ارسالها: 11
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2010
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
من نمیدونم این دیگه چه صیغه ایه!!!!
امروز بعد از 2 ماه به ما گفتن که واسه مصاحبه دوم! بریم سفارت.
شماره کیس: ***2011AS00024
تاریخ دریافت نامه قبولی:20 می 2010
کنسولگری:آنکارا تغییر به استکهلم
تاریخ ارسال فرمهای سری اول:1 ژوئن 2010
تاریخ کارنت شدن کیس: آپریل 2011
تاریخ دریافت نامه دوم: 29 آپریل 2011
تاریخ مصاحبه: 7 ژوئن 2011
تاریخ دریافت کلیرنس: 27 جولای
ارسالها: 309
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
14
تشکر: 0
59 تشکر در 2 ارسال
2011-07-31 ساعت 09:02
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-09-29 ساعت 11:04 توسط kamranjon.)
با سلام به تمام دوستان
فايل pdf شده سفرنامهاي ساير كشورها آپدیت شد. تاريخ :9/5/90
2011,Sunday,july31
To Wounds From One[font=Arial][/font]
ارسالها: 96
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2011
رتبه:
3
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام
دوستان
کسی تجربه مصاحبه تو لندن رو داشته ؟
لطفا راهنمای کنید؟
ارسالها: 376
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2010
رتبه:
20
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
واییییییی دوست عزیز واقعا ذوق زده شدم انتظارشو نداشتم انشاالله به زودی جواب کلیرنس شما و همه دوستان منتظر میاد و همه دوستانی هم که تو سپتامبر مصاحبه دارن ویزاشونو میگیرن و یه جشن همگانی میگیریم ممنون ازتون من هم امروز و فردا داستان مصاحبمو مینویسم
شماره کیس: 2011AS00035xxx
کنسولگری:بخارست
تاریخ مصاحبه: 9 آگوست 2011
تاریخ دریافت کلیرنس:01 سپتامبر
تاریخ دریافت ویزا:6 سپتامبر
تاریخ ورود به آمریکا:15 فوریه 2012
تاریخ دریافت سوشیال:24 فوریه
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریاییت نداری من چون تویی دارم و تو چون خودی نداری
ارسالها: 117
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2011
رتبه:
19
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام دوستان
وقت این رسیده که منم سفر نامه خودمو برای گرفتن ویزا بنویسم تا دوستان هم از نحوه مصاحبه و گرفتن ویزا بنده مطلع بشن
زمان مصاحبه من 20 جون ساعت 8.30 صبح بود من کارمند هستم و در یک شرکت در شیراز مشغول به کار میباشم
با هماهنگی همسرم در تاریخ 17 جون وقت دکتر در یکی از مراکز مورد تایید سفارت گرفتیم روز 4شنبه ساعت 14.45 پرواز من به استانبول بود صبح ساعت 8 به بانک رفتم تا مبلغ فابل توجه یورو بخرم در او زمان دوستان میدونن که ارز کم و قیمت بالایی داشت به کمک دوستان شرکت بدون ایستادن در صف 2000 یورو از بانک خریداری کردم و به صرافی مراجعه و 8000 یورو و 2000 دلار کمبودمو از اونجا تهیه به قیمت 1773 تومان که بالاترین قیمت تا اون زمان بود بعد به دارالترجمه رفتم و ترجمه پرینت حسابم رو گرفتم ساعت 12.30 بود از اونجا به آرایشگاه رفته و ساعت 1.20 یه دوش گرفتم و زنگ زدم آژانس و ساعت 2.25 فرودگاه بودم معمولا پرواز خارجی باید 2 ساعت قبل از پرواز انجا باشی ولی چون پرواز نیم ساعت تاخیر داشت مشکلی پیش نیومد وسایل و ساکم رو تحویل دادو و با کیف دستیم رفتم به سمت خروجی یادم اومد که پول خرد ندارم تمام پولهام 100 یا 500 یورویی بود 45 یورو از صرافی فرودگاه گرفتم و به سمت قسمت گذرنامه رفتم چون اقامت اروپا رو دارم نیاز به پرداخت عوارض خروجی ندارم بعد از مهر شدن پاسپورت به سالن ترانزیت رفتم پرواز من ایرعربیا بود و اول به شارجه و از اونجا به استانبول میرفت هوا گرم بود و پس از سوار شدن به هواپیما من به سرمهماندار که یک خانم زیبا بود به زبان انگلیسی سلام کردم و اون به زبان فارسی جوابم رو داد که جا خوردم بعد فهمیدم که ایرانی بود این خانم هواپیما پرواز کرد و بعد از چرخ زدن روی شهر به سمت مقصد حرکت کرد تقریبا 20 دقیقه پرواز نکرده بود که تکانهای شدید همه رو وحشت زده کرد خانومها جیغ و مهماندارای بیچاره نمیدونستن کدومو آروم کنن تکانها تمام شد و به سلامتی در فرودگاه شارجه نشستیم و به سالن تراتزیت رفتم و یک کافه گرفتم چون سردرد داشتم یکدفه یکی داد زد و همه برگشتن یادم رفت بگم تو سالن ترانزیت شما حس میکردی رفتی هندوستان اکثر چه مسافر چه کارمندا هندی بودن رفتم به سمت اون شخص یک پسر ایرانی بود از اون عقب افتاده های ذهنی چون پروازشون ترانزیت بود خسته شده بود باهاش صحبت کردم برای نیم ساعت خوشحال شد و پدرش میگفت دارن میرن سوریه و حوصله انتظار رو نداره ساعت 20.30 پرواز شارجه به استامبول رو سوار شدم و ساعت 1.15 صبح رسیدم استانبول پرواز استانبول به بخارست ساعت 15 بود گفتم برم هتل ولی فرودگاه از شهر خیلی دوره و هتل ترانزیت هم برای یک شب 200 یورو میگرفت دیدم ارزش نداره برای 12 ساعت استراحت ولی چون پول زیادی همراهم بود باید میرفتم هتل از پله ها که اومدم پایین دیدم یک امانت کنار پله هست چمدان و کیف دستیمو دادم به اونجا و رفتم راحت روی یک ردیف صندلی 3تایی خوابیدم تا صبح ساعت 9.30 یا 10 بود بیدار شدم رفتم یک صبحانه خوردم کمی توی فرودگاه چرخیدم ساعت 1.20 رفتم امانت 10 یورو پول دادم و وسایل رو گرفتم دادم تحویل و رفتم قسمت چک گذرنامه من کارت اقامتم رو نشون دادم و بعد از چک کردن رفتم سالن ترانزیت ساعت 15.30 پرواز به سمت بخارست حرکت کرد و ساعت 16.25 در فرودگاه نشست بعد از بازرسی و گذرنامه وارد سالن فرودگاه شدم و همسرم منتظر من بود با اتوبوس به مرگز شهر رفتیم و از اونجا با تاکسی به خانه یه دوش گرفتم و به اتفاق همسرم به KFC برای خوردن شام رفتیم .
صبح روز جمعه برای انجام آزمایشهای پزشکی به اون کلینیک رفتم وقتی وارد اونجا شدم نه بوی الکل میومد نه بوی بیمارستان کف اونجا آبی کم رنگ و دیوارهای صورتی رنگ داشت ،واقعا آرامش میداد یه جورایی رفتیم به قسمت رزرویشن اسم ها مون رو گفتیم و راهنمایمون کردن به یک اتاق برای خون گیری وقتی خون دادیم گفتن منتظر باشید تا دکتر ببینتتون خانومم خیلی استرس داشت چون از زدن آمپول میترسه و واکسن هارو باید میزد تو راهرو به انتظار رفتن پیش دکتر بودیم که فهمیدم این کلینیک کودکان هست و این رنگها برای اینکه بیشتر مراجعه مربوط به بچه هاست یک فضا هم بود پر از اسباب بازی برای بچه ها در باز شد و رفتیم داخل و دکتر 2تا فرم در آورد و به من و خانمم گفت عکسهاتون رو بدید من 2عدد عکس 3*4 دراوردم و همسرم گفت این چیه آخه باید عکس 6*4 میدادم عکسهامون رو روی 4تا فرم و شروع به سوال کردن کرد اول همسرم که تا حالا عمل کردی ، الکلی هستی ، و... یکدفه دیدم همسرو ذوق زده شد و از جاش پرید گفتم چی شد گفت خانوم دکتر میگه شما واکسن نیاز نداری بعد نوبت من شد و همین سوالها ، من ایران واکسن زده بودم کارت رو که دید گفت واکسن نیاز نداشتید ولی حالا که مرحله اول هپاتیت رو زدی مرحله دوم رو هم بزن بعد چون مسئول رادیولژی ظهر میومد گفت 4 ساعت دیگه بیاین ما هم رفتیم هزینه رو پرسیدیم میشد تقریبا 300هزارتومن بعد رفتیم یه صرافی کمی یورو خورد کردیم برگشتیم و پول کلینیک رو دادیم عکس گرفتیم بعد مدارک رو در پاکت گذاشتن چسب زدن و دادن بهمون گفتن سفارت خودش باید باز کنه ، شنبه رو رفتیم گشتیم تو شهر و یکشنبه رفتم برای کت شلوارم یک پیراهن بخرم من هم مشکل پسند تو اون فروشگاهها هرچی گشتم رنگ دلخواهم رو پیدا نکردم تا بلاخره تو یک فروشگاه یک پیراهن زرشکی آسین کوتاه خریدم البته بعد از 6 ساعت کم کم داشت استرس سراغم میومد خودمو مشغول میکردم که فراموش کنم که فردا مصاحبه دارم ولی مگه میشه اتفاق به این مهمی رو یک لحظه فراموش کرد به خانه رسیدیم یه دوش گرفتم ریش و سیبیل رو زدم و پیراهن رو اتو کرد همسرم و با کت و شلوار پوشیدم خیلی عالی بود ساعت رو برای ساعت 6.30 تنظیم کردیم و واقعیتش تا صبح نخوابیدم با زنگ ساعت بیدار شدیم و لباس پوشیدیم و مدارک هارو چک کردیم که چیزی کم و کسر نباشه یک تاکسی گرفتیم و ساعت 8 جلوی سفارت آمریکا بودیم تقریبا 30 نفر توی صف بودن یک پلیس از ما پاسپورتمون رو خواست و لیستشو نگاه کرد و گفت اسم شما تو لیست نیست جون ما برای لاتاری بودیم بدون نوبت میرفتیم داخل ساعت 8.30 وارد سفارت شدیم و دیگه در اوج هیجان و استرس بودم آخه وارد جایی میشدم که هرگز فکر نمیکردم بعد از بازرسی مدارکم رو از کیف در آوردم و کیف رو تحویل دادم و رفتیم توی یک سالن یک خانوم به ما نزدیک شد و اسممون رو پرسید و کارمون رو و مارو راهنمایی کرد بنشینیم هوا خنک بود اونجا ولی من خیس عرق بودم بعد از 30 دقیقه صدامون کردن رفتیم پشت یکی از پنجره ها یک خانوم نشسته بود و یک پوشه آورد و یکی یکی مدارک رو خواست اول شناسنامه بعد مدرک تحصیلی و مدرک سربازی و پرینت حساب بانکی و سوء سابقه مدرک تحصیلی من رو که دید ( دیپلم) تعجب کرد گفت این باید چک بشه و بعد از گرفتن مدارک همسرم آدرسمون تو آمریکا رو خواست چون آدرس رو میتونی وقت مصاحبه هم بدی بعد یک برگه بهمون داد برای واریزپول و ازم پرسید به انگلیسی راحته یا رومانی مصاحبه گفتم انگلیسی اینقدر حول شده بودم که نمیدونستم چی میگه اگه همسرم نبود چکار میکردم پولو تو یک باجه پرداخت کردیم نفری 819 دلار بعد گفت منتظر باشیم برای انگشت نگاری تمام هماهنگی ها توسط همون خانومی انجام میشد که اسممون و کارمون رو پرسید نحوه انگشت نگاری توسط 2LCD در سالن نمایش داده میشد به همراه توضیحات صدامون کردن رفتیم برای انگشت نگاری اول همسرم ، 4 تا انگشت دست راست بعد 4تا انگشت دست چپ بعد هر دو شصت کنار هم بعد ار همسرم خواست دستشو با دستمال مرطوب پاک کنه و دوباره از اول بعد نوبت من شد و همین منوال با این تفاوت که از من 3 بار گرفتن بعد دوباره نشستیم تا صدامون زدن یک مرد جوان خوشرو پشت همون پنجره منتظر ما بود سلام کردیم و گفت که کنسول سفارت آمریکاست وگفت مدرک تحصیلی شما باید چک بشه و همسرتون چون بیشتر از 1 سال در مجموع در ایران بوده باید سوء سابقه بیاره که اشک همسرم داشت در میومد بعد بهمون گفت دست راستتون رو ببرین بالا که من دست چپ و راستمو گم کرده بودم بعد هم یک چیزی گفت منم یک یس گفتم و خداحافظی کردیم و از سفارت اومدیم بیرون از سفارت آمریکا تا سفارت ایران تقریبا 500 تا 600 متر بیشتر نبود برای صحبت جهت گرفتن سوء سابقه همسرم به اونجا رفتیم اتفاقات سفارت ایران رو نمینویسم چون جالب نیست فقط اینو بگم که انتظار کمک از اونها رو نداشته باشید . با بی حوصلگی و نگرانی برگشتیم خانه و شروع کردم به تماس با ایران برای حل مشکل سوء سابقه تا شب کارم همین بود اینقدر خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد صبح دوباره شروع شد کارم، تولد خواهر خانومم بود ظهر نهار مارو دعوت کرد رستوران از اونجا زنگ زدیم سفارت آمریکا و بهشون گفتیم استعلام مدرک چی شد گفتن 3 روز دیگه همسرم بهشون گفت ترکیه که سوء سابقه از ایرانی ها نمیخواد و منم نمیرم ایران منشی گفت تماس میگیره بعد از 10 دقیقه زنگ زد و گفت کنسول آمریکا گفته درک میکنه مشکل رو و نیازی به گواهی سوء پیشینه نیست حسابی شاد شدیم اونجا بود که فهمیدم شنیدن کی بود مانند دیدن یعنی چه ، روزها با استرس و نگرانی گذشت تا اون روز رسید جمعه به سفارت زنگ زدیم گفتن 2شنبه بیاید سفارت گفتم من یکشنبه بلیط دارم گفتن بلیط رو عوض کن اگر مدرک تایید شد با ویزا بری اون روز وقت گذاشتم برای تغییر بلیط و حدودا با 100 یورو بلیط رو عوض کردم به عصر 2شنبه صبح دوشنبه وارد سفارت شدیم و وقتی بعد از 30 دقیقه کنسول آمد از چهرش معلوم بود که داستان ما چی شده گفت متاسفانه مدرک شما از دید آمریکا دیپلم 11 سالست و ما فقط 12 ساله قبول میکنیم ، سابقه کارمو دادم گفتم مدت 14 سال سابقه دارم گرفت و چک کرد و گفت با این هم نمیشه چون توی رنج نیست و باید یا مدرک پیش دانشگاهی بیاری یا فوق دیپلم میتونی؟ گفتم 1.5 سال دانشگاه دارم گفت بوروبرایمان بفرست دیگه نیازی نیست خودت بیایی همسرت بیاد کافی هست با نا امیدی و بی حوصله امدیم خانه ساکم رو برداشتم و به خودم دروری گفتم که چرا نرفتم آنکارا یا ابوظبی ( که الان خدارا شکر میکنم که اونجا نرفتم چون به دوستم بدون هیچ سوال و مهلتی در آنکارا برگ قرمز داده بودن ) ، رسیدم فرودگاه ساعت 5 عصر پرواز کردم از بخارست و ساعت 6.15 رسیدم استانبول و پرواز من فرداش ساعت 15.30 بود غذا خوردم و ساکو دادم امانت و اومدم خوابیدم تا صبح با صدای چند تا ایرانی بیدار شدم اونها چهارنفر که دوتا زن و شوهر بودن از پرواز جا مونده بودن و جز فارسی هیچ زبونی هم بلد نبودن قصه اینجوری بود که از تهران میرفتن آنتالیا و پرواز در استانبول توقف 1 ساعته داشته و اینها به هوای اینکه میتونن یه چرخ تو فرودگاه بزنن از هواپیما میان بیرون از همه بدتر از قسمت چک پاسپورت هم رد میشن و میان بیرون تو سالن و زبان هم بلد نبودن و نمیتونستن بگن که بابا ما مسافر ترانزیت بودیم اومده بودن بلیط بگیرن برن آنتالیا من ازشون ساعت پرسیدم گفتن 7.30 صبحه نگاه به ساعت توی یکی از آفیسها کردم دیدم 5 صبحه گفتم اشتباه نمیکنین گفتن نه منم قبول کردم گفتم ایول به من چقدر خوابیدم پرواز تهران آنها هم 5.30 بود به سمت آنتالیا بعد از 40 دقیقه تعریف رفتم کمی راه برم دیدم ساعت فرودگاه زده 5.40 برگشتم گفتم ساعت شما به وفت کجاست گفتن تهران بهشون گفتم مگه شما نمیدونید اینجا 1.5 ساعت از ایران عقب تره و نمیدونستن گفتم اگه میدونستین من میتونستم شمارو به پروازتون برسونم چون کمی ترکی بلدم بگذریم که خیلی برای من خوب بود که با چند نفر همزبون صحبت میکردم ساعت 10 انها با پروازشون رفتن آنتالیا و منم ساعت 13.45 ظهر ساکم رو از امانت گرفتم و رفتم دادم ، کارت پرواز گرفتم و رفتم سالن ترانزیت ساعت 15.30 هواپیما استابول را به مقصد شارجه ترک کرد یک هواپیمای بزرگ با 20 تا مسافر چند بار دیدم یکی با لباس خلبانی توی راهرو راه میره از مهموندار پرسیدم ایشون کیه گفت خلبان هواپیما گفتم هواپیمارو کی میرونه گفت خلبان اتوماتیک گفتم بیچاره شدیم الان سر اولین پیچ چپمون میکنه حدودا ساعت 20 رسیدم شارجه احساس کردم بوی پنیر گندیده میدم اولین کاری که کردم رفتم هتل ترانزیت یه اتاق گرفتم با لباس رفتم حمام دوش گرفتم لباسهام رو شستم بعد یادم اومد که من مسافر ترانزیتم و تمام لباسها م تو ساک و توی قسمت باره ، همونجوری رفتم تو تخت و خوابیدم تا صبح لباسهام رو پوشیدم و رفتم صبحانه خوردم و برگشتم توی اتاق و ساعت 10.30 صبح اتاق رو تحویل دادم و رفتم سوار هواپیما و ساعت 14.20 روز چهارشنبه رسیدم به شیراز و رفتم خانه و لباسهام رو عوض کردمو ساعت 15.30 رفتم سر کار (شیفت عصر) این پایان سفر من برای مصاحبه بود .
اول کار من برای جمع کردن مدارک مورد نیاز سفارت.........
ارسالها: 376
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2010
رتبه:
20
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-09-11 ساعت 02:47
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-09-11 ساعت 03:07 توسط golesang.)
سلام به همه دوستان
ما قرار بود چند وقت قبل سفرناممون رو بنویسیم اما این مدت خیلی برامون کار پیش اومد و نتونستم بنویسم اولش باید بگم که من و شوهرم هردو از این نام کاربری در مهاجرسرا استفاده میکنیم و اینکه برنده اصلی شوهرمه و اینکه ما بهتره از عنوان سفرنامه درون شهری استفاده کنیم راستش وقتی میخونم که بقیه دوستان برای رفتن به مصاحبه و گرفتن ویزا چه مشقتهایی رو کشیدن یه کمی از نوشتن خجالت میکشم اما خوب باید نوشت
من داستان رو از جایی شروع میکنم که نامه دوم بعد همه استرسهای کارنت شدن و نشدن بلاخره بدستمون رسید شوهرم بلافاصله فرداش رفت و از یکی از کلینیکهای مورد قبول سفارت برای مدیکال نوبت گرفت برای اول آگوست و خدارو شکر اون کلینیک تو خیابون بغلی خونمون بود یعنی با ماشین حدود دودقیقه تا اونجا راه بود و به ما گفتن چون شما بچه کوچیک دارین به جای ساعت 8 صبح ساعت 10 بیایید که کمتر معطل بشید خلاصه از اون روز تا اول آگوست ما پیگیر ترجمه مدارک و عکس و گرفتن سوءپیشینه رومانی و ... بودیم و هفته آخر ماه جولای همه مدارکمون آماده بود تا اینکه روز اول آگوست رسید و ما راس ساعت 10 صبح به کلینیک رفتیم اول یه سری فرم بهمون دادن که پر کنیم و چون همزمان با نگه داشتن دوتا بچه کوچیک شیطون پرکردن فرمها توسط ما به کندی پیش میرفت دیگه معطل پرکردن نشدن و مارو بردن برای معاینه چشم بعد هم رفتیم برای قد و وزن و از من و همسرم خون گرفتن بعد ادامه پرکردن فرمها و باز وسطاش مارو بردن اتاق دکتر که اونجا خودش جکی بود برای خودش دکتره در رابطه با واکسن باهامون چک و چونه میزد و چون بچه ها گریه میکردن شوهرم با بچه هارفتن بیرون من موندم پیش دکتر و این خانوم دکتر هی ازم میپرسید مثلا واکسن سه گانه رو کی زدید میگفتم ما که یادمون نیست ولی میدونم قبل مدرسه زدیم میگفت بنویسم 5 سالگی خوبه میگفتم بنویس به همین نحو همه واکسنهای من و شوهرم رو نوشت یکی نبود بگه زن حسابی من تو دوران طفولیت شوهرم کجابودم که بدونم کی واکسن زده خلاصه به زور جلوی خندمو گرفتم و بچه هامم چون کوچیک بودن و کارت واکسنشون هم که مال خود کشور رومانی بود گفت احتیاجی به واکسن ندارن خلاصه از این مرحله جان سالم به در بردیم بعد رفتیم پیش دکتر اطفال وای وای وای یه پیرمرد که به زور میشنید ما چی میگیم از اون دکترای گیر سه پیچ حدود نیم ساعتی اونجا معطل شدیم بچه هامو لخت کرد و معاینه کرد خلاصه که فکر کنم بچه هام تا مدتها احتیاج به چکاب نداشته باشن بماند که بچه هام کم مونده بود دیگه از گریه غش کنن ولی دکتره ول کن نبود آخرشم گفت برای سنشون عالین و بلاخره رضایت داد تا از خدمتش مرخص بشیم بعد هم عکس قفسه سینه گرفتیم و دکتر گوش و حلق و بینی هم یه نگاه مختصر به گوشهامون کرد تا مطمئن بشه که سالمن و روز مصاحبه خوب میشنون یا نه بعد که خیالش راحت شد که سالمن ولمون کردن و گفتن ساعت 3 جواب حاضره و سر ساعت سه شوهرم رفت و پاکت مهر و موم شده مدیکال رو گرفت حالا دیگه همه چی آماده بود برای روز مصاحبه بلاخره انتظار به سر رسید و 9 آگوست رسید
صبح زود بیدار شدیم و آماده شدیم برای رفتن من و شوهرم لباس رسمی پوشیدیم و برای بچه هامم لباس شیک پوشیدیم ( بماند که وقتی رفتیم دیدیم ملت همه با صندل و شلوارک اومدن ) مدارک به دست حرکت کردیم از خونه ما تا سفارت آمریکا با ماشین حدود 5-10 دقیقه راهه و ما خیلی سریع رسیدیم ماشین رو پارک کردیم و رفتیم جلوی سفارت خیلی شلوغ نبود در سفارت تو کوچه بغل سفارته و سرکوچه دوتا مامور بودن که لیست اسامی دستشون بود شوهرم رفت جلو و گفت که برای مصاحبه لاتاری اومدیم ماموره گفت آقای فلانی شوهرم با تعجب گفت بله بعد شوهرم دید اسم همه تو لیست به صورت کامپیوتری تایپ شده اما اسم مارو تو یه برگه زرد کوچیک نوشتن و چسبوندن روی اون کاغذ اسامی ماموره گفت یک دقیقه منتظر بمونید بعد میفرستمتون داخل راستش کم دلهره داشتیم این موضوع هم شد مزید بر دلهره هامون که جریان چیه اون مامور از کجا اسم مارو میدونست و چرا اسم مارو جدا نوشتن که البته با رفتنمون به داخل جواب این سوالاتمون رو فهمیدیم و استرسمون از این بابت تموم شد جوابش این بود که روز 9 آگوست تنها کیس لاتاری ما بودیم خلاصه بعد یکدقیقه ماموره مارو فرستاد و گفت برید انتهای کوچه جلوی در بایستید تا صداتون کنن ماهم رفتیم و چند لحظه بعد یه مامور دیگه اومد و گفت شما کیس لاتاری هستین گفتیم بله و مارو راهنمایی کرد به داخل و اونجا از زیر دستگاه رد شدیم و تمام مدارکامون و کیف من از زیر دستگاه رد شد و بعدش ماموره بازم از من اجازه گرفت و یه نگاهی هم خودش به کیفم کرد که البته جز پوشک و ظرف آب و مقداری بیسکوییت برای بچه ها چیز دیگری نیافت سوییچ ماشین رو ازمون گرفتن و یه شماره بهمون دادن تا موقع برگشت پسش بگیریم خلاصه رفتیم داخل اونجا یه سری صندلی بود که همه نشسته بودن اما بلافاصله یه خانومی اومد و پاسهای مارو گرفت و به ما گفت بیایید طبقه بالا که در حقیقت یه نیم طبقه بالاتر بود و همه گیشه ها اونجا قرار داشت و چند تا صندلی هم بود مارفتیم و نشستیم بعد چند دقیقه بقیه افرادی که پایین نشسته بودن هم اومدن اونجا و به شکل صف ایستادن و یکی یکی اول رفتن برای انگشت نگاری بعد هم رفتن جلوی گیشه شماره 4 ایستادن برای مصاحبه و یکی یکی میرفتن جلو اینجا از شماره دادن خبری نبود همه صف می ایستادن و طبق اون میرفتن جلو ما از همون خانومه پرسیدیم که ما نباید بریم گفت نه شما منتظر باشید صداتون میکنن لحظات فوق العاده پراضطرابی بود روبرومون یه ال سی بود که به همه زبانهای دنیا جمله خوش آمدید رو نمایش میداد من انتظار نداشتم که به زبان فارسی هم باشه اما در کمال تعجب دیدم به فارسی هم خوش آمدید نمایش داده شد و اون محیط غریبه نمیدونم چرا دیدن این جمله به فارسی برام آرامش بخش بود بلاخره بعد حدود 10 دقیقه اسم شوهرم رو صدا کردن و ما رفتیم جلوی گیشه شماره 6 که یه خانمی بود که بهمون گفت هرمدارکی رو که من میگم همون رو فقط بهم بدین بعد هم یکی یکی مدارکمون رو گفت اما به نسبت دوستان دیگه در آنکارا و ابوظبی خیلی کمتر ازمون مدارک گرفت مثلا عکسامونو نگرفت کپی پاسپورتامون رو نگرفت شناسنامه بچه هامونو اصلا نخواست مدرک تحصیلی من رو اصلا نخواست و گفت فقط مال برنده اصلی لازمه و راستش من و شوهرم تو دلمون گفتیم حتما نمیخوان بهمون ویزا بدن که هیچی رو نمیخوان احتمالا دارن مارو از سرشون باز میکنن بعد دیدن مدارک مورد نیازشون خانومه ازمون پرسید که آیا بیشتر از 6 ماه تو کشور دیگه ای بودیم و ما هم گفتیم غیر ایران و اینجا که داریم زندگی میکنیم جای دیگه ای نبودیم البته دو سه بار رو این سوالش تاکید کرد طوریکه خودم به خودم شکم برد که نکنه جایی بیشتر از 6 ماه بودم و خبر ندارم . این رو هم بگم که خدایی برخوردشون باهامون فوق العاده مهربون و مودب بود در زمان تحویل دادن مدارک چون بچه هامون شلوغ میکردن اون خانومه که اول پاسامونو گرفته بود و یه جورایی مسئول نظم تو محیط بود کلی اسباب بازی آورد و بهمون گفت شما برید مدارکاتونو تحویل بدید من با یه خانوم دیگه که تازه اومده بود بچه هارو نگه میداریم بچه هامونو تو یه اتاق کوچیک همون کنار نگه داشتن و سرگرمشون کردن بماند که بچه هام کم مونده اونجا رو زیر و رو کنن اما خدا خیرشون بده ما با اعصاب راحت مدارک رو تحویل دادیم و بعد خانومه گفت میخواهید مصاحبتون به زبان انگلیسی باشه و ما گفتیم اگه به زبان رومانیایی باشه راحت تریم و گفت اکی و بعد شوهرم رو فرستاد تا چهار تا 819 دلار ناقابل رو واریز کنه و فیش رو بیاره این رو هم بگم که اینجا در مورد مدارک مالی اصلا سخت نمیگیرن و اصلا اسپانسر نمیخوان و همون برگه بانک که البته مبلغش زیادم نباشه گیر نمیدن براشون کافیه بلاخره تحویل مدارکمون تموم شد و خانومه گفت چند لحظه منتطر باشید و بعد چند دقیقه رفتیم انگشت نگاری کردیم بعد هم گفتن بنشینید تا صداتون کنیم ما هم رفتیم تو همون اتاقک و کنار بچه ها نشستیم و دیدیم آفیسر که یه آقای جوونی بود اومده و معلومه که داره پروندمونو نگاه میکنه بعد حدود 10 دقیقه صدامون کرد و اینبار مظلومانه بچه هارو هم بغل کردیم و رفتیم تا شاید دل آفیسر به رحم بیاد و یکضرب ویزارو بزاره تو کاسمون که البته این ترفندمون نگرفت و یکضرب اف بی آی چک رو گذاشت تو کاسمون خلاصه رفتیم برای مصاحبه همون اول قسم خوردیم و بعد آفیسر از شوهرم پرسید که آیا اینجا مشغول به تحصیله و شوهرم گفت که قبلا درس خونده و درسش تمام شده و از من هم پرسید که آیا ازدواج دیگه ای و بچه های دیگه داشتم یا نه و من هم گفت نه و باز دوباره همون سوال رو که آیا بیشتر از 6 ماه جایی بودیم یا نه رو تکرار کرد همین و سوال دیگه ای نپرسید بعد هم یه برگه سفید رو که اولین گزینش رو تیک زده بود داد دستمون و گفت کارتون تمام شده و همه مدارکتون کامله فقط باید یه مقدار بررسی بشه و ما پرسیدیم چقدر طول میکشه و گفت احتمالا یک هفته اما من بهتون قول نمیدم وقتی بررسی شد ما باهاتون تماس میگیریم گفتیم ما هم میتونیم پیگیرش بشیم گفت اگه تا دوهفته بعد ما بهتون زنگ نزدیم شما خودتون با شماره ای که این زیر نوشته تماس بگیرید که البته ما از هفته بعدش شروع به تماس گرفتن کردیم خلاصه که دست از پا دراز تر برگشتیم اون روز رو من و شوهرم مثل مریضها بودیم من خیلی ناامید شده بودم و میگفتم مگه میشه تو این فرصت کوتاه کلیرنسمون بیاد اما همیشه خدا اون بالاست و وقتی قسمتمون باشه هرکاری امکان پذیره شوهرم هفته ای یکبار زنگ میزد به سفارت و یه بارم از اون خانومه پرسید که ما فرصتمون تا 30 سپتامبر کمه آیا امیدی هست و بهمون گفت که چون ما میدونیم که کسایی که مثل شما اواخر مصاحبه دارین و فرصتتون کمه براتون درخواست جواب اورژانسی دادیم و یادآوری کردیم که فرصتتون تا 30 سپتامبر کمه و این حرفش کلی مارو امیدوار کرد روز 31 آگوست شوهرم طبق معمول هر چهارشنبه بهشون زنگ زد ولی گفتن که جوابمون نیومده ولی اون خانومه همش به شوهرم میگفت مطمئن باش تا جوابتون بیاد من سریع بهتون خبر میدم فردای اون روز یعنی اول سپتامبر به گوشی شوهرم زنگ زدن و همون خانومه بود و گفت که جوابتون اومده و گفت که بهتون قول داده بودم که سریع بهتون خبر میدم و به قولم عمل کردم خلاصه که کلی خوشحالمون کرد البته این روهم بگم که این خانومه همونی بود که روز مصاحبه مدارکمون رو ازمون تحویل گرفته بود و این خانومه به بداخلاقی معروفه اما خداخواهی بود که با ما خیلییییی مهربون و خوش اخلاق بود خلاصه برای 6 سپتامبر برامون وقت داد که شوهرم با پاسهامون بره و ویزا رو بگیره و روز 6 سپتامبر شوهرم رفت و ویزاهارو گرفت و ماهم چشممون به جمال ویزای یو اس آ روشن شد ولی بعد برگشت به خونه متوجه شدیم که یکی از موارد تو ویزای بچه هامونو اشتباه نوشتن سریع بهشون زنگ زدیم و گفتن فردا صبح بیارید تا درست کنیم فردا صبح شوهرم برد و یک مهره گنده باطل است زدن روشون و دوباره براشون ویزا صادر کردن و خلاص. این بود کل ماجرای ویزا گرفتن ما. خدایی چقدر سخته سفرنامه نوشتن
شماره کیس: 2011AS00035xxx
کنسولگری:بخارست
تاریخ مصاحبه: 9 آگوست 2011
تاریخ دریافت کلیرنس:01 سپتامبر
تاریخ دریافت ویزا:6 سپتامبر
تاریخ ورود به آمریکا:15 فوریه 2012
تاریخ دریافت سوشیال:24 فوریه
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریاییت نداری من چون تویی دارم و تو چون خودی نداری
ارسالها: 275
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2010
رتبه:
17
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-09-12 ساعت 12:30
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-09-12 ساعت 12:31 توسط sare.)
از دوستان عزيزم خيلي خيلي سپاسگزارم
انگار كه خودم رفتم مالزي ، استراليا ، نيوزلند و بخارست مصاحبه شدم
انشاء الله موفق باشين
فرناز خانم ، همدوره اي دوران بي كيسي ، سفرنامه تون خيلي خيلي عالي بود ، باتشكر از زحمات