2010-05-01 ساعت 19:29
یک نظر سنجی در مورد مشکلات مهاجرت
اگه میشه دلایل آن را هم بنویسید
اگه میشه دلایل آن را هم بنویسید
یه تصمیم یه هدف یا شکست یا پیروزی .... در جاده ی موفقیت دور زدن ممنوع
کانال تلگرام مهاجرسرا |
---|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
---|
![]() |
---|
نظرسنجی: مشکلات مهاجرت چیست |
|||
دوری از خانواده | 46 | 30.07% | |
مشکلات روحی | 16 | 10.46% | |
تنوع در فرهنگ | 11 | 7.19% | |
تنوع در زبان | 21 | 13.73% | |
مشکلات مادی | 32 | 20.92% | |
ایجاد استرس |
27 | 17.65% | |
مجموع | 153 رای | 100% |
* چنانچه به گزینهای رای داده اید، با علامت ستاره مشخص گردیده است. | [نمایش نتایج] |
عوارض روز های قبل از مهاجرت
|
2010-05-01 ساعت 19:29
یک نظر سنجی در مورد مشکلات مهاجرت
اگه میشه دلایل آن را هم بنویسید
یه تصمیم یه هدف یا شکست یا پیروزی .... در جاده ی موفقیت دور زدن ممنوع
تشکر کنندگان: honareirani ، taherifar
دوست عزیز ای کاش گزینه هیچکدام یا هیچ مشکلی را هم در نظرسنجی جا میدادید!
تشکر کنندگان: kianoush ، OverLord ، honareirani ، taherifar ، maryam.azad
2010-05-01 ساعت 22:40
مهاجرت همیشه مشکلات و سختیهای فراوانی به همراه دارد. اما چه مزایایی باعث میشود که مهاجرین این همه مشکلات را به جان بخرند. در این مورد در تاپیک مزایای مهاجرت به آمریکا بحث نموده و در نظرسنجی آن شرکت کنید.
تشکر کنندگان: kianoush ،
2010-05-01 ساعت 23:14
براي من تنها مشكل دوري از خانواده خواهد بود. البته من هميشه سعي مي كنم كه به اين چيزها زياد فكر نكنم ولي خب وقتي از خانواده دور هستيد اتفاقات بسيار كوچك براي شما بزرگنمايي داره و مدام در حال پرسيدن احوال ابا و اجدادتون هستيد كه مبادا اتفاق بدي رو از شما پنهان كنند. مورد بعدي احتمالا استرس خواهد بود كه بسيار طبيعي ايه . هر تغييري در زندگي براي ما استرس به همراه داره. شما همين الان بخواهيد يه ماشين خريد و فروش كنيد كلي استرس داريد چه برسه به مهاجرت. بقيه موارد هم مواردي است كه به خاطرش در اينجا مشكل دارم و تصميم به مهاجرت گرفتم پس مشكلي براي من نخواهد بود.
“Success comes in cans; failure in can'ts
2010-05-02 ساعت 10:44
چون سوال اینطوری مطرح شده بود که مشکلات مهاجرت چیست من باز به همه گزینه ها رای دادم. به نظرم میبایست سوال را اینطوری می نوشتید که کدام گزینه مشکل سخت تری است. که در آنصورت من به گزینه 1 و 4 رای می دادم.
با آرزوی موفقیت برای شما
تشکر کنندگان: OverLord ، 20reza ، honareirani ، سارا کوچولو ، kasra ، mehrdad pharm ، taherifar ، American Darlin
2010-05-02 ساعت 11:37
من هم به یک وچهار رای دادم چون بقیۀ مشکلات پس از گذشت چند ماه حل می شود ،ولی مشکل دوری از خانواده و زبان سالیان سال با آدم می ماند.(باتوجه به اینکه رسیدن به سطحی از زبان دوم که در حد زبان مادری باشد، در سنین بزرگسالی یا بعید است یا زمان و ممارست بسیار بسیار طولانی می طلبد)
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.
وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا تشکر کنندگان: shahram1347 ،
من به هيچ گزينه اي راي ندادم!
چون بنظر من مزاياي مهاجرت بيشتر از معايب و مشكلاتش هست. تشکر کنندگان: kianoush ،
2010-05-02 ساعت 22:33
آورلود جان نشد یکبار شما نظرت با من متفات باشه!!!
![]() ولی من با elli عزیز موافقم! اوایل دوری از خانواده آدم رو کمی دپرس میکنه!!! در مورد مشکلات روحی باید عرض کنم که من اصلاً روح ندارم که بخواهد مشکلی برایش پیش بیاد. ![]() تنوع در فرهنگ هم گفتم قبلاً. تنوع در زبان هم مشکلی پیش نمیاره، چون از دوره راهنمایی بهمون یاد دادند که بگیم YES . اینم که هیچی! :d مشکل مادی هم پیش نمیاد، چون شغلهای باحالی مثل دیش واشرینگ رو برای ما گذاشتند دیگه! ![]() ![]() ![]() ![]() استرس هم که مشکلی نداره بابا، فوقش دستشوییمون میگیره، خب میریم! من اصلاً دارم برای توالتهای آمریکا دارم میرم! ( البته برای پاک کردنشون ) ![]() ![]() ![]() تشکر کنندگان: R.F ، honareirani ، kianoush ، taherifar
2010-05-02 ساعت 23:13
من به هيچ گزينه اي راي نمیدم!
چون هیچ کدوم سخت و مشکل نخواهند بود و من بر همه پیروز خواهم شد!
2010-05-03 ساعت 10:12
بنظر من تمام گزینه ها برای تمام مهاجرین پیش خواهد آمد ولی در درجات مختلف . ولی اینها باعث این نمی شود که من ذره ای از هدفم دور شوم بلکه خودم را برای گذشتن از این مرحله که همیشگی هم نیست آماده تر میسازم .
تجربه شکست خیلی بهتر از حسرت خوردن از دست دادن یه موقعیت هستش
نشویل - تنسی : جایی که من زندگی میکنم ، شهری کوچک ، با هزینههای متوسط ، وضعیت کار بد نیست تشکر کنندگان: ساشا ، elli ،
2010-05-03 ساعت 11:58
من هیچ گزینهای برای انتخاب پیدا نکردم.
1- درباره انتخاب دوری از خانواده دو دل بودم که با تجسم اینکه پس از مهاجرت و بعد از کلی دوری از خانواده دیدار دوباره چقدر لذت بخش خواهد بود و اینکه تصمیم گرفتم حتما سالی یکبار به دیدار خانواده بشتابم با این دلایل انتخاب این گزینه برای من منتفی شد. 2- گمان کنم مشکلات روحی من پس از مهاجرت کمتر شود زیرا از زیر بار فشارهای روانی خلاص میشوم. 3- تنوع در فرهنگ که اصلا مشکلات نیست و تنوع است. 4- تنوع در زبان هم که تنوع است و باعث ارتقاء معلومات میشود. 5- برای شخص من باز گمان کنم مشکلات مادی کمتر شود. زیرا من آدم بسیار سختکوشی هستم و اینجا همین سختکوشی باعث مشکلات مالی و دردسر است چون هربار که با سختکوشی ترقی کردهام زیرپایم را خالی کرده یا سیستم اختاپوسی شکار-ام کرده است. 6- استرسهای متعدد هم که کم خواهد شد، استرسهای مختلف، انواع استرسها، هرچه سعی میکنم نمیشود که چندتا مثال بزنم . کم نیستند. حتی کم شدن یکی از این استرسها هم برای من مهاجرت را توجیه میکند. 7- بهتر بود مشکلات شغلی هم اضافه میشد زیرا مشکلات اصلی همه مهاجرین اشتغال است. اما برای من به دو دلیل این هم مشکل نیست بلکه پس از مهاجرت مطمئن هستم که بهتر خواهد شد. چون پس از 20 سال کار کردن بیکار شدهام. و به جز اشتغال دولتی، هدف سیستم مغایر با اشتغال است در حالی که در آمریکا هدف ایجاد اشتغال است. از طرف دیگر برای خود من گمان کنم برای تخصص من ارزش قائل شوند در حالی که در اینجابیشتر روسای ادارات یا سازمانها تفاوت بین برنامهنویسی و تایپ و طراحی را نمیدانند. من در تهران نبودهام ولی در شهرستان بیشتر روسای ادارات یک سری فرمهای کاغذی نشان میدهند و میگویند میخواهیم یک برنامه ساده! بنویسی که این فرمها را وارد آن کنیم و انواع محاسبات و گزارشات و نمودارها را داشته باشد و پس از اینکه برآورد قیمت را ارائه میشودگمان میکنند که خواب میبینند و میگویند همین فرمها و نمودارها را من دادهام مغاره فلان طراحی و حتی! چاپ رنگی هم کرده به قیمت 20تومان ..... نه حالا ما به شما 50میدیم ... نه دیگه اینقدر میلیون! آخرش هم یک برنامه غیر کاربردی از تهران به صورت تکلیفی به اینها فروخته میشود به قیمتهای چند صد میلیونی و آنوقت تازه حاضر میشوند یک چهارم مبلغ پیشنهادی شما را قبول کنند و آن هم در صورتی است که برنامه شما از برنامه خریداری شده بهتر باشد چون آن برنامه که اصلا کاربرد ندارد. 8- مشکلات بسیاری هست که کسانی که مهاجرت کردهاند میتوانند آن مشکلات را بیان کنند. ممکن است برای بسیاری افراد هر سختی و مشکل غیر قابل تحمل باشد اما اینها نظر شخصی خود من در باره خودم بود. تشکر کنندگان: m.memari ،
2010-05-07 ساعت 02:30
سلام به دوستان
ایران که بودم فکر میکردم دوری از خانواده راحت هست ولی الان که ۳ ماه میگذره کمی برام سخته که البته انشالله با موفق بودن توی کارهامون دیدنه خانواده راحت میشه امیدوارم همه دوستان موفق باشند
شريف ترين دلها دلي است که انديشه آزار کسان در آن نباشد . زرتشت
زندگي تاس خوب آوردن نيست ، تاس بد را خوب بازي کردنه . براي مشورت خردمندان را برگزين تا از ملامت و ندامت در امان باشي .
2010-09-29 ساعت 01:11
گفتم یک تاپیک درست کنم که در آن افراد توضیح دهند قبل از رفتن چه حالی دارند و به چه چیز هایی فکر میکنند شاید وقتی با مشکلات دیگر عزیزان هم آشنا شویم یا بهتر بگم با حال و هوای دیگر عزیزان اشنا شویم کمی آرام تر شویم و بتوانیم از نوشته های یکدیگر نهایت استفاده را بکنیم .
اول خودم شروع میکنم و از حال و هوای قبل از مهاجرت میگم بعد هم عزیزان لطف کنند در بحث شرکت کنند تا بتوانیم از اطلاعاتشون استفاده کنیم . اول از زمانی میگم که برای لاتاری ثبت نام کردیم : اولین سالی بود که میخواستم خانواده ام را برای لاتاری ثبت نام کنم سر راه به خانه ی خاله ام رفتیم و قرار شد در آنجا ثبت نام کنیم " وقتی برای ثبت نام به سایت رفتیم دیدیم سایت بسته شده و من کلی ناراحت شدم و گفتم امسال هم نشد . قبل از ان با موبایلم از تمام اعضای خانواده عکس گرفته بودم و کلی دپرس در گوشه ای از خانه کز کرده بودم که گفتم برم و یک بار دیگه سایت رو چک کنم وقتی رفتم دیدم سایت برای چند ساعت ثبت نام را تمدید کرده و کلی خوشحال شدم ولی از انجایی که دیر وقت بود و باید میرفتیم + این که مادرم رقبت زیادی برای انجام این کار نداشت ما به خانه رفتیم و من از خالم خواستم که ما را ثبت نام کند . بعد از گذشت چند وقت خالم به من گفت که سایت اسامی برندگان را اعلام کرده و شما باید شماره ای که بهتون دادم رو به من بگید تا من ببینم برنده شدید یا نه ؟ خلاصه از آنجایی که این امر برای مادر من خیلی مهم بود شماره را گم کرده بود و من تا یک روز افسرده در خانه قدم میزدم . بعد از چند روز که از این ماجرا گذشت حدود ساعت 3 بودکه من از مدرسه به خانه رسیدم و دیدم یک نامه که حسابی با کفش های همسایه های گرامی اراسته شده بود در راه پله هست و اسم مادر من به انگلیسی در بالای جعبه درج شده من نامه را برداشتم و روی اپن گذاشتم و رفتم تخت خوابیدم " مادرم وقتی از سر کار اومد نامه را برداشت و باز کرد و بلند گفت خشایار اینا دیگه چی هستند بیا ببین " منم که فکر میکردم کاتالوگ یا یک همچین چیزی هستش یکم این ور اون ور شدم تا برم ببینم چی هستند وقتی فرم ها را دیدم با کمال تعجب گفتم : ما بردیم " نیم ساعت طول نکشید که رفتیم خونه ی مامان بزرگم که دیدیم همه ی خاله ها آماده منتظر ورود ما هستند " در همان ماه دختر عمه ی من که در لس آنجلس زندگی میکرد به ایران آمده بود و ما به کمک او فرم ها را پر کردیم و از مادر او { عمم } خواستیم که اسپانسر ما شود . چند ماه گذشت و من منتظر نامه ی دوم بودم که نیومد و حسابی به هم ریخته بودم که یک نامه به kcc زدم و در کمتر از 10 روز نامه ی مصاحبه به دستم رسید " مصاحبه ی ما 20 جولای بود و خوشبختانه بعد از امتحان های من " بعد از بازنشستگی مادرم بود که به این میگن یک خر شانسی بزرگ { البته ببخشید } ما 5 روز زود تر یعنی 15 جولای رفتیم دبی و در هتلی نه چندان خوب مستقر شدیم که فقط غذا های هندی داشت . بعد از کمی گشت و گذار و انجام آزمایشات که برای آماده شدنشان 24 ساعت صبر کردیم و بعد از چند روز روز مصاحبه فرا رسید و ما ساعت 8 باید میرفتیم سفارت " ما ساعت 6 صبح با یک خانم مهربان همراه با یک ماشین کیا کوچک به سمت سفارت حرکت کردیم و بعد از انجام مصاحبه و یک روز معطلی برای دریافت ویزا به ایران بازگشتیم . حالا میرسیم به بحث اصلی : ما اول از همه تا چند روز فقط تلفن جواب میدادیم و تبریک های صمیمانه ای دریافت میکردیم بعد از آن اقدام به فروش منزل و حراج خانگی کردیم در کل همه خیلی استرس داشتیم و به صورت بی خوابی و ...... این استرس خودش را نشان میداد و هی حساب میکردیم که چه جوری کار ها رو ردیف کنیم و چه قدر پول ببریم . بعد از این روز های سخت و پر استرس حراج خانه کمی خلوت شد و من بعد از چند روز کیبورد خود را که به آن علاقه ی شدیدی داشتم به مبلغ خوبی 850 فروختم در کل روز های سختی بود و این از همه بدتر بود که میدیدی وسایلی که برای خریدشان کلی پول خرج کردی به مبالغ ناچیزی به فروش میرسد و انگار گوشت تنت را میکنند . همین طور به پیش میرفتیم تا برای 15 مهر بلیط رزرو کردیم و شروع کردیم به بستن چمدان ها " 8 چمدان 23 کیلویی که صبح تاشب به فرمان مادرم آنها را باز میکردم و میبستم و هی آنها را وزن میکردم و این از همه چیز بدتر بود که بیشتر این کار ها را باید خودمان انجام میدادیم به تنهایی " روز های بدی بود هر روز فامیل ها میامدند و من را بقل میکردند و گریه میکردند و از همه بیشتر عمم که من او را خیلی دوست دارم بعد از رفتن آنها نوبت من میشد و به رخت خواب میرفتم و حسی من را آزار میداد و چشم هایم ارام آرام خیس میشد " این خیلی برای من سخت است که از مادر بزرگم دل بکنم که شاید دیگر نتوانم او را ببینم و همین طور دوست هایم که دست کم هفته ای یک بار با آنها به بیرون میرفتم و خلاصه خیلی سخت است " دوست هایم من را به بیرون دعوت میکردند و با ناراحتی از بعضی های آنها که دیگر نمیتوانستم ببینمشان خداحافظی میکردم . در اواخر تابستان هم به مدرسه رفتم و از معلم هایم با کمال ناراحتی خداحافظی کردم. سختی پشت سختی و از آرامش خبری نبود فقط سختی و جون کندن تعدادی از وسایل بزرک در خانه مانده بود و 2 روز پیش با کمال سختی همراه پدرم و شوهر خالم و 2 کارگر آنها را پشت کامیون گذاشتیم و به خانه ی اقوامی که آنها را خریده بودند فرستادیم . بعد از این که خونه را فروختیم به دنبال یک خانه ی دیگر گشتیم و یک خانه ی خوب نوساز در منطقه ای نه چندان بد خانه خریدیم تا بریم و ببینیم اوضاع از چه قرار است و اگر خوب بود خانه را بفروشیم و در آمریکا یک خانه ی دیگر بخریم . وقتی چند روز پیش بستن چمدان ها به پایان رسید فهمیدیم که مقدار زیادی اسباب داریم که هنوز جمع نکردیم و به فکر فرت کردن افتادیم . با تحویل دادن خونه قدیمی و رهن دادن خونه ی جدید ما هم آوارهی خونه های فامیل شدیم و تا امروز 2 روز از این ماجرا میگذره و تا 9 روز دیگر که برویم اوضاع همین گونه خواهد بود که من اصلا دوست ندارم و هیچ جا خانه ی آدم نمیشه . برگردیم به یک کم عقب تر که اوضاع اصل خوبی نداشتیم و از استرس سرشار " که اگر بریم چی میشه ؟ چه مشکلاتی پیش میاد ؟ و هزار سوال بی جواب دیگه که هممون رو آزار میداد فردای آن روز برای تهیه بلیط به آژانس رفتیم که همانجا فهمیدیم اسپل اسم و فامیل پدرم در پاسپورت و ویزا با هم فرق میکند و با هزار زحمت ویزا را به سفارت فرستادیم و شکر خدا امروز صحیح و سالم به دستم رسید . این روز ها خیلی سخت است و همه برایت یادگاری میاورند که مبادا فراموششان کنی و از یاد ببریشان . همه ناراحت هستند و گریه میکند " ما هم کلی استرس داریم و هی قیمت دلار را چک میکنیم که آیا پایین میاید یا نه زیرا ما باید به زودی دلار بخریم و وقتی برایمان نمونده " این روز ها بیشتر به بیرون میرویم و وسایل مورد نیاز سفر را تهیه میکنیم تا فریت کنیم . دلتنگی و دل کندن خیلی سخت است ولی بعضی موارد لازم است و هر چه به زمان مورد نظر نزدیک میشویم استرس و دودلی " ناراحتی و ... زیاد تر میشود و زندگی را سخت تر میکند . ببخشید از همه ی عزیزان به خاطر طولانی شدن متن . موفق و پیروز باشید " خشایار
بیایید سریال قهوه ی تلخ رو کپی نکنیم تا با این کار کمکی کرده باشیم و فرهنگ سازی را از امروز شروع کنیم .
تشکر کنندگان: sh-b ، sib 24 ، Hossein81 ، hanim ، hasti_banoo ، اليزا ، frozen mind ، nnazi_2005 ، R.F ، WIKIMAN ، Linspire ، azin ، bita-p ، User ، mohandes ، pashaneco ، lexington ، ary ، hana ، iliad ، sanaz2010 ، Snowman ، farshidkhalafi ، shaan ، Amir78 ، narcis_ala ، rs232 ، پرستو ، AMIN3Y ، SH1A2R3 ، Pay ، GreenRoad ، MPU ، mohammad.maleki ، Afies ، maryamkambiz ، amir0_0amir ، godot ، سمبل ، noobnoobi ، hana_fd ، paral ، kage.omid ، taherifar ، inanna ، maryam.azad ، American Darlin
2010-09-29 ساعت 05:27
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-09-29 ساعت 05:28 توسط nicole.gemini.)
نگران آینده نباشید. نگرانی ذهن آدم را فلج میکنه... خود من آنقدر که از زمان گرفتن نامه تا رسیدن به آمریکا نگرانی داشتم، بعد از رسیدن دیگر نگرانی زیادی نداشتم.. تا قبل از رسیدن به آمریکا نگرانی و استرس است... و بعد از آن فقط و فقط تلاش... نه استرس داشته باشید نه دودل باشید.. هر چقدر هم در ایران در رفاه و آسایش زندگی کرده باشید، بدونید در آمریکا آرامش بیشتری در انتظار شماست. حتی اگر مجبور باشید از صبح تا شب هم کار کنید.... بهترین انتخاب را انجام دادید و این شانس هم بهترین شانس زندگی خیلی ها بوده...
One day your life will flash before your eyes, make sure it's worth watching.
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، laili ، Hossein81 ، Ashkan78 ، hanim ، hasti_banoo ، Jav3 ، اليزا ، Kaveh792004 ، khashayar6310 ، Ali Sepehr ، frozen mind ، nnazi_2005 ، R.F ، maxsupermax ، free_free ، azin ، mavarfan ، bita-p ، User ، pashaneco ، binahayat_m ، lexington ، aadine ، iliad ، emankh101 ، Snowman ، shaan ، Amir78 ، narcis_ala ، پرستو ، AMIN3Y ، SH1A2R3 ، MAHDI2012 ، GreenRoad ، به گل ، MPU ، wushu kung fu ، amir0_0amir ، rezajoon ، godot ، noobnoobi ، paral ، soli asali ، nimo80 ، talie ، kage.omid ، taherifar ، inanna ، American Darlin
|