کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
جملات و قصه های پند آموز روز
اسمش فلمینگ بود . کشاورز اسکاتلندی فقیری بود. یک روز که برای تهیه معیشت خانواده بیرون رفت، صدای فریاد کمکی شنید که از باتلاق نزدیک خانه می آمد.وسایلش را انداخت و به سمت باتلاق دوید. پسربچه
وحشتزده ای رو دید که تا کمردر لجن سیاه فرو رفته بود و داد میزد و کمک می خواست. فلمینگ کشاورز ، پسربچه رو از مرگ تدریجی و وحشتناک نجات داد .

==========================================

روز بعد، یک کالسکه مجلل در محوطه مزرعه کشاورز ایستاد.نجیب زاده ای از کالسکه بیرون آمد و گفت پدر پسری هست که فلمینگ نجاتش داد.
نجیب زاده گفت: میخواهم ازتوتشکر کنم، شما زندگی پسرم را نجات دادید. کشاورز اسکاتلندی گفت: برای کاری که انجام دادم چیزی نمی خوام و پیشنهادش رو رد کرد. در همون لحظه، پسر کشاورز از در کلبه رعیتی بیرون اومد. نجیب زاده پرسید: این پسر شماست؟ کشاورز با غرور جواب داد :بله. من پیشنهادی دارم.اجازه بدین پسرتون رو با خودم ببرم تاتحصیلات خوبی یاد بگیرد.اگر پسربچه ،مثل پدرش باشه، درآینده مردی میشه که میتونین بهش افتخار کنین . کشاورز قبول کرد.
بعدها، پسر فلمینگ کشاورز، از مدرسه پزشکی سنت ماری لندن فارغ التحصیل شد و در سراسر جهان به الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین معروف شد.
سالها بعد ، پسر مرد نجیب زاده دچار بیماری ذات الریه شد. چه چیزی نجاتش داد؟ پنی سیلین.
اسم پسر نجیب زاده چه بود؟ وینستون چرچیل.
Smile
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، mary joon ، nicole.gemini ، kavoshgarnet ، nnazi_2005 ، shahram1347 ، espahbod ، farzad24
آيا مي دانيد تنها كسي كه تمام متن nnazi_2005 را خواند كاوشگر بود
آيا مي دانيد كه 9 مورد تكراري در آن متن بود
آيا مي دانيد تنها كسي كه "آيا مي دانيد" را نخوانده خود نازي بوده به جمله زير از متن اصلي توجه كنيد:
"آیا میدانید این مطالب را از آبیته می خوانید" !!!

من در مورد تست هوش نه فريب خوردم و نه منحرف شدم به جز از مورد پنج و هنوز هم نمي دانم كه سرنشينان بعد از سقوط هواپيما چطور زنده مانده اند. آيا به خاطر فعل حال استمراري "در حركت است" اگر اينطور است كه بعدش نوشته "و سقوط مي كند"
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، laili ، nnazi_2005 ، سارا کوچولو ، shahram1347 ، espahbod
داستان سنگ پشت

پشتش سنگين بود و جاده های دنيا طولانی ٬ می دانست که هميشه جز اندکی از بسيار را نخواهد
رفت . آهسته آهسته می خزید . دشوار و کند ... و دورها هميشه دور بود .
سنگ پشت ٬ تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری بر دوش می کشيد . پرنده ای در
آسمان پر زد ٬ سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت : این عدل نيست ٬ این عدل نيست . کاش
پشتم را این همه سنگين نمی کردی ٬ من هيچگاه نمی رسم ٬ هيچگاه ... و در لاک سنگی خود خزید
به نيت نا اميدی .
خدا سنگ پشت را از روی زمين بلند کرد . زمين را نشانش داد . کره ای کوچک بود . و گفت : نگاه کن ٬
ابتدا و انتها ندارد . هيچ کس نمی رسد . چون رسيدنی در کار نيست ٬ فقط رفتن است . حتی اگر اندکی .
و هر بار که می روی رسيده ای و باور کن انچه بر دوش توست تنها لاکی سنگی نيست ٬ تو پاره ای از
هستی را بر دوش می کشی . پاره ای از مرا .
خدا سنگ پشت را بر زمين گذاشت . دیگر نه بارش چندان سنگين بود و نه راه ها چندان دور؛ سنگ
را بر دوش کشيد « او » پشت به راه افتاد و گفت : رفتن؛ حتی اگر اندکی . و پاره ای از « او » را به دوش کشید
مهاجرت و زندگی در غربت برای انسان ، مانند فردی است که در جاده های وطن خود رانندگی می کرده و حال او را به اقیانوس انداخته اند ! باید اتومبیل خود را تبدیل به قایق کند تا نجات یابد...
پاسخ
تشکر کنندگان: shahram1347 ، espahbod
(تست روانشناسی)

فردی که پشت در می‌بینید همان کسی است که شما در رویارویی با ...



تصور کنید در بیابان خشک و بی پایانی در حال راه رفتن هستید خسته،گرسنه،تشنه،پس از 5 ساعت پیاده روی......ناگهان ساختمان مجلل و با شکوهی در جلوی شما ظاهر می‌شود.

1.ساختمانی که جلوی شما ظاهر شده است چیست؟

الف-یک قصر ب- یک موزه ج-یک هتل د-یک بنای مذهبی (مسجد-کلیسا-......)

2.شما از چه طریقی وارد ساختمان می‌شوید؟

الف-پنجره ب- در ج- بالکن د- تونل زیر زمینی

وقتی وارد ساختمان شدید آن را بسیار مجلل و باشکوه می یابید......ناگهان صدای در زدن می‌شنوید...در را باز می‌کنید و کسی را می‌بینید که واقعاً می‌خواستید با او باشید.



3. آن شخص کیست؟

به گشتن ادامه می‌دهید...پلکانی را می‌بینید که به طبقه بالا می‌رود.


4.مارپیچی است یا مستقیم؟

از پلکان بالا می‌رویم تعداد پله ها را می‌شمارید.



5.چند پله بود؟(هر عددی از یک تا بی نهایت)

بعد وارد اتاقی می‌شوید..........



6.دلتان می‌خواهد این اتاق چقدر بزرگ باشد؟

الف-به اندازه یک آکواریوم

ب-به اندازه یک اتاق معمولی

ج-به اندازه یک جنگل

د-به اندازه اقیانوس آرام



7.دلتان می‌خواهد رنگ دیوار اتاق چه باشد؟

الف-قرمز ب-سیاه و سفید ج- ارغوانی د-زرد یا پرتقالی و-رنگ های رنگین کمان



یک میز جلوی شما ظاهر می‌شود...

8.آیا گرد- مربع- مثلث یا بدون شکل خاصی است؟

و ظرفی با 5 میوه روی آن قرار دارد: گیلاس- سیب- کیوی- طالبی-هندوانه



9.یک میوه را انتخاب کنید.......

میوه ای که انتخاب کرده اید شما را به یاد این شخص می‌اندازد...

10.نام او را بنویسید.



11.شما میوه را برمی‌دارید و.........

الف-بلافاصله آن را می‌خورید.

ب- قسمت کرم خورده را می‌ برید و قسمت سالمش را می‌خورید.

ج-آن را می‌برید و داخلش را می‌بینید که کرم خورده است و....بعد به خوردنش ادامه می‌دهید

د-اگر کرم خورده باشد تمامش را دور می‌اندازید



از آن ساختمان خارج می‌شوید و 5 حیوان را می‌بینید.موش- آهو- اسب- دلفین- فیل

12.این حیوانت را به ترتیب اولویت که برایتان دارند رده بندی کنید..



جواب:

1.نشان دهنده چیزی است که شما بیشتر از بقیه چیزها دنبال آن هستید.

قصر:ثروت موزه:حرفه و شغل هتل:خانه و عشق

مکان مذهبی:اعتقادات یا زمینه رشد روحی و روانی شماست



2.نشان دهنده نوع زندگی است که به دنبال آن هستید.

پنجره:زندگی سرشار از رویدادهای پیش بینی نشده و شگفت انگیز

در:زندگی آرام و امن

بالکن:زندگی مسالمت جویانه و عاشقانه

تونل زیر زمینی:زندگی خطرناک ولی معنی دار پر از تجربه های متفاوت



3.فردی که پشت در می‌بینید همان کسی است که شما در رویارویی با مشکلات زندگی می‌توانید کاملاً به او اعتماد کنید.



4.پلکان نشانه زندگی عشقی شماست پیچ در پیچ ولی زیبا - مستقیم معمولی ولی خسته کننده



5.تعدا پله ها:تعداد تلاشهایی که شما امیدوارید برای برقراری رابطه تان به عمل آورید.



6.اندازه اتاق:میزان ماجراجویی هر چه کوچک باشد یعنی شما آدم محافظه کاری هستید



7.رنگ اتاق شخصیت شماست:

قرمز:احساساتی و پر شور سیاه و سفید:منطقی ارغوانی:ماجراجو

زرد و پرتقالی:شادمان و سرحال رنگین کمان:شما در مورد این که واقعاً چه هستید شک دارید



8.شکل میز:زاویه دید شما را نسبت به چیزها یا موقعیت ها نشان می دهد.

مربع:ثابت و منصفانه

گرد:شما می‌خواهید چیزها را از دیدگاه و نقطه نظر بسیاری افراد دیگر ببینید

مثلث:شما می‌خواهید مبتکر و اصلی باشید

بی شکل:شما آدم بی اراده ای هستید و همیشه طفره می‌روید



9.میوه ها نشانگر این هستند که شما به دنبال چه نوع دوستانی می گردید میوه های بزرگتر نشانگر این هستند که نمود فیزیکی و ظاهری برای شما بیشتر اهمیت دارد و میوه های کوچکتر به معنی این هستند که شخصیت افراد برای شما مهم است.



10.این شخص نشانگر نوع دوستانی است که شما به دنبال او هستید.



11.چگونگی خوردن میوه نشانگر این است که شما چگونه با دیگران رفتار می‌کنید.

الف:یعنی شما کینه ای از دیگران به دل نمی‌گیرید

ب:یعنی شما فقط نکات مثبت دوستانتان را می‌پذیرید و از پذیرفتن نکات منفی آنها سرباز می زنید

ج:خوردن آن علیرغم کرم خوردگی یعنی نقاط قوت و ضعف دیگران را می پذیرید

د:دور انداختن یعنی شما آدم بی رحمی هستید.



12. 5 حیوان:

دلفین:شغل و حرفه فیل:خانواده

اسب:عشق موش:انتظار و احترام

آهو: دوستان شما و چیزهایی که به آن توجه دارید است.

((کاوشگر نت عزیز از دقتت ممنونمShy راستشو بخوای تا وسطاش خوندم برام جالب بود گفتم بقیه هم بخونند. این مطلب بالا رو ولی کامل خوندمBig GrinWink ))
پاسخ
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، سارا کوچولو ، ChairMan ، shahram1347 ، espahbod
زندگی دو حالت داره :

فقط دو چيز وجود داره كه نگرانش باشی: اينكه سالمی يا مريض.
اگر سالم هستی، ديگه چيزی نمونده كه نگرانش باشی؛
اما اگه مريضی، فقط دو چيز وجود داره كه نگرانش باشی:
اينكه دست آخر خوب می شی يا میميری.
اگه خوب شدی كه ديگه چيزی برای نگرانی باقی نمی مونه؛
اما اگه بميری، دو چيز وجود داره كه نگرانش باشی:
اينكه به بهشت بری يا به جهنم.
اگر به بهشت بری، چيزی برای نگرانی وجود نداره؛
ولی اگه به جهنم بری، اون قدر مشغول احوالپرسی با دوستان قديمی می شی كه وقتی برای نگرانی نداری پس در واقع هيچ وقت هيچ چيز برای نگرانی وجود نداره.
Big Grin
Smile
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، laili ، kavoshgarnet ، ChairMan ، shahram1347 ، nnazi_2005 ، espahbod ، rs232
13 نکته برای زیبا کردن زندگی


1) دوستت دارم ، نه به خاطر شخصيت تو، بلکه به خاطر شخصيتي که من در هنگام با تو بودن پيدا مي کنم.

2) هيچکس لياقت اشکهاي تو را ندارد و کسي که چنين ارزشي دارد باعث ريختن اشکهاي تو نمي شود.

3) اگر کسي تو را آنطور که مي خواهي دوست ندارد به اين معني نيست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

4) دوست واقعي کسي است که دستهاي تو را بگيرد ولي قلب تو را لمس کند.

5) بدترين شکل دلتنگي براي کسي آنست که در کنار او باشي و بداني که هرگز به او نخواهي رسيد.

6) هرگز لبخند را ترک نکن حتي وقتي ناراحتي چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو شود.

7) تو ممکن است در تمام دنيا فقط يک نفر باشي ولي براي يک نفر تمام دنيا هستي.

8) هرگز وقتت را با کسي که حاضر نيست وقتش را با تو بگذراند نگذران.

9) شايد خدا خواسته است که بسياري از افراد نامناسب را بشناسي و سپس شخص مناسب را، به اين صورت وقتي او را يافتي بهتر مي تواني شکرگزار باشي.

10) به چيزي که گذشت غم مخور به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن.

11) هميشه افرادي هستند که تو را مي آزارند با اين حال همواره به ديگران اعتماد کن و فقط مواظب باش به کسي که تو را آزرده است دوباره اعتماد نکني.

12) خود را به فردي بهتر تبديل کن و مطمئن باش که خود را مي شناسي قبل از آنکه شخص ديگري را بشناسي و انتظار داشته باشي او تو را بشناسد.

13) زياده از حد خود را تحت فشار نگذار بهترين چيزها در زماني اتفاق مي افتد که انتظارش را نداري
پاسخ
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، سارا کوچولو ، ChairMan
اين متن توسط مؤسسه ی آنتونی رابينز برای موفقيت شما فرستاده شده است :
==============================================
يك : به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید .
دو : با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید، زيرا وقتی پیرتر می شوید ، مهارتهای كلامي مثل دیگر مهارتها خیلی مهم میشوند .
سه : همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا آنقدر که می خواهید نخوابید .
چهار : وقتی می گویید "دوستت دارم" منظورتان همین باشد .
پنج : وقتی می گویید "متاسفم" به چشمان شخص مقابل نگاه کنید .
شش : قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید .
هفت : به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید .
هشت : هیچوقت به رؤیاهای کسی نخندید . مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند .
نـه : عمیقاً و بااحساس عشق بورزید . ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید .
ده : در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید .
يازده : مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید ..
دوازده : آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید .
سيزده : وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید ، لبخندی بزنید و بگویید "چرا می خواهی این را بدانی؟"
چهارده : به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیتهای بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند ..
پانزده : وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید "عافیت باشد "
شانزده : وقتی چیزی را از دست می دهید ، درس گرفتن از آن را از دست ندهید .
هفده : این سه نکته را به یاد داشته باشید : احترام به خود ، احترام به دیگران؛ و پذیرفتن مسئولیت همه کارهایتان
هجده : اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند .
نوزده : وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید ، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید .
بيست : وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید ، کسی که تلفن کرده آن را درصدای شما می شنود .
بيست و يك : زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید .

Smile
Smile
پاسخ
تشکر کنندگان: nnazi_2005 ، kavoshgarnet ، ChairMan ، Ali Sepehr ، espahbod ، nicole.gemini
برشانه هایم زدی که تنهاییم را تکانده باشی

به چه دل خوش کردی!?

تکاندن برف از شانه های آدم برفی
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
سوال‌هاي زير را از بچه‌هاي 5 تا 10 ساله پرسيده‌اند. اما انگارجواب‌هاي آنها خيلي بچگانه نيست!
-----------------------------------------------------------

بهترين سن براي ازدواج چند سالگي است؟
«۸۴سالگي! چون در آن سن مجبور نيستيد کار کنيد و مي‌توانيد هي دراز بکشيد و فقط همديگر را دوست داشته باشيد.» جودي، 8 ساله


در اولين قرار ملاقات، زن و مردها به هم چه مي‌گويند؟
«در اولين قرار ملاقات فقط به هم دروغ مي‌گويند و اين معمولا باعث مي‌شود که از هم خوش‌شان بيايد
و يک قرار دوم بگذارند.» مايک، 10 ساله

مساله حياتي: بهتر است آدم ازدواج کند يا مجرد بماند؟
«دخترها بهتر است مجرد بمانند، اما پسرها بايد ازدواج کنند چون يک نفر را لازم دارند که دنبالشان راه بيفتد و تميز کند!» لينت، 9 ساله

چرا دو نفر عاشق هم مي‌شوند؟
«هيچ کس نمي‌داند چه اتفاقي مي‌افتد، ولي من شنيده‌ام که يک ربط‌هايي به بويي که آدم مي‌دهد دارد، براي همين است که مردم اين قدر عطر و ادکلن مي‌خرند.» جين، 9 ساله
«مي‌گويند يکي به قلب آدم تير مي‌زند و اين حرف‌ها، ولي مثل اينکه بقيه‌اش اين قدر درد ندارد.» هارلن، 8 ساله

عاشق شدن چطوري است؟
«مثل يک بهمن که براي زنده ماندن بايد زود از زير آن فرار کني.» راجر، 9 ساله

نقش خوش‌تيپي در عشق
«اگر مي‌خواهيد کسي که در حال حاضر جزئي از خانواده‌تان نيست، دوستتان داشته باشد، خيلي مهم نيست که خوشگل باشيد.» ژوانه، 8 ساله
«فقط قيافه مهم نيست. من را نگاه کنيد. خيلي خوش‌تيپم. اما هنوز کسي پيدا نکرده‌ام که با من ازدواج کند..» گري، 7 ساله

چرا عشاق دست هم را مي‌گيرند؟
«مي‌خواهند مطمئن شوند که حلقه‌هايشان نمي‌افتد، چون خيلي بالايش پول داده‌اند.» ديو، 8 ساله

عقايد محرمانه درباره عشق
«من عشق را دوست دارم، فقط به شرطي که وقتي تلويزيون کارتون مي‌دهد، اتفاق نيفتد.» آنيتا، 6ساله
«عشق آدم را پيدا مي‌کند، حتي اگر خودت را از آن پنهان کني. من از 5 سالگي تلاش مي‌کنم که خودم را از آن پنهان کنم ولي دخترها مدام پيدايم مي‌کنند.» بابي، 8ساله
«خيلي دنبال عشق نيستم. فکر مي‌کنم کلاس چهارم بودن به اندازه کافي سخت هست.» رژينا، 10 ساله

ويژگي‌هاي شخصي براي اينکه عاشق خوبي باشيد
«يکي از شما بايد بلد باشد که خوب چک بنويسد، چون حتي اگر صد هزار کيلو هم عشق داشته باشيد، باز هم يک قبض‌هايي هست که بايد پرداخت کنيد.» آوا، 8 ساله

راه‌هايي که مي‌شود کسي را عاشق خودتان کنيد
«به آنها بگوييد که فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي شکلات داريد.» دل، 6 ساله
«يک سري کارها را نکنيد مثلا اينکه کتاني سبز بدبو داشته باشيد... ممکن است با اين کارتان توجه کسي را جلب کنيد اما توجه، عشق نيست. » آلونزو، 9 ساله

چطوري مي‌شود فهميد دو تا آدمي که توي رستوران غذا مي‌خورند عاشق هم هستند؟
«فقط نگاه کنيد و ببينيد که مرد صورت حساب را برمي‌دارد يا نه. اين راهي است که مي‌شود فهميد عاشق شده يا نه.» جان، 9 ساله
«عاشق‌ها فقط به هم خيره مي‌شوند و غذايشان سرد مي‌شود. بقيه بيشتر به غذا توجه مي‌کنند.» براد، 8 ساله

چطور مي‌شود عاشق ماند؟
«اسم زنتان را فراموش نکنيد... اين کار کل عشق را نابود مي‌کند.» راجر، 8 ساله
«همسرتان را زياد ببوسيد. اين کار باعث مي‌شود او يادش برود که شما هيچ وقت آشغال را بيرون نمي‌گذاريد.» رندي، 8ساله
Big Grin
Smile
پاسخ
تشکر کنندگان: nicole.gemini ، nochen ، kavoshgarnet ، farzad24 ، Ali Sepehr ، laili ، nnazi_2005 ، ChairMan ، indmehdi
بسیاری از سرخپوستان امریکا معتاد به الکل هستند و توجیه آنها هم برای این کار این است:
آن کسی که الکل می خورد خواب آلود می شود
آن کسی که خواب آلود می شود می خوابد
آن کسی که خوابیده است گناه نمی کند
آن کسی که گناه نمی کند به بهشت می رود
پس آن کسی که الکل می خورد به بهشت می رود!
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: indmehdi ، laili ، سارا کوچولو ، nnazi_2005 ، Ali Sepehr ، payam_prz
*زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی
که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتنش را از بین میبرد

*شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت
پس همیشه شاد باش

*امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنمینت بشمار
شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد

*کسی را که امیدوار است هیچگاه ناامید نکن
شاید امید تنها دارائی او باشد

*اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد
صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد

*هیچ وقت به خدا نگو یه مشکل بزرگ دارم
به مشکل بگو من یه خدای بزرگ دارم

*دوست داشتن بهترین شکل مالکیت
و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است

*خوب گوش کردن را یاد بگیریم
گاه فرصتها بسیار آهسته در میزنند

*وقتی از شادی به هوا میپری
مواظب باش کسی زمین رو از زیر پاهات نکشه

*مهم بودن خوبه
ولی خوب بودن خیلی مهم تره

*فراموش نکن قطاری که ار ریل خارج شده، ممکن است آزاد باشد
ولی راه به جائی نخواهد برد

*میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان
یا بگوئی : خدا به خیر کنه، باز صبح شده
انتخاب با توست

*اگر در کاری موفق شوی
دوستان دروغین و دشمنان واقعی بدست خواهی آورد

*زندگی کتابی است پر ماجرا
هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش آنرا دور نینداز

*مثل ساحل آرام باش
تا مثل دریا بی قرارت باشند

*یک دوست وفادار تجسم حقیقی از جنس آسمانی هاست
که اگر پیدا کردی قدرش را بدان

*فکر کردن به گذشته
مانند دویدن به دنبال باد است

*باد همیشه می وزد
میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی، هم آسیاب بادی
تصمیم با توست

*برای روزهای بارانی سایه بانی باید ساخت
برای روزهای پیری اندوخته ای باید داشت

*برای آنان که مفهوم پرواز را نمیفهمند
هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی

*فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست
دوست داشتن امری لحظه ایست
ولی داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است

*تاریک ترین ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشید است
پس همیشه امید به روشنایی داشته باش

*بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا
Smile
Smile
پاسخ
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، ChairMan ، payam_prz ، nnazi_2005 ، espahbod ، jam_14051
يکي بود ، دو تا نبود ، زير گنبد کبود که شايدم کبود نبود و آبي بود ، يه دختر خوشگل بي پدر مادر زندگي مي کرد. اسم اين دختر خوشگله سيندرلا بود که بلا نسبت دختراي امروزي، روم به ديوار روم به ديوار ، گلاب به روتون خيلي خوشگل بود .
سيندرلا با نامادريش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنياش که اسمشون زري و پري بود زندگي مي کرد . بيچاره سيندرلا از صبح که از خواب پا مي شد بايد کار مي کرد تا آخر شب . آخه صغرا خانم خيلي ظالم بود . همش مي گفت سيندرلا پارکت ها رو طي کشيدي؟ سيندرلا لوور دراپه ها رو گرد گيري کردي؟ سيندرلا ميلک شيک توت فرنگيه منو آماده کردي ؟ سيندرلا هم تو دلش مي گفت : اي بترکي ، ذليل مرده ي گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسايده ، و بلند مي گفت : بعله مامي صغي ( همون صغرا خانم خودمون ) . خلاصه الهي بميرم براي اين دختر خوشگله که بدبختيهاش يکي دو تا نبود . …. القصه ، يه روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشي زير دلش زده بود ، خر شد و تصميم گرفت که ازدواج کنه . رفت پيش مامانش و گفت مامان جونم ….. مامانش : بعله پسر دلبندم …. شاهزاده : من زن مي خوام ….. مامانش : تو غلط مي کني پسره ي گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ ديگه زن گرفتنت چيه؟……… شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم پير پسر مي شم ، دارم مثل غنچه ي گل پرپر مي شم …..مامانش در حالي که اشکش سرازير شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شير و شکرم ، پسر گلم ، مي خواي با کي مزدوج شي؟ ……. شاهزاده : هنوز نمي دونم ولي مي دونم که از بي زني دارم مي ميرم …… مامانش : من از فردا سراغ مي گيرم تا يه دختر نجيب و آفتاب مهتاب نديده و خوشگل مثل خودم برات پيدا کنم . خلاصه شاهزاده ديگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش يه دختر با کمالات و تحصيل کرده و امروزي براش گير بياره. يه روز مامانش گفت : کوچولوي عزيز مامان ، من تمام دختراي شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با پس گردني برات بگيرمش ، شاهزاده گفت : چرا با پس گردني؟ مامانش گفت : الاغ ، چرا نمي فهمي ، براي اينکه مهريه بهش ندي، پس آخه تو کي مي خواي آدم بشي ؟ روز مهموني فرا رسيد ، سيندرلا و زري و پري هم دعوت شده بودند . زري و پري هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند مثل 2 تا بچه ميمون ، اما سيندرلا ، واي چي بگم براتون شده بود يه تيکه ماه ، اصلا” ماه کيلويي چنده ، شده بود ونوس شايدم …( مگه من فضولم ، اصلا” به ما چه شبيه چي شده بود ) . صغرا خانم حسود چشم در اومده سيندرلا رو با خودش نبرد ، سيندرلا کنار شومينه نشست و قهوه ي تلخ نوشيد و آه کشيد و اشک ريخت . يهو ديد يه فرشته ي تپل مپل با 2 تا بال لنگه به لنگه ، با يه دماغ سلطنتي و چشماي لوچ جلوي روش ظاهر شد ….سيندرلا گفت : سلام……. فرشته : گيريم عليک . حالا آبغوره مي گيري واسه من ؟ …… سيندرلا : نه واسه خودم مي گيرم …….فرشته : بيجا مي کني ، پاشو ببينم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش آرزو کن …… سيندرلا : آرزو مي کنم که به مهمونيه شاهزاده برم …… فرشته : خوب برو ، به درک ، کي جلوي راهتو گرفته دختره ي پررو ؟ راه بازه جاده درازه…….. سيندرلا : چشم ميرم ، خداحافظ …… فرشته : خداحافظ …. سيندرلا پا شد ، مي خواست راه بيفته . زنگ زد به آژانس ، ولي آژانس ماشين نداشت . زنگ زد به تاکسي تلفني ولي اونجا هم ماشين نبود . زنگ زد پيک موتوري گفت : آقا موتور داريد؟ يارو گفت : نه نداريم. سيندرلا نا اميد گوشي رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هي ميگي برو برو ، آخه من چه جوري برم؟ فرشته گفت : اي به خشکي شانس ، يه امشب مي خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشوبيا ببينم چه مرگته !!!! بلاخره يه خاکي تو سرمون مي ريزيم . با هم رفتند تو انباري ، اونجا يدونه کدو حلوايي بود ، فرشته گفت بيا سوار اين شو برو ، سيندرلا گفت : اين بي کلاسه ، من آبروم مي ره اگه سوار اين بشم . فرشته گفت : خوب پس بيا سوار من شو !!! سيندرلا گفت : يه آناناس اونجاست فرشته جون ، به دردت مي خوره؟ …. فرشته : بعله مي خوره …..سيندرلا : پس مبارکه انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگريش و رو هوا چرخوند و کوبيد فرق سر آناناس و گفت : يالا يالا تبديل شو به پرشيا. بيچاره آناناس که ضربه مغزي شده بود از ترسش تبديل شد به يه پرشياي نقره اي. فرشته به سيندرلا گفت : رانندگي بلدي؟ گواهينامه داري؟……. سيندرلا : نه ندارم …….. فرشته : بميري تو ، چرا نداري؟….. سيندرلا : شهرک آزمايش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم…… فرشته : اي خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با عصاش زد تو کله ي يه سوسک بدبخت که رو ديوار نشسته بودو داشت با افسوس به پرشيا نگاه مي کرد . سوسکه تبديل شد به يه پسر بدقيافه ، مثل پسراي امروزي . سيندرلا گفت : من با اين ته ديگ سوخته جايي نميرم…..فرشته : چرا نميري؟…….. سيندرلا : آبروم مي ره……. فرشته : همينه که هست ، نمي تونم که رت باتلر رو برات بيارم ……. سيندرلا : پس حداقل به اين گاگول بگو يه ژل به موهاش بزنه . خلاصه گاگول ژل زد به موهاش و با هر بدبختي بود حرکت کردند سمت خونه ي پادشاه. وقتي رسيدند اونجا ديديند واي چه خبره !!!!! شکيرا اومده بود اونجا داشت آواز مي خوند ، جنيفر لوپز داشت مخ پدر پادشاه رو تيليت مي کرد . زري و پري هم جوگير شده بودند و داشتند تکنو مي زدند . صغرا خانم هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه مي رفت (آخه بي چاره صغرا خانم از بي شوهري کپک زده بود ) خلاصه تو اين هاگير واگير شاهزاده چشمش به سيندرلا افتاد و يه دل نه صد دل عاشقش شد . سيندرلا هم که ديد تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز و ادا اطوار گفت : شاهزاده ي ملوسم منو مي گيري ؟……. شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟…….. سيندرلا : 37 ……. شاهزاده در حالي که چشماش از خوشحالي برق مي زد گفت : آره مي گيرمت ، من هميشه آرزو داشتم شماره ي پاي زنم 37 باشه. خلاصه عزيزان من شاهزاده سيندرلا رو در آغوش کشيد و به مهمونا گفت : اي ملت هميشه آن لاين ، من و سيندرلا مي خواهيم با هم ازدواج کنيم ، به هيچ خري هم ربط نداره . همه گفتند مبارکه و بعد هم يک صدا خوندند : گل به سر عروس يالا … داماد و ببوس يالا … سيندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسيد و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد) سپس با هم ازدواج کردند و سالهاي سال به کوريه چشم زري و پري و صغرا خانم ، به خوبي و خوشي در کنار هم زندگي کردند و شونصد تا بچه به دنيا آوردند.
پاسخ
تشکر کنندگان: payam_prz ، سارا کوچولو ، nnazi_2005
موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سر و صدا برای چیست .
مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود.
موش لب هایش را لیسید و با خود گفت: کاش یک غذای حسابی باشد ...
اما همین که بسته را باز کردند، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛ چون صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود.
موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید را به همه ی حیوانات بدهد. او به هرکسی که می رسید، می گفت:« توی مزرعه یک تله موش آورده اند، صاحب مزرعه یک تله موش خریده است . . . »!
مرغ با شنیدن این خبر بال هایش را تکان داد و گفت: « آقای موش ، برایت متأسفم . از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی ، به هر حال من کاری به تله موش ندارم ، تله موش هم ربطی به من ندارد.»
میش وقتی خبر تله موش را شنید، صدای بلند سرداد و گفت: «آقای موش من فقط می توانم دعایت کنم که توی تله نیفتی، چون خودت خوب می دانی که تله موش به من ربطی ندارد. مطمئن باش که دعای من پشت و پناه تو خواهد بود.»
موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت، به سراغ گاو رفت. اما گاو هم با شنیدن خبر ، سری تکان داد و گفت: « من که تا حالا ندیده ام یک گاوی توی تله موش بیفتد.!» او این را گفت و زیر لب خنده ای کرد و دوباره مشغول چریدن شد.
سرانجام ، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در این فکر بود که اگر روزی در تله موش بیفتد، چه می شود؟
در نیمه های همان شب، صدای شدید به هم خوردن چیزی در خانه پیچید... زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوی انباری رفت تا موش را که در تله افتاده بود، ببیند.
او در تاریکی متوجه نشد که آنچه در تله موش تقلا می کرده، موش نبود، بلکه یک مار خطرناکی بود که دمش در تله گیر کرده بود. همین که زن به تله موش نزدیک شد، مار پایش را نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد. صاحب مزرعه با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت، وقتی زنش را در این حال دید او را فوراً به بیمارستان رساند. بعد از چند روز، حال وی بهتر شد. اما روزی که به خانه برگشت، هنوز تب داشت. زن همسایه که به عیادت بیمار آمده بود، گفت :« برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست ...»
مرد مزرعه دار که زنش را خیلی دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ در خانه پیچید.
اما هرچه صبر کردند، تب بیمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آن ها رفت و آمد می کردند تا جویای سلامتی او شوند. برای همین مرد مزرعه دار مجبور شد، میش را هم قربانی کند تا باگوشت آن برای میهمانان عزیزش غذا بپزد.
روزها می گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد. تا این که یک روز صبح، در حالی که از درد به خود می پیچید، از دنیا رفت و خبر مردن او خیلی زود در روستا پیچید. افراد زیادی در مراسم خاک سپاری او شرکت کردند. بنابراین، مرد مزرعه دار مجبور شد، از گاوش هم بگذرد و غذای مفصلی برای میهمانان دور و نزدیک تدارک ببیند.
حالا، موش به تنهایی در مزرعه می گردید و به حیوانان زبان بسته ای فکر می کرد که کاری به کار تله موش نداشتند!

نتیجه:اگر شنیدی مشکلی برای کسی پیش آمده است و ربطی هم به تو ندارد،کمی بیشتر فکر کن؛شاید خیلی هم بی ربط نباشد
شماره کیس: 2010AS113XX
تاریخ دریافت نامه قبولی: Nov, 2009
کنسولگری: Kuala Lumpur
تاریخ ارسال فرمهای سری اول:2009, Nov
تاریخ کارنت شدن کیس: March
تاریخ دریافت نامه دوم: Feb 24
تاریخ مصاحبه: 6 April
تاریخ دریافت ویزا: Refusal

Nothing is impossible
پاسخ
تشکر کنندگان: سارا کوچولو ، espahbod
(2010-02-27 ساعت 06:12)rs232 نوشته:  بسیاری از سرخپوستان امریکا معتاد به الکل هستند و توجیه آنها هم برای این کار این است:
آن کسی که الکل می خورد خواب آلود می شود
آن کسی که خواب آلود می شود می خوابد
آن کسی که خوابیده است گناه نمی کند
آن کسی که گناه نمی کند به بهشت می رود
پس آن کسی که الکل می خورد به بهشت می رود!

آرش پس احتمالا به "الکلی" میگن "بهشتی" پس به الکل میگن بهشت. پس به "الک" میگن "بهش" و اگر همینطور ادامه بدیم زبون سرخپوستی یاد میگیریم.
[عکس: 2.gif]
پاسخ
تشکر کنندگان: سارا کوچولو ، ChairMan ، nnazi_2005 ، Ali Sepehr
چطوری جوون بمونیم ؟ Big Grin
===================

* اعداد و ارقام غیر ضروری رو دوربنداز!
این اعداد شامل سن، قد و وزن میشه بگذار دکترها راجع به این عددها نگران باشن خوب واسه همینه که بهشون ویزیت می دی.

* دوستهای شاد و خوش و خرم و سر حالت رو برای خودت نگه دار!
آدمهای بی حس و حال تو رو هم بی حال می کنن ( اگه خودت جزو این دسته ای حواست باشه!)

* دائم در حال یادگیری باش!
سعی کن بیشتر راجع به کامپوتر، کارهای دستی،باغبانی و خلاصه هرچی که فکر می کنی یاد بگیری هیچوقت نگذار مغزت بی کار بمونه .
"مغز بیکار پاتوق شیطانه" این شیطان هم اسمش آلزایمر.

* ا ز چیزهای ساده، لـــذت ببر !

* اغلب بخنـــــد، قهقهه های بلند و طولانی اونقدر بخند که نفست بند بیاد اگه دوستی داری که خیلی باهاش می خندی، پس خیلی باهاش وقت بگذرون !

* گاهی اوقات یه کم اشک بریز !
سختی کشیدن هست، غمگین بودن هست اما ادامه بده تنها کسی که تمام طول زندگیمون کنار ماست، خود ما هستیم پس تا وقتی که زنده ایی زندگی کن .

* دور و اطرافت رو با آدمهاو چیزهایی پر کن که دوستشون داری با د وستها و فامیل، با یادگاری هات، حیوون خونگی، موسیقی ، گل و گیاه و خلاصه هرچیزی خوب . حالا خونه ات پناهگاه و محل آرامشت شد؟

* سلامتیت رو جشن بگیر و بهش اهمیت بده!
اگه سالمی، سعی کن این وضعیت رو حفظ کنی اگه وضعت متغیره، سعی کن متعادلش کنی و حالت رو بهتر کنی اگر هم فکر می کنی تنهایی از پسش بر نمی آیی،از یک نفر کمک بگیر .

* به سمت ناراحتی ها ت سفر نکن!
برو به یک مرکز خرید، برو به یه محله ی دیگه، حتی برو یه کشور دیگه اما هیچ وقت جایی نرو که باعث سرافکندگی و احساس گناهت بشه

* از هر فرصتی که داری استفاده کن و به همه کسانی که دوستشون داری، عشقت رو نشون بده .
Big Grin
Smile
پاسخ
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، jam_14051 ، nnazi_2005 ، farzad24 ، ChairMan ، espahbod




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان