کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربهٔ مصاحبه در ایروان
بالاخره نوبت من هم شد که سفرنامه بنویسم ، هرچند سفرنامه های بقیه دوستان از سفرنامه من بسیار کاملتر و دقیق تر هستند ولی عمو سعید گفتن بر هر مهاجرسرایی واجب است که سفرنامه بنویسد و البته این تنها راهه ادای دین من به این سایت و دوستان خوب مهاجرم هست.
من یکی از بهترین تجربه های زندگیم رو در این سفر به ایروان داشتم که تنها وتنها دلیلش حضور همسفرهای خوبم سلی و همسرش، امیر مهاجر و همسرش، نوش شهنار و خانواده اش و البته مستر 777 عزیز هستن. 
توضیح شرایط کیس:
کیس دو نفره، من و همسرم و برنده هم مشخصه که خودم Big Grin با سالها تجربه و کوشش جهت مهاجرت به آلمان، کانادا و استرالیا. لازم به ذکره که من اولین بارم بود که برای لاتاری ثبت نام کردم و همسرم این کارو انجام داد چون من خیلی این روش مهاجرت رو دور از واقعیت فرض میکردم!
پارسال اواخر اردیبهشت ماه به طور ناباورانه ای با تلفن همسرم متوجه قبولی در لاتاری 2013 شدم، بعد از یک روز سرچ در نت با مهاجرسرا آشنا شدم و با استفاده از راهنمایی های کامل دوستان فرم ها رو حدود سه هفته بعد با آرامکس مشهد فرستادم.
دفتر آرامکس مشهد : سناباد،مقابل این سینا 16 ،شماره 211 / تلفن : 8481481(0511) فکس : 8481483(0511)
توی فرم ها گزینه شهر انتخابی برای مصاحبه رو از آنکارا به ابوظبی تغییر دادم. اما در دی ماه با ایمیل به کی سی سی خواستم که محل مصاحبه رو به ایروان تغییر بدم ، دلیلم رو نزدیکتر بودن مشهد به ایروان به نسیت ابوظبی اعلام کردم.
KCCDV@state.gov
از خرداد 91 هم شروع به انجام واکسیناسیون کردم و کارت زرد رو از مشهد گرفتم:
مشهد - میدان بيمارستان امام رضا (ع) - مجتمع پزشكان ابن سينا - طبقه 4 5 شنبه ها تعطیل - ساعت 5 تا 8 - دكتر دهقان نيري - تلفن 8597999
در اردیبهشت ماه 92 بعد از مشخص شدن زمان دقیق مصاحبه با دکتر کریستین مکاتبه کردم و از ایشون وقت گرفتم.
Dr. Kristine R. Khachatryan
Muratsan University Hospital
2nd floor (entrance from policlinic side)
Examination Room 222
114 Muratsan St

9am – 4pm Monday-Saturday
Tel. (37410) 56-72-65 (work)
(37491) 20-51-43 (mobile)
E-mail: kristinekhachatryan@ymail.com

Բժ. Քրիստինե Խաչատրյան
Մուրացան փող. 114
“Մուրացան” համալսարանական հիվանդանոց
2-րդ հարկ (մուտքը պոլիկլինիկայի կողմից)
Հետազոտման սենյակ 222

Երկուշաբթիից-շաբաթ, 9:00-16:00
Հեռ. (37410) 56-72-65 աշխ.
(37491) 20-51-43 բջջ.
Էլեկտրոնային փոստ. kristinekhachatryan@ymail.com
از سایت http://www.armeniainfo.am تعطیلات ارمنستان رو چک کردم و دو تا هاستل رزرو کردم با قیمت شبی 12000 درام برای اتاق دو نفره با سرویس بهداشتی مشترک. هاستل هایی که من رزرو کردم Grammy Hostel , Downtown Hostel بودند.
نحوه رفتن رو هم نهایتا هوایی انتخاب کردیم چون احساس کردیم زمینی برای ما که از مشهد میایم خسته کننده است. بلیط هواپشما رو ما از آژانسی گرفتیم که قبلا برای آمریکا و کانادا ازشون چندین بار بلیط خریده بودیم برای همین در نهایت یک تخفیف خوب هم به ما دادن و ما برای هر بلیط 892000 تومان پرداخت کردیم. البته نحوه بلیط گرفتن ما اینجوری بود که از سه هفته مونده به پرواز رزرو کردیم و خانمه مسوول فروش با ترفندهای مخصوص خودشون هر روز این رزرو رو برای ما تمدید میکردن تا 4 روز مونده به پرواز که قیمت 918000 تومان شد و ایشون به ما تخفیف دادن. برای ارز مسافرتی هم روزی که بلیط رو گرفتیم اقدام کردیم و بدون مشکل حواله رو گرفتیم ( از بانک ملت شعبه خیابان سناباد فقط با حضور همسرم و من نرفتم)
ما روز پنجشنبه صبح رسیدیم تهران و رفتیم فرودگاه امام، پرواز خوب بود و با یک ربع تاخیر انجام شد. برگه ویزا رو پر کرده بودیم و آماده با نفری 3000 درام که هموتجا یا دستگاه چنج کرده بودیم تحویل دادیم. وقتی رسیدیم سیم کارت ویوا سل با قیمت 2000 درام از فرودگاه خریدیم البته با راهنمایی محمد عزیز، بعد به میدان جمهوری رفتیم و چون می خواستیم با سلی و همسرش همخونه بشیم هاستل نرفتیم. نهایتا با کمک محمد عزیز از یکی از کسانی که در میدان جمهوری برای همین کار ایستاده اند و فارسی حرف می زنند یک خونه سه خوابه ( ما دو تا زوج بودیم) درخیابان Sargysian گرفتیم که 2 دقیقه تا میدان جمهوری پیاده روی داشت، با قیمت شبی 65 دلار، خونه بزرگی بود و موقعیت خوبی داشت و تمام وسایل لازم رو داشت اما ما اصلا از اتاق نشیمن و تلویزیون و لباسشویی و یک اتاق اضافه استفاده نکردیم تنها عیبش این بود که یکم بو میداد !
جمعه صبح چهار نفری به طرف بیمارستان رفتیم و یک تاکسی از میدان جمهوری ما رو یا 900 درام برد فقط به نظرم داشتن پرینت آدرس بیمارستان به ارمنی لازمه ... و ما داشتیم Big Grin
مدیکال بسیار خوب و راحت انجام شد و نفری 45000 درام به خانمه لوسی منشیه دکتر کریستین پرداخت کردیم . مدارکی که ما همراه داشتیم اینها بود:
1- فتوکپی صفحه اول پاسپورت
2- ۳ قطعه عکس ۳x۴
3- دعوتنامه سفارت
4- کارت زرد (کارت واکسیناسیون بین المللی) و کپی ( که از ما فقط کپی رو گرفت)
5- نتایج تست آنتی بادی آبله مرغان و هپاتیت و MMR که هیچکدام را از ما نگرفت!
6- پرینت وفتی که توسط ایمیل از دکتر کریستین گرفته بودیم.
7- شماره تماس در ارمنستان
بیرونه بیمارستان سمت چپ سوپر مارکت هست که میتونید نوشیدنی، نان ، میوه و سبزی و شکلات بخرید. فقط من بعد از تلاشهای بسیار نتونستم ماست پیدا کنم!
بقیه روز به تفریح با دوستای خوبه مهاجرسراییمون گذشت و شام به یک رستوران رفتیم که از قضا غذای من خوب نبود و محمد خان غذاشونو به من دادن که جا داره از همینجا تشکر کنم Tongue غذا برای هر پرس برای ما 3000 درام بود با 300 درام پول نان و 10% مالیات که بعدا مامانم گفت اگه فاکتور داشتین میتونستین مالیاتهایی که پرداخت کردین رو تو فرودگاه پس بگیرین ( البته این قانون رو مامان من در آلمان تجربه کرده مطمئن نیستم برای ارمنستان هم صادق باشه)
روز شنبه رفتیم دریاچه سوان که خیلی خوش گذشت، ناهار ماهی ایشخان معروف خوردیم که خوشمزه بود اما خیلی هم خاص نبود. برای رفتن به دریاچه که حدود یک ساعت در راه بودیم برای هر ماشین 15000 درام با چونه زدن پرداختیم و ناهار نفری 3000 درام بود برای ماهی و سیب زمینی سرخ کرده، نان ، نوشیدنی ، سالاد، زیتون، ماست چکیده و یک جور کدوی خوشمزه. بعد از ظهر هم رفتیم هزار پله و باز هم گشت و گزار با دوستان.
روز یکشنبه صبح یک سر به بازار ورنیساژ زدیم و آقایونه همسر رفتن برای گرفتن چواب مدیکال ، منو سلی هم حسابی خوش گذروندیم، ویندو شاپینگ کردیم و از هم عکس گرفتیم. بهد از ظهر منو همسر جان به یک جای درام رفتیم که شما سعی کنین اصلا نرین، بازار بنگلادش!!! که فقط وقت تلف کردنه و حیفه پوله تاکسی که دادیم تا رفتیم اونجا و با چه مصیبتی برگشتیم !
روز دوشنبه روز بزرگ بود! با تاکسی 600 درام تا سفارت رفتیم. مصاحبه ما ساعت 9:30 بود و ما به همراه هم خونه ها و دوستای گلمون ساعت 8:45 رسیدیم دلیلشم خوش خیال بودنمون بود بس که این چند روز به ما خوش گذشت دیگه مصاحبه ابهتش برامون از بین رفته بود! وقتی رفتیم با یک صف 30- 40 نفری جلومون روبرو شدیم و تا ساعت 9:45 اونجا منتظر شدیم و اون روز هم فکر کنم گرمترین روز ارمنستان بود! ما هر چهار نفر کت و شلوار پوشیده بودیم اما همه جور تیپی تو سفارت دیدیم و فکر میکنم این مساله لباس کاملا شخصی باشه و خیلی رو روند کار تاثیر نداره مهم آراسته و موجه بودنه!
آدرس سفارت :
Մեր հեռախոսահամարն է (+374 10) 49-46-86
Մեր փոստային հասցեն է.
ՀՀ, Երևան 0082, Ամերիկյան պող 1, հյուպատոսական բաժին, ԱՄՆ դեսպանատուն
----------------------------------------------------------------------------
Our phone number is: (+374 10) 49-46-86
Our mailing address is:
Consular Section
U.S. Embasssy
1 American Avenue
صف سفارت خیلی کند پیش میرفت و اگه همسر من و همسر سلی شعر شهر قصه ( سلاملیکم سوسک سیا !!! ) برامون نمیخوندن احتمالا خیلی خسته میشدیم البته در نهایت من کفشم پشت پامو زد و مجبور شدم از یکی از آفیسرهایی که وسایلو چک میکرد چسب زخم بگیرم که همونم سوژه ای شد برای آقایون همیشه دلشاده ما!
نگهبان تو صف برگه مربوط به وقتمون و پاس هامون رو چک کرد و ما رفتیم داخل، موبایل رو خاموش تحویل دادیم و یک شماره پلاستیکی بهمون دادن. داخل سفارت یک ربع نشستیم تا صدامون زدن برای تحویل مدارک. مدارکمون کامل بود فقط شماره تلفن آمریکا نداشتیم که گفت دفعه بعد بیارین و من همونجا فهمیدم کلیر رو نوش جان کردیم.
من دستم خیلی عرق کرده بود و موقع اسکن دست خانمه ازم خواست 5-6 بار تکرار کنم، بهم دو تا دستمال خشک و یک مرطوب داد تا دستهام و صفحه اسکن رو خشک کنم ،آهر دید افاقه تمیکنه گفت بمال به شلوارت تا خشک شه!!!! فکر کنم اون خانومه ایرانی باشه هم بخاطر روان فارسی حرف زدنش و هم این تکنیک آخری در مورد دستهای من!
مدارکی که از ما خواستند :
1- اصل، ترجمه و کپی عقدنامه ( از همسرم فقط کپی ترجمه را خواستند)
2- اصل، ترجمه و کپی مدارک تحصیلی من ( دیپلم ، پیش دانشگاهی و دانشگاه)
3- اصل، ترجمه و کپی شناسنامه من و همسرم
4- دو قطعه عکس جدید 5*5 از من و همسرم به خواست خودمون
5- اصل و کپی گذرنامه هامون
6- اصل، ترجمه و کپی کارت پایان خدمت
7- آدرس در آمریکا، نام و تلفن شخص مقیم در آدرس
8- برگه تمکن مالی من و همسرم جمعا به مبلغ 120 میلیون تومان
9- پاکت مدیکال

بعد دوباره نشستیم و بهد از 10 دقیقه فامیل شوهرم رو صدا زدن برای کابیت 8 ( قابل توجه اینکه برنده من بودم ) آفیسر خیلی خوش برخورد و مهربون بود و سوالات زیر رو از ما پرسید:
آفیسر: خانم شما در ... کار میکنید؟
من : بله
آفیسر: کارتون دقبقا چی هست؟
من: توضیح
آفیسر: شما قبلا در .... و ......و .... هم کار میکردید؟
من : بله و یک توضیح مختصر جهت با اهمیت جلوه دادن کارم در اون موسسه ها!
آفیسر: شما ایالت تگزاس رو برای زندگی انتخاب کردید ، شما میرید پیش همین کسی که آدرسش رو دادید؟
ما: بلهههههههه
آفیسر: آقا شما شغلتون چی هست؟
همسرم : توضیح داد
آفیسر: سرباز که بودید کارتون همین بود که اینجا نوشتید؟
همسرم: بله و کمی توضیح
آفیسر : خب مدارک شما عالی و کامل هست و ما میتونیم به خوبی ادامه بدیم فقط یک پروسه اداری داره که تا دو ما طول میکشه
و بعد اسکن دوباره دست گرفت و کاغذ آبی رو با توضیحات به ما داد. من توضیخاتشو نشنیدم چون تو فکر بودم چرا از ما قسم نخواست و نپرسید برای چی میخواین برین آمریکا!
بهد از مصاجبه ما ناهار خردیم و وسایلمون رو جمع کردیم و دوباره یک گشتی اطراف میدان جمهوری زدیم و رفتیم فرودگاه که راننده کلک اول قبول کرد با 2000 تا ببره و بعد 3000 تا ازمون خواست . موقع سوار شدن دیدیم که تاکسی مترش رو 600 نیست و ازش خواستیم درستش کنه ولی چون زبان انگلیسی نمیدونست مدام به ارمنی توضیح میداد و ما رو گیج کرد!
پرواز برگشت به خوبیه رفت نبود و یکم تکون داشت که بنده در یک صحنه یک جیغ خفیف هم زدم اما در کل بد بود.
نکته مهم1: حتما و حتما آدرس بیمارستان و سفارت و مکانهای مهم شهر رو به ارمنی داشته باشین واقعا اونجا خیلی کم ممکنه آدمی پیدا بشه که انگلیسی یا فارسی بلد باشه!
نکنه مهم 2: من از مصاحبت با دوستان مهاجرسراییمون خیلی لذت بردم و به شخصه اگه این همراهی نبود حتما استرس زیادی داشتم ولی اون روزا کلا فراموش کرده بودم برای کاری به اسم مصاحبه اومدم ایروان اما این شانس خوبه ما بود که با دوستان خوبی همسفر بودیم چون ممکنه برعکس هم پیش بیاد پس بهوش باشید Wink
نکته 3: ما با خودمون کنسرو ( مائده) و برنج و میوه برده بودیم و به راحتی تو خونه آشپری میکردیم.
نکته 4: با خودتون دستمال مرطوب همه جا همراه داشته باشین.
نکته 5: اگه اهله نوشیدنی هستین خودتون بخرین ، تو رستورانها خیلی گرونتره مخصوصا خارج از شهر
نکته 6: پولتون رو میتونید در بانک واقع در میدان جمهوری هم چنج کنید اختلافش 1 درام در هر دلار با فرودگاه بیشتر نیست.
نکته بسیار مهم : همه چیز عالی تر از تصورتون پیش میره پس به خودتون استرس وارد نکنین و از مسافرتتون لذت ببرین.
مرسی از دوست خوب و فراموش نشدنی خودم مانترا که تمام این مدت بهترین رفیق و خواهر و انرژی دهنده من بود، همینطور سمانه جون و آچی عزیز.
در آخر سپاس بیکران دارم از سایت مهاجر سرا و بنیان گزاران و مدیران خوبش که واقعا کمک بزرگی برای ما بودن براتون یک دنیا خیر و شادی و سلامتی آرزو میکنم. Smile
سفرنامه
case No: 19may: ABD****23/ F2A = I130: 21 Nov2013/ PD: 25 Nov2013/ /INTERVIEW: 11 AUG,2015/ approve: Apr 2-2014/ ds261 : 17 Feb 2015
درود بر همقطاران عزیزم.

بالاخره نوبت من هم رسید که سفرنامه‌ام رو بنویسم. یک روزی با خودم فکر میکردم اصلا چنین روزی میرسه؟! اصلا کارنت میشم؟ ...

شرایط کیس ما:
  • برنده اصلی همسرم. فاقد پیش دانشگاهی. دارای مدرک فنی کاردانی و دانشجوی لیسانس ناپیوسته.
  • خودم پایان خدمت سپاه. شغل آزاد. (شرکت خصوصی)
  • فاقد اسپانسر. تمکن مالی حساب مشترک بانک پاسارگاد دو گواهی به اسم هر یک با قید ۵۰٪ سهم هر یک. کل موجودی حساب ۱۳۰ میلیون تومن.

قبل از هر چیز باید بگم من نمیخواستم سفرنامه بنویسم. یعنی در واقع به این فکر کرده بودم که ممکنه اصلا چیز جدیدی برای گفتن نداشته باشم. ولی وقتی سفرم رو شروع کردم دیدم مطالبی برای گفتن دارم. نمیدونم دوستان دیگه این مطالب رو تو سفرنامه‌هاشون گفتند یا نه؟! شاید باور نکنید اما دلیلش اینه که امسال تقریبا سفرنامه نخوندم! میتونم بگم اکثر سفرنامه‌های بچه‌های ۲۰۱۲ رو خوندم. شاید هم همه‌اش رو. ولی امسال... البته به جز سفرنامه پر بار افشین عزیز، سفرنامه خنده‌دار و بامزه ایمان عزیز و احتمالا دو سه تا سفرنامه دیگه. فکر میکنم یکیش از الیکای عزیز بود. هر سفرنامه‌ای رو خوندم لایک کردم.

افشین اولین سفرنامه ایروان رو تو تاریخ مهاجرسرا نوشت و من اولین نفری بودم که بلافاصله بعد از خوندن سفرنامه افشین یه حساب دودوتا چارتا کردم و سریعا برای تغییر سفارت به ایروان اقدام کردم.
ایروان همون چیزهایی رو داشت که برای من مهم بود:
  • کوچیک بودن شهر و راحتی رفت و آمد.
  • کم بودن نسبی هزینه‌های اقامت، ایاب و ذهاب و مدیکال.
  • نداشتن استرس مضاعفی به نام دکتر اونگان. من از برخوردهای مشابهی در حال فرار از اینجام و تحمل چنین برخوردهایی در این راستا برام سخته.
  • امنیت نسبی در مقایسه با جاهای دیگه.
یک بار عمو سعید یک جایی چیزی شبیه به این رو گفت: که کسی که قصد داره سفرنامه بنویسه از همون ابتدای سفرش این کارو شروع میکنه و از همون ابتدا مشخصه که چنین قصدی داره. یادمه روز قبلش داشتم دقیقا به همین فکر میکردم. بگذریم...

بعد از انتخاب ایروان هر کاری که بگید کردم جز مطالعه در مورد ایروان! روزهای بعد از کارنتی تازه شروع کردم به تحقیق. جا داره همینجا یکبار دیگه از شیمودای عزیز تشکر ویژه کنم که به من خیلی لطف کرد و خودش تمام نکات ریز و درشت لازم رو به من گوشزد کرد. بدون اینکه من بخوام چیزی بپرسم خودش همه چیز رو به من گفت.

گرفتن وقت از دکتر:

تقریبا بلافاصله بعد از دیدن نامه دعوت به مصاحبه و مشخص شدن تاریخ مصاحبه با دکتر کریستین و دکتر انوش به طور همزمان مکاتبه کردم و از هر دو خواستم در صورت امکان روز دوشنبه (روز قبل از مصاحبه) به من وقت بدهند. هر دو پاسخ دادند که این زمان مناسب نیست و جمعه رو پیشنهاد دادند. با این تفاوت که دکتر کریستین تمام اطلاعات لازم رو برام به ایمیلش ضمیمه کرد اما دکتر انوش از من خواست در صورت تمایل بخوام که اطلاعات لازم رو برام بفرسته. ضمنا دکتر کریستین تو ایمیل بعدی به من گفت: See you on May 31 این باعث شد که از نحوه برخورد با مشتری دکتر کریستین خوشم بیاد و با ایشون قرار رو فیکس کنم.

مقدمات پرواز به ایروان:

از اونجایی که همسر من در شیراز زندگی میکنه باید یه بلیط رفت و برگشت به تهران هم برای ایشون میگرفتم و به دلیل بر خورد با امتحاناتش ناچار بودم برنامه خیلی فشرده‌ای بریزیم.
همسرم از شیراز اومد و صبح روز بعدش (چهارشنبه) با کمک شایان نوید عزیز (جزیره) موفق شدم ارز مسافرتی تهیه کنم. تشکر ویژه از نوید عزیز. مشکلی که برای من پیش اومد این بود که رو حساب سفرهای قدیمی فکر میکردم مهم نیست که پرداخت کننده عوارض خروج چه کسی باشه. از این رو هر دو رو به نام خودم نوشتم ولی چون این مسأله ارتباط مستقیم پیدا میکرد با ارز مسافرتی و سهمیه هر نفر، بعد از کلی رفت و آمد و پشت نویسی قبض پرداختی، دست آخر ناچار شدم یکبار دیگه عوارض خروج به نام همسرم بپردازم. البته لازم به ذکره قبض اضافی که الان دارم تا آخر امسال قابل استفاده است.
فردای اون روز (پنجشنبه) پرواز به ایروان.

فرودگاه امام:

من هنگام مسافرت با هواپیما، به خصوص سفر خارجی ریسک نمیکنم و با ماشین خودم به فرودگاه نمیرم. چون معتقدم شاید خدای نکرده تصادف بشه یا ماشین خراب بشه یا مسأله‌ای پیش بیاد که من نتونم به موقع به پرواز برسم. اما به خاطر سهل انگاری فراموش کردم شب قبل تاکسی فرودگاه رو رزرو کنم و روز حرکت ناچار شدم با ماشین خودم راه بیفتم. توی فرودگاه پارکینگ ۳ جا داشت که درست طرف مقابل سالن خروجی است، اونطرف اتوبان. برای رفت و آمد از پارکینگ ۳ تا سالن خروجی سرویس رایگان هست (اتوبوس). دوباره فراموش کردم ردیف محل ماشین رو به خاطر بسپارم!

موقع ورود به سالن پروازها اولین اتفاقی که افتاد این بود که یک مأمور به من گیر داد و گفت: پاسپورتت رو ببینم. بعد که همسرم جلو اومد پرسید: ایشون با شما هستند؟ گفتم: بله. گفت: بفرمایید! بعدش هم همسرم کلی منت سرم گذاشت که تو با این قیافه خلافت شانس آوردی که به خاطر من گذاشتن از مملکت خارج بشی! جاییکه چمدانها رو از دستگاه X-Ray رد میکردند چند تا چیز مختلف دستم بود و برای رهایی از سویچ ماشین و موبایل به جای اینکه اونا رو توی سبد بگذارم انداختمشون توی جیب بیرونی چمدون خودم! یعنی سوتی‌های من تمومی نداشت! بعدش هم فراموش کردم و موبایل بنده با سویچ ماشین تشریف بردند به قسمت بار!

ارز مسافرتی:

در سالن فرودگاه امام بعد از خروج از پورت فرودگاهی به طبقه پایین رفتم و ارز مسافرتی رو گرفتم. صفی در کار نبود و خیلی زود کارم راه افتاد. روی قبض عوارض خروج باید مُهری رو بزنید که اونجا است و روی مهر رو امضاء کنید. رسید دریافت ارز مسافرتی است.

گیت خروجی:

اونجا برگشتم و به مأمور سپاه گفتم من موبایل و سویچ ماشین رو با چمدون دادم به بار و موبایلم هم روشنه! ایشون گفت بار رفته تو هواپیما و امکان نداره برن برای شما بارتون رو برگردونند. برو و دل نگرون نباش!
دم در گیت خروجی از نگاههای معنادار جمعی از دوستان متوجه شدم که شناسایی شدم و هویتم فاش شده! Big Grin

پرواز به ایروان:

وقتی سوار هواپیما شدیم. پرستوی عزیز و سروش شوهرشون و سلی عزیز پشت سر ما نشستند. اول سلی عزیز داشتند در مورد آپارتمان ۱۰ هزار درامی که گرفتند صحبت میکردند که متوجه شدم ایشون سلی هستند. شوهرشون رو هم قطعا شناسایی کردم. بعد سروش عزیز شروع به صحبت کردند که با توجه به لهجه مشهدیشون، ایشون هم به همراه همسرشون پرسوش مورد شناسایی بنده قرار گرفتند. البته من گوش نمیکردم ولی سیستم شنواییم کار میکرد. Big Grin
پرواز خوبی بود و همسرم از منظره ابرهای عجیب و غریبی که توی راه میدیدم لذت میبرد و دائما با گوشیش عکس میگرفت.

ورود به ایروان:

به محض خروج از سالن baggage claim مستقیما به سمت دستگاه exchange رفتم. اما کسی اونجا نبود که راهنمایی کنه. کمی اونطرف‌تر از خانم جوانی خواستم که بیاد و طرز کار دستگاه رو به من توضیح بده. ایشون هم اومد و مراحل رو به من گفت.
دو تا ۱۰۰ دلاری رو درام کردم و رفتم به سمت باجه اخذ ویزا. فرمها رو از قبل پر کرده بودم. اونجا خانم متصدی از من پرسید چرا ۲۰ روز اقامت زدی. مگه چقدر اقامت داری؟ گفتم یک هفته. ولی ممکنه مجبور بشم تمدیدش کنم. گفت مینیمم ۲۱ روزه. گفتم مشکلی نداره. بعد از چسباندن ویزا توی پاسپورتهامون و پرداخت هزینه ویزا رفتیم به سمت پورت ورودی و پاسپورت کنترل.
وقتی رسیدیم محمد عزیز اومده بودند فرودگاه که داروهاشون رو تحویل بگیرند و بقیه دوستان رو ببرند که براشون خونه پیدا کنند.

سیم کارت:

قرار بود آرمِن بیاد دنبال ما توی فرودگاه. آرمن رو پویا به ما معرفی کرده بود. خونه‌ای برامون در نظر داشت که شبی ۴۰ دلار قیمتش بود. آرمن کمی دیر اومد و به همین دلیل هم من مشغول شارژ سیم کارتی شدم که پویای عزیز بهم داده بود. این کار کمی طول کشید چون خیلی اونجا شلوغ بود.
بعدش هم یک سیم کارت viva دیگه گرفتم برای آیپد پسر خواهرم که قرض گرفته بودم.
محمد عزیز توصیه کردند که بیش از هزار درام نیازی نیست اینترنت رو شارژ کنم. کارمند ویوا اصرار داشتند که ۱۰۰۰ درام برای یک هفته خیلی کمه. در آخر ۱۵۰۰ درام دادم. ۱۰۰ درام برای سیم کارت و ۱۴۰۰ درام برای شارژ. هر مگابایت ترافیک ۳ درام. درام رو ۱۰ تومن حساب کنید. در ضمن جویای تعرفه‌های دیگری شدم که خانم در پاسخ گفتند که اونها مناسب شما نیست.
بعد از چند روز با اینکه خیلی مراعات میکردم که زیاد از اینترنت استفاده نکنم اینترنتم تمام شد. من هم رفتم به دفتر اورنج که نزدیک محل اقامتمون بود و تعرفه اونها رو پرسیدم. خانمی که اونجا بودند به من گفتند که تعرفه مناسب برای شما ترافیک نا محدود یک ماهه با سرعت ۳۸۴ دریافت و ۲۵۶ ارسال است که قیمتش هم ۶۰۰۰ دارم بود. همون رو گرفتم. برخورد پرسنل اورنج خیلی بهتر بود. ضمنا برای خرید سیم کارت پاسپورت رو میگیرند و کپیش رو برای خودشون برمیدارند .آدرس ایروان رو هم توی اورنج از من خواستند و وارد کامپیوتر کردند.
از نظر سرعت تفاوتی حس نکردم. ولی دیگه خیالم راحت بود و هر کاری میخواستم میکردم. حتی من o تو رو آنلاین با کیفیت عالی نگاه میکردم و ذره‌ای هم مکث نداشت.
اگر از ابتدا میدونستم اورنج با چنین نرخی ترافیک نامحدود میده قطعا همین رو میخریدم.
ناگفته نماند که سیم کارت ویوا همه جا آنتن دهی داشت. حتی توی مترو، زیر زمین. اما اورنج تو مترو آنتن نمیداد. بیرون از شهر اورنج نداشتم چک کنم. ولی ویوا آنتن داشت.
سیم کارتی که من گرفتم همونی بود که افشین عزیز هم گرفته بود. اما افشین میگفت ۴ گیگا بایت محدودیت ترافیک داره که بعد از دیدن برگه تعرفه‌ها متوجه شدم که به دلیل نامنظم بودن جدول تعرفه‌ها احتمالا افشین دچار اشتباه شده بوده و در واقع همون تعرفه ترافیک نامحدود رو گرفته بوده.

آیپد:

وجود آیپد کمک بسیار بزرگی بود. علاوه بر اینکه دائما هر کجا که بودیم از طریق اینترنت و نرم‌افزار WeChat و NimBuzz با ایران و خانواده و با اسکایپ با افشین و مهتاب و دوستانم در کانادا در ارتباط بودیم، هم مهاجرسرا رو داشتم و هم با استفاده از نرم‌افزار گوگل مپ به راحتی مسیر خودمونو پیدا میکردیم. اصلا لازم نبود جایی آدرس بپرسیم. ما حتی مدیکال رو با مترو رفتیم و پیاده مسیر رو تا بیمارستان پیدا کردیم. توصیه میکنم حتما یه آیپد یا یک تبلت از نوع دیگه یا اسمارت فون مجهز به جی پی اس با خودتون ببرید که خیلی کمک بزرگیه. در ضمن بعد از دو سه روز موفق شدم با نرم‌افزار iFiles از روی آیپد به ftp سایت افشین وصل بشم و با ادیتور داخلی همون نرم‌افزار بطور آنلاین و مستقیم فایل پیج و دیتای منتظرسرا رو آپدیت کنم. اولین آپدیت رو بعد از چند روز تو پله برقی‌های هزار پله انجام دادم.

محل اقامت:

آرمن بالاخره منو پیدا کرد و ما رو به محل اقامتمون برد. خودش پیشنهاد داد اول آپارتمان رو ببینیم و بعد اگر پسندیدیم چمدونها رو بالا ببریم. قبلش هم گفت در جریان راهروهای آپارتمانهای اینجا که هستی؟ من هم گفتم بله میدونم که راهروها قدیمیند ولی خود آپارتمانها شیک هستند. آرمن گفت راهرو ما چراغ داره. چون اهالی بلوک پول برق مشترک میدن. ولی راه‌پله‌های اکثر آپارتمانها چراغ ندارند!

آپارتمان رو دیدیم. نقلی و تر و تمیز بود. توالت فرنگی با شلنگ Big Grin، حمام، آبرگمکن دیواری، اسپلیت، اجاق گاز، یخچال فریزر، کمد و چوب لباسی، ماشین لباسشویی اتوماتیک، ظرف و ظروف و قاشق و چنگال، ماهواره و تلویزیون با تمام کانالهای فارسی. یک اتاق خواب کوچیک و مبلمان. ما با خودمون به اندازه کافی ملحفه و روبالشی برده بودیم و روی رختخواب و بالش و لحاف و حتی یکی از کاناپه‌ها کشیدیم. حتی اون اواخر روغن و نمک لازم داشتیم که تو کابینتها پیدا کردیم.
آدرس محل اقامت ما خیابان Kievyan روبروی فروشگاه SAS بود. ما دوبار خریدامونو از فروشگاه ساس کردیم. با اولین ایستگاه متروی ایروان هم پیاده ۱۰ دقیقه فاصله داشتیم.

خرید و خورد و خوراک:

از آرمن در مورد آب لوله کشی پرسیدم که گفت این منطقه آبش خوبه. گفت ما میخوریم. اما شما اگر آب به آب نمیشید بخورید. ما ابتدا یک پارچ آب پر کردیم و تو یخچال گذاشتیم. اما اولین بار که خوردیم طعم خوبی نداشت. تصور میکنم به خاطر لوله کشی قدیمی بود. چون آبهای آشامیدنی که تو خیابونها بود آب بسیار خوب و سبکی بود. آبهای آشامیدنی در معابر عمومی دائما باز بود و مردم با دهان از فواره کوچکی که تشکیل میشد مینوشیدند. منو یاد آبهای رُم انداخت. ولی تعداد آبخوریهای رم خیلی بیشتر بود و گفته میشد که که همگی چشمه هستند. از طرفی آبخوریهای رم رو میشد باهاش بطری رو به راحتی پر کرد و با گرفتن دهانه خروجی، آب با فشار از سوراخ بالای لوله فواره میزد که میشد با دهان آب رو نوشید.
ما رفتیم فروشگاه ساس که آبمعدنی بخریم. در مقایسه با ایران خیلی گرون بود. یک بطری معمولی ۱۴۰ درام. ولی من یک بطری ۶ لیتری دیدم که قیمتش اگر دقیق گفته باشم ۴۳۰ درام بود. خیلی با صرفه و البته آب بسیار خوش طعمی بود. ما دو تا از اونها رو تا روز آخر مصرف کردیم. البته از بطری دوم قدری موند. آبمیوه خریدیم که توصیه میکنم نخرید. هم گران قیمت بودند هم مزه جالبی نداشتند. ما آب بلو بری و آب سیب خریدیم.
مقداری شکلات اسنیکرز و مارس خریدیم که از ایران ارزونتر بود. برای توی خیابون که گرسنه میشیم و برای بعد از مدیکال و آزمایش خون و قبل از مصاحبه بیرون سفارت.
نان خریدیم. یک نوع نان لواش که جنس و مزه‌اش شبیه به نان روستاییها بود. و یک نان ضخیم که شبیه به بربری خودمون بود. یک قالب کره خریدیم. قیمتها تقریبا خوب بود. پنیر و عسل هم از ایران برده بودیم که خیلی به دردمون خورد.
ما مقداری خورشت و برنج کنسرو برده بودیم که خیلی تو هزینه خورد و خوراک برامون صرفه جویی شد. کمی هم برنج خام بردیم که دو سه باری پختیم و استفاده کردیم.
از ساس شیر هم خریدیم. شیرها بسیار غلیظ بود و بعضا چرب و مثل شیر تازه گاو که وقتی بچه بودم از دامداری دوست پدرم که اطراف شیراز بود میخریدیم. شیرهای ایران همه شیر خشک هستند و طعم بدی پیدا کردند. من طعم شیرهای شیشه‌ای قدیم رو خیلی دوست داشتم. یادشون به خیر... شیرها توی ایروان ماندگاری طولانی ندارند. در حد سه چهار روز. که تصور میکنم به دلیل نداشتن مواد نگهدارنده است. باید شیری که میخرید رو دو سه روزه مصرف کنید. اولین شیری که خریدیم روز سوم ترش شد و دور ریختیم.
یک رول کوچک سالامی خشک خریدم که به دلیل اینکه پوستش جدا نمیشد و چاقوی در دسترس هم زور کافی برای بریدنش نداشت خوردنش برامون شکنجه شد! روز آخر یک رول سالامی مرغوب غیر خشک از یک فروشگاه ۲۴ ساعته کنار ایستگاه مترو ابتدای خیابان کیویان خریدیم که بسیار لذیذ بود و اصلا تو ایروان نشد بخوریمش و با خودم آوردمش ایران.
نوشابه نسبت به ایران خیلی گرونه. یک عدد کوکا نیم لیتری ۳۵۰ درام. ولی من که از طعم کوکا خوشم نمیاد مزه اینو خیلی دوست داشتم.
از سوپر مارکت شبانه روزی پرتغال خریدیم کیلویی ۸۰۰ درام که اصلا خوب نبود.

رستورانها:

ما خیلی رستوران نرفتیم. اما گاهی لازم میشد. چون بیرون بودیم و نمیشد برای خوردن غذا بریم خونه. گاهی هم هوس میکردیم که بیرون غذا بخوریم. به لطف محمد عزیز رستوران آرارات رو امتحان کردیم. البته نه اون آراراتی که میدان جمهوریه. غذاهاش سالم بود و ترکیب جالبی داشت. یک بار هم که یک رستوران رفتیم کنار دریاچه سوان. من ماهی خوردم که اصلا دوست نداشتم. دو شب بال اسپایسی خوردیم توی KFC که خیلی خوشمزه بود. بال اسپایسی به نظرم ۱۲ تیکه برای دو نفر کافیه. یک شب هم رفتیم Pizza Hut یک پیتزای سوپریم سفارش دادیم که خیلی بزرگ بود و بقیه‌اش رو برامون گذاشت توجعبه که ببریم. بسیار لذیذ بود.
توصیه من اینه که تو این مدت به پیتزا هات و کی اف سی مراجعه کنید. قیمتها بسیار متعادل تره و مزه و کیفیت عذا هم بسیار عالیه. حالا مجبور نیستید حتما بال بخورید. میتونید استریپس سفارش بدید که چربی کمتری داره و سالم‌تره. پیتزا هم میتونید از انواع رژیمی‌تر استفاده کنید. پیتزا هات دو سایز پیتزا داره. medium size و big. بزرگ برای دو نفر خیلی زیاده. شاید متوسط مناسب‌تر باشه. پیتزاها با دو نوع نان ضخیم و نازک هستند که برای سایزی که من سفارش دادم نون نازک خواستم که نداشتند. دور پیتزا هم به انتخاب شما میتونه پنیر درون تیوبی از خمیر باشه که من از اون مدل سفارش ندادم! دیگه خیلی چرب و چیل میشد. پیتزای ما با دو عدد نوشابه شد ۴۹۰۰ درام.
غذاهای توی بازار ایستگاههای مترو هم ظاهر و بوی بسیار خوبی داشتند و به گفته محمد عزیز سالم و تمیز بودند. اما امتحان نکردیم.

مترو:

متروی ایروان به نظر میاد که مربوط به دوران جنگ جهانی دومه. بسیار قدیمی. پر سر و صدا و در عین حال محکم! وقتی قطار راه میفته با سر و صدای گوش خراش و وحشت آور و تکانهای بسیار زیاد مسافر رو میترسونه. شاید باور نکنید، اما اولین باری که سوار شدیم داشتم تو ذهنم مرور میکردم ببینم خاطره‌ای دارم که توی اخبار خونده باشم متروی ایروان از ریل خارج شد یا دچار سانحه شد! باور کنید تکانهای وحشتناکی میخوره. خصوصا وقتی فاصله بین دو ایستگاه زیاده و راننده فرصت کافی داره که سرعت قطار رو به نور برسونه!
ولی جای نگرانی نداره. همونطوری که محمد عزیز هم به ما گفتند عرض ریلها در ایروان بسیار بیشتر از استاندارد جهانیه و نتیجه‌اش میشه استیبل بودن قطار سر پیچها و توی تکانهای شدید. ما که دیگه عادت کرده بودیم و خیلی از مترو استفاده میکردیم و راضی هم بودیم. کرایه هر سفر مترو برای یکنفر ۱۰۰ درام بود. یعنی ۱۰۰ درام رفت و ۱۰۰ درام برگشت. با پرداخت ۱۰۰ درام یک توکن قرمز رنگ پلاستیکی اندازه یک سکه متوسط میگیرید و اونو توی دستگاه میندازید و بعد از سبز شدن چراغ عبور میکنید. ما از ۴ ایستگاه مترو استفاده میکردیم. ایستگاه اول مترو که ابتدای خیابان کیویان بود و نزدیک محل اقامتمون. ایستگاه بعدی رو کاری نداشتیم. ایستگاه سوم برای رفتن به میدان اُپرا، ایستگاه چهارم برای رفتن به میدان جمهوری و پنجمی هم راه آهن بود برای رفتن به بیمارستان موراتسان. از محل پیاده شدن تا بیمارستان حدود یک ربع پیاده‌روی میکردیم. توصیه اکید دارم که تا جایی که میتونید از مترو استفاده کنید. بسیار راحته. ارزان و ایمنه و حدودا تا ۱۱:۳۰ شب هم کار میکنه. در تمام ایستگاهها در راه جنوب باید بعد از ورود به مترو قطار سمت راست رو سوار بشید و در راه شمال همیشه بعد از ورود به ایستگاه، قطار سمت چپ رو سوار بشید.
مهمترین ویژگی خوب مترو اینه که ایستگاههاش مشخصه و میتونید با شمردن، ایستگاه مورد نظرتون رو برای پیاده شدن پیدا کنید. لازم نیست از کسی بپرسید که کی باید تقاضای پیاده شدن کنید یا لازم نیست شکل و قیافه خیابون یا ایستگاهها رو بلد باشید که محل مورد نظرتون رو رد نکنید. از ترافیک و گرما و معطلی هم که خبری نیست.

تاکسی:

ما فقط دو بار از تاکسی استفاده کردیم. یکبار برای رفت (۱۰۰۰ درام) و برگشت (۸۰۰ درام) برای مصاحبه و یکبار هم برای رفتن به فرودگاه موقع بازگشت به ایران. البته ون هم بود تا فرودگاه که خیلی ارزونتر بود ولی ما ترجیح دادیم با آرامش تاکسی سوار بشیم. راننده میگفت ۴۰۰۰ درام ولی آرمن برامون چونه زد و ما ۲۵۰۰ درام دادیم.
تا جاییکه ممکنه از تاکسی استفاده نکنید. احتمال اینکه راننده به شما اجحاف کنه خیلی زیاده. حتی با وجود تاکسی متر ممکنه راننده دبه در بیاره یا حتی از بلد نبودن شما سوء استفاده کنه و مسیر طولانی انتخاب کنه یا الکی توی شهر چرخ بزنه که کرایه بیشتری بگیره. ضمن اینکه کرایه تاکسی مثل آژانس تهرانه. شاید کمی ارزونتر. ولی در هر صورت برای استفاده همه روزه در طول سفر مناسب نیست.

اتوبوس:

یک شب که دیر وقت بود و مترو نبود از اتوبوس هم استفاده کردیم. کرایه اون هم ۱۰۰ درام بود که پول نقد میگرفت.

.:: ادامه در پست بعدی ::.
.:: ادامه سفرنامه ::.

مدیکال تست:

اولش قصد داشتم برای مدیکال تاکسی بگیرم. دلیلش هم این بود که مدیکال درست صبح فردای ورودمون به ایروان بود و با مترو خیلی آشنایی نداشتم. اما محمد عزیز تقریبا نزدیک ما بود و از یک ایستگاه سوار مترو میشدیم و هر وقت قرار بود بیرون بریم با هم همونجا قرار میذاشتیم. اون روز هم محمد برای تمدید ویزاش میخواست بره که پیشنهاد داد تا دو ایستگاه با ما میاد و ما هم استقبال کردیم. محمد به ما گفت که ایستگاه پنجم پیاده بشیم و برگشتن هم قطار سمت چپ رو سوار بشیم و ایستگاه پایانی پیاده بشیم.
با استفاده از جی پی اس و قطب نمای آیپد به راحتی بعد از پیاده شدن از مترو مسیر پیاده روی تا بیمارستان رو دنبال کردیم و تا بیمارستان پیاده رفتیم.

همینجا لازم میدونم مسأله‌ای رو براتون بگم. من هیج کدام از نقشه‌های ارائه شده رو نخونده بودم. منظورم نقشه سفارت و فرودگاه ایروان و بیمارستانه. به نظرم نیازی به مطالعه این نقشه‌ها نیست. شخصا تصور میکنم پیدا کردن چیزی که میخواهید به مراتب ساده‌تر از به خاطر سپردن و تطبیق دادن نقشه با چیزی است که در واقعیت میبینید. واقعیت اینه که پیدا کردن محل تحویل بار و دستگاه اکسچنج و باجه‌های اخذ ویزا در فرودگاه و از طرف دیگه پیدا کردن نقاط مختلف در بیمارستان و یا پیدا کردن باجه‌ها در سفارت ساده‌تر از اونه که نیازی به نقشه داشته باشه. بنابر این توصیه میکنم به جای پرداختن به نقشه‌ها چشماتون رو باز کنید و به تابلوها یا آدرسهایی که تو بیمارستان میشنوید دقت کنید و مطمئن باشید که پیدا کردن جاها ذره‌ای مشکل براتون نخواهد داشت.
تنها توصیه من همونطوری که گفتم دونستن مکانها روی نقشه است و داشتن یک جی پی اس.

وارد بیمارستان که شدیم پرسیدیم: «دکتر کریستین» و ما رو هدایت کردند به طبقه دوم. توی طبقه دوم هم از هر کس میپرسیدیم دکتر کریستین جهت رو به ما نشون میداد. رسیدیم انتهای یک راهرو و اتاق آخر سمت چپ مطب دکتر کریستین بود. میدونستم نباید منتظر بشینم چون وقت داشتم. ولی از اونجایی که پرسیدم و متوجه شدم کسی داخله، منتظر موندم تا بیمار قبلی بیرون بیاد. خانم لوسی منشی مؤدب و مسلط به زبان فارسی خانم دکتر کریستین با بیمار قبلی دم در اومد. من جلو رفتم و گفتم که ساعت ۱۱ وقت داشتم. ایشون گفتند عکس و اصل و کپی پاسپورت و کارت واکسیناسیون همراهتونه؟ گفتم بله. ایشون گفتند منتظر باشید. یک زوج ایرانی قبل از ما اومده بودند و وقت قبلی نداشتند. لوسی به این زوج گفت برای اینکه معطل نشید اول برید عکس قفسه سینه و آزمایش خون رو بگیرید و برگردید. بعد لوسی دوباره اومد دم در و اسم همسرم رو صدا کرد. اصل پاسپورت‌ها، کپی صفحه اول، کپی کارت واکسیناسیون و نامه دعوت به مصاحبه رو گرفت و رفت داخل. عکسها رو نگرفت. وقتی اصل کارت واکسیناسیون رو دادم از من نگرفت و گفت پیشت بمونه. حتی با کپی‌ها مقایسه نکرد. بعد از چند دقیقه صدامون کرد که بریم تو. عکسها رو اونجا گرفت. پشت عکسها باید اسم و فامیل رو بنویسید. شماره کیس هم نمیخواد. تمام مراحل رو خانم لوسی انجام میداد و دکتر کریستین فقط تماشا میکرد. سؤالات زیادی در مورد بیماریهای خاص یا سوابق عمل جراحی از ما پرسید. سنجش بینایی انجام داد و در مورد وضعیت دندانها سؤال کرد. به زانوها ضربه زد و از واکنش پاها مطمئن شد. سینه و شکم رو با دست فشار میداد و به پهلوها ضربه میزد. ولی چیزی نمیپرسید. قدمون رو اندازه گرفت و ما رو خواست وزن کنه که ترازوش خراب شد. به همین دلیل وزنمون رو از خودمون پرسید. قبلش هم گفت باید هر چیزی میگید عین حقیقت باشه. من هم جوگیر شدم و همه چیزو لو دادم. Big Grin ضمنا تلفن ایروان من رو هم یادداشت کرد. ولی دریغ از یک تماس. چشمم به موبایل خشک شد! Big GrinBig Grin
بعد ۹۰ هزار درام پول نقد خواست که من هر کاری میکردم بشمارم نمیتونستم تمرکز کنم. نمیدونم چی شده بود که حس میکردم پول کافی ندارم! فکر کنم اینکه واحد پول ما روی اسکناس و در واقعیت باهم فرق داره منو گیج کرده بود. من هم همه پولهامو دادم به لوسی و خواهش کردم که خودش کمکم کنه. اونهم پولهای لازم رو شمرد و جدا کرد و بهم گفت که هرچیزی روی اسکناسهاست دقیقا همونه. فکر کنم تجربه داشته و میدونسته که ایرانیها سر این قضیه ممکنه اشتباه کنند. در هر صورت موردی نیست که هر کسی اشتباه کنه. من تو سوابقم از این سوتی‌ها زیاد دارم. بعد دو تا کاغد یادداشت به من داد. روی یکی نوشته شده بود lab که برای آزمایشگاه بود. دیگری برای اکس ری بود. نشونی که لوسی میداد از درب ورودی ساختمان بود. یه میز آبی که کنار در ورودی بود. گفت برای اکس ری از کنار میز آبی رد میشیم و میرسیم به اتاق عکس و بعد برمیگردیم اینبار راهروی مقابل میز آبی رو میریم تا از طرف دیگر بیمارستان وارد محوطه بشیم. ساختمان مقابلْ آزمایشگاه هست. به راحتی همه رو از همین نشونیها پیدا کردم. لوسی تأکید کرد هیچ جا پولی پرداخت نکنیم و هیچ جا منتظر جواب نمونیم و بعد از همه این کارها بریم خونه و روز دوشنبه ساعت ۲:۳۰ برای جواب آزمایشها مراجعه کنیم. کارت خودش رو هم به من داد. روز دریافت نتیجه قرار بود تنها برم که زنگ زدم به لوسی و پرسیدم که میتونم تنها بیام که تأیید کرد. اما در نهایت همسرم تصمیم گرفت با من بیاد. برای عکس قفسه سینه باید بالا تنه به کلی برهنه بشه. من جایی ندیدم کسی به این مورد اشاره کنه. دقت کنید اگر خانمها با این مسأله مشکل دارند و اون روز مسؤول دستگاه آقاست اینو مؤکدا بخوان که یه خانم بیاد برای انجام مراحل عکس برداری. عکسها نوبتی و یکی یکی گرفته میشه. زن و شوهر با هم به اتاق وارد نمیشن. بعدش عکسها آماده شد و ما رو به اتاق بغلی هدایت کردند و بعد از بررسی عکسها و صحبت کردن چند پزشک باهم در مورد عکسها و تبادل نظراتشون، یکیشون به ما رو کرد و گفت شما آزادید که برید.
ما هم رفتیم به سمت ساختمان آزمایشگاه. اونجا خیلی خلوت بود و سریع از ما خون گرفتند. این قسمت خیلی بد بود. چون خانم مسنی که قرار بود خون بگیره رگ منو پیدا نمیکرد و نیدل رو توی رگ فرو نکرد. بعد که دید خون نمیاد چند بار نیدل رو جلو عقب برد و چرخوند و من با دیدن این صحنه کم مونده بود غش کنم. در ضمن خیلی هم درد داشت ولی صحنه‌ای که میدیدم به مراتب از دردش بدتر بود! بالاخره یک منبع خون پیدا شد و سرنگ پر شد. روز دوشنبه که برای گرفتن نتایج رفتیم خانم لوسی دو تا برگ واکسیناسیون بهمون داد و گفت پیش خودتون بمونه و به آمریکا ببرید. عکس قفسه سینه رو داد و گفت تا یکسال اعتبار داره. بندازید ته چمدون ببرید آمریکا. این حرفش احساس خوبی برام تداعی کرد. برای اولین بار بود که حس کردم واقعا قراره که بریم... گفت عکسها میشه تا بشن یا لوله بشن ولی نباید بشکنند. اگر به شما شک کنند که سل دارید عکسها رو میگیرند ازتون. عکسها رو باز نکنید. تا یکسال اگر لازم شد عکس از قفسه سینه بگیرید این عکسها رو نشون بدید. (احتمالا منظورش عکس برداری به منظور تشخیص بیماری سل بوده) و یه پاکت که حاوی نتایج مدیکال تستمون بود. همین الان فهمیدم میتونستم نتایج رو بخونم! توی سفارت و قبل از مصاحبه. ولی اصلا دقت نکردم. Sad این پاکتها رو گفت باز نکنید و با خودتون به سفارت ببرید.

روز مصاحبه:

صبح زود روز مصاحبه راه افتادیم به سمت سفارت با تاکسی. خیلی زود رسیدیم. شب قبلش تا نزدیکیهای صبح خوابم نمیبرد و فکر و خیال دست از سرم برنمیداشت. اولش کت و شلوار و کراوات پوشیدم اما بعد احساس کردم کت برای اون هوا مناسب نیست و ممکنه ناچار بشم تو سفارت از تنم درش بیارم که دست و پا گیر میشد. برای همین کت رو در آوردم و با پیراهن و کراوات و شلوار همون کت راهی شدم. همسرم هم یه کت و دامن رسمی به رنگ مشکی پوشیده بود. تاکسی ما رو توی سفارت پیاده کرد و آقایی به سمت ما اومد و من بهش گفتم که امروز مصاحبه داریم. ایشون گفت بیرون از سفارت منتظر باشید. ما رفتیم بیرون. یک زوج دیگه همزمان با ما رسیدند که نگهبان دم در اومد و گفت اینجا نایستید و برید بالاتر (به سمت ایستگاه اتوبوس) توی سفارت درختانی بودند پوشیده شده از گلهای زرد رنگ بسیار خوشبو. زنبورهای عسل هم که اونجا ضیافتی به پا کرده بودند. ساعت ۸:۱۰ دقیقه یک آقای آمریکایی آمد به سمت در که یک لیست دستش بود. به من نگاه کرد. من اشاره کردم که میتونیم بیایم و ایشون تأیید کردند. رفتیم اونجا پاسپورتها رو خواستند و اسم من و همسرم رو توی لیست پیدا کردند و علامت زدند. بعد کیف دستیم رو کنترل کردند. سپس پرسیدند: موبایل داری؟ که گفتم: بله. گفتند: خاموش کن و داخل شو. یک خانم به سمت ما اومدند و ما رو به سمت داخل هدایت کردند. قبل از ورود به ساختمان خانم به من گفتند: نتیجه مدیکال. من هم پاکت رو به ایشون دادم. در پاکت رو باز کردند و روی میز گذاشتند و به من گفتند که باز کنم. من مدارک رو خارج کردم. دوباره از من گرفتند و مدارک رو کنترل کردند و داخل پاکت گذاشتند و به من برگردوندند. خواستند موبایل و آیپد رو خاموش کنم. آیپد رو شخصا کنترل کردند که خاموش شده باشه. بعد داخل شدیم. خانم دیگری از من موبایل و آیپد رو گرفتند و یک شماره به من دادند. کیف من از دستگاه اکس ری عبور داده شد. بعد از گیت امنیتی عبور کردیم. همون خانم که وسایل رو گرفتند از من خواستند که داخل کمربندم رو نشون بدم. بعدش خواستند که پاچه‌هامو بالا بزنم که جورابم رو ببینند! Big Grin از همسرم گل سینه رو گرفتند. چون سوزن داشت. ساعتش رو هم گرفتند اما بعد از عبور از گیت ساعت رو پس دادند.
بعد خانم دوم ما رو مشایعت کردند تا ساختمان دیگری در سفارت که در قفل بود. ناچار شدند ما رو همونجا رها کنند و برن کلید بیارند. وقتی رفتیم داخل اولین نفر بودیم که به ما گفتند بنشینید و منتظر بمونید تا صداتون کنند.

داخل سفارت:

ساختمان محل مصاحبه یک سالن مستطیل شکل بود که در دو ضلعش مقابل صندلیها و سمت راستشون باجه‌ها قرار داشتند. یک باجه که روش نوشته شده بود cashier و چند علامت $ فریاد میزد که محل اخذ ۳۳۰ دلار پوله.
بیرون سه تا از باجه‌ها با سازه‌های پیش ساخته اتاقکی کشیده بودند که در داشت. این باجه‌ها برای مصاحبه بود. بقیه باجه‌ها معمولی بود.

تحویل مدارک:

ابتدا باجه شماره ۸ توی بلندگو به فارسی اعلام کرد نفر اول. ما بلند شدیم و خانمی که اونجا بود گفت مدارک رو به ترتیبی که میگم به من بدید. بعد از ما اعلام میکرد نفر بعد. یعنی خودتون باید بدونید که نفر چندم وارد سفارت شدید. بعد باجه دیگری به کمک اومد. ابتدا مدارک همسرم رو خواستند و بعد مدارک من. من فرمها رو دوباره پرینت گرفته بودم که اونها رو از من گرفتند. دلیل آپدیت فرمهام تغییر آدرس من در تهران و آدرس ارسال گرین کارت در آمریکا بود. در ضمن به خاطر نگرانی که داشتم که مبادا سوابق کاریم مغایرتی با سوابق فرمهای کانادام داشته باشه و این مسأله مشخص بشه تصمیم گرفتم یک مورد کاری رو که ۵ ماه بیشتر نبود به سوابق کاری اضافه کنم. اینطوری خیالم راحت‌تر شد. خانم مسؤول باجه به من گفت شما برید و ۶۶۰ دلار پرداخت کنید. من پرسیدم که میشه همسرم به جای من بره؟ چون ایشون نمیتونستند مدارک رو پیدا کنند. خانم پاسخ دادند: خیر! چون ایشون باید به سؤالات من پاسخ بدن. من با عجله رفتم به سمت صندوق. یک نفر جلوی من بود. نوبت من که رسید خانم صندوقدار پولها رو از من گرفت و اسکناسها رو شمرد و یکی یکی با دستگاه کنترل کرد و در نهایت رسید رو به من داد و گفت که برگردم به پنجره قبلی. وقتی برگشتم همسرم داشت به قول خودش وقت تلف میکرد. به دنبال فرمهای جدید بود که پیدا نمیکرد. من رسیدم و مدارک رو به ترتیب دادم. سپس پرسیدند: این آدرس و تلفن مهتاب هستش؟ من گفتم: بله. وقتی کار تمام شد از خانم خواستم تا مدرکی اضافه کنم. پرسیدند: چه مدرکی؟ گفتم: ریز نمرات. گفتند: احتیاجی نیست. ریز نمرات کاردانی همسرم رو به این دلیل میخواستم بدم چون ایشون پیش دانشگاهی نداشتند. ولی گویا ایروان هم دیگه با این مسأله آشنایی پیدا کرده و دیگه مدرک کاردانی بدون پیش دانشگاهی رو قبول کرده. اگر خاطرتون باشه همین امسال در مصاحبه‌های آغازین میخواستند یک زوج غیر مهاجرسرایی رو در ایروان به دلیل نداشتن پیش دانشگاهی و با وجود مدرک کاردانی ریجکت کنند که بعد از توضیح آقا مبنی بر اینکه دروس پیش در دوره کاردانی گذرونده میشه خواسته بودند که بعنوان اثبات ادعاشون ریز نمرات کاردانی رو ببرند سفارت. تقریبا تمام سؤالاتی رو که تو سفرنامه‌ها میشه خوند این خانم از ما پرسیدند. از همسرم پرسیدند که شغل دیگری داشتی؟ که من به همسرم گفته بودم در صورتیکه پرسیدند، یکی از مشاغل رو که عنوان نکرده بودیم مطرح کنند. بعد از من پرسیدند که گفتم: خیر. از هر دومون پرسیدند آیا تا به حال مسافرت خارجی داشتید؟ همسرم: خیر. من: بله. خانم: چه کشورهایی؟ من: ایتالیا، فرانسه، کانادا. تمام موارد رو توی فرمها با خودکار قرمز مینوشتند. بعد گفتند بنشینید تا کنسول صداتون کنه. در ضمن عکسهامون رو قبول نکردند. گفتند باید جدید باشه. چون عین عکسهایی بود که با فرمها فرستاده بودیم. ولی یکبار عکسها رو ازمون قرض گرفتند که موقتا وارد سیستم کنند و دوباره برگردوندند.
یادم رفت بگم که انگشت نگاری هم همونجا انجام شد. ابتدا ۴ انگشت دست چپ، بعد راست، بعد هر دو شصت کنار هم. باید چراغهای مقابل هر انگشت روی دستگاه سبز بشه تا مورد قبول واقع بشه.
ضمنا از این مسأله تقریبا چیزی یادم نمیاد. اما الان زنگ زدم به همسرم و پرسیدم. همسرم میگه که امضای فرمها رو (قسمت سوگندنامه) همون خانم از ما گرفتند. بعدش هم کلی دعوام کرد که تو بشین از صبح تا شب به این مسأله فکر کن. خدا بهم صبر بده. Big Grin
[ویرایش] همین الان خودم یادم اومد که ما جلوی آفیسر برگه‌ها رو امضاء کردیم. چون خودکار نداشتیم و آفیسر به ما میگفت باید همون طرف یه خودکار باشه که بالاخره یکی پیدا کردیم. این امضای سوگندنامه بود. ولی همسرم اصرار داره که به غیر از اون مورد چیزی رو جلوی خانم تحویل گیرنده مدارک امضاء کردیم که هایلایت زرد شده بود. حالا این همونی هست که آفیسر داده بوده یا چیز دیگری بوده واقعا به خاطر نمیاریم!

انتظار برای مصاحبه:

ما در دورترین فاصله از باجه‌های سمت راست صندلیها مستقر شدیم. باجه آخر که سمت راست ما قرار داشت درش باز بود و داخل رو راحت میدیدیم. دو تا از باجه‌های مصاحبه که روبروی ما بودند فقط ارمنی‌ها رو صدا میکردند و فقط باجه شماره ۱۰ (باجه آخر) مونده بود که کسی هنوز مستقر نشده بود. من حدس زدم که مصاحبه ایرانیها باید اونجا باشه. بعد از کمی یک آفیسر خوش تیپ آمریکایی اونجا نشست و شروع کرد به بررسی مدارک روی میزش. من پاسپورت خودم رو از بین مدارک شناختم. (به دلیل برچسبهایی که موقع سفر به کانادا روی جلدش زده بودند.) دائما چشمم به حرکات آفیسر بود و ایشون هم گاهی به ما نگاه میکردند. میتونم بگم کاملا ما رو زیر نظر داشتند! ما آروم نشسته بودیم و کسی دور و برمون نبود. حدود ۲۰ دقیقه به همین منوال گذشت تا اینکه آفیسر کارت پایان خدمت منو از روی میزش بلند کرد و نزدیک صورتش برد و با دقت بهش نگاه کرد. حدود سه ثانیه. بعد کارت رو روی میز گذاشت و از جاش بلند شد و رفت و چند ثانیه بعد با برگه‌های آبی برگشت. شک نکنید اگر حتی هیچ مشکلی هم نداشته باشید به خاطر خدمت سربازی حتما کلیر میخورید.

مصاحبه:

بعد از چند دقیقه آفیسر اسم همسرم رو صدا کرد. ما وارد شدیم. آفیسر به ما سلام کرد و گفت که در رو پشت سرمون ببندیم. سپس گفت به شما تبریک میگم بابت قبولیتون. بعد گفت دست راستتون رو به نوبت روی دستگاه اثر انگشت بگذارید. تصور میکنم برای این بود که کامپیوتر تأیید کنه که خودمون هستیم. بعد ایشون گفتند باید دست راستتون رو بلند کنید و سوگند بخورید که هر چی میگید و در فرمها نوشتید حقیقته. ما هم دستامونو بلند کردیم و گفتیم سوگند میخوریم. ایشون با دقت به ما نگاه میکردند و در پایان گفتند: خوبه. از همسرم پرسیدند شغل شما چیه؟ پاسخ دادند: دانشجو. آفیسر باز هم نگاه میکردند که توضیح دیگری بشنوند. ولی بعد گفتند: خب. دانشجو. رو به من کردند و پرسیدند شما چی؟ من گفتم شرکت خصوصی نرم‌افزاری دارم و توضیح دادم که چه نوع نرم‌افزاری ارائه میدیم. سپس از من پرسیدند: شما در سپاه چکار میکردید. پرسیدم: خدمت سربازی رو میگید؟ (دلیلش این بود که یکی از شرکتهای محل کارم اسمش شبیه به سپاه بود.) گفتند: بله. توضیح دادم ... وقتی در مورد کار و خدمت پاسخ میدادم بعد از چند کلمه آفیسر سرش رو پایین مینداخت و با سر تأیید میکرد. من اینطور پیام میگرفتم که کافیه. اما جمله‌ام رو در هر صورت کامل میکردم. بعد پرسیدند: پس میخواهید برید واشنگتن؟ پاسخ دادم: بله. بعد گفتند: خب. همه چیز خوبه. میتونیم ادامه بدیم. فقط یک پروسه اداری هست. این پروسه اداری ۲ ماه طول میکشه. شما باید سایت رو چک کنید. (در حالیکه برگه آبی رو به من نشون میدادند) این آدرس سایت ماست و این کیس نامبر شما است. به محض دیدن کیس نامبرتون برای ویزا بیاید. من پرسیدم: میتونم من به تنهایی بیام که گفتند: بله یک نفرتون بیاید کافیه. بعد پرسیدم: من یک سؤال دارم. به من گفتند که باید عکس جدیدتر بیارم. آفیسر گفتند: بله. میتونید عکسها رو همون موقع که برای ویزا میاید با خودتون بیارید. روز به خیر گفتیم و تشکر کردیم و خارج شدیم.
موقع بازگشت آیپد من رو پس ندادند که یاد آوری کردم. خانم مسؤول عذر خواهی کردند و آیپد رو از جای دیگری برداشتند و به من دادند. ظاهرا آیپد تو قفسه‌ها جا نمیشده.

گشت و گذار:

ما گشت و گذارهامون رو در روزهای اول با همسفرهای خوبمون پرسوش و سلی و نوش شهنار عزیز و همسراشون انجام میدادیم. که محمد عزیز هم تور لیدر یا شاید شایسته‌تر باشه که بگیم local guide ما بودن. در واقع هم به دلیل اینکه پرستو و سلی خیلی زودتر از ما برمیگشتند ایران و هم به دلیل اینکه محمد عزیز همه جا رو خوب بلد بودند ما بطور فشرده همه دیدنیهای ایروان رو دیدیم. دو بار به هزار پله رفتیم. دفعه دوم با پله برقیها بالا رفتیم. شما هم حتما یکبار با پله برقیها برید. تو راه بین هر دو پله برقی نمایشگاه یا یک حجم معماری زیبا بود که میشد باهاش عکس بگیری. توی نمایشگاه عکس برداری ممنوع بود. توصیه میکنم به منظور حفظ آبروی خودمون و هموطنانمون هر جا که از چیزی خواستید عکس بگیرید حتما از مسؤول یا صاحب اونجا اجازه بگیرید.
من تا قبلش فکر میکردم هزار پله یک برجه که پله‌های مارپیچی داره تا بالا! نمیدونم چرا چنین تصوری داشتم! در هر صورت یکی از جاهای دیدنی و خوب ایروان بود. روز اولی که ما رفتیم پایین هزار پله رقص محلی بود و عده‌ای پسر و دختر با لباسهای محلی میرقصیدند و گاهی هم به مردم یاد میدادند. مردم هم به شدت مشارکت میکردند. این رقص و موزیک تمومی نداشت و ما دیگه اونجا رو ترک کردیم. جالبه که خانمها کیفهاشون رو بدون نگرانی اون وسط روی هم ریخته بودند و آخر سر هم هر کس کیف خودش رو برمیداشت و میرفت.
خیابان north avenue محل فروشگاههای مارک بود. قیمت برندها با کانادا قابل قیاس نبود. یعنی به طرز وحشتناکی گرون بود. مطمئنا اگر خرید مارک رو بگذارید برای آمریکا خیلی به نفعتون خواهد بود.
میدان جمهوری بسیار زیبا بود. یک شب با همسرم رفتیم اونجا و رقص نور و فواره‌ها رو با موسیقی کلاسیک تماشا کردیم. ساعت ۹ شب این مراسم زیبا و خیره کننده شروع میشه. فقط تنها نکته عجیب این بود که کسی در این جو نمیرقصید! اگر اروپا بود همه میرفتند وسط و حرکات موزون انجام میدادند.
بعضی از خیابانهای دیگه هم قشنگ بودند. تو همون محدوده حد فاصل میدان اُپرا و میدان جمهوری پیاده‌روی کنید و خیابانهای بزرگ مابینش رو برای قدم زدن انتخاب کنید. خالی از لطف نیست.
سفر بیرون از شهر به دریاچه سوان با این نیت انجام شد که بعدش به دره گلها بریم و تله کابین سوار بشیم. اما هنگام عزیمت به دره گلها باران تندی گرفت و هوا سرد شد و تله کابین هم تعطیل شد. اگر میدونستیم که دره گلها رو از دست میدیم با ون میرفتیم و کرایه خیلی کمتری میدادیم. فکر کنم کرایه ون تا دریاچه سوان ۱۲۰۰ درام باشه. در حالیکه ما دو تا ماشین گرفتیم هر کدام ۱۵۰۰۰ درام.
دریاچه سوان به نظرم جذابیتی نداشت. شاید ساحلی که ما رفتیم زیبا نبوده. در هر صورت من از گشت و گذار در خود ایروان بیشتر لذت بردم.
بالای هزار پله یک پارک و شهر بازی بزرگ هست که دیدنش خالی از لطف نبود. مقابل خیابان north avenue یک پارک کوچک قرار داره که توش یه دریاچه خیلی کوچیک مصنوعی است. دو جفت قو اونجا هستند. یک جفت سفید و یک جفت مشکی که خیلی زیبا هستند. اونجا هم برای گشت و گذار و نشستن و وقت گذراندن جای خوبی بود.

ارامنه:

عزیزان ارمنی خیلی سیگار میکشند. من که میگفتم سیگار میخورند. هر چی جوونهای ما گوشی موبایل تو دستشونه اونها یک پاکت سیگار. همه جای شهر بوی دود سیگار بود. خفه کننده بود. برای کسی مثل من که به دود سیگار آلرژی دارم اصلا قابل تحمل نبود. حتی همین یک هفته هم زیاد بود. بر عکس، خانمها سیگار نمیکشند.
ایروانیها موقع مذاکره باهم خیلی بلند صحبت میکنند. طوریکه ممکنه فکر کنید که دعوا شده. اما چیز خاصی نیست. نگران نباشید.
بعضیها انگلیسی بلدند. تعداد بسیار کمتری فارسی بلدند. و بقیه فقط ارمنی. ولی زیاد دچار مشکل نمیشید. بالاخره یکی پیدا میشه که انگلیسی صحبت کنه. توی بیمارستان وقتی میخواستم اتاق اکس ری رو پیدا کنم دختر جوان و خوشرویی که خودش از مراجعه کنندگان بود و انگلیسی صحبت میکرد اومد جلو و منو راهنمایی کرد. بعد ازش پرسیدم: متولد ایروانی؟ گفت: بله. بهش گفتم: خیلی خوبه که میتونی انگلیسی صحبت کنی. گفت: چیز مفیدیه. بعدش هم کمی باهم گپ زدیم و خوش و بش کردیم که همسرم بلافاصله شرح ماوقع رو از من بازجویی کرد. Big Grin

چند توصیه:
  • داشتن و نداشتن استرس به نظر من چیز مهمی نیست. داشتن استرس طبیعیه. آفیسر این چیزها رو میدونه و اهمیتی نمیده. فقط نگذارید استرس باعث حواس پرتیتون بشه تا چیزی رو فراموش نکنید یا اشتباهی رخ نده.
  • برای اینکه کمتر انتظار بکشید سعی کنید نفر اول برسید به سفارت.
  • یادتون نره که حتما امضاء رو ازتون بگیرند. مطمئن بشید که اثر انگشتتون مورد قبول دستگاه محترم واقع شده.
  • سعی کنید تا حدی توضیح بدید که آفیسر انتظار داره. اگر دیگه نگاه کنجکاوش رو ندیدید یا حس کردید دیگه چیزی نمیخواد بشنوه جمله‌تون رو تموم کنید.
  • خوش تیپ برید. در درجه اول لباسی بپوشید که درش راحت باشید. در درجه دوم لباس شیک‌تر و ترجیحا رسمی رو انتخاب کنید. نوع لباس تأثیری توی نتیجه مصاحبه نداره. ولی قطعا روی احساس آفیسر آمریکایی که یک انسانه تأثیر داره و احترام مورد نظر رو قطعا دریافت میکنه.
  • برای ایروان با خودتون غذا ببرید. نه فقط به خاطر صرفه جویی. بلکه گاهی بیرون رفتن از منزل برای ناهار شکنجه است. مخصوصا که خسته باشید. مثلا روز مصاحبه یا مدیکال.
  • روز قبل از مصاحبه بعد از ناهار ترجیحا منزل رو ترک نکنید. مطمئنا گشت و گذار هم بدلیل اضطراب اجتناب ناپذیر فردا به دلتون نمیچسبه و استرستون هم بیشتر میشه.
  • آدرس محل سکونت، بیمارستان و سفارت رو به زبان ارمنی روی کاغذ داشته باشید. تاکسی که برای سفارت گرفتم فقط کلمه آمریکن کنسول رو متوجه شد. وگرنه ناچار میشدم کاغذ نشانی ارمنی رو بهش نشون بدم.
  • کپی پاسپورتتون رو به خودتون ایمیل کنید. ترجیحا بعد از اخذ ویزای ارمنستان با گوشیتون یا آیپد عکسی ازش بگیرید و به خودتون ایمیل کنید.
  • خانمهایی که حجاب نمیذارند، موقع برگشت فراموش نکنید روسری و مانتو با خودتون به داخل هواپیما ببرید. همه چیز رو به بار ندید.
  • سعی کنید یک تبلت یا اسمارت فون مجهز به جی پی اس برای اونجا به همراه داشته باشید. به شدت احساس امنیت میکنید و در هزینه‌ها هم خیلی صرفه‌جویی میشه. مکانهایی رو که میخواهید سیو کنید که برای مراجعات بعدی از هر نقطه‌ای که هستید به راحتی مسیر رو پیدا کنید.
  • همونطوری که گفتم ذهنتون رو درگیر نقشه ساختمانها نکنید. اصلا نقشه‌ها رو نخونید. این یک توصیه شخصی است.
  • برای تهیه ارز فقط دلار آمریکا بخرید. موقع اکسچنج دلار به درام در ارمنستان هر درام حدود ۸.۷ تومن میفته ولی در ایران درام رو ۱۰ تومن میفروشند. کلا ارزهای غیر از دلار آمریکا رو در ایران گرونتر میفروشند و نرخ برابری جفت ارز دلار با اون ارز دیگه رو در نظر نمیگیرند.
  • برای خرید بلیط مترو یا اکسچنج یک کلمه هم نمیخواد صحبت کنید. فقط پول رو به مسؤول مربوطه بدید و و منتظر بمونید.
  • هنگام مصاحبه یا تحویل مدارک پشت پنجره‌ها یک پیشخوان وجود داره که میتونید کیف مدارک رو روی اون قرار بدید و داخلش رو بگردید. یا اینکه وقتی با وسایلتون کاری ندارید بگذارید اونجا بمونه. من این مسأله رو نمیدونستم و تا قبل از مصاحبه تصور میکردم برای پیدا کردن مدارک احتیاج دارم که کیف مدارک رو همسرم برام نگه داره تا من توشو بگردم.

تشکر:

در پایان ضمن تشکر از همه دست اندرکاران و عوامل پشت صحنه، لازم میدونم از این عزیزان تشکر ویژه داشته باشم:
  • عمو سعید گل که ناخواسته چیزی رو گوشزد کردند که با پیگیری بعدی من و راهنمایی بیشتر عمو سعید مشکلی برام پیش نیومد.
  • افشین عزیزم که سفرنامه‌اش بهم کمک کرد شناختی رو که لازمه از ایروان بدست بیارم. افشین جور همه ما رو کشید و ایروان ناشناس رو برای ما ملموس و آشنا کرد.
  • مهتاب عزیزم که یکی از اولین دوستان صمیمی من تو مهاجرسرا است و آدرسش رو به من داد. من میخواستم آدرسش رو بگیرم اما به کلی فراموش کرده بودم. ممنونم از لطفت مهتاب جان. به امید همسایه شدنمون در آینده نزدیک.
  • هدیه با معرفت و مهربانم که تو زمینه یک نگرانی که داشتم خواهرانه به من کمک کرد. هیچوقت این لطفش رو فراموش نمیکنم و براش آرزوی ویزای یکضرب میکنم چون استحقاقشو داره.
  • پویای عزیز به خاطر معرفی آرمن و در اختیار گذاشتن سیم کارتش.
  • دوستان عزیز مهاجرسرایی که منو شگفت زده کردید. از پیگیریهاتون. از انرژیهای سبزتون. چه تو تاپیک عمومی و چه تو پیام خصوصی. واقعا از تک تکتون ممنونم. احساس میکردم با کوهی از انرژی دارم به مصاحبه میرم. واقعا تأثیرش رو هم دیدم. به نظرم مصاحبه من خیلی ساده و خیلی روشن برگزار شد. تو چشمهای آفیسر همه چیز رو آروم میدیدم و هر چی فکر میکنم نکته‌ای برای نگرانی پیدا نمیکنم. خدا رو شکر. مطمئنم همه‌اش رو از خواست دل شما عزیزانم دارم.

از همه عذر میخوام که سفرنامه‌ام رو دیر نوشتم. همونطوری که میدونید بلافاصله بعد از برگشت راهی سفر دیگری شدم و در راه بازگشت هم سخت مسموم شدم. هنوز هم بهبودی کامل پیدا نکردم. اما حداقل تونستم بشینم، فکر کنم و تایپ کنم!

اگر نکته‌ای به ذهنم رسید یا پرسشی داشتید بیان کنید به انتهای همین پستم اضافه میکنم.
تشکر کنندگان: farmiz ، farshadsh ، mgolchin13 ، jazirehh ، parsush ، itsmasoud ، el333 ، پدی ، rezad ، fairy ، fire dragon ، hana_fd ، Nasimmmm ، Ali_Kh ، rezagh ، abas_kashan ، nooshshahnar ، lilac ، shimoda ، مانترا ، mrr777 ، shaso ، fariba_a ، pooya.n ، amiz.abdollah ، Szsanazsz ، roeentan ، iman63ir ، reza6966 ، گل نهال ، m@ry@m75 ، byousefi_p ، Given ، ali_am76 ، dana ، usa lover ، nora ، HAMID1371 ، sh_aytak ، Ali.US ، ابی هانی ، amir82 ، Saeedv13 ، mehdi110 ، tamara ، Danoosh ، mohajer13 ، afs ، Hedieh20 ، عضو باسابقه ، 2013selectee ، pari pariaaa ، laili ، ASALI ، lilistar ، niko ، noura ، ali1982 ، javid737 ، خانه ، tajhizgaran ، ghafari88 ، zina s ، maman zina ، مهتاب - 2251 ، ساقر ، payam62 ، سلی ، faridl14 ، سمانه777 ، kasrafo ، saeid-ss ، soheil_zk ، kouroshd ، hamedhamed ، sal0811 ، nasim ، ensan ، ashkan1188 ، aghaghia ، آنی ، hamid_fs3 ، hushmandco ، enchantress_boy ، rouzbehdarvishi ، KIMIA2005 ، elmira_fa ، AsemanAbee ، shani89 ، mdna ، Rasoul_j ، maryam_a ، kambiz12 ، saeedshafiee ، MEHR52 ، Hediyeh ، godot ، proje ، 5ina ، Nardin etemadi ، A.R.R ، lonelyman ، Leila12020 ، sophia ، SHABAH51 ، ojee ، ziza ، Seattle2015 ، powerb ، sadeghi897 ، dela ، HodHod Golestani ، ghasoo ، s.s.h ، Almond ، philadelphia ، mohammadrezah ، hedilamar ، taleghani ، mtcanada ، arezoo bj ، maria2000 ، artam2 ، امین 13 ، alirz ، morteza.gh ، Natasha9 ، y.n ، rs232 ، sorena ، سلام مهاجر ، H Pier ، shadi79 ، poem ، lighter ، ffrfar ، iSalar ، آلیس-1980 ، kage.omid ، arezoo00 ، Mansour92 ، Hamid_110 ، mohammadg846 ، nimaaa ، smpf ، khder ، shayesteh ، mehrdad pharm ، behjat ، javadgorgani ، free pigeon ، Shahram914 ، victor2016 ، babak82 ، Caspian_Wave ، sheghi ، matin.sh ، mehdibaskoly
سلام
با توجه به اینکه اکثر دوستان سفرنامه خود رانوشتند و من نیز آنها را خوندم به نظر می رسد نوشتن دوباره من لطفی ندارد و من فقط مطالبی که در این سفر مناسب می دانم برای دیگران بنویسم و تاحدودی نیز تکراری نباشد را می نگارم.
1- مردمان ارمنی افراد مهربان بوده و من با دو راننده تاکسی که جابجا شدم خوشبختانه تا حدودی انگلیسی می فهمیدند.
2- برای خرید حتما به فروشگاههای زنجیره ای مراجعه کنید.
3- اگر اهل بستنی خوردن هستید آنجا حتما تجربه کتید.(الان فصل خوبی است)
4- نانهای آنجا خوشمزه است.
5- برای استفاده از تاکسی از قبل مبلغی را تعیین نکنید چون با این روش طرف ازتون پول بیشتری خواهد گرفت.
6- اگر اهل خوردن ماکارونی هستید ماکارونی آماده از فروشگاههای زنجیره ای ایران خرید کنید هم خوشمزه است و آنجا میتونه مفید باشه.
7- برای اکسچنج دلار به درام من همان فرودگاه را پیشنهاد می کنم . بانکها نرخ کمتری را محاسبه می کنند.
8- مدیکال خیلی ساده و فرمالیته است.
9- برای مصاحبه سعی کنین حداقل 1 ساعت قبل از زمان تعیین شده در نامه تون سفارت باشید.
10- سعی کنید برای آشنا شدن با فرهنگ و محیط آنجا اگر مشکل پیاده روی ندارید در ساعات مختلف روز و شب این مهم را انجام بدید خالی از لطف نیست.
11- یکشنبه ساعت 9 شب به بعد میدان جمهوری فراموش نشود.
12- اگر قصد خوردن غذا بیرون هستید به kfc که نزدیک لوناپارک هست بروید.
13- این مهم را در نظر بگیرید که ما را به آمریکا دعوت کرده اند چرا استرس داشته باشیم . سعی گنید این موضوع را همواره در خاطر داشته باشید و به دیگران نیز انرژی مثبت بدهید.
14- همواره برنامه ریزی کارها و زمان در انجام کارها فراموش نشود.
می بوسمتان با آرزوی بهترینها
78$$ - 4persons
زندگي بافتن يك قاليست، نه همان نقش ونگاري كه ميخواهي،
نقشه رااوست كه تعيين كرده،تو فقط ميبافي ،نقشه راخوب ببين!
نكندآخركار، قالي زندگيت رانخرند.





(2013-06-13 ساعت 10:59)sonnnna نوشته:  من یک سوال داشتم،
با گوشی ای که جی پی اس داره میشه یا حتما باید آیپد باشه؟
میشه از تهران نقشه ایروان رو بخرم و همراه داشته باشم؟

همونطوری که توی سفرنامه توضیح دادم با گوشی مجهز به جی پی اس هم میتونید. اونجا یه سیم کارت بخرید و روش بذارید که اینترنت داشته باشه.
هر قسمت از نقشه ایروان که لازم باشه از طریق اینترنت دانلود میشه و شما لازم نیست کاری بکنید. فقط یک نرم‌افزار navigation مانند Google Maps یا Sygic یا iMap روی گوشی داشته باشید.
(2013-06-15 ساعت 04:58)Leila12020 نوشته:  ببخشيد سيم كارتتون رو كجا پانچ كرديد چون براي آيفون بايد پانچ بشه

اگر منظورتون اینه که سیم کارت رو کوچیک کنم، اصلا نیازی به این کار نبود. اورنج سیم کارت میکرو هم داره. ویوا هم همینطور.
(2013-06-16 ساعت 08:21)hutsa83 نوشته:  آيا هنوز تاريخ خاتمه اعتبار مديكال يكساله هستش؟ چون ميگفتن قراره 6 ماهه بشه؟

بله ظاهرا هنوز یکساله است.
(2013-06-18 ساعت 14:40)ana3 نوشته:  دوستان دو تا سوال داشتم 1. این که کپی صفحات پاسپورت شامل صفحات سفید که نمیشه؟؟
2. آیا پاس قبلی هم نیاز هست؟؟

۱- کپی فقط صفحه اول پاسپورت (صفحه عکس و مشخصات) مگر اینکه آفیسر مشخصا بگه کپی تمام صفحات رو بده.
۲- خیر
ما هفته پیش تو ایروان مصاحبه داشتیم.
- همسرم برنده اصلیه
3 نفریم
- شغل دو تامون غیر دولتی
- سربازی
***نتیجه => کلیرنس آبی

- از همسرم همه مدارک شناسایی رو خواستن با ترجمه. بجز کارت ملی
- 2 تا عکس
- آخرین مدرک تحصیلی همسر
- کارت پایان خدمت بدون ترجمه!
- تمکن مالی

- از من و پسرم هم فقط مدارک شناسایی رو با ترجمه خواستن +سوء پیشینه من (قبلا کشور دیگر هم بودم)..تمکن مالی من یا مدارک تحصیلی ازم نخواستن

- ما مدارکمون خیلی کامل بود... اما نصف بیشترش اصلا لازم نشد!
- یه نقشه از یروان میذارم ..یه جاهایی رو علامت زدم تا اونجاییکه حضور ذهن داشتم.

[عکس: tQN.jpg]

نقشه ایروان (از اینجا میتونین سایز اصلی شو دانلود کنین)

- ایروان شهر خیلی آرومیه. همه سرشون به کار خودشونه... اصلا تو اون مدت درگیری و دعوا و داد و بیداد ندیدیم.
- یه تفاوت عمده ای که مردمش با کشور های اروپایی دارن اینه که توی اروپا هر جا بری بهت لبخند میزنن و خیلی خوش برخوردن. اما ما که خرید میکردیم گاهی حتی نگاهمون هم نمی کردن چه برسه به لبخند. کلا فکر میکنم مردمش زیادی خونسردن.
- ایروان هوای فوق العاده ای داره و تو یه هفته ای که اونجا بودیم بزرگترین تفریحمون پیاده روی بود. اگر بچه کوچیک دارین حتما کالسکه همراهتون ببرین
غذا و خوراکی تا جاییکه میتونین ببرین.... ما با هواپیما رفتیم اما همه چی همراهمون بردیم. غذاهای آماده هانی و تن ماهی خیلی به درد میخورن... ما یه مقدار برنج خام هم بردیم که با اون غذاها میخوردیم. نون ، پنیر ، چای و شکر، شیرینی، آبمیوه و کیک برای پسرم.
- اونجا بخواین چیزی بخرین اولا نسبت به ایران گرونه.. دوم همه چی ارمنی و روسی نوشته شده و اکثر فروشندگان هم انگلیسی بلد نیستن در نتیجه باید کالای مورد نظرتون رو حدسی بر دارین!!
- آب شهری خیلی خوبه
-میدون اپرا و دریاچه قو برای استراحت عصرگاهی خیلی خوبه

میدون اپرا
[عکس: 72135203863399914024.jpg]

دریاچه قو
[عکس: 22781434916657804483.jpg]

[عکس: 03165896750848113306.jpg]


-میدون جمهوری بعد از 9:30 شب عالیهههههههه

[عکس: 24929773387837962660.jpg]

[عکس: 66222459374851852619.jpg]



- سیم کارتهای ویوا سل رو میتونین در کل سطح شهراز طریق دستگاه شارژ کنین. گزینه زبان فارسی هم داره
- حداقل کرایه تاکسی ها 600 درامه (حدود 6000 تومان) ...اگر تاکسی ، تاکسی مترش رو روشن نکنه معمولا هر مسیری رو 1000 درام میگیره
- هزار پله(کاسکاد) رو حتما ببینید خیلی قشنگه. اگر زودتر از 5 اونجا باشین میتونین موزه هاش رو هم بازدید کنین
هزار پله
[عکس: 40844319631425929068.jpg]

نمای ایروان از بالای هزار پله

[عکس: 10080159674323595773.jpg]

[عکس: 22474815748520722745.jpg]


- کی اف سی و پیتزا هات خیلی خوب بودن
خیابان تومانیان رو بروی دریاچه قو
[عکس: 33999616141327881057.jpg]

- مدیکال با دکتر انوش بودیم که خلوت بود و خیلی هم خوش اخلاق بود. با اینکه باردار بود اما خودش ما رو تا آزمایشگاه و اطاق عکسبرداری راهنمایی کرد.
- مصاحبه خیلی راحته . و جالب اینکه ما تو ایران خیلی استرس داشتیم برای مصاحبه اما اونجا فکر کنم تحت تاثیر فضای آروم شهر، ما هم خیلی آروم و بدون استرس رفتیم برای مصاحبه.
- من همیشه فکر میکردم برگه آبی یه ورق کوچیکه مثل کاغذهای یادداشت اما یه کاغذ آبی پرررررر رنگ آ4 بود!!!!
- تا جاییکه میتونین به افراد مسن هموطن که معمولا اونجا سر در گم میشن ، کمک کنین

در پایان باید از مدیران این سایت عالی برای تمام زحماتشون تشکر کنم
همینطور هم از تک تک نویسندگان خاطرات قبلی که با سفرنامه های عالی و پر بارشون سفر رو برامون خیلی راحت کردند.
کیس نامبر:**88/نفر3/ ایروان /کارنت: 10Apr /مصاحبه: 12 جون/کلیرنس برگه آبی/ کلیر 8 آگوست - 57 روز/دریافت ویزا 14 آگوستCool


سفرنامه ی من...

بعضی از نکته های این سفرنامه:
ارائه ی گواهی موقت پایان دوره لیسانسم + ارائه ی تمکن مالی با مبلغ 20000 دلار+ تبدیل انواع ارز+گرفتن پول از کارت شتاب ایرانی
سلام بدون مقدمه چینی میخوام سفرنامم رو شروع کنم . از اونجایی که سفر نامه های خوبی تو این تاپبک هستش دیگه لازم نمیدونم که منم یه سفر نامه ی کامل مثل باقی دوستان بزارم. فقط یکسری نکته در قالب سفر نامه میگم که حس میکنم دونستن اونا خوب هستش.
از اینجا شروع میکنم که بعد از مشخص شدن روز مصاحبه مشغول جمع کردن مدارکم شدم. دیپلم و فوق دیپلمم رو ترجمه کردم. و برای لیسانسم گواهی موقتی با این موضوع که من تمام واحد های لیسانسم روپاس کردم و گواهی پایان دوره من در حال بررسی هستش گرفتم (چون زمانی که اقدام کردم، امتحان های پایان ترم دانشگاه شروع شده بود. و نمیتونستن پایان نامه رو به من بدن) و تو اون گواهی نوشته شده بود این گواهی غیر قابل ترجمه هستش. این گواهی تنها گواهیی بود که میتونستم بگیرم که نشون بده من دوره ی لیسانسم رو تموم کردم. با این حال من این گواهی موقت رو ترجمه کردم.
نامه ی تمکن مالی رو هم تو 1 ساعت از بانک پاسارگاد گرفتم. من تحقیق زیادی در مورد بانک و شیوه ی دادن تمکن مالی کردم. و از اون جایی که بانک پاسارگاد در خارج از کشور تا حدودی شناخته شده هستش و تمکن مالی رو سریع صادر میکنه تصمیم گرفتم از این بانک بگیرم.
حدود 10 روز قبل از سفرم اقدام به خرید بلیت اتوبوس کردم. وقتی تماس گرفتم با شرکت، به من گفتن که صندلی خالی برای اون روز وجود نداره. ولی ممکنه کسی بلیت یا رزروش رو کنسل کنه. حدود 2 روز قبل از حرکتم دوباره تماس گرفتم و به من گفتن که یک صندلی خالی هستش. بلیتی که محض احتیاط یک روز زود تر گرفته بودم رو پس دادم و بلیط جدید گرفتم.
روز حرکت فرا رسید و اتوبوس ما ساعت 12:30 حرکت کرد. حدود 20 دقیقه به صبح به گمرک رسیدیم ريال رو به درام تبدیل کردم و پس از چند ساعت از هر دو گمرک خارج شدیم و ساعت 12 ظهر رسیدیم به ایروان. و یه تاکسی گرفتم و مستقیم به گرمی هاستل رفتم.
مدیکال
با تاخیر نیم ساعته به بیمارستان رسیدم. به لوسی(منشی دکتر کریستین)حضورمو اعلام کردم و بعد از چند دقیقه وارد اتاق شدم و بعد از چند دقیقه لوسی جلوم نشست و با سوال های متعدد منو به رگبار بست. حتی موقعی که قد و وزن من اندازه گیری میشد لوسی از من سوال میکرد. لوسی مثل یه ماشینی بود که برنامه ی سوال کردن واسش نوشته شده بود. بعد از ویزیت، دکتر کریستین 2 تا کاغد معروف رو به من داد. اول رفتم برای ایکس ری. اونجا با چند نفر ایرانی از جمله دوست خوبم آقا میثم آشنا شدم که از بچه های مهاجرسرا هم هستن. عکس رو گرفتم و منتظر شدم تا کارشناس عکسمو تایید کنه. وقتی کارشناس عکسمو دید و یهو عصبانی شد و خودش اومد از من عکس گرفت و با اون خانمی که اونجا بود یه بحثی کرد که فکر کنم سر این بود که اشتباه عکس میگره.
بعد از عکس رفتم آزمایش خون بدم. ساختمان آزمایش خون دقیقا پشت بیمارستان هستش که بقل اتاق لباس شویی هستش. وارد آزمایشگاه شدم. تو همون زمان لوسی با من تماس گرفت و گفت که تو عکس مشکلی دیده شده و من باید برگردم پیش دکتر. شاید باورتون نشه ولی از آزمایشگاه تا اتاق دکتر به هزار تا چیز فکر کردم. از استرس زیاد این مسیر برام خیلی طولانی شده بود. سریع وارد اتاق شدم و از لوسی سوال کردم چی شده؟ لوسی گفت که تو قبلا کمبود وزن پیدا کرده بودی؟ گفتم نه. گفت اشتهات کم شده بود؟ گفتم نه گفت تواحساس مریض بودن نمیکنی؟ گفتم نه. وقتی این سوال ها رو از من میپرسید حالم هی بدتر میشد. در نهایت به من گفت که تو عکس ایکسری نشونه های سل هستش. وقتی این حرف رو شنیدم حسی بدی داشتم که تا حالا تجربه نکرده بودم. حالا هم لوسی و هم دکتر کریستین داشتن هم زمان با من حرف میزدن. دوباره از من سوال ها رو پرسید اینبار با دقت بیشتر جواب دادم. باز هم هیچ نشونه ای که من سل داشته باشم وجود نداشت ولی عکس چیز دیگه ای نشون میداد. بعد دکتر به من گفت شاید قبلا گرفته باشی و الان تو دوره ی اکتیو نباشی. و گفت سفارت با این بیماری مشکل داره و اگر شما سل داشته باشد باید درمان بشید و بعد مهاجرت کنید و درمان شما هم باید تائید بشه.
بعد دکتر کریستین با لوسی صحبت کرد و لوسی به من گفت که باید برم کیلینیک تخصصی سل تو ایروان. دکتر یه نامه نوشت و به همراه عکس ایکس ری من رو به من داد و گفت اینو ببر اونجا بعد آدرس اونجا رو به من داد. بعد از دادن آزمایش خون سریع یه تاکسی گرفتم که برم کیلینیک. متاسفانه تاکسی منو اشتباه برد به یه جای دیگه. با هزار بد بختی کیلینیک رو پیدا کردم. کیلینیکی که هیچ تابلویی نداشت و فقط یه پرچم ارمنستان اونجا نصب شده بود. وقتی وارد اونجا شدم پذیرش اونجا نامه ی دکتر رو دید و یه نگاهی به من کرد و لبخند زد. جالب اینجاست که تمام کسایی که تو اون کیلینیک مشغول هستن، خانم و همه سن بالا هستن. با یک پرستار صحبت کرد که منو راهنمایی کنه. پرستار منو برد به یه اتاقی که باید عکسمو اونجا برای بازرسی تحویل میدادم. تو اون اتاق چند نفر نشسته بودن که همه بجز یه نفر مشغول سیگار کشیدن بودن اون جا بود که مضر بودن سیگار شک پیدا کردم. عکس منو گرفت یه نگاهی بهش کرد و با اون پرستار راهنمام صحبت کرد و منو برد که دوباره عکس بگیرم . کیلینیک اتاقاش تاریک بود و چراغ های راهروش خاموش بود. اون ساختمون به هر چیزی شبیح بود جز کیلینیک تخصصی.
وارد یه اتاقی شدم که یهو یه زن چاق و کوتاه قد با جیق و داد جلوی ما ظاهر شد. توجه کنید که دیدن این زن برای افراد زیر 12سال و بیماران قلبی توصیه نمیشه. با اخم شدیدی به من فهموند که دنبالش برم. رسیدیم به اتاقی که یکسری تجهیزات پزشکی و دستگاه عکس برداری ایکس ری بود گفت بخواب روی تخت. وقتی خوابیدم اون خانمه اینقدر محترمانه کمکم میکرد که درست روی تخت بخوابم که چند بار قلنج گردن و کمر شکست. انگار میخواست منو سلاخی کنه. گفت همینجا بمون و تکون نخور(البته نه به این سادگی). بعد اتاق رو ترک کرد. اینقدر دستگاه قدیمی و داغون بود که با خودم میگفتم این اصلن عکس میگیره؟ درست عکس گرفتنش پیشکش . صدا های خیلی عجیبی میداد. یهو بعد از چند دقیقه صدا ها قطع شد و اومد تو اتاق و عکس رو روی تخت گذاشت و دوباره رفت بیرون. چند دقیقه بی حرکت موندم هیچ اتفاقی نیوفتاد. حس کردم که باید دنبالش میرفتم. از اتاق اومدم بیرون و دنبالش گشتم. وقتی پیداش کردم کلی عصبانی شده بود و منو دوباره به اتاق برد و دوباره از من عکس گرفت اینبار خیلی سریع انجام شد. نمیدونم چه اتفاقی افتاده بود!
بعد پرستار راهنما منو برد و از ظرف هایی داد که باید 3 نوبت آزمایش خلط میدادم. نمونه ای اول رو باید همونجا میدادم. تو این مدت لوسی به عنوان مترجم تلفنی من بود. و واقعا دستش درد نکنه. بعد از نمونه دادنم کارم تموم شد و برگشتم به هاستل.
از اینکه پروسه ی مدیکالم دچاره مشکل شده ناراحت بودم. و از یه جهت دیگه که شاید من واقعا مشکلی داشته باشم که تا حالا متوجه نشدم نگران بودم. با چند نفری که پزشکی خونده بودند صحبت کردم. و به من گفتن کسایی که سیگار یا قلیون میکشن این نشونه ها تو ریه شون به وجود میاد که شبیه نشونه های سل هستش. با شنیدن این حرف کمی آروم شدم.
روز مصاحبه
تو صف سفارت که بودم یهو دیدم یک سمند به عنوان تاکسی یکی از کارکنان سفارت رو رسوند. بگی نگی حس خوبی داشتم. گفتم اگه ایرانی تو سفارت نباشه ماشینش هست. وارد سفارت شدم. نوبت مصاحبه ی من شد. وارد کابین شدم. با لبخند سلام کرد و آفیسر جواب سلام منو داد و با لبخند به من خوش آمد و تبریک گفت و بدون قسم خوردن شروع کرد از من سوال کردن. اون روز کیس های قبل من برگه آبی گرفتن. آخرای مصاحبه به من گفت خیلی خیلی خوبه. پرونده ی شما بدون مشکل هستش و بهتون تبریک میگم و همه چیز کامله. با خودم گفتم یا این تعریف و تمجید یکضرب گرفتم تا اینکه برگه آبی رو بیرون آورد و باقی ماجرا ...
فردای روز مصاحبه جواب آزمایشم آماده شد و من رفتم جواب رو گرفتم و از دکتر اونجا سوال کردم که من سل دارم؟ گفت نه تو حالت خوبه. و اونجا خیالم راحت شد.
رفتم پیش دکتر کیریستین و جواب آزمایش رو دادم. و به من گفت فردا بیام و پروندمو بگیرم.

آسانسور
یک نکته ی خیلی ظریفی هستش که باید بهتون بگم. اینکه آسانسور های اونجا مثل آسانسور های ایران نیستش که وقتی طبقه رو انتخاب میکنی بعد از چند ثانیه در بسته بشه یا سنسور اگر چیزی رو حس نکنه در بسته بشه.
من فکر کردم که آسانسور های اونجا اینطورین. جاتون خالی اومدیم از آسانسور بیمارستان استفاده کنیم بریم طبقه ی 4. من و یک آقای متشخص منتظر موندیم تا آسانسور برسه و سوار شیم. بعد از کلی سروصدای عجیب و صدای زنجیر، آسانسور رسید درش باز شد و یک خانم میان سالی رو دیدم. فکر کردم که اونم میخواد بره به طبقات دیگه. پس من اول وارد شدم و دکمه رو زدم و بعد از چند ثانیه دیدم صدای دادوبیداد میاد. برگشتم دیدم چی میبینی؟ اون کسی که بعد از من میخواست وارد بشه مونده لای در آسانسور و اون خانم میان سال داره بهش کمک میکنه که از در رد بشه(مثل کارتونای تام و جری). من خیلی ناراحت شدم و اونا به من اخم کردنو یه چیزای میگفتن. منم گفتم هرچی بگی خودتی. البته کلی هم "آیم ساری" گفتم. اون زنه اینقدر گفت گفت که آخرش اون مرد متشخص یه چیزی بهش گفت که زنه ساکت شد. اون زن هم خدمه آسانسور بود.
رفتم طبقه ی 4 گفتند پروندتو برو از دکتری که تو اون اطاق بگیر. رفتم در زدم و وقتی در رو باز کردم یهو ضربان قلبم رفت بالا. من باید پروندمو از همون آدم متشخصی میگرفتم که گذاشتمش لای در آسانسور. همین بود که نمیدونستم چیکار کنم. خلاصه پروندمو گرفتم.

صرافی(تبدیل ريال به درام در ایروان)
صرافی-دریافت ريال از کارت های شتاب ایران در ایروان
یه صرافی هستش نزدیک میدون هراپراک(جمهوری) به نام صرافی ایرانیان که اونجا میتونید با کارت شتابت ایرانی پول بگیرین. مثلا خدای ناکرده پول احتیاج داشتین میتونین با کارت های شتابتون که واسه ایرانه اونجا ريال دریافت کنید.
صرافی-تبدیل ريال به درام
رو تابلوی صرافی سوپرمارکت ساس دیدم که ريال هم میخرن. و رو تابلو نوشته 8. گفتم خیلی خوبه چون من لب مرز با قیمت 8.6 خریدم. پس تصمیم گرفتم یک بار امتحانش کنم ببینم واقعا ريال رو میخرن! من لب مرض هر 5814 درام رو خرییدم 50000تومن پس.
طبق محاسبات من
خرید درام لب مرز
8.6/50000=5814 درام
خرید درام در سوپر مارکت ساس باید بشه
8/50000=6250 درام
پس با این حساب تبدیل کردن ريال به درام اینجا به صرفه هستش.
ولی وقتی تبدیل کردم با این فرمول مواجه شدم.
500000*0.008=4000 درام
به زبون ساده سرم کلاه رفت.
از واقعیت 1814 درام و از محاسبات من 2250 درام فاصله داشتم. البته این یک نوع کلاه برداری حساب میشه چون فرمولی که استفاده میکردن فرق میکرد.

اینو نوشتم واسه آمادگی دوستان که مثل من شکه نشن.

خوراک و ساندویچ معروف ایروان
اگر شما حوس همبرگر کردین هیچوقت به مغازه های ساندویچی نرین. چون هر همبرگر برای شما حدود 16000 تومن آب میخوره. کافیه یه چرخی بزنید و کیوسک هایی که همبرگر و انواع ساندویچ میدن رو پیدا کنید چون این کیوسک ها با قیمت ¼ به شما ساندویچ میدن.
ساندویچ معروف ایروان به اسم شاگورما (گ رو طوری باید تلفظ کنی که نه گ بشه نه ق) هستش که خیلی خوشمزست. و با گوشت مرغ درست میشه. یجا رو پیدا کردم که خیلی خوشمره هستش. وقتی از میدون هراپراک وارد خیابان نعلبندیان میشی اولین میدون چند تا کیوسک هستش که آخرین کیوسک داره. قیمتش هم 500 و 600 هستش. علت اختلاف قیمتش سر این هست که با 2 نون درست میشه.

شخصی به نام نادر
روز اول داشتم تو خیابون قدم میزدم یهو شخصی رو دیدم با پیراهم صورتی براق کراوات سورمه ای و شلوار قهوای. تو دلم گفتم این ایرانیه. اومد جلو و به زبان پارسی به من گفت ایرانی هستی. (من تیشرت پارسی پوشیده بودم) گفتم آره. و شروع کرد صحبت کردن در مورد خودش. و در آخر گفت هر کجا میخوای بری به من بگو من تورو میبرم. ماشین بهت میدم و خونه بهت اجاره میدمو از این حرفا. و یه برگه ای داد که گفت من تو این کلاب کار میکنم. امشبو بیا اونجا. گیر سه پیچ داد که بریم اونجا. ما هم خالی های متنوع بستیم که اون شب مارو ول کنه. اسم این شخص نادر هستش
چند روز بعد تو میدون هراپراک دیدمش و اومد جلو و دوباره گیر دادناش شروع شد. و میگفت تو منو یادت نیست، کارتمو انداختی دور، تو نمی خوای بیای و از این حرفا. دوباره منو دعوت کرد و من هم دوباره پیچش رو انجام دادیم. هدف از این نوشته اینه که شما سعی کنین از این آدم دور باشین چون هدف اونها فقط جیب شماست.

نکته ها:
اگه خواستین ایرانی ببینین برین میدون هراپراک
پولتونو لب مرز چینج کنین(ريال به درام)
ريال رو تو ایروان به درام تبدیل نکنید
ساندویچ رو از کیوسک ها بخرین
دکمه ی طبقات آسانسور رو زود نزنید بزارید همه وارد بشن بعد
یه زیر گذری تو خیابان ابویان هست که زیرش کلی فروشگاه. من بار ها و بارها اونجا گم شدم. مثل مربع برمودا هستش. بنظرم یکی از جاذبه های ایروان هستش(به شوخی)
تو ایروان جاروی گیلانی هم استفاده میکنن

شماره کیس: **85
کنسولگری:ایروان
تاریخ مصاحبه:12jun
دریافت ویزا:15Aguste
ورود به آمریکا:---
دریافت گرین گرین کارت:---
درود به همه همقطاریهای خوب و مهربانم Smile

شاید سفرنامه ماها که کیس نامبر بالاتری داریم، برای همقطاریهامون بیشتر جنبه خواندن و نه استفاده برای مصاحبه داشته باشه و از این جهت که نوشتن سفرنامه برای ما که از مهاجرسرا استفاده زیادی کردیم، به نوعی یه وظیفه شرعی، عرفی، انسانی و ... هست، من هم سفرنامه خودم رو خیلی جمع و جور نوشتم، چون دوستان قبل از من ، سفرنامه های خیلی خوبی راجع به ایروان نوشته بودن.

دلم می خواهد در ابتدا از دوستای خوبم که تو این مسیر از ابتدا همراه بودن، تشکر فراوانی کنم ... محمد عزیز که در دوران مصاحبه کنار ایشون و پسر گلشون بودم و علاوه بر راهنمائی های خوب و ارزشمندش، کلی آرامش به من داد و کلی با هم خوش گذروندیم. رضا بیات عزیز که با حرفاش کلی راهنمائیم کرد، نوششهنار مهربون که راهنمای بسیار خوبی برای من بودن، آیـــ کمالی مهربان که مادرانه به فکر مصاحبه من بود. همچنین دوستای خوبم، امیر 82، مهدی، رضاق، هدیه، امیر مهاجر، صادقی، مهدی 110، پویا و ... تشکر می کنم که کنار این عزیزان بودن تا آخر این مسیر رفتن رو برای من راحت تر کرد.

شرایطم براتون توضیح میدم که برای دوستانی که احتمال یه ضرب میدن برای ویزا ، در جریان قرار بگیرن:
تعداد: 1 نفر مجرد،
سن: سی و اندی ساله،
تحصیلات: لیسانس مهندسی ، فوق لیسانس مدیریت
شغل: مدیرعامل شرکت خصوصی
خدمت سربازی: کارت معافیت
مسافرت خارجی: آلمان، هلند، لوکزامبورگ، ترکیه 3 بار، امارات 4 بار، ارمنستان 2 بار، تایلند

اینا رو گفتم که این نتیجه برسم که احتمال ویزای یک ضرب من وجود داشت و همه دوستان می گفتن که احتمال یک ضرب وجود داره اما به خودت و روز مصاحبه بستگی داره، اما من خودم احتمال ویزای یک ضرب رو خیلی کم می دونستم.

از اونجائی که شماره کیس من بالا بود، در ابتدا و پس از اعلام سری دوم کارنتی ها که خیلی کم کارنت کرده بودن، داستان رو زیاد جدی نگرفته بودم، چون من ویزای اقامت استرالیا هم داشتم و با خودم می گفتم، اگه شد که چه بهتر، اگرم که نشد، حتما نباید میشده Wink اما قبل از عید و با اعلام سری 4 و 5 کارنتی ها دیگه مطمئن شدم که من زمان مناسبی کارنت میشم که حتی اگه کلیر هم بخورم، نزدیک 100 روز بعد از مصاحبه وقت کلیرنس دارم ( با این همه تا خود روز مصاحبه داستان لاتاری رو جدی نگرفتم )
تا اینکه کیس من تنها با چند عدد جزئی اختلاف با عدد 8900 توی ماه اپریل کارنت شد و تاریخ مصاحبه ما برای جون مشخص شد. از اونجائیکه از سریهای قبلی کارنتی متوجه شده بودم که KCC شماره های نزدیک به آخرین عدد کارنتی رو به صورت خودکار برای تعدیل تعداد مصاحبه ها در آنکارا، تغیر سفارت میداد، با پیش بینی که کرده بودم، میدونستم سفارت من که از اول آنکارا بود، به ابوظبی یا ایروان تغیر می کنه. البته برای من زیاد فرقی نداشت، اما در ظاهر ویزاهای یک ضرب ایروان و ابوظبی بیشتر بود و شانس بیشتری برای یک ضرب توی این کنسولگری ها بود. با این همه که می دونستم برای من این سفارتها بهتر هستن، اما هیچ نامه ای به KCC برای تغیر سفارت نزدم. من در ابتدا که فرمها رو پر کرده بودم، نه با مهاجر سرا آشنا بودم که تاپیک چگونه فرمهای فیلان و بیسار رو پر کنیم رو بخونم ، نه با جای دیگه ... خودم همینجوری پر کردم و بدبختی شرایط شغلیم رو توی فرم طوری نوشتم که انگار سازنده راکتور هستم، چون با ذهنیتی که از پرونده استرالیا داشتم، فکر می کردم که خودم و باید یه مهندس حرفه ای تمام عیار نشون بدم! از طرف دیگه تاریخ تولدم رو هم اشتباه نوشته بودم و آدرسی هم از خودم در امریکا نداده بودم ! باز هم با همه اینا و اینکه می دیدم بچه ها برای کوچیکترین اشتباهشون سریع با KCC تماس می گیرن یا فرم جدید میفرستن، من فرم جدید نفرستادم ! ( این تاکید من رو روی فرم جدید نفرستادن و ارتباط کم با KCC رو داشته باشین تا برسیم به آخر داستان !

بعد از اعلام کارنتی 2 ماه وقت داشتیم تا روز مصاحبه و من شروع کردم کارهای سفر رو انجام دادن، از قبیل زنگ زدن برای هتل و آپارتمان، پیدا کردن بلیط و ... از طرف دیگه مدارکم رو برای ترجمه آماده کردم که تحویل دارالترجمه بدم. چند تا دارلترجمه پیدا کردم و ازشون می پرسیدم که آیا بعد از ترجمه ، می تونین برای من ایمیل کنین و آیا من اجازه اصلاح دارم یا نه، که بالاخره یکی که هم قیمتش مناسب بود و هم به من اجازه اصلاح در متن ترجمه و همچنین ظاهر و چیدمان رو داد، به عنوان مترجم انتخاب کردم. مدارکم از قبیل شناسنامه، کارت معافیت، کارت ملی، دیپلم، پیش دانشگاهی، لیسانس، فوق لیسانس، سند خونه، سند ماشین، مدارک شرکت و آخرین تغیرات شرکت و مدارک معافیت رو دادم برای ترجمه ( هر چند که مطمئن بودم به خیلی از اینها نیاز نخواهد بود).
یه چیزی یادتون باشه که علیرغم اینکه می دونیم روز مصاحبه به خیلی از این مدارک نیاز نخواهد شد، باز هم من توصیه می کنم که همه اینها رو برای ترجمه بدین و با خودتون روز مصاحبه همراه داشته باشین، چون بودن اینها توی کیف مدارکتون، اعتماد به نفس خیلی بالائی بهتون میده و مطمئن میشین به خاطر کمبود یه مدرک تمرکز ذهنیتون رو از دست نمی دین Big Grin مثل سربازی که با تجهیزات کامل به میدون جنگ میره.

از طرف دیگه از دکتر کریستین و انوش هم وقت گرفتم و هر دوشون خیلی خوب به من جواب دادن و وقت مصاحبه تعین کردن، علت اینکه از هر دوشون وقت گرفتم این بود که چون پرواز ارمنستان شنبه، دوشنبه و پنجشنبه انجام میشه، من طوری از اینها وقت گرفتم که اگه پرواز روز شنبه پبدا نشد، وقت دکتر بک آپی هم داشته باشم. از طرف دیگه برای من مصاحبه به زبان انگلیسی یا فارسی تفاوت زیادی نمی کرد.

در نهایت کارهای واکسن رو پیش دکتر طاهرنژاد عزیز و مهربان انسیتو پاستور تکمیل کردم و بعد از اینکه کارت واکسنم کامل شد، یه کپی رنگی ازش گرفتم که روز مدیکال کپی رو تحویل دکتر بدم. هر چند که بعد از مدیکال ، برگه واکسن شما توسط پزشک معتمد سفارت در یک فرمت جدید به شما داده میشه و کارت زرد بین المللی ارزشی نداره.

از اون اول علیرغم اینکه فامیلهای دور و نزدیک زیادی در امریکا داشتیم، به هیچ کدومشون چیزی نگفتم، و دلم نمی خواست برای اسپانسر شدن به کسی رو بندازم، که بعداً متوجه شدم چقدر کار خوبی کردم. بنابراین باید گواهی تمکن می گرفتم از بانک. من توی سه تا بانک ملی، پارسیان، رفاه حساب داشتم. در ابتدا مبلغ 138 میلیون تومان از بانک ملی گواهی تمکن گرفتم، اما از اونجائی که گواهی این بانک هیچوقت به دل من نمیشینه، از بانک پارسیان هم گواهی گرفتم.

بعد از چند روز و بعد از صحبت با چند تا از بچه ها، تصمیم گرفتم مبلغ تمکن رو کم کنم و به یه مقدار معقول بروسنم، که در نهایت مبلغ 62 میلیون تومان از بانک پارسیان تمکن گرفتم.در خصوص تمکن مالی، پیشنهاد من بانکهای خصوصی هستش، چون حساسیت روی بانک های خصوص کمتر به نظر میاد، از طرف دیگه از بانکی تمکن بگیرین که مدت زیادی از افتتاح حسابتون می گذره. اما برای احتیاط با خودم، گواهی از بانک ملی رو هم بردم که اگه افسر گفت کمه، منم بهش گواهی دوم رو بدم. حتی برای اطمینان بیشتر سند خونه و ماشین رو همراه داشتم.

در نهایت با نزدیک شدن به زمان سفر، بعد از صحبت کردن با محمد عزیز، ایشون به من لطف زیادی کردن و اجازه دادن که در مدت زمان مصاحبه پیش ایشون بمونم، از مزایای پیش ایشون بودن این بود که اصلاً راجع به مصاحبه و نگرانیهای من حرف نزدن ! حتی وقتی من می پرسیدم که مثلا اگه افسر این موضوع رو گفت من چی جواب بدم، به من نگاه می کرد و می خندید ! که من بعد از مصاحبه فهمیدم که اون خنده خیلی بهتر از این بود که بخوام از پیش چیزی آماده کرده باشم !

من با هواپیما به ایروان اومدم، البته تجربه سفر زمینی به ایروان رو هم دارم، که بسیارخوبه و خوش می گذره ... کارهای ویزا رو به راحتی توی فرودگاه انجام دادم هیچ نیازی به دریافت ویزا از تهران ندارید و با توجه به راحتی پروسه ویزای ارمنستان ، پیشنهاد می کنم که اصلا وقت خودتون رو تلف نکنین. فرودگاه محمد عزیز دنبالم اومده بودن و با ایشون از طریق مینی بوس به منزل ایشون رفتم. از دفعه گذشته سیم کارت ویوا سل داشتم، اما چون کار نکرد، دوباره مجبور شدم که یکی دیگه بخرم، سیم کارت خوبی هست، هم اینترنتش مناسب هست هم آنتن دهی.

روز مدیکال رو دو روز قبل از مصاحبه با دکتر کریستین هماهنگ کردم و پیش ایشون رفتم. برای من فرقی نمی کرد که دکتر انگلیسی حرف بزنه یا فارسی، اما بعد از سئوالهای تخصصی که منشی ایشون می پرسید، من نظم عوض شد، چون هر چقدر هم که خوب انگلیسی حرف بزنید، شاید بعضی لغتهای تخصصی پزشکی رو بلد نباشید! البته بعدا که با دکتر انوش از طریق ایمیل مکاتبه کردم و ازایشون راجع به کنسل کردن وقت عذر خواهی کردم، ایشون به من گفتن که ظاهرا ایشون هم می تونن طبق درخواست مترجم فارسی در اختیار مراجعین قرار بدن. دکتر خودشون هیچ کاری نکردن غیر از امضا، همه کارها رو منشی ایشون انجام دادن.
2 روز بعد دوباره رفتم بیمارستان و جواب ازمایش، برگه واکسن جدید و عکس قفسه سینه رو گرفتم.

روز مصاحبه، صبح زود از خواب بیدار شدم، لباس خیلی رسمی ( کت و شلوار سرمه ای، پیراهن سفید و کروات نسبتا رسمی و شاد ) پوشیدم و رفتم سفارت. مجبور بودم همه این کارها رو خیلی آروم انجان بدم که محمد عزیز و پسرشون از خواب بیدار نشن Big Grin . طرفهای ساعت 8 از خونه اومدم بیرون ، اومدم سوار یه تاکسی مدل بالا شم، بی انصافا گفتن نه، برو سوار اون لادا بشو، خلاصه ما هم رفتیم سوار ماشین قدیمی لادا شدیم و این راننده ارمنی عزیز به جای سفارت امریکا ، من و برد دانشگاه امریکا توی ایروان ! بعدش هی به من می گفت همینه دیگه ! خلاصه به کمک مترجم گوگل روی گوشیم، به زبان ارمنی سفارت رو بهش نشون دادم و رفتیم سمت سفارت. آقای راننده عزیز همینجوری سرش و انداخته بود پائین که با ماشین وارد سفارت بشه ... بعدشم که پلیس سفارت نذاشت، کلی باهاش دعوا کرد ، خیلی با حال بود خلاصه ...
من نفر اول بودم توی سفارت، به همین خاطر آرامش بیشتری داشتم ، چون تجربه دوستام، در روز مصاحبه و ایرانیهای عزیزی که تمرکز آدم رو بهم میزنن رو دلم نمی خواست ببینم، زودتر از همه رفتم Winkکه بسیار هم کار خوبی کردم که زودتر اونجا بودم.خلاصه جلوی گیت اول ، پاکت مدیکال رو باز کرد و توش و نگاه کرد، بعد اسمم رو چک کرد، بعد من و فرستاد داخل، ورودی اول ساختمون سفارت یه پلیس خانم بازرسی بدنی و ایکس ری چک رو انجام داد و یه عدد 13 داد دست من Big Grin که من هم از دیدن این عدد 13 کلی خوشحال شدم.

تقریبا ساعت 8.45 بود که من نفر اول وارد سالن مصاحبه شدم. ساعت 9.13 دقیقه خانم ایرانی که مدارک رو می گرفتن، اولین نفر رو صدا کرد و من هم رفتم که مدارک رو تحویل بدم. قبل از مصاحبه یه پوشه با فولدهای مشمائی درست کرده بودم و مدارکم رو به ترتیبی که توی پی دی اف سفارت بود ، چیدم. آماده بودم تا هر آنچه که از من می خواد رو بهش بدم و با یه اعتماد به نفسی جولش واستده بودم که خودم نمیدونم چرا Big Grin خلاصه از پاسپورت، شناسنامه و ترجمه اش شروع کرد، بعد مدرک تحصیلی ، بعد تمکن مالی. همین !!!
اما از اونجائی که می دونستم پاکت مدیکال و همچنین کارت معافیت رو هم از من می خواد، اینا رو آماده گذاشته بودم، اما به ایشون ندادم، چون نخواسته بود ! بعدش به من کاغذی داد که 330 دلار رو به صندوق تحویل بدم. پول رو به صتدوق دادم و بعد از اینکه برگشتم بلافاصله گفت کارت پایان خدمت ! که من هم با خنده همیشگی که داشتم، بهش تحویل دادم. بعدش هم پاکت مدیکال رو از من گرفت. آدرس امریکا و همینطور تغیر شغل و اصلاح تاریخ تولد و اینا رو بهش گفتم و خودش برام با خودکار قرمز درست کرد. به نظر من ، این اصلاحی که ایشون برای من انجام دادن، از دادن فرم جدید خیلی بهتر بود ! چون اهمیت داستان رو کم می کنه ، هم حساسیت رو که چرا فرم و عوض کرده و فیلان و بیسار. از طرف دیگه وقتی اونجا صادقانه می گین که اصلاحات دارین، از نظر من خیلی بهتره و شما صادق تر به نظر میاین.
بعدش ایشون پرونده من و به افیسر تحویل داد ! اما کنار افیسر ایستاده بود و از روی پرونده من توضیحاتی به افیسر می داد که از اینجا متوجه شدم، این خانم هم انگار یه کامنتی روی پرونده من گذاشتن و کلی هم توضیح به افیسر دادن.

ساعت 9.13 که پرونده رو تحویل داده بودم، ساعت 10.13 افیسر من و به اسم صدا کرد. یعنی 1 ساعت داشت پرونده منو بررسی می کرد ! بعدش که رفتم داخل کابین، با لبخند و خوشحال ، تماس چشمی مداوم توی چشماش و با اعتماد به نفس و آرامش، منتظر کلی سئوال بودم که گفت، قسم بخوریم، من هم گفتم حتما، بخوریم ، بعد از قسم خوردن گفت این آدرس چه کسی هست که می خوای بری پیشیش ؟ من هم گفتم دوستم ... به نظر من دوستانی که اسپانسر ندارن، بهتر هستش که برای آدرس در امریکا از دوستاشون کمک بگیرن، چون این به یه نوعی نشون میده که من کسی رو نداشتم که اسپانسرم بشه ! بعدش هم ازم پرسید که شغلتون الان چی هست، که من گفتم واردات ! همین و همین !!! خیلی راحت این و بیان کردم و ایشون هم پذیرفت.
بعدش گفت پاسپورتت اینجا میمونه تا ویزاتون صادر بشه و پرسید شماره تلفنی توی ارمنستان دارین ؟ که من شماره موبایلم رو از حفظ براش گفتم و همونجا شک کردم که شاید اشتباه گفته باشم ! پس پیشنهاد می کنم شماره تلفن ارمنستان رو روی یه کاغذ بنویسین و با خودتون ببرین.

از اونجائیکه برای محمد عزیز قرار بود مهمان بیاد، من هم باید خونه ایشون رو ترک می کردم، با ذهنیتی که از قبل داشتم و اینکه دلم نمی خواست تنها باشم و به توصیه مهدی عزیز، رفتم هاستل گرمی ، که اولین بارم بود همچین جائی رو تجربه می کردم Smile محیط گرم و صمیمی با کلی آدم دوست داشتنی ... تجربه خوابیدن توی هاستل هم برام جالب بود ...

چون مصاحبه من روز پنجشنبه بود، تا هفته بعدش ایروان موندم و هر روز همش نگران بودم که چی شد و کی بهم زنگ می زنن و فیلان و بیسار ... ، بعدا فهمیدم که سفارت، پاسپورتهای ویزا خورده رو، فقط چهارشنبه بعد از ظهرها ، ساعت 4.30 تحویل میده ...
چهارشنبه بعد از ظهر، خانمی از سفارت زنگ زد و گفت ویزاتون حاضر شده، من هم اول رفتم بلیط برگشت گرفتم برای پنجشنبه، که البته چون همه کلاسهاش پر شده بود، فقط بیزنس کلاس خالی داشت، من هم گرفتم. بعدش هم سریع رفتم سفارت و پاسپورتم و پاکت زرد رنگ و گرفتم و فرداش برگشتم ایران.
امیدوارم که همه همقطاریهای ما موفق باشن و این قطار با همه مسافراش به انتها برسه ...
در آخر فکر می کنم که بهترین چیزی که در روز مصاحبه به من کمک کرد این بود که فقط و فقط حقیقت رو بیان کردم Smile
[عکس: 988643_469037029852473_953446308_n.jpg]

پیروز باشین.
2013AS88XX ♪ مصاحبه:جون ♪ یکضرب کنسولگری ایروان مقصد:CA♪ سفرنامه
♪ دلم مي خواهـد خانه اي داشته باشم پُـر دوست ... ♪
قسمت دوم سفرنامه

بعد از 52 روز انتظار بالاخره كلير شديم و شمارمون را در سايتشون ديديم ..و بلافاصله رفتيم آ‍ژانس هواپيمايي و براي پنجشنبه بليط گرفتيم..ايندفعه ميخواستيم كه از تاتو يك سوئيت ارزان اجاره كنيم ولي متاسفانه وقتي زنگ زديم گفتند رزرو شده. اين فصل چون هواي ارمنستان خوب شده مشتري هاشون زياد شده و بايد خيلي قبل تر جا رزرو كرد كه شامل حال ما نميشد..و باز با صوفي هماهنگ كرديم ولي اينباراصلا از جاش راضي نبوديم...

پرواز ما پنج شنبه ساعت يك و چهل وپنج دقيقه بود وقتي رسيديم بلافاصله رفتيم سفارت و دم در برگه آبي را نشان داديم و رفتيم داخل بعد از گذشتن از مامور امنيتي بعدي رفتيم داخل همان سالني كه كيف و وسايل را را روز مصاحبه تحويل ميداديم ولي اينبار پاسها و برگه آبي را داديم به خانمي كه فارسي را هم خيلي كم ميتوانست صحبت كند..او پاسپورتها را گذاشت توي پاكت و شماره تلفن و اسم و فاميلم را ياداشت كرد و گذاشت داخل پاكت و آن پاكت را داد و گفت بندازيدش داخل صندوق كه كنار در خروجي بود..و گفت هر وقت آماده شد باهاتون تماس ميگيريم..
دوشنبه وقتي به صورت اتفاقي رفتم سايتشون را چك كنم ديدم كيس نامبر ما را پاك كردن ويكدفعه شكه شدم وفكر كردم شايد اف بي آي چك خورده باشيم دوباره كه شمارمون را پاك كردن ..از دوستان خوب مهاجر سرايي كمك خواستم و نويد عزيز گفتن موردي نداره و باهاتون تماس ميگيرن و امير مهاجر عزيز هم مثل هميشه با صحبتهاشون به من آرامش و دلداري دادند كه هميشه ازشون ممنونم واميدوارم هميشه هر جا كه هستند موفق باشند..ولي با تمام اين صحبتها باز نگران بودم و به سفارت ايميل زدم وتا فرداش صبر كردم اما تا همين امروزم به ايميلم جواب ندادند..و سه شنبه هم يكسر رفتيم سفارت وباز از همانجا كه پاسها را تحويل داديم سوال كرديم اينبار يك خانم ديگه بودند و گفتند از هيچي اطلاع ندارند گفتن 5 روز كاري طول ميكشه تا ويزا را تحويل بدهند گفتيم شماره ما را از سايتشون پاك كردند و ما نگرانيم بهمون گفتند هيچي نميدانند و گفتند شايد اشتباه كرده باشند و اگر مشكلي باشد حتما با شما تماس ميگيرند و بايد منتظر بمانيد تا تماس بگيرن و گفتند براي شما امروز تازه شده سه روز اين حرفشون ما را نگرانتر كرد و گفتيم اگر قرار باشه تا چهارشنبه آماده نشه ممكنه پرواز پنجشنبه را از دست بديم و از آنجايي كه آ‍ژانس هواپيمايي هم گفته بود شنبه جا نداريم گفتيم آنوقت بايد تا دوشنبه اينجا بمانيم ..اينبار واقعا برايمان اين سفر خسته كننده شده بود ..با كلي نگراني از سفارت بيرون آمديم..خدا را شكر فرداش يعني چهارشنبه حدوداي ساعت 2:30 بود كه تماس گرفتند وگفتند ويزاي شما آماده هستش و امروز ساعت 4 اينجا باشيد..يك نفس راحت كشيدم وبعد هم رفتم سفارت با كپي پاسپورتم ,نگهبان جلوي در ورودي كپي پاسپورت را گرفت و اسمم را از داخل ليست اسامي اش خط زد واجازه داد برم داخل بعد هم رفتم داخل سالن مصاحبه و خيلي هم شلوغ بود يكسري آمده بودند براي مصاحبه و يك تعدادي هم بودند براي گرفتن ويزا كه تا آن زمان كه آنجا نشسته بودم يك پسر جوان يكضرب گرفتند.. در ضمن جالب بود که دو نفر بودند که گفتند یک روز قبلش یعنی سه شنبه پاسهاشون را تحویل داده بودند و روز چهارشنبه به آنها زنگ زده بودند که بیان ویزاشون را تحویل بگیرند ولی چون آنها فکر میکردند جمعه ویزایشان آماده میشود پرواز برگشت شان را برای شنبه گرفته بودند و پرواز پنچ شنبه هم جا نداشته که بتوانند بلیطشان را عوض کنند ..
بعد ازچند دقيقه يك خانم اعلام كرد كه براي دريافت ويزاي مهاجرتي به باجه 8 بياييد كه ايرانيها به همان ترتيبي كه وارد سالن شده بودند يكي يكي ميرفتند دم باجه..نوبتم كه رسيد رفتم جلوي باجه خانمي كه آنجا بود كپي پاسپورت را گرفتند و پاسپورتها را همراه با دو تا پاكت زرد رنگ و يك برگه كه براي پرداخت 165 دلار بود را تحويل دادند وگفتند كه اين پاكتها را نبايد باز كنيد و آمريكا كه رسيديد توي فرودگاه تحويل آفيسر مهاجرتي ميديد و 165 دلار را هم قبل از رفتن به آمريكا براي هر نفر بايد پرداخت كنيد ويك برگه ديگر هم بود كه گفتند اين براي سوشيال سکیوریتی نامبر هستش واين را بايد مطالعه كنيد.
بعد از گرفتن ويزا انگار كه ديگه سبك شده بودم بعد از يك سال استرس و بلاتكليفي و انتظار بالاخره ويزا تو دستهام بود ..وبعدش ديدم چقدر الكي اين همه حرص خورديم و نگران بوديم تو اين دو روزه و خدا را شكر كه به خوبي و خوشي تمام شد..بعد هم پنجشنبه رفتيم فرودگاه داخل فرودگاه داخل باجه اي كه پاسها را چك ميكنند همه صفحات پاسپورت را ورق زد وقتي رسيد به ويزاي آمريكا , ناخونشو كشيد به ويزا بعد هم گذاشت زير ذره بين!!داشت چك ميكرد كه اصل باشه (تو دلم گفتم برادر من يكساله ما شب و روز نداشتيم تا گرفتيمش بابا ولش كن ارجيناله)!خلاصه از آن گيت هم رد شديم و با پرواز ساعت 16 برگشتيم تهران..(اين سري وقتي رسيديم 4000 درام كرايه داديم به خاطر توقف جلوي سفارت و موقع برگشت هم 2500درام داديم)..
در آخر هم از همه دوستان مهاجرسرايي و مديران محترم مهاجرسرا تشكر ميكنم كه اگر اين سايت و دوستان خوبم نبودن گذراندن يكسال انتظار اصلا آسان نبود ..اين يكسال هر روز را با مهاجر سرا زندگي كردم و فعلا هم زندگي خواهم كرد ..
بالاخره داستان ما هم رسيد به آخرشSmile
2013AS63xx*کارنت:March *مصاحبه: 23اپريلYerevan*كلير 14 JUN*دريافت ويزا 26 JUN
یکشنبه 2تیرماه ازمشهد باهواپیما به همراه برادرم با پرواز 6بعدازظهربه تبریز رفتیم .با یکی ازدوستان مهاجرسرامسعودعزیز ازطریق سایت قرار گذاشتیم که گاراژمرندی تبریز همدیگرببینیم.دوشنبه 3 تیرماه تعطیل بودوتمامی اتوبوسها ازتهران به سمت ایروان تکمیل بود ومن نتنونستم صندلی رزرو کنم بنابراین تصمیم گرفتم که ازمرز با تاکسی به ایروان سفرکنیم.پروازساعت 7.30 دقیقه به زمین نشست وبلافاصله ازفرودگاه به گاراژمرندی که نزدیک فرودگاه تبریز هست حرکت کردیم .ما قصدداشتم که ازتبریز به جلفابا اتوبوس سفرکنیم وبعدازآن با تاکسی ازجلفا به مرزعزیمت کنیم وتاجایی که میدونستم ازجلفا به مرزنوردوز 45 دقیقه فاصله زمانی بود.اما ما ساعت 7.45 به ترمینال رسیدیم ومتاسفانه آخرین اتوبوس به جلفا حرکت کرده بودواتوبوس دیگه تا فردا صبح نبود.پس ازاینکه مسعوددوست عزیز مهاجرسرا به ما ملحق شد تصمیم گرفتیم که با تاکسی پژوازترمینال به مرزنوردوز حرکت کنیم هزینه تاکسی ازتبریز به مرز نوردوز با تاکسی تلفنی کیلومتری 300تومان است که تقریبا 50000تومان است اما تاکسیها ازگاراژمرندی درنهایت با 60تومان شما رو به اونجا میرسونند.مسعودعزیز قصدداشت که بعدازدریافت ویزا ازایروان به آمریکا سفرکندبنابراین فامیل وبستگان ونزدیکان وآشنایان برای خداحافظی با او آمده بودند که ناخودآگاه درمن هم حس غریب وتالم انگیزی ایجاد کرد .ساعت 9 شب ازتبریز حرکت کردیم و11 شب درجلفا دررستوران یکی ازدوستان مسعود توقف داشتیم جهت صرف شام که مهمان نوازی این هموطن آذری ومحبت ایشان هیچگاه فراموش نخواهم کرد.پس از صرف شام به مسیرخودادامه دادیم جاده بسیارتاریک بود وراننده خطرناک رانندگی میکردواحساس من این بود که راننده کمی خسته است ازهمین جا بود که با خودم گفتم کاش با تاکسی نمی آمدم وبه اتوبوس آخر رسیده بودم بنابراین برای افرادی که قصد دارند به این صورت سفرکنند توصیه میکنم حتما به آخرین اتوبوس تبریز جلفا برسند وازتاکسی حذرکنند.12 شب به مرزنوردوز رسیدم وازاونجاییکه من اتوبوس دیدارسیرتو جاده دیده بودم حدس میزدم که که اگراین اتوبوس صندلی داشته باشه بتونیم بااون به ایروان برسیم .پس از اینکه وارد سالن مرز شدیم یکی ازرانندگان ایرانی کارت یک راننده ارمنی به ما داد که تاکسی بنزداشت وما میتنوستیم باراننده تماس بگیریم وبه ایروان برسیم اماترجیح دادیم که تا صبح تو مرزایران باشیم هم شانس اینکه اتوبوسی بیاد وما رو سوار کنه بسنجیم وهم اینکه ازنمازخانه برای استراحت وخواب استفاده کنیم .ساعت 2 شب بود که با صدا مسعودازخواب بیدارشدم که به همراه برادرم با راننده صحبت میکردند راننده میگفت که صندلی وجایی برای ما ندارند.من خوشجال ازاین موضوع ترجیح دادم به خواب ادامه بدم و.ساعت 3 شب اتوبوس دوم دیدارسیربه گمرک رسید ودوباره مثل قبل صدای مسعود وبرادرم که با راننده صحبت میکردندواتوبوس جا اضاقی نداشت.ترجیح دادم باز به خواب خودم ادامه بدم تا ببینم تا صبح چه اتفاقی خواهد افتاد مسعود که کمی استرس داشت ونگران بود که مدام تاکیدداشت که زودتروارد ارمنستان بشیم اما من تاکیدداشتم که تو این ساعت واردیک کشورغریب شدن کاراحمقانه ای است جایی که حتی یک توالت تمیزواستراحت گاه نداره وحتی معلوم نیست که تو این ساعت تاکسی اونجا باشه .خوش خیال وبا اعتمادبه نفس وبی خیال به خواب خود ادامه دادم اما چون دیدم که مسعود نگران است توصیه کردم که با تلفن خودبه شماره راننده که اوون طرف مرز هست تماس بگیره وازقیمت سوال کنه هرچند که میدونستم اوون بنده خدا هم تو اوون ساعت خوابه اما اصرارمسعود من به این کاروادارکردپس ازتماس با راننده متوجه شدم که هزینه تاکسی 100 دلاراست اما با 80 دلارهم میشه رفت چون راننده حاضربود با این مبلغ هم هرسه ماروبه ایروان برسونه.من خوشحال ازاین موضوع ترجیح دادم که تا صبح صبرکنم وبعدازمرزایران عبورکنیم چون اطمینان داشتم که تاکسی ووسیله نقلیه برای ما هست.ساعت 5 صبح بودکه دوباره با سروصدامسافران ایرانی ازخواب بیدارشدم این باربا تعجب با اتوبوسی مواجه شدم که یک تور گردشگری بود که ازتهران به سمت ارمنستان حرکت کرده بود .پس ازاینکه با راننده دندان گرد این توربرخوردداشتم وازقیمت 150 هزارتومن وداشتن صندلی خالی فهمیدم به شوخی به راننده گفتم منظورت سه نفری 150تومان است واوون گفت نخیرنفری 150 تومان است من هم به شوخی به راننده گفتم شما کجا زرنگ شدی ماهم بریم اونجا زرنگ بشیم ازتهران به ارمنستان نفری 130 تومان شما ازما 150 تومان میخوای بگیری تاکسی ازمرز تا ایروان به قیمت 80دلار هم میبره.فورا به نمازخانه برگشتم وبه مسعودوبرادرم گفتم بیاین سریع ازمرز رد بشیم که بهترین فرصت چون اتوبوس جاداره ودرنهایت با هزینه کم مارومیرسونه.پشت سرمسافران اتوبوس حرکت کردیم وپس پرداخت خروجی وکنترل پاسپورت پیاده واردمرزارمنستان شدیم وپس ازپرکردن ویزا وکمی معطلی درحال خروج ازگیت کنترل ویزا ارمنستان بودیم که یکی ازرانندگان اومد وماروصدازد که با ما نمیاین من هم بهش گفتم ما 3 نفری 200تومان میدیم .درنهایت بااین مبلغ وکمی غرغرراننده به سمت ایروان حرکت کردیم.اتوبوس ساعت 6 از مرزحرکت کرد وساعت 4 بعدازظهربه مقصدرسید.جاده ایروان بدلیل تعمیرآسفالت دردست ساخت بودوبه این دلیل با تاخیرزیاد به ایروان وارد شدیم.آپارتمانی که درزمان مصاحبه اجاره کرده بودم درخیابان تومانیان بودوازاونجایی که منطقه بسیارخوبی بودودسترسی راحتی به مرکزشهرداشت ترجیح دادم که همون دوباره انتخاب کنم وازقبل با صاحب آپارتمان صحبت کرده بودم .درطی مسیرحرکت به ایروان خانم استلا که مسول آپارتمان بودچنددفعه با من تماس گرفت تا اطمینان داشته باشه که ما حتما به اونجا میریم .اتوبوس میدان جمهوری ایستادوماازاونجا به سمت خیابان تومانیان حرکت کردیم وقتی که وارد آپارتمان شدیم صاحب آپارتمان وخانم استلا منتظرمابودند ابتداقیمت اجاره مطرح شد که شبی 50دلارمدنظربوداما من اصرارکردم که شبی 30 دلاربیشترنمیدم واگرموافق نیست میرم یروان هاستل .درنهایت صاحبخانه قبول کردوخانم استلا که دلال آپارتمان بوددرخواست حق الزحمه 10 دلاری کردومن 1000درام بیشترپرداخت نکردم واوون هم قبول کرد.دوست عزیزمان مسعودبه دلیل شرایط خاصی که داشت تصمیم داشت که یروان هاستل بمونه وازاینترنت اونجا استفاده کنه چون آپارتمان اینترنت نداشت.ساعت 4.45 دقیقه به سرعت با دردست داشتن برگه کلیرنس پاسپورتهاوداشتن کپی از پاسپورتهابا یک تاکسی به مبلغ 1000درام به سفارت آمریکا رسیدم وساعت 4.55دقیقه پس ازورودبه سفارت ونشان دادن پاسپورت کارمنداین بخش ازمن یک ایمیل وشماره تماس درخواست کرد ومدارک من با یک پوشه مخصوص به دست من دادوازمن خواست تا مدراک داخل صندوق بندازم ومنتظرباشم.روزسه شنبه صبح به نمایندگی دیدارسیرواقع درمیدان جمهوری رفتم وبلیط برگشت به تهران که روز قبل ازطریق تلفن رزرو کرده بودم دریافت کردیم ومبلغ 50000درام برای دو عدد بلیط واتوبوس 25 نفره پرداختیم.ازاونجاییکه من درگذشته به ارمنستان سفرکرده بودم ودرگذشته کارخانه آرارات وخط تولید ازنزدیک دیده بودم تصمیم داشتم که دوباره برم بازدید پس ازمیدان جمهوری ساعت 11 صبح به سمت کارخانه آرارات حرکت کردیم ازمیدان جمهوری به سمت خیابان سارگسیان سپس خیابان ایتالی وآرگیشتی وویکتوری بریدج میگذرید.پله های کارخانه آرارات ازدور دیده میشه پس از طی کردن مسیرپله به درب ورودی کارخانه میرسیم وسمت راست درب ورودی یک زنگ وجودداره که درب به روی شما بازمیشه وپس ازورود نگهبان کارخانه شما به داخل راهنمایی میکنندپس ازصحبت با پذیرش برای ساعت 2 بعدازظهربرای ما وقت بازدید داده شد .من شماره کارخانه نداشتم اما فکر میکنم که بشه با تماس تلفنی هم برای بازدید وقت گرفت ودرضمن هزینه بازدیدهرنفر 4500درام میباشد.ساعت 2برای بازدیدرفتیم وبا یک خانواده آمریکایی ویک خانواده ایرانی ازکارخانه بازدید کردیم .خانواده آمریکایی که برای بازدید اومده بودند با من صحبت کردند وپس ازاینکه فهمیدند ما برنده لاتاری هستیم وقصدسفر به آمریکاداریم خیلی خوشحال شدند وبرای من آرزو موفقیت کردند وآرزو کردیم که روزی اونها هم بتونند به میهن ما سفرکنندوازایران وزیباییهای وطن دیدارکنند.چهارشنبه صبح پس از صرف صبحانه با اتوبوس از خ نعلبندیان با اتوبوس شماره 22 به سمت پارک آبی ایروان که aqua park نامیده میشه اما مردم ارمنستان واترپارک میگن حرکت کردیم .من یکی ازکارهایی که درزمان ورودم به یک شهرجدیدانجام میدم اینه که سرویس حمل ونقل عمومی اوون شهرشامل اتوبوس .ون ومتروخیلی سریع یاد میگیرم ویادداشت میکنم تا درآِینده شاید دوباره استفاده کنم تمام زمانی که درارمنستان بودم ازاتوبوس ون ومترو استفاده میکردم وهزینه های این وسایل 100درام هست که به نظرم خیلی به صرقه ترازتاکسی هست هرچند که تاکسیها هم نسبتا قیمت مناسبی دارند وما معمولا 600درام بیشترپرداخت نکردیم .پارک آبی هم تقریبا درنقطه دورتری از مرکزشهرقرارداره وشما زمانی که به پارک آبی میرسیدلازم هست که حتما به راننده بگید که اینجا استاپ کنه اگرنه اصلا راننده اتووبس نگه نمیداره.ساعت 9 صبح به پارک آبی رسیدیم وبا کمال تعجب دیدیم که به در بسته خوردیم چون ساعت 1 شروع به کار پارک آبی بود.تصمیم گرفتیم درپارک نزدیک اونجا بشینیم وبا چندنفرازهموطنان که مثل ما زود رسیده بوند صحبت کنیم.ساعت 11 درحال صحبت بودیم که یکی ازکارمندان سفارت با تلفن همراه من تماس گرفت واز من خواست که ساعت 4 بعدازظهر به سفارت مراجعه کنم.ازرفتن به پارک آبی منصرف شدیم چون باید میرفتیم سفارت .به آپارتمان برگشتم وپس از صرف نهاربا دردست داشتن فوتوکپی پاسپورت خودم وهمسرم به همراه برادرم به سفارت رفتیم وبه دلایلی با فاصله از هم دیگه به سمت درب ورودی سفارت رفتم دلیل اینکه برادرم همراه خودم به نزدیکی ساختمان سفارت بردم این بودکه شایددرآینده درخواست ویزابرای پدرومادرم داشته باشم ودوست داشتم که اگربرادرم همراه آنها به ارمنستان آمدازآدرس دقیق سفارت اطلاع داشته باشه وسرگردان نباشند.نزدیک درب ورودی سفارت جوان های ایرانی وخانواده های زیادی دیدم که یا منتظریکی ازاعضا خانواده بودند ویا فعالیتهای فوق برنامه درجهت رویت هموطنان عزیزانجام میداند.پس ازاینکه از نگهبان ورودی با نشان دادن کپی پاسپورت گذشتم وارد حیاط سفارت شدم ودوباره یک نگهبان دیگه با رویت کپی پاسپورت اجازه ورود به ساختمان به من داد.مراجعه کنندگان که برروی صندلیهای سفارت نشسته بودندوبرخی منتظردریافت ویزا وعده ای منتظرمصاحبه بودند که در آن ساعت وقت مصاحبه برای من عجیب بود وآفیسری که از ما مصاحبه انجام داده بودداخل یکی ازکابینهابود .دوست عزیزمان مسعود هم جلوترازمن منتظردریافت ویزا وپاسپورت بود.پس از اینکه به ترتیب افرادمنتظرویزا دریافت کردندنوبت من شدوپس ازیکسال بالاخره لحظه دیداربا ویزا آمریکا فرارسیدوما هم به جمع مسافران پیوستیم.
2013AS6354،رویت:6MAY،ارمنستان . 2،نفر. ارسال : 19MAY، کارنت: 11feb، مصاحبه:هفته29اپریل.کلیرنس :14جوون.ویزا:26جوون.ورود29جولای.لاس وگاس
باسلام خدمت دوستان من دیزج هستم برنده لاتاری سال 2012 خانم من هستند. تاریخ مصاحبه ما 7 دیماه 92 بود ولی بدلیل عمل چشم ام تاریخ مصاحبه را با ایمیل زدن عقب انداختیم بالاخره در تاریخ مدیکال یا همان بیمارستان روز جمعه 28 Juo برابر با 7 تیرماه و تاریخ مصاحبه اول June برابر با 10 تیرماه تعین شد. روز پنجشنبه با هواپیمایی آسمان ساعت 1و45 به ایروان پرواز کردیم ودرهتل سیلاجی مستقر شدیم فردای همان روز که جمعه بود، دنبال برنامه های بیمارستانی رفتیم با قرار قبلی ساعت 2 وارد اطاق خانم دکتر کرستین شدیم برخورد خیلی خوبی داشتند . پس از سوال جوابهای مختلف درمورد عملهای جراحی با تاریخ و علت و مریضیهای احتمالی درگذشته سوال جواب شد در قسمت رادیو لوژی عکس قفسه سینه گرفته شد. تمام مدارک واکسیناسیون ها که روی کارت زرد انستیتو پاستور بزبان انگلیسی ثبت شده بود تحویل دادیم و تاریخ گرفتن جواب روز یکشنبه همان هفته تعین گردید که روز تعطیلی آنهاست ولی بخاطر اینکه روزمصاحبه روز دوشنبه همان هفته بود . روز تعطیلی ساعت 12 خانم دکتر ساعت 12 اومد بیمارستان وجواب مارا تحویل داد.
جواب دکتر داخل پاکت مهر و موم شده قرا رداشت همراه با عکس قفسه ی سینه و لیست واکسنها که خودشان باز نویسی کرده بودند برایمان تحویل داده شد .
روزمصاحبه ساعت 8و30 دم در ورودی سفارت حاضر شدیم حدود 15 نفر زیر آفتاب گرم درصف بودند ، ماهم وارد صف شدیم بعد از حدود45 دقیقه نوبت ما شد پس از تشزیفات کنترل وسایل و بدنی جلوی یکی از باجه ها مدارک خواسته شده را یک خانم کارمند سفارت کنترل وتحویل گرفت و سپس برای پرداخت 330 دلار برای هر نفر به باجه دیگر فرستاد پس از چند دقیقه آقای کنسول با نام صدایمان کرد پس از گفتن تبریک برنده شدن درمورد وضعیت شغلی هردویمان سوال کرد . و سوالات زیادی نپرسید وکارت آبی تحویلمان داد و گفت تا دو ماه دیگر از طریق اینترنت و دیدن کیس نامبری که همان جا برایمان داد از وضعیت مان باخبر خواهیم شد.
چند نکته درمورد کرایه تاکسها خدمت دوستان میخوام بگم :
1- همیشه از نشستن کرایه پرداختی را با راننده طی کنید . سعی کنید اشاره با تاکسیمترهایی که روی آینه جلو نصب شده قیمت کرایه را تعین کنید
2- از طریق هتل تاکسی نگیرید چون کرایه را حداقل 3برابر محاسبه می کنند.
اگر سوالی برای دوستان پیش بیاید باکمال میل جواب خواهم داد.
سلام به همه دوستان عزیز
سفرنامه ارمنستان بنده با شماره کیس ۹۵۰۰ و اندی :ي
من سعی می کنم تو هر بخش نکاتی رو بگم که برام جالب بود و بقیه نکات هم تو سفرنامه دوستان عزیز هست که قبل از بنده لطف کردن و نوشتن و به بنده خیلی کمک کرد، جا داره همین جا از همشون تشکر ویژه کنم، مرسی :ی
-------------------------
مکاتبه با کی سی سی

به خاطر استرس اولیه بعضی جاها سوتی داده بودم تو فرم ها، مثلا اسم شهر های محل تحصیل رو ننوشته بودم یه همچین سوتی هایی
دقت کنید هر جا احساس می کنید ممکنه براتون فکری، دغدغه ای ایجاد بشه به کی سی سی میل بزنید من انگلیسی میزدم و اونام خوب جواب میدادن روز مصاحبه هم همه اون مکاتبه ها تو پرونده ام بود پس با دقت حرفاتونو بزنید که بعدا پشیمون نشید از چیزی که گفتید.

-------------------------
کارت واکسن بین الملل ایران

بنده شعبه تجریش رفتم خانوم دکتر بسیار مهربان و خوب بودن و خودشون کامل می دونستن چیا رو باید بزنم بنابراین من ۷ ماه قبل از تاریخ مصاحبه، که به صورت تقریبی احتمال می دادم تیر باشه برای مدیکال و گرفتن کارت زرد اقدام کردم
--------------------------
سفر به ارمنستان

من و دوستم که دوتا پسر مجرد بودیم :ی بنابراین زیاد نمی خواستیم خرج اضافه کنیم تو تاریخی که من می خواستم برم یعنی ۷ تیر ۹۲
با اتوبوس VIP رفتیم نفری تا ارمنستان ترمینال نفری ۱۵۰ هزار تومان دادیم که من حدود یه ماه قبل گرفتم بلیط ها رو، ناهار ساعت ۱ جوجه گرم دادن به ما یعنی همون ترمینال غرب، ساعت ۱۲ حرکت بود، اتوبوس خوب بود، فیلم هم زیاد داشت تو به ظاهر تبلت های جلوی هر فرد، تا جلفا مسیر خوب و بدون زحمت بود ولی از جلفا تا ایروان دور از جون پدر آدم در میاد اولا شما زیبایی مسیر رو نمی بینید چون شبه بعدش اینقدر پیچا پیچ هست مسیر که داغون میشد :ی به نظر بنده خانواده با بچه کوچک با اتوبوس نره بسیار سخته براشون، دیگه لب مرز می تونید پول چنج کنید، عوارض خروج همون جا میدید شبانه روزی، برای ما ۱ساعت معطلی داشت مرز، اونور مرز هم ما فرم گرفتیم پر کردیم همون جا نفری ۱۰ دلار دادیم وارد شدیم، دیگه ساعت ۱۰ صبح میرسید ترمینال ایروان

--------------------------------------------------
هتل و محل استراحت

به لطف دوستان من اینجا با گرمی هاستل آشنا شدم
گرمی هاستل از میدون اصلی شهر ۲۵ پیاده راه، یعنی از هاستل تا میدون ۲۵ سر پایینی :ی ولی برگشت سربالایی دیگه:ی
از میدون تا هاستل حدودا ۶۰۰ درام میگرن، دیگه از هاستل تا هواپیمایی آسمان ۱۵ مین پیاده هستش، تا ساس ۱۰ مین پیاده
گرمی هاستل بچه هاش خیلی گرم و خوب بودن
اینترنت با سرعت ۱ Mb/s به صورت رایگان و نامحدود :ی برای من خیلی خوب بود، توی ۵ روز ۳۰۰ گیگ دانلود کردم مثل خوره هااا :ی
صبحانه محلی و خوبی داره
اطاق هاش تمیز هستن ولی سوسک کوچولو داره به خودتون یه حشره کش ببرید
دمپایی ببرید
شامپو ببرید
حوله ببرید
بشقاب و چنگال و قاشق و ظروف آشپزی و لیوان و چای و آب گرم کن دیگه اینااااا همه مجانی هستش اونجا
از ایران میل زدیم برای ۵ روز یه اطاق دو تخته، حمام و دستشویی مشترک البته آقا و خانوم جدا، شبی تقریبا ۱۷دلار که با اینترنت و صبحانه خوب بود و به صرفه بود.
برای مجرد ها خیلی خوبه ولی خانواده شاید خوشش نیاد هرچند جو کارکناش خیلی خوبه و خانوادگیه و مطمئن هستش
------------------------------------------------------------

مدیکال

من از ایران یه ماه قبل از مصاحبه با لوسی تلفنی حرف زدم گفت جمعه بیا منم سری گفتم اوکی بعد فکر کردم دیدم خیلی زوده به دکتر کرستین میل زدم گفتم دوشنبه میشه بیام گفت اوکی بعدش گفتم پس قبلی رو کنسل کن گفت اوکی :ی
از هاستل تا بیمارستان ۸۰۰ درام دادم رفتیم یه زوج بودن اونجا بعد اول ما رو فرستادن تست خون و عکس قفسه سینه بعدش اومدیم پیش دکتر
که لوسی نبود روز بعدم فهمدیم دکتر انوش بوده که منو معاینه کرده :ی خیلی ساده و بودن هیچ گونه سختی
فرداش جواب رو گرفتم که دکتر کرستین بودن
برگه زردم من کپیشو دادم

---------------------------------------------------
مصاحبه

ساعت ۹ دقیق اونجا بودم ۹:۳۰ مصاحبه داشتم ، ۲۰ نفری جلو من بودن شاید ۴ کیس ایرانی بقیه ارمنی ساعت ۱۰:۳۰ رفتم تو سفارت
راستش اولش که خانوم مدارک رو می خواست یه کم حول شدم ولی سریع جمع و جور شدم :ی شما هم میشید اصلا ترسی نداره بیشتر فانه :ی بعد دیگه هر کیس میرفت تو ۵-۱۰ مین مصاحبه بعدش ۱۵ مین مطالعه کیس بعدی، بعدش اسمش رو می خوند، طبق برنامه ریزی من باید ۱۱:۴۵ نوبت من میشد چون یه کیس ۴نفره خانوادگی جلوی من بودن، ییهو اسم منو خوند !!! اول یه کم حول شدم ولی یه نفس عمیق رفتیم تو، خیلی نیش باز و خودمونی سلام کردم روز بخیر گفتم، بعدش گفت اثر انگشت، بعد گفت قسم که من گفتم یه توضیح بدم گفت اوکی، بعدش گفت خوبه، خوب داریم پیش میریم، گفت چیکاره ای گفتم مهندس نرم افزار گفت خوبه شماره تلفن این شخصی که آدرسشو برای آمریکا دادی داری گفتم آره گفت پس تا ۱.۵ دیگه برام میل کن و بعداظهر بیا ویزاتو بگیر :ی از من هیچ سوالی نپرسید :ی منم روز ۴ جولای رو بهش تبریک گفتم :ی اونم گفت بعداظهر که گرفتی فردا با هم جشن میگیرم :ی بعدش رفتم بیرون سفارت سریع میل کردم و بعد اظهر هم ویزا رو گرفتم :ي ساعت ۵ :ی یعنی ۶ساعت ویزای منو داد :ی آقا مهربونه دمش گرم .
چند نکنه :
۱- حتما عکس جدید ببرید حتما
۲- از من سند قبول نکرد یعنی اون خانوم که داشت مدارک میدید گفت موجودی حساب گفتم سند گفت نه نمی خواد
۳- حتما یه آدرس و شماره از یه نفر تو آمریکا گیر بیارید، مهم نیست چقدر فایمل هستید من ماله دوستم رو دادم
۴- یعنی استرس داشتم خیلی مسخره است :ی چون بسیار ساده هستش، خیلی ها به من گفتن دو ضربی من گفتم یه ضربم
۵- یه نفر مجردم، ۲۴ اندکی :ی ، معاف ، لیسانس
۶- لبخند بزنید ولی لبخند باشه :ی مسخره و زیاد نباشه
۷- لباس رسمی بود ولی نه کت و شلوار و کروات، یه پیراهن شلوار
-----------------------------------------------
برگشتم میگم به زودی
سلام دوباره :ی
برگشت ما روز بعد از مصاحبه بود یعنی پنج شنبه صبح، ما روز ۴شنبه رفتیم نمایندگی آسمان پیش یه خانوم بسیار مهربان و درست به اسم خانوم کشیشیان اگه اشتباه نکنم، برای ساعت ۱۰ صبح ۵شنبه یه بنز تمییز گرفتیم یه آقای دیگه هم بودن که ایشون هم کیس لاتاری بودن نفری ۱۶۰۰۰ درام دادیم ساعت ۱۶ مرز بودیم، کلا ماشین تا مرز ۵۰ هزار درام میگیره اگه ۴نفر بشید کمتر میشه سهمتون
اومدیم مرز ایران، نهاد ریاست جمهوری ما رو ۱۰ مین سوال پیچ کرد :ي از آفیسر سفارت بیشتر پرسید اون بنده خدا یه سوال پرسید این تا اسم جد و آباد ما رو پرسید :ی ولی خوب کاری نداشت کلا آمار میگرفت، از مرز تا پایانه اتوبوس رانی تبریز هم ۷۰ تومان بود که باز تقسیم به ۳ شد، که اونم ما ۳ ساعته اومدیم، ۱۱ سوال اتوبوس رویال شدیم ۷ صبح جمعه آزادی بودیم، هواپیما تبریز پر بود، دیگه با اتوبوس اومدیم.
جاده برگشت از ایروان تا مرز واقعا بهشت بود، عاااااااالی، با اینکه بسیار پیچ داشت و اصلا آسفالته خوبی نداشت ولی یه بار ارزش رفتن داره خدایی
---------------------
چند نکته :
۱- ارمنستان سفارتش بسیار خوبه و بسیار راحت میگیرن
۲- برگه ی اصلاح شده از من نخواستن با اینکه قسمت های اصلاح شده داشتم ولی همون موقع با میل فرستاده بودم
۳- اگر پرینت داشتید و نتونستید ایران بگیرید، ایروان داره گرون هم نیست، نترسید
۴- غذااا و نوشیدنی و اینا بسیار گرونه، بسیار ، اینکه با خودتون کنسرو ببرید و چند وعده بیشتر بیرون نباشید، ما یه کوکتل تو یه کافه خوردیم شد ۶۰۰۰ درام :ی تازه کوکتل خاصی هم نبود :ی
۵- مدیکال راستشو بگید ولی به قول یه دوستی اونی هیچی ازت نمی دونن هرچی خودت بگی میره تو پرونده ات، اگه سیگاری هم هستی راحت بگو هستم
۶- کپی اضافه از پاسپورت داشته باشید که ایشالا یه ضرب شدید موقع رفتن دوباره تو سفارت از شما می خواهند :ی اگرم نداشتید، استرس نداره فقط یه کم زحمات میشه، داشته باشید ۵ مین گرفتید اومدید بیرون
۷- اصلا سوار ماشین بدون تاکسی متر نشید ، اول داخلش رو نیگا کنید بعد سوار شید معمولا روی آیینه راننده است ، جون در غیر اینصورت حداقل ۳۰۰ درام اضافه میدید.
۸- مدارکتون کامل باشه هیچ استرسی نداشته باشید :ی توی سفارت اون روز دوستان ارمنی زیاد بودن ، ولی یه تلویزیون هست که خوبه :ی واقعا من درگیر اون شدم Smile) خیلی خوب بود آشنایی با مناطق مختلف آمریکاست
۹- موفق باشید، سوالی داشتید در خدمتم
بالاخره نوبت به سفرنامه منم رسيد، برام باوركردني نبود كه به مصاحبه رفتم. از بس كه انتظار كارنتي واسمون سخت گذشت، چونكه برنده مرحله دوم بوديم و اصلاً نميدونستيم كه كارنت ميشيم يا نه. ممنون از مهاجرسرا كه تو اين ٨ماه و اندي منو تنها نگذاشت و ممنون از همه كه بهم دلداري ميدادن. دوست دارم سفرنامه ام رو از روز قبوليم و قبل از قبوليم شروع كنم.

من حدوداً ٤سالي بود كه بدليل مشكلاتمون ميخواستم از ايران بريم و هربار كه شروع به كارا ميكرديم به بن بست ميخورديم تا اينكه آخرين بار شوهرم پذيرش از دانشگاهي در آمر/يكا گرفت البته پذيرش مشروط كه تا ٣ماه بعدش نمره تافل ارائه بده، در ميانه راه،نتايج دكتراش اومد و حدود ١سال و اندي درگير مصاحبه ها و بورسيه هاش بود و خلاصه قضيه رفتن تموم شد. من در طي اين ٤سال همش دعا ميكردم بريم از ايران و وقتي كه دكتراش قطعي شد بازم دعا ميكردم ولي دعاي نا اميدانه كه ميدونستم ديگه رفتن بي رفتنه تا اينكه بطور معجزه آسايي لاتاري برنده شديم.

من امسال اولين سالي بود كه شركت ميكردم لاتاري. واسه لاتاري ٢٠١٢ ميخواستم ثبت نام كنم كه ٢روز مونده بود به آخر ثبت نام، شوهرمو كنار ديوار عكسش گرفتم و اونم همونجا از من، ولي روي صورتمون سايه بود و قرار شد شوهرم ببره عكسارو منشي شركتش درست كنه، خلاصه وقتي كه عكسها به دست بنده رسيد،٣ساعت بود كه ثبت نام لاتاري٢٠١٢ تموم شده بود و منم اصلاً ناراحت نشدم چون برنده شدن در لاتاري را نديده بودم اصلاً،چون ما كه در شهرستان زندگي ميكنيم خيلي كمتره تا تهران. خلاصه واسه ثبت نام ٢٠١٣، عكس آماده بود و واسه ١مي هم ريمايندر موبايلمو كوك كرده بودم كه نتيجه رو ببينم و ديدم قبول نشديم و واسم كاملاً طبيعي بود ولي زيرش نوشته بود كه كانفرميشنتونو گم نكنيد و باز در اكتبر ببينيد، منم باز ريمايندرمو واسه فكر ميكنم ٢٩ اكتبر كوك كردم و ما از روز ٢٤اكتبر تا ٣١ اكتبر اينترنتمون بدليل كابل برگردون قطع بود و منم اينقدر اين نتيجه رو ميدونستم كه حاضر نشدم همون روز برم خونه مامانم و چك كنم،روز ٣٠ اكتبر در منزل خاله ام خيلي تلاش كردم واسه چك كردن سايت ولي اينقدر سرعت پايين بود كه باز نشد، منم كلي به خالم و اينترنتش غر زدم و اونم بهم ميخنديد كه چقدر خوش خيالي و فكر ميكني برنده ميشي كه ميخواي چك كني؟؟ خلاصه روز ٣١ اكتبر ساعت ١١صبح با شركت شوهرم تماس گرفتم و گفتم ببين ، اونم با تمسخر گفت بابا كي لاتاري قبول ميشه كه تو بشي!! خلاصه گفت ميبينم و خبرت ميدم، يه ربع بعد زنگ زد كه بخون شماره ها رو، منم شماره رو خوندم و گفت كه نوشته you are among those randomly selected,.... حالا خانوم among چيه؟ منم گفتم يعني قبول شديم؟؟ گفت نه بابا، منم گفتم خب اون يكي هم كه من سرگروهم چك كن، وقتي اونو چك كرد فهميديم كه قبليه قبولي بوده منم پشت تلفن فقط جيغ ميكشيدم و شوهرمم مدام ميگفت نه بابا قبول نشديم، حالا بذار من متنشو واست ايميل ميكنم ترجمه كن، يادم اومد كه اينترنت نداريم. خلاصه پس از يكي دو ساعت شوكه شدن، متوجه شديم كه قبول شديم و من فهميدم كه دعاهايي كه ميكردم بعد از ٣-٤ سال به بهترين نحو ممكن اثر كرده و شكر خدا كردم. شب كه شوهرم اومد خونه گفت چطوري بريم حالا كه بعد از اينهمه وقت دكتراي من جدي شده و ميخوان ثبت نامم كنن و خلاصه حسابي دو دل بود واسه پر كردن فرمها، منم فقط اشك ميريختم كه چاره اي نيست و بايد بريم و اونم ميگفت بذار من ٢-٣ روز فكر كنم ولي من ميگفتم فكر نداره و خلاصه روز اول بجاي خوشحال بودن، فقط داشتم غصه ميخوردم كه حالا چي ميشه تا اينكه فرداش شروع كرديم به پركردن فرمها و هنوزم با مهاجرسرا آشنا نبوديم و تا تونستيم خودمون رو مغز متفكر جامعه نشون داديم،٢-٣روز بعد قبوليمون داشتم با عمه ام صحبت ميكردم و در كمال نا اميدي ميگفتم اين لاتاري معلوم نيست چي بشه و ... خلاصه يه ساعت بعدش عمه ام زنگ زدن كه واي ي عمه باورم نميشه و تو رفتني هستي چون رفتم توي يه سايتي و همه نوشته بودن كه تاريخ رفتنشون حدوداً يه سال بعد بوده و يه تاريخهاي ديگه اي هم بوده نميدونم يعني چي و نوشته بوده كارنتي و كلير و ... منم گفتم چه سايتي؟ گفتن برو توي گوگل سرچ كن لاتاري ٢٠١٣ و اوليش رو برو، كه وقتي اومدم ديدم به به اينجا معدن برندگان لاتاريه، و اينجاست كه ميتونه به ابهامات من جواب بده و تازه فهميدم خيلي ها از ايران قبول ميشن ولي ما نديده بوديم و نشنيده بوديم در دور و برمون.
واكسيناسيون:
كارت واكسنمون رو كه شامل ٣نوبت هپاتيت،٢نوبت mmr, ٢نوبت td، ١نوبت مننژيت بود از يزد گرفتيم و وقتي واسه تست آنتي بادي و كارت زرد بين الملل به خانم دكتر طاهرنژاد در پاستور مراجعه كرديم، گفتن كه بهتره كه واكسنهاي mmr,td رو كه در سال ٢٠١٢ هست، تغيير بديد يكماه به اوايل ٢٠١٣ و ما باز كارت رو در يزد اصلاح كرديم و برديم، چون مصاحبه ما جولاي بود.
تمكن مالي:
ما دو حساب توي بانك پارسيان باز كرديم و همون موقع ٣٠ تون به حساب من و حدود ٦٠ تومن هم به حساب شوهرم ريختيم و فرداش نامه تمكن مالي مون روگرفتيم.
ارمنستان:
ما با اتوبوس رفتيم ارمنستان كه واقعاً مسير فوق العاده اي بود مخصوصاً از مرز تا خود ايروان. از ترمينال آزادي تا ترمينال ايروان دقيقاً ٢٢ ساعت تو راه بوديم كه البته توي مرز ٣ساعت توقف داشتيم بخاطر همزمان رسيدن ٣ اتوبوس.
روزي كه ما ميخواستيم بريم اتوبوس v.i.p نبود، ولي خيلي با اتوبوس برگشتمون كه v.i.p بود فرقي نداشت فقط مانيتور نداشت جلوي صندليهاش. اتوبوس برگشت رو بايد حتماً از همون ايروان تهيه كنيد كه خيلي هم گرونتر از ايرانه. اتوبوس رفت :١٣٠ تومن، كه v.i.p بود ١٥٠تومن، ولي اتوبوس برگشت ٢٥٠ تومن شد كه از نمايندگي ديدارسير نزديك ميدون جمهوري خريديم.
وقتي كه رسيديم ترمينال دلال هاي خونه زياد بودن و ما با يكيشون رفتيم آپارتماني را ديديم كه نرديك ميدون اپرا بود و گفت شبي ٤٠دلا.ر و با كلي چونه بهمون داد ٣٠تا و واسه ٧شب گرفتيم.
به دليل ٢تا عيد ارمني كه جشن وارداوار و قانون اساسي ارمنستان بود، ما مجبور شديم يه هفته قبل از مصاحبه به ارمنستان بريم، لازم به ذكر است كه خيلي خيلي اين دو جشن بهمون خوش گذشت و زيبا بود. مخصوصاً فستيوال وارداوار كه همه توي خيابونها خيس بودن و يه سطل آب دستشون بود و روي همه آب ميپاشيدن.
تور درياچه سوان هم از تاتو(tatev) كه توي همون دفتر بليط اتوبوس بود،گرفتيم نفري ١١هزار درام با ناهار و ليدر فارسي همراه با دره گلها كه بازديد از كليساي ١٠٠٠ساله بود و درياچه سوان كه تور خيلي خوبي بود و با ون ما رو برد، جالبه كه توي تورمون ٤ خانواده ايراني بوديم كه هممون دوشنبه وقت سفارت داشتيم ولي اون ٢ خانواده، ويزاي فاميلي ميخواستن
دكتر انوش:
واقعاً مديكال خوب بود و خانم دكتر هم عالي راهنمايي ميكرد و اصلاً واكسن نخورديم و ٩٠٠٠٠ درام هم پول مديكال دو نفرمون شد.
روز مصاحبه
من واقعاً شب قبل از مصاحبه استرس داشتم ولي همش توكل به خدا ميكردم و آرام ميشدم و صبح ساعت ٧:٣٥ رسيديم سفارت، اولين نفر بوديم و بعد از ما كم كم بقيه اومدن و ما اولين نفر وارد سفارت شديم ولي باجه ٣ كه تحويل مدارك ايراني ها بود ساعت ٩ اومد و ما رو صدا زد و آفيسر مخصوص ايراني ها هم ساعت ٩:٣٠ اومد و اونم اولين نفر ما بوديم و ساعت ٩:٣٥ هم مصاحبه ما تموم شد. از ساعت ٨ تا ٩:٣٠ كه توي سفارت نشسته بوديم من همش توي دلم داشتم دعا ميخوندم كه آروم بشم چون خيلي استرس زا بود و خدا رو شكر كه ما اولين خانواده ايراني بوديم كه مصاحبه شديم و كمتر توي اون محيط خفقان نشستيم.
روز مصاحبه ما، ٤تا زوج لاتاري بوديم و ٣ فرد ويزاي خانوادگي كه بجز يه پيرزن كه ويزاي خانوادگي بود باقيمون همه كلير خورديم. از بچه هاي مهاجرسرا آقايانmajid194,proje و همسران نازنينشون با ما مصاحبه شدن و وقتي هم كه مصاحبه مون تموم شد و رفتيم بيرون منتظر بقيه دوستان، اونجا هم با آقاي abloom-ma از بچه هاي كلير شده مهاجرسرا كه واقعاً از ديدنشون خوشحال شديم و ٢تا ديگه كه عضو مهاجرسرا نبودن و كلير شده بودن و واسه تحويل پاسپورت اومده بودن گپ زديم تا همه با برگه هاي آبي بيرون اومدن.
موقع تحويل مدارك، خانمي كه مدارك رو ميگرفت از من كلي سؤال كرد كه ازدواج اولتونه؟ قبلاً ازدواجي نداشتيد؟؟ شغلتون چيه؟ قبلاً فلان جا كار ميكرديد؟؟ مسافرتهاي خارجي تون رو بگيد. اسكن انگشتها گرفت و بعد فيش ٦٦٠ دل.ار را به من داد تا بريزم و از شوهرم سؤالها و مدارك رو خواست كه اولش من فكر ميكردم اين همون آفيسره و وقتي كه گفت بشينيد تا آفيسر كنسول صداتون بزنه فهميدم كه الكي استرس كشيدم.شوهر من بهمراه مدارك، نامه اي از آموزش و پرورش گرفته بود كه ٢سال بجاي خدمت اونجا درس ميداده و ترجمه اون نامه رو هم به اين خانم داد. مداركي كه از ما خواستن فقط آخرين مدرك تحصيلي همسرم كه فوق ليسانس بود.
مصاحبه
فقط باجه ١٠ مصاحبه ايراني ها بود و توي كابين مصاحبه شديم
- سلام آقا ، سلام خانم. به سفارت آمر.يكا خوش اومديد، تبريك ميگم قبوليتونو در لاتاري. آقا دست راستتو بذار واسه اسكن، خانم شما هم دست چپتو. حالا دستهاي راستتونو ببريد بالا و قسم بخوريد كه هرچه در فرمهاتون گفتيد حقيقت بوده و ما هم قسم خورديم و شوهرم قبل از قسم روز استقلال آمر/يكا كه ٣روز قبل بود را بهش تبريك گفت. آفيسر از من اصلاً سؤال نپرسيد و فقط از شوهرم پرسيد كه : آقا شما سربازي س.پ.ا.ه بوديد؟ كه اونم گفت من فقط آموزشيم كه ٥٦ روز بوده اونجا بودم و بعد امريه آموزش و پرورش شدم، اونم گفت عمراني يعني چه؟ شوهرم گفت عمراني نه امريه، يعني توي فلان مدرسه ٢سال درس ميدادم با كلي توضيح
اونم گفت شما دانشگاه درس ميديد؟ شوهرم گفت بصورت پاره وقت در دانشگاههاي غير انتفاعي فلان. گفت چي درس ميدي؟ گفت درس هاي ١،٢،٣بعد پرسيد: شما در شركت فلان كار ميكنيد؟ اونم گفت بله با كمي توضيح راجع به كارش توي شركت
آفيسرم گفت پرونده شما كامله و ما ميتونيم با هم بريم جلو و برگه آبي رو برداشت و گفت كه ٢ ماه ديگه اين سايت رو ...منم از اينكه اين مرحله سخت تموم شد خوشحال شدم ولي همسر بنده ول كن ماجرا نبود و گفت من انتظار داشتم از شما ويزا بگيرم با اينهمه مداركي كه آوردم و منم فوراً گفتم دست شما درد نكنه و مرسي، حالا جواب آفيسر آمريكايي به من چي بود؟؟؟ گفت : سر شما درد نكنه و خداحافظي كرديم.
بعد از ٢٤ ساعت استرس و استرس مضاعف اين ٢ ساعت آخر، واقعاً از اينكه مصاحبه تموم شده بود خوشحال بودم.
ساعت حدود ١٢ رسيديم خونه و من بعد از تماس با خانواده به مهاجرسرا اطلاع دادم و ديدم پيغام خصوصي دارم از طرف يكي از بچه هاي گل مهاجرسرا كه تلفنشونو گذاشته بودن و ارمنستان بودن، منم سريع باهاشون تماس گرفتم و عصر با هم قرار گذاشتيم و با خانوم leila12020 و خانواده واقعاً دوست داشتنيشون آشنا شديم و اون شب بهترين شب سفر ما توي اون يه هفته بود و واقعاً هم خستگي و استرس مصاحبه مون در رفت و از همنشيني شون لذت برديم و اون شب تا ساعت ٢:٣٠ در منزلشون مزاحمشون بوديم و خيلي ي ي بهمون خوش گذشت  و همش من و شوهرم افسوس خورديم كه توي اين يه هفته كاش تونسته بوديم با هم باشيم و سفرمون دوچندان عالي ميشد ولي حيف كه بليط ما واسه فرداي مصاحبه ساعت ١٠ صبح بود و ما نتونستيم بيشتر با هم باشيم.
موقع برگشت كه ساعت ١٠ صبح از ترمينال ايروان حركت كرديم و ساعت ٨ صبح فرداش ترمينال آزادي بوديم و تمام روز رو در جاده هاي ارمنستان با مناظر فوق العاده زيباش لذت برديم. ماشينمون هم در پاركينگ پايانه گذاشته بوديم و از همونجا مستقيم به سمت يزد حركت كرديم. 
اينم از سفرنامه من ، اميدوارم بتونه به دوستان كمك كنه، اگه انتقاد يا پيشنهادي داشتيد حتماً بهم پيغام بديد تا اصلاحش كنم و در آخر ميخوام از تمام بچه هاي مهاجرسرا كه روز مصاحبه و روزهاي قبلش با فرستادن انرژي مثبت و دعا منو آروم كردن و توي اين مدت هم هميشه هر كمكي خواستم به همشون مخصوصاً مديران بسيار زحمت دادم تشكر كنم، اميدوارم خدا به هممون كمك كنه.
c/n:2013AS97xx ، برنده مرحله دوم . تاریخ رویت قبولی:31 اکتبر(10آبان91)
تاریخ ارسال فرمها: 7نوامبر، آرامکس❤ 2نفر❤ تاريخ كارنت شدن:10مي? نامه دوم:17می
مصاحبه: ایروان ٨ جولاي. كليرنس: ٨ آگوست. دريافت ويزا: ١٤ آگوست . ورود به آمريكا: ٦ دسامبر٢٠١٣ ،سياتل
منتظرسراي ٢٠١٣ - سفرنامه - ١١٨ مهاجرسرا - منتظرسراي ٢٠١٤ - جمع بندي كليرنس٢٠١٣
شبه سفرنامه ایروان!
شاید تعجب کنید اما این یک سفرنامه نیست همانطور که از عنوان اش پیداست شبه سفرنامه است! فقط چیزهایی رو که به نظرم مهم میرسه براتون توضیح میدم. ضمن اینکه مدتی هم از سفر ما گذشته و طبیعتاً خیلی چیزها توی ذهنم نمونده!
-در فرودگاه امام وقتی میخواستیم وارد پارکینگ شماره یک بشویم آقای متصدی پرسیدند: چند ساعت هستید؟ منم در کمال ساده لوحی گفتم 10 روز! ایشون هم مرحمت کردن ما رو با هزار بدبختی از لای چندین ماشین پشت سر برگردوندند تا به پارکینگ شماره 3 برویم! این پارکینگ شماره 3 مسقف نبود و متصدی اش گفت: ای بابا چرا بهش گفتی چند روز می مونی! می گفتی مسافر دارم زود برمیگردم! خیلی جای خالی داره! اساساً هدف بنده از مهاجرت همینه! خسته شدم از بس که بهم می گن دروغ بگو تا کارهات راه بیفته 
-در فرودگاه اتفاق خاصی نیفتاد. همه کارها مثل همانهایی که دوستان دیگر نوشته اند به خوبی انجام شد و ما سوار شدیم! (این قسمت محض خالی نبودن عریضه نوشته شد!)
-طبق تجربیات قبلی منتظر بودم خانم های همسفر در هواپیما خیلی زودتر از اینها حجاب شان را کشف کنند اما کمی تاخیر داشتند. خداوند بابت این تاخیر عفوشان کند 
-شناسایی چند نفر از دوستان مهاجرسرایی و آغاز باب گفتگو از فرودگاه آغاز شد و تا پایان سفر هم تداوم داشت! ضمناً ما همانهایی بودیم که امیرمهاجر عزیز از نوع نگاهمان فهمیده بود شناسایی اش کرده ایم!!
-در فرودگاه ایروان امیرعزیز هرکاری می کرد ما هم عین همون رو انجام میدادیم! رفت ویزاشو با فرمی که از قبل پرکرده بود(روش 5 دقیقه ای افشین) گرفت ما هم گرفتیم. بعد رفت دلارش رو تبدیل به درام کرد ما هم کردیم(البته با راهنمایی خودش). بعد هم مابقی ماجراها. حالا بگذریم که در مطب دکتر کریستین هم همین ماجرا بود و ما بعد از امیرمهاجر و بانوی گرامی شون وقت داشتیم! روز مصاحبه هم وقتی از هفت خان رد شدیم و وارد سالن مصاحبه شدیم دیدیم که امیر و همسرش زودتر از ما آمده اند نشسته اند. اینجا بود که کلاً به مدال نقره بسنده کردیم!!
-با یک آقای ارمنی قرار داشتیم که بسیار خوب فارسی صحبت میکرد. قرار بود چندجا را به ما نشان بدهد تا هرکدام را پسندیدیم انتخاب کنیم اما طبق معمول ما همون اولی را پسندیدیم چون اپارتمان نبود یک خانه ویلایی بود به مساحت 120 متر به قیمت شبی چهل دلار با اینترنت وکانال های ماهواره ای ایرانی (من جمله خرم سلطان!) و کلیه امکانات و حتی شلنگ توالت فرنگی! آنقدر با این آقای "بارو" (نام دقیق اش بارویر است) رفیق شدم که یک شب ما را به خانه اش دعوت کرد و همسر مهربان اش شام خوشمزه ای به ما داد و کلی از ما پذیرایی کرد.هروقت هم سوالی داشتیم در حد 118 پاسخگو بود. حتی گوشی را میگرفت با فروشنده حرف میزد تا زبان ما را به ایشان تفهیم کند! حتی چندین بار ما را از این سر شهر به آنور برد بدون گرفتن کرایه. مسیر فرودگاه تا آپارتمان و بالعکس را در روز اول و آخر هم رایگان طی کردیم! آپارتمان مان آنقدر به سفارت نزدیک بود(چند دقیقه پیاده روی) که احساس می کردیم اگر کمی بلند بلند صحبت کنیم آفیسر می گوید: هیس! ریجکت می شیدها! اگر خواستید با بارو تماس بگیرید به این شماره زنگ بزنید بگویید از طرف شهرام: 0037494594424
(اینم کامرشیال بود وسط سفرنامه .اسپانسر ها شما را به خواندن ادامه سفرنامه دعوت می کنند!!!)
-واحد پول ارمنستان درام است و شما باید چند تا عدد به زبان ارمنی یاد بگیرید آنوقت همه چیز عالی خواهد شد. مثلا به یک می گویند مِگ. اگرچه از وقتی به ارمنستان رفته ام دچار یاس فلسفی شده ام. مانده ام که این ارامنه عزیز به یک مگ چه می گویند! به چهار هم چورس می گویند. هزار هم هازار میشود. مثلا چهار هزار میشود چورس هازار. به همین سادگی به همین خوشمزگی 
-در خیابانهای ایروان ساندویچ های کثیف و خوشمزه ای میفروشند شبیه هات داگ های آمریکایی. سفارش می کنم هر وقت گشنه شدید و روزه نبودید حتماً میل بفرمایید. نوش جان. نوشابه های مجازشان هم تعریفی ندارند به خصوص آنهایی که محصول خودشان است وگرنه کوکا و فانتا و سون آپ که جای خود را دارند. غیرمجازها هم به خودتان مربوط است. دوست داشتید امتحان کنید برای ما هم تعریف کنید به خیر و سلامتی!!
-کلاً ایروان اندازه اسلامشهر خودمان است از لحاظ وسعت اما از لحاظ فرهنگی شبیه خارج خودمان است! (از توضیحات مبسوط معذورم ، حتی شما دوست عزیز!)
-ارمنی ها به شدت ایرانی ها را دوست دارند اما کافی است بفهمند که شما از ترکیه یا آذربایجان آمده اید. به شدت رفتارشان عوض میشود. در بازار میوه دو تا خانم فروشنده وقتی فهمیدند ما ایرانی هستیم اصرار کردند که با ما عکس بگیرند. احساس خوبی بود که ممکن است روی کره زمین کمتر اتفاق بیفتد برای این نسل ایرانی ها!
-نکته جالبی که در ارمنستان و بعد در گرجستان دیدم این بود که ماموران بسیاری به استخدام دولت درآمده اند بابت اینکه چپ و راست به شما تذکر بدهند که: روی این سنگ ننشینید یا نزدیک این مجسمه نروید یا از این محدوده جلوتر نروید دیوار اینجا خراب میشود! خداوکیلی داشتم فکر میکردم هیچکس به ریلکسی و آرامش خودمان نیست. اگر توریستی از تخت جمشید خوشش بیایید و تعریف و تمجید کند چه بسا یکی از ستون هایش را از جا بکنیم با زور بگذاریم توی ساک اش تا با خود ببرد و بگوید: وای که این ایرانی ها چقدر مهمون نواز اند!
-خرید برندهای معروف دنیا برای ایرانی صرف چندانی ندارد مگر کالاهای چینی و اینجورچیزها. البته گهگاهی چیزهایی پیدا می کنید که با پول ما هم ارزش خریدن دارد و سفارش می کنم در این موارد خیلی دو دوتا چهارتا نکنید. شنبه بازارشان هم دیدنی است اگر توانستید حتماً سری بزنید. البته مراقب باشید چون قیمت هایشان گاهی پرت است به خصوص اگر احساس کنند توریست هستید. اگرچه هنوز برادران و خواهران ارمنی به گرد پای ما هم نمیرسند. کمتر دیدم که بخواهند سرتان کلاه بگذارند به این جهت که توریست هستید!
-در مورد جاهای دیدنی مثل دریاچه سوان و اماکن تاریخی بچه ها زیاد نوشته اند.تشریف ببرید ببینید. ما که در کل از ارمنستان راضی بودیم خدا ازش راضی باشه Wink
2013AS81xx/Yerevan/3Person/Int:W1 June/Visa:Soon
جامانده از ویزا در آخر سپتامبـــــر
شبــه سفـــرنامه

زندگـــی را با بازیهای عجیب اش بپذیر Cool
F2a:5th November 2013  .....اپروو شده بعد از 18 ماه Tongue
نامه کامپلیت: 11 آگوست 2015
نامه مصاحبه: 2 فوریه 2016
وقت مصاحبه: اواخر مارچ 2016 آنکارا




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان