2010-04-27 ساعت 20:47
موضوع : سفر نامه انکارا
مقدمه
با پوزش از دیر شدن این سفرنامه. من هم بنوبه خود سعی کردم تا چند کلامی ادای دین کنم و راجع به پروسه لاتاری خودمان تا زمان مصاحبه بنویسم. اول میخواستم مفصل تر باشد اما اولا تایپ فارسی ضعیفی دارم و زحمت این کار را باید به همکار محترم بدم دوم اینکه دیدم مطالب شاید تکراری
یا خیلی شخصی باشد
القصه ما بعد از ارسال ده سال پیاپی فرم لاتاری با انواع دستی و انلاین در سال یازدهم برنده شدیم و از شدت تعجب شاخها را روی سر احساس میکردیم. چرا ؟ چون به عمر 40 ساله یک ادامس بادکنکی هم برنده نشده بودیم و این واقعا لذت بخش بود و قسمت و لطف خدا. من سالیان بود که همه
را تشویق به رفتن میکردم و خودم هم جور های دیگه اقدام کرده بودم ولی امریکا خوب چیز دیگری بود مضافا اینکه تعداد اقوام و دوستا ما در اونجا اندازه وطن است- نگید پز داد ها.. خیلیها دیگه هم مثل ما هستن
این اتفاق وسط وانفسای تابستان تهران بود با اون وضع ... خلاصه مشاهده نامه ک سی سی فی ال وسط ال حیات و باقی ماجرا ..
وضعم خیلی جالب شده . 5 سال پیش برای کانادا اقدام کردم درست در تیر ماه نوبتم شده دوباره کلی مدارک درخواست کردن. قانون عوض شده و رشته من رو دیگه احتیاج ندارن ولی عطف به ما سبق نمیشه با این حال نامه میدن که اگه انصراف بدی پولت رو پس میدیم.
با مهاجر سرا اشنا میشم مثل اینکه لاتاری نه توش نیس.
دلو میزنم دریا کیس کانادا رو بعد از 5 سال انتظار پس میدم (الان پولم رو هم گرفتم – خرج انکارا شد)
به این سایت مهاجر سرا کلی مدیونم- دست همشون (باعث بانیها ) وهمتون درد نکنه
در ادامه میخوام فقط نکات و توصیه های مهم سفر به انکارا و وقایع مربوطه رو باز گو کنم و امید وارم که مفید فایده باشه- نکاتی که شاید کمتر بهش پرداخته شده و بیشتر حواشی است – سفر نامه نودی !90
فرودگاه اینجا :
وسط تعطیلات نوروز به سمت فرودگاه – خیابان خلوت – فرودگاه تقریبا هیچکس. با تنها پروازی که با دو برابر قیمت تهیه شد یعنی همای عزیز به سمت آنکارا- ساعت پرواز خیلی خوب است همینطور ساعت رسیدن- برعکس ترکیش البته ترکیش هم مزایای خودش رو داره.
هتل رویال منطقه کاواک دره – کوچه بالایی هتل بست وسترن- یک هتل معمولی – دنج تقریبا اختصاصی با اتاق کوچک که واقعا دونفره است و ما سه نفریم – یک تخت اضافه یعنی جای لولیدن نیست. وسائل نو و تمیز در حد قابل قبول و کامل – اینترنت بی سیم – صبحانه خیلی خوب – پرسنل عالی – جمهوری برقرار-
از پنجره اتاق سرک می کشم- پرچم آمریکا کمی دورتر در اهتزاز – خیابان هتل تا به ددمان برسی (500 متر) مرکز آرایش و پوست و مو
ما باید 10 روز اینجا زندگی کنیم چون بلیط برگشت زودتر نیست. هوا پس ناجوانمردانه سرد است.
آنکارا –
کلاردشت رفتید؟ وسعتش را در 30 ضرب کنید، شهر پستی و بلندی- من شهرهای اصلی ترکیه را رفته بودم غیر از آنکارا. اینجا آرام تر و خلوت تر است – حمل و نقل ضعیف تر، هوای بهتر ولی سرد – خرید و سیاحت کمتر – آدمها ریلکس – پای پیاده
- بدترین مشکل اما زبان – طرف یک شیشه آب به من می ده – بهش می گم سردشو بده – کلد ! – ادای سرما را در می آرم- چنان نگاهم می کنه که داره بهم می گه هرچی گفتی خودتی و جد و آبادت ولی می خنده و تمام.
راستی تامام یعنی همه چی- اوکی – بسه – می شه – کم تر نمی شه – دیگه بیشتر نده – همین که گفتم و .......... (خانم ساشا فضولی نشه !) . با همه اینها ولی بازهم ناراحت کننده نیست. مشکل زبان تو آنتالیا و ازمیر خیلی کم تره.
در مجموع همه چیز خوب است ترکیه را خیلی دوست دارم. به فرهنگ آدم ها غبطه می خورم. هنوز مثل ما عربیزه نشده – ماشینت چیه – گوشیت چیه – شماره اش رنده؟! با مترو اومدی؟!!!! ای وای ...........
غذا:
به نظر من ترکیه غذا نداره- هروقت می رم گشنه برمی گردم- از مک دونالد، برگر کینگ و ..... که بیزارم.
اما یه جای خوب یعنی چند تا تو این 10 روز پیدا کردم- یکی اش خیلی آشناست- کافه بار اونگان! – یعنی همون تقریبا زیر مطب به طرف پارک – غذای خوب و مناسب. کوفته آت – تاووک شنیسل با برنج – ساندویچ مایدن (ماهی) – ولی نوشیدنی قیمت غذا .... بابا بار هست ناسلامتی ها.1 رستوران خوب دیگه- منقل کباب – اولین خیابان سرپایینی پائین تر از رامادا توی تونالی خودمون – یا از اونطرف آخر خیابون روبروی هتل بست خودتون، قیمت ها متوسط روبه بالا . یکی دیگه رستوران لوک با موسیقی زنده هرشب – غذای فرنگی خوب و نوشیدنی – همون چندتا بالاتر از منقل کباب به سمت تونالی.
حالا غذای خلقی و دونر و سلف سرویس و اینها می خواهید – یا همون تونالی را رو می رید بالا تا آخرش که چراغ قرمزه و تقاطعه (عکس موقعیت اونگان) یک سلف خلقی دست چپه با دو تا مغازه ارزون فروش لباس و کفش.
پیاده یا با ماشین بلوار آتاتورک رو می رید پایین تا مترو کیزیلای – یک تقاطع بزرگ به اسم zya – یک ساختمان بلند زرد دست چپ اونطرف خیابونه – می ری اونطرف آتاتورک – از زیر گذر مترو هم می شه – دم یه پارک سر در میاری اسمش گوون (قوه) هست. خیابون کناری رو می گیری میری جلو – اووووه ، چه خبره اینجا ترمینال اتوبوس و دورموش به همه نقاط شهر – دست راستش سه چهارتا دونر کبابه – خلقی – قیمت پایین – کیفیت خوب – فقط بگو تندش نکنه (ترکیش چیه؟ نمی دونم)
حوالی بیوک آرشان به پایین هم یعنی اول کیزیلای پر از کافه و بار هست. این نقشه ای هم که بچه ها زحمت کشیدند رو پرینت بگیرید و دنبالتون باشه. من که بدون نقشه هیچ جا نمی رم.
خرید:
خوب خرید کردن مثل همه جا وقت و انرژی می خواهد- کفش راحت هم می خواد- پول حسابی هم که معلومه – ما چون وقت زیاد داشتیم خوب خیلی جاها هم سرکردیم اما چند جا هست که مناسب تر از جاهای دیگه می شه توش خرید کرد. اینها بیشتر لباس های اسپرت با قیمت پایین تر ولی کیفیت خوب دارند- راستش دنبال لباس کلاسیک و شب نبودیم. این جور لباس ها همه جا موجود نیست و قیمت ها هم که خوب. بالاست.
یکی از جاهایی که بالا گفتم یک فروشگاهه که به تعداد زیاد و زنجیره ای توی شهر هست به اسم Lcwikiki که تقریبا همه چیز توشه – دم دست ترینش روبروی پارک اونگان توی کمرکش یک کوچه باریک که تابلوش از برخیابون تونالی معلومه- یکی هم کیزیلای اول خیابون مشروطیت دست چپ – فروشگاههای کلکسیون هم تقریبا همین طورند، یکی توی تونالی- باز یکی هم کیزیلای-
راجع آنکامال- نمی دونم چی بگم- به نظر من هدر دادن وقت و انرژی – ولی اگه مال براتون جالب هست که هیچ ولی این مرکز کلا brand هست با قیمت های نجومی و مغازه های خالی از مشتری- به هرحال اگه اصرار دارید برید. از حوالی سفارت تو آتاتورک با 17 لیر با تاکسی- اقتصادی اش هم- مترو کیزیلای- خط قرمز- ایستگاه چهارم یعنی آکوپرو- اگه پیتزا دوست دارید طبقه آخر انکا سری به pizza hut بزنید بدنیست-
ولی اگه ایستگاه سوم مترو هم پیاده شید ULUS – کلی مغازه برای خرید می بینید البته بیشتر عمده فروش هستند ولی تکی هم هست- شنیدم که در همون منطقه خیابون شکرلی اگه برید دست فروش ها و عتیقه فروش و بساطی هم زیاده ولی اگه زبان نمی دونید مایه معطلی است.راستی اون ساختمون زرد که گفتم سر تقاطع Zya قسمت زیرش یک پاساژ سه طبقه که فقط کیف و کفش هست- رسیدید حتما برید توش-
زیرگذر مترو کیزیلای هم پر از مغازه های ارزون فروشی است. البته دقت کنید که اجناس معمولا تک سایز و یا بقول خودشون Problem داره- ولی اگه حوصله کنید چیزخوب با قیمت واقعا پایین می تونید بخرید.
مغازه های راسته آتاتورک در محدوده کیزیلای هم هست که قبلا دوستان گفته اند.
لیدرها :
اگر گردشگر حرفه ای نیستین یا تجربه سفرتون کم هست، لیدر داشته باشید به نفعتون هست. ولی کلا لیدرهایی که در آنکارا هستند که من 4-5 تاشون را ملاقات کردم سرشون شلوغ هست. خیلی انتظار نداشته باشید که همه کاری براتون انجام بدن. تقریبا همه شون شما رو برای کارهای پزشکی می برن که تقریبا ساده ترین کار شما هست. اما گشت و گردش و خرید و پیدا کردن آدرس ها و غذا پیدا کردن و کارهای سخت با شماست. البته اونها هم تقصیر ندارند و نمی تونند دنبال همه باشن. چون تور یک پارچه که نیست. ولی درکل با اینکه ساکن آنکارا هستن اطلاعات خوبی راجع به اونجا ندارن و مثل اینکه بیشتر یک کار مشخص رو انجام دادن و تور گردان حرفه ای نیستن. به هرحال زحمت میکشن و همینکه حضور دارن خوبه.
مکان سیاحتی:
مکان سیاحتی زیادی رو ما نرفتیم الا مقبره آتاتورک- فضای بسیار زیبا- اگر وقت شد برای یک نصفه روز برنامه ریزی کنید. ارزشش رو دارد- از مترو کیزیلای- این بار خط آبی – دومین ایستگاه اسمش تاندوگان – یا ترمینال کنار پارک گوون با دورموش (مینی بوس)- دربستی هم هست، همون تاکسی دیگه !
داستان تکراری اونگان :
خانم اونگان به انگلیسی اولین سوال را می پرسد شغل شما؟ بهش می گم که مهندسم. می زنه دنده 5 و با سرعت 5 سوال در ثانیه به جلو – به آبله مرغون که می رسه می گم بله – استاپ می کنه مطمئنی؟ - بله، حتما؟ - بله –نشونه داری؟ - نه، ادامه می دهد. روی تخت معاینه چند مشت محکم به پک و پهلو. دوتا سوزن فوری آماده می کند. بهش می گم من یه خورده از سوزن می ترسم – قاه قاه می خندد (زهرمار!) می گه واقعا بامزه بود و سوزن ها را با سرعت نور تزریق می کند.
به عیال سوزن نزد – به پسر 2 تا می زند مثل من و یک تست توبرکولوز اضافه – کل حساب با خون و عکس صبح وچایی و آبمیوه طبقه 3، کلا 520 دلار برای 3 نفر – بابا خیلی خوب حساب کرد - اصلا ارزش نداشت که بخوام باهاش برا واکسن ها نبرد کنم. می آییم بیرون و همه راضی از چسب رازی – حالا می شه تو این پارک بغلی (دوقولو – دووگولول - ......؟!) لای کبوترها یه استراحتی کرد شاید هم یک افس بشه خورد ولی نه خیلی سرده .
اما مصاحبه:
من از مصاحبه مهاجرت خاطره خوبی ندارم- البته به سال ها پیش برمی گرده و قصه اش طولانی-
روز مصاحبه است و من کمی استرس دارم. 8:15 دقیقه میرسیم- حالا تقریبا خلوت شده- می ریم تو- کفش خانوم زیر دستگاه بوق می زنه- سکوریتی با لهجه شیرینش : Keshf Derar یعنی کفشاتو درآر- Befferma – کفش ها را پس می ده.
تو حیاط بعدی غوغائیه- از دست این هموطنان ارجمند- قربونشون برم یکی پولشو هتل جاگذاشته اون یکی مدارک را از ایران نیاورده- سرو صدا- استرس من اضافه می شه- خانمی که مدارک رو می گیره مودب و جدی- کاملا مشخص هست که یک گاردی در مقابل همه داره- لابد از بس هموطنان گرامی ...... بارش کردند یا توقع بی جا داشته اند- به هیچ وجه از دایره ادب و انصاف خارج نمیشه ولی کاملا جدی است. عکس پسرم رو رد میکنه باید دوباره بگیرید چون دندونش معلومه. پیش بسوی عکاسی.
زودتر از همه صدام می کنند- باجه نقص مدرک - دختر خانم پشت باجه اشتباه در ترجمه رو بهم نشون می ده- ای لعنت به این دارالترجمه و من که خوب چک نکردم. من هم به جمع قربونش برم ها اضافه میشم با این حواس جمع ! حالا استرسم زیاد تر شده. تاریخ تولد 1 سال جابجا شده.
ردیف آخر سالن که بشینی مصاحبه ها قابل استراق سمع است ولی من تو فکر خودم هستم. پشت باجه صدامون می کنند. خانمی موقر- سلام و احوال پرسی، پسر من از لهجه افیسر خنده اش می گیره- چشم غره من- قسم می خوریم- برگه آبی روی پرونده داره با من بای بای می کنه. سوال خاصی نداره- مهربان و مودب- راجع شغل من می پرسه وقتی دارم براش توضیح می دم می فهمم که زیاد فارسی رو خوب نمی دونه- حرفهاش رو هم من به سختی می فهمم- به اشتباه خودم راجع انتخاب زبان پی می برم- انگلیسی من بهتر از فارسی ایشون هست.
حالا اصل ای 134 رو ازم میخواد. بهش میگم اصله- چند بار امضا رو بالا پایین میکنه توی نور میگیره به 1 نفر دیگه نشون میده و نظرشو میخواد. پیش خودم فکر میکنم ... اخه اخوی-اسپانسر محترم نمیشد با 1 خودکار رنگ دیگه اینو امضا میکردی بالاخره باور میکنه .. هوبه.. هوبه... ترجمه عوضی رو هم قبول میکنه هوبه..
برگه 9 سوال رو می ده و می گه که هروقت جوابو فرستادی پروسه اداری شما شروع میشه. برگه آبی رو می ده و می گه مدیکال بچه و کپی پاسپورت اسپانسر را هم بعدا بیار. اب روی اتش .. تمام.
چند روز بعد دوباره می رم سفارت این بار بعدازظهر- باز شماره و این بار با دستیار محترم ملاقات دارم به فارسی صحبت می کند- دل رو می زنم دریا، می زنم کانال دو- به انگلیسی براش توضیحاتی می دم. از اینکه انگلیسی حرف می زنم خوشحال میشه. اول چیزها را پس می ده و می گه هروقت اومدی ویزاتو بگیری اینها رو بیار! - ولی راجع سوال من که یک خورده پیچیده بود و مطلبی بود که روز مصاحبه از فرط استرس بیخود فراموش کرده بودم که بیان کنم. کمی فکر می کنه- میکروفون رو می بنده- 2 نفر دیگه را صدا می زنه و کمی دورتر بخاطر من جلسه چند دقیقه ای می گذارن- برمی گرده و سوال منو با خوشرویی جواب می ده. اینبار زبان همدیگر رو بخوبی متوجه میشیم.
شرمنده میشم- پیش خودم فکر میکنم اگه من اونور شیشه بودم برخوردم چی بود؟ نمی گفتم آقا مشکل شماست خوتون فکری بکنید. ای داد.......
چند روز بعد......... برگشت به خاک پاک وطن و شروع چه کنم های جدید.
زندگی در گذر است.
موفق باشید و امیدوار
هم به کارتن هم به کلیرنس. این راهی است که همه با هم داریم میریم و بالاخره میرسیم با دیر و زود ولی بدون
دخالت سوخت و سوز .. انشااله..
وتشکر مجدد از همگی دوستان و مدیران محترم و محترمه.
مقدمه
با پوزش از دیر شدن این سفرنامه. من هم بنوبه خود سعی کردم تا چند کلامی ادای دین کنم و راجع به پروسه لاتاری خودمان تا زمان مصاحبه بنویسم. اول میخواستم مفصل تر باشد اما اولا تایپ فارسی ضعیفی دارم و زحمت این کار را باید به همکار محترم بدم دوم اینکه دیدم مطالب شاید تکراری
یا خیلی شخصی باشد
القصه ما بعد از ارسال ده سال پیاپی فرم لاتاری با انواع دستی و انلاین در سال یازدهم برنده شدیم و از شدت تعجب شاخها را روی سر احساس میکردیم. چرا ؟ چون به عمر 40 ساله یک ادامس بادکنکی هم برنده نشده بودیم و این واقعا لذت بخش بود و قسمت و لطف خدا. من سالیان بود که همه
را تشویق به رفتن میکردم و خودم هم جور های دیگه اقدام کرده بودم ولی امریکا خوب چیز دیگری بود مضافا اینکه تعداد اقوام و دوستا ما در اونجا اندازه وطن است- نگید پز داد ها.. خیلیها دیگه هم مثل ما هستن
این اتفاق وسط وانفسای تابستان تهران بود با اون وضع ... خلاصه مشاهده نامه ک سی سی فی ال وسط ال حیات و باقی ماجرا ..
وضعم خیلی جالب شده . 5 سال پیش برای کانادا اقدام کردم درست در تیر ماه نوبتم شده دوباره کلی مدارک درخواست کردن. قانون عوض شده و رشته من رو دیگه احتیاج ندارن ولی عطف به ما سبق نمیشه با این حال نامه میدن که اگه انصراف بدی پولت رو پس میدیم.
با مهاجر سرا اشنا میشم مثل اینکه لاتاری نه توش نیس.
دلو میزنم دریا کیس کانادا رو بعد از 5 سال انتظار پس میدم (الان پولم رو هم گرفتم – خرج انکارا شد)
به این سایت مهاجر سرا کلی مدیونم- دست همشون (باعث بانیها ) وهمتون درد نکنه
در ادامه میخوام فقط نکات و توصیه های مهم سفر به انکارا و وقایع مربوطه رو باز گو کنم و امید وارم که مفید فایده باشه- نکاتی که شاید کمتر بهش پرداخته شده و بیشتر حواشی است – سفر نامه نودی !90
فرودگاه اینجا :
وسط تعطیلات نوروز به سمت فرودگاه – خیابان خلوت – فرودگاه تقریبا هیچکس. با تنها پروازی که با دو برابر قیمت تهیه شد یعنی همای عزیز به سمت آنکارا- ساعت پرواز خیلی خوب است همینطور ساعت رسیدن- برعکس ترکیش البته ترکیش هم مزایای خودش رو داره.
هتل رویال منطقه کاواک دره – کوچه بالایی هتل بست وسترن- یک هتل معمولی – دنج تقریبا اختصاصی با اتاق کوچک که واقعا دونفره است و ما سه نفریم – یک تخت اضافه یعنی جای لولیدن نیست. وسائل نو و تمیز در حد قابل قبول و کامل – اینترنت بی سیم – صبحانه خیلی خوب – پرسنل عالی – جمهوری برقرار-
از پنجره اتاق سرک می کشم- پرچم آمریکا کمی دورتر در اهتزاز – خیابان هتل تا به ددمان برسی (500 متر) مرکز آرایش و پوست و مو
ما باید 10 روز اینجا زندگی کنیم چون بلیط برگشت زودتر نیست. هوا پس ناجوانمردانه سرد است.
آنکارا –
کلاردشت رفتید؟ وسعتش را در 30 ضرب کنید، شهر پستی و بلندی- من شهرهای اصلی ترکیه را رفته بودم غیر از آنکارا. اینجا آرام تر و خلوت تر است – حمل و نقل ضعیف تر، هوای بهتر ولی سرد – خرید و سیاحت کمتر – آدمها ریلکس – پای پیاده
- بدترین مشکل اما زبان – طرف یک شیشه آب به من می ده – بهش می گم سردشو بده – کلد ! – ادای سرما را در می آرم- چنان نگاهم می کنه که داره بهم می گه هرچی گفتی خودتی و جد و آبادت ولی می خنده و تمام.
راستی تامام یعنی همه چی- اوکی – بسه – می شه – کم تر نمی شه – دیگه بیشتر نده – همین که گفتم و .......... (خانم ساشا فضولی نشه !) . با همه اینها ولی بازهم ناراحت کننده نیست. مشکل زبان تو آنتالیا و ازمیر خیلی کم تره.
در مجموع همه چیز خوب است ترکیه را خیلی دوست دارم. به فرهنگ آدم ها غبطه می خورم. هنوز مثل ما عربیزه نشده – ماشینت چیه – گوشیت چیه – شماره اش رنده؟! با مترو اومدی؟!!!! ای وای ...........
غذا:
به نظر من ترکیه غذا نداره- هروقت می رم گشنه برمی گردم- از مک دونالد، برگر کینگ و ..... که بیزارم.
اما یه جای خوب یعنی چند تا تو این 10 روز پیدا کردم- یکی اش خیلی آشناست- کافه بار اونگان! – یعنی همون تقریبا زیر مطب به طرف پارک – غذای خوب و مناسب. کوفته آت – تاووک شنیسل با برنج – ساندویچ مایدن (ماهی) – ولی نوشیدنی قیمت غذا .... بابا بار هست ناسلامتی ها.1 رستوران خوب دیگه- منقل کباب – اولین خیابان سرپایینی پائین تر از رامادا توی تونالی خودمون – یا از اونطرف آخر خیابون روبروی هتل بست خودتون، قیمت ها متوسط روبه بالا . یکی دیگه رستوران لوک با موسیقی زنده هرشب – غذای فرنگی خوب و نوشیدنی – همون چندتا بالاتر از منقل کباب به سمت تونالی.
حالا غذای خلقی و دونر و سلف سرویس و اینها می خواهید – یا همون تونالی را رو می رید بالا تا آخرش که چراغ قرمزه و تقاطعه (عکس موقعیت اونگان) یک سلف خلقی دست چپه با دو تا مغازه ارزون فروش لباس و کفش.
پیاده یا با ماشین بلوار آتاتورک رو می رید پایین تا مترو کیزیلای – یک تقاطع بزرگ به اسم zya – یک ساختمان بلند زرد دست چپ اونطرف خیابونه – می ری اونطرف آتاتورک – از زیر گذر مترو هم می شه – دم یه پارک سر در میاری اسمش گوون (قوه) هست. خیابون کناری رو می گیری میری جلو – اووووه ، چه خبره اینجا ترمینال اتوبوس و دورموش به همه نقاط شهر – دست راستش سه چهارتا دونر کبابه – خلقی – قیمت پایین – کیفیت خوب – فقط بگو تندش نکنه (ترکیش چیه؟ نمی دونم)
حوالی بیوک آرشان به پایین هم یعنی اول کیزیلای پر از کافه و بار هست. این نقشه ای هم که بچه ها زحمت کشیدند رو پرینت بگیرید و دنبالتون باشه. من که بدون نقشه هیچ جا نمی رم.
خرید:
خوب خرید کردن مثل همه جا وقت و انرژی می خواهد- کفش راحت هم می خواد- پول حسابی هم که معلومه – ما چون وقت زیاد داشتیم خوب خیلی جاها هم سرکردیم اما چند جا هست که مناسب تر از جاهای دیگه می شه توش خرید کرد. اینها بیشتر لباس های اسپرت با قیمت پایین تر ولی کیفیت خوب دارند- راستش دنبال لباس کلاسیک و شب نبودیم. این جور لباس ها همه جا موجود نیست و قیمت ها هم که خوب. بالاست.
یکی از جاهایی که بالا گفتم یک فروشگاهه که به تعداد زیاد و زنجیره ای توی شهر هست به اسم Lcwikiki که تقریبا همه چیز توشه – دم دست ترینش روبروی پارک اونگان توی کمرکش یک کوچه باریک که تابلوش از برخیابون تونالی معلومه- یکی هم کیزیلای اول خیابون مشروطیت دست چپ – فروشگاههای کلکسیون هم تقریبا همین طورند، یکی توی تونالی- باز یکی هم کیزیلای-
راجع آنکامال- نمی دونم چی بگم- به نظر من هدر دادن وقت و انرژی – ولی اگه مال براتون جالب هست که هیچ ولی این مرکز کلا brand هست با قیمت های نجومی و مغازه های خالی از مشتری- به هرحال اگه اصرار دارید برید. از حوالی سفارت تو آتاتورک با 17 لیر با تاکسی- اقتصادی اش هم- مترو کیزیلای- خط قرمز- ایستگاه چهارم یعنی آکوپرو- اگه پیتزا دوست دارید طبقه آخر انکا سری به pizza hut بزنید بدنیست-
ولی اگه ایستگاه سوم مترو هم پیاده شید ULUS – کلی مغازه برای خرید می بینید البته بیشتر عمده فروش هستند ولی تکی هم هست- شنیدم که در همون منطقه خیابون شکرلی اگه برید دست فروش ها و عتیقه فروش و بساطی هم زیاده ولی اگه زبان نمی دونید مایه معطلی است.راستی اون ساختمون زرد که گفتم سر تقاطع Zya قسمت زیرش یک پاساژ سه طبقه که فقط کیف و کفش هست- رسیدید حتما برید توش-
زیرگذر مترو کیزیلای هم پر از مغازه های ارزون فروشی است. البته دقت کنید که اجناس معمولا تک سایز و یا بقول خودشون Problem داره- ولی اگه حوصله کنید چیزخوب با قیمت واقعا پایین می تونید بخرید.
مغازه های راسته آتاتورک در محدوده کیزیلای هم هست که قبلا دوستان گفته اند.
لیدرها :
اگر گردشگر حرفه ای نیستین یا تجربه سفرتون کم هست، لیدر داشته باشید به نفعتون هست. ولی کلا لیدرهایی که در آنکارا هستند که من 4-5 تاشون را ملاقات کردم سرشون شلوغ هست. خیلی انتظار نداشته باشید که همه کاری براتون انجام بدن. تقریبا همه شون شما رو برای کارهای پزشکی می برن که تقریبا ساده ترین کار شما هست. اما گشت و گردش و خرید و پیدا کردن آدرس ها و غذا پیدا کردن و کارهای سخت با شماست. البته اونها هم تقصیر ندارند و نمی تونند دنبال همه باشن. چون تور یک پارچه که نیست. ولی درکل با اینکه ساکن آنکارا هستن اطلاعات خوبی راجع به اونجا ندارن و مثل اینکه بیشتر یک کار مشخص رو انجام دادن و تور گردان حرفه ای نیستن. به هرحال زحمت میکشن و همینکه حضور دارن خوبه.
مکان سیاحتی:
مکان سیاحتی زیادی رو ما نرفتیم الا مقبره آتاتورک- فضای بسیار زیبا- اگر وقت شد برای یک نصفه روز برنامه ریزی کنید. ارزشش رو دارد- از مترو کیزیلای- این بار خط آبی – دومین ایستگاه اسمش تاندوگان – یا ترمینال کنار پارک گوون با دورموش (مینی بوس)- دربستی هم هست، همون تاکسی دیگه !
داستان تکراری اونگان :
خانم اونگان به انگلیسی اولین سوال را می پرسد شغل شما؟ بهش می گم که مهندسم. می زنه دنده 5 و با سرعت 5 سوال در ثانیه به جلو – به آبله مرغون که می رسه می گم بله – استاپ می کنه مطمئنی؟ - بله، حتما؟ - بله –نشونه داری؟ - نه، ادامه می دهد. روی تخت معاینه چند مشت محکم به پک و پهلو. دوتا سوزن فوری آماده می کند. بهش می گم من یه خورده از سوزن می ترسم – قاه قاه می خندد (زهرمار!) می گه واقعا بامزه بود و سوزن ها را با سرعت نور تزریق می کند.
به عیال سوزن نزد – به پسر 2 تا می زند مثل من و یک تست توبرکولوز اضافه – کل حساب با خون و عکس صبح وچایی و آبمیوه طبقه 3، کلا 520 دلار برای 3 نفر – بابا خیلی خوب حساب کرد - اصلا ارزش نداشت که بخوام باهاش برا واکسن ها نبرد کنم. می آییم بیرون و همه راضی از چسب رازی – حالا می شه تو این پارک بغلی (دوقولو – دووگولول - ......؟!) لای کبوترها یه استراحتی کرد شاید هم یک افس بشه خورد ولی نه خیلی سرده .
اما مصاحبه:
من از مصاحبه مهاجرت خاطره خوبی ندارم- البته به سال ها پیش برمی گرده و قصه اش طولانی-
روز مصاحبه است و من کمی استرس دارم. 8:15 دقیقه میرسیم- حالا تقریبا خلوت شده- می ریم تو- کفش خانوم زیر دستگاه بوق می زنه- سکوریتی با لهجه شیرینش : Keshf Derar یعنی کفشاتو درآر- Befferma – کفش ها را پس می ده.
تو حیاط بعدی غوغائیه- از دست این هموطنان ارجمند- قربونشون برم یکی پولشو هتل جاگذاشته اون یکی مدارک را از ایران نیاورده- سرو صدا- استرس من اضافه می شه- خانمی که مدارک رو می گیره مودب و جدی- کاملا مشخص هست که یک گاردی در مقابل همه داره- لابد از بس هموطنان گرامی ...... بارش کردند یا توقع بی جا داشته اند- به هیچ وجه از دایره ادب و انصاف خارج نمیشه ولی کاملا جدی است. عکس پسرم رو رد میکنه باید دوباره بگیرید چون دندونش معلومه. پیش بسوی عکاسی.
زودتر از همه صدام می کنند- باجه نقص مدرک - دختر خانم پشت باجه اشتباه در ترجمه رو بهم نشون می ده- ای لعنت به این دارالترجمه و من که خوب چک نکردم. من هم به جمع قربونش برم ها اضافه میشم با این حواس جمع ! حالا استرسم زیاد تر شده. تاریخ تولد 1 سال جابجا شده.
ردیف آخر سالن که بشینی مصاحبه ها قابل استراق سمع است ولی من تو فکر خودم هستم. پشت باجه صدامون می کنند. خانمی موقر- سلام و احوال پرسی، پسر من از لهجه افیسر خنده اش می گیره- چشم غره من- قسم می خوریم- برگه آبی روی پرونده داره با من بای بای می کنه. سوال خاصی نداره- مهربان و مودب- راجع شغل من می پرسه وقتی دارم براش توضیح می دم می فهمم که زیاد فارسی رو خوب نمی دونه- حرفهاش رو هم من به سختی می فهمم- به اشتباه خودم راجع انتخاب زبان پی می برم- انگلیسی من بهتر از فارسی ایشون هست.
حالا اصل ای 134 رو ازم میخواد. بهش میگم اصله- چند بار امضا رو بالا پایین میکنه توی نور میگیره به 1 نفر دیگه نشون میده و نظرشو میخواد. پیش خودم فکر میکنم ... اخه اخوی-اسپانسر محترم نمیشد با 1 خودکار رنگ دیگه اینو امضا میکردی بالاخره باور میکنه .. هوبه.. هوبه... ترجمه عوضی رو هم قبول میکنه هوبه..
برگه 9 سوال رو می ده و می گه که هروقت جوابو فرستادی پروسه اداری شما شروع میشه. برگه آبی رو می ده و می گه مدیکال بچه و کپی پاسپورت اسپانسر را هم بعدا بیار. اب روی اتش .. تمام.
چند روز بعد دوباره می رم سفارت این بار بعدازظهر- باز شماره و این بار با دستیار محترم ملاقات دارم به فارسی صحبت می کند- دل رو می زنم دریا، می زنم کانال دو- به انگلیسی براش توضیحاتی می دم. از اینکه انگلیسی حرف می زنم خوشحال میشه. اول چیزها را پس می ده و می گه هروقت اومدی ویزاتو بگیری اینها رو بیار! - ولی راجع سوال من که یک خورده پیچیده بود و مطلبی بود که روز مصاحبه از فرط استرس بیخود فراموش کرده بودم که بیان کنم. کمی فکر می کنه- میکروفون رو می بنده- 2 نفر دیگه را صدا می زنه و کمی دورتر بخاطر من جلسه چند دقیقه ای می گذارن- برمی گرده و سوال منو با خوشرویی جواب می ده. اینبار زبان همدیگر رو بخوبی متوجه میشیم.
شرمنده میشم- پیش خودم فکر میکنم اگه من اونور شیشه بودم برخوردم چی بود؟ نمی گفتم آقا مشکل شماست خوتون فکری بکنید. ای داد.......
چند روز بعد......... برگشت به خاک پاک وطن و شروع چه کنم های جدید.
زندگی در گذر است.
موفق باشید و امیدوار
هم به کارتن هم به کلیرنس. این راهی است که همه با هم داریم میریم و بالاخره میرسیم با دیر و زود ولی بدون
دخالت سوخت و سوز .. انشااله..
وتشکر مجدد از همگی دوستان و مدیران محترم و محترمه.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند