ارسالها: 53
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2016
رتبه:
9
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
من آنقدر پست هام دیر تایید میشه که هیچکس نمیبینشون
ارسالها: 38
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2014
رتبه:
11
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام به همگی
خیلی خوشحالم که می بینم بعضی از دوستان دارن با مطالعه پیش میرن.
میخوام این سایت رو بهتون پیشنهاد بدم که با دادن بعضی اطلاعات در مورد سطح تحصیلات، تعداد افراد خانواده و نوع شغلی که دارین، براتون شبیه سازی میکنه که توی شهر مورد نظرتون، وضعیت زندگیتون چطور خواهد بود.
برای من جالب بود که بدونم مثلا آدمی با تحصیلات و شغل من توی فلان شهر میتونه زندگی خوبی داشته باشه یا نه؟
مثلاً فکر میکردم اگر بتونم بوستون کار پیدا کنم نونم تو روغنه، اما این شبیه ساز دقیقا با جزئیات بهم گفت که احتمال داره ظرف شیش ماه تمام زندگیم رو از دست بدم، اما دقیقا با همین شغل و تحصیلات توی تگزاس میتونم سر دو سال یه خونه بخرم و کلی پس انداز کنم!
شما هم یه سرک بکشین:
http://teleport.org/
شکست خوردن پایان راه نیست. فقط یک سطر از کتاب تجربه است. نقطه سر خط!
شرکت در DV از 1994 الی 2014 - سال 2015 برنده شدم اما کارنت نشدم. نقطه سر خط!!
شروع سطر بعد: شرکت در DV های بعدی، اقدام برای پذیرش دکترا و ...
ارسالها: 54
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Feb 2016
رتبه:
23
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2016-04-17 ساعت 09:28
(آخرین تغییر در ارسال: 2016-04-17 ساعت 09:40 توسط مارال6.)
من دانشجوى سال دوم بودم.. يک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خندهام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است. سوال اين بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت میکند چيست؟ من آن زن نظافتچى را بارها ديده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و حدوداً شصت ساله بود. امّا نام کوچکش را از کجا بايد میدانستم؟ من برگه امتحانى را تحويل دادم و سوال آخر را بیجواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجويى از استاد سوال کرد آيا سوال آخر هم در بارمبندى نمرات محسوب میشود؟ استاد گفت: حتماً و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدمهاى بسيارى ملاقات خواهيد کرد. همه آنها مهم هستند و شايسته توجه و ملاحظه شما میباشند، حتى اگر تنها کارى که میکنيد لبخند زدن و سلام کردن به آنها باشد من اين درس را هيچگاه فراموش نکردهام.
***************************************************************************************
يک شب، حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، يک زن مسن سياه پوست آمريکايى در کنار يک بزرگراه و در زير باران شديدى که میباريد ايستاده بود. ماشينش خراب شده بود و نيازمند استفاده از وسيله نقليه ديگرى بود. او که کاملاً خيس شده بود دستش را جلوى ماشينى که از روبرو میآمد بلند کرد. راننده آن ماشين که يک جوان سفيدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته بايد توجه داشت که اين ماجرا در دهه ١٩٦٠ و اوج تنشهاى ميان سفيدپوستان و سياهپوستان در آمريکا بود. مرد جوان آن زن سياهپوست را به داخل ماشينش برد تا از زير باران نجات يابد و بعد مسيرش را عوض کرد و به ايستگاه قطار رفت و از آن جا يک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود زن که ظاهراً خيلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را پرسيد. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست. با کمال تعجب ديد که يک تلويزيون رنگى بزرگ برايش آوردهاند. يادداشتى هم همراهش بود با اين مضمون از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کرديد بسيار متشکرم. باران نه تنها لباسهايم که روح و جانم را هم خيس کرده بود. تا آن که شما مثل فرشته نجات سر رسيديد. به دليل محبت شما، من توانستم در آخرين لحظههاى زندگى همسرم و درست قبل از اين که چشم از اين جهان فرو بندد در کنارش باشم. به درگاه خداوند براى شما به خاطر کمک بیشائبه به ديگران دعا میکنم
ارادتمند / خانم نات کينگ کو
**************************************************************************************
در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشهاى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر میدارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکههاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسيارى از آنها نيز به شاه بد و بيراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به سنگ نداشتند. سپس يک مرد روستايى با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد. بارش را زمين گذاشت و شانهاش را زير سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدنها و عرق ريختنهاى زياد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آنها را بر دوش بگيرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کيسهاى زير آن سنگ در زمين فرو رفته است. کيسه را باز کرد پر از سکههاى طلا بود و يادداشتى از جانب شاه که اين سکهها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستايى چيزى را میدانست که بسيارى از ما نمیدانيم "هر مانعى، فرصتى"
من چو باران بر همه جا باریده ام
ارسالها: 54
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Feb 2016
رتبه:
23
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2016-04-17 ساعت 10:06
(آخرین تغییر در ارسال: 2016-04-17 ساعت 10:16 توسط مارال6.)
یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مردهایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
یکی از همین مردهای همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مردها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند...
ما هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه ما را با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!
مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین. و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی... مردها همه دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی... درست بر عکس دنیای ما.
بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلو های اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مردها، "واقعن مردها"، انقدر ها که داریم نشان میدهیم بد نیستند. مردها احتمالا دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشارها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند. کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم... بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.
پیشاپیش روز مرد رو به همه ی آقایون تاپیک تبریک میگم..و همینطور به همه ی خانمها، چون وجود هر مردی از زنه...
بعضی از کلمات این متن شاید زیبا نباشه ولی در کل متن قشنگیه به نظرم
من چو باران بر همه جا باریده ام
ارسالها: 127
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2015
رتبه:
23
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
از دوستان که دسترسی به یوتیوب را دارند دعوت می کنم این ویدیو بی نظیر برفراز ایالت کالیفرنیا (پرواز هواپیمایی ملی ژاپن) که پس از عبور از اقیانوس ابتدا وارد سانفرانسیسکو، سیلیکون ولی، سن خوزه، هالیوود، لس آنجلس و سرانجام در فرودگاه سن دیگو به زمین می شینه را از دست ندن. کیفیت تصاویر این ویدیو بصورت اچ دی ذخیره شده.
https://www.youtube.com/watch?v=9ql5iwIybB8#t=6.93551
به قول یکی از دوستان، انسان با HOPE زندس
ارسالها: 140
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2014
رتبه:
26
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
من واقعا شکه میشم صحبت بعضی دوستانو میشنوم ....طرف تو همین فروم میگه اقا رفتن لاتاری 100 میلیون پول میخواد باید نفری 100 داشته باشی بری ....در جواب به اون دوست عزیز باید بگم که شمای که با 100 میلیون یا 200 میلیون سرمایه اینجا نتونستی چیزی بشی مطمن باش اونجا هم چیزی نمیشه قول 100 در صد ....رفیق من با 15 میلیون رفت امریکا ....10 میلیون خرج دو بار رفتو امد به ترکیه .هتل این داستاناش شد بقیشو با5 تومن رفت ...! شما هیچی نمیشی دوست عزیز شمای که میگی با 100 میلیون نمیشه رفت !
وقتی که غورباقه ها هفتیرکشن بهم حق انقدر زود پیر بشم......امان از روزی که دو زاریم پیش خودش فک کنه تراوله /////// سایه ها همیشه دروغ میگن! //////
ارسالها: 112
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2015
رتبه:
24
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
دوست عزیز لطفا عنوان ویدئو رو بفرستید، لینکش کار نمیکنه
(2016-04-17 ساعت 11:15)amirmc نوشته: از دوستان که دسترسی به یوتیوب را دارند دعوت می کنم این ویدیو بی نظیر برفراز ایالت کالیفرنیا (پرواز هواپیمایی ملی ژاپن) که پس از عبور از اقیانوس ابتدا وارد سانفرانسیسکو، سیلیکون ولی، سن خوزه، هالیوود، لس آنجلس و سرانجام در فرودگاه سن دیگو به زمین می شینه را از دست ندن. کیفیت تصاویر این ویدیو بصورت اچ دی ذخیره شده.
https://www.youtube.com/watch?v=9ql5iwIybB8#t=6.93551
2014 - 2015 - 2017 - 2018 - 2019 : 2019AS00007000
تاریخ آن سرزمین با "میلاد"
و تاریخ سرزمین من با "هجرت" آغاز می شود ...
ارسالها: 749
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2008
رتبه:
53
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2016-04-17 ساعت 11:20)hameddjj نوشته: من واقعا شکه میشم صحبت بعضی دوستانو میشنوم ....طرف تو همین فروم میگه اقا رفتن لاتاری 100 میلیون پول میخواد باید نفری 100 داشته باشی بری ....در جواب به اون دوست عزیز باید بگم که شمای که با 100 میلیون یا 200 میلیون سرمایه اینجا نتونستی چیزی بشی مطمن باش اونجا هم چیزی نمیشه قول 100 در صد ....رفیق من با 15 میلیون رفت آمریکا ....10 میلیون خرج دو بار رفتو امد به ترکیه .هتل این داستاناش شد بقیشو با5 تومن رفت ...! شما هیچی نمیشی دوست عزیز شمای که میگی با 100 میلیون نمیشه رفت !
این طرز صحبت کردن اصلا درست نیست
برنده خوش شانس
مرغی که انجیر میخوره نوکش کجه
ارسالها: 182
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
27
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2016-04-17 ساعت 12:39
(آخرین تغییر در ارسال: 2016-04-17 ساعت 12:53 توسط runioe.)
(2016-04-17 ساعت 11:20)hameddjj نوشته: من واقعا شکه میشم صحبت بعضی دوستانو میشنوم ....طرف تو همین فروم میگه اقا رفتن لاتاری 100 میلیون پول میخواد باید نفری 100 داشته باشی بری ....در جواب به اون دوست عزیز باید بگم که شمای که با 100 میلیون یا 200 میلیون سرمایه اینجا نتونستی چیزی بشی مطمن باش اونجا هم چیزی نمیشه قول 100 در صد ....رفیق من با 15 میلیون رفت آمریکا ....10 میلیون خرج دو بار رفتو امد به ترکیه .هتل این داستاناش شد بقیشو با5 تومن رفت ...! شما هیچی نمیشی دوست عزیز شمای که میگی با 100 میلیون نمیشه رفت !
سلام دوست عزیز. حرفهای شما کاملا صحیح هستش و این اعداد ارقام بسیار زیاد گفته شده و بستگی به خیلی از شرایطها داره. یه مثال بزنم خیالت راحت. اوکی؟؟؟؟؟؟ من در شرکتی کار میکردم که مدیر عاملش شهروند امریکا بود یه آپارتمان صد متری و یک دفتر صد متری در جردن (تهران)داشت، پول نقد و سهام و این چیزهای دیگه رو نمیدونم(امکاناتش رو گفتم تا بدونین حدود سرمایش چقدره و طریقه زندگی کردنش چطوره) این شخص فقط یک بار مترو سوار شده اونم در زمان غیر شلوغی که کلی هم به زمین و زمان نا سزا گفت(اینم گفتم بدونین اهل استفاده از وسیله نقلیه عمومی نیست). خوب اصل مطلب اینه من از این شخص پرسیدم برای زندگی در اونجا با شرایطی که چند ماه بیکار باشی چقدر پول لازمه؟؟؟؟ ایشون با حساب کتاب گفتن حدود بیست هزار دلار شایدم بیست سی درصداینور اونور بشه. خوب حالا اصل اصل مطلب میدونین چیه؟؟؟؟؟؟ این هستش که این شخص که در ایران این امکانات رو داره یعنی اینکه مثل من و امثال من زندگی نمیکنه که از کرج هر روز واسه کار به تهران رفت و آمد میکنه. به عبارتی این شخص بر اساس فکر خودش مبلغ رو گفتن.در آخر گفت که اگه صرفه جو و تلاشگر باشی کمتر هم میشه. نتیجه گیری اخلاقی اینه که کسی بر مبنای زندگی و امکاناتی که تو ذهنش هست و میخواد خرج و هزینه کنه اونو به دیگرون میگه، نمونش همین داستانی که عرض کردم و کسانی که در اینجا میان نظر میدن.یاد داستانی در کتابهای قدیم افتادم که فیلی در اتاق تاریک گذاشتن و به هر کسی میگفتن با لمس کردنش بگه که اون چیز چیه.بنابراین هر کی از نظر خودش(از حس لامسه خودش) چیزی میگفت که با واقعیت زمین تا زیر زمین فرق داشت.حالا این داستان اینجا و در این فروم هم هست. پس نگران نباش دوست عزیز و اینکه از نظر دوستان دیگه ناراحت و عصبی نباش چون احساس کردم عصبانی و ناراحت از نظر دیگران هستی این پیام رو به خودم اجازه دادم در جواب شما و سایر دوستان هم نظر با شما بنویسم.
شاد باشی و آرزوی برنده شدن و رهایی واسه همه ی دوستان اینجا رو دارم.
امضاء: یک منتظرو دیگر هیچ