ارسالها: 234
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
10
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام
با توجه به اینکه اکثر دوستان سفرنامه خود رانوشتند و من نیز آنها را خوندم به نظر می رسد نوشتن دوباره من لطفی ندارد و من فقط مطالبی که در این سفر مناسب می دانم برای دیگران بنویسم و تاحدودی نیز تکراری نباشد را می نگارم.
1- مردمان ارمنی افراد مهربان بوده و من با دو راننده تاکسی که جابجا شدم خوشبختانه تا حدودی انگلیسی می فهمیدند.
2- برای خرید حتما به فروشگاههای زنجیره ای مراجعه کنید.
3- اگر اهل بستنی خوردن هستید آنجا حتما تجربه کتید.(الان فصل خوبی است)
4- نانهای آنجا خوشمزه است.
5- برای استفاده از تاکسی از قبل مبلغی را تعیین نکنید چون با این روش طرف ازتون پول بیشتری خواهد گرفت.
6- اگر اهل خوردن ماکارونی هستید ماکارونی آماده از فروشگاههای زنجیره ای ایران خرید کنید هم خوشمزه است و آنجا میتونه مفید باشه.
7- برای اکسچنج دلار به درام من همان فرودگاه را پیشنهاد می کنم . بانکها نرخ کمتری را محاسبه می کنند.
8- مدیکال خیلی ساده و فرمالیته است.
9- برای مصاحبه سعی کنین حداقل 1 ساعت قبل از زمان تعیین شده در نامه تون سفارت باشید.
10- سعی کنید برای آشنا شدن با فرهنگ و محیط آنجا اگر مشکل پیاده روی ندارید در ساعات مختلف روز و شب این مهم را انجام بدید خالی از لطف نیست.
11- یکشنبه ساعت 9 شب به بعد میدان جمهوری فراموش نشود.
12- اگر قصد خوردن غذا بیرون هستید به kfc که نزدیک لوناپارک هست بروید.
13- این مهم را در نظر بگیرید که ما را به آمریکا دعوت کرده اند چرا استرس داشته باشیم . سعی گنید این موضوع را همواره در خاطر داشته باشید و به دیگران نیز انرژی مثبت بدهید.
14- همواره برنامه ریزی کارها و زمان در انجام کارها فراموش نشود.
می بوسمتان با آرزوی بهترینها
78$$ - 4persons
زندگي بافتن يك قاليست، نه همان نقش ونگاري كه ميخواهي،
نقشه رااوست كه تعيين كرده،تو فقط ميبافي ،نقشه راخوب ببين!
نكندآخركار، قالي زندگيت رانخرند.
ارسالها: 16
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2012
رتبه:
5
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سفرنامه ی من...
بعضی از نکته های این سفرنامه:
ارائه ی گواهی موقت پایان دوره لیسانسم + ارائه ی تمکن مالی با مبلغ 20000 دلار+ تبدیل انواع ارز+گرفتن پول از کارت شتاب ایرانی
سلام بدون مقدمه چینی میخوام سفرنامم رو شروع کنم . از اونجایی که سفر نامه های خوبی تو این تاپبک هستش دیگه لازم نمیدونم که منم یه سفر نامه ی کامل مثل باقی دوستان بزارم. فقط یکسری نکته در قالب سفر نامه میگم که حس میکنم دونستن اونا خوب هستش.
از اینجا شروع میکنم که بعد از مشخص شدن روز مصاحبه مشغول جمع کردن مدارکم شدم. دیپلم و فوق دیپلمم رو ترجمه کردم. و برای لیسانسم گواهی موقتی با این موضوع که من تمام واحد های لیسانسم روپاس کردم و گواهی پایان دوره من در حال بررسی هستش گرفتم (چون زمانی که اقدام کردم، امتحان های پایان ترم دانشگاه شروع شده بود. و نمیتونستن پایان نامه رو به من بدن) و تو اون گواهی نوشته شده بود این گواهی غیر قابل ترجمه هستش. این گواهی تنها گواهیی بود که میتونستم بگیرم که نشون بده من دوره ی لیسانسم رو تموم کردم. با این حال من این گواهی موقت رو ترجمه کردم.
نامه ی تمکن مالی رو هم تو 1 ساعت از بانک پاسارگاد گرفتم. من تحقیق زیادی در مورد بانک و شیوه ی دادن تمکن مالی کردم. و از اون جایی که بانک پاسارگاد در خارج از کشور تا حدودی شناخته شده هستش و تمکن مالی رو سریع صادر میکنه تصمیم گرفتم از این بانک بگیرم.
حدود 10 روز قبل از سفرم اقدام به خرید بلیت اتوبوس کردم. وقتی تماس گرفتم با شرکت، به من گفتن که صندلی خالی برای اون روز وجود نداره. ولی ممکنه کسی بلیت یا رزروش رو کنسل کنه. حدود 2 روز قبل از حرکتم دوباره تماس گرفتم و به من گفتن که یک صندلی خالی هستش. بلیتی که محض احتیاط یک روز زود تر گرفته بودم رو پس دادم و بلیط جدید گرفتم.
روز حرکت فرا رسید و اتوبوس ما ساعت 12:30 حرکت کرد. حدود 20 دقیقه به صبح به گمرک رسیدیم ريال رو به درام تبدیل کردم و پس از چند ساعت از هر دو گمرک خارج شدیم و ساعت 12 ظهر رسیدیم به ایروان. و یه تاکسی گرفتم و مستقیم به گرمی هاستل رفتم.
مدیکال
با تاخیر نیم ساعته به بیمارستان رسیدم. به لوسی(منشی دکتر کریستین)حضورمو اعلام کردم و بعد از چند دقیقه وارد اتاق شدم و بعد از چند دقیقه لوسی جلوم نشست و با سوال های متعدد منو به رگبار بست. حتی موقعی که قد و وزن من اندازه گیری میشد لوسی از من سوال میکرد. لوسی مثل یه ماشینی بود که برنامه ی سوال کردن واسش نوشته شده بود. بعد از ویزیت، دکتر کریستین 2 تا کاغد معروف رو به من داد. اول رفتم برای ایکس ری. اونجا با چند نفر ایرانی از جمله دوست خوبم آقا میثم آشنا شدم که از بچه های مهاجرسرا هم هستن. عکس رو گرفتم و منتظر شدم تا کارشناس عکسمو تایید کنه. وقتی کارشناس عکسمو دید و یهو عصبانی شد و خودش اومد از من عکس گرفت و با اون خانمی که اونجا بود یه بحثی کرد که فکر کنم سر این بود که اشتباه عکس میگره.
بعد از عکس رفتم آزمایش خون بدم. ساختمان آزمایش خون دقیقا پشت بیمارستان هستش که بقل اتاق لباس شویی هستش. وارد آزمایشگاه شدم. تو همون زمان لوسی با من تماس گرفت و گفت که تو عکس مشکلی دیده شده و من باید برگردم پیش دکتر. شاید باورتون نشه ولی از آزمایشگاه تا اتاق دکتر به هزار تا چیز فکر کردم. از استرس زیاد این مسیر برام خیلی طولانی شده بود. سریع وارد اتاق شدم و از لوسی سوال کردم چی شده؟ لوسی گفت که تو قبلا کمبود وزن پیدا کرده بودی؟ گفتم نه. گفت اشتهات کم شده بود؟ گفتم نه گفت تواحساس مریض بودن نمیکنی؟ گفتم نه. وقتی این سوال ها رو از من میپرسید حالم هی بدتر میشد. در نهایت به من گفت که تو عکس ایکسری نشونه های سل هستش. وقتی این حرف رو شنیدم حسی بدی داشتم که تا حالا تجربه نکرده بودم. حالا هم لوسی و هم دکتر کریستین داشتن هم زمان با من حرف میزدن. دوباره از من سوال ها رو پرسید اینبار با دقت بیشتر جواب دادم. باز هم هیچ نشونه ای که من سل داشته باشم وجود نداشت ولی عکس چیز دیگه ای نشون میداد. بعد دکتر به من گفت شاید قبلا گرفته باشی و الان تو دوره ی اکتیو نباشی. و گفت سفارت با این بیماری مشکل داره و اگر شما سل داشته باشد باید درمان بشید و بعد مهاجرت کنید و درمان شما هم باید تائید بشه.
بعد دکتر کریستین با لوسی صحبت کرد و لوسی به من گفت که باید برم کیلینیک تخصصی سل تو ایروان. دکتر یه نامه نوشت و به همراه عکس ایکس ری من رو به من داد و گفت اینو ببر اونجا بعد آدرس اونجا رو به من داد. بعد از دادن آزمایش خون سریع یه تاکسی گرفتم که برم کیلینیک. متاسفانه تاکسی منو اشتباه برد به یه جای دیگه. با هزار بد بختی کیلینیک رو پیدا کردم. کیلینیکی که هیچ تابلویی نداشت و فقط یه پرچم ارمنستان اونجا نصب شده بود. وقتی وارد اونجا شدم پذیرش اونجا نامه ی دکتر رو دید و یه نگاهی به من کرد و لبخند زد. جالب اینجاست که تمام کسایی که تو اون کیلینیک مشغول هستن، خانم و همه سن بالا هستن. با یک پرستار صحبت کرد که منو راهنمایی کنه. پرستار منو برد به یه اتاقی که باید عکسمو اونجا برای بازرسی تحویل میدادم. تو اون اتاق چند نفر نشسته بودن که همه بجز یه نفر مشغول سیگار کشیدن بودن اون جا بود که مضر بودن سیگار شک پیدا کردم. عکس منو گرفت یه نگاهی بهش کرد و با اون پرستار راهنمام صحبت کرد و منو برد که دوباره عکس بگیرم . کیلینیک اتاقاش تاریک بود و چراغ های راهروش خاموش بود. اون ساختمون به هر چیزی شبیح بود جز کیلینیک تخصصی.
وارد یه اتاقی شدم که یهو یه زن چاق و کوتاه قد با جیق و داد جلوی ما ظاهر شد. توجه کنید که دیدن این زن برای افراد زیر 12سال و بیماران قلبی توصیه نمیشه. با اخم شدیدی به من فهموند که دنبالش برم. رسیدیم به اتاقی که یکسری تجهیزات پزشکی و دستگاه عکس برداری ایکس ری بود گفت بخواب روی تخت. وقتی خوابیدم اون خانمه اینقدر محترمانه کمکم میکرد که درست روی تخت بخوابم که چند بار قلنج گردن و کمر شکست. انگار میخواست منو سلاخی کنه. گفت همینجا بمون و تکون نخور(البته نه به این سادگی). بعد اتاق رو ترک کرد. اینقدر دستگاه قدیمی و داغون بود که با خودم میگفتم این اصلن عکس میگیره؟ درست عکس گرفتنش پیشکش . صدا های خیلی عجیبی میداد. یهو بعد از چند دقیقه صدا ها قطع شد و اومد تو اتاق و عکس رو روی تخت گذاشت و دوباره رفت بیرون. چند دقیقه بی حرکت موندم هیچ اتفاقی نیوفتاد. حس کردم که باید دنبالش میرفتم. از اتاق اومدم بیرون و دنبالش گشتم. وقتی پیداش کردم کلی عصبانی شده بود و منو دوباره به اتاق برد و دوباره از من عکس گرفت اینبار خیلی سریع انجام شد. نمیدونم چه اتفاقی افتاده بود!
بعد پرستار راهنما منو برد و از ظرف هایی داد که باید 3 نوبت آزمایش خلط میدادم. نمونه ای اول رو باید همونجا میدادم. تو این مدت لوسی به عنوان مترجم تلفنی من بود. و واقعا دستش درد نکنه. بعد از نمونه دادنم کارم تموم شد و برگشتم به هاستل.
از اینکه پروسه ی مدیکالم دچاره مشکل شده ناراحت بودم. و از یه جهت دیگه که شاید من واقعا مشکلی داشته باشم که تا حالا متوجه نشدم نگران بودم. با چند نفری که پزشکی خونده بودند صحبت کردم. و به من گفتن کسایی که سیگار یا قلیون میکشن این نشونه ها تو ریه شون به وجود میاد که شبیه نشونه های سل هستش. با شنیدن این حرف کمی آروم شدم.
روز مصاحبه
تو صف سفارت که بودم یهو دیدم یک سمند به عنوان تاکسی یکی از کارکنان سفارت رو رسوند. بگی نگی حس خوبی داشتم. گفتم اگه ایرانی تو سفارت نباشه ماشینش هست. وارد سفارت شدم. نوبت مصاحبه ی من شد. وارد کابین شدم. با لبخند سلام کرد و آفیسر جواب سلام منو داد و با لبخند به من خوش آمد و تبریک گفت و بدون قسم خوردن شروع کرد از من سوال کردن. اون روز کیس های قبل من برگه آبی گرفتن. آخرای مصاحبه به من گفت خیلی خیلی خوبه. پرونده ی شما بدون مشکل هستش و بهتون تبریک میگم و همه چیز کامله. با خودم گفتم یا این تعریف و تمجید یکضرب گرفتم تا اینکه برگه آبی رو بیرون آورد و باقی ماجرا ...
فردای روز مصاحبه جواب آزمایشم آماده شد و من رفتم جواب رو گرفتم و از دکتر اونجا سوال کردم که من سل دارم؟ گفت نه تو حالت خوبه. و اونجا خیالم راحت شد.
رفتم پیش دکتر کیریستین و جواب آزمایش رو دادم. و به من گفت فردا بیام و پروندمو بگیرم.
آسانسور
یک نکته ی خیلی ظریفی هستش که باید بهتون بگم. اینکه آسانسور های اونجا مثل آسانسور های ایران نیستش که وقتی طبقه رو انتخاب میکنی بعد از چند ثانیه در بسته بشه یا سنسور اگر چیزی رو حس نکنه در بسته بشه.
من فکر کردم که آسانسور های اونجا اینطورین. جاتون خالی اومدیم از آسانسور بیمارستان استفاده کنیم بریم طبقه ی 4. من و یک آقای متشخص منتظر موندیم تا آسانسور برسه و سوار شیم. بعد از کلی سروصدای عجیب و صدای زنجیر، آسانسور رسید درش باز شد و یک خانم میان سالی رو دیدم. فکر کردم که اونم میخواد بره به طبقات دیگه. پس من اول وارد شدم و دکمه رو زدم و بعد از چند ثانیه دیدم صدای دادوبیداد میاد. برگشتم دیدم چی میبینی؟ اون کسی که بعد از من میخواست وارد بشه مونده لای در آسانسور و اون خانم میان سال داره بهش کمک میکنه که از در رد بشه(مثل کارتونای تام و جری). من خیلی ناراحت شدم و اونا به من اخم کردنو یه چیزای میگفتن. منم گفتم هرچی بگی خودتی. البته کلی هم "آیم ساری" گفتم. اون زنه اینقدر گفت گفت که آخرش اون مرد متشخص یه چیزی بهش گفت که زنه ساکت شد. اون زن هم خدمه آسانسور بود.
رفتم طبقه ی 4 گفتند پروندتو برو از دکتری که تو اون اطاق بگیر. رفتم در زدم و وقتی در رو باز کردم یهو ضربان قلبم رفت بالا. من باید پروندمو از همون آدم متشخصی میگرفتم که گذاشتمش لای در آسانسور. همین بود که نمیدونستم چیکار کنم. خلاصه پروندمو گرفتم.
صرافی(تبدیل ريال به درام در ایروان)
صرافی-دریافت ريال از کارت های شتاب ایران در ایروان
یه صرافی هستش نزدیک میدون هراپراک(جمهوری) به نام صرافی ایرانیان که اونجا میتونید با کارت شتابت ایرانی پول بگیرین. مثلا خدای ناکرده پول احتیاج داشتین میتونین با کارت های شتابتون که واسه ایرانه اونجا ريال دریافت کنید.
صرافی-تبدیل ريال به درام
رو تابلوی صرافی سوپرمارکت ساس دیدم که ريال هم میخرن. و رو تابلو نوشته 8. گفتم خیلی خوبه چون من لب مرز با قیمت 8.6 خریدم. پس تصمیم گرفتم یک بار امتحانش کنم ببینم واقعا ريال رو میخرن! من لب مرض هر 5814 درام رو خرییدم 50000تومن پس.
طبق محاسبات من
خرید درام لب مرز
8.6/50000=5814 درام
خرید درام در سوپر مارکت ساس باید بشه
8/50000=6250 درام
پس با این حساب تبدیل کردن ريال به درام اینجا به صرفه هستش.
ولی وقتی تبدیل کردم با این فرمول مواجه شدم.
500000*0.008=4000 درام
به زبون ساده سرم کلاه رفت.
از واقعیت 1814 درام و از محاسبات من 2250 درام فاصله داشتم. البته این یک نوع کلاه برداری حساب میشه چون فرمولی که استفاده میکردن فرق میکرد.
اینو نوشتم واسه آمادگی دوستان که مثل من شکه نشن.
خوراک و ساندویچ معروف ایروان
اگر شما حوس همبرگر کردین هیچوقت به مغازه های ساندویچی نرین. چون هر همبرگر برای شما حدود 16000 تومن آب میخوره. کافیه یه چرخی بزنید و کیوسک هایی که همبرگر و انواع ساندویچ میدن رو پیدا کنید چون این کیوسک ها با قیمت ¼ به شما ساندویچ میدن.
ساندویچ معروف ایروان به اسم شاگورما (گ رو طوری باید تلفظ کنی که نه گ بشه نه ق) هستش که خیلی خوشمزست. و با گوشت مرغ درست میشه. یجا رو پیدا کردم که خیلی خوشمره هستش. وقتی از میدون هراپراک وارد خیابان نعلبندیان میشی اولین میدون چند تا کیوسک هستش که آخرین کیوسک داره. قیمتش هم 500 و 600 هستش. علت اختلاف قیمتش سر این هست که با 2 نون درست میشه.
شخصی به نام نادر
روز اول داشتم تو خیابون قدم میزدم یهو شخصی رو دیدم با پیراهم صورتی براق کراوات سورمه ای و شلوار قهوای. تو دلم گفتم این ایرانیه. اومد جلو و به زبان پارسی به من گفت ایرانی هستی. (من تیشرت پارسی پوشیده بودم) گفتم آره. و شروع کرد صحبت کردن در مورد خودش. و در آخر گفت هر کجا میخوای بری به من بگو من تورو میبرم. ماشین بهت میدم و خونه بهت اجاره میدمو از این حرفا. و یه برگه ای داد که گفت من تو این کلاب کار میکنم. امشبو بیا اونجا. گیر سه پیچ داد که بریم اونجا. ما هم خالی های متنوع بستیم که اون شب مارو ول کنه. اسم این شخص نادر هستش
چند روز بعد تو میدون هراپراک دیدمش و اومد جلو و دوباره گیر دادناش شروع شد. و میگفت تو منو یادت نیست، کارتمو انداختی دور، تو نمی خوای بیای و از این حرفا. دوباره منو دعوت کرد و من هم دوباره پیچش رو انجام دادیم. هدف از این نوشته اینه که شما سعی کنین از این آدم دور باشین چون هدف اونها فقط جیب شماست.
نکته ها:
اگه خواستین ایرانی ببینین برین میدون هراپراک
پولتونو لب مرز چینج کنین(ريال به درام)
ريال رو تو ایروان به درام تبدیل نکنید
ساندویچ رو از کیوسک ها بخرین
دکمه ی طبقات آسانسور رو زود نزنید بزارید همه وارد بشن بعد
یه زیر گذری تو خیابان ابویان هست که زیرش کلی فروشگاه. من بار ها و بارها اونجا گم شدم. مثل مربع برمودا هستش. بنظرم یکی از جاذبه های ایروان هستش(به شوخی)
تو ایروان جاروی گیلانی هم استفاده میکنن
شماره کیس: **85
کنسولگری:ایروان
تاریخ مصاحبه:12jun
دریافت ویزا:15Aguste
ورود به آمریکا:---
دریافت گرین گرین کارت:---
ارسالها: 222
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
47
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2013-07-01 ساعت 16:50
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-07-01 ساعت 21:49 توسط el333.)
قسمت دوم سفرنامه
بعد از 52 روز انتظار بالاخره كلير شديم و شمارمون را در سايتشون ديديم ..و بلافاصله رفتيم آژانس هواپيمايي و براي پنجشنبه بليط گرفتيم..ايندفعه ميخواستيم كه از تاتو يك سوئيت ارزان اجاره كنيم ولي متاسفانه وقتي زنگ زديم گفتند رزرو شده. اين فصل چون هواي ارمنستان خوب شده مشتري هاشون زياد شده و بايد خيلي قبل تر جا رزرو كرد كه شامل حال ما نميشد..و باز با صوفي هماهنگ كرديم ولي اينباراصلا از جاش راضي نبوديم...
پرواز ما پنج شنبه ساعت يك و چهل وپنج دقيقه بود وقتي رسيديم بلافاصله رفتيم سفارت و دم در برگه آبي را نشان داديم و رفتيم داخل بعد از گذشتن از مامور امنيتي بعدي رفتيم داخل همان سالني كه كيف و وسايل را را روز مصاحبه تحويل ميداديم ولي اينبار پاسها و برگه آبي را داديم به خانمي كه فارسي را هم خيلي كم ميتوانست صحبت كند..او پاسپورتها را گذاشت توي پاكت و شماره تلفن و اسم و فاميلم را ياداشت كرد و گذاشت داخل پاكت و آن پاكت را داد و گفت بندازيدش داخل صندوق كه كنار در خروجي بود..و گفت هر وقت آماده شد باهاتون تماس ميگيريم..
دوشنبه وقتي به صورت اتفاقي رفتم سايتشون را چك كنم ديدم كيس نامبر ما را پاك كردن ويكدفعه شكه شدم وفكر كردم شايد اف بي آي چك خورده باشيم دوباره كه شمارمون را پاك كردن ..از دوستان خوب مهاجر سرايي كمك خواستم و نويد عزيز گفتن موردي نداره و باهاتون تماس ميگيرن و امير مهاجر عزيز هم مثل هميشه با صحبتهاشون به من آرامش و دلداري دادند كه هميشه ازشون ممنونم واميدوارم هميشه هر جا كه هستند موفق باشند..ولي با تمام اين صحبتها باز نگران بودم و به سفارت ايميل زدم وتا فرداش صبر كردم اما تا همين امروزم به ايميلم جواب ندادند..و سه شنبه هم يكسر رفتيم سفارت وباز از همانجا كه پاسها را تحويل داديم سوال كرديم اينبار يك خانم ديگه بودند و گفتند از هيچي اطلاع ندارند گفتن 5 روز كاري طول ميكشه تا ويزا را تحويل بدهند گفتيم شماره ما را از سايتشون پاك كردند و ما نگرانيم بهمون گفتند هيچي نميدانند و گفتند شايد اشتباه كرده باشند و اگر مشكلي باشد حتما با شما تماس ميگيرند و بايد منتظر بمانيد تا تماس بگيرن و گفتند براي شما امروز تازه شده سه روز اين حرفشون ما را نگرانتر كرد و گفتيم اگر قرار باشه تا چهارشنبه آماده نشه ممكنه پرواز پنجشنبه را از دست بديم و از آنجايي كه آژانس هواپيمايي هم گفته بود شنبه جا نداريم گفتيم آنوقت بايد تا دوشنبه اينجا بمانيم ..اينبار واقعا برايمان اين سفر خسته كننده شده بود ..با كلي نگراني از سفارت بيرون آمديم..خدا را شكر فرداش يعني چهارشنبه حدوداي ساعت 2:30 بود كه تماس گرفتند وگفتند ويزاي شما آماده هستش و امروز ساعت 4 اينجا باشيد..يك نفس راحت كشيدم وبعد هم رفتم سفارت با كپي پاسپورتم ,نگهبان جلوي در ورودي كپي پاسپورت را گرفت و اسمم را از داخل ليست اسامي اش خط زد واجازه داد برم داخل بعد هم رفتم داخل سالن مصاحبه و خيلي هم شلوغ بود يكسري آمده بودند براي مصاحبه و يك تعدادي هم بودند براي گرفتن ويزا كه تا آن زمان كه آنجا نشسته بودم يك پسر جوان يكضرب گرفتند.. در ضمن جالب بود که دو نفر بودند که گفتند یک روز قبلش یعنی سه شنبه پاسهاشون را تحویل داده بودند و روز چهارشنبه به آنها زنگ زده بودند که بیان ویزاشون را تحویل بگیرند ولی چون آنها فکر میکردند جمعه ویزایشان آماده میشود پرواز برگشت شان را برای شنبه گرفته بودند و پرواز پنچ شنبه هم جا نداشته که بتوانند بلیطشان را عوض کنند ..
بعد ازچند دقيقه يك خانم اعلام كرد كه براي دريافت ويزاي مهاجرتي به باجه 8 بياييد كه ايرانيها به همان ترتيبي كه وارد سالن شده بودند يكي يكي ميرفتند دم باجه..نوبتم كه رسيد رفتم جلوي باجه خانمي كه آنجا بود كپي پاسپورت را گرفتند و پاسپورتها را همراه با دو تا پاكت زرد رنگ و يك برگه كه براي پرداخت 165 دلار بود را تحويل دادند وگفتند كه اين پاكتها را نبايد باز كنيد و آمريكا كه رسيديد توي فرودگاه تحويل آفيسر مهاجرتي ميديد و 165 دلار را هم قبل از رفتن به آمريكا براي هر نفر بايد پرداخت كنيد ويك برگه ديگر هم بود كه گفتند اين براي سوشيال سکیوریتی نامبر هستش واين را بايد مطالعه كنيد.
بعد از گرفتن ويزا انگار كه ديگه سبك شده بودم بعد از يك سال استرس و بلاتكليفي و انتظار بالاخره ويزا تو دستهام بود ..وبعدش ديدم چقدر الكي اين همه حرص خورديم و نگران بوديم تو اين دو روزه و خدا را شكر كه به خوبي و خوشي تمام شد..بعد هم پنجشنبه رفتيم فرودگاه داخل فرودگاه داخل باجه اي كه پاسها را چك ميكنند همه صفحات پاسپورت را ورق زد وقتي رسيد به ويزاي آمريكا , ناخونشو كشيد به ويزا بعد هم گذاشت زير ذره بين!!داشت چك ميكرد كه اصل باشه (تو دلم گفتم برادر من يكساله ما شب و روز نداشتيم تا گرفتيمش بابا ولش كن ارجيناله)!خلاصه از آن گيت هم رد شديم و با پرواز ساعت 16 برگشتيم تهران..(اين سري وقتي رسيديم 4000 درام كرايه داديم به خاطر توقف جلوي سفارت و موقع برگشت هم 2500درام داديم)..
در آخر هم از همه دوستان مهاجرسرايي و مديران محترم مهاجرسرا تشكر ميكنم كه اگر اين سايت و دوستان خوبم نبودن گذراندن يكسال انتظار اصلا آسان نبود ..اين يكسال هر روز را با مهاجر سرا زندگي كردم و فعلا هم زندگي خواهم كرد ..
بالاخره داستان ما هم رسيد به آخرش
2013AS63xx*کارنت:March *مصاحبه: 23اپريلYerevan*كلير 14 JUN*دريافت ويزا 26 JUN
ارسالها: 534
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
40
تشکر: 0
3 تشکر در 1 ارسال
2013-07-02 ساعت 23:06
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-07-07 ساعت 22:07 توسط elima1980.)
یکشنبه 2تیرماه ازمشهد باهواپیما به همراه برادرم با پرواز 6بعدازظهربه تبریز رفتیم .با یکی ازدوستان مهاجرسرامسعودعزیز ازطریق سایت قرار گذاشتیم که گاراژمرندی تبریز همدیگرببینیم.دوشنبه 3 تیرماه تعطیل بودوتمامی اتوبوسها ازتهران به سمت ایروان تکمیل بود ومن نتنونستم صندلی رزرو کنم بنابراین تصمیم گرفتم که ازمرز با تاکسی به ایروان سفرکنیم.پروازساعت 7.30 دقیقه به زمین نشست وبلافاصله ازفرودگاه به گاراژمرندی که نزدیک فرودگاه تبریز هست حرکت کردیم .ما قصدداشتم که ازتبریز به جلفابا اتوبوس سفرکنیم وبعدازآن با تاکسی ازجلفا به مرزعزیمت کنیم وتاجایی که میدونستم ازجلفا به مرزنوردوز 45 دقیقه فاصله زمانی بود.اما ما ساعت 7.45 به ترمینال رسیدیم ومتاسفانه آخرین اتوبوس به جلفا حرکت کرده بودواتوبوس دیگه تا فردا صبح نبود.پس ازاینکه مسعوددوست عزیز مهاجرسرا به ما ملحق شد تصمیم گرفتیم که با تاکسی پژوازترمینال به مرزنوردوز حرکت کنیم هزینه تاکسی ازتبریز به مرز نوردوز با تاکسی تلفنی کیلومتری 300تومان است که تقریبا 50000تومان است اما تاکسیها ازگاراژمرندی درنهایت با 60تومان شما رو به اونجا میرسونند.مسعودعزیز قصدداشت که بعدازدریافت ویزا ازایروان به آمریکا سفرکندبنابراین فامیل وبستگان ونزدیکان وآشنایان برای خداحافظی با او آمده بودند که ناخودآگاه درمن هم حس غریب وتالم انگیزی ایجاد کرد .ساعت 9 شب ازتبریز حرکت کردیم و11 شب درجلفا دررستوران یکی ازدوستان مسعود توقف داشتیم جهت صرف شام که مهمان نوازی این هموطن آذری ومحبت ایشان هیچگاه فراموش نخواهم کرد.پس از صرف شام به مسیرخودادامه دادیم جاده بسیارتاریک بود وراننده خطرناک رانندگی میکردواحساس من این بود که راننده کمی خسته است ازهمین جا بود که با خودم گفتم کاش با تاکسی نمی آمدم وبه اتوبوس آخر رسیده بودم بنابراین برای افرادی که قصد دارند به این صورت سفرکنند توصیه میکنم حتما به آخرین اتوبوس تبریز جلفا برسند وازتاکسی حذرکنند.12 شب به مرزنوردوز رسیدم وازاونجاییکه من اتوبوس دیدارسیرتو جاده دیده بودم حدس میزدم که که اگراین اتوبوس صندلی داشته باشه بتونیم بااون به ایروان برسیم .پس از اینکه وارد سالن مرز شدیم یکی ازرانندگان ایرانی کارت یک راننده ارمنی به ما داد که تاکسی بنزداشت وما میتنوستیم باراننده تماس بگیریم وبه ایروان برسیم اماترجیح دادیم که تا صبح تو مرزایران باشیم هم شانس اینکه اتوبوسی بیاد وما رو سوار کنه بسنجیم وهم اینکه ازنمازخانه برای استراحت وخواب استفاده کنیم .ساعت 2 شب بود که با صدا مسعودازخواب بیدارشدم که به همراه برادرم با راننده صحبت میکردند راننده میگفت که صندلی وجایی برای ما ندارند.من خوشجال ازاین موضوع ترجیح دادم به خواب ادامه بدم و.ساعت 3 شب اتوبوس دوم دیدارسیربه گمرک رسید ودوباره مثل قبل صدای مسعود وبرادرم که با راننده صحبت میکردندواتوبوس جا اضاقی نداشت.ترجیح دادم باز به خواب خودم ادامه بدم تا ببینم تا صبح چه اتفاقی خواهد افتاد مسعود که کمی استرس داشت ونگران بود که مدام تاکیدداشت که زودتروارد ارمنستان بشیم اما من تاکیدداشتم که تو این ساعت واردیک کشورغریب شدن کاراحمقانه ای است جایی که حتی یک توالت تمیزواستراحت گاه نداره وحتی معلوم نیست که تو این ساعت تاکسی اونجا باشه .خوش خیال وبا اعتمادبه نفس وبی خیال به خواب خود ادامه دادم اما چون دیدم که مسعود نگران است توصیه کردم که با تلفن خودبه شماره راننده که اوون طرف مرز هست تماس بگیره وازقیمت سوال کنه هرچند که میدونستم اوون بنده خدا هم تو اوون ساعت خوابه اما اصرارمسعود من به این کاروادارکردپس ازتماس با راننده متوجه شدم که هزینه تاکسی 100 دلاراست اما با 80 دلارهم میشه رفت چون راننده حاضربود با این مبلغ هم هرسه ماروبه ایروان برسونه.من خوشحال ازاین موضوع ترجیح دادم که تا صبح صبرکنم وبعدازمرزایران عبورکنیم چون اطمینان داشتم که تاکسی ووسیله نقلیه برای ما هست.ساعت 5 صبح بودکه دوباره با سروصدامسافران ایرانی ازخواب بیدارشدم این باربا تعجب با اتوبوسی مواجه شدم که یک تور گردشگری بود که ازتهران به سمت ارمنستان حرکت کرده بود .پس ازاینکه با راننده دندان گرد این توربرخوردداشتم وازقیمت 150 هزارتومن وداشتن صندلی خالی فهمیدم به شوخی به راننده گفتم منظورت سه نفری 150تومان است واوون گفت نخیرنفری 150 تومان است من هم به شوخی به راننده گفتم شما کجا زرنگ شدی ماهم بریم اونجا زرنگ بشیم ازتهران به ارمنستان نفری 130 تومان شما ازما 150 تومان میخوای بگیری تاکسی ازمرز تا ایروان به قیمت 80دلار هم میبره.فورا به نمازخانه برگشتم وبه مسعودوبرادرم گفتم بیاین سریع ازمرز رد بشیم که بهترین فرصت چون اتوبوس جاداره ودرنهایت با هزینه کم مارومیرسونه.پشت سرمسافران اتوبوس حرکت کردیم وپس پرداخت خروجی وکنترل پاسپورت پیاده واردمرزارمنستان شدیم وپس ازپرکردن ویزا وکمی معطلی درحال خروج ازگیت کنترل ویزا ارمنستان بودیم که یکی ازرانندگان اومد وماروصدازد که با ما نمیاین من هم بهش گفتم ما 3 نفری 200تومان میدیم .درنهایت بااین مبلغ وکمی غرغرراننده به سمت ایروان حرکت کردیم.اتوبوس ساعت 6 از مرزحرکت کرد وساعت 4 بعدازظهربه مقصدرسید.جاده ایروان بدلیل تعمیرآسفالت دردست ساخت بودوبه این دلیل با تاخیرزیاد به ایروان وارد شدیم.آپارتمانی که درزمان مصاحبه اجاره کرده بودم درخیابان تومانیان بودوازاونجایی که منطقه بسیارخوبی بودودسترسی راحتی به مرکزشهرداشت ترجیح دادم که همون دوباره انتخاب کنم وازقبل با صاحب آپارتمان صحبت کرده بودم .درطی مسیرحرکت به ایروان خانم استلا که مسول آپارتمان بودچنددفعه با من تماس گرفت تا اطمینان داشته باشه که ما حتما به اونجا میریم .اتوبوس میدان جمهوری ایستادوماازاونجا به سمت خیابان تومانیان حرکت کردیم وقتی که وارد آپارتمان شدیم صاحب آپارتمان وخانم استلا منتظرمابودند ابتداقیمت اجاره مطرح شد که شبی 50دلارمدنظربوداما من اصرارکردم که شبی 30 دلاربیشترنمیدم واگرموافق نیست میرم یروان هاستل .درنهایت صاحبخانه قبول کردوخانم استلا که دلال آپارتمان بوددرخواست حق الزحمه 10 دلاری کردومن 1000درام بیشترپرداخت نکردم واوون هم قبول کرد.دوست عزیزمان مسعودبه دلیل شرایط خاصی که داشت تصمیم داشت که یروان هاستل بمونه وازاینترنت اونجا استفاده کنه چون آپارتمان اینترنت نداشت.ساعت 4.45 دقیقه به سرعت با دردست داشتن برگه کلیرنس پاسپورتهاوداشتن کپی از پاسپورتهابا یک تاکسی به مبلغ 1000درام به سفارت آمریکا رسیدم وساعت 4.55دقیقه پس ازورودبه سفارت ونشان دادن پاسپورت کارمنداین بخش ازمن یک ایمیل وشماره تماس درخواست کرد ومدارک من با یک پوشه مخصوص به دست من دادوازمن خواست تا مدراک داخل صندوق بندازم ومنتظرباشم.روزسه شنبه صبح به نمایندگی دیدارسیرواقع درمیدان جمهوری رفتم وبلیط برگشت به تهران که روز قبل ازطریق تلفن رزرو کرده بودم دریافت کردیم ومبلغ 50000درام برای دو عدد بلیط واتوبوس 25 نفره پرداختیم.ازاونجاییکه من درگذشته به ارمنستان سفرکرده بودم ودرگذشته کارخانه آرارات وخط تولید ازنزدیک دیده بودم تصمیم داشتم که دوباره برم بازدید پس ازمیدان جمهوری ساعت 11 صبح به سمت کارخانه آرارات حرکت کردیم ازمیدان جمهوری به سمت خیابان سارگسیان سپس خیابان ایتالی وآرگیشتی وویکتوری بریدج میگذرید.پله های کارخانه آرارات ازدور دیده میشه پس از طی کردن مسیرپله به درب ورودی کارخانه میرسیم وسمت راست درب ورودی یک زنگ وجودداره که درب به روی شما بازمیشه وپس ازورود نگهبان کارخانه شما به داخل راهنمایی میکنندپس ازصحبت با پذیرش برای ساعت 2 بعدازظهربرای ما وقت بازدید داده شد .من شماره کارخانه نداشتم اما فکر میکنم که بشه با تماس تلفنی هم برای بازدید وقت گرفت ودرضمن هزینه بازدیدهرنفر 4500درام میباشد.ساعت 2برای بازدیدرفتیم وبا یک خانواده آمریکایی ویک خانواده ایرانی ازکارخانه بازدید کردیم .خانواده آمریکایی که برای بازدید اومده بودند با من صحبت کردند وپس ازاینکه فهمیدند ما برنده لاتاری هستیم وقصدسفر به آمریکاداریم خیلی خوشحال شدند وبرای من آرزو موفقیت کردند وآرزو کردیم که روزی اونها هم بتونند به میهن ما سفرکنندوازایران وزیباییهای وطن دیدارکنند.چهارشنبه صبح پس از صرف صبحانه با اتوبوس از خ نعلبندیان با اتوبوس شماره 22 به سمت پارک آبی ایروان که aqua park نامیده میشه اما مردم ارمنستان واترپارک میگن حرکت کردیم .من یکی ازکارهایی که درزمان ورودم به یک شهرجدیدانجام میدم اینه که سرویس حمل ونقل عمومی اوون شهرشامل اتوبوس .ون ومتروخیلی سریع یاد میگیرم ویادداشت میکنم تا درآِینده شاید دوباره استفاده کنم تمام زمانی که درارمنستان بودم ازاتوبوس ون ومترو استفاده میکردم وهزینه های این وسایل 100درام هست که به نظرم خیلی به صرقه ترازتاکسی هست هرچند که تاکسیها هم نسبتا قیمت مناسبی دارند وما معمولا 600درام بیشترپرداخت نکردیم .پارک آبی هم تقریبا درنقطه دورتری از مرکزشهرقرارداره وشما زمانی که به پارک آبی میرسیدلازم هست که حتما به راننده بگید که اینجا استاپ کنه اگرنه اصلا راننده اتووبس نگه نمیداره.ساعت 9 صبح به پارک آبی رسیدیم وبا کمال تعجب دیدیم که به در بسته خوردیم چون ساعت 1 شروع به کار پارک آبی بود.تصمیم گرفتیم درپارک نزدیک اونجا بشینیم وبا چندنفرازهموطنان که مثل ما زود رسیده بوند صحبت کنیم.ساعت 11 درحال صحبت بودیم که یکی ازکارمندان سفارت با تلفن همراه من تماس گرفت واز من خواست که ساعت 4 بعدازظهر به سفارت مراجعه کنم.ازرفتن به پارک آبی منصرف شدیم چون باید میرفتیم سفارت .به آپارتمان برگشتم وپس از صرف نهاربا دردست داشتن فوتوکپی پاسپورت خودم وهمسرم به همراه برادرم به سفارت رفتیم وبه دلایلی با فاصله از هم دیگه به سمت درب ورودی سفارت رفتم دلیل اینکه برادرم همراه خودم به نزدیکی ساختمان سفارت بردم این بودکه شایددرآینده درخواست ویزابرای پدرومادرم داشته باشم ودوست داشتم که اگربرادرم همراه آنها به ارمنستان آمدازآدرس دقیق سفارت اطلاع داشته باشه وسرگردان نباشند.نزدیک درب ورودی سفارت جوان های ایرانی وخانواده های زیادی دیدم که یا منتظریکی ازاعضا خانواده بودند ویا فعالیتهای فوق برنامه درجهت رویت هموطنان عزیزانجام میداند.پس ازاینکه از نگهبان ورودی با نشان دادن کپی پاسپورت گذشتم وارد حیاط سفارت شدم ودوباره یک نگهبان دیگه با رویت کپی پاسپورت اجازه ورود به ساختمان به من داد.مراجعه کنندگان که برروی صندلیهای سفارت نشسته بودندوبرخی منتظردریافت ویزا وعده ای منتظرمصاحبه بودند که در آن ساعت وقت مصاحبه برای من عجیب بود وآفیسری که از ما مصاحبه انجام داده بودداخل یکی ازکابینهابود .دوست عزیزمان مسعود هم جلوترازمن منتظردریافت ویزا وپاسپورت بود.پس از اینکه به ترتیب افرادمنتظرویزا دریافت کردندنوبت من شدوپس ازیکسال بالاخره لحظه دیداربا ویزا آمریکا فرارسیدوما هم به جمع مسافران پیوستیم.
2013AS6354،رویت:6MAY،ارمنستان . 2،نفر. ارسال : 19MAY، کارنت: 11feb، مصاحبه:هفته29اپریل.کلیرنس :14جوون.ویزا:26جوون.ورود29جولای.لاس وگاس
ارسالها: 5
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2013
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
باسلام خدمت دوستان من دیزج هستم برنده لاتاری سال 2012 خانم من هستند. تاریخ مصاحبه ما 7 دیماه 92 بود ولی بدلیل عمل چشم ام تاریخ مصاحبه را با ایمیل زدن عقب انداختیم بالاخره در تاریخ مدیکال یا همان بیمارستان روز جمعه 28 Juo برابر با 7 تیرماه و تاریخ مصاحبه اول June برابر با 10 تیرماه تعین شد. روز پنجشنبه با هواپیمایی آسمان ساعت 1و45 به ایروان پرواز کردیم ودرهتل سیلاجی مستقر شدیم فردای همان روز که جمعه بود، دنبال برنامه های بیمارستانی رفتیم با قرار قبلی ساعت 2 وارد اطاق خانم دکتر کرستین شدیم برخورد خیلی خوبی داشتند . پس از سوال جوابهای مختلف درمورد عملهای جراحی با تاریخ و علت و مریضیهای احتمالی درگذشته سوال جواب شد در قسمت رادیو لوژی عکس قفسه سینه گرفته شد. تمام مدارک واکسیناسیون ها که روی کارت زرد انستیتو پاستور بزبان انگلیسی ثبت شده بود تحویل دادیم و تاریخ گرفتن جواب روز یکشنبه همان هفته تعین گردید که روز تعطیلی آنهاست ولی بخاطر اینکه روزمصاحبه روز دوشنبه همان هفته بود . روز تعطیلی ساعت 12 خانم دکتر ساعت 12 اومد بیمارستان وجواب مارا تحویل داد.
جواب دکتر داخل پاکت مهر و موم شده قرا رداشت همراه با عکس قفسه ی سینه و لیست واکسنها که خودشان باز نویسی کرده بودند برایمان تحویل داده شد .
روزمصاحبه ساعت 8و30 دم در ورودی سفارت حاضر شدیم حدود 15 نفر زیر آفتاب گرم درصف بودند ، ماهم وارد صف شدیم بعد از حدود45 دقیقه نوبت ما شد پس از تشزیفات کنترل وسایل و بدنی جلوی یکی از باجه ها مدارک خواسته شده را یک خانم کارمند سفارت کنترل وتحویل گرفت و سپس برای پرداخت 330 دلار برای هر نفر به باجه دیگر فرستاد پس از چند دقیقه آقای کنسول با نام صدایمان کرد پس از گفتن تبریک برنده شدن درمورد وضعیت شغلی هردویمان سوال کرد . و سوالات زیادی نپرسید وکارت آبی تحویلمان داد و گفت تا دو ماه دیگر از طریق اینترنت و دیدن کیس نامبری که همان جا برایمان داد از وضعیت مان باخبر خواهیم شد.
چند نکته درمورد کرایه تاکسها خدمت دوستان میخوام بگم :
1- همیشه از نشستن کرایه پرداختی را با راننده طی کنید . سعی کنید اشاره با تاکسیمترهایی که روی آینه جلو نصب شده قیمت کرایه را تعین کنید
2- از طریق هتل تاکسی نگیرید چون کرایه را حداقل 3برابر محاسبه می کنند.
اگر سوالی برای دوستان پیش بیاید باکمال میل جواب خواهم داد.
ارسالها: 19
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام به همه دوستان عزیز
سفرنامه ارمنستان بنده با شماره کیس ۹۵۰۰ و اندی :ي
من سعی می کنم تو هر بخش نکاتی رو بگم که برام جالب بود و بقیه نکات هم تو سفرنامه دوستان عزیز هست که قبل از بنده لطف کردن و نوشتن و به بنده خیلی کمک کرد، جا داره همین جا از همشون تشکر ویژه کنم، مرسی :ی
-------------------------
مکاتبه با کی سی سی
به خاطر استرس اولیه بعضی جاها سوتی داده بودم تو فرم ها، مثلا اسم شهر های محل تحصیل رو ننوشته بودم یه همچین سوتی هایی
دقت کنید هر جا احساس می کنید ممکنه براتون فکری، دغدغه ای ایجاد بشه به کی سی سی میل بزنید من انگلیسی میزدم و اونام خوب جواب میدادن روز مصاحبه هم همه اون مکاتبه ها تو پرونده ام بود پس با دقت حرفاتونو بزنید که بعدا پشیمون نشید از چیزی که گفتید.
-------------------------
کارت واکسن بین الملل ایران
بنده شعبه تجریش رفتم خانوم دکتر بسیار مهربان و خوب بودن و خودشون کامل می دونستن چیا رو باید بزنم بنابراین من ۷ ماه قبل از تاریخ مصاحبه، که به صورت تقریبی احتمال می دادم تیر باشه برای مدیکال و گرفتن کارت زرد اقدام کردم
--------------------------
سفر به ارمنستان
من و دوستم که دوتا پسر مجرد بودیم :ی بنابراین زیاد نمی خواستیم خرج اضافه کنیم تو تاریخی که من می خواستم برم یعنی ۷ تیر ۹۲
با اتوبوس VIP رفتیم نفری تا ارمنستان ترمینال نفری ۱۵۰ هزار تومان دادیم که من حدود یه ماه قبل گرفتم بلیط ها رو، ناهار ساعت ۱ جوجه گرم دادن به ما یعنی همون ترمینال غرب، ساعت ۱۲ حرکت بود، اتوبوس خوب بود، فیلم هم زیاد داشت تو به ظاهر تبلت های جلوی هر فرد، تا جلفا مسیر خوب و بدون زحمت بود ولی از جلفا تا ایروان دور از جون پدر آدم در میاد اولا شما زیبایی مسیر رو نمی بینید چون شبه بعدش اینقدر پیچا پیچ هست مسیر که داغون میشد :ی به نظر بنده خانواده با بچه کوچک با اتوبوس نره بسیار سخته براشون، دیگه لب مرز می تونید پول چنج کنید، عوارض خروج همون جا میدید شبانه روزی، برای ما ۱ساعت معطلی داشت مرز، اونور مرز هم ما فرم گرفتیم پر کردیم همون جا نفری ۱۰ دلار دادیم وارد شدیم، دیگه ساعت ۱۰ صبح میرسید ترمینال ایروان
--------------------------------------------------
هتل و محل استراحت
به لطف دوستان من اینجا با گرمی هاستل آشنا شدم
گرمی هاستل از میدون اصلی شهر ۲۵ پیاده راه، یعنی از هاستل تا میدون ۲۵ سر پایینی :ی ولی برگشت سربالایی دیگه:ی
از میدون تا هاستل حدودا ۶۰۰ درام میگرن، دیگه از هاستل تا هواپیمایی آسمان ۱۵ مین پیاده هستش، تا ساس ۱۰ مین پیاده
گرمی هاستل بچه هاش خیلی گرم و خوب بودن
اینترنت با سرعت ۱ Mb/s به صورت رایگان و نامحدود :ی برای من خیلی خوب بود، توی ۵ روز ۳۰۰ گیگ دانلود کردم مثل خوره هااا :ی
صبحانه محلی و خوبی داره
اطاق هاش تمیز هستن ولی سوسک کوچولو داره به خودتون یه حشره کش ببرید
دمپایی ببرید
شامپو ببرید
حوله ببرید
بشقاب و چنگال و قاشق و ظروف آشپزی و لیوان و چای و آب گرم کن دیگه اینااااا همه مجانی هستش اونجا
از ایران میل زدیم برای ۵ روز یه اطاق دو تخته، حمام و دستشویی مشترک البته آقا و خانوم جدا، شبی تقریبا ۱۷دلار که با اینترنت و صبحانه خوب بود و به صرفه بود.
برای مجرد ها خیلی خوبه ولی خانواده شاید خوشش نیاد هرچند جو کارکناش خیلی خوبه و خانوادگیه و مطمئن هستش
------------------------------------------------------------
مدیکال
من از ایران یه ماه قبل از مصاحبه با لوسی تلفنی حرف زدم گفت جمعه بیا منم سری گفتم اوکی بعد فکر کردم دیدم خیلی زوده به دکتر کرستین میل زدم گفتم دوشنبه میشه بیام گفت اوکی بعدش گفتم پس قبلی رو کنسل کن گفت اوکی :ی
از هاستل تا بیمارستان ۸۰۰ درام دادم رفتیم یه زوج بودن اونجا بعد اول ما رو فرستادن تست خون و عکس قفسه سینه بعدش اومدیم پیش دکتر
که لوسی نبود روز بعدم فهمدیم دکتر انوش بوده که منو معاینه کرده :ی خیلی ساده و بودن هیچ گونه سختی
فرداش جواب رو گرفتم که دکتر کرستین بودن
برگه زردم من کپیشو دادم
---------------------------------------------------
مصاحبه
ساعت ۹ دقیق اونجا بودم ۹:۳۰ مصاحبه داشتم ، ۲۰ نفری جلو من بودن شاید ۴ کیس ایرانی بقیه ارمنی ساعت ۱۰:۳۰ رفتم تو سفارت
راستش اولش که خانوم مدارک رو می خواست یه کم حول شدم ولی سریع جمع و جور شدم :ی شما هم میشید اصلا ترسی نداره بیشتر فانه :ی بعد دیگه هر کیس میرفت تو ۵-۱۰ مین مصاحبه بعدش ۱۵ مین مطالعه کیس بعدی، بعدش اسمش رو می خوند، طبق برنامه ریزی من باید ۱۱:۴۵ نوبت من میشد چون یه کیس ۴نفره خانوادگی جلوی من بودن، ییهو اسم منو خوند !!! اول یه کم حول شدم ولی یه نفس عمیق رفتیم تو، خیلی نیش باز و خودمونی سلام کردم روز بخیر گفتم، بعدش گفت اثر انگشت، بعد گفت قسم که من گفتم یه توضیح بدم گفت اوکی، بعدش گفت خوبه، خوب داریم پیش میریم، گفت چیکاره ای گفتم مهندس نرم افزار گفت خوبه شماره تلفن این شخصی که آدرسشو برای آمریکا دادی داری گفتم آره گفت پس تا ۱.۵ دیگه برام میل کن و بعداظهر بیا ویزاتو بگیر :ی از من هیچ سوالی نپرسید :ی منم روز ۴ جولای رو بهش تبریک گفتم :ی اونم گفت بعداظهر که گرفتی فردا با هم جشن میگیرم :ی بعدش رفتم بیرون سفارت سریع میل کردم و بعد اظهر هم ویزا رو گرفتم :ي ساعت ۵ :ی یعنی ۶ساعت ویزای منو داد :ی آقا مهربونه دمش گرم .
چند نکنه :
۱- حتما عکس جدید ببرید حتما
۲- از من سند قبول نکرد یعنی اون خانوم که داشت مدارک میدید گفت موجودی حساب گفتم سند گفت نه نمی خواد
۳- حتما یه آدرس و شماره از یه نفر تو آمریکا گیر بیارید، مهم نیست چقدر فایمل هستید من ماله دوستم رو دادم
۴- یعنی استرس داشتم خیلی مسخره است :ی چون بسیار ساده هستش، خیلی ها به من گفتن دو ضربی من گفتم یه ضربم
۵- یه نفر مجردم، ۲۴ اندکی :ی ، معاف ، لیسانس
۶- لبخند بزنید ولی لبخند باشه :ی مسخره و زیاد نباشه
۷- لباس رسمی بود ولی نه کت و شلوار و کروات، یه پیراهن شلوار
-----------------------------------------------
برگشتم میگم به زودی
ارسالها: 1,510
موضوعها: 10
تاریخ عضویت: Nov 2012
رتبه:
134
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2013-07-13 ساعت 01:21
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-11-17 ساعت 22:45 توسط گل نهال.)
بالاخره نوبت به سفرنامه منم رسيد، برام باوركردني نبود كه به مصاحبه رفتم. از بس كه انتظار كارنتي واسمون سخت گذشت، چونكه برنده مرحله دوم بوديم و اصلاً نميدونستيم كه كارنت ميشيم يا نه. ممنون از مهاجرسرا كه تو اين ٨ماه و اندي منو تنها نگذاشت و ممنون از همه كه بهم دلداري ميدادن. دوست دارم سفرنامه ام رو از روز قبوليم و قبل از قبوليم شروع كنم.
من حدوداً ٤سالي بود كه بدليل مشكلاتمون ميخواستم از ايران بريم و هربار كه شروع به كارا ميكرديم به بن بست ميخورديم تا اينكه آخرين بار شوهرم پذيرش از دانشگاهي در آمر/يكا گرفت البته پذيرش مشروط كه تا ٣ماه بعدش نمره تافل ارائه بده، در ميانه راه،نتايج دكتراش اومد و حدود ١سال و اندي درگير مصاحبه ها و بورسيه هاش بود و خلاصه قضيه رفتن تموم شد. من در طي اين ٤سال همش دعا ميكردم بريم از ايران و وقتي كه دكتراش قطعي شد بازم دعا ميكردم ولي دعاي نا اميدانه كه ميدونستم ديگه رفتن بي رفتنه تا اينكه بطور معجزه آسايي لاتاري برنده شديم.
من امسال اولين سالي بود كه شركت ميكردم لاتاري. واسه لاتاري ٢٠١٢ ميخواستم ثبت نام كنم كه ٢روز مونده بود به آخر ثبت نام، شوهرمو كنار ديوار عكسش گرفتم و اونم همونجا از من، ولي روي صورتمون سايه بود و قرار شد شوهرم ببره عكسارو منشي شركتش درست كنه، خلاصه وقتي كه عكسها به دست بنده رسيد،٣ساعت بود كه ثبت نام لاتاري٢٠١٢ تموم شده بود و منم اصلاً ناراحت نشدم چون برنده شدن در لاتاري را نديده بودم اصلاً،چون ما كه در شهرستان زندگي ميكنيم خيلي كمتره تا تهران. خلاصه واسه ثبت نام ٢٠١٣، عكس آماده بود و واسه ١مي هم ريمايندر موبايلمو كوك كرده بودم كه نتيجه رو ببينم و ديدم قبول نشديم و واسم كاملاً طبيعي بود ولي زيرش نوشته بود كه كانفرميشنتونو گم نكنيد و باز در اكتبر ببينيد، منم باز ريمايندرمو واسه فكر ميكنم ٢٩ اكتبر كوك كردم و ما از روز ٢٤اكتبر تا ٣١ اكتبر اينترنتمون بدليل كابل برگردون قطع بود و منم اينقدر اين نتيجه رو ميدونستم كه حاضر نشدم همون روز برم خونه مامانم و چك كنم،روز ٣٠ اكتبر در منزل خاله ام خيلي تلاش كردم واسه چك كردن سايت ولي اينقدر سرعت پايين بود كه باز نشد، منم كلي به خالم و اينترنتش غر زدم و اونم بهم ميخنديد كه چقدر خوش خيالي و فكر ميكني برنده ميشي كه ميخواي چك كني؟؟ خلاصه روز ٣١ اكتبر ساعت ١١صبح با شركت شوهرم تماس گرفتم و گفتم ببين ، اونم با تمسخر گفت بابا كي لاتاري قبول ميشه كه تو بشي!! خلاصه گفت ميبينم و خبرت ميدم، يه ربع بعد زنگ زد كه بخون شماره ها رو، منم شماره رو خوندم و گفت كه نوشته you are among those randomly selected,.... حالا خانوم among چيه؟ منم گفتم يعني قبول شديم؟؟ گفت نه بابا، منم گفتم خب اون يكي هم كه من سرگروهم چك كن، وقتي اونو چك كرد فهميديم كه قبليه قبولي بوده منم پشت تلفن فقط جيغ ميكشيدم و شوهرمم مدام ميگفت نه بابا قبول نشديم، حالا بذار من متنشو واست ايميل ميكنم ترجمه كن، يادم اومد كه اينترنت نداريم. خلاصه پس از يكي دو ساعت شوكه شدن، متوجه شديم كه قبول شديم و من فهميدم كه دعاهايي كه ميكردم بعد از ٣-٤ سال به بهترين نحو ممكن اثر كرده و شكر خدا كردم. شب كه شوهرم اومد خونه گفت چطوري بريم حالا كه بعد از اينهمه وقت دكتراي من جدي شده و ميخوان ثبت نامم كنن و خلاصه حسابي دو دل بود واسه پر كردن فرمها، منم فقط اشك ميريختم كه چاره اي نيست و بايد بريم و اونم ميگفت بذار من ٢-٣ روز فكر كنم ولي من ميگفتم فكر نداره و خلاصه روز اول بجاي خوشحال بودن، فقط داشتم غصه ميخوردم كه حالا چي ميشه تا اينكه فرداش شروع كرديم به پركردن فرمها و هنوزم با مهاجرسرا آشنا نبوديم و تا تونستيم خودمون رو مغز متفكر جامعه نشون داديم،٢-٣روز بعد قبوليمون داشتم با عمه ام صحبت ميكردم و در كمال نا اميدي ميگفتم اين لاتاري معلوم نيست چي بشه و ... خلاصه يه ساعت بعدش عمه ام زنگ زدن كه واي ي عمه باورم نميشه و تو رفتني هستي چون رفتم توي يه سايتي و همه نوشته بودن كه تاريخ رفتنشون حدوداً يه سال بعد بوده و يه تاريخهاي ديگه اي هم بوده نميدونم يعني چي و نوشته بوده كارنتي و كلير و ... منم گفتم چه سايتي؟ گفتن برو توي گوگل سرچ كن لاتاري ٢٠١٣ و اوليش رو برو، كه وقتي اومدم ديدم به به اينجا معدن برندگان لاتاريه، و اينجاست كه ميتونه به ابهامات من جواب بده و تازه فهميدم خيلي ها از ايران قبول ميشن ولي ما نديده بوديم و نشنيده بوديم در دور و برمون.
واكسيناسيون:
كارت واكسنمون رو كه شامل ٣نوبت هپاتيت،٢نوبت mmr, ٢نوبت td، ١نوبت مننژيت بود از يزد گرفتيم و وقتي واسه تست آنتي بادي و كارت زرد بين الملل به خانم دكتر طاهرنژاد در پاستور مراجعه كرديم، گفتن كه بهتره كه واكسنهاي mmr,td رو كه در سال ٢٠١٢ هست، تغيير بديد يكماه به اوايل ٢٠١٣ و ما باز كارت رو در يزد اصلاح كرديم و برديم، چون مصاحبه ما جولاي بود.
تمكن مالي:
ما دو حساب توي بانك پارسيان باز كرديم و همون موقع ٣٠ تون به حساب من و حدود ٦٠ تومن هم به حساب شوهرم ريختيم و فرداش نامه تمكن مالي مون روگرفتيم.
ارمنستان:
ما با اتوبوس رفتيم ارمنستان كه واقعاً مسير فوق العاده اي بود مخصوصاً از مرز تا خود ايروان. از ترمينال آزادي تا ترمينال ايروان دقيقاً ٢٢ ساعت تو راه بوديم كه البته توي مرز ٣ساعت توقف داشتيم بخاطر همزمان رسيدن ٣ اتوبوس.
روزي كه ما ميخواستيم بريم اتوبوس v.i.p نبود، ولي خيلي با اتوبوس برگشتمون كه v.i.p بود فرقي نداشت فقط مانيتور نداشت جلوي صندليهاش. اتوبوس برگشت رو بايد حتماً از همون ايروان تهيه كنيد كه خيلي هم گرونتر از ايرانه. اتوبوس رفت :١٣٠ تومن، كه v.i.p بود ١٥٠تومن، ولي اتوبوس برگشت ٢٥٠ تومن شد كه از نمايندگي ديدارسير نزديك ميدون جمهوري خريديم.
وقتي كه رسيديم ترمينال دلال هاي خونه زياد بودن و ما با يكيشون رفتيم آپارتماني را ديديم كه نرديك ميدون اپرا بود و گفت شبي ٤٠دلا.ر و با كلي چونه بهمون داد ٣٠تا و واسه ٧شب گرفتيم.
به دليل ٢تا عيد ارمني كه جشن وارداوار و قانون اساسي ارمنستان بود، ما مجبور شديم يه هفته قبل از مصاحبه به ارمنستان بريم، لازم به ذكر است كه خيلي خيلي اين دو جشن بهمون خوش گذشت و زيبا بود. مخصوصاً فستيوال وارداوار كه همه توي خيابونها خيس بودن و يه سطل آب دستشون بود و روي همه آب ميپاشيدن.
تور درياچه سوان هم از تاتو(tatev) كه توي همون دفتر بليط اتوبوس بود،گرفتيم نفري ١١هزار درام با ناهار و ليدر فارسي همراه با دره گلها كه بازديد از كليساي ١٠٠٠ساله بود و درياچه سوان كه تور خيلي خوبي بود و با ون ما رو برد، جالبه كه توي تورمون ٤ خانواده ايراني بوديم كه هممون دوشنبه وقت سفارت داشتيم ولي اون ٢ خانواده، ويزاي فاميلي ميخواستن
دكتر انوش:
واقعاً مديكال خوب بود و خانم دكتر هم عالي راهنمايي ميكرد و اصلاً واكسن نخورديم و ٩٠٠٠٠ درام هم پول مديكال دو نفرمون شد.
روز مصاحبه:
من واقعاً شب قبل از مصاحبه استرس داشتم ولي همش توكل به خدا ميكردم و آرام ميشدم و صبح ساعت ٧:٣٥ رسيديم سفارت، اولين نفر بوديم و بعد از ما كم كم بقيه اومدن و ما اولين نفر وارد سفارت شديم ولي باجه ٣ كه تحويل مدارك ايراني ها بود ساعت ٩ اومد و ما رو صدا زد و آفيسر مخصوص ايراني ها هم ساعت ٩:٣٠ اومد و اونم اولين نفر ما بوديم و ساعت ٩:٣٥ هم مصاحبه ما تموم شد. از ساعت ٨ تا ٩:٣٠ كه توي سفارت نشسته بوديم من همش توي دلم داشتم دعا ميخوندم كه آروم بشم چون خيلي استرس زا بود و خدا رو شكر كه ما اولين خانواده ايراني بوديم كه مصاحبه شديم و كمتر توي اون محيط خفقان نشستيم.
روز مصاحبه ما، ٤تا زوج لاتاري بوديم و ٣ فرد ويزاي خانوادگي كه بجز يه پيرزن كه ويزاي خانوادگي بود باقيمون همه كلير خورديم. از بچه هاي مهاجرسرا آقايانmajid194,proje و همسران نازنينشون با ما مصاحبه شدن و وقتي هم كه مصاحبه مون تموم شد و رفتيم بيرون منتظر بقيه دوستان، اونجا هم با آقاي abloom-ma از بچه هاي كلير شده مهاجرسرا كه واقعاً از ديدنشون خوشحال شديم و ٢تا ديگه كه عضو مهاجرسرا نبودن و كلير شده بودن و واسه تحويل پاسپورت اومده بودن گپ زديم تا همه با برگه هاي آبي بيرون اومدن.
موقع تحويل مدارك، خانمي كه مدارك رو ميگرفت از من كلي سؤال كرد كه ازدواج اولتونه؟ قبلاً ازدواجي نداشتيد؟؟ شغلتون چيه؟ قبلاً فلان جا كار ميكرديد؟؟ مسافرتهاي خارجي تون رو بگيد. اسكن انگشتها گرفت و بعد فيش ٦٦٠ دل.ار را به من داد تا بريزم و از شوهرم سؤالها و مدارك رو خواست كه اولش من فكر ميكردم اين همون آفيسره و وقتي كه گفت بشينيد تا آفيسر كنسول صداتون بزنه فهميدم كه الكي استرس كشيدم.شوهر من بهمراه مدارك، نامه اي از آموزش و پرورش گرفته بود كه ٢سال بجاي خدمت اونجا درس ميداده و ترجمه اون نامه رو هم به اين خانم داد. مداركي كه از ما خواستن فقط آخرين مدرك تحصيلي همسرم كه فوق ليسانس بود.
مصاحبه:
فقط باجه ١٠ مصاحبه ايراني ها بود و توي كابين مصاحبه شديم
- سلام آقا ، سلام خانم. به سفارت آمر.يكا خوش اومديد، تبريك ميگم قبوليتونو در لاتاري. آقا دست راستتو بذار واسه اسكن، خانم شما هم دست چپتو. حالا دستهاي راستتونو ببريد بالا و قسم بخوريد كه هرچه در فرمهاتون گفتيد حقيقت بوده و ما هم قسم خورديم و شوهرم قبل از قسم روز استقلال آمر/يكا كه ٣روز قبل بود را بهش تبريك گفت. آفيسر از من اصلاً سؤال نپرسيد و فقط از شوهرم پرسيد كه : آقا شما سربازي س.پ.ا.ه بوديد؟ كه اونم گفت من فقط آموزشيم كه ٥٦ روز بوده اونجا بودم و بعد امريه آموزش و پرورش شدم، اونم گفت عمراني يعني چه؟ شوهرم گفت عمراني نه امريه، يعني توي فلان مدرسه ٢سال درس ميدادم با كلي توضيح
اونم گفت شما دانشگاه درس ميديد؟ شوهرم گفت بصورت پاره وقت در دانشگاههاي غير انتفاعي فلان. گفت چي درس ميدي؟ گفت درس هاي ١،٢،٣بعد پرسيد: شما در شركت فلان كار ميكنيد؟ اونم گفت بله با كمي توضيح راجع به كارش توي شركت
آفيسرم گفت پرونده شما كامله و ما ميتونيم با هم بريم جلو و برگه آبي رو برداشت و گفت كه ٢ ماه ديگه اين سايت رو ...منم از اينكه اين مرحله سخت تموم شد خوشحال شدم ولي همسر بنده ول كن ماجرا نبود و گفت من انتظار داشتم از شما ويزا بگيرم با اينهمه مداركي كه آوردم و منم فوراً گفتم دست شما درد نكنه و مرسي، حالا جواب آفيسر آمريكايي به من چي بود؟؟؟ گفت : سر شما درد نكنه و خداحافظي كرديم.
بعد از ٢٤ ساعت استرس و استرس مضاعف اين ٢ ساعت آخر، واقعاً از اينكه مصاحبه تموم شده بود خوشحال بودم.
ساعت حدود ١٢ رسيديم خونه و من بعد از تماس با خانواده به مهاجرسرا اطلاع دادم و ديدم پيغام خصوصي دارم از طرف يكي از بچه هاي گل مهاجرسرا كه تلفنشونو گذاشته بودن و ارمنستان بودن، منم سريع باهاشون تماس گرفتم و عصر با هم قرار گذاشتيم و با خانوم leila12020 و خانواده واقعاً دوست داشتنيشون آشنا شديم و اون شب بهترين شب سفر ما توي اون يه هفته بود و واقعاً هم خستگي و استرس مصاحبه مون در رفت و از همنشيني شون لذت برديم و اون شب تا ساعت ٢:٣٠ در منزلشون مزاحمشون بوديم و خيلي ي ي بهمون خوش گذشت و همش من و شوهرم افسوس خورديم كه توي اين يه هفته كاش تونسته بوديم با هم باشيم و سفرمون دوچندان عالي ميشد ولي حيف كه بليط ما واسه فرداي مصاحبه ساعت ١٠ صبح بود و ما نتونستيم بيشتر با هم باشيم.
موقع برگشت كه ساعت ١٠ صبح از ترمينال ايروان حركت كرديم و ساعت ٨ صبح فرداش ترمينال آزادي بوديم و تمام روز رو در جاده هاي ارمنستان با مناظر فوق العاده زيباش لذت برديم. ماشينمون هم در پاركينگ پايانه گذاشته بوديم و از همونجا مستقيم به سمت يزد حركت كرديم.
اينم از سفرنامه من ، اميدوارم بتونه به دوستان كمك كنه، اگه انتقاد يا پيشنهادي داشتيد حتماً بهم پيغام بديد تا اصلاحش كنم و در آخر ميخوام از تمام بچه هاي مهاجرسرا كه روز مصاحبه و روزهاي قبلش با فرستادن انرژي مثبت و دعا منو آروم كردن و توي اين مدت هم هميشه هر كمكي خواستم به همشون مخصوصاً مديران بسيار زحمت دادم تشكر كنم، اميدوارم خدا به هممون كمك كنه.