ارسالها: 24
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Feb 2011
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-06-05 ساعت 11:49
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-06-05 ساعت 11:51 توسط alirezarahmani.)
The sun has not caught me in bed in fifty years
thomas jefferson
On me dit que le temps qui glisse est un salaud
Que de nos chagrins il s'en fait des manteaux
ارسالها: 309
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
14
تشکر: 0
59 تشکر در 2 ارسال
-----اعتماد به نفس (داستان واقعی)
شری کارتر اسکات
در دوران کودکی امیلی، گاه اشخاص به او میگفتند که احساساتش مناسب موقعیتها نیستند. برای مثال، در دوازدهمین سالروز تولدش، امیلی غمگین بود و برای پنهان کردن احساساتش تلاش نمیکرد. مادرش در مقام توصیه به او میگفت: «روز جشن تولدت است و باید خوشحال باشی. باید لبخند بزنی و روز خوشی داشته باشی.» یک بار هم وقتی مادربزرگ امیلی از دنیا رفت، مادرش به این دلیل که او در باغ بازی میکرد، به تندی به او پرخاش کرد: «نخند. مگر نمیدانی کسی مرده است؟ باید سوگواری کنی.»
در این مواقع و در بسیاری از موقعیتهای دیگر، امیلی را به خاطر خودش بودن شماتت میکردند و او را به دلیل احساسات خودجوش سرزنش میکردند. هر بار این اتفاق میافتاد، امیلی گیج و سردرگم میشد و به همین دلیل نمیتوانست به احساساتش اعتماد کند. او این مشکل را با خود به دوران بلوغ برد. برای انجام هر کاری ابتدا از دیگران نظرخواهی میکرد و اگر کسی از او چیزی میپرسید، جوابی برای گفتن نداشت. میگفت: «نمیدانم.» و بعد از دوستانش در اینباره نظرخواهی میکرد. امیلی باید راه اعتماد کردن به خودش را میآموخت. باید یاد میگرفت که به مکنونات قلبی خود اعتماد کند.
در سی و دو سالگی تصمیم گرفت که عروسک بسازد و از طریق پست به فروش برساند. تمام عمر کارش دوخت و دوز بود. صدها عروسک برای دوستانش درست کرده بود و اکنون میخواست که این سرگرمی را حرفهی خود کند.
اما افراد خانواده و دوستان نگرانش بودند. باید مبلغ بالایی سرمایهگذاری میکرد و تجربه هم نداشت و تضمینی هم در کار نبود که عروسکها به فروش بروند. وقتی شمار بیشتری از دوستانش در مقام دلسرد کردن او حرف زدند، امیلی به تدریج از ذوق افتاد. به جای آن تصمیم گرفت دوباره به کالج برود و رشتهی دیگری بخواند. در همین زمان بود که یکی از دوستان امیلی به او پیشنهاد کرد برای مشاوره به من مراجعه کند.
بعد از اینکه مفصل دربارهی برنامهاش با او صحبت کردم، از او پرسیدم: «بدون توجه به مشکلات عملی و بدون توجه به نتیجهای که به دست میآید، آیا اگر قرار باشد کاری انجام بدهی، این کار را انتخاب میکنی؟»
امیلی بدون لحظهای درنگ پاسخ داد: «بله، عروسک تولید میکنم و آن را میفروشم.»
به پشتی صندلیام تکیه دادم و با حیرت به او نگاه کردم، گفتم: «این روشنترین پاسخی است که تاکنون از کسی شنیدهام.» خود امیلی هم از آشکاری پاسخی که داده بود حیرت کرده بود.
وقتی از او پرسیدم در این صورت چرا این کار را نمیکند، جواب داد: «من همیشه کاری را که دوستان و بستگانم توصیه میکنند انجام میدهم.»
سکوت برقرار شد.
به او گفتم: «مگر غیر از این است که برای انجام چنین کاری باید به خودت اعتماد کنی؟»
امیلی مدتی به زمین خیره شد و بعد گفت: «حق با شماست. مطمئن نیستم که بدون حمایت کسی بتوانم کاری انجام دهم.»
دری گشوده بودم و این گونه به امیلی فرصت داده بودم تا انتخاب کند به تنهایی راه برود. او تصمیم گرفت به توصیهی من عمل کند. کسبوکارش به مراتب بیش از آنچه فکر میکرد، وسعت یافت. وقتی تعهد او نسبت به خودش ثابت شد، دوستان و بستگانش هم بر حمایت از او افزودند.
همانطور که زندگی امیلی نشان میدهد، اعتماد به غریزه و به پیامها قدم بزرگی در جهت رشد و اعتلای معنوی است که راهتان را برای رسیدن به جایگاهی که در پیش دارید مشخص میسازد.
برگرفته از كتاب:
كارتر- اسكات، شري؛ اگر زندگي بازي است اين قوانينش است؛ چاپ پنجم؛ برگردان مريم بيات و مهدي قراچهداغي؛ تهران: نشر البرز 1387.
& -----اعتماد به نفس (داستان واقعی) شری کارتر اسکات در دوران کودکی امیلی، گاه اشخاص به او میگفتند که احساساتش مناسب موقعیتها نیستند. برای مثال، در دوازدهمین سالروز تولدش، امیلی غمگین بود و برای پنهان کردن احساساتش تلاش نمیکرد. مادرش در مقام توصیه به او میگفت: «روز جشن تولدت است و باید خوشحال باشی. باید لبخند بزنی و روز خوشی داشته باشی.» یک بار هم وقتی مادربزرگ امیلی از دنیا رفت، مادرش به این دلیل که او در باغ بازی میکرد، به تندی به او پرخاش کرد: «نخند. مگر نمیدانی کسی مرده است؟ باید سوگواری کنی.» در این مواقع و در بسیاری از موقعیتهای دیگر، امیلی را به خاطر خودش بودن شماتت میکردند و او را به دلیل احساسات خودجوش سرزنش میکردند. هر بار این اتفاق میافتاد، امیلی گیج و سردرگم میشد و به همین دلیل نمیتوانست به احساساتش اعتماد کند. او این مشکل را با خود به دوران بلوغ برد. برای انجام هر کاری ابتدا از دیگران نظرخواهی میکرد و اگر کسی از او چیزی میپرسید، جوابی برای گفتن نداشت. میگفت: «نمیدانم.» و بعد از دوستانش در اینباره نظرخواهی میکرد. امیلی باید راه اعتماد کردن به خودش را میآموخت. باید یاد میگرفت که به مکنونات قلبی خود اعتماد کند. در سی و دو سالگی تصمیم گرفت که عروسک بسازد و از طریق پست به فروش برساند. تمام عمر کارش دوخت و دوز بود. صدها عروسک برای دوستانش درست کرده بود و اکنون میخواست که این سرگرمی را حرفهی خود کند. اما افراد خانواده و دوستان نگرانش بودند. باید مبلغ بالایی سرمایهگذاری میکرد و تجربه هم نداشت و تضمینی هم در کار نبود که عروسکها به فروش بروند. وقتی شمار بیشتری از دوستانش در مقام دلسرد کردن او حرف زدند، امیلی به تدریج از ذوق افتاد. به جای آن تصمیم گرفت دوباره به کالج برود و رشتهی دیگری بخواند. در همین زمان بود که یکی از دوستان امیلی به او پیشنهاد کرد برای مشاوره به من مراجعه کند. بعد از اینکه مفصل دربارهی برنامهاش با او صحبت کردم، از او پرسیدم: «بدون توجه به مشکلات عملی و بدون توجه به نتیجهای که به دست میآید، آیا اگر قرار باشد کاری انجام بدهی، این کار را انتخاب میکنی؟» امیلی بدون لحظهای درنگ پاسخ داد: «بله، عروسک تولید میکنم و آن را میفروشم.» به پشتی صندلیام تکیه دادم و با حیرت به او نگاه کردم، گفتم: «این روشنترین پاسخی است که تاکنون از کسی شنیدهام.» خود امیلی هم از آشکاری پاسخی که داده بود حیرت کرده بود. وقتی از او پرسیدم در این صورت چرا این کار را نمیکند، جواب داد: «من همیشه کاری را که دوستان و بستگانم توصیه میکنند انجام میدهم.» سکوت برقرار شد. به او گفتم: «مگر غیر از این است که برای انجام چنین کاری باید به خودت اعتماد کنی؟» امیلی مدتی به زمین خیره شد و بعد گفت: «حق با شماست. مطمئن نیستم که بدون حمایت کسی بتوانم کاری انجام دهم.» دری گشوده بودم و این گونه به امیلی فرصت داده بودم تا انتخاب کند به تنهایی راه برود. او تصمیم گرفت به توصیهی من عمل کند. کسبوکارش به مراتب بیش از آنچه فکر میکرد، وسعت یافت. وقتی تعهد او نسبت به خودش ثابت شد، دوستان و بستگانش هم بر حمایت از او افزودند. همانطور که زندگی امیلی نشان میدهد، اعتماد به غریزه و به پیامها قدم بزرگی در جهت رشد و اعتلای معنوی است که راهتان را برای رسیدن به جایگاهی که در پیش دارید مشخص میسازد. برگرفته از كتاب: كارتر- اسكات، شري؛ اگر زندگي بازي است اين قوانينش است؛ چاپ پنجم؛ برگردان مريم بيات و مهدي قراچهداغي؛ تهران: نشر البرز 1387. -- nbsp;
--
To Wounds From One[font=Arial][/font]
ارسالها: 445
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2011
رتبه:
28
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
این روزهایمان در
بلاتکلیفی
عشق
خواستن
نخواستن
رفتن
خواندن
تغییر
و .....
می گذرد
موفقیت های بزرگ لازمه اراده ی قوی هستند.!
ارسالها: 81
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2010
رتبه:
23
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
[font=Tahoma]با سنگهایی که در سر راهت میگذارند هم میتوانی چیز قشنگ بسازی.....[/font]
[font=Tahoma]باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست . [/font][font=Tahoma] کوروش کبیر[/font]
ارسالها: 3
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2011
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-06-11 ساعت 18:24
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-06-11 ساعت 18:34 توسط ebiss.)
[font=Arial]كلمه ها و انديشه ها داراي امواجي نيرومند هستند كه به زندگي و رفتار ما شكل مي دهند.
آن چه مي گوييم در حقيقت فكري است كه بيان مي شود.[/font]
ارسالها: 6
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2011
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-06-11 ساعت 18:49
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-06-11 ساعت 19:54 توسط Eagle Skys.)
تفکر مثبت
آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که این خود ما هستیم که از طریق بسیاری از اعمالی که انجام می دهیم یا اندیشه هایی که می کنیم و حرف هایی که بر زبان می آوریم ، مجازاتها و تنبیهات خود را تعیین و مشخص می کنیم. یعنی اگر تفکرات و اندیشه های ما مثبت باشند ما انرژی مثبت موجود در پیرامونمان را به خود جذب می کنیم و اگر تفکرات و اندیشه ای ما منفی باشند ، به تناسب انرژی منفی موجود در پیرامونمان را جذب می کنیم.
راستی انرژی مثبت چیست؟
انرژی مثبت اساساً همان چیزی است که در ذهن خود تصوری درست از آن داریم؛ یعنی همان نور- خوبی - محبت- عشق- انفاق- صبر-احسان به همنوع - امیدواری و...
[font=Arial]گذشتن از سختی های پیش رو ، چندان سخت تر از آن چه پشت سر گذاشته ایم نخواهد بود . ارد بزرگ[/font]
ارسالها: 79
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2011
رتبه:
3
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر بردهی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ...
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند،
و ضربان قلبت را تندتر میکنند،
دوری کنی . . .
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگیات
ورای مصلحتاندیشی بروی . . .
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری.
(پابلو نرودا)
ارسالها: 24
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Feb 2011
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
It's a lie to think that you're not good enough!
On me dit que le temps qui glisse est un salaud
Que de nos chagrins il s'en fait des manteaux
ارسالها: 309
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
14
تشکر: 0
59 تشکر در 2 ارسال
حتماااا بخونش.تا آخر
درود
تا حالا عادت داشتید اشیاء بی مصرف رو انبار کنید؟ و فکر کنید یه روزی کی میدونه چه وقت – شاید به دردتون بخوره؟
تا حالا شده که پول هاتون رو جمع کنین و به خاطر اینکه فکر می کنید در آینده شاید بهش محتاج بشین، خرجش نکنید؟
تا حالا شده که لباسهاتون، کفشهاتون، لوازم منزل و آشپزخونتون و چیزای دیگه رو که حتی یکبار هم از اونا استفاده نکردین، انبار کنید؟
درون خودت چی؟ تا حالا شده که خاطره ی سرزنش ها، خشم ها، ترس ها و چیزای دیگه رو به خاطر بسپاری؟
دیگه نکن! تو داری بر خلاف مسیر کامیابی خودت حرکت می کنی!
باید جا باز کنی ... ، یه فضای خالی، تا اجازه بده چیزای تازه به زندگیت وارد بشه.
باید خودتو از شر چیزای بی مصرفی که در تو و زندگیت هستن خلاص کنی تا کامیابی به زندگیت وارد بشه.
قدرت این تهی بودن در اینه که هر چی که آرزوش رو داشتی ، جذب می کنه.
تا وقتی که در جسم و روح خودت احساسات بی فایده رو نگهداری، نمی تونی جای خالی برای موقعیت های تازه بوجود بیاری.
خوبیها باید در چرخش باشن ....
کشوها، قفسه ها، اتاق کار و گاراژ رو تمیز کن.
هر چیزی رو که دیگه لازم نداری بنداز دور ...
میل به نگهداشتن چیزای بی مصرف، زندگی رو پر پیچ و تاب می کنه.
این اشیاء نیستن که چرخ زندگی تو رو به حرکت در میارن ....
به جای نگهداشتن ...
وقتی انبار می کنیم، احتمال خواستن رو تصور می کنیم ، احتمال تنگدستی رو ....
فکر می کنیم که فردا شاید لازم بشن و نمی تونیم دوباره اونا رو فراهم کنیم ...
با این فکر تو دو تا پیغام به مغزت و زندگیت می فرستی :
که به فردا اعتماد نداری ...
و اینکه تو شایسته چیزای خوب و تازه نیستی
به همین دلیل با انبار کردن چیزای بی مصرف خودتو سر پا نگه می داری
برقص
چنانکه گویی کسی تو را نمی بیند
عشق بورز
چنانکه گویی هرگز آزرده نشده ای
بخوان
چنانکه گویی کسی تو را نمی شنود
زندگی کن
چنانکه گویی بهشت روی زمین است
خودت رو از قید هرچه رنگ و روشنایی باخته، برهان
بذار نو به زندگیت وارد بشود
و خودت ...
به همین دلیل بعد از خوندن این مطلب ... نگهش ندار ... به دیگران بده .....
امید که صلح و کامیابی برايت به ارمغان بیاورد
آمین
To Wounds From One[font=Arial][/font]
ارسالها: 309
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
14
تشکر: 0
59 تشکر در 2 ارسال
ارسالها: 358
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
31
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
یکی از دوستانم گفت : پسر میخوای بیای LA چیکار ! اینجا توی downtown باید مراقب پشتت باشی و راه بری!
یکی دیگه گفت : نه بابا اینجوریام نیست!
واقعا سخت تصمیم گرفتن واقعا سخته !خیلی سخت!
خیلی سخته چون تمام زندگیت فقط به یک تصمیم بستگی داره!
کلا همین جوره ! همیشه یک تصمیم مسیر آدم و زندگی آدم رو میتونه عوض کنه
ولی از همه سخت تر اینه که توی یک دو راهی باشی!
یه دو راهی بزرگ بین ماندن و رفتن !
خداوند همه ی انسان ها رو به راه راست هدایت فرمایید ......آمین
یه تصمیم یه هدف یا شکست یا پیروزی .... در جاده ی موفقیت دور زدن ممنوع
ارسالها: 358
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
31
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-07-11 ساعت 13:02
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-07-11 ساعت 13:04 توسط wushu kung fu.)
اهدافتان را دنبال کنید و پشتکار داشته باشید خداوند یاریتان خواهد کرد
ناپلئون گفته است:آنچه را كه با عشق و اشتیاق بخواهیم و دردستیابى به آن پافشارى كنیم بىتردید به دست خواهیم آورد.
من كار را از همان جایى كه دیگران تركش كردهاند شروع كرده و پیگیرى مىكنم. توماس ادیسون
یكى از نكاتى كه افراد موفق را از ناموفق جدا مىكند این است كهافراد موفق تلاش مىكنند و منتظر مىمانند اما افراد ناموفق فقط منتظرمىمانند.
تردیدهاى ذهنى امروز، تنها مانع تحقق آرزوهاى فرداى شماست. فرانكلین روزولت.
بزرگترین کلمه همینه باور
یه تصمیم یه هدف یا شکست یا پیروزی .... در جاده ی موفقیت دور زدن ممنوع
ارسالها: 309
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
14
تشکر: 0
59 تشکر در 2 ارسال
* وقتی به شدت عصبانی شدی دستهایت را در جیبهایت بگذار.
* یادت باشد بهترین رابطه میان تو و همسرت زمانی است که میزان عشق و علاقه تان به هم بیش از میزان نیازتان به یکدیگر باشد.
* مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.
* اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.
* هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی دانی .
* یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.
* هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.
* از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
* در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.
* وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو: "برای چه می خواهید بدانید؟"
* هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
* هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.
* با زنی که با بی میلی غذا می خورد ازدواج نکن.
* وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.
* هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.
* راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.
* هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.
* شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.
* سعی کن از آن افرادی نباشی که می گویند : " آماده، هدف، آتش "
* هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.
* چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد.
* وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور.
* هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.
* وقتی در راه مسافرت، هنگام ناهار به شهری می رسی رستورانی را که در میدان شهر است انتخاب کن.
* در حمام آواز بخوان.
* در روز تولدت درختی بکار.
* طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.
* بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.
* فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی شوی.
* ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.
* هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.
* شیر کم چرب بنوش.
* هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.
* فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.
* از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.
* فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند
To Wounds From One[font=Arial][/font]
ارسالها: 358
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
31
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دوستان حتما سری به این لینک بزنید
تصویری تکان دهنده از پرفسور حسابی پرفسور حسابی
یه تصمیم یه هدف یا شکست یا پیروزی .... در جاده ی موفقیت دور زدن ممنوع
ارسالها: 181
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Dec 2010
رتبه:
14
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
همیشه آغاز راه دشوار است ،
عقاب در آغاز پر کشیدن ،پر میریزد
ولی در اوج حتی از بال زدن هم بی نیاز است
تونل ها نشان می دهند در دل سنگ ها هم میتوان راه ساخت.....
"اینجآ بجز دوری تــو چیزی به مــن نزدیک نیست"