه اهل بار و ميكده باشيد بنابراين من وقتي به تهران رسيدم دنبال يخ مي گشتم(البته هتل رويال در دادن يخ خسيس نبود ولي در رستوران ها اصلا" يخ نبود)

16) خانم هاي خوش تيپ هم مي توانند با 20 لير موهايشان را با بابليس و با 15 لير براشينگ كنند.از فضاي باز سالن هاي زيبايي مي توانيد لذت ببريد و قهوه تركي نوش جان كنيد.اگر تركي بلد باشيد در اين موارد بهتر است كه متاسفانه من بلد نبودم و ساشا خواهرانه و با مهرباني ترجمه مي كرد.

17)اگر اهل ادبيات هستيد و مي توانيد تركي بخوانيد مي توانيد كتابهاي نويسنده هاي ترك از جمله اورهان پاموك برنده جايزه نوبل ادبيات را بخريد.من نسخه انگليسي 2 تا از كتابهايش را خريدم.كتابفروشي مركز خريد آنكامال را توصيه مي كنم .البته قيمت كتاب در صورت تبديل لير به ريال از ايران گرانتر است.

خواهش مي كنم غلط هاي تايپي من را ناديده بگيريد و منتظر رمان من باشيد.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان:
(2010-09-02 ساعت 15:44)arashir نوشته:  سلام به دوستان عزیز.
من به اتفاق همسرم و دخترم روز دوشنبه ابوظبی مصاحبه داشتیم که کارت آبی گرفتیم و منتظر نتیجه نهایی تا آخر سپتامبر هستیم. اما ذکر چند نکته :
1-مديکال (حتما برید نیو مدیکال سنتر): همانطور که دوستان طی یک ماه گذشته متوجه شدن نیو مدیکال سنتر گزینه ی خوبی برای انجام تستهای پزشکیه. دو نوبت صبح و عصر کار میکنه. اگه احیانا پرواز صبح داشتید و نزدیکای ظهر به هتل رسیدید می تونید ساعت 6 بعد از ظهر برید و آزمایش بدید. شنبه ها هم بازه. من خودم روز شنبه ساعت 12 با بیمارستان تماس گرفتم گفتند ساعت 6 بیاید. در مجموع نفری 425 تا 450 درهم میگیرن. یک خانواده ی خوب 4 نفره هم؛ که همزمان با ما مصاحبه داشتن و سه نفرشان قبول شدند ابتدا پلی کلینیک رفتند اما قبلش با من هماهنگ کردن که تماس می گیرن تا قیمت هارو با هم مقایسه کنیم که با تماسی که داشتیم و قیمتی که از اون یارو دکتره سلیمان گرفته بودن (نفری تقریبا 500 تا 550) اومدن نیومدیکال سنتر و تقریبا برای هر کدامشان 400 درهم افتاد .البته به اضافه یک واکسن ضروری سرطان رحم برای دخترشان که زیر بیست سال بود. (هزینه این واکسن فکر کنم 650 درهمه). بیمارستان جنب :ساختمان آل یاسمین" هست که غالبا راننده ها میشناسن. البته هتل رامادا کانتیننتال هم کد خوبی برای شناسایی اونه.
با این اوصاف باید علاوه بر بیمارستان مید ایست که حداقل دو برابر پول بالا میکشه و آدمای بیشرفی اونجارو اداره میکنن باید سلیمان و پلی کلینیکش رو هم از مدار خارج کنیم .
2-پرداخت پول در سفارتخونه(حتما به دلار پرداخت کنید و حتما به اندازه مبلغ خواسته شده دقیقا دلار داشته باشید): من 2500 دلار همراه داشتم. و از اونجا که برای هر نفر 819 دلار میشه باید 2457 دلار می دادم. 2500دلار را که دادم طرف گفت من پول خرد ندارم اگر دارید یک نفر را به درهم حساب کنید و دو نفر را به دلار. البته استدلالش خیلی عجیب بود چون اگه من دو نفر را هم به دلار حساب می کردم باید 2 تا 819 تا یعنی 1638 دلار می دادم و باز هم نتیجه همان بود چرا که طرف پول خرد نداشت. من گفتم 2400 دلار می دم و بقیه اش را درهم گفت ما اینجا فقط نفر را بر اساس دلار یا درهم حساب می کنیم. درهم هم همراهم نبود. گفت برو بیرون خردش کن. درون سفارتخونه هم کسی دلار نداشت. خلاصه رفتم به اون بنده خدایی که ما را آورده بود گفتم داری 57 دلار بهم بدی. گفت نه گفتم حالا چه خاکی تو سرمون بریزیم گفت بپرس دستگاه ای تی ام کجاست برم بردارم. دیدم اوضاع داره شوخی شوخی کش میاد ازش مقداری درهم گرفتم برگشتم به طرف گفتم اینم درهم برای یک نفر و دلار برای دو نفر. گفت نه آقا الان دیگه نمیشه من هیچی چی پول خرد ندارم. گفتم ببین خواهر من از خیر 43 دلار ما بقی گذشتم نوش جونت تو 2500 دلار حساب کن گفت نه برادر این چه حرفیه من نمی تونم پول شمارو نزد خودم نگه دارم. گفتم عجب گرفتاری شدیم عجب پیله ایه این بابا. (این استدلال را با وضعیت ایران مقایسه کنید! اگه تو ایران بودیم تو شکم طرف و نمی دونم دیگه کجاهاش کلی قند آب میشد و آخرش هم میگفت: دلت راضیه؟ ...) گفتم بیاید مساله را اینطور حل کنیم من به شما 2500 دلار میدم که 43 دلارش امانت. خوب؟ بعد وقتی مصاحبم تموم شد دوستم از دستگاه ای تی ام 57 دلار بر می داره میدم به شما و شما 100 دلار بهم بدید و امانتم را برگردونید اینطوری شد که طرف راضی شد. البته حین مصاحبه اومد وسط حساسترین سوال مصاحبه ما بقی پول یعنی 43 دلار بهم پس داد. و پاسخ به اون سوال را مخدوش کرد. اما برای تاکید میگم شما باید نفری 3157 درهم یا 819 دلار بپردازید. با یک حساب کتاب ساده و نرخ دلار و درهم در ایران متوجه میشید تقریبا در صورت پرداخت درهم تقریبا 50 هزار تومن باید بیشتر پرداخت کنید هکذا اگه چند نفره اید که دیگه باید 50000 تومن را در چند ضرب کنید.
3-تیپ و قیافه: (مرتب باشید به نظرم کافیه): در مورد خانم ها که شاید فکر کنن اونا به حجاب حساس هستن حداقل اونچه که من اون روز دیدم اینطور نبود. نیم بیشتر خانم ها روسری داشتن البته روسری شیک و خوشگل؛ اتفاقا خانواده ای که در بالا نام بردم برنده اش خانم میانسالی بود که اتفاقا روسری داشت و تمییز اومده بود. اینم اضافه کنم یکی از آفیسر ها سیاه پوست و کاملا محجبه بود. یعنی معنا نداره جایی که که کادر رسمی خودشون چنین وضعیتی داره بخوان به این چیزا گیر بدن. مردها هم تر و تمییز برن کافیه. خیلی اصراری نیست که حتما کروات بزنید. من خودم زده بودم اما گرما اذیتم کرد.
4- تحصیلات: اونایی که تحصیلات بالاتر از لیسانس دارن؛ من خودم دانشجو دکترا هستم؛ باید آماده باشن که اگه چک خوردن اونجا نفله نشن. حالا یکی در نیاد جواب بده ای آقا چرا انرژی منفی میدیو و از این جور حرفا!!این فروم فضای باز و بدون سانسور برای گفتو گوست. خط قرمز هم اهانت و بی احترامیست نه گفتن بعضی واقعیت ها که شاید کمی آزارنده باشه. تازه این که همبستگی تحصیلات عالی را با چک خوردن بالا می دانم تفسیر شخصی منه. و شاید درست و قابل تعمیم نباشه. به هر حال باید به لحاظ روانی آماده ی هر نوع پاسخی باشیم. به نظرم باید بچه پرو تر از اون باشیم که با گرفتن یک کارت آبی نا امید بشیم. من که کارت آبی رو گذاشتم لای ما بقی مدارکم و بعدش با خانواده رفتیم سراغ گشت و گذار. امیدوارم که جور شه. اما برداشت اونا احتمالا اینه که کسی که تحصیلات عالی میکنه احتمالا درگیر کارهای حساس هم بشه. که خلاصه برای ضریب ایمنی بالا این کارو میکنن و حق هم دارن.
فعلا اینا به نظرم اومد اگه چیز تازه ای به ذهنم اومد اضافه میکنم.

(2010-09-02 ساعت 16:11)arashir نوشته:  5-راستی یک چیز دیگه هم یادم اومد. اونم انحصار قیمت ها در دست بعضیا برای مسافرت رفت و برگشت به ابوظبیه. من با همسرم و دخترم مجموعا 350 درهم برای رفت و برگشت به ابوظبی دادیم. همان خانواده 4 نفره با شخص دیگری مجموعا 300 درهم برای رفت و برگشت دادن. و اتفاقا تجربه برخی دوستان نشون میده میشه انحصار برخی دلال ها و تو ر لیدرها و واسطه های حقیر که واسه یک قرون دو زار کاری با خودشون می کنن که برای ترمیمش باید کلی پول نخ و سوزن خرج کنن را می تونیم بشکنیم. ببینید من نمی دونم امثال این خانم ملیکا چقدر میگیره ولی از مقداری که ما پرداخت کردیم قطعا بیشتره. از دوستان می خوام همه هوای هم را داشته باشیم و کاری نکنیم که پیامد ناخواستش تبلیغ برای یک نفر خاص و انحصار در دست بعضیا باشه. آدرس این خانمی را که ما را برد و آورد را از خشایار عزیز گرفتم. هیچ نسبتی با من نداره و به نظرم ارزانتر و بهتر از او پیدا کردید اصلا دریغ نکنید اما در شبکه این فرصت پیش میاد که بدون میانجی واسطه ها و به خصوص تو لیدرها ی فلان فلان شده با خود اشخاص مستقیما تماس داشته باشیم و انحصار قیمت ها را بشکنیم. اگه بتویم تلفن چند نفر از این افراد را که نسبت به سایرین قیمت مناسبتر میدن داشته باشیم ؛ فرصت برای چانه زنی باز میشه و میشه قیمت هارو شکست. البته کیفیت رفت و برگشت مثل خنکی ماشین و راحتی اون هم جای خودش محفوظه دیگه.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: bahram_kg ، maxsupermax ، ramfar ، MPU
(2010-09-05 ساعت 19:20)Shahryar نوشته:  و آما سفرنامه:

ما روز دوشنبه رفتیم دبی (با پرواز 6 صبح ایران ایر) هتل ما یه هتل آپارتمان بود به اسم MILTON، که من برای تمام دوستان بخصوص اونایی که تعدادشون زیاده توصیه می کنم، مثل ما که 4 نفر بودیم. قیمت عالی،(ورود بچه ها رایگان در صورتی که تخت اضافی نخواهید) بسیار نزدیک به خیابان رقه و ایستگاه مترو، امکاناتش خیلی خوب بود 4 ستاره نوساز با صبحانه و نهار (نسبتا خوب و قابل خوردن) امکانات کامل آشپزخانه (حتی لباسشویی) و ترانسفر فرورگاه، اینترنت وایرلس تو اتاق و البته یک لیدر بسیار خوب و آقا به اسم مهرتاش، که هم تو هتل خیلی کمک کرد و هم تو گرفتن ماشین برای ابوظبی (موضوعی که ذهن خیلی ها رو مشغول کرده) برای ما که خانواده بودیم و 2 نفر دیگه از دوستان (kave و یه خانمی که از شیراز آمده بودن) جمعا 600 درهم (نفری 100تا) با یه ماشین لندکروزر و البته یه راننده بسیار مودب و آقا، خلاصه اصلا اهل دله دزدی های چیپ نبودن. (قرار بود در صورتی که فقط ما 4 نفر باشیم 400 درهم حساب کنه)
برای مدیکال هم فقط وفقط nmc رو پیشنهاد میکنم (با تشکر از اشکان عزیز) ما روز دوشنبه صبح که رسیدیم، بعداز ظهر ساعت 5 رفتیم به نیومدیکال سنتر، البته خیلی معطل شدیم به دلیل اینکه فقط یه خانم دکتر بود که کارهای سفارت رو انجام میداد و در عین حال مریض های از قبل وقت گرفته داشت ولی از نظر انجام کار بسیار عالی بودند. از نظر هزینه هم که، برای ما 4 نفر کلا شد 1400 درهم (406000 تومن، با درهم 290 تومنی) فقط یک واکسن 100 درهمی به پسر 13 ساله من زدند، همین و بس.
روز مصاحبه هم که دیگه همه میدونن و برای اینکه تکراری نباشه از جزئیاتش نمی گم، فقط اینکه نسبتا تعداد افراد DV زیاد بود و متاسفانه خیلی هاشون از محله با صفای مهاجرسرا نبودند. نهایتا هم که کار به برگه آبی کشید و ...
درضمن (بازهم با تشکر از اشکان عزیز) فقط هزینه های سفارت رو به دلار پرداخت کنید، به صرفه تره.
و خبر خوب..... اینه که، چند تا از دوستان عزیز منجمله kave عزیز ویزاشونو گرفتن.
از همین طریق از تمام دوستان مهاجر سرا به شدت تشکر می کنم، چون در طی این پروسه بسیار کمکم کردند. برای تمام دوستانی هم که در انتظار کلیرنس هستند آرزوی پایان خوش DV2010 رو دارم و همچنین دوستان DV2011.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان:
(2010-09-08 ساعت 12:28)mehdijamshid نوشته:  سلام به همه دوستان.
ما هم بر حسب وظیفه و برای اینکه لطف همه دوستان مهاجرسرایی رو جبران کرده باشیم تصمیم به نوشتن این سفرنامه گرفتیم. هرچند ایم مطلب دیگه به کار دوستان 2010 نمیاد و بچه های 2011 و بعدیها شاید بتونن ازش استفاده کنن:
سفرنامه لاتاری (شماره 1):

1- تهران- آنکارا
ما 7 شهریور 1389 یعنی Aug. 29th 2010 با پرواز ایران ایر به سمت آنکارا حرکت کردیم. پرواز قرار بود ساعت 5 بعدازظهر انجام بشه که به علت .... کارکنان محترم فرودگاه، با یه ساعت تاخیر پرواز انجام شد. نکته جالب اینه که علاوه بر مسافرا که حسابی کلافه شده بودن، خلبان هم شاکی بود !!! خلاصه با یه فوکر 100 با کلی نذر و نیاز و صلوات 27ام رو بلندتر بفرست، راه افتادیم به سمت آنکارا. پرواز هم بدون مشکل خاصی انجام شد. به دوستان خوش ذوق توصیه میکنم یه دوربین عکاسی با خودشون توی هواپیما داشته باشن. چون بعضی وقتا از اون بالا صحنه های زیبایی دیده میشه که آدم دلش میخواد واسه همیشه تو کامپیوترش نگهشون داره. ما میخواستیم با موبایل این کارو انجام بدیم که البته مجاز نیست. غذای توی هواپیما هم باز از اون کتلت ها (یا هر اسم دیگه ای که داره) بود که خوردن همانا و دگرگونی اوضاع و احوال مزاجی همانا.
ساعت 7 بعدازظهر به وقت آنکارا تو فرودگاه نشستیم و تقریبا بدون معطلی خاصی کارامون انجام شدو اومدیم از فرودگاه بیرون. چون تو تابستون سفر میکردیم هنوز هوا روشن بود.

2- حمل و نقل از فرودگاه به آنکارا
واسه رسیدن از فرودگاه به داخل شهر آنکارا 4 تا راه وجود داره:

2-1- خدمات ترنسپورت فرودگاهی که از طرف آژانس مسافرتی ایران و یا هتلتون هست که معمولا با یه ماشین ون انجام میشه (که به گفته دوستان از ون سبزهای توی خیابونای تهران بهتره و کولر داره و ...). اما یه مشکلی که داره اینه که اگه مسافرها تو چند تا هتل مختلف اقامت داشته باشن یه خورده اینور اونور کردن و معطلی داره و مثل اینکه این مشکل هنگام برگشت ار آنکارا بیشتره.

2-2- تاکسی که راحت ترین راهه و البته بین 50 تا 70 لیر ترکیه واستون خرج برمیداره. این نوسان قیمت هم به این برمیگرده که هتلتون کجای آنکارا باشه. از سالن فرودگاه هم که میاین بیرون به راحتی میبیننشون.

2-3- اتوبوس های معروف هاواش که اونا هم دقیقا جلوی در خروجی سالن فرودگاه هستن و حدود 10 لیر میگیرن و تا یه ایستگاهی که اسمش یادم نیست میبرن. ولی به میدان اصلی آنکارا یعنی کیزیلای Kizilay نمیره. از اون به بعد باید تاکسی بگیرین و برین هتلتون. خوبی هاواش اینه که یکی دو تا ایستگاه بیشتر نداره. ضمن اینکه عین اتوبوسهای بین شهری، باراتون رو هم میتونین بذارین تو قسمت بار (که تو کف اتوبوسه) و خودتون به راحتی برین تو اتوبوس بشینین. این قضیه زمانی مهمتر میشه که یکی دو تا چمدون مسافرتی سنگین همراهتون باشه.

2-4- مورد آخر هم که ما ازش استفاده کردیم استفاده از اتوبوسهای خط 442 بود که از فرودگاه که ترکا بهش میگن Havalimani یا یه چیزی مثل این تا یه خورده بعد از میدان کیزیلای Kizilay میره و بدون توقف برمیگرده فرودگاه. منظورم اینه که مثل اتوبوسهای داخل شهری ما ایستگاه ابتدا و انتهای خط ندارن. بلکه مسیرشون یه سیکل بسته هست که از فرودگاه شروع میشه و بعد از طی کردن کل مسیر دوباره به فرودگاه میرسه. ضمن اینکه تعداد ایستگاههای این اتوبوسا همچین هم زیاد نیست. گمونم کلا تا میدان کیزیلای 4 یا 5 تا ایستگاه داشته باشه که از نظر ما اصلا هم معطلی نداشت. خلاصه ما نفری سه و نیم لیر به صورت نقدی دادیم و راننده خودش دو تا بلیت رو بهمون داد که زدیم تو دستگاهشون و راه افتادیم. بعد از حدود 30-40 دقیقه رسیدیم میدان کیزیلای. اتوبوس ما رو تو ضلع جنوب شرقی میدون پیاده کرد. این خیابونی که اتوبوس ازش رد میشه و میرسه به میدون کیزیلای همون خیابون سفارت و دکتر اونگان هستش.

3- هتل
دوستای خوبمون یعنی خانم الیزا و شوهرشون پرهام عزیز زحمت کشیدن و زمانی که ما هنوز ایران بودیم یه هتلی رو به نام ERK واسمون رزرو کردن. این هتل به اندازه 1 دقیقه با میدان کیزیلای فاصله داره و در ضلع شرقی میدان توی سومین کوچه سمت راست (Menekse 2, No. 27) قرار گرفته. یعنی خیابون سفارت رو که به سمت میدون کیزیلای میاین، باید برین تو خیابون سمت چپ میدون که سر نبش خیابون یکی از شعبه های فروشگاه Colin's هم قرار داره (مشکل اینه که اسم خیابون رو فراموش کردم. وگرنه لازم نبود اینقدر آدرس های جورواجور بدم). خلاصه هتل تو سومین کوچه سمت چپه یعنی Menekse 2 که روبروی اون کوچه هم یه شعبه Burger King هستش.
آدرس دقیقش اینه:
No. 27, Menekse 2 Sokak, Kizilay, Ankara
خداییش شاکی میشم اگه پیداش نکنین.
یه هتل 4 طبقه با حدود 25 تا 30 اتاق که نسبت به هتلهای دیگه ای که بچه ها تو مهاجرسرا معرفی کردن خیلی جمع و جوره. ERK یه هتل دو ستاره اما تمیز و مرتبه که به نسبت پولی که واسه یه ااتاق میدین به نظر من ارزش داره. اونجا ما تونستیم به لطف دوستان اتاق دو تخته رو شبی 75 لیر بگیریم که به پول خودمون میشد تقریبا 52500 تومان. اتاق یه نفرش هم 60 لیر بود.
به نظرم از بین هتلهای آنکارا، این هتل رو فقط میشه با هتل بیوک ارشان مقایسه کرد. چون هتلهای دیگه ای که تو مهاجرسرا معرفی شدن همشون 4 و 5 ستاره ان و با توجه به قیمتی که دارن با این هتل قابل مقایسه نیستن.
در مقایسه با هتل بیوک ارشان:
 این هتل خیلی خلوت و آرومتره. در صورتی که بیوک ارشان تقریبا در تمامی ایام شلوغ و معمولا هم پر از ایرانیه.
 خیابونای اطراف این هتل نسبت به بیوک ارشان خیلی شیک تر و آرومتره. در صورتی که اطراف بیوک ارشان پر از باره. من قصد مقایسه هیچ کدوم از اینا رو ندارم. دوستان میتونن بسته به روحیاتشون یکی از این فضاها رو انتخاب کنن. شبای بیوک ارشان یه چیزی تو مایه های فرحزاد خودمونه. البته فقط از نظر شلوغ پلوغی و بار و ایناش (خواستم بگم لاله زار دیدم سنم قد نمیده). بچه هایی که بیوک ارشان بودن ناراضی نبودن. تنها چیزی که یه خورده بچه ها رو اذیت میکرد صدای سگ ها تو روز (تو خیابون دو تا جونور فروشی داره) و صدای موزیک تو شب بود.
 برخورد پرسنل هر دو تا هتل به نظرم خوب بود. تازه بیوک ارشانی ها یه خورده هم فارسی بلدن. توی ERK هم دو نفر انگلیسی رو تا حدودی بلدن که یکیشون شب و اون یکی روز توهتلن.
 از نظر تمیزی به نظرم ERK بهتر بود.
 یه مزیت خیلی اساسی ERK نسبت به بیوک ارشان اینه که ERK تو اتاقاش کولر گازی داره. در صورتی که بیوک ارشان از نظر تهویه مطبوع تعطیله. بچه هایی هم که اعتراض کرده بودن گفتن بهشون پنکه میدن که خوب تو گرمای تابستون به هیچ وجه جواب نمیده. این مورد واسه کسایی مهمه که تابستون میخوان تو آنکارا باشن.
 مزیت بیوک ارشان به ERK اینه که تو اتاقاش یه یخچال کوچولو داره. البته ما هم تو هتل ERK میتونستیم غذا یا هر چیز دیگه ای رو تو یخچال هتل بذاریم که تو طبقه زیرهمکف و در کنار سالن سرو صبحانه بود.

4- حمل و نقل داخل آنکارا
جابجا شدن تو آنگارا احیانا به سه دلیل میتونه باشه:
 رفتن به سفارت و دکتر که با توجه به مسافت هتل تا هر کدوم اینا و همچنین میزان استرسی که واسه زود رسیدن دارین میتونین از تاکسی و یا پای پیاده استفاده کنین. ما از هتل به دکتر، 7 لیر و از هتل به سفارت، 6 لیر دادیم. برگشتن رو هم با توجه به اینکه با دوستان بودیم در هر دو مورد پیاده رفتیم هتل که حدود 20 دقیقه پیاده روی آروم بود.
 خرید
 گردش
که هر کدوم از اینها رو میتونین با پای پیاده و یا مترو انجام بدین و کمتر پیش میاد که بخواین از اتوبوس و یا تاکسی استفاده کنین. بلیط مترو هم هر عدد 1/1 لیر هستش.

5- گشت و گذار
مقبره آتاتورک: به نظر میرسه بهترین راه واسه رفتن به مقبره آتاتورک استفاده از مترو باشه. وارد مترو میدان کیزیلای که بشین میتونین تو ایستگاه چهارم (Tandogan) خط سبز پیاده بشین و یه مسیر کمتر از 10 دقیقه ای رو پیاده برین تا درب ورودی مجموعه. بعد از عبور از گیت امنیتی، میتونین دم در ورودی وایسین تا یه مینی بوس بیاد و سوارتون کنه و ببره به مجموعه اصلی برسونه. اگه فکر میکنین که خیلی جوونین میتونین این مسیر رو خودتون پیاده برین. ما که تو گرما هلاک شدیم تا این ماشینه رسید و نجاتمون داد.
فضای جالبیه و به دیدنش می ارزه، اما موزه اونجا خیلی بزرگه و ما آخراش دیگه خسته شده بودیم. البته تنها دلیلی که من رفتم اونجا واسه دیدن شمشیری بود که رضاخان به آتاتورک هدیه داده بود و الحق دیدنی بود. به نظر من زیباترین هدیه اون مجموعه همین شمشیره بود.
یه چیز جالبی که شاید بتونین اونجا ببینین صحنه تعویض شیفت سربازای اونجاست که طی یه مراسم رژه خاصی انجام میشه و دیدنیه. ضمن اینکه سربازاش هم همچین بی حرکت وایمیستن که آدم دلش میخواد باهاشون کل بندازه و اذیتشون کنه تا ببینه تکون میخورن یا نه؟

مسجد کجاتپه: عظمتیه واسه خودش. حتما برین اونجا رو ببینین. البته ما توی مسجد نرفتیم. اما دوستانی که رفتن گفتن خیلی زیبا بوده. میتونین از خیابون مشروطیت (Mesrutiyet) برین تو Mithatpasa. به اونجا که برسین دیگه امکان نداره مسجد رو نبینین. البته این آدرسیه که من از میدان کیزیلای دادم. تو ضلع شرقی مسجد هم یه قهوه خونه کوچیک هست (در مجاورت خیابون Bankasi) که جای کوچیک و آرومیه واسه نشستن و چای خوردن.

لونا پارک: میتونین از میدان کیزیلای سوار خط قرمز بشین و تو ایستگاه دوم یعنی Ulus پیاده بشین. فضای پارک زیباست. یه چرخ و فلک بزرگ داره که میشه از اون بالا منظره آنکارا رو دید. ماشین برقی، رنجر، فوتبال دستی و ... جز بازیهای دیگه لونا پارکه.

پارک آبی (Aqua Park): ما نتونستیم به این پارک بریم. اما به گفته دوستان تجربه خیلی خوبیه. شما میتونین از کیزیلای با مترو با خط قرمز برین ایستگاه Sihhiye. از ایستگاه که در اومدین یه مجسمه بزرگ رو وسط یه میدون میبینین که شامل سه تا گوزن تو یه حلقه دایره ای بزرگه. روبروی این مجسمه هم یک پل بزرگ ماشین رو هستش که زیرش ایستگاه اتوبوسه. شما باید راس ساعت 10 و 11 تو این ایستگاه باشین. سرویس رایگان هتل آنادولو که پارک آبی مال اونه میاد و مسافرا رو میبره هتل. انگار مسیر حدود 30-40 دقیقه طول میکشه و سرویس های برگشت هم ساعت 6 و 7 عصر هستن. احتمالا بتونین تو سفرنامه های دو تا از دوستامون با Userهای Farshidkhalafi و الیزا جزئیات بیشتری رو بخونین.

6- خرید
آنکامال: بهترین، بزرگترین و البته گرون ترین مرکز خرید آنکاراست. تقریبا تمامی فروشگاهها، اجناس مارک رو میفروشن. دو تا فروشگاه بزرگ رو هم ما رفتیم به اسم Boyner و FLO که همه جور پوشاک و از همه مارک ها رو میفروشن. موقعی که ما آنکارا بودیم، وقت حراج (Indirim) تمام فروشگاهها بود که از بین اونا به نظرم توی این دو تا فروشگاه، میشه پوشاک خوبی رو با قیمت های مناسب پیدا کرد. ضمنا توجه داشته باشین که تو آنکامال چندتا فروشگاه با این اسم وجود داره که بعضی هاشون فقط یه چیز مثل کفش میفروشن. تو طبقه آخر آنکامال هم تمامی فروشگاههای مواد غذایی جمع شدن. مثل: McDonalds, Burger King, KFC و فروشگاههای غذاهای ترکی مثل کباب های مختلف ترکی.
قابل توجه دوستانی که بچه کوچیک دارن، طبقه زیر همکف آنکامال مخصوص بچه هاست که میتونن چیزای خیلی خوبی رو اونجا پیدا کنن.
بهترین مسیر رفتن به آنکامال هم استفاده از خط قرمز مترو هست که از کیزیلای باید تو ایستگاه چهارم یعنی Akkopru پیاده بشین. از مترو که میاین بیرون آنکامال جلوتونه.
ضمنا دم در ورودی آنکامال یه شهر بازی کوچولو هست که ما اسیر اون تابش شدیم. طوری که یه سری با خانومم سوار شدیم. بعدش یه روز دیگه با بچه ها رفتیم و دو بار دیگه پشت سرهم سوار شدیم. این تاب آخر هیجانه. توصیه میکنم این تجربه رو از دست ندین. انگار توی پارک ارم تهران هم یکی مثل اون هست.

میدان کیزیلای (چهارطرف میدان): از میدون کیزیلای که میرین تو خیابون سفارت، سمت چپتون پر از فروشگاههای مارک هست که شاید بتونین اونجا جنسهای خوبی رو با قیمت مناسب پیدا کنین.
وقتی از میدون کیزیلای میرین توی خیابون روبروی خیابون سفارت، در سمت چپ، فروشگاه LC Waikiki (LCW) و حدود 5 دقیقه جلوتر (پیاده) فروشگاه SEVEN HILLS رو میبینید. در سمت راست هم فروشگاه های Colin's و Roodi Mood هستن که میتونین همه جور پوشاکی رو توی این فروشگاهها با کیفیت خوب و قیمت مناسب پیدا کنید. توی خیابون روبروی خیابون سفارت تا رسیدن به مترو Sihhiye همین طور فروشگاههای بزرگ و کوچیک مختلف هست.
تو ضلع شرقی میدون کیزیلای هم (درست روبروی ورودی مترو) یه فروشگاه Colin's دیگه هست که به نظر من از بقیه شعبه هاش بهتر بود.

فروشگاه زیر مسجد کجاتپه: زیر مسجد کجاتپه هم یه فروشگاه بزرگ هست که به نظرم کیفیت اجناسش نسبت به دیگر فروشگاهها کمتره. اما به دیدنش میرزه. اگه رفتین یه صندلی ماساژ تو همون طبقه اول کنار کافه وجود داره که وقتی امتحانش کردین میبینین چقدر حال میده. ما تو اون یه هفته پا واسمون نموند، بس که تو این خیابونا چرخیدیم. واسه همین این صندلی ماساژ چیز دیگریست.

7- خورد و خوراک
مساله شکم تو آنکارا پس از چند روز به یه معضل اساسی تبدیل میشه. بس که این ملت ترکیه گوشت (کباب) میخورن. به نظر من غذا در ترکیه به دو دسته اساسی تبدیل میشه:
 کباب
 بقیه
واسه غذا خوردن هم یه چند جا رو میشه پیشنهاد میکرد.
از میدان کیزیلای وارد خیابون روبروی خیابون سفارت که میشین (اگه اسم این خیابون یادم میومد این سفرنامه نصف میشد)، تو اولین خیابون سمت راست که برین (که ایستگاه مترو سرشه)، یه صد متر که برین داخل، سمت راست یه مغازه ای هست که ما اسمش رو گذاشتیم 5 لیری. داستانشم اینه که حدود 10 جور غذا دارن که بسته به چیزی که انتخاب میکنین میتونه سوپ یا آش+ برنج سفید، رشته پلو، ماکارونی یا استانبولی پلو+ سالادهای مختلف+ هندونه، خربزه، انگور و ... رو انتخاب کنین. در مجموع چیز بدی نیست. خوبی اش هم اینه که عکس همه غذاها رو میتونین روی تابلو ببینین و تصمیم بگیرین. اصلا هم نگران نباشین که زیاد اونجا وایسین دعواتون کنن. ترکای آنکارا خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی باحال، صبور و مهربونن. یه چیزی که تو ترکیه خیلی حال میداد نوشابه هاش بود. واقعا میچسبید. جوری که منی که اصلا تو ایران نوشابه نمیخورم، اونجا اسیرش شده بودم.
بعد از این 5 لیری، یه خورده دیگه که برین همون سمت راست یه 5 لیری دیگه هست که به نظرم هم تمیزتر بود و هم غذاهاش بهتر بود (البته این چیزی از ارزشهای 5 لیری اولیه کم نمیکنه)
بعد از این 5 لیری دومیه، یه McDonald هست که وقتی از کباب های آنکارا ذله شدین میتونه به دادتون برسه.
آممممممممممما، درست روبروی 5 لیری دومیه و McDonald، یه فروشگاهی هست به نام Mis Mangal که همون منقل کبابه و ما متاسفانه یه روز مونده به اومدنمون شناساییش کردیم (همین جا لازمه از دوست خوبم فرشید خلفی و خانومش یاد کنم و به شکل ویژه ای ازشون تشکر کنم واسه بررسی دقیق و موبه موی غذاها و غذافروشی های آنکارا که کشف این منقل کباب هم به اسم فرشید ثبت شد). تو منوی این منقل کباب، تو ردیف اول یه غذایی هست به اسم کوفته که تو چهار وزن 250، 500، 750 و 1000 گرمی سرو میشه که به نظرم همون 250 گرمی یه مرد عاقل و بالغ رو سیر میکنه و اگه مثل بنده خانومتون هم همراهتون باشه دیگه نور علی نوره. چون معمولا خانوما نمی تونن بیشتر از نصفش رو بخورن. ضمنا کوفته ای که میگم شبیه کتلت های خودمونه، ولی ترکیبش شبیه کباب کوبیده هست و خیلی خیلی خوشمزه. 250 گرمیش هم قیمتش هفت و نیم لیره. ضمنا دوغ های آنکارا هم خیلی غلیظ و خوشمزه هست که تو این منقل کباب قیمتش بود یک و نیم لیر. ضمن اینکه بعد از خوردن این کباب هم هر چندتا که بخواین براتون چای میارن. متاسفانه ما این رو هم دیر فهمیدیم و چایی های جلسه اول رو از دست دادیم.
هر چهارتای این فروشگاهها رو میتونید قبل از رسیدن به خیابان مشروطیت ببینین.
مورد بعدی رستوران 49 تو خیابون Bestekar بود که گرچه فضای رستوران بهتر از 5 لیری هاست، اما به نظرم کیفیت غذاش چنداش توفیری نداره (با توجه به اینکه قیمتش 2تا 3 برابره).
توی آنکامال هم که همه جور چیزی رو میتونین پیدا کنید که قیمت غذاها معمولا بین 6 تا 10-12 لیره.
آب معدنی کوچولو تو همه دکه های تو خیابونا نیم لیره. ولی یه سری بسته های 6 لیتری هست که میتونین از فروشگاههای مواد غذایی (که مثل شهروندمونه، اما تو سایز جمع و جورتر) هر کدوم رو بخرین 1 لیر. این آب ها رو میتونین بخرین و بذارین تو اتاقتون که نسبت به آب معدنی کوچولوها خیلی به صرفه تره.

8- دکتر
من راجع به دکتر فقط میخوام یک نکته رو بگم. اونم اینکه واکسن زدن تو مطب دکتر اونگان کاملا دیمیه. یعنی اصولا بگیر نگیر داره. به یه سری از بچه ها نفری دوتا واکسن زد، به یه سری ها نزد. همشون هم تقریبا اسناد پزشکی مشابهی داشتن. مثلا به یکی دو نفر قبل ما با اینکه یکی از واکسن ها رو زده بودن، دوباره همون واکسن رو زد. بعد از اینکه بچه ها اعتراض کردن از یکی دو سری از بچه ها مدارکشون رو قبول کرد و اصلا واکسن نزد. خلاصه توصیه بنده به دوستان اینه که مدارک واکسن اول ابتدایی شون رو هم اگه دارن با خودشون ببرن (چون از من برگه آبی رنگ انستیتو پاستور رو خواست که اصلا لازم نیست و کارت بین المللی رو میدن که به این چیزا نیازی نباشه. ولی چون من اونو با خودم داشتم یکی از واکسن ها رو نزد) و دوم اینکه همینکه صداتون کردن و یه آدم مو قشنگ رو دیدین، سریعا بگین که من همه واکسنها رو زدم و اینم نشونه آبله مرغونم. خلاصه اون دکتره اصلا شبیه دکترا نیست. یه چیزی تو مایه های شاگرد شوفرهای اتوبوساست.
نکته مهمتر اینکه من 3000 درصد مطمئنم که این لامصب اصلا واکسن نمیزنه و فقط سرنگ رو مثل دارت پرت میکنه تو بازوی آدم.

9- مصاحبه
از اونجایی که بنده اصولا با استرس میونه ای ندارم، صبح روز مصاحبه که پاشدیم صبحونه رو کامل میل کردیم و تا خودمونو برسونیم سفارت ساعت شد هشت ونیم. دم در سفارت با خیل عظیم مشتاقان و ملتمسین گرین کارت مواجه شدیم. ما هم مثل بچه های خوب رفتیم آخر صف و تا خود ساعت یک بعدازظهر که ماراتن مصاحبه تموم شد، نوبت آخر در اختیار خودمون بود.
مصاحبه هم خیلی ساده بود. اول شمارمون رو خوندن و رفتیم انگشت نگاری. دوباره صدامون کردن تا دلارهای نازنین رو از چنگمون در بیارن و موفق هم شدن. در نهایت هم نوبت مصاحبه شد. من قبل قسم خوردن سه مورد تصحیح اطلاعات رو که براشون ایمیل کرده بودم یادآوری کردم. شامل نام پدر، سابقه کاری و داستان سربازی بنده که خودش یه کتابه.
فقط یه چیزی رو به دوستان عرض کنم که اگر میخواین یه مورد عدم انطباق یا تصحیح اطلاعات رو به KCC ایمیل بزنین، عجله نکنین. اول برای اثبات ادعاتون مدرک لازم و محکمه پسند رو تهیه کنید، بعد ایمیل بزنین. مثلا من گفتم تو کارت پایان خدمت من مدت سربازیم رو سه چهار ماه اضافه زدن. بعد اون خانومه که از تعجب داشت شاخ در میاورد گفت واسه حرفت هم مدرکی داری. بنده هم با افتخار دو تا نامه اشتغال به کار از شرکت هایی که تو اون مدت توشون مشغول بودم رو زدم رو میز. در نهایت ما هم مثل خیلی از دوستان برگه آبی دریافت کردیم به همراه برگه 9 سوالی.
ضمنا اون درهای جیز تق معروف رو هم زیارت کردیم که امیدواریم نصیب دوستان آینده هم بشه.

10- شهر و مردم آنکارا
 آنکارا شهر خوب و امنیه. خودم و همچنین دوستان دیگمون تجربه قدم زدن تو خیابونا رو حوالی ساعت 1و 2 شب داشتیم. ما که به هیچ مشکلی بر نخوردیم. برای مقایسه این رو بگم که مثلا ساعت یازده و نیم شب خانومها به راحتی و بدون هیج مشکلی توخیابون تردد میکنن. در صورتی که تو تهران چنین چیزی امکان نداره. البته عرض میکنم که این تجربه ما بود و مسلما احتیاط شرط عقله.
 مردم آنکارا فوق العاده خوب، مهربون و صبورن. این موضوع رو حتما تو خرید کردناتون تجربه میکنین.
 غذاشون به تدریج به یه کابوس تبدیل میشه. بی انصافا فقط گوشت میخورن. البته اونقدرها هم بدمزه نیست. منظورم اینه که دیگه خیلی تکراری میشه.

11- آنکارا-تهران
طبق معمول اغلب هتلها، ساعت 12 Check Out ما بود. ناهار رو با دوستای خوبمون تو همون منقل کباب مذکور خوردیم. برگشتمون هم با همون اتوبوسهای 442 بود که از همون جایی که تو میدان کیزیلای پیادمون کرد سوار شدیم و بعد از 40 دقیقه رسیدیم فرودگاه. بعدشم طبق معمول ایران ایر عزیز، با یک ساعت و نیم تاخیر هواپیمایی که از ایران میومد و نیم ساعت هم تاخیر خودمون رسیدیم تهران.

12- یادی از همسفران خوب لاتاری 1
یکی از خوبیهای این سفر آشنا شدن با دوستای خیلی خوبی بود که امیدواریم فرصتی پیش بیاد تا دوباره ببینیمشون. از جمله این دوستان:
فرشید و سارا، آرش و مریم، احسان، پرهام و الیزا، بهروز و سپیده، سجاد، ندا و پدر و مادر گرامیشون، مهتاب و مادر محترمشون که با هر کدومشون خاطرات قشنگ و به یاد موندنی ای داریم و امیدواریم هر جای این دنیای بزرگ که هستن شاد و موفق باشن.

(علت اینکه میگم لاتاری 1 اینه که ما برای کلیرنسمون دوباره میریم آنکارا تا با چادر زدن جلوی در سفارت گرین کارتمون رو بگیریم و به خودشون هم گفتیم که هیچ رقمه بی خیال نمیشیم)

13- توصیه ها
a. بررسی پروازهای ویژه و چارتر برای صرفه جویی در هزینه ها قبل از کارنت شدن: معمولا یک سری آژانس ها یه سری پروازهای چارتر با قیمت مناسب و معمولا برای استانبول ارائه میکنن که اگه از قبل پیگیر باشین شاید بتونین پیدا کنین. بعدش هم میتونین با هواپیما یا اتوبوس برین آنکارا. اینجوری میتونین تو هزینه ها صرفه جویی کنین.

b. سرعت عمل در خرید بلیت: وقتی تاریخ مصاحبتون مشخص شد، با توجه به اینکه تا حالا باید بررسی های لازم رو به عمل آورده باشین، واسه خرید بلیت یک دقیقه هم تعلل نکنین. چون این امکان وجود داره که قیمت بلیت هواپیما ساعت به ساعت اضافه بشه. علتش هم اینه که با گذشت زمان، کلاسهای ارزون پروازی پر میشن و گرونتهاش میمونن. در مورد ما که بلیت ایران ایر از شنبه تا یکشنبه از 367000 رسید به 417000.

c. پرس و جو از چندین آژانس مسافرتی برای تهیه بلیت: تو سایت مهاجرسرا چندتا آژانس رو دوستان پیشنهاد کردن و حتی از بعضی هاشون هم بسیار تمجید کردن. اما توصیه بنده به شما اینه که واسه خرید بلیت از چند تا آژانس مسافرتی از شمال تا جنوب شهر قیمت بگیرین. اینطوری متوجه میشین که آژانس های مختلف، بلیت پرواز یکسان رو با قیمت های مختلف میفروشن که این برمیگرده به اینکه درصدهای مختلفی رو واسه خودشون برمیدارن و یا در برخی موارد، خصوصا زمانی که باهاشون آشنا باشین درصد خودشون رو کم میکنن تا بلیت واسه شما ارزون تر تموم بشه.

d. انتخاب هتل در آنکارا برای صرفه جویی در هزینه ها: همونطور که قبلا هم گفتن ما هتلمون رو از ایران رزرو نکردیم. علتش هم دو مورد بود. اول اینکه عکسهای توی اینترنت و توضیحات آژانس ها و توضیحات دوستان مهاجرسرا (که از همینجا از همشون تشکر میکنم) هیچوقت نمیتونه تمام زوایای خصوصیات یک هتل رو برای شما مشخص کنه. علتش هم اینه که آدمای مختلف، سلایق مختلفی دارن و واسه هر کدوم از ما ممکنه یه چیزی مهم باشه که دیگری در اون مورد زیاد سخت نمیگیره و بالعکس. با این طرز فکر بنده با لطف دوستان خوبم خانم الیزا و همسرشون پرهام عزیز، واسه دو روز هتل ERK رو رزرو کردم (بدون اینکه پولی پرداخت کرده باشم). بعد رفتیم آنکارا و هتل های دیگه رو دیدیم و با اینکه در ابتدا این هتل اون چیزی نبود که تو ذهنمون تصور کرده بودیم، اما بعد از بررسی حضوری هتل های دیگه به این نتیجه رسیدیم که هتل ERK برای ما انتخاب خوبیه. شاهد این ادعای بنده هم اینه که اغلب دوستانی که تو هتل بیوک ارشان اقامت داشتند، اگر پول هتل رو تو ایران پرداخت نکرده بودن و به عبارتی میتونستن پول پرداخت شده رو پس بگیرن به احتمال خیلی خیلی زیاد تو همون روز اول یا دوم حتی با قبول پرداخت هزینه بالاتر، هتلشون رو عوض میکردن. نکته دوم اینه که شما در صورت مراجعه حضوری میتونین به احتمال زیاد تخفیف بیشتری بگیرین. طوری که هتل بست وسترن 2000 در تماس تلفنی اتاق دونفره رو 100 یورو حساب میکرد. اما وقتی خودمون رفتیم گفت 80 یورو. منظورم اینه که شاید بتونین با همون مبلغی که قراره تو ایران پرداخت کنین یه هتل بهتر رو بگیرین.

e. اگه برای روز مصاحبه لباسهای اتو کردنی دارین از روز اول اومدنتون تو آنکارا دنبال اتوشویی بگردین. چون ما تو کل یه هفته یه دونه اتوشویی هم پیدا نکردیم و آخرش آویزون یه خیاطی شدیم که انصافا هم بامرام بود.

f. توصیه مهم برای متاهلین: روز قبل از مصاحبه تو یه مذاکره سنگین با خانوماتون، راضیشون کنین که واسه یه بازه 3-4 ساعته خرید کردن رو به حال تعلیق دربیارن تا به این ترتیب ساعت 8 و 9 شامتون رو خورده باشین و تو هتل باشین و بتونین فکرتون رو متمرکز کنین. البته اینو عرض کنم که مصاحبه از دکتر اونگان هم راحت تره. هرچند این حرف منو باور نمیکنین، اما مطمئنم که تو سفرنامه های خودتون هم اینو واسه دوستان مینویسین.

g. همونطور که همه دوستان توصیه کردن یه پرینتی هم از فرمهایی که برای KCC فرستادین و همچنین ایمیلهاتون به KCC با خودتون ببرین که ببینین واسشون چی نوشتین.
h. تونستین یه فلاسک با یه بسته چای کیسه ای با خودتون ببرین. چون چای تو آنکارا هم خیلی کمه و هم گرون.

i. حتما عدم انطباق مربوط به تاریخ تولدتون رو حل کنین. بذارین همینجا و برای همیشه یه نکته رو خدمت همه دوستان 2011 و آیندگان عرض کنم. ببینین ما ایرانی هستیم و تخصصمون اینه که مشکلات رو حل کنیم. یک مثال ساده: تا حالا دیدین یکی که چهار تا زن داره، رفته باشه تو راند پنجم و تازه هیچ کدومشون هم خبر نداشته باشن. خوب فکر میکنین اون چطوری این کارو انجام داده؟ قصد بنده از ذکر این مثال تائید این کار نیست. بلکه میخوام به عمق فاجعه پی ببرید و بعد از پی بردن به عمق فاجعه، ببینین که طرف از پسش براومده. حالا خوب و بدش بماند. به این فکر کنین که برنده شدن تو لاتاری یکی از بزرگترین شانس های زندگیتونه و انصاف نیستش که به علت اینکه تاریخ تولدتون رو خودتون یا کسی که واستون ثبت نام کرده، اشتباه وارد کرده، این فرصت بزرگ رو از دست بدین. پس یه جوری برنامه ریزی کنید که هر مشکلی که هست رو تو ایران حل کنین و تا حد ممکن بدون مشکل خودتونو به مصاحبه برسونین و مثل شیر برین تو صورت آفیسر (یکی منو بگیره !!!). واسه این اونقدر تاکید میکنم که تو روز مصاحبه ما، دو تا کیس که یکیشون یه خانم مجرد بود (و بی برو برگرد باید ویزا رو تو همون روز میگرفت) و دیگری یه خانواده چهارنفره، به خاطر مشکل تاریخ تولد رد شدن و زدن تو حال همه کسایی که تو این چند روز باهاشون آشنا شده بودن. باورتون نمیشه حتی چند روز بعد از مصاحبه هم وقتی دوستان به یاد این بچه ها میوفتادن حالشون گرفته میشد. حالا بماند که این بنده خداها چه ضربه روحی ای خوردن و چقدر هزینه کردن و چقدر برنامه ریزی کردن واسه آمریکا و ...

j. در مورد تماس با ایران هم ما از asia card استفاده کردیم که تقریبا تو همه دکه های سطح شهر وجود داره و کافیه به زبون خودمون بگین "آسیا کارت" و یه 5 لیری بدین به فروشنده. خیلی هم کیفیت صداش خوب بود و تقریبا میشد 19-20 دقیقه با تهران صحبت کرد. نکته مهمتر اینکه به نظر میرسه در صورتی که موبایلتون تو آنکارا روشن بشه و سیم کارت همراه اول توش باشه، حتی اگر اصلا حرف نزنین و SMS هم ندین، هزینه رومینگ به پاتون حساب میشه که حدود 35000 تومان هستش و سه ماه بعد تو قبض میاد. البته من از این قضیه مطمئن نیستم. بنابراین توصیه میکنم در صورتی که نمیخواین از موبایل ایران تو ترکیه استفاده کنین یا موبایل رو کاملا خاموش کنین یا اینکه تو همون هواپیما قبل اینکه وارد ترکیه بشین موبایلتون رو به حالت Offline در بیار. در این حالت حداقل میتونین از موبایل برای عکس یا فیلم گرفتن استفاده کنین.

ببخشید که خیلی طولانی شد. امیدوارم ذکر تجربیاتمون تو این سفر، گوشه ای از لطف دوستان عزیز مهاجرسرا رو جبران کرده باشه.

ارادتمند همه دوستان مهاجرسرا و با آرزوی موفقیت همه مون.

مهدی
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: bahram_kg ، sib 24 ، MPU
(2010-09-10 ساعت 16:33)Kaveh792004 نوشته:  و اما سفرنامه من ....

اسم من عليرضا است

همانطور كه همگي در امضاء من ميبينيد ، من بطور كاملا اتفاقي در ارديبهشت ماه امسال فهميدم كه قبول شدم ... تمام مدارك و واكسنها را در عرض يك هفته زدم و فرمها را پست كردم

سعي من بر اين است كه سفرنامه من با جزئيات باشه نه خلاصه ...

مديكال :
02 سپتامبر مصاحبه داشتم ، به همراه شهريار ( Shahryar ) ، مجيد ( majmaj ) ... با پرواز ماهان ، روز 31 آگوست ، ساعت 7:30 رفتم دبي ... هتل من ورساي بود كه خيلي ازش راضي ام
صبح كه رسيدم ، به محض check in ، رفتم پيش reception هتل و گفتم كه براي مديكال به پاسپورتم احتياج دارم...در همين حين ديدم كه يك خانم جوان و يك آقا ( به نام اميد ) هم كه گويا ليدر تور بود ( ليدر تور شركت ريچموند ) كنار من ايستاده اند ... آن خانم انگليسي بلد نبود و ليدر داشت براش پاسپورتشو از هتل ميگرفت...رو به من كرد و گفت : شما هم لاتري هستيد ؟...گفتم : آره ...گفت خوبه ، پس ميتونيد با اين خانم ، دوتايي بريد اين مديكال سنتر پشت هتل براي آزمايش ... پس فردا هم خدم ميبرمتون ابوظبي..گفتم : چند ميبري؟....گفت نفري 250 درهم ! ... منم گفتم : حتما !!
با اون خانم راه افتاديم ( دوتايي ) به سمت اون مركز مديكال...توي راه ، اون خانم شروع كرد به صحبت كه زبان بلد نيست و اينجا تنها اومده و .... وقتي رسيديم ، ديدم اين همون مديكال سنتريه كه صاحبش ايرانيه ! داخل ساختمان ، يك خانمي داشت با موبايل صحبت ميكرد و به آن طرف ميگفت : " نفري 150 درهم ميگيرم ميبرمتون... اسمم مليكاست ! " ... من به دختري كه همراهم بود گفتم : ببين ، اينجا خوب نيست و بايد بريم مديكال سنتر ، يهو مليكا گفت : نه...خوبه..من برات 700 درهم با تخفيف تمومش ميكنم ! ... خلاصه مليكا خانم دختره را راضي كرد و من تنهايي رفتم مديكال سنتر روبروي ابوهيل ... من با 450 درهم كارم تموم شد ! ... بعد از اين ماجرا ، دختره به من بيشتر اعتماد كرد و تقريبا همنظر من شد .... توي مديكال سنتر ، پرونده شهريار و خانمشو ديدم كه قبل از من آمده بودند


مصاحبه :
وقتي از مديكال برگشتم ، رسپشن هتل اشاره كرد كه اين آقا با شما كار داره...ديدم يه آقاي تيپ اسپرت ، قد بلند و با ظاهر آرام و متين ايستاده ... گفت : من شهريارم ! ... خلاصه بعد از احوالپرسي ، هتلشو به من نشون داد كه براي ابوظبي با هم هماهنگ كنيم .... توي اين مدت ، از مديكال تا مصاحبه ، من ترمينال ابن بطوطه هم رفتم و تحقيقات زيادي كردم تا بتونم بهترين و باصرفه ترين راه را براي رفتن به ابوظبي انتخاب كنم
ابن بطوطه : اولين اتوبوس ساعت 6 صبح بود كه تا ابوظبي يك ساعت راه داشت ... از مركز دبي تا اين ترمينال ، حدود نيم ساعت با تاكسي راه است كه در حدود 30-40 درهم كرايه تاكسي بود !

ترمينال بعدي : ترمينال بردبي است كه اولين اتوبوس ساعت 5 راه ميفته و تا مركز دبي حدود 10 دقيقه است ( 15 درهم ) .. اين همون اتوبوسيه كه از بردبي ميره به ابن بطوطه و از آنجا ميره ابوظبي

با يك حساب سرانگشتي ، هزينه با اتوبوس حدود 100 درهم ميشد

شب كه برگشتم ، ديدم شهريار براي توي هتل پيغام گذاشته كه يك ماشين پيدا كرده كه با 100 درهم مارا ميبره ابوظبي ... من هم ديدم بهترين راه همينه... اما !!
با اين آقاي اميدخان و مليكا خانم يك كار كوچيك داشتم : اون دختر خانمي كه با من بود ، با مليكا قرار گذاشته بود ... ديدم بهترين فرصته ...گذاشتم ساعت 11:30 شب ، به خانم همراهم گفتم تلفن بزن به مليكا بگو ما يك ماشين پيداكرديم با 100 درهم و فردا باتو نميايم . ... به اميد هم همينطور... طبق گفته خانم همراه من ، مليكا تا 120 درهم هم راضي ميشه و ميگه غير از من ، هيچ كس ديگه نميتونه بره ابوظبي ، چون اجازه نداره ! و پليس توي راه ماشينو ميخابونه !! و.....
اما ديگه كار تموم بود ... به اون خانم هم نگفتم كه تصميم قطعي من چيه ، تا خودش تصميم بگيره .... كه گفت هرچي نظر خودت باشه
اين خانم خلاصه به من اعتماد پيدا كرده بود ، تاجايي كه روزا تا 3 شب باهم بيرون بوديم و ميرفتيم جاهاي ديدنيه دبي و... يك دختر زيبا ، با شخصيت و .... الان هم باهم در تماسيم و شايد بتونم كمكش كنم براي اقامتش توي آمريكا مسكن و ...

ساعت 5 صبح شهريار با ماشين و راننده جوان ايراني كه اسمش كاوه بود ، اومدن دنبال ما و به اتفاق رفتيم ابوظبي.... توي راه هم اينقدر با هم صحبت كرديم كه اصلا نفهميديم اين 1:30 چطوري گذشت

موقع مصاحبه ، نفر اول مجيد ( با لباس كاملا رسمي و خوش تيپ ) و خانواده اش و اون پسر شيطونش بود ، نفر 11 شهريار ( با لباس رسمي و خوش تيپ ) و خانواده اش ، نفر 12 خانم همراه من و 13 ( نحص ! ) من بودم ( با لباس رسمي ونه خوش تيپ ! )


قسمت اول ، دادن مدارك است ... يك خانم تپل ، زيبا و جدي ايراني ،مدارك را از من گرفت و تمام آنها را با دقت ديد ... هيچ سوالي از من نميكرد ... در آخر گفت : قبلا براي دولت كار كرده اي ، گفتم نه ....گفت برو پول را بريز به حساب ..

سپس نوبت گيت آخر رسيد ... يك خانم آمريكايي ، كوتاه قد ، تپل و عينكي ... ازم پرسيد واقعا توي شركت X كار ميكني ؟ ( باورش نميشد ) ..گفتم بله ... نامه شركت را ديد و گفت پست مهمي داري ! .. منهم لبخند زدم ... گفت ميخاي بياي شهر من ! .. گفتم كجا ؟...گفت آستين..گفتم آره .. گفت : خيلي قشنگه ! ... بعد هم يك كارت زرد رانگ كوچيك بهم داد و گفت : دوشنبه ساعت 1 ويزاي شما حاضره !!!!!

موقع برگشت هم شهريار جان و بقيه خيلي به من محبت داشتن و تبريك و ...

نظرات خودم :

1. دوستان بعدي لاتري ، قبل از گرفتن ماشين و مديكال و ... حتما حتما تحقيقات جامع بكنن و بهترين راه را انتخاب بكنند

2. احتمالا افرادي پيدا ميشن كه ناواردند ... كمك به بقيه هيچ چيزي از ما كم نميكنه ( برعكس فرهنگ اصيل )

3. شرايط مصاحبه به اين صورت است كه ، نظر اوليه را نفري كه مدارك را ميگيره ميده ، و شخص دوم تنها در صورتي ميتواند نظر اوليه را رد كند كه يك دليل كاملا منطقي داشه باشه


اين سفر براي من به غير از ويزا ، افتخار آشنايي با مجيد ، دوست جديد و خوبم ( خانم ) و همچنين شهريار عزيزم و خانواده محترمش و اون دختر ناز و قشنگش ، بود


براي همشون و همچنين تمامي دوستان مهاجرسرا كه اطلاعات خودشونو با بقيه سهيم ميشدند آرزوي ديدن همديگه در آمريكا را دارم

Kaveh792004
عليرضا
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: MPU ، hesam.inanloo
(2010-09-08 ساعت 22:24)iust_software نوشته:  سلام به همه بروبچ گل
این مهدی جان سفرنامش مفصل و خوب قسمت بندی شده من حسشو ندارم اینجوری بشینم تایپ کنم Big Grin شما به بزرگواری خودتون مارو عفو کنین
اگر هم نمیکنین مردی بیا سرکوچه D:
خب سفرنامه به ترکیه برام اونقدر ها حال نداد چون یه ماه تقریبا تنها توی ترکیه بودم و بغیر از رامین، کیارش و پویای عزیز کس دیگه از بچه ها برای بودن با من لبیک نگفتن و دست بیعت به سوی من دراز نکردن که امیدوارم جیزجیگر بگیرن Wink

و اما سفرنامه آیدین پلو
من روز سوم آگوست از تهران با یک فروند اتوبوس با قیمت 45000 تومن به سوی بلاد نیمه کفر آنکارا حرکت کردم؛ نکته جالبش این بود که در آخرین لحظات هم هموطنهای گلم سعی در خالی نمودن جیب این جانب با نامردی کردن، آخه ما یه آشنای دور در یکی از این ترمینالهای اتوبوس رانی پیداکردیم و ایشون لطف نمودن بلیط 45 تومنی را 75 تومن در پاچمون نمودند که هیچ، منت هم سرمون گذاشتن؛ البته با رشادت های دایی بنده دست این عنصر استکبار رو شد و حسابی حالشو گرفت Big Grin خلاصه سرتون درد نیارم، تنها صحنه ای که یادش میافتم تنم مورمور میشه و دلم تنگ میشه؛ نگاه مادرمه که اتوبوس راه افتاد دیدم زیرلب گفت "رفت ... Sad " بگذریم ... Smile در کنار من توی اتوبوس یک عدد ترک بنام "ستین ساواش اردوغان" نشسته بود 36 ساله از ارزروم که ما باهم سعی در برقراری ارتباط نمودیم و در این امرخطیر تا حدودی هم موفق بودیم چون الان در فیسبوک بنده ادد میباشند Big Grin البته انگلیسیش با اینکه نماینده شرکتشون بودو به کشورهای مثل ایران رومانی روسیه و ... سفرنموده بود(از روی پاسش میگفت) از من بهتر نبود! در کل با ادا و اطوار منظور همو به همدیگه میفهموندیم و دمش گرم منو یه ناهار هم مهمون کرد Big Grin
خلاصه، من بلاخره بعد 32 ساعت در جاده بودن به شهر مقدس آنکارا رسیدم البته راستش با مددهای غیبی بنده وقتی رسیدم آنکارا و مسافرا که پیاده شدن و قبل از اینکه اتوبوس راه بیافته یهو از خواب پریدم و واقعان شانس با من یار بود که همینجا تشکر میکنم از شانس عزیز و روی گلشو میبوسم
من هتل دنیزآتلانتا رو رزرو نموده بودم اما بلاخره با یکسری عملیات ویژه و کماندویی سر از هتل اوزیلهان درآوردم و با شخص "مجید شیرین بیگ" آشنا شدم، و بهش 50$ اخ کردم تا کارای پزشکی منو انجام بده البته شما درست میگید (فحش دادی خودتی) این پول نیاز نبود اما این شخص یه کمک بزرگی که بهم کرد این بود که منو خونه یه خانمی برد که برای اقامت اونجا شبی 25$ پرداختم و این خانمه با اینکه غذا با خودم بود ولی بهم غذا هم داد البته منم حدود 120 لیر برای غذا بهش دادم ولی درکل برای نزدیک یک ماه اقامت در ترکیه من هزینه کمی (850$) پرداختم
توی این مدتی که در آنکارا بودم یکی دوبار با رامین (منصور) در سطح خیابان چرخی زدیم، با کیا یه بار رفتیم آنکامال، یه بارم رفتیم پارک آبی که بنده با چند فروند ترک هم آشنا شدمو دو سه باری هم گردشی رفتیم، و در نهایت با پویای عزیز هم قراری داشتیمو خیابان تونالی را باهم متراژ نمودیم و اینقدر سرگرم حرف بودیم که با شکم گشنه برگشتیم خانه!
بقیه روزها اتفاق خاصی نبود چون دیگه بروبچ رفتن منم تنها شدم و صبح تا شب پای اینترنت مفت صاحبخونه نشسته بودم و هی کلیپ تو فیسبوک میدیمو لایک میکردم و با بقیه شیرش می نمودم تا اینکه لحظه موعود فرا رسید و کلیرشدمو رفتم سفارت پاسو بهشون دادم و بعد یه بلیط اینترنتی گرفتم برای 4 سپتامبر با ترکیش ایرلاین
8 صبح پرواز از انکارا به استانبول، 11 صبح از استانبول به شیکاگو و 8 شب از شیکاگو به هوستون
من اولین بار بود تو عمرم سوار هواپیما میشدم؛ چون تو ایران میترسیدم سوار شم؛ و اولین بارم 18-19 ساعت در آسمان بودیم که به نوبه خودش جالب بود! تو مسیر استانبول شیکاگو هم یک فروند داف در کنار بنده سکنی گزیده بود و منم سرشار از شادی باهاش صحبت می نمودم البته چون انگلیسیم خوب نبود در حد وسعمون حرف زدیم Big Grin ایشون اصلیتشون از بلاد یوگسلاوی بود و در ایالت میسوری زندگی مینمودند که متاسفانه در هواپیما حالشون بد شد که این البته برای من پوئن مثبتی بود که حرف بزنم (خانم های محترم احتمالا مقداری بدوبیراهه که نثار بنده می فرمائید اما خداییش بچه خوبیم Big Grin) خلاصه ساعت 3 ظهر به وقت شیکاگو رسیدیم به فرودگاه و من قبل فرود به این فکر میکردم اگه هواپیما موقع لندینگ بخوره تو دیوار احتمالا ملت فک و فامیل برام گریه نمیکنن بلکه میخندن !! فک کن طرف لاتاری برنده شده باشه تا رسید امریکا رفت تو دیوار خیلی خنده داره :d بعد اینکه پامو گذاشتم زمین گفتم بلاخره رسیدم بلادکفر! اما هرچی اینور اونور نگاه کردم از اوباما خبری نبود آخه باهاش طی کردم بیاد پیشوازم! نامرد نیومد!! آقا سرتونو درد نیارم ساعت 8 از شیکاگو راه افتادم به سمت هوستون و در نهایت 12 شب در خانه لمیده بودم

حق کپی رایت محفوظه! اگه ببینم کپی کردین! میدم اف بی آی شمارو دیپورت کنه ها
به امید دیدارتان در بلاد کفر و استکبار خونخوار جهانی که راه به راه داره خون ماهارو میمکه و ما اومدیم اینجا از نزدیک بزنیم تو دهنشون!
تکبیر
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: R.F ، MPU
(2010-09-15 ساعت 18:53)nima_moz نوشته:  موضوع انشا:سفر نامه

من همیشه تو دوران مدرسه با انشا نوشتن مشکل داشتم و مجبور بودم شب امتحان انشا های خواهرمو حفظ کنم و موضوعهایی که اصلا ربط نداشتو یه جوری ربط بدم .اول همه انشاهام با جمله شمع می سوزد و قطره قطره اب می شود شروع میشد (مثلا در مورد فصل تابستان که هیچ ربطی هم نداشت )حالا هم خیلی سختم بود که بنوسیم ولی خوب دینمو نو باید ......ادا کنیم شایدم عدا کنیم.

25 جولای 2009:تمام کار های سفر به استرالیا برای ادامه تحصیل اعم از ثبت نام دانشگاه.دریافت ویزای استرالیا.تهیه محل سکونت .تهیه بلیط هواپیما.جمع کردن چمدان و...... انجام گرفته. این پروسه تقریبا بیش از یکسال زمان برده وکلیه دوستان را هم تشویق به انجام این کا رکرده بودم و خیلی هاشونم رفته بودنو منتظر بنده بودند. و خوشحال و خندان اماده رفتن بودم.که ناگهان زندگی از این رو به اون رو میشود!!!!!!.همینجوری از روی سرخوشی اون سایت لاتاری رو باز کردم و پس از وارد کردن مشخصات اون جمله معروف Dear selectee رو دیدم.از ترسم سایت رو بستم و بلند شدم.باورم نمی شد!!!!دوباره وقتی به خودم مسلط شدم باز کردمو دیدم مثل اینکه حقیقت داره!!!حالا من موندمو بلیط استرالیا بدستو این یکی که نمی دونم چیکارش بکنم.منی که همیشه ممل امریکایی بودم امریکا dream land بود برام.خلاصه موندم حالا برم یا نرم استرالیا بلاخره تصمیم گرفتم نرم.از اونجایی که هیچ وقت نامه اولم برام نیومد یکی از دوستان این سایت مهاجر سرا رو بهم معرفی کردو فهمیدم که باید به kcc نامه بزنمو از طریق ایمیل نامم رو بگیرم که این هم خودش پروسه استرس زایی بود.بالاخره نامه رو از طریق ایمیل در یافت کردم و فرمهای مربوطه را فرستادم.

12جولای 2010:بلاخره پس از یکسال امیدوار و ناامید که خودتون بهتر میدونید چرا و هر روز دیدن این سایت و خوندن موضوعهای مختلف و خوندن سفر نامه هایی که همیشه با خودم می گفتم که ایا روزی نوبته منم میشه ؟!!!!.اخرین سری کارنت شدم.منم که از حولم همه کارهارو از جمله واکسنو ترجمه مدارکو انجام داده بودم .چی گذشت تو این 1 سال ولی......
دیگه شروع کردم دنبال بلیط پیدا کردن و گرفتن هتل ددمان و.....

25 اگوست 2010:از اونجایی که هنوز مدارک اسپانسرم بوسیله پست عزیز بدستم نرسیده بود به سمت انکارا پرواز کردم.البته خوب مدارک مالی شامل حساب بانکی و ترجمه سند را برده بودم ولی خوب کار از محکم کاری عیب نمی کرد.من اول سبتامبر مصا حبه داشتم یک هفته زودتر حرکت کردم که به کارای پزشکی برسم جون شنبه ویکشنبه و دوشنبه تعطیل بود اونجاساعت 8:15 بود که رسیدیم انکارا تو همون فرودگاه انکارا تعدادی دوست پیدا کردم که اشنای خیلی نزدیک هم در اومد.همون شبم که رسیدیم هتل دلو زدیم به شبای انکارا و افتادیم کف خیابون تونلی.ما هم که جایی رو بلد نبودیم گشنمونم بود و یه رستوران پیدا کردیم ولی خوب چی بگم اخه ماشالا با اینکه چیزیم نتونستیم بخوریم حسابی گذاشت تو کاسمون.2 تا ماست خیارو 1 سالاد حدود 100 دلار پیاده شدیم.البته تا اخر سفر خاطره شد

26 اگوست2010:روز ازمایشای پزشکی بود که طبق معمول بالاخره همون یه امپول ابله مرغون رو خوردیم .با اینکه تاکید کردم که گرفتم ولی فقط همون سوزنو زد و در اورد و هیچ چیزی خانم دکتر اونگان تزریق نکرد.به خوبی این مرحله هم تموم شد !!!!!

27 اگوست 2010:بوسیله همون توری که اقا پوریا ترتیب داده بود و 70 دلار بود رفتیم قونیه. البته بگذریم که شبه قبلش حسابی شیطونی کرده بودیمو حاظر بودم 70 دلار دیگه بدم که صبح از خواب بیدار نشم.ولی خوب مجبور بودم به خاطر روی گل اقا مولانا که منتظرمون بود و خانمش قورمه سبزی بار گذاشته بود .حدود 4 ساعت طول کشید (البته وسط راه یه جایی داره که غذاهای سنتی داره و الحق عالی بود و از تمام ملتهای دنیا اونجا بودن)که رسیدیم به اقا مولانا.محیط عالی بود و تمام ملل مختلف را میدیدی.واقعا غرور افرین بود که میدیدی اینقدر علاقمند وجود داره.من با یه خانم المانی که صحبت می کردم اینقدر اطلاعات در مورد مولانا داشت که حسابی شرمنده شدم .وارد سالن اصلی مفبره مولانا میشی سر در بزرگ نوشته یا حضرت مولانا که حسابی تحت تاثیر قرار میگیری.یکیش به خاطر اینکه تمام نوشته ها و کتابایی که اون تو هستش شعر های خطی مولانا به زبان فارسی تو مملکت ترکا که یک نفرونمی تونی پیدا بکنی انگلیسی بلد باشه.تازه دارن میگن مولانا مال ما بوده.همه چیزمونو که دارن می گیرن مولانا هم مال اونا.!!!!؟؟؟؟شبشم رسیدیم هتل مدارک پزشکیمونو محمد اورد.

28 اگوست 2010:رفتیم خرید اون پاساز outlet بزرگه که پیست پاتیناج داره.خریدش بد نبود خیلی هم جالب نبود.شبشم دوباره برگشتیم هتل و خیابونای تونالی رو متر کردن.کلا انکارا اگه ادماش 2 تا کلمه انگلیسی بلد باشن برای 1 هفته جای بدی نیست.راستی اگه بار خوب می خواین تو یکی از فرعی های تونلی یه ساختمون 4 طبقه هست که جای بدی نیست ادمایی که میان اکثرا دانشجو های اونجا هستن و دانشجویی حساب می کنه.

29.30 اگوست:هم به همین منوال گذشتو دیگه خیابونای انکارا رو مثل کف دستم بلد بودم.راستی خرید اون خیابونهایی که می رسه به میدان کیزلای خوبه به نظرم از انکامال و outlet بهتره.
مدارک اسپانسرم که دقیقا یک روز بعد از پرواز رسیده بود تهران بوسیله یکی از دوستای خوب مهاجرسرا که جا داره از اقا مهدی و خانمش تشکر کنم که داشتن می اومدن انکارا برام اوردن .

1 سپتامبر:بالاخره روز موعود فرا رسید منم که بر عکس بقیه شبای این 1 سال راحترین شبی بود که خوابیدم صبح سر حال بیدار شدم.رفتیم در سفارت بعد از نیم ساعت رفتیم داخل اسمارو از روی لسیت با پاسپورت مطابقت داد و رفتیم تو حیات کوچیکه و سپس در تق معروف رو کرد و به همون خانم معروف ایرانیه مدارکو تحویل دادم.جالب اینجاست همون موقع تصمیم گرفتم اصلا مدارک مالی اسپانسرمو با اینکه خیلی هم مبالغش بالا بود تحویل اون خانم ایرانیه ندم و فقط حساب بانکی که قبلا هم فرستاده بودم بهش دادم.رفتیم داخل سالن و شماره.انگشت نگاری .819$ پرداخت و نشستیم منتظر .بماند که با دوستامون اینقد داشتیم می خندیدیم که شمارمو صدا کرد متوجه نشدم.باجه شماره 5 بود که بر عکس اون خانومه که انگشت نگاری می کرد خیلی بد اخلاق بود.رفتم دم باجه اون بر گه ابی رو دیدم رو میزش و حد اقل خیالم راحت شد که گرفتم.حدود 2 دقیقه مصاحبه ام طول کشید.و سوالهایی که کرد :
1.تا به حال برای دولت کار کردی:؟خیر
2.سر بازی رفتی:؟خیر.
3.چی کار میکنی؟که شغلمو گفتم
بعدش کلمه زیبای برو ups را گفت.که دیگه می خواستم بپرم ماچش کنم

دیگه اینقد خوشحال بودم نفهمیدم چجوری اومدم بیرون.من همون روز بلیط بر گشت داشتم و مجبور شدم بلیطمو 4 روز عقب بندازم بعلاوه 120$ جریمه هواپیما وشبی 85$ هزینه هتل

2سپتامبر 2010:با یکی از دوستان رفتیم مقبره اتاتورک بیشتر هم بخاطره اون شمشیر رضا شاه و عکسش.جالب بود.وقتی بر گشتم هتل یکی از دوستان هتل گفت مامور ups اومد دنبالت گشت نبودی رفت.منم که اصلا فکرشو نمی کردم اینقد زود بیاره بدون اینکه سایت ups رو چک کنم گذاشته بودم رفته بودم پی عشق و حال.به هر حال دوستمون شماره اون مامور ups را گرفته بود که دوباره برگشتو پاسپرتمو باز کردمو ویزارو دیدم.اون لحظه تمام خاطرات از جلوی چشمم مثل فیلم گذشت.این بود انشای من

جا داره از تموم بچه های این سایت که واقعا از دل و جون به هم کمک می کنن و من مدیونشون هستم تشکر کنن و هر کمکی که از دستم بر بیاد براتون انجام بدم.امیدوارم همتون در تمام زندگی چه اینجا باشین چه جای دیگه دنیا موفق باشین.و امیدوارم روزی برسه که هممون در مملکت خودمون خوشحال و ازاد زندگی کنیم و بقیه مردم دنیا ارزوشون باشه که بتونن گرین کارت ایران را بگیرن.

چشم انتظاری جاذبه ای قوی دارد. منتظر چیزهایی باش که می خواهی شان, نه چیزهایی که نمی خواهی

شماره کیس: 2010AS000016XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه: May 2010  
تاریخ دریافت ویزا: فردای روز مصاحبه
تشکر کنندگان: sam_hash ، Ali Sepehr ، rayan.s ، Vahid-DV2011 ، taraneh@mini ، ازیتا90 ، sanaz2010 ، sima s ، MPU
(2010-10-05 ساعت 13:58)اليزا نوشته:  و بالاخره من هم يکي از آخرين سفرنامه هاي برندگان سال 2010 را مينويسم.

داستان از اونجا شروع شد که خاله ام تماس گرفت و گفت که يه پاکت به اسم شما اومده به آدرس ما که نميدونيم چيه؟؟؟؟
وقتي اينو شنيدم عين برق گرفته ها پريدم بالا که اي داد اين فقط ميتونه پاکت لاتاري باشه و ذوق زده فرياد کشيدم. خاله هم شاکي ميگفت خوب چرا به ما نگفتي که آدرس ما رو دادي؟ که منتظرش باشيم. نگفتين قاطي پاکتاي بيخودي که هر روز مياد دور ريخته بشه. و من هم گفتم حتي 1 درصد هم احتمال نميدادم که قبول بشم که بهتون بگم، ديدم يه آدرس آمريکا دارم بذار همونو بنويسم.

تا قبلش واسه خودمون داشتيم زندگيمونو ميکرديم و اينطوري شد که زندگي ما هم قاطي پاطي شد.

خلاصه نامه بوسيله دي اچ ال واسمون به آدرس ايران فرستاده شد و حالا ميدونستيم که واقعا برنده شديم اما کجاي راهيم را نميدونستيم . فرمهاي اول را با کمک يکي از دوستام پر کردم و فرستادم و واقعا هنوز هيچي از روند لاتاري نميدونستم. با يکي از همکارام که اون هم دو سال پيش از طريق لاتاري رفته بود تماس گرفتم . وقتي ازم پرسيد کيس نامبرتون چيه هاج و واج گفتم 2010 اون هم گفت به به چه کيس نامبر خوبي... اماااااااااااااااااااا من ازهمه جا بي خبر اشتباه کرده بودم، آخه چه ميدونستم کيس نامبر چيه؟؟ و بعد هم وبلاگ سعيد را بهم معرفي کرد و بعد از سر زدن به وبلاگ سعيد به مهاجرسراي عزيزم راه يافتم. اونجا بود که فهميدم يه کيس نامبر نجومي را صاحب هستيم.
القصه اين يک سال و چند ماه به هر جان کندني بود گذشت و در آخرين بولتن سال 2010 بالاخره شماره ما هم کارنت شد Smile بعد از مشخص شدن تاريخ مصاحبمون که 1 سپتامبر بود، مهياي مقدمات سفر شديم.
مدارک را به دارالترجمه جلال عزيزي ميرداماد نرسيده به سر شريعتي(کنار رودخونه) دادم که انصافا ترجمه ها رو بدون حتي يک غلط تحويل داد.
و بعدش در فکر گرفتن بليط هواپيما بوديم که ديديم اي دل غافل قيمتها نجوميه و اينجوري شد که تصميم گرفتيم تجربه اي متفاوت با ساير بچه هاي مهاجرسرا را تجربه کنيم.
خلاصه 24 آگوست با ماشين به راه افتاديم. مسير ما تهران به سمت ماکو بود. اين مسير را تفرجکنان و 11 ساعته طي کرديم و به ماکو رسيديم. شب را در منزل يکي از اقوام در ماکو گذرانديم و فردا صبح هم کمي ماکو گردي کرديم . قبلا با آذين عزيز صحبت کرده بودم و اون هم راهي رو که خودش رفته بود را به من معرفي کرد و اينطوري شد که ما حدود ساعت 12 به سمت مرز بازرگان براه افتاديم(حدود 15 دقيقه) و بعد از رسيدن به مرز و طي تشريفات گمرکي از مرز رد شديم و پامون به خاک ترکيه رسيد. اون ور مرز يه سري ماشين ون آماده مسافر گيري وايساده که نفري 5 لير ميگيرن و شما رو به شهر مرزي دوبيازت ميرسونن. خلاصه ما هم 30 لير داديم و سوار شديم( البته قيمت پرت هم زياد ميدن). از اونجا هم اتوبوسهاي شرکت Agri Dagi‌ را به مقصد آنکارا سوار شديم و 18 ساعت بعد در ترمينال (آشتي) انکارا بوديم. از ترمينال سوار ميني بوسهاي رايگان که به کيزيلاي ميرفتن شديم و بعد از حدود 5 دقيقه پياده روي به هتل ERK رسيديم.
هتل ERK را آذين عزيز که جا داره همينجا ازش تشکر کنم به من معرفي کرد و رزرو کردم با چانه از قرار شبي 75 لير ( اتاق دبل) ، هتل در يک خيابان يک طرفه، خلوت و کم رفت و آمد قرار دارد . من از محيطش خوشم اومد. يه هتل خلوت هست که ايراني توش نيست و اينترنت رايگان وايرلس داره و همينطور صبحانه ( البته نه زياد مفصل) و با کيزيلاي حدود 4-5 دقيقه پياده راه هست. ما که با توجه به پولي که داده بوديم راضي بوديم.خلاصه ما و همراهامون 4 اتاق از اين هتل را اشغال کرديم که در روزهاي آتي با پيوستن بهروز و خانمش، مهدي جمشيدي و خانمش ، بينتا و پدر و مادرش حسابي اونجا رو بهم ريختيم...
وقت مديکال ما جمعه 27 آگوست بود که با تاکسي از هتل تا اونجا 7 لير داديم. به تاکسي گفتيم ميخواهيم بريم کوقولو پارک. اول به مطب دکتر رفتيم و اونجا منشي پاسپورتهامون را ديد و بهمون گفت بريم طبقه 3 واسه عکس و آزمايش. اونجا ازم نامه کي سي سي که روش کيس نامبر هست را خواست که من يادم رفته بود همراهم بيارم بنابراين مجبور شدم دوباره برگردم هتل . پس يادتون باشه که حتما نامه دوم همراهتون باشه. خلاصه دو نفرمون 97 دلار واسه عکس از قفسه سينه و آزمايش پرداخت کرديم و دوباره برگشتيم پيش منشي دکتر. بهمون گفت ساعت 12:30 اينجا باشيد واسه معاينه پزشکي. ما هم رفتيم پارک بغل مطب و پسرم حسابي اونجا بازي کرد. اونجا با يه خانم و آقا آشنا شديم که از بندرعباس اومده بودن و کارت واکسن هم نداشتن، حتي کارت واکسن بچشون رو هم ترجمه نکرده بودن که همونجا ما گفتيم اوه اوه دکتر چه پوستي ازتون بکنه. خلاصه دوباره سر ساعت برگشتيم مطب و اونجا تعداد زيادي از برندگان لاتاري که همگي هم ايراني بودن را زيارت کرديم. هر کي از اتاق معاينه بيرون مي اومد بازوش رو گرفته بود که نشون ميداد دکتر چه بلايي سرش آورده.
نوبت ما رسيد، اول همسرم رفت داخل ، معاينه اش خيلي طول کشيد و حدود 45 دقيقه داخل بود. وقتي بيرون اومد خوشحال و خندان به من گفت وقتي رفتي تو بگو همسر مني در ضمن واکسن هم بهش نزده بود. من هم رفتم تو وقتي دکتر را ديدم انتظار هر قيافه اي را داشتم غير از اوني که من ديدم. والا ظاهرش هيچ شباهتي به دکتر ها نداشت، موهاي فرفري جو گندمي و البته کمي بلند.
سلام کردم .شروع به سوال پرسيدن کرد. سيگار مي کشي، قرص اعصاب مصرف ميکني و.... بعد پرسيد که عمل جراحي داشتي من هم گفتم بله سزارين بعد اشاره به بيني کرد و گفت عمل بيني چي؟ گفتم آره يادم رفت بگم . بعد گفت برو رو تخت تا معاينت کنم. در همين حين من هم گفتم دکتر ميدونيد که شما تو ايران خيلي معروفيد، اون هم گفت چطورررررر؟ گفتم آخه چون ايرانيا يا بايد براي مصاحبه برن ابوظبي يا آنکارا بنابراين شما رو مي شناسن . گفت ااااااا خوب چي ميگن در مورد من، من هم زبوني گفتم ازتون تعريف ميکنن( اما تو دلم گفتم آره جون عمت) اون هم گفت چرا فکر ميکنيد مطب من فقط واسه ايرانيا هست من بعدازظهرها هم مريضاي ترک را معاينه ميکنم (با حالت شاکي) من هم گفتم ولي به نظر مياد 90 درصد مراجعه کنندگان ايراني هستند. اينو که گفتم کاردش ميزدي خونش در نمي اومد . گفت نه من هم گفتم خوب حالا چون اصرار ميکنيد 70 درصد .... در همين حين گفتم دکتر من بچگي آبله مرغون گرفتم و جاشو هم روي بيني و پيشونيم نشونش دادم اماااااااااااااااا اون که حالا حسابي زورش گرفته بود با تمام قوا يه آمپول را به بازوم فرو کرد و توي کارت هم پر کرد آبله مرغونننننننن ....
بيرون که اومدم نوبت پسر 4 ساله ام بود. دوباره همراه پسرم برگشتم تو مطب کوفتيش . اومد و گفت بچه را بذار رو وزنه، حتي به خودش زحمت هم نداد پاشه عدد را بخونه و به من گفت چنده؟
بعد هم در جا 3 تا واکسن را زد به بچه. پسرم هم نامردي نکرد و تا توان داشت جيغ ميزد و ميخواست از دست من فرار کنه و در همين حال ميگفت دکتر خيلي زشتهههههههه بعد هم تست توبرکولين را انجام داد.
بيرون که رفتم منشي شوهرم را براي پرداخت پول صدا زد و 675 دلار گرفت. من کارت واکسن همسرم را که نگاه کردم ديدم آبله مرغون را براش پر کرده در صورتيکه هيچ واکسني بهش نزده بود. من به شوهرم گفتم تو باهاش چه صحبتي کردي؟
گفت که وقتي دکتر ازم پرسيد که سيگار ميکشي يا نه، خودش گفته که ايرانيا خيلي دروغگو هستن. ميان اينجا برامدگي جيبشون نشون ميده که سيگار تو جيبشونه ولي ميگن نه سيگار نمي کشيم يا مثلا وقتي ازشون ميپرسم عمل داشتين ميگن نه، فکر ميکنن اگه دروغ بگن خوبه. شوهرم هم گفته بود نميشه گفت ايرانيا دروغگو هستند مگه ترکا دروغ نمي گن . بعد هم که کارت واکسن رو ديده بود گفته بود من ميدونم که دکتراي ايران الکي اين کارت را مهر ميکنن اينجا بوده که ديگه تحمل شوهرم تمام ميشه و ميگه مگه شما خودت اين کار رو مي کني که ميگي دکتراي ايران اين کارو ميکنن. بعد هم ميخواسته بهش واکسن بزنه که اون هم گفته بوده دکتري که تو انستيتو پاستور اين کارت را واسه من مهر کرده گفته که تو احتياج به هيچ واکسني نداري و کارتت کامله. و اينجوري شده که باهاش کل کل کرده. منم به همسرم گفتم تو باهاش کل کل کردي، عقدشو سر بچه خالي کرد...و با اعصابي به هم ريخته از مطبش بيرون اومديم.

قرار شد روز دوشنبه بريم و جاي تست سل بچه را ببينه ، کمي دير رسيديم منشي گفت دکتر نيست ما هم همون جا منتظر مونديم . بعد منشي صدامون زد و گفت که بياييد امضاء کنيد ونفري يه پاکت در بسته و يه سي دي بهمون تحويل داد و سه تا قبض که روش مبلغ معاينه و واکسنها رو نوشته بود. قبضا رو نگاه کردم و ديدم که براي شوهرم نوشته معاينه پزشکي + واکسن، براي بچه هم نوشته معاينه+ تست توبرکولين+ 4 تا واکسن
از شدت عصبانيت داشتم منفجر مي شدم آخه دو تا واکسن را داشت بهمون تحميل ... ميکرد.همزمان با اعتراض همسرم دکتر هم رسيد و گفت چي شده؟ شوهرم گفت شما منو يادت مياد که با هم صحبت کرديم ، اون هم گفت آره. گفت: شما به من هيچ واکسني نزديد چرا تو قبض نوشته 1 واکسن ؟ اون هم گفت اااااااا خوب الان بيا بهت بزنم. به شوهرم اشاره کردم که بگو نه. اونو برد تو اتاقش ولي چند لحظه بعد دوتايي اومدن بيرون و دکتر به ترکي يه چيزايي به منشيش گفت. منشي هم گفت پاکتت را بده و پاکت را باز کرد و روي اون واکسن را لاک گرفت بعد هم 75 لير برگردوند که البته يه 20 ليري که گوشه نداشت هم توش بود که هيچ جا نمي شد خرجش کرد. بعد من به دکتر رو کردم و گفتم پسرم سه تا واکسن زده چرا 4 تا حساب کرديد؟؟؟
يه دفعه عين ديونه هاي زنجيري رو کرد به ما و با عصباني گفت شما به من اعتماد نداريد؟؟؟ آقا ما رو ميگي نمي دونستيم چه کار کنيم، يه نگاه با همديگه رد و بدل کرديم و هي به پاي هم زديم که آخ آخ کار خراب شد حالا حتما يه سنگي تو کارمون ميندازه. بعضي وقتا واقعا آدم ميمونه که از حقش دفاع کنه و حرفشو بزنه يا بذاره قائله فيصله پيدا کنه... زمزمه کنان به هم گفتيم که اگه لج کنه و يه موقع يه گزارش نادرست توي مدارک پزشکيمون بده چه کار کنيم؟ اين شد که مجبور شديم سکوت کنيم و اون دزد سر گردنه هم تو دلش غش غش بهمون بخنده . يه خانمي با پسربچه اي توي مطب نشسته بود و اون هم منتظر دکتر بود وقتي که فهميد ايراني هستيم گفت تو را خدا ببينيد اين دکتر چه ميکنه؟ به ما ميگه پسرتون سل داره ، 2 بار به بچه 4 ساله اشعه داده، آخه من خودم ميکروبيولوژيستم و شوهرم هم علوم آزمايشگاهي مگه ميشه نفهميم که بچمون سل داره؟
و منتظر بود که اون مثلا دکتر واسه بچه قرص تجويز کنه.
با ناراحتي از مطب بيرون اومديم ، آخه آدم چي بگه ؟ واقعا به حال ملت ايران بايد گريست ، مصبب اين بي احترامي و بي حرمتي به ما ايرانيا واقعا کيه؟ آخه اين دکتر و امثال اون هم ميدونن که ما دولتي نداريم که بتونيم روي حمايتش حساب کنيم که اينطوري دارن ما رو ميچاپن و در عين حال بي احترامي هم ميکنن. والا من تو اين دو باري که رفتم مطبش فقط 2 تا ترک را ديدم. خودش هم خوب ميدونه که مطبش داره از ايرانيا پول در مياره وگرنه مگه قحطيه دکتره؟؟؟
اونوقت بر و بر تو چشامون نگاه ميکنه و ميگه من از ايرانيا بدم مياد. خوب مرتيکه ايرانيا هم از تو بدشون ميايد!!!!

باقي روزها را به خريد گذرانديم. چند تا از دوستاي مهاجرسرايي هم بعد از تماس با ما به هتل ما اومدن و در جوار هم خوش بوديم. تو اون روزها تمام مغازه ها حراج يا به قول خودشون indirim بود و خوب ميشد خريد کرد. ما که همون دور و بر کيزيلاي و خيابوناي اطرافش خريد ميکرديم. به آنکامال هم رفتيم که خريداي خوبي کرديم البته ميگفتن اگه غير از حراج بود عمرا ميشد خريد کرد. از جاهاي ديدني هم مقبره آتاتورک را رفتيم که باز هم واسه تاريخ مملکتمون افسوس خورديم.
و بالاخره روز مصاحبه فرا رسيد. خانواده سه نفره ما بهمراه بهروز و خانمش و بينتا اون روز مصاحبه داشتيم. با تاکسي تا سفارت رفتيم اونجا که رسيديم يه صف ديديم به چه عظمت. خلاصه تو صف وايساديم و در اين بين هم کلي با دوستان خنديديم و حرف زديم. فرشيد عزيز و خانمش هم اومده بودن که يه سر و گوشي آب بدن واسه فردا که مصاحبشون بود . وارد ورودي سفارت که شديم ماموري اسامي را با ليستي که جلوش بود چک کرد و بعد از چند دقيقه با صداي تق در وارد ساختمان شديم اونجا از دستگاه بازرسي رد شديم و موبايلمون را تحويل داديم، دوباره وارد يه فضاي حياط مانند شديم و تو صف وايساديم تا دوباره به يه در که تق صدا ميکرد رسيديم وارد که شديم سمت راست يه خانم ايراني پشت يه ميز وايساده بود و مدارک را از ما خواست.( اصل شناسنامه + اصل کارت ملي+ عکس+جواب مديکال+ مدارک اسپانسر) و سوال کرد که آيا اصل ترجمه ها را فرستاديم يا نه ، گفت اگه نفرستادين اونا رو هم بدين که ما گفتيم فرستاديم ، پرسيد که مصاحبتون با چه زبوني باشه که ما گفتيم فارسي بعد يه شماره داد. وارد سالن اصلي شديم ، جاي نشستن نبود، صندليها پشت به باجه هاي مصاحبه بود ، روبرومون يه تلويزيون بود که کانال CNN را نمايش ميداد البته با صداي بسته. بالاخره جا پيدا کرديم و نشستيم بعد از 20 دقيقه شمارمون اعلام شد و براي انگشت نگاري رفتيم که يه خانم خوش برخورد مسئولش بود و براي بچمون هم گفت که زير 13 سال انگشت نگاري لازم نيست. دوباره نشستيم ، در اين مدت بنيتا عزيز واسه مصاحبه رفت که بدون کليرنس ويزاشو گرفت و کلي باعث خوشحاليمون شد. بعد دوباره شماره مون اعلام شد و واسه پرداخت پول رفتيم و نفري 819 دلار ، مجموعا 2457 دلار پرداخت شد و اينجا بود که پروندمون که برگه آبي هم از گوشش پيدا بود را ديديم و مطمئن شديم که کليرنس رو شاخمونه!!!
چند دقيقه بعد واسه مصاحبه فرا خونده شديم ،دست پسرم را که تا اون لحظه با لگوهايي که واسه بچه ها تو سالن گذاشته بودن داشت بازي ميکرد را گرفتم و به باجه 3 رفتيم. سلام کرديم وخانم آفيسر هم با روي گشاده جوابمون را داد و براي پسرم هم دست تکون داد و اشاره کرد که لازم نيست بچه را اونجا نگه داريم ، که البته قبل از اينکه اين حرفش تمام بشه پسرم واسه بازي رفته بود، اول از همسرم که برنده اصلي بود پرسيد که چکاره هست ؟ که اون هم جواب داد و گفت که تو يه شرکت خصوصي کار ميکنه، و باز هم گفت که شرکت دقيقا در چه زمينه اي فعاليت داره؟ بعدش هم از من پرسيد که چه کاره ام و تاکيد کرد که کارتون خصوصيه يا دولتي؟ که من هم گفتم خصوصي. بعدش گفت که از نظر من کيستون اوکي هست ولي يه پروسه اداري بايد طي بشه که سه هفته تا يک ماه طول ميکشه و برگه آبي را بهمون داد و گفت که سايت را چک کنيد اگه اسمتون تو سايت اومد که هيچي ولي چون به آخر سپتامبر چيزي نمونده اگه اسمتون اعلام نشد بين 20 تا 25 سپتامبر اينجا باشيد و پاساتون را بديد تا ببينيم ويزاتون صادر ميشه يا نه . ازش پرسيدم که ممکنه کليرنسمون نياد و کيسمون باطل بشه که گفت: من و تمام کساني که اينجا نشستن( و اشاره به پشت سرش کرد) تمام تلاشمون را ميکنيم اما هيچ قولي نميديم. ما هم خداحافظي کرديم و بيرون اومديم. بهروز هم کليرنس خورد.
فردا شب بنيتا به ميمنت ويزاش يه مهموني دوستانه تو لابي هتل داد که حسابي شلوغ کرديم و خوش گذشت . دو روز بعد هم به همان ترتيبي که به آنکارا رفته بوديم ، ابتدا به دوبيازت ، سپس مرز بازرگان و در نهايت به ايران برگشتيم.

و 13 روز بعد کليرنسمون در سايت اعلام شد.

راستش خيلي وقته که ميخوام سفرنامه ام را بنويسم اما با موضوع کلير نشدن دوستاي خوبم اصلا حال و حوصله نداشتم اما به هر حال ديني بود که بايد به مهاجرسراي عزيز ادا ميکردم .
با تشکر از همه دوستاي خوبم خصوصا آذين، ساشا، RF،msnazi ، اشکان، سراوين و... که در اين مدت خيلي مزاحمشون شدم سفرنامه ام را به پايان ميبرم.

اين هم شماره تلفن و آدرس هتل و شرکت اتوبوسراني آقري داقي براي استفاده بچه هاي سايت

شماره هتل: 23 24 418 312 0090 ERK HOTEL
آدرس هتل:Ankara ,Kizilay , Menekse(2) Sokak, No27

شماره شرکت اتوبوسرانی: 00905445636902 - 00905442636931- 00905445636905 کمپانی Agri Dagi
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: kamranjon ، babak2010 ، MPU




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان