ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
میان کلامتان شکر,
آخرش بجای هلیکوپتر یک وسپای دست دوم خریدم 350 دلار. حالا میتوانم هر روز با موتور گازی بروم سر کار و کلی در مصرف بنزین صرفه جویی کنم.
از اولش هم دودل بودم که وسپا بخرم با هلیکوپتر!
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 145
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
21
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2010-03-09 ساعت 11:53)rs232 نوشته: میان کلامتان شکر,
آخرش بجای هلیکوپتر یک وسپای دست دوم خریدم 350 دلار. حالا میتوانم هر روز با موتور گازی بروم سر کار و کلی در مصرف بنزین صرفه جویی کنم.
از اولش هم دودل بودم که وسپا بخرم با هلیکوپتر!
آقا آرش ما آخرش فرق بين وسپا و هليکوپترو نفهميديم...
گويا دو تاش از اين خانوادس.
CASE NO.:2010AS290XX
تاريخ دريافت پاکت اول:15 June
تاريخ ارسال فرمها:18 June
تاريخ کارنت شدن:آخرين بولتن
تاريخ دريافت نامه دوم:25 july
تاريخ مصاحبه: 1سپتامبر
تاريخ کليرنس: 14 سپتامبر
سفارت:آنکارا
ارسالها: 2,286
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
127
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2010-03-09 ساعت 11:53)rs232 نوشته: میان کلامتان شکر,
آخرش بجای هلیکوپتر یک وسپای دست دوم خریدم 350 دلار. حالا میتوانم هر روز با موتور گازی بروم سر کار و کلی در مصرف بنزین صرفه جویی کنم.
از اولش هم دودل بودم که وسپا بخرم با هلیکوپتر!
آرش جون فکر کنم وسپات رو پس بدی یه اسکیت 35 دلاری بخری بیشتر تو مصرف بنزین صرفه جوئی بشه
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
ارسالها: 530
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Dec 2009
رتبه:
91
تشکر: 0
5 تشکر در 0 ارسال
امروز تصمیم گرفتم این تاپیک رو که داشت کم کم تار عنکبوت می بست رو کمی غبارروبی کنم و براتون از یکی دیگر از خوبیهای آمریکا بگم.ما همیشه تو فیلمهای آمریکایی می بینیم که خیلی از آدمها سیگاری هستند و بدتر از آن انواع مواد مخدر را استفاده می کنند و یا مست افتاده اند گوشۀ خیابان .ولی این تصاویر زمین تا آسمان با واقعیت آمریکا فرق دارد.
از نکات جالبی که در آمریکا توجه مرا جلب کرده همین مقولۀ سیگار کشیدن است .من در اینجا به ندرت آدم سیگاری دیده ام.هیچ کس به هیچ وجه در جای سربسته حق سیگار کشیدن ندارد.حتی در مجموعه ای که ما زندگی می کنیم به دلیل نصب آلارمهای آتش، در خانه هم کسی حق سیگار کشیدن ندارد و همه مجبورند در محوطۀ بیرون خانه سیگار بکشند، چون هر گونه دودی صدای این آلارمها را در می آورد و از نکاتی بود که حتی ما در قرارداد خانه برایش امضا هم دادیم.هر چند که من در این مدت در محوطۀ بیرون هم فقط یکی از همسایه هایمان که از قضا ایرانی هم هست را دیده ام که مشغول سیگار کشیدن است .
کلا من در آمریکا خیلی به ندرت آدم سیگاری دیده ام چه رسد به معتاد که هرگز ندیده ام.به نظرم در آمریکا اینقدر پیدا کردن مکانی برای سیگار کشیدن دغدغه زاست که اگر سیگاریها،سیگار را ترک کنند راحت ترند.فکرش را بکنید در سرمای زمستان هم باید برای سیگار کشیدن بیرون بایستی و بلرزی و سیگارت را بکشی.یا در محل کارت مجبور شوی تا زمان نهار صبر کنی تا بتوانی بیرون بروی و سیگار بکشی ، اصلا کسی که بتواند اینقدر کنترل شده سیگار بکشد که دیگر نمی شود اسمش را معتاد به سیگار گذاشت .
من در اینجا آدم معتاد هم اصلا ندیده ام ، آدم مست هم فقط در بین هوم لس ها یعنی بی خانه مانها دیده ام.خلاصه که در آمریکا دیدن ناهنجاریهای فردی به ندرت اتفاق می افتد مگر اینکه در محله های فقیر نشین و خلاف کار باشی ،چه رسد به اینکه افراد بتوانند باعث آزارت هم بشود مثل دود سیگار یا مزاحمتهای خیابانی که در ایران تقریبا عادی تلقی می شد.
حالا که اشاره ای به مزاحمت کردم بد نیست بگویم که اینجا افراد به شدت در تمام مناسبات خود حتی نگاه کردن کنترل شده وبا حفظ حریم ،مودبانه رفتار می کنند .اینجا برخلاف کشورهای اروپایی مردم راحت به هم نگاه می کنند ولی نگاهی که به هیچ وجه معنادار نیست و معمولا با یک لبخند مهربان و های همراه است.
من اوایل به رسم تمام دختران ایرانی که سعی می کنند در خیابان کورو کر شوند و از کنار همه چیز بی اعتنا بگذرند ،گاهی که سنگینی یک نگاه را بر خودم حس می کردم بدون هیچ توجهی رد می شدم، بعد از اینکه چند بار به خودم نهیب زدم که اینجا ایران نیست و کسی قصد مزاحمت ندارد دیگر به هرکسی که حس کنم نگاهم می کند، راحت نگاه می کنم و فقط با یک صورت مهربان مواجه می شوم که با لبخند می گوید های و از کنارم رد می شود همین. جالب است که گاهی پیش میاید که همان غریبه از تو تعریف هم بکند و این اصلا معنای دیگری نداردو منظورش به هیچ وجه برقرار کردن رابطه نیست که مجبور شوی جفت پا بزنی تو فکش یا انگشتهایت را فرو کنی توی چشمهای ناجورش(البته این رویای من در ایران بود که هیچ وقت اجرایش نکردم)
اینجا هیزی واقعا معنایی ندارد، مگر اینکه هر دو طرف راضی باشند و به هم پا بدهند . من این روزها زیاد به کتابخانه می روم و از چیزهایی که برایم در روزهای اول در این مکان عمومی جالب بود، این بود که همه فقط ساعتها کتاب می خوانند و با وجود اینکه همه ،دختر و پسرهای جوانند هیچ نگاه یا پالسی از لای کتابها رد و بدل نمی شود.
جالب است که من در آمریکا هنوز دارم روی خودم کار می کنم که به محیط ریکشن نشان دهم چون بی تفاوتی باتوجه به آزارهای هر روزۀ زنان ایرانی کم کم در وجود ما زنان نهادینه شده. مثلایک بار که داشتم در اینجا رانندگی می کردم پشت چراغ قرمز سنگینی نگاه رانندۀ ماشین بغلی را حس کردم و چون زندگی در ایران بی اعتنایی را جزئی از ناخودآگاهم کرده ،یادم نبود که باید ریکشن نشان دهم تا اینکه طرف گفت hello جالب است که همچنان بدنم حاضر نبود که برگردد و به آن آدم نگاه کند ،دوباره تکرار کرد ومن تازه یادم آمد که اینجا آمریکاست پس برگشتم و دیدم که یک مرد جوان می خواهد از من آدرسی را بپرسد همین...
وای که این اجتماع مریض ایران چه برسر ما زنان آورد. با اینکه هزاران مایل از آن مردان دورم هنوز سایۀ کثیفشان بر روحم هست و پاک کردنش گویا بیش از این زمان می برد. خیلی بد است که در یک کشور امن و آزاد ،روحت همچنان درگیر معضلاتی باشد که سرزمین بیمارت در تو به یادگار گذاشته .
ارسالها: 2,286
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
127
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 1,697
موضوعها: 15
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
71
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
بك مساله اي رو مي خوام براتون تعريف كنم.... شايد ربطي به امريكا نداشته باشه اما ربطي به بحث هاي بالا داره.
اولين سفر كارآموزي من بود و قرار بود براي سوار شدن به كشتي به كشور كوچك و زيباي جزاير مالت (كه در جنوب ايتاليا قرار داره) بريم.
يك عده دانشجو كه تا حالا پاشون رو از ايران بيرون نگذاشته بودن و اونايي هم كه سفر خارجي داشتن سوريه، امارات، يا عربستان سعودي بوده. بين ما يك آقايي بود كه الان در استراليا در حال ادامه تحصيل هست. اين آقا چشماش بيشتر از هر كس ديگه اي دنبال دخترا بود و حتي دختراي چادري هفت لايه پوشيده دانشگاه هم از نقوذ نگاه هوسناك اين آقا در امان نبودند و هزار و يك داستان ديگه داشت كه اينجا جاي گفتنش نيست ....
چه دردسرتون بدم. هوا توفاني شد و ما چند روزي در جزاير مالت معطل شديم، بدون اين كه خبري از شروع كارآموزي باشه. از فرصت استفاده كرديم و شروع كرديم به گردش در اونجا.
يك بار رفته بودمي كنار دريا و ملت اونجا داشتن با كمال آرامش آفتاب مي گرفتن. با كمال تعجب ديدم كه چشم هاي اين رفيقمون چيزهايي به جز افراد در حال آفتاب گرفتن رو دنبال مي كنه. بقيه هم متوجه اين موضوع شده بودن. بالاخره بحث باز شد و گفتيم حسين جان، تو كه توي دانشگاه چشمات حتي دختر چادري ها رو قورت مي داد... اينجا كه وفور نعمته چرا تغيير مسلك دادي؟
خنديد و گفت: اين نوع نگاه خاص همون ايرانه. اينجا لذت نمي ده، چون همه چيز براشون عاديه و حتي رفتارشون طويه كه همه اتفاق هاي اين جا براي من هم عادي شده. اما واي به حال اين كه در ايران يكي از همكلاس ها رنگ مانتوش عوض بشه يا ...
ديدم راست مي گه. اونجا ملت اينقدر كار و سرگرمي دارند كه كسي دنبال سوژه نمي گرده. حتي اگه بخواي نگاه از نظر ايراني ها بد به يكي بكنيف سريع ادمي رو پيدا مي كني كه از همون نگاه بد لذت ببره و ايقدر به هم نگاه مي كنين تا خسته شيد بريد پي كارتون!
ارسالها: 1,504
موضوعها: 46
تاریخ عضویت: Nov 2009
رتبه:
55
تشکر: 0
3 تشکر در 0 ارسال
2010-05-26 ساعت 23:41
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-05-26 ساعت 23:49 توسط یه مهاجر.)
منم این موضوع رو قبول دارم آدم نسبت به هر چی منع و محدود شه بیشتر هم نسبت بهش حریص میشه وگرنه اینجور نیست که مردای غربی خیلی چشم پاک و جنتلمن باشن این مسئله اینجا عادیه و به حد کفایت از بچگی دیدن اینه که مثل مردای محدود ایرانی نیازی به تصویر سازی رویاهاشون در زیر چادر و مانتوی خانوما ندارن .همه می بینین همین چشم چرونی ها و مزاحمتها گاهی چقد باعث ایجاد مشکل برای همین دسته از مردان میشه فحش میخورن تحقیر میشن گاهی کتک میخورن اما باید دید چرا یه مرد حاضر میشه همه این توهینها رو برای هرزگی بهجون بخره؟ بیمار شدن روح در اثر محدودیت و القای حس گناه..............همش درباره همه کاری به ما حس گناه و عذاب وجدان دادن.........
ضمن اینکه وقتی چیزی یا کسی رو محدود میکنی در واقع تحقیرش میکنی در واقع میگی تو صلاح خودت رو نمی فهمی و نمیتونی خودت رو کنترل کنی و نیاز به چوب بالاسر داری برعکس اونچه که عموما بهمون میگن.........محدودیت نیست مصونیت است!!!!!!!! چه مصونیتی؟ وقتی 10 متر چادر هم دورت باشه مزاحمت میشن اما در عوض جائی دیگه نیمه برهنه کسی جرات نمی کنه بهت چپ نگاه کنه؟این چه مصونیتیه؟
اینجا از بچگی به مردان یاد میدن همون قدر که شما به عنوان انسان آزادی و استقلال داری یه زن هم باید داشته باشه و تو باید یاد بگیری به این آزادی احترام بذاری و خط قرمزها رو رد نشی اما بعضی جاها متاسفانه چون عادت ندارن ریشه ای چیزی رو حل کنن میگن اوکی راحت تر اینه اونی که ضعیف تره رو به اسارت در بیاریم طرف دیگه معادله بخودی خود حل میشه!!!!!!!
نتیجه عصیان هر دو طرف
پس
زهی خیال باطل
ارسالها: 2,286
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
127
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال