سلام به همه دوستای خوب مهاجرسرایی .
من تا قبل ازینکه با مهاجرسرا آشنا بشم فکر میکردم علامه دهر هستم و همه چیزو میدونم . اما بعدش فهمیدم ای بابا کجای کار هستم
خب بریم سر بحث شیرین سفرنامه . همونطور که از امضام مشخصه کیس من نامزدی بود . نامزدم دوستی در ارمنستان داره که هتل آپارتمان کوچک و تمیزی به نام Meg داره . برام سوییتی رزرو کرد و گفت خیالت راحت باشه میتونی تنها بری . اما ازونجایی که اگه صد سالت هم بشه پدرو مادر هنوز نگرانت هستن مامانم تصمیم گرفت باهام بیاد . خودم با ایمیل با هتل هماهنگ کردم که برام تاکسی بفرسته. فرم ویزا که پر کرده و آماده بود فقط سریع پریدم با دستگاه پول چنج کردم و راننده تاکسیم رو پیدا کردم و سریع رفتیم به سمت هتل. چون پروازم ساعت 2 نشسته بود و من 3 مدیکال داشتم. خلاصه از رانندهکه خداروشکر انگلیسی بلد بود خواهش کردم با موبایلش یه زنگ به دکتر کریستین بزنه و بگه که ممکنه من دیرتر برسم.بعد از چک این تاکسی دیگه ای گرفتم بسوی بیمارستان. به تاکسی هم گفتم یکساعت دیگه بیا دنبالم. بعد از پیاده شدن و رفتن تاکسی متوجه شدم راننده اشتباه پیادم کرده. یه لحظه ترسیدم اما وقتی از نگهبانی که دم در بود سوال کردم گفت اینجا بیمارستان نظامیه و شما بیمارستان مورد نظر من اون دست خیابون و چند قدم بالاتر بود . خلاصه ازونجایی که هنوز استرس داشتم"بیخودیا!" تو بیمارستان گم شدم و بجای اینکه به حرف دوستانی که گفته بودند از در که رفتی تو سمت چپ برو ما رفتیم سمت راست. خلاصه یکساعت تو بیمارستان دنبال دم خودم میچرخیدم تا بالاخره چندتا از بچه هایی که دم رادیولوژی بودن راهنماییم کردند. خلاصه مدیکال تموم شد و نوبت عکس برداری رسید . راستی دوستان عزیز (یعنی خانمهای عزیز) برای عکسبرداری اگر شالی باخودتون همراه داشته باشید حتما بدرتون خواهد خورد . آزمایش خون رو هم با نهایت درد به پایان رسوندم و گفتند فردا میتونی بیای جواب رو بگیری . فردا روز سه شنبه رفتیم و جواب رو گرفتیم و برگشتیم هتل . یاد راننده تاکسی فارسی زبانی افتادم که یکی از دوستان خانوادگی در تهران شماره اش را بهم داده بود .زنگ زدم بهش و قرار شد بیاد دنبالم که بریم خط بخیرم و یه کم خرید کنیم . وقتی اومد دیدم پسر خوش سرو زبونیست و کلی با مامان باهاش گپ زدیم . ولی کم کم شروع کرد به بد گویی از ایرانی جماعت !!! که کلی تو ذوقم خورد . خلاصه رفتیم orange برام یک سیم کارت گرفت به مبلغ 5000 درام که 500 درام برای اینترنت یک هفته ای کسر میشد . اما وقتی اومد اینترنت رو برام فعال کنه گفت گوشیت ایراد داره و باید ریست بشه! خلاصه بعد از گذاشتن خرج دوباره و با پرداخت 5000 دارم دیگه گوشی رو درست کردیم و از اینترنت بهره مند شدیم . وقتی برگشتیم هتل 7000 درام ازمون گرفت !!! هتل ما تو خیابون ماشتوتس بود . خیابان پهنی که منو یاد ولیعصر خودمون مینداخت (البته شرقی غربی بود) و ما یک سر این خیابان بودیم و سفارت انتهای این خیابان.مثل ونک تا تجریش شایدم کمتر . اما این آریس خان راهها رو چون میدونست بلد نیستیم کلی میپیچوند و مارو تلکه میکرد. خلاصه روز مصاحبه پنجشنبه 20 فوریه فرا رسید.آریس گفت بجای 2/5 ، ساعت 2 اونجا باش که باید تو صف بایستی. توی صف یکی از بچه های لاتاری رو که قبلا تو فرودگاه باهاش آشانا شده بودم دیدم. متاسفانه تو فرودگاه پاس همسرش رو گرفته بودند که بدلیل احمقانه ای ممنوع الخروج شده بود و از پرواز جا موند. اما خوشبختانه مشکلش حل شده بود و زمینی خودش رو رسونده بود . همینطور در صف خانم و آقای میانسالی که پزشک بودند از مشهد که اونها هم برنده لاتاری بودند با ما همگروه بودند. خلاصه بعد از کلی خنده و شوخی نوبت داخل رفتن شد. من که از قبل میدونستم هیچی نباید با خودم داشته باشم فقط پاکت مدارک همراهم بود اما این دوست عزیز و همسرشون کوله پشتی پر پر و پیمونی با خود آورده بودند که چون جلوی منم بودند کلی منتظر شدم که کیفشون رو بگردند.بزارید مراحل رو قدم به قدم بگم اول جلوی در ورودی اصلی که درواقع همون پارکینگه یک نفر اسمتون رو چک میکنه. حدود بیست متر جلوتر باید بایستید تا مامور دم در ورودی شمارو صدا کنه و ازتون می پرسه موبایل دارید و اگه داشته باشدی میگیره.( حتما شماره موبایلتون رو روی کاغذ داشته باشید) بعد اجازه ورود میده. دوباره داخل خانمی ساعت و انگشترت رو میگه در بیار و از دستگها رد کن و وقتی این مرحله هم تموم شد از این سالن نگهبانی و بازرسی رد میشید و وارد ساختمان اصلی سفارت میشید. به نوبتی که داخل اومدید و پشت سر هر کس بودید به همون ترتیب هم وقتی اعلام میکنه نفر بعدی (به فارسی و با لهجه) نوبتتون که شد میرید مدارکتون رو میدید و دوباره میشینید . اینباره آفیسر اسم و فامیل و شماهره کابین رو اعلام میکنه. من کابین 11 بودم و آفیسر هم مرد ریش داری بود که محترمانه به فارسی سلام کرد و شروع کرد به سوال و جواب بعد از مدتی رفت بیرون و اینبار با همون خانمی که مدارک رو میگرفت برگشت . بچه های کیس نامزدی توجه کنند که اشتباه من رو نکنند . من کلی پرینت مثل ایمیل ، تلفن و حتی تکستهای واتسپ رو برده بودم فقط مربوط به 2013 رو . اما ازونجایی که من مدت طولانی با نامزدم نامزد بودم (که البته گفتم 5 سال ) آفیسر بهم گیر داد که این مدارک کافی نیست(اگه مدرک زیادی هم ببرید باز یه جور دیگه گیر میدن ). خلاصه برگه خوشرنگ آبیش رو آورد و تو کسری مدارک علامت زد که مدارک 2012 ارتباط با نامزدم یعنی پرینت تلفن و ایمیل رو ببرم و همینطور فرم 1040 رو نبرده بودم.کلی گفتم نامزدم با کارت تلفن بهم زنگ میزده(یه عالمه هم کارت تلفنهای نامزدم رو برده بودم) اما قبول نکرد و گفتم چجوری این مدارک رو بیارم گفت با پست Fedex میتونی بفرستی. خلاصه با حال داغون برگشتم هتل و یادم افتاد پرینت چت فیس بوک رو بگیرم. فردا صبح روز جمعه با آریس رفتم کافی نت و پرینت رو گرفتم و بهمراه فرم 1040 و برگه آبی و همراه پاسپورتم رفتم سفارت. وقتی رفتم داخل ساختمان بازرسی و داستان رو به همون خانم جوان گفتم شماره تلفنم رو گرفت و با با مدارک گفت بنداز تو صندوق. پرسیدم حتما باید اصل پاسپورت رو هم بندازم جایی روی برگه آبی که علامت خورده بود رو نشون داد و گفت بله.خلاصه ما مدارک رو انداختیم تو صندوق و برگشتیم هتل. شب تو مهاجرسرا میچرخیدم و داستان رو واسه دوستان گفتم و متاسفانه بهم گفتند که اشتباه کردی پاسپورتت رو دادی پون باید صبر میکردی اسمت بیاد روی ساید بعد میبردی مدارک رو ! خلاصه ماهم عزا گرفتیم ک هچه کنیم فردا هم شنبه بود. خلاصه دوشنبه رفتم دوباره سفارت و داستان رو بازهم برای همون خانم جوان تعریف کردم اما بهم گفت جای نگرانی نیست و کیس شما فرق داره و کار درستی کردی باید صبر کنی تا بهت زنگ بزنند. خلاصه ما هی صبر کردیم شد چهارشنبه و بعد پنجشنبه . حالا پرواز پنجشنبه ساعت 2 است و با آژانس که صحبت کرده بودم گفته بود باید تا 11 بهم خبر بدی که میری یا نه وگرنه نفری 35 دلار جریمه میخوره اگر پرواز رو از دست بدم اما اگه جابجا کنم و شانس بیارم شنبه جا گیر بیارم پنالتی نداره. خلاصه ما باز پنجشنبه رفتیم سفارت و گفتیم پرواز داریم ، گفتند باز باید صبر کنید تا بهتون زنگ بزنند . دیگه چاره ای نداشتم پرواز رو کنسل کردم و شانس آوردم شنبه جا داد.برگشتیم هتل. حدود ساعت 1/5 همون خانمه که مدارک رو گرفته بود زنگ زد و باز گفت رابطه شما از نظزر آفیسر تایید نشده و باز باید مدرک بیارید و حالا علاوه براون تازه به این نتیجه رسیدند که احتیاج به یک اسپانسر دیگه هم دارم! خلاصه بعد از از دست دادن پرواز بهم این حرفا رو زدند . دیگه دو رو رو هر جور بود اونجا موندیم و شنبه برگشتیم تهران تا دوباره مدارک رو آماده کنیم. ببخشید خیلی پر چونگی کردم . فقط دو نکته رو حتما همه یادتون باشه : یکی اینکه مصاحبه سعی کنید عادی و بدون استرس باشید چون خودتون به حرف من خواهید رسید و نتیجه بهتری خواهید گرفت و دوم اینکه هر کیسی با کیس دیگر فرق میکنه و اصلا نگران نباشید اگر دوستی موفق نشد ویزای یکضرب بگیره دلیل نمیشه شما هم نتونید بگیرید . من تمام ترسهام ریخته و درضمن دیگه اون شتاب و عجله اولیه رو ندارم و خوشحالم که عید امسال رو در کنار خانواده ام هستم. در هر اتفاقی خیری هست ، مطمئن باشید
من تا قبل ازینکه با مهاجرسرا آشنا بشم فکر میکردم علامه دهر هستم و همه چیزو میدونم . اما بعدش فهمیدم ای بابا کجای کار هستم
خب بریم سر بحث شیرین سفرنامه . همونطور که از امضام مشخصه کیس من نامزدی بود . نامزدم دوستی در ارمنستان داره که هتل آپارتمان کوچک و تمیزی به نام Meg داره . برام سوییتی رزرو کرد و گفت خیالت راحت باشه میتونی تنها بری . اما ازونجایی که اگه صد سالت هم بشه پدرو مادر هنوز نگرانت هستن مامانم تصمیم گرفت باهام بیاد . خودم با ایمیل با هتل هماهنگ کردم که برام تاکسی بفرسته. فرم ویزا که پر کرده و آماده بود فقط سریع پریدم با دستگاه پول چنج کردم و راننده تاکسیم رو پیدا کردم و سریع رفتیم به سمت هتل. چون پروازم ساعت 2 نشسته بود و من 3 مدیکال داشتم. خلاصه از رانندهکه خداروشکر انگلیسی بلد بود خواهش کردم با موبایلش یه زنگ به دکتر کریستین بزنه و بگه که ممکنه من دیرتر برسم.بعد از چک این تاکسی دیگه ای گرفتم بسوی بیمارستان. به تاکسی هم گفتم یکساعت دیگه بیا دنبالم. بعد از پیاده شدن و رفتن تاکسی متوجه شدم راننده اشتباه پیادم کرده. یه لحظه ترسیدم اما وقتی از نگهبانی که دم در بود سوال کردم گفت اینجا بیمارستان نظامیه و شما بیمارستان مورد نظر من اون دست خیابون و چند قدم بالاتر بود . خلاصه ازونجایی که هنوز استرس داشتم"بیخودیا!" تو بیمارستان گم شدم و بجای اینکه به حرف دوستانی که گفته بودند از در که رفتی تو سمت چپ برو ما رفتیم سمت راست. خلاصه یکساعت تو بیمارستان دنبال دم خودم میچرخیدم تا بالاخره چندتا از بچه هایی که دم رادیولوژی بودن راهنماییم کردند. خلاصه مدیکال تموم شد و نوبت عکس برداری رسید . راستی دوستان عزیز (یعنی خانمهای عزیز) برای عکسبرداری اگر شالی باخودتون همراه داشته باشید حتما بدرتون خواهد خورد . آزمایش خون رو هم با نهایت درد به پایان رسوندم و گفتند فردا میتونی بیای جواب رو بگیری . فردا روز سه شنبه رفتیم و جواب رو گرفتیم و برگشتیم هتل . یاد راننده تاکسی فارسی زبانی افتادم که یکی از دوستان خانوادگی در تهران شماره اش را بهم داده بود .زنگ زدم بهش و قرار شد بیاد دنبالم که بریم خط بخیرم و یه کم خرید کنیم . وقتی اومد دیدم پسر خوش سرو زبونیست و کلی با مامان باهاش گپ زدیم . ولی کم کم شروع کرد به بد گویی از ایرانی جماعت !!! که کلی تو ذوقم خورد . خلاصه رفتیم orange برام یک سیم کارت گرفت به مبلغ 5000 درام که 500 درام برای اینترنت یک هفته ای کسر میشد . اما وقتی اومد اینترنت رو برام فعال کنه گفت گوشیت ایراد داره و باید ریست بشه! خلاصه بعد از گذاشتن خرج دوباره و با پرداخت 5000 دارم دیگه گوشی رو درست کردیم و از اینترنت بهره مند شدیم . وقتی برگشتیم هتل 7000 درام ازمون گرفت !!! هتل ما تو خیابون ماشتوتس بود . خیابان پهنی که منو یاد ولیعصر خودمون مینداخت (البته شرقی غربی بود) و ما یک سر این خیابان بودیم و سفارت انتهای این خیابان.مثل ونک تا تجریش شایدم کمتر . اما این آریس خان راهها رو چون میدونست بلد نیستیم کلی میپیچوند و مارو تلکه میکرد. خلاصه روز مصاحبه پنجشنبه 20 فوریه فرا رسید.آریس گفت بجای 2/5 ، ساعت 2 اونجا باش که باید تو صف بایستی. توی صف یکی از بچه های لاتاری رو که قبلا تو فرودگاه باهاش آشانا شده بودم دیدم. متاسفانه تو فرودگاه پاس همسرش رو گرفته بودند که بدلیل احمقانه ای ممنوع الخروج شده بود و از پرواز جا موند. اما خوشبختانه مشکلش حل شده بود و زمینی خودش رو رسونده بود . همینطور در صف خانم و آقای میانسالی که پزشک بودند از مشهد که اونها هم برنده لاتاری بودند با ما همگروه بودند. خلاصه بعد از کلی خنده و شوخی نوبت داخل رفتن شد. من که از قبل میدونستم هیچی نباید با خودم داشته باشم فقط پاکت مدارک همراهم بود اما این دوست عزیز و همسرشون کوله پشتی پر پر و پیمونی با خود آورده بودند که چون جلوی منم بودند کلی منتظر شدم که کیفشون رو بگردند.بزارید مراحل رو قدم به قدم بگم اول جلوی در ورودی اصلی که درواقع همون پارکینگه یک نفر اسمتون رو چک میکنه. حدود بیست متر جلوتر باید بایستید تا مامور دم در ورودی شمارو صدا کنه و ازتون می پرسه موبایل دارید و اگه داشته باشدی میگیره.( حتما شماره موبایلتون رو روی کاغذ داشته باشید) بعد اجازه ورود میده. دوباره داخل خانمی ساعت و انگشترت رو میگه در بیار و از دستگها رد کن و وقتی این مرحله هم تموم شد از این سالن نگهبانی و بازرسی رد میشید و وارد ساختمان اصلی سفارت میشید. به نوبتی که داخل اومدید و پشت سر هر کس بودید به همون ترتیب هم وقتی اعلام میکنه نفر بعدی (به فارسی و با لهجه) نوبتتون که شد میرید مدارکتون رو میدید و دوباره میشینید . اینباره آفیسر اسم و فامیل و شماهره کابین رو اعلام میکنه. من کابین 11 بودم و آفیسر هم مرد ریش داری بود که محترمانه به فارسی سلام کرد و شروع کرد به سوال و جواب بعد از مدتی رفت بیرون و اینبار با همون خانمی که مدارک رو میگرفت برگشت . بچه های کیس نامزدی توجه کنند که اشتباه من رو نکنند . من کلی پرینت مثل ایمیل ، تلفن و حتی تکستهای واتسپ رو برده بودم فقط مربوط به 2013 رو . اما ازونجایی که من مدت طولانی با نامزدم نامزد بودم (که البته گفتم 5 سال ) آفیسر بهم گیر داد که این مدارک کافی نیست(اگه مدرک زیادی هم ببرید باز یه جور دیگه گیر میدن ). خلاصه برگه خوشرنگ آبیش رو آورد و تو کسری مدارک علامت زد که مدارک 2012 ارتباط با نامزدم یعنی پرینت تلفن و ایمیل رو ببرم و همینطور فرم 1040 رو نبرده بودم.کلی گفتم نامزدم با کارت تلفن بهم زنگ میزده(یه عالمه هم کارت تلفنهای نامزدم رو برده بودم) اما قبول نکرد و گفتم چجوری این مدارک رو بیارم گفت با پست Fedex میتونی بفرستی. خلاصه با حال داغون برگشتم هتل و یادم افتاد پرینت چت فیس بوک رو بگیرم. فردا صبح روز جمعه با آریس رفتم کافی نت و پرینت رو گرفتم و بهمراه فرم 1040 و برگه آبی و همراه پاسپورتم رفتم سفارت. وقتی رفتم داخل ساختمان بازرسی و داستان رو به همون خانم جوان گفتم شماره تلفنم رو گرفت و با با مدارک گفت بنداز تو صندوق. پرسیدم حتما باید اصل پاسپورت رو هم بندازم جایی روی برگه آبی که علامت خورده بود رو نشون داد و گفت بله.خلاصه ما مدارک رو انداختیم تو صندوق و برگشتیم هتل. شب تو مهاجرسرا میچرخیدم و داستان رو واسه دوستان گفتم و متاسفانه بهم گفتند که اشتباه کردی پاسپورتت رو دادی پون باید صبر میکردی اسمت بیاد روی ساید بعد میبردی مدارک رو ! خلاصه ماهم عزا گرفتیم ک هچه کنیم فردا هم شنبه بود. خلاصه دوشنبه رفتم دوباره سفارت و داستان رو بازهم برای همون خانم جوان تعریف کردم اما بهم گفت جای نگرانی نیست و کیس شما فرق داره و کار درستی کردی باید صبر کنی تا بهت زنگ بزنند. خلاصه ما هی صبر کردیم شد چهارشنبه و بعد پنجشنبه . حالا پرواز پنجشنبه ساعت 2 است و با آژانس که صحبت کرده بودم گفته بود باید تا 11 بهم خبر بدی که میری یا نه وگرنه نفری 35 دلار جریمه میخوره اگر پرواز رو از دست بدم اما اگه جابجا کنم و شانس بیارم شنبه جا گیر بیارم پنالتی نداره. خلاصه ما باز پنجشنبه رفتیم سفارت و گفتیم پرواز داریم ، گفتند باز باید صبر کنید تا بهتون زنگ بزنند . دیگه چاره ای نداشتم پرواز رو کنسل کردم و شانس آوردم شنبه جا داد.برگشتیم هتل. حدود ساعت 1/5 همون خانمه که مدارک رو گرفته بود زنگ زد و باز گفت رابطه شما از نظزر آفیسر تایید نشده و باز باید مدرک بیارید و حالا علاوه براون تازه به این نتیجه رسیدند که احتیاج به یک اسپانسر دیگه هم دارم! خلاصه بعد از از دست دادن پرواز بهم این حرفا رو زدند . دیگه دو رو رو هر جور بود اونجا موندیم و شنبه برگشتیم تهران تا دوباره مدارک رو آماده کنیم. ببخشید خیلی پر چونگی کردم . فقط دو نکته رو حتما همه یادتون باشه : یکی اینکه مصاحبه سعی کنید عادی و بدون استرس باشید چون خودتون به حرف من خواهید رسید و نتیجه بهتری خواهید گرفت و دوم اینکه هر کیسی با کیس دیگر فرق میکنه و اصلا نگران نباشید اگر دوستی موفق نشد ویزای یکضرب بگیره دلیل نمیشه شما هم نتونید بگیرید . من تمام ترسهام ریخته و درضمن دیگه اون شتاب و عجله اولیه رو ندارم و خوشحالم که عید امسال رو در کنار خانواده ام هستم. در هر اتفاقی خیری هست ، مطمئن باشید
انصراف داده !!!