ارسالها: 174
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2011
رتبه:
2
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
به نظر من هرکسي قبول ميشه بايد 100% يا 1000% تلاش کنه که بره چون اگه اينکارا نکنه حقه يک نفر که نياز به رفتن داره را ضايع کرده ، چون قبول شده ولي نرفته !!!
تازه من موندم اگه واقعا شک داره واسه رفتن اصلا چرا ثبت نام کرده؟؟؟؟؟
تازه به قول دوستان کسي که اينجا موفقه شک نکنه که اونجا هم ميتونه موفق باشه.
بابا تو رو به خدا پاشيد بريد از اينجا.
اونجا آمريکاستااااااااااااااااااااااااااا ...
حواستون هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
درد من تنهایی نیست،بلکه مرگ ملتی است که گدایی راقناعت، بی عرضگی راصبر،وباتبسمی برلب این حماقت راحکمت خداوندمی نامد.
گاندی
ارسالها: 38
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2010
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
شما با هر انتخابی، چه برید و چه نرید، یه سری فرصتها بدست میارید و یه سری فرصت ها رو از دست میدید. اگر اینجا ریشه دارید و آینده خوبی برای خودتون متصورید طبیعتا بهتره نرید و ریسک نکنید. از طرفی اگر مثل من به هر حال ایران جایی و آینده ای برای خودتون متصور نیستید چرا که نه. ریسک کنید ممکنه اونجا آسمون یه رنگ دیگه باشه. البته امروز که داریم صحبت می کنیم، بدترین زمان برای رفتنه. اوضاع اقتصادی آمریکا داغونه. اگر 10 سال پیش کسی دو دل بود بین رفتن و نرفتن، کفه رفتن سنگین تر بود اما الان نرفتن بهتره.
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
با سلام 1 مطلبی رو برام ایمیل کرده بودن دیدم شاید بد نباشه تو این تاپیک بیارم
اگر تکراری هست. بفرمایید تا حذف کنم . مقداری واقعیت با چاشنی طنز هست.
آنهايي که رفته اند .... آنهايي که مانده اند
آنهايي که (از ايران) رفته اند ايميلشان را در حسرت نامه از آن هايي که مانده اند باز مي کنند و از اينکه هيچ نامه اي ندارند کلافه مي شوند.
آنهايي که (در ايران ) مانده اند هر روز…نه…يکروز در ميان ايميلشان را چک مي کنند و از اينکه نامه اي از انهايي که رفته اند ندارند کفرشان در ميايد.
آنهايي که رفته اند همانطور که دارند يک غذاي سر دستي درست مي کنند تا تنهايي بخورند فکر مي کنند آنهايي که مانده اند الان دارند دور هم قورمه سبزي با برنج زعفراني مي خورند و جمعشان جمع است و مي گويند و مي خندند
آنهايي که مانده اند همان طور که دارند يک غذاي سر دستي درست مي کنند فکر مي کنند آنهايي که رفته اند الان دارند با دوستان جديدشان گل مي گويند و گل ميشنوند و از ان غذاهايي مي خورند که توي کتاب هاي آشپزي عکسش هست
آنهايي که رفته اند فکر مي کنند آنهايي که مانده اند همه اش با هم بيرونند. کافي شاپ، لواسان، بام تهران و درکه مي روند .خريد مي روند…با هم کيف دنيا را مي کنند و آنها را که ان گوشه دنيا تک افتاده اند فراموش کرده اند
آنهايي که مانده اند فکر مي کنند آنهايي که رفته اند همه اش بار و ديسکو مي روند و خيلي بهشان خوش مي گذرد و آنها را که توي اين جهنم گير افتاده اند فراموش کرده اند
آنهايي که رفته اند مي فهمند که هيچ کدام از ان مشروب ها باب طبعشان نيست و دلشان مي خواهد يک چاي دم کرده حسابي بخورند
آنهايي که مانده اند دلشان مي خواهد بروند يکبار هم که شده بروند يک مغازه اي که از سر تا تهش مشروب باشد که بتوانند هر چيزي را مي خواهند انتخاب کنند.
آنهايي که رفته اند همانطور که توي صف اداره پليس براي کارت اقامتشان ايستاده اند و مي بينند که پليس با باتوم خارجي ها را هل مي دهد فکر مي کنند که آن جهنمي که تويش بودند حداقل کشور خودشان بود..
آنهايي که مانده اند همانطور که گشت ارشاد با باتوم دختر ها را سوار ماشين مي کنند فکر مي کنند که آنهايي که رفته اند الان مثل آدم هاي محترم مي روند به يک اداره مرتب و کارت اقامتشان را تحويل مي گيرند.
آنهايي که مانده اند فکر مي کنند آنهايي که رفته اند حق ندارند هيچ اظهار نظري در هيچ موردي بکنند چون دارند انور حال مي کنند و فورا يک قلم برمي دارند و اسم انوري ها را خط مي زنند.
آنهايي که رفته اند هي با شوق بيانيه ها را امضا مي کنند و مي خواهند خودشان را به جريان سياسي کشوري که تويش نيستند بچسبانند.
آن هايي که مانده اند در حسرت بي بي سي و صداي آمريکا بدون پارازيت کلافه مي شوند و دائم پشت ديش هستند
آنهايي که رفته اند پاي اينترنت، دنبال شبکه 3 و فوتبال با گزارش عادل يا سريالهاي ايراني و اخبارهايي با کلام پارسي و ايراني هستند
آنهايي که مانده اند مي خواهند بروند.
آنهايي که رفته اند مي خواهند بر گردند.
آنهايي که مانده اند از آن طرف مدينه فاضله مي سازند.
آنهايي که رفته اند به کشورشان با حسرت فکر مي کنند.
اما هم آنهايي که رفته اند و هم آنهايي که مانده اند در يک چيز مشترکند :
آنهايي که رفته اند احساس تنهايي مي کنند. آنهايي که مانده اند هم احساس تنهايي مي کنند
بايد زندگي کردن را بياموزيم اين چندان به ماندن و رفتن ربطي ندارد .
به اميد با هم بودن و شاد بودن
با عشق و دوستي
سلامت و پايدار
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 5
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2010
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
من که ازتون نمی گذرم از کسانیکه حق منو تو این لاتاری ضایع کردند یعنی نمی دونن می خوان برن یا نه ؟ اونوقت لاتاری ثبت نام میکنند.
ارسالها: 83
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2010
رتبه:
3
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
به نظر من برای سن زیر 25 سال رفتن بهتره ولی بالای 25 باید گزینه رفتن و نرفتن رو واسه خودشون ارزش گذاری کنندو هرکدوم نمره بیشتری آورد انتخاب بشه.
ارسالها: 5
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2010
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
واقعا ناراحت کنندس وقتی میبینیم مردم میرن لاتاری ثبت نام میکنن وقتی حتی تصمیم رفتن هم ندارن و موقعیت یه نفر که شاید آرزوش رفتن به امریکا باشه رو میگیرن.
متاسفم
ارسالها: 174
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2011
رتبه:
2
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
Kourosh_Jal و nsdarya1 کاملا باهاتون موافقم.
کسي که شک داره اصلا نبايد طرف ثبت نام بياد.
درد من تنهایی نیست،بلکه مرگ ملتی است که گدایی راقناعت، بی عرضگی راصبر،وباتبسمی برلب این حماقت راحکمت خداوندمی نامد.
گاندی
ارسالها: 80
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2010
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2011-04-22 ساعت 21:20)farzad-it نوشته: Kourosh_Jal و nsdarya1 کاملا باهاتون موافقم.
کسي که شک داره اصلا نبايد طرف ثبت نام بياد.
هر کسی تو هر مقطعی از زندگیش بر نامه هایی داره.
شاید این حرف شما زمانی درست باشه که بر فرض امروز ثبت نام کنی و دو روز بعد جوابشو بگیری. نه اینکه بین 1 تا 2 سال بعد. ممکنه کسی زمان ثبت نام با اطمینان 100% از رفتن ثبت نام کرده باشه اما بعد از یک سال که نتایج اعلام میشه بنا به دلایلی تمام بر نامه هاش عوض شده باشه.
شماره كيس : 2011AS26xxx
ابوظبی
تاريخ مصاحبه : 07 Jun
تاريخ كلير شدن: 07 Aug
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
به نظر من هر کسی که برنده لاتاری می شود حتی اگر به زندگی کردن در امریکا شک دارد باید حتما برود و گرین کارت خودش را بگیرد و اگر خواست بعد از یک ماه برگردد. اینقدر سخت نگیرید و فکر کنید که دارید یک سفر تفریحی به اروپا و یا دوبی می روید. اگر شک دارید اصلا لازم نیست چیزی را بفروشید و یا با معشوق خودتان قطع رابطه کنید. فقط گرین کارت خودتان را بگیرید و به خودتان کمی فرصت دهید که مسائل را بهتر بررسی کنید. اگر در امریکا کار گرفتید و یا از آنجا خوشتان آمد می توانید بیشتر بر روی زندگی در امریکا فکر کنید. کسی که گرین کارت قبول شده است هنوز خیلی زود است که در مورد زندگی کردن در امریکا فکر بکند زیرا هنوز هیچ شناختی از آنجا ندارد و تنها چیزی که باید به آن فکر کند فقط گرفتن گرین کارت است. باید به خودتان فرصت بیشتری بدهید تا پس از سفر به امریکا و دیدن شرایط و احوالات خود بتوانید تصمیم بهتر و درست تری نسبت به زندگی آینده خودتان بگیرید.
فقط به برنامه شماره 1 فکر کنید و اگر شرایط شما اجازه داد بعد از آن به برنامه شماره 2 فکر کنید.
1- برنامه ریزی 1-3 ماهه: فقط گرفتن گرین کارت.
2- برنامه ریزی پنج ساله اول: سیتیزن شدن و گرفتن پاسپورت امریکایی
و تازه پس از آن است که می توانید بفهمید که آیا زندگی در ایران بهتر است یا زندگی در امریکا.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
اقا دقیقا همینطور هست ولی برنامه 5 ساله مال دولتهاست با اونهمه امکانات ! من برای خودم 7 تا 9 سال گذاشتم ! اگر چه در سرازیری هستم و زمان تنگ است !
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 141
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Feb 2011
رتبه:
8
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
به نظر من هم این شانس فقط یک بار درخانه هر کسی رو میزنه و این رفتن میتونه پلی باشه برای موفقیت و تجربه های بهتر ،
ولی با برنامه ریزی حتما موفق خواهید شد .
Visa: 28 . Sep . 2011
رفتن همیشه رسیدن نیست ... ولی برای رسیدن، باید رفت ...
ارسالها: 34
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
3
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دوستان،
اگر شرایط کار و زندگی تثبیت شدهای دارید، اصلا به مهاجرت فکر نکنید، مهاجرت سختیهای زیادی داره و با شرایطی که الان آمریکا داره سخت تر هم شده. اگر برای تحصیل بیایید بهتره، چون مدارک تحصیلی خارج آمریکا، تقریبا بی ارزشه! همچنین وضعیت کار الان خیلی بده!!!
شماره کیس: 2010as 23xxx
تاریخ دریافت نامه قبولی:jun ,2009
کنسولگریelhi
تاریخ ارسال فرمهای سری اول:jul,2009
تاریخ کارنت شدن کیس : August 2010
تاریخ دریافت نامه دوم: 3th July 2010
تاریخ مصاحبه: 5th August 2010
تاریخ گرفتن ویزا: 27th September
ارسالها: 174
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2011
رتبه:
2
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
من طور دیگه ای قضیه رو نگاه میکنم. اینکه مهاجرت مثل فوتبال 2 نیمه داره. ما نیمه اول رو با انرزی و انگیزه زیادی شروع میکنیم و 2 تا گل هم جلو میفتیم ولی وقتی نیمه دوم شروع میشه و میایم اینطرف انگار که اشباع شده باشیم بازی رو رها میکنیم و هدف از بازی و روحیه پیروزی و جنگندگیمون کم میشه اونوقت هست که شاید 3-2 ببازیم.این مسئله هم 2 علت شاید داره که یکیش طبیعیه و از عوارض مهاجرت هست که مقداری از انرزی رو تحلیل میبره و با روبرو شدن با مشکلات ناشناخته- غربت-محیط جدید و غیره ممکن هست که انگیزه ها در سایه قرار بگیره. و دوم اینکه ما ایرانیها نسبت به بقیه اقوام مهاجری که من اینجا دیدم از اسیایی و امریکای مرکزی و غیره خیلی نازنازی تریم و سختکوشترین ما پیش اینها کم میاره !
به هر شکل هر کسی که بتونه دوره گذار اولیه رو طاقت بیاره و ازش عبور کنه اینده بهتری در انتظارش هست حتما.
حفظ روحیه و انگیزه های اولیه در اینمورد بسیار مهم و البته بسیار مشکل هست. همونی که باعث میشه اگر ظرف هم لازم بود بشوریم.
به امید گذار موفق همه مهاجران و از جمله خود دربدرم ! (راستی اینجا پیتزا دربدر نداره ؟!)
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند