ارسالها: 241
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
20
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2010-03-17 ساعت 13:14)f.o نوشته: من مصاحبه دادم و ویزامو گرفتممممممممممممممممممممممممممممم.در اولین فرصت مطالبی که به نظرم خوب و مفید میان رو براتون می نویسم
سفرنامت واقعا دیدن داره چه جنگی راه بیفتهچه خون هایی راه بیفته
تبریییییییییییییییک میگم
شماره کیس: 2010AS00016XXX
کنسولگری:آنکارا
_____________________________
کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند .
ارسالها: 334
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Nov 2009
رتبه:
16
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2010-03-17 ساعت 14:02)N.D نوشته: (2010-03-17 ساعت 13:14)f.o نوشته: من مصاحبه دادم و ویزامو گرفتممممممممممممممممممممممممممممم.در اولین فرصت مطالبی که به نظرم خوب و مفید میان رو براتون می نویسم
سفرنامت واقعا دیدن داره چه جنگی راه بیفتهچه خون هایی راه بیفته
تبریییییییییییییییک میگم
تبریک میگم دیدی همان طور که گفته بودم کاری نداشت
شماره کیس: 2010as 10150
تاریخ دریافت نامه قبولی:jun 22 ,2009
کنسولگری:ankara
تاریخ کارنت شدن کیس :sep,14,2009
تاریخ دریافت نامه دوم:Jan,17,2010
تاریخ مصاحبه:Feb,4,2010
تاریخ دریافت کلیرنس: 220+17 روز 2 bar
تاریخ دریافت ,ویزا : 30 سپتامبر
ارسالها: 260
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه:
30
تشکر: 0
11 تشکر در 3 ارسال
(2010-03-17 ساعت 13:14)f.o نوشته: من مصاحبه دادم و ویزامو گرفتممممممممممممممممممممممممممممم.در اولین فرصت مطالبی که به نظرم خوب و مفید میان رو براتون می نویسم.اقا محسن بزن رنگ سبز و ووووووووووو.تو جدول وضعیت برندگان
f.oعزيز تبريك
ديدي گفتم ويزاي شما ها آمادس فقط بايد بري بگيري . . . خيلي خوشحال شدم و برات آرزوي موفقيت دارم .
حالا نوبت شماست براي ما دعا كنيد . . .
تجربه شکست خیلی بهتر از حسرت خوردن از دست دادن یه موقعیت هستش
نشویل - تنسی : جایی که من زندگی میکنم ، شهری کوچک ، با هزینههای متوسط ، وضعیت کار بد نیست
ارسالها: 215
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه:
14
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2010-03-17 ساعت 18:25
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-03-22 ساعت 09:29 توسط drkamrani1.)
و این هم سفرنامه من!( دوستان به خاطر دیر نوشتن سفر نامه معذرت میخوام. )
از سالها پیش همیشه به فکر اقامت در یک کشور خارجی بودم ولی راستش بنا به دلایلی امکان نداشت. تا اینکه این شرایط فراهم شد و من در لاتاری شرکت کردم. البته من قبلاً در مورد لاتاری شنیده بودم ولی هیچ وقت فکر نمیکردم که قضیه واقعی باشه. یادمه خیلی سالها پیش کسانی که شرکت می کردند نامه پستی می فرستادند و خبری از اینترنت نبود و ظاهراً چند سالی است که ثبت نام اینترنتی شده. لازم به ذکر است که همسر بنده سال 2008 شرکت کرد ولی قبول نشد سال 2009 شرکت نکردیم و سال 2010 هر دوی ما ثبت نام کردیم و خیلی امیدوار نبودیم.
هر دو دفعه هم که شرکت کردیم رفتیم خونه یکی از بهترین دوستان خانوادگیمون و ایشون زحمت ثبت نام مارو کشید. چون من دوربین دیجیتالی نداشتم و خیلی هم کامپیوتر نمیدونستم و قسمت سخت ثبت نام هم همین عکسش بود.
بعد از ثبت نام درسته که خیلی امیدوار نبودیم ولی همیشه گوشه چشمی به نتیجه قرعه کشی داشتیم تا شاید نامه به دستمون برسه یا اول جولای بشه و سایتو چک کنیم. به هر حال روزها گذشت و نامه ای به دست ما نرسید.
در تاریخ اول جولای برابر با 10 تیر در اولین فرصت به یک کافی نت رفتم و با هزار خدایا خدایا نام خانوادگی سال تولد و کانفیرمیشن نامبر رو که در موبایلم ذخیره بود وارد کردم. و بعد از چند لحظه دیدم که نوشته Dear selectee نمیدونید چه حالی داشتم ولی هنوز مطمئن نبودم گفتم بذار شماره همسرم رو وارد کنم که در جواب شماره همسرم گفت شما انتخاب نشده اید که تقریباً خیالم راحت شد که برنده شدم. من دوباره برای اطمینان بیشتر شماره ام رو وارد کردم که که دوباره جواب داد بر اساس اطلاعات داده شده شما انتخاب شده اید. باز برای تست سیستم همه اطلاعات به جز یک بخشی از فامیلیم رو وارد کردم که این دفعه گفت بر اساس اطلاعات داده شده شما انتخاب نشده اید. دیگه 100% مطمئن شدم که برنده شدم.
البته در حین وارد کردن دوباره و دوباره شماره ام به یاد جوکی افتادم که می گفت انقدر گل خداداد عزیزی به استرالیا رو نشون میدن تا توپ به تیر بخوره!!! بعد از اینکه خیالم راحت شد به خانمی که مسئول کافی نت بود گفتم از این دو صفحه ( نتیجه انتخاب خودم و عدم انتخاب همسرم) پرینت بگیرید و موقع حساب کردن هم یه مبلغی دادم که خانمه می خواست باقی پول رو بده که گفتم باقی پول هم شیرینی شما. البته اون بنده خدا که متوجه نشد قضیه چیه.
بعد از گرفتن نتیجه اولین کسی رو که دیدم برادرم بود که گفتم برنده شدم و او هم خیلی خوشحال شد. و بعد رفتم خونه پدر خانمم که کسی خونه نبود چون اون روز حنابندون خواهر خانم بنده بود. و همسرم و خانواده اش رفته بودند خرید. با موبایل خانمم تماس گرفتم گفتم که لاتاری برنده شدم، خانمم باورش نمیشد و فکر می کرد که شوخی می کنم ولی وقتی متوجه شد که من خیلی جدی ام باور کرد که قبول شدم و گفت که ما تا 10 دقیقه دیگه می رسیم خونه.
تو این مدت من شروع کردم به زنگ زدن به خانواده و دوستان نزدیکم راستش اونقدر خوشحال بودم که نمیتونستم این خوشحالی رو در درون خودم به تنهایی نگهدارم. البته وقتی که به دوستان زنگ می زدم و می گفتم که برنده شدم فکر می کردم که همه چیز تموم شده که بعداً از طریق یکی از کسانی که به همه صورت رفته بود آمریکا متوجه شدم که باید کلی فرم پر کنیم و مصاحبه بریم احتمال داره کلیر بخوریم و غیره... . من تا اون موقع مهاجر سرا رو نمی شناختم و حین گشت و گذار در اینترنت این وبلاگ خوب رو پیدا کردم و بعد از اون کلی اطلاعات مفید از این وبلاگ گرفتم.
بالاخره بعد از چند ایمیل به کی سی سی اونا نامه اول رو در تاریخ 6 آگوست برای ما ایمیل کردند. و ما با توجه به کپی فرم های اون دوستمون که گفتم، فرم های خودمونو پر کردیم و فرستادیم و بعد از طریق مهاجر سرای عزیز فهمیدیم که حالا باید منتظر کارنت شدن شماره ها باشیم که البته شماره ما زیر 5000 بود و ما در همون سری اول کارنت ها، کارنت شدیم. ولی چون نامه ما دیر پست شده بود( به خاطر عدم دریافت نامه قبولی از طریق پست) وقت مصاحبه ما هم به جای اکتبر افتاد فوریه که البته این برای من خیلی خوب شد. چون من نه کارت معافیت داشتم و نه گذرنامه و با خودم می گفتم اگه مصاحبه تو اکتبر یا نوامبر باشه باید به تعویق بندازم که خوشبختانه با مشخص شدن تاریخ مصاحبه در فوریه دیگه نیازی به این کار نشد.
تو این فاصله ای که تا مصاحبه بود ما تقریباً واکسن ها رو تکمیل کردیم. و من برای اینکه خیالمون راحت بشه به همسرم گفتم بریم یه چکاپ کامل پزشکی بدیم که همین چکاپ با بیمه حدود 200 هزار تومن برای ما آب خورد. البته به نظر من ارزششو داشت چون با خیال راحت رفتیم ترکیه. بلیط رو از آژانس جزیره بهشت که تو همین مهاجر سرا آشنا شده بودم گرفتم پرواز ترکیش و هتل ددمان بلوک A که واقعاً عالی بود و هزینه بلیط و 6 شب هتل شد یک میلیون و سیصدو ده هزار تومن یعنی نفری 655 هزار تومن. پرواز ساعت 4:15 دقیقه صبح بود . ساعت 12:30 شب رسیدیم فرودگاه امام .
این اولین سفر خارجی ما بود .بارها را تحویل دادم و اومدم بیرون پیش همسرم و خانواده اش به اضافه باجناق محترم .چند ساعتی مشغول صحبت بودیم که دیدیم داره دیر میشه .حدود ساعت 3:45 دقیقه رفتیم عوارض خروج رو دادیم و بازرسی ها را رد کردیم تا به بازرسی آخر رسیدیم که در حین بازرسی آخر دیدیم که اسم من و همسرم را دارن پشت بلندگو اعلام می کنند که البته این بدان معنی نبود که ما خیلی مهم بودیم بلکه معنی آن این بود که ما کلی دیر کرده بودیم و یک هواپیما آدم رو معطل خودمون . به هر حال سفر شروع شد . پرواز ترکیش پرواز خوبی بود و پذیرایی خوبی هم کردند . من تو سایت ترکیش برنامه پرواز رو دیده بودم و فکر میکردم که پرواز یک ساعت و نیم باشه. بعد از یک ساعت و نیم انتظار داشتم که برسیم آنکارا ولی دیدم که تازه مسافرها دارن بالش می گیرن که بخوابن .تازه فهمیدم که چه اشتباهی کردم .ساعت پرواز از فرودگاه امام به وقت ایران بود و ساعت فرود به وقت ترکیه و با احتساب یک ساعت و نیم اختلاف با ایران، پرواز ما حدود سه ساعت میشد .
بالاخره بعد از سه ساعت رسیدیم فرودگاه آنکارا و ترنسفر جزیره بهشت ما رو به هتل ددمان برد . در همون شروع کار دیدیم که زبان چقدر ارزش داره .چون من تا حدودی انگلیسی و ترکی می دونستم متوجه شدم که مسئول پذیرش هتل 100 دلار به عنوان ودیعه میخواد و مسافران دیگه داشتن اعتراض می کردن که ما تو ایران پول دادیم دوباره برای چی پول میخواهید که بنده آنها را توجیه کردم که این پول فقط به عنوان ودیعه است و در پایان به شما برمیگردونن.
وارد اتاق شدیم .اتاق تمیز و خوبی بود . بعد از دو سه ساعت استراحت برای شناسایی مطب دکتر و سفارت رفتم بیرون و تونستم مکان اونها رو پیدا کنم . اطلاعات مهاجرسرا و نقشه جزیره بهشت باعث شد که خیلی راحت محلهای موردنظر را پیدا کنم .
صبح دوشنبه رفتیم و سوار اتوبوس شدیم و روبروی مطب دکتر پیاده شدیم . آزمایشها رو انجام دادیم و بعد گفتن که دکتر هم هست منتظر باشید تا شما رو معاینه کنند. دکتر اونگان ما رو معاینه کرد و نفری یک واکسن که گفتن آبله مرغونه به ما زد و توجهی به حرف من که گفتم آبله مرغون گرفتم نکرد و مبلغ 355 دلار از ما گرفت نفری 5/177 دلار . بعد منشی به ما گفت که فردا ساعت سه بیایید جواب رو بگیرید .
در ضمن در مطب دکتر یکی از دوستان خوب مهاجرسرایی رو هم دیدیم که البته همین انتظار رو هم داشتیم چون قبلا تو ایران با هم هماهنگ کرده بودیم . ولی پرواز و هتل ما یکی نبود . بعد از بیرون اومدن از آزمایشگاه با همین دوستمون که به همراه خانمشون بودن وارد خیابان تونالی شدیم که یکی از مهمترین خیابانهای آنکاراست و فروشگاههای معروف و زیادی در این خیابون وجود داره .
روز دوشنبه به این طریق گذشت . سه شنبه بعد از صبحانه چند ساعتی در هتل بودیم . حدود ساعت دو بعدازظهر برای گرفتن جواب آزمایش از هتل زدیم بیرون .پیاده و قدم زنان رفتیم و حدود ساعت دو و نیم رسیدیم که جوابها را به ما دادند . جوابها را که شامل یک پاکت پلمپ شده برای هر نفر و یک سی دی پلمپ شده که عکس قفسه سینه در آن بود به ما تحویل دادند و گفتن که پاکت را به سفارت ببرید و سی دی را با خود به آمریکا ببرید . بعد رفتیم پارک کنار مطب که نام آن کوگولو بود .در این پارک حدود یک ساعتی نشستیم . هوا نسبتا سرد بود . کبوتران قمری ( کفترچاهی ) زیر دست و پا می لولیدن و مردم به آنها غذا میدادند تا حدودی آدم رو یاد فیلم آدم برفی می انداخت .
روز سه شنبه هم به همین صورت گذشت تا اینکه روز چهارشنبه و روز مهم مصاحبه فرا رسید و همون پروسه تکراری که دوستان بارها گفتن . مصاحبه ما ساعت 8:30 بود. هوا خیلی سرد بود و برف کمی هم در حال باریدن بود. ما 4 - 5 لیر دادیم و با یه تاکسی به سفارت رفتیم البته این مسیر رو پیاده هم می شد در طول 10 دقیقه طی کرد ولی به خاطر سردی هوا و اهمیت قضیه ما ترجیح دادیم با تاکسی بریم. ما ساعت 8 جلوی در سفارت بودیم و یه صف طولانی در جلوی سفارت وجود داشت. بعد از حدود نیم ساعت ما وارد حیاط شدیم و بعد از آن مراجعه کنندگان یک به یک بعد از بازرسی به بخش تحویل مدارک می رفتند.
وقتی برای تحویل مدارک رفتیم چشم من به خانمی افتاد که در مهاجرسرا درباره او شنیده بودم. با دیدن او بلافاصله گفتم شما همون خانم ایرانی هستید که مدارک رو تحویل می گیره و ایشون در جواب گفت من مدارک رو تحویل می گیرم ولی ایرانی نیستم. پدرم ایرانی بوده.و بعد من گفتم جور دیگه ای از شما تعریف کرده بودند. شنیده بودیم که خیلی خوش برخورد نیستید ولی خوشبختانه برخورد شما خیلی خوبه. که ایشون در جواب گفت بعضی ها که به هر دلیلی نمی تونن ویزا بگیرن میخوان مشکلات رو گردن یه نفر بندازن و دیواری کوتاهتر از ما گیر نمیارن. البته در حین این گفتگو مدارک رو از ما گرفت و پرسید میخواهید مصاحبه انگلیسی باشه یا فارسی که ما فارسی رو انتخاب کردیم.
بعد شماره ای به ما داد و گفت وارد سالن شوید و منتظر بمانید تا شماره شما اعلام بشه. بعد از حدود 10 دقیقه انتظار شماره ما اعلام شد و ما برای پرداخت پول رفتیم و 1550 دلار به یه خانم خوش برخورد آمریکایی تقدیم کردیم. بعد از پرداخت پول چند دقیقه دیگه منتظر موندیم تا شماره ما برای انگشت نگاری اعلام شد و بعد از انگشت نگاری دوباره منتظر موندیم تا شماره ما اعلام بشه. بالاخره شماره ما برای مصاحبه اعلام شد و ما برای مصاحبه روبروی یه خانم میانسال و محترم آمریکایی قرار گرفتیم. خانمه از ما خواست که دست راستمون رو بالا بگیریم و قسم بخوریم که من قبل از قسم خوردن یه مورد اشتباه دیکته ای رو اصلاح کردم و سپس جملاتی رو گفت و ما هم بعد از او تکرارکردیم. بعد سوالاتی که از من پرسید به ترتیب اینا بودن: 1. شغل شما چیست؟ 2. کجا کار میکنید؟ 3. سربازی رفتید؟ 4. کجای آمریکا میخواهید برید؟ و بعد از همسرم فقط پرسید شغل شما چیست؟ و بعد برگه آبی رو در آورد و به ما داد و گفت بعد از دو سه هفته تا دو ماه در سایت چک کنید اگه شمارتون تو سایت بود بیایید ویزاتونو بگیرید. و به همین سادگی مصاحبه ما به پایان رسید.
روز های پنجشنبه و جمعه هم به گشت و گذار تو شهر پرداختیم. و روز شنبه هم ساعت 12 چک اوت کردیم و وسایل و چمدونها رو تحویل هتل دادیم. بعد از اون با یه خانم و دخترشون که تو هتل با هم آشنا شده بودیم برای دیدن مقبره آتاتورک پیاده راه افتادیم که رفت و برگشت با بازدید از مقبره چیزی حدود سه چهار ساعت طول کشید. و بعد از برگشتن چند ساعتی در لابی هتل بودیم تا حدود ساعت هفت و نیم، هشت که ترنسفر جزیره بهشت ( آقا پوریا ) اومد و ما رو سوار مینی بوس راهی فرودگاه کرد.
چند لحظه قبل از پرواز متوجه شدیم که خلبان خانم هستند راستش خیلی ترسیده بودم ( خانمهای سایت شرمنده دست خودم نبود) اکثر مسافرها می گفتند خدا به خیر کنه. ولی انصافاً پرواز خیلی خوبی بود. و حتی از پرواز رفت هم بهتر بود. ما سوم فوریه مصاحبه شدیم و هفتم فوریه تو ایران بودیم.
بعد از رسیدن به ایران به غیر از روزهای شنبه یکشنبه که تعطیل بود تقریباً روزی دو سه بار سایت رو چک می کردم. و واقعاً این روز ها خیلی سخت می گذشت. روز اول مارچ سایت رو چک کردم دیدم سایت آپدیت شده ولی خبری از شماره ما نیست. روز دوم مارچ سر کار بودم یکی از دوستان خوب مهاجرسرا اس ام اس داد که سایت رو چک کن آپدیت شده. بلافاصله با این دوستم تماس گرفتم و گفتم چه خبر گفت ما که کلیر نشدیم شما برو چک کن شاید شماره شما باشه. گفتم شماره منو ندیدی؟ گفت شماره شما رو نمی دونستم. بعد از یک ساعت خودم رو به منزل رسوندم و بی درنگ رفتم سراغ کامپیوتر و سایت رو چک کردم که دیدم بالاخره بعد از 27 روز شماره مارو زدن تو سایت. به همسرم گفتم که او هم خیلی خوشحال شد. راستشو بخواهید این 27 روز برای ما مثل 27 سال گذشت. ( خدا به کلیر نشده ها صبر بده، برای همشون دعا میکنیم. )
من در اولین فرصت دوباره پرواز ترکیش با هتل هیلتون رو از جزیره بهشت رزرو کردم. در پرواز رفت به آنکارا خدا خیلی به ما رحم کرد یه لحظه هواپیما دچار تکان های شدیدی شد که نمیشه گفت چاله های هوایی بودن به دو دلیل 1. خود خلبان بعد از این قضیه اعلام کرد که این تکان ها به دلیل تغییر ارتفاع بوده و انتظار تکرار آن نمی رود.2. یکی از آقایون مهمان دار سریع رفت و روی یه صندلی نشست و کمربند خودشم بست. به هر حال به خیر گذشت.
هتل هیلتون هتل خوبی بود تقریباً در منطقه با کلاس آنکارا نزدیک پارک کوگولو و مطب دکتر و پشت سفارت کشور عزیزمون. هیلتون یه مقدار گرونتر از ددمان بود ولی یه تفاوتهای با ددمان داشت. 1. استخر و سالن ورزش هیلتون خیلی بهتر و بزرگتر از ددمان بود. 2. در هیلتون کتری برقی و اطو در اتاق بود ولی در ددمان خبری از اینا نبود. 3. اینترنت هیلتون پولی بود ولی اینترنت ددمان رایگان. 4. تلفن هیلتون گرونتر از ددمان بود. 5. موقعیت ددمان به نظر من از هیلتون بهتر بود. 5. در ددمان نسبت به هیلتون ایرنی های بیشتری بودند. با سبک سنگین کردن موارد بالا من تصمیم گرفتم که به ددمان نقل مکان کنم و آقا پوریا زحمت این کارو کشید.
نا گفته نماند در هیلتون با شخصی به نام علی ( همسن خودم ) که برای ویزای نامزدی اقدام کرده بود آشنا شدم. بعد از یک شب اقامت و صرف صبحانه هیلتون با همین دوستمون با تاکسی به هتل ددمان رفتیم. که ناگهان یه اتفاق بد حال مارو گرفت. وقتی علی دست تو جیبش کرد تا پاسپورتشو به مسئول هتل بده متوجه شد که پاسپورت و کیف پولش نیست. آهی از روی ناراحتی کشید. و گفت پاسپورتم کیفم بیچاره شدم. در این لحظه به علی گفتم هول نشو با دقت جیباتو بگرد. داخل چمدون ها رو نگاه کن. علی همین کارو کرد ولی فایده ای نداشت. او می گفت شاید راننده تاکسی جیبمو زده باشه. دائم تکرار می کرد چیکار کنم بیچاره شدم. من قضیه رو به رسیپشنیست هتل گفتم و مشخصاتی رو به او دادیم. او هم بلافاصله با هتل هیلتون تماس گرفت و موضوع رو به آنها گفت. از هیلتون جواب دادن که ما هم مسافرها رو( که ما باشیم ) به یاد داریم و هم راننده تاکسی رو می شناسیم. اگه خبری شد به شما اطلاع می دهیم.
بنده خدا این دوست ما خیلی مضطرب بود و به من گفت میا ی بریم هتل هیلتون من گفتم شما برو من اینجا منتظر میمونم شاید راننده برگرده اینجا. یه بیست لیری به او دادم و او راهی هیلتون شد. و خوشبختانه به محض رسیدن به هیلتون راننده را دیده بود که تازه پاسپورت و کیف او را به هتل تحویل داده بود. و الباقی بیست لیری رو که پانزده لیر بود به زور به راننده تاکسی درستکار داده بود.
بعد از مسقر شدن در هتل ددمان یکی دو ساعتی در هتل بودیم و بعد برای تحویل دادن پاسپورتها و برگه آبی راهی سفارت شدیم. مدارک رو تحویل دادیم و به ما گفتند که برید نفری 12 لیر به یو پی اس پرداخت کنید. ما هم همین کارو کردیم.
و بعد با علی و دو نفر دیگه که اونجا باهم آشنا شدیم گفتیم بریم مطب دکتر و بپرسیم پزشکی ما دقیقاً چقدر مهلت داره؟ چون بعضی ها میگفتن 3 ماه مهلت داره و رفتیم که مطمئن بشیم که خانم منشی گفت سه ماه برای کسانی هست که تست سل ازشون گرفته شده و اعتبار پزشکی شما 6 ماه است.
سپس راهی هتل شدیم. روز دوشنبه به همین ترتیب گذشت. ما هم همون شب سایت یو پی اس رو چک کردیم ولی خبری نبود. رو سه شنبه تا ساعت 5 خبری نبود. ولی ساعت 5 یکی از دوستان مهاجرسرایی رو دیدیم که گفت اسمش تو سایت یو پی اس اومده و من هم بلافاصله چک کردم دیدم بله اسم من هم تو سایت هست. و خیالمون راحت شد که بسته به جریان افتاده. چهارشنبه صبح در آخرین پیغامی که رو سایت بود نوشته بود out for delivery یعنی رفته بیرون برای تحویل که ما خیالمون راحت شد که تا یکی دو ساعت دیگه بسته ما میرسه. متاسفانه خبری از بسته دوستمون علی تو سایت یو پی اس نبود.
بالاخره بعد از نیم ساعت انتظار ماشین یو پی اس در مقابل هتل ظاهر شد. و مامور یو پی اس چند تا بسته با خودش آورد و یکی یکی بسته ها رو به صاحبشون تحویل می داد. من و دوست مهاجر سرایی پاسپورتها رو چک کردیم و خدارو شکر هیچ مشکلی نبود. یه بسته زرد رنگ معروف هم بود که نباید بازش می کردیم. لازم به ذکر است که یکی از خانم هایی که منتظر ویزا بود به جای ویزا دوباره برگه آبی رو دریافت کرد که بنده خدا خیلی ناراحت شد. ما هم خوشحال بودیم هم ناراحت چون ویزای دوستمون علی نیومد و او مجبور شد سه روز دیگه اقامت خودشو تمدید کنه و پروازشم تغییر بده با 50 هزار تومن جریمه. و متاسفانه بعد از چند روز که من سایت یو پی اس رو چک کردم دیدم هنوز خبری از بسته او تو سایت نیست.
به هر حال ما همون شب راهی فرودگاه شدیم. پرواز برگشت خیلی کوتاهتر از پروازهای دیگه بود. چون یه خلبان برو داشتیم که 2 ساعته ما رو تحویل فرودگاه امام داد. برای همه دوستان و ایرانیان عزیز آرزوی شادکامی دارم.
پ.س: اجناس در ترکیه تقریباً گرونتر از ایران است. فقط به دوستان توصیه میکنم که از پرتقالهای ترکیه نگذرید که هم خیلی شیرین و خوشمزه است و هم قیمتش مناسب تر از ایرانه.
ارسالها: 848
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
61
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 1,064
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
59
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
من و سحر بیشتر Google Chrome کار میکنیم. تو اون باید Ctrl بعلاوه + را بزنند. که البته خودشون بلدند. تشکر از راهنماییها
ارسالها: 741
موضوعها: 14
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه:
62
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
من هم بيشتر با مرورگري كه خودم طراحي كرده ام كار مي كنم وبايد اين امكان را به آن اضافه كنم.