کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
دیدگاه های آرش در مورد آمریکا
با سلام به همگی و خسته نباشید به بچه های این تاپیک... من هم بلاخره این 75 صفحه را در 3 روز خواندم و امیدوارم روزی برسد که من هم دیدگاهم را درباره مهاجرت بخصوص مهاجرت به این کشور برای شما بازگو کنم. در کل دیدگاه من از مهاجرت مثل آقای آرش هست و هیچوقت برای خودم از کشورهای دیگر بهشت نساختم... ولی با سفر به چندین کشور دیگر مثل ایتالیا، ویتنام، امارات و کانادا.... تفاوتهای بسیار زیادی بین همه اینها با کشور خودمان دیده ام...
بطور مثال ایتالیا از دید من یک کشور معمولی ولی تمیز در مقایسه با ایران بود.
امارات(دبی) شهری مدرن و بین المللی که برای مهاجرت مناسب است، چون از هر ملیتی شما در این شهر میبینید و برای گذراندن زندگی مشکل زبان نخواهید داشت.. مگر برای شغلتان که دیگه اون امری واجبه
ویتنام که خیلی بدبختن... بنظرم میومد که برای هر خونه از تاسیسات برقی یه سیم کشیده باشند چون تیر چراغ برقاشون به قطر 1 متر و بصورت بسیار آشفته سیم رد شده بود... و کلا مقررات رانندگی هیچ حکمی در آنجا نداشت.. از خانم (حتی با دامنهای کوتاه) گرفته تا آقایون همه فقط سوار موتور بودند و ماشین شخصی در 8 روزی که من آنجا بودم فقط 2 تا دیدم... به علاوه تعداد کمی تاکسی.. (میخوام بگم کشورهای بدبخت کم نیست). کلا هم هیچ جذابیتی برای دیدن نداشت انقدر که شلوغ بود ... در ضمن در قسمتی از سفرم یاد مهمانوازی ایرانیها افتادم که خارجی میبینن کلی براشون ذوق میکنن و کلی شیرینی و غذا به خارجیها تعارف میکنن... ولی در ویتنام موقع خرید خیلی راحت دختره دستشو کرد تو کیفمو پولمو دزدید و چون من نمیتونستم گروه و ترک کنم فقط ایستادمو فرارشونو نگاه کردم، البته چون عقلم کار میکرد پول خیلی کمی تو کیفم میذاشتم که با مشکل یک جا دزدیدن روبرو نشم...(از بس حتی یه yes هم بلد نبودن نمیشد برم دنبالشون اون وقت گم میشدم)...
چی بگ براتون از کانادا... هی..... شهر نگو شهر فرنگ... تمیز مدرن... همه خوشبرخورد...... به مدت 11 روز من آنجا بودم ولی کوچکترین بی احترامی و یا نگاه و متلکهای بدی که هر روز در کوچه خیابانهای خودمون میشنویم به هیچ عنوان خبری نبود... البته بعده ها فهمیدم اون منطقه ای که ما بودیم جزو بدترین و نا امن ترین مناطق اون شهر بود... ولی ما با خیال راحت اونجا قدم میزدیم و اتفاقا در شب هالووین همه با مهربونی باهامون عکس انداختند. .. در مورد امنیت حتی در آن منطقه مثلا نا امن اینو بگم که من خریدامو چون زیاد بود در ابتدای در ورودی میگذاشتم و میرفتم مثلا نیم ساعت داخل مغازه میچرخیدمو برمیگشتم خریدمامو بر میداشتم و میرفتم...

حال خود قضاوت کنید که چرا دوست دارم که روزی من هم ماجرای مهاجرتمو بنویسم.. چون تا نری متوجه نمیشی تفاوتها را حتی در چیزهای خیلی پیش پا افتاده
پاسخ
آرش جان واقعا بی نظیر بود...

منم بالاخره نوشته هاتو خوندم خیلی جالب بود از اون جیپ رو باند تا جیپ تو پارکینگ محل کارت و...

امیدوارم که همیشه خوش و سلامت باشی، با نوشتن تجربیاتو خاطراتت کمک زیادی به همه بچه های مهاجر سرا میکنی.Shy
Its not who I am underneath, but what I do that defines me  
Его не кто я под ним, но то, что я делаю, что определяет меня

تاریخ آن سرزمین با "میلاد"
و تاریخ سرزمین من با "هجرت" آغاز میگردد...!
                                           
2015 = GOD DAMN IT  
2016 = GOD DAMN IT  
2017 = GOD DAMN IT  
2018 = GOD DAMN IT  
2019 =  ?GOD ?What
پاسخ
تشکر کنندگان: حاجی واشنگتن ، algh90 ، lingni ، Daneshjo
آرش واقعا در این سایت
غوغا میکند
هرجایی مطلب مینویسد
تبدیل به امامزاده سایت میشود
فقط کاش از خودش هم
سنش
زمان و نحوه رفتن به آمریکا
نحوه شروع کار و زندگی و ... هم برایمان از خودش
مطلب مینوشت
در کل
ازش ممنونیم
پاسخ
تشکر کنندگان: behjan ، matin86 ، Daneshjo ، ELNAZ21
سلام به همه دوستان
راستش من اولین بار که به این سایت اومدم فقط می خواستم چندتا سوالم روجواب بگیرم وبرم ولی حالا که به خودم اومدم دیدم که نه تنها تمام این تاپیک و کل وبلاک اقا ارش وخوندم بلکه تقریبا کل صفحات ویرجینیا ولس انجلس وسانفرانسیسگو وسن خوزه وسن فرناندو و.... روهم خوندم درکل انقدری که من اینجا مطالعه کردم سر کنکورم نکردم.
و به این نتیجه ای رسیدم که افراد زیادی بودند که در مباحث شرکت میکردن ولی بعد از رفتن وجا افتادن در امریکا دیگه سری هم به سایت نمی زنن پس کسانی که مدتهاست که رفتن ولی هنوز هم حتی ماهی یکبار به این سایت سر میزنند کار بسیار بزرگ ومهمی انجام میدهند.
از همین جا از همه اون دسته عزیزان که به اصطلاح خرشون از پل گذشته ولی هنوز به فکره خر دیگران هستند بسیارتشکر میکنم .
آقا آرش عزیز از شما هم بسیار ممنونم که همه مارو محرم دونستین واز زندگی خصوصیتون برای ما گفتید .نوشته های شما تجربه ای بسیار گران قیمت برای همه کسانی است که یک روزی قصد مهاجرت دارند.
سپاس ودرود بر همه کسانی که قسمت را با همت تغییر میدهند.
ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻯ ‎...‎
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ‎...‎
ﻣﻦ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ
ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ "ﺗﻠﺨﻰ ﻋﺼﻴﺎﻥ ﻓﺮﻭﺧﻮﺭﺩﻩ ﻯ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﻰ ﺳﺮﻛﻮﺏ ﺷﺪﻩ ‎...‎
ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻡ ﻧﻘﺎﺏ ﺳﻨﮕﻰ ﺟﻮﺍﻧﻴﺴﺖ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺧﻔﻪ ﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ‎....‎
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻫﻪ ﻯ " ﻋﺸﻖ" ﻣﻤﻨﻮﻉ ﻣﻰ ﺁﻳﻢ
ﺍﺯ ﺩﻫﻪ ﻯ " ﻧﮕﺎﻩ" ﻣﻤﻨﻮﻉ ‎...‎
ﺯﻳﺒﺎﻳﻰ" ﻣﻤﻨﻮﻉ ‎"...‎
" ﺷﻌﺮ" ﻣﻤﻨﻮﻉ ﻭ " ﻛﻼﻡ " ﻣﻤﻨﻮﻉ ..

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻧﻴﺴﺘﻢ ‎.....‎
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮﻯ ،،،به
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﻨﺠﺎﻕ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ ‎
پاسخ
تشکر کنندگان: sahar2016 ، behjan ، lighthouse ، lingni ، farrokh33 ، sepandarA ، sheghi ، matin86 ، alirezanz ، behzadb57 ، Daneshjo ، aram_hpanahi ، omid66
(2012-10-21 ساعت 20:02)ParsTrader نوشته:  
(2012-10-21 ساعت 16:18)faridl14 نوشته:  آرش جان یه سوال دیگه داشتم.
اینکه تو سایتهای کاریابی میگن فلان مهندس رو میخوایم با فلان مشخصات، و مثلا سالی 60000 دلار هم میدیم که میشه ماهی 5000 دلار. خب این تکس ازش کم شده (Tax paid) یا نه؟ یعنی کارفرما معمولا حقوق رو با کسر مالیات میگه یا اینکه این 5000 دلار ناخالص هست و باید مالیاتش پرداخت بشه و بقیشو به کارمند میدن؟
سلام
چون آرش جان چند وقته اینجا نیست من جواب میدم . تمام حقوقهایی که می نویسند بدون در نظر گرفتن مالیات و بیمه و... هزینه هاست و ان مبالغ از حقوق کم میشود
با ارزوی موفقیت برای همه

سلام بر همگی
مدیر و آرش عزیز
سوالها اینه که
1-حداقل حقوق که مالیات و بیمه و ... شامل آن نمیشه ماهانه چقدر است ؟
2-آیا اگر کسی که بالای 65 سال دارد واردآمریکا شود به وی حقوق ماهانه میدهند و بیمه و خدمات درمانی وی مجانی است ؟
3- آیا مالک خانه در آمریکا باید سالانه مالیات خانه بدهد ؟ و اگر هست میزانش چقدر است ؟
پاسخ
تشکر کنندگان: شوشینا
(2014-09-26 ساعت 03:23)mohsenmb نوشته:  خوب دوستان مثل اینکه سایت با کلمه - س ا ن س و ر - مشکل داره امروز چشمم به یه مطلبی افتاد که من درقسمت قبلی این همه نوشتم تا طرز تفکر یه سری دوستان رو بیان کنم. خوب امروز یه مقدار وقت دارم و براتون مینویسم
چند وقت پیش توی صفحه fb یه سایتی هست که تقریباً مثل مهاجرسراست و البته به زیان تصویر، و هر از گاهی هم اگر کسی سوالی داشته باشه، ادمین جان توی صفحه مطرح میکنه تا دوستانی که اطلاع دارند،کم وکیف آن را بیان نمایند. یه روزی خانمی که از برندگان لاتاری بودن سوالی درخصوص میزان مجاز وجه نقدی که مهاجرین برای بار اول با خود به آمریکا میبرن پرسیده بودند که هرکسی درحد دانش خودش پاسخی داده بود که خوب دستشون درد نکنه اما چیزی که من رو ناراحت کرد پاسخ دو نفر آقا بدین شرح بود که :
1- اون نامردی که توی لاتاری برنده میشه باید فکر اینجاشم بکنه دیگه
2-من که میگم دولت واسه یک سری کارها که خودشون نمیخوان انجام بدن لاتاری راه انداخته که اونا بیان اینجا و کارهای سطح پایین رو انجام بدن
البته این طرز تفکر در بین بسیاری از رجال مملکتی هم هست، که معتقدن دولت آمریکا میگرده دنبال افرادی که تو مملکت خودشون کاره ای نبودن تا بیارشون آمریکا و آدمشون کنه و بگه من آدمشون کردم.
حال این دوستان چرا اینقدر واکنش منفی نشان دادن من کاملاً نمیدونم ولی میتونم حدس بزنم وتشخیص بدهم که این آقایون برای رسیدن به آمریکا باید 1-دچار زحمت بسیار شده باشن و باسختی خودشون رو به اینجا رسونده باشند و 2- یا مبالغ هنگفتی را هزینه کرده باشند و از طریق سرمایه گذاری متحمل شده باشند و 3- اینکه اینجا متولد شده باشن که با بررسی به عمل آمده این مورد رد شد
به تفکر من این سبک فرمایش شایسته یک ایرانی که خودش رو از نژاد کوروش وطن پرست و یکتا پرست میداند، نیست
در قسمت قبل اشاره ای کردم به اینکه ایمان دارم آمریکا توسط مهاجرینش به کشوری جهان اولی تبدیل یافته و حالا یه سوال میپرسم: چند درصد از مهاجرین ایرانی که این دوستان اشاره داشتند هنوز در کارهای سطح پایین مشغول به کار هستند؟؟؟ یا تا چند سال بعد از ورودشون کارهای سطح پایین انجام میدهند؟؟
چرا بیشتر مردمی که من در اینجا میبینم دوستدار فرگیری زبان شیرین پارسی هستند و ما دوستدار فراگیری انگلیسی؟؟؟ انگلیسی یک زبان بین المللی است و بر همه واجب هست در صورت داشتن موقعیت و شرایط آن را فراگیرند. پس چرا آنها تشنه فراگیری پارسی هستند؟
چرا همه کارهای سطح پایین را در آمریکا عزیزان مکزیکی و اسپانی زبان انجام میدهند؟اکثریت کارهای خدماتی و نظافتی به عهده این عزیزان است از باغبانی و امور خدماتی شهرداری گرفته تا نظافت هتلها وغیره
چرا اکثر کارفرماهای اینجا درخصوص واگذاری تخصص های کوچک و بزرگ به افراد ایرانی تمایل بیشتری دارند؟
چرا 48% کارمندان ناسا ایرانی هستند؟
چرا یک ایرانی میتونه در کالیفرنیا شهردار باشه؟
چرا اولین فکر همه مهاجران ادامه تحصیل هست با این حال که اکثراً لیسانس و فوق دارند حاضر هستند دوباره اون دوران تحصیلی رو از نو شروع کنند؟
و هزاران چراهایی که امثال این دوستان هم توان پاسخ گویی به آن را ندارند چون قلب مهربونی ندارند و به جای تخم همدلی و کمک به دیگران در دلشون سنگ روییده، مگر جز این است که یه ایرانی در جهان مطرح بشه موجبات غرور و افتخار تو را فراهم میکنه؟؟ مگر جز این است که در سالهای نه چندان دور جهانیان سر و دست میشکوندن به ایران بیان؟؟؟
اگر الان فردی میل به مهاجرت دارد نتیجه شرایط روحی سخت زندگی شخصی خودش و تفکرات احمقانه افرادی هست که نمیتوانند پیشرفت کسی رو ببینند و همه را برده خویش میپندارند .حقیقتاً نمیدانید که ایرانیها در ثروتمند ترین نقاط هر ایالت آمریکا ساکن هستند؟؟؟ با کارهای سطح پایین این ممکن برایشان رخ داده است؟
من و انسانهایی که به مانند من فکر میکنند نه خام حرفهایی با انرژی منفی میشیم و نه تسلیم میشیم.متاسفانه شما از جمله افرادی هستید که چشم دیدن موفقیت کسی رو ندارین و بشر را همچون برده و گماشته نداشته خود میپندارید
جواب شما فقط این است:
دولت آمریکا (کشوری کودتایی که به جهان اولی رسید) افرادی را برای زندگی در کشورش انتخاب میکند که بتوانند به پیشرفت و توسعه و آبادانی هرچه بهتر جامعه آمریکا کمک نموده و به این مهم اهتمام ورزند
افرادی که دارای استعداد - هوش ذاتی - نیروی تفکر بالا - دارای قدرت مدیریت و نه ریاست (اطمینان دارم هنوز تفاوت بین رئیس و مدیر را نمیدانین) - دارای خلاقیت - راست گو - واقع بین - ریسک پذیر و دهها ویژگی که شامل همه افراد نبوده و باید برای دریافت گرین کارتی که این بچه ها به راحتی در اختیارشون قرار میگیره 1.5 میلیارد هزینه کنند و به انتظار بمانند که آیا شایسته دریافت آن شناخته شده اند و یا خیر
البته از دوستان به خاطر استفاده از کلمه راحت پوزش میخواهم چه بسا میدانم که این پروسه مالا مال از استرس و فشارهای روانی اطرافیان همراه بوده است.
در پایان سخن خویش کوتاه نموده و درود میفرستم به همه عزیزان هموطنم در سراسر گیتی و در نوشته های بعدی از خاطرات تلخ وشیرین که خالی از لطف نیست مینویسم

سلام بر محسن ام بی
در این تاپیک که همه نوشته های آرش را میپسندند / همچنین من / چون وقتی میخوانیم انگار نویسنده ای رمان نوشته و سریال وار قصه هایش را دنبال میکنیم و بقولی معتادش شدیم
حال از شما میبینم و خوشحالم که اولا دو سال قبل برنده شدین و الانه اونجایین دوما ما ها به نظرات و تجربیات شما نیاز داریم
اگر آرش بدلیل مشکلات مقتضی نمیتواند متنی بنویسد کاش شما این نقیصه را جبران کنین چون نگارشتان خوب است .
اگر لحظه به لحظه از زمان برنده شدن تا رفتن به سفارت و نحوه سوال جواب و .... تا چگونگی بردن دلار به آمریکا و گرفتن منزل و راههای اخذ کارت سوشیال سکیورتی و ...... بیمه و کاریافات یا جهنم دوران بیکاری و ..... بنویسین ممنون میشیم . چون همانگونه که همه میدانیم این سایت محلی شده برای تبادل اطلاعات و تجربیات مهاجرت که مشکلترین تصمیم زندگی هرکسی است . اگر برود وارد دنیایی تازه و عجیب غریب شده اگر هم نرود د جهنم قبلی خود دست و پا میزند و روزی چند بار لعن و نفرین که اگر میرفتم الان آزاد بودم حداقل هوای پاک تنفس میکردم و .....
به هر حال منتظر قدومتان هستیم
پاسخ
تشکر کنندگان: behjan ، peyman.n ، kaziar ، alirezanz ، Daneshjo ، shangol ، M0HSeN_US
حداقل هوای پاک تنفس میکردم و .....

آي دمت گرم .......... گل گفتي
پاسخ
تشکر کنندگان: alirezanz
سلام دوستان
من نمیدونم توان نوشتن همه چیزی رو که در ذهن دارم خواهم داشت یا نه ولی شاید برای بعضیها جالب باشه. والبته صداقت در نوشتن کار ساده ای نخواهد بود. پس در بخش اول کلیتی مینوسم تا آینده. .....
من در یه روستای خیلی دور افتاده بدنیا آمدم تو فصل سرد و بچه آخر یه خانواده روستایی البته شاید کمی خاص که در آتیه توضیح میدم. یه حس درونی تو خانواده من هست که زندگی غیر قابل پیش بینی هست.اما همین حس شاید متفاوت بودن توی تمام اعضا خانواده بود .سعی میکنم داستان 2 خانواده کاملا ویژه ایرانی رو براتون بگم. همزمان خانواده همسرم از آمریکا به ایران آمده بودن و پسر دومشون که حدود 11سال داشت با پدرش به ایران آمده بود و جهت کارهای زمین شناسی به منطقه ما آمده بود. این رو تا اینجا داشته باشین که پدر همسرم سالها قبل جهت ادامه تحصیل به آمریکا رفته بود و بچه هاش آنجا بدنیا آمده بودن پس با اجازتون این داستان رو میزارم از کورپه تا هوتون یعنی از محل تولد من توی یه ایل تا شهرک محل تولد همسرم نزدیک دریاچه میشیگان.
وقتی بچه بودم خاطرات جالبی دارم از اینکه تو ایل از مادرم در مورد دختراش میپرسیدن میگفته یکی رو میفرستم آلمان یکی رو امریکا یا وقتی برادر کوچیکم مدرسه اول ابتدایی با شیطنت خودشو به مریضی میزده مادرم با یه کتک مفصل اونو به مدرسه میبره و تو راه مدرسه بین دو روستا بهش میگه خودش 24 کلاس آلمان درس خونده آنوقت چرا برادرم یه کلاس نمیخونه و جالب که برادرم باور میکنه و درسش خیلی خوب میشه سالها بعد چندین مهندسی دکترا گرفت و در آلمان کارخانه دار و تاجر موفق بین المللی شد آنهم در مقیاسی که مورد توجه مقامات بازرگانی سایر دول اروپایی باشه و اما خواهرم که دکترا ش رو در آلمان گرفت. همه راهی طولانی طی کردیم برگردم به سرنوشت خودم تا 5 سالگی تو روستای کوچکی بودم البته پدرم از 2 سال قبل خانه خیلی خوبی تو شهر خریده بود پدرم همیشه تجارت رو خوب میفهمیده و از خرید پارچه بصورت کیلویی تا خرید تخم مرغ 6 تا یه تومان و فروش کیلویی به شهر دیگه تا کیلویی 25 ریال والبته بصورت بنکداری ظاهرا تولد من براشون برکت بیشتر داشته و بهر حال به قول امروزی ها اولین مهاجرت من شروع شد و برای بچه ای که فارسی نمیدونست و ماجراهای کودک شهری رو نداشت جالب همون زمان به لطف پدرم خانه و زندگی خوبی داشتیم در حد بهترینهای شهر. اولین بار که تلویزیون رو چند هفته اول خریدن من ترسیده بود یادم میاد فیلم دایناسورها بود و من گریه میکردم ولی برادرام میخواستن ببینن روی سر من یه لحاف انداختن ولی من صدا رو میشنیدم مادرم آمد لحاف رو برداشت و تلویزیون رو خاموش کرد آن روزا وقتی کسی یخچال و تلویزیون میخرید براش کادو میاوردن من هنوز گلدان شیشه ای و شکلات خوری ورشو ی رو که برامون آوردن یادمه و شاید مادرم نگه داشته باشه. ما از ایل بزرگ شهری شده بودیم و تصور کنید حجم مهمانهای ایل به خونمون بعضی روزا مینی بوسهای قدیمی یه راس میومدن جلو خانه ما البته 7 صبح چون آنها 5 صبح راه افتاده بودن پس مهمانها از ناشتا آمده بودن حالا که به اون روزها فکر میکنم چه دنیایی بود خانه ما بزرگ بود و 4 اتاق و سالن بزرگی داشت و مردم ایل واسه کارای مختلف میامدن از بیماری تا خرید عروسی از کار دادگاه و دعوای سر زمین تا مثلا خرید سال .چند روز پیش برادرم میگفت خانه اش تو فرانکفورت همون وضیعت خانه بچه گیامونو داره و هر کی از فامیل و دوست و آشنا میاد یه مدتی خانشونه البته خیلی هم راضی بود و با دور افتاده‌ترین روستاها و مردم ایل در ارتباط و حتی خبر ها رو بهتر از پدر و مادرم داشت.
کمی از اونو بگم همسرم بچه دوم یه پدر تحصیل کرده که 1335 به آمریکا رفته و البته نفر اول دانشگاه تهران برای رشته زمین شناسی و اکتشاف نفت و گاز و منابع زیر زمینی هم دوره دانشگاه اقایان بهشتی نفر اول دانشکده زبان و ادبیات انگلیسی و اقای موسی صدر نفر اول دانشکده حقوق و عکسای جالبی از آنها در مراسم شاگرد اولی دانشکاه تهران در کاخ سعد آباد و.......یادتون باشه این داستان زندگی 2 نفر با دو فرهنگ و متولد 2 کشور متفاوت در ایران و آمریکا است. پدر و مادر من خواندن و نوشتن نمیدونن پودر و مادر همسرم تحصیلات دانشگاهی در حدی که پدر همسرم 2 بار رتبه اول علمی کشور قبل از انقلاب بودن اما در ادامه روش خاص زندگی ما رو در لحظه خاص در کنار هم قرار داد. ایمان داشته باشیم درون آدمها خیلی قویتر از ظاهر انهاست. زحمات پدرم در تجارت و ارزوهای مادرم در توجه به درس فرزندانش دو بال موفقیتهایی بعدی ما بود. .......اگر خواستین ادامه دارد.......
کیس  ir1
درخواست   اولیه اردیبهشت 94
اپروو ال مهر 94
نامه nvc آذر 94
ارسال مدارک به nvc دی 94  _7 ژانویه 2016
ایمیل تایید مدارک ازnvc   -فبریه 26-2016

90 روز گذشت و تاریخ 12 ژولای وقت مصاحبه آنکارا
136 روز از تاریخ تکمیل تا روز مصاحبه
ویزا   یه ضرب   چه خاطره آرامی از آنکارا
------------------------------------------------------☆☆
ورود به آمریکا 2 سپتامبر
منتظر گرین کارت و دریافت توسط پست در 7 نوامبر سال 2016 تمام
شاید روزگاری دلم واسه این انتظارها و سختیها حتی تنگ بشه

.......
میدونم که میگذره
فقط کاش اینقدر سخت نگذره که شادی یادمون بره
پاسخ
متن زیبایی بود اقای عدلی . درسته هر کسی زندگی رو ازیک دیدگاهی میبینه ... ممنون میشم اگر بدید ?
پاسخ
تشکر کنندگان:
سلام دوستان .....بعد آمدن به شهر البته فقط واسه زمان مدرسه چون تابستان ها باید بر میگشتیم ایل خوب خواهرم که بزرگتر از من بود کلاس اول بود و بابا که خیلی دوسش داشت میتونست کلاس اول مدرسه شهر بره برادرهای بزرگم از دو سال قبل آمده بودن یعنی از اول راهنمایی و دلیل خرید خانه هم مدرسه راهنمایی بود که تو ایل تا کلاس پنجم بود و این شاید عامل ترک تحصیل خیلی از بچه ها بود . منم باید 2 سال بعد میرفتم مدرسه ولی از خوش شانسی شناسنامه یه سال بزرگتر بود البته این کار عموی پدرم بود که خواسته بود واسه همین من که با پسر عموهام 40 روز اختلاف زمان تولد داشتم ولی من یه سال بزرگتر و آنها یه سال کوچکتر از سن واقعی شون بودن جالب که این باعث شد از نظر تحصیلی من 2 سال از آنها جلوتر باشم روز اول مدرسه میخواستم حتما مادرم رو ببینم و البته خودم یه کلمه فارسی بلد نبودم شاید چون فارسی رو از مدرسه یاد گرفتم هیچوقت لهجه نداشتن. کلاس اول کلاس شماره 1 مدرسه مزین الممالک با 17 کلاس حدود 60 نفری. حیاط مدرسه بزرگ بود با روپوش آبی کم رنگ و یقه و تل سفید و البته جوراب شلواری سفید .چقدر دلم میخواست جز سپاه دانش یا بهداشت باشم با دامن سرمه ای بلوز سفید و کلاه کج و بندیلک قرمز و سوت ولی خوب آن مال کلاس سوم به بعد بود این رو هم بگم که تا آن وقت من ساختمان چند طبقه نرفته بودم واسه دفترچه بهداشت شیر و خورشید رفتیم و بعد پیش دبستان که پر شده بود ناچار اول دبستان گذاشتن یعنی در واقعیت یه سال زودتر از سن واقعی مدرسه رفتم و چقدر دلم میخواست از پله ها بالا برم طبقه دوم و حتی بالاتر اما چرا نرفتم نمیدونم. معلم کلاس اولم اقای برزویی آدم جالبی بود خیلی ما رو دوس داشت و کلاس دوم و سوم ما رو از کلاسای دیگه جمع میکرد اول روز سال تحصیلی و میگفت بچه هامون به کسی نمیدم خوب کلاس دوم کلاس 6 و باز هم آرزوی پله ولی کلاس سوم کلاس 11 در طبقه دوم سر انجام از اولین پله زندگیم بالا رفتم. تا اینجا رو داشته باشین باز هم به خاطرات این سه سال بر میگردم
. حالا کمی روی دیگه سکه. .....همسرم وقتی پدرش مشغول تحصیلات تکمیل بود به دنیا آمده بود 4 برادر که این دومی بود ظاهرا ریس دانشگاه پنسیلوانیا خودش بچه دار نمیشدن و پدر همسرم سال 1336 اولین دانشجو هیر آمریکایی آنجا بوده و چون از این بچه‌ها خوشش آمده درخواست فرزند خواندی بچه دوم یعنی همسرم رو داشتن که پدر و مادرشون قبول نمیکنه در ضمن سرپرست دانشجویان ایران در آمریکا هویدا بوده که یه بار خبر میده شاه داره میاد آمریکا و همه دانشجوها که حدود 50 یا 60 نفر در کل آمریکا بودن با خرج سفارت برن واشینگتن آن زمان ماد رش حامله بوده و جالبه که تنها خانم ایرانی مراسم شام سفارت واسه همین زمانی که پنج ماهه حامله بوده در مجلس رسمی شام کنار شاه میشینه عکسای جالبی از اون مهمونی و آن ریس دانشگاه وجود داره و هزینه زایمان تولد همسرم 90 دلار بوده که بیمارستان میشیگان به اقساط ماهی 10 دلار میگرفته و البته چون پدر و مادرش دانشجو بودن خدمات اضافی مثل وسایل و پرستار اوقات بیشتر در بیمارستان چون سرما شدید و برف زیادی بوده و هدایای زیادی از طرف ریس دانشگاه مثل در اختیار گزاشتن اتومبیل شخصی و کمک همسرشون در آخر هفته واسه توجه به بچه ها تا 5 سالگی در امریکا بودن و البته تولد 2 برادر کوچکتر و اولین پاسپورت که عکس 3 بچه کنار هم در یه پاسپورت آمریکایی پسر اول پاسپورت نداشته چون ایران به دنیا آمده بود یادم رفت بگم اول پدرشون میرن بعد ماد ر و پادر چند ماهه شون بهشون ملحق شدن بلیط هواپیما واسه همشون 5000 تومان بوده البته یه سال پدرشون دیر میره چون باید بودجه اعزام به آمریکا سری اول تو مجلس مصوب میشد و اون یه سال قبل رفتن میره قم دبیرستان ریاضی درس میده تا واسه رفتن پول جمع کنه که با هم دانشگاهی قدیمیش اقای بهشتی که بعد دانشگاه رفته بود آخوند بشه خانه مشترک میگیرن تا سال تحصیلی تمام میشه و پدر همسرم بر میگرده تهران و با تایید بورس میره آمریکا و البته تو اون یه سال زن میگیره و بچه اولش چند ماه بعد رفتنش به دنیا میاد و سال بعد خانوادش هم میرن پنسیلوانیا پیش ش.خلاصه این خانواده 6 سال بعد وقتی همسرم 5 سالش بوده با 4 بچه پسر بر میگردن .یعنی همون سنی که من آمدم شهر همسرم هم از آمریکا به ایران مهاجرت میکنه. خوب اینجا پدرشون به اتفاق اقای شیخ الاسلام دانشگاه ملی رو تاسیس میکنه و ریاست بخش علوم پایه رو داره چندین دانشکده رو باید تاسیس کنن از جمله خاطرات تاسیس دانشکده دندانپزشکی است که بودجه ای واسه خرید تجهیزات ندارن از طریق یه دانشجوی فیزیک که مادرش نزد فرح دیبا کار میکنه نامه درخواست مینویسن و روز بعد از دفتر فرح تماس گرفته میشه یه چک 2 میلیون تومانی که میره پدرشون تمام تجهیزات رو از زیمنس میخره و دانشجو دندانپزشکی ثبت نام میکنن. ضمنا بعد چند سال اقای حداد عادل رو که شیراز آمده بود واسه کار تو آزمایشگاه فیزیک استخدام میکنه. .......همسرم 5 سالگی اولین بار به ایران آمد و دیدن فا میلی که فارس حرف میزدن و اون تو مهد کودکای دانشگاه پنسیلوانیا با دختر کوچلوی دوستش سندی هر روز بازی کرده بود و حالا آن هم مثل من البته با اختلاف سالهای قبلت از من جایی بود با فرهنگ و زبان متفاوت واسه همین پدرش به مدرسه خصوصی رفت بعد چند ماه همسرم هم در ابتدای 6 سالگی در واقع یه سال زودتر به کلاس اول مدرسه مختلط رفت که مدیرش انگلیسی خوب بلد بود و همون سال اول یه روز مدیر مدرسه که بعدها اولین وزیر زن ایران شد با دلداری ازش خواست تا یه دختر و یه پسر شاگرد اول شه که دخترا غصه نخورن وعجب عکس یادگاری زیبایی از کلاس اول با همشاگردی ها و مدیر خاطره انگیز. از کسای دیگه که تو آن مدرسه بودن لیلا فروهر که تو سلطان قلبها بازی میکرد و کلاس بالاتر بود خوب برای اون سالهای تحصیل میگزشت و با احتساب سالهای تابستانی 15 سالگی دیپلم گرفت در واقع 3 سال رو تابستان امتحان داد و البته این به بقیه برادرها هم تسری پیدا کرد. و همینطور که ما تابستان ایل بودیم آنها هم سعی میکردن در تابستان های غیر درسی به آمریکا برن خوب تا اینجا هم یه مسیر بودیم اما تو 15 سالگی با دیپلم ریاضی تصمیم گرفت بره آمریکا واسه درس خوندن ولی پدرشون خودشو به آمریکا میرسونه که شاه دستور داده درسهای عمومی حذف بشه و دوره پزشکی در ایران 5 سال شده و راضیش میکنه در امتحانات دانشگاه تهران ثبت نام کنه به ایران میاد همراه پدرشون و روز ثبت نام اول میره دانشگاه آریا مهر ولی میدونه پدرش با فاصله پشت سرشه بعد میاد دانشگاه تهران و میدونسته که پدرش از جوانی میخواست پزشک بشه ولی به خاطر اشتباهی بزرگ اونو در زمین شناسی قبول شد آیا آرزوی پدرش مسیر زندگیشو عوض میکنه بهر حال ثبت نام میکنه و در امتحانات چند ماه بعد شرکت میکنه وتو این مدت زیست شناسی میخونه و روز اعلام نتایج پدرش خبر رو میاره قبول شده بود آنهم نفر اول شاید به خاطر تغییر سرنوشت ورودی سال 54 پزشکی دانشگاه تهران و..........و من یه سال بعد ورودی سال اول دبستان شهرمون. ........تو این مدت هر دو درس میخوندم ...........تا سال 57 انقلاب. .........
کیس  ir1
درخواست   اولیه اردیبهشت 94
اپروو ال مهر 94
نامه nvc آذر 94
ارسال مدارک به nvc دی 94  _7 ژانویه 2016
ایمیل تایید مدارک ازnvc   -فبریه 26-2016

90 روز گذشت و تاریخ 12 ژولای وقت مصاحبه آنکارا
136 روز از تاریخ تکمیل تا روز مصاحبه
ویزا   یه ضرب   چه خاطره آرامی از آنکارا
------------------------------------------------------☆☆
ورود به آمریکا 2 سپتامبر
منتظر گرین کارت و دریافت توسط پست در 7 نوامبر سال 2016 تمام
شاید روزگاری دلم واسه این انتظارها و سختیها حتی تنگ بشه

.......
میدونم که میگذره
فقط کاش اینقدر سخت نگذره که شادی یادمون بره
پاسخ
تشکر کنندگان: battosai ، dv2017 ، Harry Mana ، alirezanz ، پرسپولیس6 ، behzadb57 ، algh90 ، inanna ، Pargosha
(2016-02-12 ساعت 17:44)عدلی نوشته:  سلام دوستان
من نمیدونم توان نوشتن همه چیزی رو که در ذهن دارم خواهم داشت یا نه ولی شاید برای بعضیها جالب باشه. والبته صداقت در نوشتن کار ساده ا..یتر از ظاهر انهاست. زحمات پدرم در تجارت و ارزوهای مادرم در توجه به درس فرزندانش دو بال موفقیتهایی بعدی ما بود. .......اگر خواستین ادامه دارد.......

خوب مینویسین فقط یکمی گنگه

با تچکر Wink
پاسخ
تشکر کنندگان:
(2015-07-08 ساعت 00:34)rs232 نوشته:  حکایت من و هاجرسرا هم بسی حکایت همان کش تنبان است که دوری را بر نمی تابد. هر چقدر هم که دیده بر گذشته خود بپوشانم باز هم گردنم به سوی آوای آشنایی بر می گردد و این را هم هیچ چرایی نیست به جز دل بستگی به آن چه که از آن گسسته ام. به قول حاج سعدی هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم.

اگر دل به هم آمیزیم و خوب بچلانیم شاید که آرام بپذیرد زیرا که من اینجا و دلم آنجا است و شما آنجا و دلتان اینجا است.

این بود فرازی چند از سخنان گهربار خواجه آرش نظام آبادی.
ی تشکر جانانه میکنم از ارش  عزیز،تاپیک رو تو دو هفته کم کم خوندم و برام لذت بخش بود،خیلی عالی بود،
حالا ارش عزیز بعد از پنج شش سال یا بیشتر خسته شد و سوالات تکراری و حجم سوالها نمیذاره جواب بده و شاید مشغله داره،ولی خدا وکیلی میدونم سخته اما عزیزانی که میتونن لطفا کمک کنن نه اینکه جواب ندن و یا امضا بزنن از پاسخگویی معذوریم...
یک کمک شما حتی نصف راهنمای های ارش میتونه کلی به مهاجرا کمک کنه
پاسخ
تشکر کنندگان: camaro ، pooyaa11
(2015-07-08 ساعت 00:34)rs232 نوشته:  حکایت من و هاجرسرا هم بسی حکایت همان کش تنبان است که دوری را بر نمی تابد. هر چقدر هم که دیده بر گذشته خود بپوشانم باز هم گردنم به سوی آوای آشنایی بر می گردد و این را هم هیچ چرایی نیست به جز دل بستگی به آن چه که از آن گسسته ام. به قول حاج سعدی هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم.

اگر دل به هم آمیزیم و خوب بچلانیم شاید که آرام بپذیرد زیرا که من اینجا و دلم آنجا است و شما آنجا و دلتان اینجا است.

این بود فرازی چند از سخنان گهربار خواجه آرش نظام آبادی.

سلام بر استاد آرش دلاور ،  امیدوارم که زندگی در کنار اقدام مقتضی به خوبی و خوشی در حال انجام باشه
ا زحضور دوباره شما در اینجا مشعوفیم، به پست جنجالی چیزی بذار یکم دوباره رونق بگیره اینجا، صفحات به 100 که رسید دوباره کرکره رو بکش پایین Big Grin
پاسخ
تشکر کنندگان: Daneshjo
سلام آرش خان، من تازه عضو شدم ولی کسی جواب سوال های منو نمیده ، میشه شما جواب بدید لطفا، کسی که از طریق پ.. میاد از ترکیه ، چه حمایت هایی ازش میشه ، شامل محل اقامت کلاس زبان پول تو جیبی و بقیه چیزا ، و این حمایت تا چه زمانی است در امریکا مثلا در کانادا یکسال و در بعضی موارد موردی تا یکسال ونیم و دوسال هست که شامل هزینه مسکن و ماهیانه مبلغی پول که کفاف زندگیو میده و همین طور اموزش زبان وبیمه و غیره در امریکا به چه شکل و تا چه مدت هست این حمایت ها
پاسخ
تشکر کنندگان:
آقای محسن بی، با سلام و خسته نباشید اگه آقا ارش نیست، شما لطفا جواب بدید ممنون
پاسخ
تشکر کنندگان:




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان