کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
جملات و قصه های پند آموز روز
ماشالا این شنگول و منگول چه دیر هضم بودن.... اگر آهن هم بود تا اون موقع هضم شده بود.
پاسخ
تشکر کنندگان: سارا کوچولو ، Ali Sepehr ، ChairMan ، nnazi_2005 ، mary joon ، shahram1347
وای ! چه گرگ خشنی ! Wink
Smile
پاسخ
تشکر کنندگان: ChairMan
خود را از تمام چیزهایی که مانع رسیدن شما به اهدافتان می شود جدا سازید.
به کاری بپردازید که آن را خوب می دانید و بهتر از دیگران انجام میدهید.>>جان اشناتر<<
انتخاب های درست ماست که زمین و زمان را در ید قدرتمان قرار داده.
پاسخ
تشکر کنندگان: سارا کوچولو ، kavoshgarnet
تجربه معلم سختگیری است ;اول آزمایش می کند و سپس درس می دهد.
انتخاب های درست ماست که زمین و زمان را در ید قدرتمان قرار داده.
پاسخ
تشکر کنندگان: سارا کوچولو
گاندی : وظیفه ما نیست که خطای دیگران را جستجو کنیم وبه قضاوت درباره دیگران بنشینیم.ما باید تمام نیروی خویش را برای قضاوت در کار خودمان صرف کنیم و تا وقتی که حتی یک خطا در خود می بینیم حق نداریم که در کار مردم دیگر دخالت کنیم.

به نظر من این از موضوع هایی هست که همه ی ما ایرانی ها باید سر لوحه ی رفتار خودمون قرار بدیم.!!!!!
انتخاب های درست ماست که زمین و زمان را در ید قدرتمان قرار داده.
پاسخ
تشکر کنندگان: سارا کوچولو ، shahram1347
تجربه
------
مردان قبليه سرخ پوست از رييس جديد مي پرسن: "آيا زمستان سختي در پيش است؟ "
رييس جوان قبيله که هيچ تجربه اي در اين زمينه نداشت، جواب ميده "بريد هيزم تهيه کنيد". بعد ميره به سازمان هواشناسي کشور زنگ ميزنه: "آقا امسال زمستون سردي در پيشه؟ "
پاسخ: "اينطور به نظر مياد"، پس رييس به مردان قبيله دستور ميده که بيشتر هيزم جمع کنند و براي اينکه مطمئن بشه يه بار ديگه به سازمان هواشناسي زنگ ميزنه: "شما نظر قبلي تون رو تاييد مي کنيد؟ "
پاسخ: "صد در صد"، رييس به همه افراد قبيله دستور ميده که تمام توانشون رو براي جمع آوري هيزم بيشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسي زنگ ميزنه: "آقا شما مطمئنيد که امسال زمستان سردي در پيشه؟ "
پاسخ: بگذار اينطوري بگم؛ سردترين زمستان در تاريخ معاصر! ! !
رييس: "از کجا مي دونيد؟ "
پاسخ: "چون سرخ پوست ها ديوانه وار دارن هيزم جمع مي کنن"! ! !
Big Grin
Smile
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، ChairMan ، nnazi_2005 ، espahbod ، mary joon ، kavoshgarnet
یه روزی یه مرده نشسته بود و داشت روزنامه اش رو می خوند که زنش یهو ماهی تابه رو می کوبه سرش.
مرده میگه: برا چی این کارو کردی؟
زنش جواب میده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تیکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود ...
مرده میگه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش جنی بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه.

سه روز بعدش مرد داشت تلویزین تماشا می کرد که زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر کوبید رو سر مرده که تقریبا بیهوش شد.
وقتی به خودش اومد پرسید: این بار برا چی منو زدی؟
زنش جواب داد: آخه اسبت زنگ زده بود!
Big Grin
Smile
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، alireza_hsi ، nnazi_2005 ، laili ، ChairMan ، kavoshgarnet ، magic2004m
دختر کوچولو پرسيد:

اگر كوسه ها آدم بودند، با ماهي هاي كوچولو مهربانتر مي شدند؟
آقای كي گفت : اگر كوسه ها آدم بودند،
توی دريا براي ماهي ها جعبه های محكمي مي ساختند،
همه جور خوراكي توی آن مي گذاشتند،
مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد.
برای آن كه هيچ وقت دل ماهي كوچولو نگيرد،
گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا مي كردند،
چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است !
برای ماهی ها مدرسه مي ساختند وبه آن ها ياد مي دادند
كه چه جوری به طرف دهان كوسه شنا كنند
درس اصلي ماهي ها اخلاق بود
به آن ها مي قبولاندند
كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار برای يك ماهي اين است
كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه كند
به ماهی كوچولوها ياد مي دادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند
و چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند
آينده ای كه فقط از راه اطاعت به دست مي یاييد

اگر كوسه ها ادم بودند،
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:
از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند،
ته دريا نمايشنامه به روی صحنه مي آوردند كه در آن ماهي كوچولو های قهرمان شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه مي رفتند.
همراه نمايش، آهنگهاي مسحور كننده يی هم مي نواختند كه بي اختيار
ماهي های كوچولو را به طرف دهان كوسه ها مي كشاند.
در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت كه به ماهي ها می آموخت
زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، nnazi_2005 ، سارا کوچولو ، laili ، ChairMan ، kavoshgarnet
من اکنون در مشکلات مالی زیادی بسر میبرم که هر لحظه در حال سقوط هستم اما خدا داره با من بازی قشنگی میکنه و همون موقع منو میکشه بالا . نمیدونم تا کی این بازی ادامه داره اما دارم بهش عادت میکنم و خیالم هم داره راحت میشه که نمیزاره من بی افتم. چند روز پیش یک دوستی برای دلدار ی من جمله قشنگی گفت که اینجا مینویسم شاید برای بعضی ها جالب باشه:


زمستون اگه همه شبهاشم یلدا باشه بازم تمونم میشه.

البته دوستام میگن من پدر صبرو در آوردم نمیدونم والله Big Grin
آیا نجات دهنده ای هست؟
پاسخ
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، shahram1347
این قصه ای که نوید گفت من رو یاد چیزهایی انداخت که تو بچگی به عنوان قصه و کارتون به خوردمون می دادند و همه سر شار ازخشونت و بدبختی و گریه زاری بودند!

اگه هم نسل من باشید حتما کارتون دختر کبریت فروش یادتون میاد! آخه یک بچۀ 4-5 ساله باید هر سال موقع کریسمس ،شاهد مرگ یک دختر بچۀ فقیر بی مادر ،در خیاباهای یخ بستۀ شب کریسمس باشه؟ ! هنوز که هنوزه از یاداوری صحنۀ خاموش شدنِ یکی یکیِ کبریتها ،که دخترسعی می کرد با اونها دستاش رو گرم کنه و هر کدوم یادآور یک رویای دست نیافته بود بغضم می گیره!
یا اون آنت ننه مرده یادتونه ؟علاوه بر از دست دادن مادرش باید برای برادر کوچولوش دنی هم مادری می کرد.تازه خوشبتیشون وقتی تکمیلتر شد که دنی از تپه پرت شد پایین و فلج شد!
رامکال یاتونه؟اون استرلینگ بدبخت هم مادر مرده بود و دلش رو خوش کرده بود به راکُنش !
کارتون نل که واقعا رو اعصاب بود ! نل علاوه بر اینک مادرش مرده بود همیشه درتعقیب یک عده دزد بود و تازه بابابزرگِ بی غیرتِ قمار بازش هم همیشه براش دردسر درست می کرد!
هاچ هم که جزو دار و دستۀ همین بی مادرها ،همیشه در به در دنبال مادرش بود و هیچوقت هم آخرش رو نشون نداد که بفهمیم مادرش پیدا شد یا نه؟!
حنا هم علاوه بر ننه مرده بودن باید با بدبختی تومزرعه کار می کرد!
اوه یاد سارا کورو افتادم! اون که خلاص از هرچه پدر و مادر و فک و فامیل و دوست وآشنا تو یک مدرسۀ شبانه روزی وحشتناک باید کلفتی می کرد! حالا خوبه باباش دم مردن تو آفریقا با اون آقا میمون داره، رابطه ای بهم رسونده بود وگرنه سارا کورو هم باید در بدبختی و بی کسی، کنج اتاق زیر شیروانیش جان به جان آفرین تسلیم می کرد!
از همه بدتر تراژدی کزت بود که خون به جیگر آدم می کرد، کزت هم که از دارودستۀ ننه مرده ها بود، باید کلفتی خانوادۀ تناردیۀ وحشی رو می کرد!
اووف اگه بخوام همه کارتونها رو تعریف کنم چند صفحه می شه!ولی تا جاییکه من یادمه وجه اشتراک همشون بی مادری و بدبختی و فقر بود!

آخه مگه ما چه جونورهایی بودیم که باید تو اون سن که اوج دلبستگی بچه به مادرشه ،تو شرایط جنگ وبمبارون ،این همه غم و غصۀ کارتونی رو تاب میاوردیم؟!
همینه که هم نسلهای من اینقدر پوست کلفت بار اومدن که با همه جور شرایط و بدبختی می سازن و دم نمی زنن!
خوبه که به نسل بعد از ما کمتر از این کارتونها خوروندن و یا حداقل اینقدر تکرارش نکردند که جزو ناخود آگاهشون بشه ! وگرنه تو ایران هیچوقت آب از آب تکون نمی خورد!
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
یه دشت سر سبز یه رود پر آب
یه سد محکم داشتیم تو سیلاب
ما از خوشی ها دلامون آزرد
سد رو شکستیم دنیا رو آب برد

حالا از اون درو دشت چیزی نمونده باقی
انگار از این میخونه صد ساله رفته ساقی
حالا غم ما قد یه دریاست
جایی که باید دل به دریا زد همینجاست
نه کار ایناست نه کار اوناست
از این و اون نیست از ماست که برماست


اميدوارم ، (در درجه اول خودم) نسجيده عملي را انجام ندهيم كه آثارش حتي براي نسل بعدي ما نمايان باشد . از خدا ميخوام همه ما الگوي مثبتي براي آيندگانمان باشيم
[font=Arial] دستاني كه كمك ميكنند از لبهائي كه دعا ميكنند مقدس ترند . ( كوروش كبير )[/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: seravin ، سارا کوچولو ، Ali Sepehr ، ChairMan ، nnazi_2005 ، kavoshgarnet
تقویت اعتماد به نفس

۱ - درست نشستن؛
بررسی اخیر توسط دانشگاه ایالتی اوهایو نشان داده صاف نشستن به طور چشم گیری بر اعتماد به نفس فرد تاثیر می گذارد.


۲ - به نکات مثبت توجه کنید؛
رو به روی یک آینه قدی بایستید و به ویژگی های مثبتی که دوست دارید اشاره کنید. ویژگی های جسمی ( چشم، لب، مو، پا، خنده و ... ) و شیوه پوشش (آرایش مو، لباس، طرز ایستادن و نشستن، آرایش، کفش و ... ) را در نظر بگیرید.


۳ - عرق ریختن؛ به هنگام احساس ناراحتی به ورزش بپردازید. یک ورزش ساده مانند پیاده روی دور ساختمان ( که مدت، شدت و زمان آن مهم نیست ) به طور لحظه ای باعث احساس اعتماد به نفس می شود.



۴ - به ظاهرتان برسید؛ متخصصان معتقدند، کوتاه کردن مو یا رسیدگی به ظاهر به طور چشم گیری روی اعتماد به نفس فرد تاثیر می گذارد.


۵ - کمک کنید؛ اگر قصد تقویت اعتماد به نفس خود را دارید در سازمان و گروه کمکی داوطلب شوید. آن احساس خشنودی که به دست خواهید آورد، اعتماد به نفس شما را استحکام خواهد بخشید.


۶ - همیشه جنبه مثبت کار را در نظر بگیرید؛ چند تجربه تلخ و شیرینی که چند روز پیش تجربه کرده اید را به یاد بیاورید. به عنوان مثال سوزاندن شیرینی هایی که با بچه ها تهیه کرده بودید و فرصتی بود که زمانی را با هم بگذرانید.


۷ - فهرستی تهیه کنید؛ پرهیز کردن از چیزهایی که باعث استرس، افزایش اضطراب و از بین رفتن اعتماد به نفس می شود.


۸ - هدف های کوچک تعیین کنید؛ یکی از راه های موثر ایجاد اعتماد به نفس تقسیم بندی اهداف بزرگ تر به هدف های کوچک تر است. به عنوان مثال اگر قصد کاهش وزن دارید، خوردن روزانه حداقل ۳ وعده سبزی را فراموش نکنید.


۹ - موضوعات جدیدی را تجربه کنید؛ مواجه شدن با انجام کاری که از آن بیم دارید و یا سخت به نظر می آید، احساس سلامت فرد را افزایش می دهد. کارهایی از قبیل یادگیری زبان جدید، یادگیری گل‌آرایی و ...
پاسخ
وقتی نهال آزادی ریشه گرفت به سرعت رشد ونمو می‌کند. «جورج واشنگتن»
انتخاب های درست ماست که زمین و زمان را در ید قدرتمان قرار داده.
پاسخ
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، سارا کوچولو
خداوند آزادی را آفرید و بشر بندگی را. «آندره شینه»
بالاتر از همه چیز این‌است‌که با خودمان صادق باشیم. «ویلیام شکسپیر»
بزرگترین درس زندگی اینست‌که گاهی احمق‌ها هم درست می‌گویند. (وینستون
چرچیل)
حقیقت چیزی نیست که نوشته می‌شود .. آن چیزی است که سعی می‌شود پنهان
بماند!
فرق انسان و سگ در آنست که اگر به سگی غذا بدهی هرگز تو را گاز نخواهد
گرفت.(تولستوی)
انتخاب های درست ماست که زمین و زمان را در ید قدرتمان قرار داده.
پاسخ
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، سارا کوچولو
نازي خانم ممنون از اين اطلاعات

آيا ميدانستيد سريعترين دونده مربوط به گونه اي يوز پلنگ ( چيتا) ميباشد كه ميانگين سرعت آن هنگام شكار 320 كليومتر در ساعت و ضربه اي كه هنگام شكار با آن جثه نحيفش به طعمه اش وارد ميكند برابر با 400 كيلوگرم ميباشد؟
[font=Arial] دستاني كه كمك ميكنند از لبهائي كه دعا ميكنند مقدس ترند . ( كوروش كبير )[/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: nnazi_2005 ، ChairMan ، espahbod ، kavoshgarnet ، سارا کوچولو




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان