ارسالها: 146
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2010
رتبه:
24
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
این روز های اخر حس خیلی جالبی داره " هر روز که نزدیکتر میشم هم مصمم تر میشم هم غمگین تر " هم خیلی دوست دارم برم هم دوست ندارم که از دوستام جدا بشم .
ما هفته ی دیگه همین روز ساعت 12 - 1 باید بریم فرودگاه " امشب یک حس خیلی عجیبی دارم چون تنها یک هفته ی دیگه در تهران / ایران هستم فقط یک هفته " من فقط یک هفته وقت دارم تا از عزیزانی که دوستشان دارم خداحافظی کنم " خیلی خیلی استرس دارم و در عین حال کاملا آرامم " ناراحتم ولی از شروع یک زندگی جدید لذت میبرم و این فکر من را خوشحال میکند .
چه زود دیر میشود برای خداحافظی و دل کندن از عزیزان و چه زود باید برای رسیدن به اهدافت از چیز هایی که داری بگذری .
امشب هم ناراحتم و هم خوشحال ولی استرس زیادی دارم " خودم را برای پذیرش زندگی جدیدم حاضر میکنم و با خوشنودی از دلبستگی ها و دوست هایم دل میکنم به امید رسیدن به یک هدف بزرگ تر .
از یک چیز مطمئنم و آن این است که من به هیچ وجه این شانس بزرگ را از دست نمیدهم .
بیایید سریال قهوه ی تلخ رو کپی نکنیم تا با این کار کمکی کرده باشیم و فرهنگ سازی را از امروز شروع کنیم .
ارسالها: 1,469
موضوعها: 8
تاریخ عضویت: Jan 2010
رتبه:
41
تشکر: 0
3 تشکر در 0 ارسال
سلام دوست عزیز.کاملا حالت رو درک میکنم.خودمم تنها ۳ماه که اومدم آمریکا.میای اینجا تازه میفهمی واسه چه کسانی عزیز بودی و چه کسائی به فکرتن و باهات در ارتباطن.خیلیها فقط در کنارشون بودی واسشون عزیز بودی و زیاد نگران دوری از دوستات نباش.خود من وقتی ایران بودم کلی دوست داشتم الان فقط ۲نفر ارتباطشون رو ادامه دادن..خوش به حالت با خانواده میای.من که تنها اومدم خیلی واسم دلتنگی سخته.ولی تو عزیز ترینهات همراهت میان.نگران هیچی نباش.
موفق میشی
ارسال مدارک F2A (همسرم): 4Sep ,2013, رسید مدارک: 9Sep, 2013, اپرو: 9Oct, 2013 , دریافت کیس نامبر (سفارت ابوظبی): 18Nov, 2013
پرداخت 22Nov, 2013: DS 261 $88 ,پرداخت 230$ :2013, Dec 11, ارسال مدارک: 2013, 19 Dec , تکمیل پرونده: 2014, 27 NVC) Jan). تاریخ مصاحبه 2015, Jun 3 , کلیر 1Sep, 2015
، تاریخ ویزا 2015, 9Sep
سفرنامه
لیست تمام مدارک ارسالی به USCIS , NVC ,و مدارک مدیکال و روز مصاحبه ویزای ازدواج Interview Questions+
ارسالها: 176
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
15
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2010-09-29 ساعت 22:15)khashayar6310 نوشته: این روز های اخر حس خیلی جالبی داره " هر روز که نزدیکتر میشم هم مصمم تر میشم هم غمگین تر " هم خیلی دوست دارم برم هم دوست ندارم که از دوستام جدا بشم .
ما هفته ی دیگه همین روز ساعت 12 - 1 باید بریم فرودگاه " امشب یک حس خیلی عجیبی دارم چون تنها یک هفته ی دیگه در تهران / ایران هستم فقط یک هفته " من فقط یک هفته وقت دارم تا از عزیزانی که دوستشان دارم خداحافظی کنم " خیلی خیلی استرس دارم و در عین حال کاملا آرامم " ناراحتم ولی از شروع یک زندگی جدید لذت میبرم و این فکر من را خوشحال میکند .
چه زود دیر میشود برای خداحافظی و دل کندن از عزیزان و چه زود باید برای رسیدن به اهدافت از چیز هایی که داری بگذری .
امشب هم ناراحتم و هم خوشحال ولی استرس زیادی دارم " خودم را برای پذیرش زندگی جدیدم حاضر میکنم و با خوشنودی از دلبستگی ها و دوست هایم دل میکنم به امید رسیدن به یک هدف بزرگ تر .
از یک چیز مطمئنم و آن این است که من به هیچ وجه این شانس بزرگ را از دست نمیدهم .
نمیخوام نگرانت کنم اما این تازه اول ناراحتیهات هست ، به شخص خود من روزی اولی که پامو گذاشتم در امریکا واسم همه چیز جالب بود و زیاد به فکر خاطرههام نیمیفتادم اما بد از چندروزی به قدری فکر خاطرههام دلتنگیام و دوستو خانوادم بهم فشار میاورد که داشتم دیوونه میشدم و با خودم میگفتم کاش میشد همین الان برگردم ایران و دیگه برنگردم ، شبی نبود که بدون غمگینی و با چشمهای خشک بخوابم و واقعا واسم سخت بود اما با گذشت زمان و شروع شدن کلاس زبانم و پیدا کردن دوستهای جدید و آشنا شدن با محیط کم کم این غمگینی از بین رفت و تونستم قبول کنم که زندگی خوب و شادی در انتظارمه.
خلاصه میخوام اینو بگم که روزهای اول مهاجرت خیلی سخته اما به هیچ وجه تسلیمشون نشو و اصلا به گذشتد فک نکن چون اگه بهشون فک کنی از پا درد میاره ، و الان که در ایران و پیش خانوادت و دوستات هستی تا اونجایی که میتونی باهاشون وقت بذار به خصوص با کسایی که خاطرهای خوبی داری و دوسشون داری حالا چه خانوادت چه دوستات چون اینجوری وقتی اومدی آمریکا کمتر افسوس میخوری که چرا وقت بیشتری با کسای که دوسشون داشتم نگذاشتم
موفق باشی
شماره کیس: 2010AS00021XXX
تاریخ دریافت نامه قبولی: 2009-June-12
کنسولگری: Ankara
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: 2009-July-22
تاریخ کارنت شدن کیس: 2010-May-11
تاریخ دریافت نامه دوم: 2010-May-27
تاریخ مصاحبه: 2010-July-6
تاریخ دریافت کلیرنس: 2010-Aug-6
تاریخ دریافت ویزا:2010-Aug-12
ارسالها: 184
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
20
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
رامین جان خوشحالم که کم کم داری با مهاجرت کنار میای. امیدوارم روز به روز بیشتر بر شرایط مسلط بشی و به موفقیت برسی.
ولی خداییش من هنوز دچار غم غربت نشدم!!!! خودم هم نمی دونم چرا؟ ما اول ازدواجمون 9 ماه کرج زندگی کردیم. باورتون نمیشه من هر آخر هفته یا دو هفته یک بار میومدم اصفهان. ولی در طول هفته همش گریه می کردم و دلم تنگ بود!!! ولی الان بعد از دو ماه و نیم هنوز دلتنگ نشدم. شاید به خاطر کارها و مشغله زیادیه که دارم ولی الان که خیلی سرحالم. اینجا مشکلات زیادی داریم . با اینکه زندگیم توی ایران بد نبود و شغل دولتی خوبی داشتم ولی از اینکه اینجام و یک شروع دوباره رو دارم تجربه می کنم کیف می کنم.
2010AS3xxx
ارسالها: 104
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2010
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
به نظر من سخت ترین لحظه ها روزای آخر توی ایرانه، وقتی که داری خداحافظی میکنی و اشک توی چشمای همه جمع شده سخترین چیزه، مخصوصاً پدر و مادر وخواهر و برادر. نمیدونم چرا آدم اینقدر دلش برای همه تنگ میشه. ما شاید بعضی از اقوام رو دو ماهی یکبار هم نمیدیدیم یا باهاشون فرصت صحبت کردن پیدا نمیکردیم همچنین کسانی که توی یک شهر دیگه زندگی میکردن ولی اینجا که آمدیم بیشتر دلمون براشون تنگ میشه.(و ناگهان چه زود دیر میشود.)
ولی با تمام دلتنگی ها فکر میکنم تغییر توی زندگی لازمه چون وقتی که آب هم ساکن بمونه تبدیل به مرداب میشه.
ارسالها: 241
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
20
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2010-09-30 ساعت 08:48
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-09-30 ساعت 08:51 توسط N.D.)
خشابار جان تو هم اسمه پسر خاله منی و اون هم دقیقا چهارشنبه داره میاد کانادا برای همیشه
بیبن من هم با رامین موافقم من توی ایران دوستانی داشتم که با هم زندگی میکردیم فامیل های خیلی نزدیک واز همه مهمتر پدر و مادرم وبرادرم من از همه این ها خداحافظی کردم لحظه سختی بود ولی حاضرم قسم بخورم سخترین لحظه همه دوستان مهاجر روزه اولیه که از خواب توی این کشور پا میشن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یعنی همیشه یادمه که هنگ بودم کلی دور از جایی که توش بزرگ شدم خاطره داشتم اونم نه موقت!!!برای همیشه دور شدی!!!!
هنوز که یادم میفته حالم بد میشه!!!
الان 3ماه از اومدنم گذشته ولی هنوز جا نیفتادم اما با از اون ماه اول خیلی بهترم
به دوستانه لس آنجلسی توصیه میکنم از موهبتی به نام دکتر هولاکویی غافل نشین.یعنی صحیت با هاش معجزه هست هر روز تو رادیو 670 ساعت 3.15 برنامه داره حتما گوش کنید
خشایار جان تو ,پدر مادرت کنارت هستند و این بهترین کمک دنیا ,بهترین دوستان دنیا و دوست داشتنی ترین کسای زندگیت باهات هستند پس کارت از من راحتر هست ولی باز سختر از قبل از هجرت
شماره کیس: 2010AS00016XXX
کنسولگری:آنکارا
_____________________________
کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند .
ارسالها: 1,064
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
59
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
سخت نگیرید زیاد
آدم تو شهر خودشم میتونه غربت بکشه
تو ینگه دنیا هم میتونه هزارتا دوست داشته باشه
به آدمش مربوطه بیشتر...
ارسالها: 146
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2010
رتبه:
24
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
خوب با امروز ما 4 روز دیگه قراره بریم که تازه به نظرم سختی ها شروع شده .
هر روز به خانه های افراد فامیل و دوستان دعوت میشیم و برای خداحافظی به پیششان میرویم و موقعی که میخواهیم خداحافظی کنیم نمیتوانیم و اوضاع خیلی خیلی سخت میشود و من از این که به این فکر کنم که امروز روز آخری است که فلانی را میبینم واقعا رنج میکشم و غمگین میشوم .
موضوع دیگری که ممکن است شما را مثل من ازار دهد این است که اعضای فامیل هر یک به شما یادگاری میدهند و میگویند : این را هیچ وقت از خودت دور نکن و بعد از آن میگویند این وسیله سبب میشود ما را فراموش نکنی " من از این ناراحت میشوم که آن ها فکر میکنند من آن ها را از یاد میبرم ولی نمیدانم چرا " شاید هم حق با ان ها باشد چون هیچ کس از آینده خبری ندارد ولی من فکر نمیکنم یه این راحتی خاطراتم را از یاد ببرم .
خلاصه من الان در حال سپری کردن سخت ترین روز های زندگی ام هستم و این خیلی من را ازار میدهد که دیگر نمیتوانم کسانی را که دوست دارم همانند قبل ییبنم " همه ی این ها به کنار و گریه ی افراد به کنار که واقعا حال من را خراب میکند زیرا من به امید خوشبخت شدن ایران را ترک میکنم و افراد نباید به خاطر خوش بخت شدن کسی گریه کنند و در عین حال میدانم که گریه آنها از روی دلسوزیست نه چیز دیگر .
برای همه آرزوی موفقیت و سعادت میکنم /
بیایید سریال قهوه ی تلخ رو کپی نکنیم تا با این کار کمکی کرده باشیم و فرهنگ سازی را از امروز شروع کنیم .
ارسالها: 63
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Mar 2010
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
تا یکی دوماه دیگه من هم راهی ینگه دنیا میشم. ولی از وقتی که ویزا رو گرفتم انگار دنیا رو دور تند افتاده.
سعی میکنم هر روز یا هر دوروز یکبار دوستامو ببینم .
امیدوارم زیاد سخت نگذره .
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم
ارسالها: 2,286
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
127
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 241
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
20
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 1,049
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: May 2010
رتبه:
58
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2010-10-08 ساعت 12:51
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-10-09 ساعت 18:36 توسط free_free.)
بچه اکثر شماها که لاتاری ثبت نام کردید دنبال تغییر بودید و گرنه اصلا اینکارو نمی کردید.
حالا تعجب می کنم که چرا اصل هدفتون رو فراموش می کنید. بعضی ها یجوری حرف میزنن انگاری ، باد اونا رو به آمریکا آورده ....!
آرزوی من مفید بودن برای مهاجرسراست در صورتی که پرسش و یا مشکلی دارید(هرچندغیرقابل حل) دارید می توانید تا حد توان من روی کمک من حساب کنید...
دستهایی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستندکه رو به آسمان دعا می کنند(کورش کبیر)
ارسالها: 31
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Mar 2010
رتبه:
4
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
خشايار خوبه تو حداقل نيازي نبود كه خودت به بقيه بگي، من دو ماهه ديگه دارم ميرم آمريكا ولي به جز خونوادم هنوز كسي نميدونه
بارها تصميم گرفتم به دوستانم بگم ولي هنوز شهامتشو پيدا نكردم شهامت روبرو شدن با خداحافظي و دلتنگي و شايد به همين خاطر هنوز نمي تونم درك كنم كه واقعا دارم ميرم، يكي به من بگه چيجوري به دوستانم بگم
ارسالها: 63
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Mar 2010
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
نگرانی اصلی و دلتنگی من هم برای خانواده ام خواهد بود ، خصوصا پدرم که شاید مدت زیادی نبینمش و شاید ... نمیدونم. بیخیال.
اگر قرار باشه به این چیزا فکر کنیم که نباید از اتاقمون خارج بشیم ، چه رسد به مهاجرت.
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم