2010-01-28 ساعت 00:33
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-01-28 ساعت 18:39 توسط Ali Sepehr.)
سلام به همگی
تو صندلی داغم، قول دادم همین که سوتی دادم بیام زود خبر بدم. دیروز اولیش پیش اومد.
هنوز یادم که میوفته یه خورده تنم داغ میشه... خیلی بد شد....
ماجرا اینه که من و دوستم که اینجا با هم یک شرکت تاسیس کردیم، در یک جلسه ای داشتیم با دو نفر در مورد یک پروژه برنامه نویسی بحث میکردیم. یکی از این آقایون دورگه ایتالیایی و آرژانتینی بود و اون یکی هم یک پسر خوش تیپ که کار گرافیک و اینتر فیس را بر عهده گرفته بود.
ما یک ساعت به خوبی و خوشی بحث را پیش بردیم و قرار شد در مورد قیمت و زمان در هفته بعد خبرشون کنیم. (محسن جان، تو رو خدا زود خبر بده)
در آخر جلسه، کار رسید به صحبت در مورد کارهای فعلیمون و ما در مورد کارهایی که داریم انجام میدیم صحبت کردیم و از جمله در مورد دستگاههایی گفتیم که تازه خریدیم و قراره در مراکز توریستی و فرهنگی پیشنهاد نصبشون را بدیم (جزئیات بیشتر موجب کسادی کسب است). اون آقای دورگه، کلی به به و چه چه کرد که عجب ایده توپی و من همین الان دو تا از دستگاهها را میخوام دو جا نصب کنم. ما هم گفتیم که مانعی نیست ولی باید حتما جایی بگذاره که "داخل" محیط باشه نه در هوای آزاد.
آقاهه پرسید: آها بله درسته حتما به خاطر بارون و گرد و خاک دیگه؟؟؟؟
منم سریع گفتم: اون که آره ولی دلیل اصلیش به خاطر دزدهاست، این دستگاه را راحت دو تا مکزیکی از زمین میکنن میندازن پشت وانتشون و میبرن....
ای وای ای وااااای منو بکشییییینن دارم میمیرم از خجالت....
خلاصه ما خداحافظی کردیم و بلافاصله این دوست شریکم گفت: $%@# این چه حرفی بود زدی؟؟؟؟؟ میدونی اون پسره بغل دستیش مکزیکی بود؟؟؟
ای دااااااااااد
ای واااای
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآییییییییییییییییییییی
نتیجه اخلاقی: هیچ وقت اسم ملیت و نژادی را مخصوصا برای منظور بد به زبان نیارید. اینجا آمریکاست نه ایران که در مورد همه نژادها جوک ساختن.
تو صندلی داغم، قول دادم همین که سوتی دادم بیام زود خبر بدم. دیروز اولیش پیش اومد.
هنوز یادم که میوفته یه خورده تنم داغ میشه... خیلی بد شد....
ماجرا اینه که من و دوستم که اینجا با هم یک شرکت تاسیس کردیم، در یک جلسه ای داشتیم با دو نفر در مورد یک پروژه برنامه نویسی بحث میکردیم. یکی از این آقایون دورگه ایتالیایی و آرژانتینی بود و اون یکی هم یک پسر خوش تیپ که کار گرافیک و اینتر فیس را بر عهده گرفته بود.
ما یک ساعت به خوبی و خوشی بحث را پیش بردیم و قرار شد در مورد قیمت و زمان در هفته بعد خبرشون کنیم. (محسن جان، تو رو خدا زود خبر بده)
در آخر جلسه، کار رسید به صحبت در مورد کارهای فعلیمون و ما در مورد کارهایی که داریم انجام میدیم صحبت کردیم و از جمله در مورد دستگاههایی گفتیم که تازه خریدیم و قراره در مراکز توریستی و فرهنگی پیشنهاد نصبشون را بدیم (جزئیات بیشتر موجب کسادی کسب است). اون آقای دورگه، کلی به به و چه چه کرد که عجب ایده توپی و من همین الان دو تا از دستگاهها را میخوام دو جا نصب کنم. ما هم گفتیم که مانعی نیست ولی باید حتما جایی بگذاره که "داخل" محیط باشه نه در هوای آزاد.
آقاهه پرسید: آها بله درسته حتما به خاطر بارون و گرد و خاک دیگه؟؟؟؟
منم سریع گفتم: اون که آره ولی دلیل اصلیش به خاطر دزدهاست، این دستگاه را راحت دو تا مکزیکی از زمین میکنن میندازن پشت وانتشون و میبرن....
ای وای ای وااااای منو بکشییییینن دارم میمیرم از خجالت....
خلاصه ما خداحافظی کردیم و بلافاصله این دوست شریکم گفت: $%@# این چه حرفی بود زدی؟؟؟؟؟ میدونی اون پسره بغل دستیش مکزیکی بود؟؟؟
ای دااااااااااد
ای واااای
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآییییییییییییییییییییی
نتیجه اخلاقی: هیچ وقت اسم ملیت و نژادی را مخصوصا برای منظور بد به زبان نیارید. اینجا آمریکاست نه ایران که در مورد همه نژادها جوک ساختن.