ارسالها: 26
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2011
رتبه:
0
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2011-09-14 ساعت 18:36
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-09-14 ساعت 18:44 توسط sarah_xzx.)
یه بار هم دبی بودیم خواهرم خیلی با اعتماد به نفس (تازه 2 ترم کلاس زبان رفته بود ) توبی وایلد وادی به یه خارجی که ساعت دستش بود می خواست ازش زمان رو بپرسه هی میگفت :how much ...how much ?..excuse me how much is it ?
یارو هاج و واج موند بود ک خودش متوجه شد و با خنده جمله خواهرم رو اصلاح کرد و تایم رو گفت
یه سری هم توی مالزی یکی از فامیلامون که انگلیسیش در حد صفر بود باهامون بود ... حالا ما هم توی این برند های گرون ورساچه و گوچی و شنل و اینجور جاها می رفتیم ...( اینجور جاها هم یکی از فروشنده های محترمشون خیلی موذبانه میان و در بست درخدمت پاسخگویی شما ) ...این فامیلمون از ما می خواست که بهش قیمتها رو به ریال بگیم تا ما می گفتیم اونم همچین انگار که یارو فروشنده زبون مارو بلده ب همون لهجه فارسی - بوشهری میگفت نه عااااامووووووووو ..اینا خیلی گروننن ...ارزونتر بدین که ما بتونیم بخریم ...یا اینکه به فارسی ازشون تشکر می کرد
یه سری هم با پرواز از تهران اومدیم بوشهر ..فرودگاه اینجا اینقدر کوچیکه که از هواچیما در در سالن کمتر از یک دقیقه چیاده رویه....
وقتی که در هواپیما رو باز کردند و ما خواستیم پیاده شیم دیدیم که جمعیت عظیمی با کلی خبرنگار پایین پله ها هستند تا نگو وزیر راه اومده بوده...بعد ک اونها رفتند به ما اجازه پیاده شدند رو دادن ..منم اصلا حواسم نبود و جز اولین نفرای پیاده شونده بودم پشت سر همون گروه وزیر فیلمردارا راه افتادم و یه ملتی هم پشت سر من که دیدم شوهرم داره می خنده و صدام میکنه که در سالن از این طرفه و برگردم ..خلاصه ملت هم از ما گیج تر همه تا یه مسیری پشت سر اون گروه می رفتند و یهو به خودشون می اومدند که راه اونطرفی نیست
ببخشید ک کارهای ما به جذابی سوتی های شما نبود ولی خداییش تو همون لجظه خودمون رو خیلی خندونده....
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
چه جالب شهرزاد جان. من نمی دانستم که در کالیفرنیا ازدواج کازین ها آزاد است. پس باید دوباره پرونده کازین هایم را در لس آنجلس از بایگانی راکد در بیاورم!
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
خیلی جالبه این موضوع . گمون نمیکردم اینجا هم به امور شخصی افراد گیر بدن ! باید دید چه فلسفه ای داشته که قانون شده.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
(2011-09-29 ساعت 20:50)shahrzad_a نوشته: (2011-09-29 ساعت 10:32)soheilbadami نوشته: خیلی جالبه این موضوع . گمون نمیکردم اینجا هم به امور شخصی افراد گیر بدن ! باید دید چه فلسفه ای داشته که قانون شده.
فلسفه؟ ژنتیک ! درصدی از نسلشون رو نجات دادن .البته سرچ که می کردم دیدم خیلی ها عاشق کازینشون شدن و التماس دعا دارن اما در اقلیتند.
خب پس چرا بعضی ایالات این فکرو (نجات نسل) کردن ؟ مطمئنید چیز دیگه نبوده ؟ توهم توطئه
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 145
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-10-30 ساعت 16:31
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-10-30 ساعت 16:33 توسط amiry.)
(2011-09-14 ساعت 18:36)sarah_xzx نوشته: اونم همچین انگار که یارو فروشنده زبون مارو بلده ب همون لهجه فارسی - بوشهری میگفت نه عااااامووووووووو ..اینا خیلی گروننن ...ارزونتر بدین که ما بتونیم بخریم ...یا اینکه به فارسی ازشون تشکر می کرد
ببخشید ک کارهای ما به جذابی سوتی های شما نبود ولی خداییش تو همون لجظه خودمون رو خیلی خندونده....
اختیار دارین. من که از خنده روده بر شدم. به خصوص این تیکه" نه عااااموووو... گرونن" منو یاد وقتی انداخت که برادر کوچیکه یکی از دوستان که همشهری شما هم هست از دبی اومد اینجا تا با من بریم دنبال کارهای مجوزی که میخواستند از وزارت صنایع برای یه تولیدی بگیرند. خانم کارشناس ایراد گرفت که این رقمی که شما برای سرمایه مورد نیاز و خرید دستگاه نوشتید خیلی زیاده و میخواست ادامه بده که مثلا از این دستگاه تولید داخل هم هست که این رفیق ما پرید وسط حرفش که: "دزگاه(دستگاه) گرونن" اگر برای طرفهای دیر باشید حتما میشناسینشون.
یه بار با بابام رفته بودیم سنگاپور. من بار اولم بود که با بابام خارج میرفتم. هرجا هرچیزی که میخریدیم میگذاشتند تو یه کیسه پلاستیکی خوشگل تحویلمون میدادند. بابام میگفت" بند شو (آویزون یارو بشو) یه کیسه دیگه بگیر"
میگفتم پدر من میخوایم چیکار. میگفت همین که گفتم، بند شو یکی دیگه بگیر. منهم میگفتم طرف هم مخالفتی نمیکرد. تا رفتیم براش از کلارکز کفش بخریم. فروشنده که ظاهرا صاحب مغازه هم به نظر میرسید یه پیر مرد همسن بابام بود.
کلی با زبون بی زبونی با بابام عیاق شده بود. بابام هم ول کن نبود باید همه مدلهارو پاش میکرد تا انتخاب بکنه. پیر مرد بینوا هم که خستگی تو چشماش موج میزد دست اخر یه مدل آورد و اندر فواید اون مدل داد سخن داد و اینکه این مدل هم مثل خودم و خودت ریگ کف جو هستش و همیشه فروش خودشو داره و از این حرفها تا بابای من راضی شد اونو بخره. بعد از کلی چونه زدن سر قیمت وقتی همه چیز داشت به خوبی و خوشی تموم میشد، چشم بابام به پاشنه کش استیل و خوشگل پیرمرد کفش فروش افتاد.آقا چشمتون روز بد نبینه، تا حالا میگفت " بند شو یه پلاستیک دیگه از یارو بگیر"
ایندفعه گیر داد " این پاشنه کش یارو چیز خوبیه ها! بهش بگو بده به ما" منهم در حال التماس کردن که: "پدر من پاشنه کش میخوایم چیکار؟ خونه چند تا داریم. تازه این اسباب کار این زبون بسته است" که دیدم پیر مرد بی نوا خودش دو دستی پاشنه کشو تقدیم کرد. از نگاهش معلوم بود که میگه: " تو رو خدا برید دیگه"
بعد که اومدیم بیرون بابام گفت: " خودمونیم تو هم زبون بلد نیستیا! آخرش هم خودم ازش گرفتم"
حالا ایندفعه شما ببخشید اگر خنده دار نبود. ولی این اصطلاح : بند شدن تو دهن من موند.
2012AS58XXX
آنکارا
مصاحبه:June 13 - برگه آبی
کلیرنس:Sep. 25
ورود به امریکا: 15 نوامبر. ویرجینیا
سوشیال: 8 روز بعد- ویرجینیا
گرین کارت:12 روز بعد ایندیانا !
ارسالها: 19
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2012
رتبه:
-1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
پدر جان شما اگه زبانت خوب نیس چطوری میخوای با اونا کار کنی دردسر بدت بیشتره.
ارسالها: 24
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2010
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
مالزی :دی
تو مترو نشسته بودیم من و دوستم ؛
بعد یه مرد مذهبی (روحانی مالایی) نشست کنارم من داشتم بد مالزی می گفتم که متروهاش گاهی آدم ها مثل حیوون میان کنارت میچسبند و فرهنگ ندارن و این حرفا
همش هم به انگلیسی . . دوستم آفریقایی سیاه پوست بود
بعد اونم تایید میکرد و میگفت آره آره .
رومو برگردوندم دیدم کل مترو دارند منو نگاه میکنند.
منم ضایع شدم بودم ..
بعد برگشتم گفتم " آره میبینی اصلا اینجا یه جوری شده دیگه خلاصه مالایی ها اینجورن و خوب الان رفتم اونجا کجا بریم ؟"
تا 30 دقیقه بعد مردم همچنان داشتن نگاه میکردن ؛ بحث هم عوض شده بود :دی
نتیجه : آقا دهن و ببند.
┓┏┓┏┓┏┓┏┓┏┓┏┓┏┓┏┓┏┓┏┓┏┓┏┓┏┓┏┓┏
تو ایران بهمون میگن خارجی ؛ اینور هم که هستیم بهمون میگن خارجی.
┛┗┛┗┛┗┛┗┛┗┛┗┛┗┛┗┛┗┛┗┛┗┛┗┛┗┛┗┛┗
ارسالها: 106
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: May 2010
رتبه:
5
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2012-05-02 ساعت 10:22
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-05-02 ساعت 10:23 توسط Sahar-Germany.)
سلام، اولا مرسی از دوستانی که سوتی نوشتن کلی خندیدم.
گفتم بیام من هم چند تا از سوتی هام رو بگم براتون.
من وقتی رفتم آلمان، آلمانی بلد نبودم و سوتیهای من از همون تو فرودگاه شروع شد، به آلمانی مرد میشه هر و زن میشه دامن، واسه همین دستشویی مردونه رو با حرف ه و دستشویی زنونه رو با د نشون میدن. از هواپیما که بیرون اومدم سریع دنبال دستشویی گشتم، مونده بودم د رو برم یا ه رو که از شانسِ بد رفتم تو ه. وقتی وارد شدم، دیدم ااا چرا بعضی از دستشوییها مدل ایستاده و کنار همه (بدون اتاقک). من هم اولین باری بود که از ایران خارج میشدم و باز هم نگرفتم موضوع چیه، البته تو همون قسمت دستشویی معمولی هم داشت که من رفتم توش. بعد که اومدم بیام بیرون چشمتون روز بد نبینه دیدم یه یارو سیبیل کلفت ایستاده داره از دستشویی مدل ایستاده استفاده میکنه وحشت منو گرفت، سریع در رو بستم قایم شدم تو دستشویی، حالا مگه تموم میشد این میرفت اون یکی میومد، خلاصه یک ربی اونجا قایم شدم تا دستشویی خلوت شد و من پا به فرار گذشتم. نتیجه اخلاقی این که وقتی به یک کشور خارجی میرید لاقل اسم دستشویی زنونه و مردونه رو از قبلش یاد بگیرید.
ارسالها: 2
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2012
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
اين خاطره ايي كه ميگم،ماله تهرانه ولي خيلي خندوند منو و ميخوام شماها هم بخندين
يه شب با دوستام رفتم بام تهران و تا ١ اينا اونجا بوديمو گوشيمم اصلا انتن نداشت و به خونه هم چيزي نگفته بودم،وقتي داشتم برميگشتم خونه بابام خيلي خيلي عصباني زنگ زد گفت كجايييي؟گفتم بام تهران بودم و تق قطع كرد
اومدم خونه ديدم اوه بابام خيلي عصباني جلومه و زل زده به من،يهو دااااد زد(جوري كه صدا ميگيره! )و گفت اخخخخه ادم تا اين موقع شب ميره پشت بوم!؟منو ميگي داشتم ميتركيدم از خنده هيچي نتونستم بگم اومدم اتاقم،بعد برگشتم ديدم بابامم هر هر داره ميخنده ولي حرصش هم گرفته :دي