کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه مصاحبه در آنکارا
(2010-06-08 ساعت 20:34)زهره نوشته:  سلام آقا محسن

میخواستم بدونم با اتوبوس تا آنکارا چند ساعت توی راه بودید و اینکه رستورانهای بین راه چطور بودن؟ غذاشون خوبه ؟ و دیگه اینکه میگن از ترمینال آشتی آنکارا اتوبوس vip هر روز هست که تا مرز میان و از اونجا هم میان تهران. شما اطلاعاتی دارین؟

البته آقا محسن بایست ببخشن بنده رو.
یه بخش از سوال رو که ندونستنش برا منم مشکل ساز شد رو جواب میدم. اگه می خواید با اتوبوسهای ترک تا مرز بیاید و اینطرف رو با اتوبوسهای ایرانی، این نکته رو یادتون باشه که اتوبوس از ماکو تا تهران فقط تا ساعت 6 عصر میتونید گیر بیارید و بعد از اون اگه برسید مرز باید یا با سواری تا تبریز بیاید و یا منتظر فردا بشید.
پس جوری برنامه رو تنظیم کنید که قبل از 6 عصر ماکو باشید.
شماره کیس:2010AS00017XXX
کنسولگری:ANKARA
مصاحبه: اول June
کلیر: 27 سپتامبر
ورود به امریکا: 19 نوامبر2010 Cool
تشکر کنندگان: Jav3 ، m.amjadi ، m.memari ، ساشا ، mohsen324
(2010-06-08 ساعت 20:34)زهره نوشته:  سلام آقا محسن

میخواستم بدونم با اتوبوس تا آنکارا چند ساعت توی راه بودید و اینکه رستورانهای بین راه چطور بودن؟ غذاشون خوبه ؟ و دیگه اینکه میگن از ترمینال آشتی آنکارا اتوبوس vip هر روز هست که تا مرز میان و از اونجا هم میان تهران. شما اطلاعاتی دارین؟

سلام زهره خانم ، بجای محسن من جواب میدم ، با توجه به تجربه ای که دارم ، فقط دو روز در هفته برای برگشت از آنکارا به تهران اتوبوس VIP رویال هست و در صورتی که بخواید روزی غیر از اونها بیاید بایستی از ترمینال آشتی با اتوبوسهای دوبایزیت که البته جوری می پیچوننتون که خیلی اذیت می شید ، معمولا میارنتون ایغدیر و از اونجا با ون به آغری می برنتون ( من موندم اینا چقدر آیکیو دارند راه رو حدود 80-90 کیلومتر دور می کنند ) و از آغری با ون به دوبایزیت منتقل میشد که البته اگر زرنگ باشید نباید پولی بهشون بدید. بعد با ون های 5 لیری به گمرک گوربلاخ (مرز) بیایید و پس از عبور از مرز در صورتی که اتوبوس های ایرانی که غالبا از استانبول و سوریه به مرز می رسند جای خالی داشت با اونها به تهران بیاید یا همونطوری که آقای اسکندری فرمودند طوری برنامتون رو تنظیم کنید که تا 6 عصر ماکو باشید یا اینکه از بازرگان با سواری های سمند و پژو به تبریز برید و از اونجا با اتوبوس های تهران بیاید که من توصیه می کنم در صورتی که به تبریز میاید بعد از اینهمه مسیر که با اتوبوس آمدید بخاطر اینکه خستگی در تنتون نمونه از تبریز با هواپیما به تهران بیایید.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: m.amjadi ، m.memari ، mohsen324 ، Eskandari ، honareirani ، alii ، Lucky Luke
(2010-06-09 ساعت 10:56)alii نوشته:  سلام زهره عزیز من حدود 2 ماه پیش واسه ویزا رفتم از مرز بازرگان تا انکارا حدود 22 ساعت هست .موقع برگشت هم از اتوبوسهای رویال سیروسفر استفاده کردم با 80 هزار تومان که دفتر ان درست جلوی سفارت امریکاست.

سلام
خیلی خیلی ممنون از راهنماییتون. از این اتوبوسها هر روز هست؟ و ساعت حرکتشون چنده؟
تشکر کنندگان:
(2010-06-09 ساعت 13:39)sadra_sepehr نوشته:  
(2010-06-08 ساعت 20:34)زهره نوشته:  سلام آقا محسن

میخواستم بدونم با اتوبوس تا آنکارا چند ساعت توی راه بودید و اینکه رستورانهای بین راه چطور بودن؟ غذاشون خوبه ؟ و دیگه اینکه میگن از ترمینال آشتی آنکارا اتوبوس vip هر روز هست که تا مرز میان و از اونجا هم میان تهران. شما اطلاعاتی دارین؟

سلام زهره خانم ، بجای محسن من جواب میدم ، با توجه به تجربه ای که دارم ، فقط دو روز در هفته برای برگشت از آنکارا به تهران اتوبوس VIP رویال هست و در صورتی که بخواید روزی غیر از اونها بیاید بایستی از ترمینال آشتی با اتوبوسهای دوبایزیت که البته جوری می پیچوننتون که خیلی اذیت می شید ، معمولا میارنتون ایغدیر و از اونجا با ون به آغری می برنتون ( من موندم اینا چقدر آیکیو دارند راه رو حدود 80-90 کیلومتر دور می کنند ) و از آغری با ون به دوبایزیت منتقل میشد که البته اگر زرنگ باشید نباید پولی بهشون بدید. بعد با ون های 5 لیری به گمرک گوربلاخ (مرز) بیایید و پس از عبور از مرز در صورتی که اتوبوس های ایرانی که غالبا از استانبول و سوریه به مرز می رسند جای خالی داشت با اونها به تهران بیاید یا همونطوری که آقای اسکندری فرمودند طوری برنامتون رو تنظیم کنید که تا 6 عصر ماکو باشید یا اینکه از بازرگان با سواری های سمند و پژو به تبریز برید و از اونجا با اتوبوس های تهران بیاید که من توصیه می کنم در صورتی که به تبریز میاید بعد از اینهمه مسیر که با اتوبوس آمدید بخاطر اینکه خستگی در تنتون نمونه از تبریز با هواپیما به تهران بیایید.


خیلی ممنونم از راهنماییتون. واقعا اگه کمکهای شما دوستان عزیز نبود این پروسه لاتاری چقدر سخت میشد.Smile
تشکر کنندگان: alii
(2010-06-09 ساعت 13:52)زهره نوشته:  
(2010-06-09 ساعت 10:56)alii نوشته:  سلام زهره عزیز من حدود 2 ماه پیش واسه ویزا رفتم از مرز بازرگان تا انکارا حدود 22 ساعت هست .موقع برگشت هم از اتوبوسهای رویال سیروسفر استفاده کردم با 80 هزار تومان که دفتر ان درست جلوی سفارت امریکاست.

سلام
خیلی خیلی ممنون از راهنماییتون. از این اتوبوسها هر روز هست؟ و ساعت حرکتشون چنده؟

اتوبوسهای VIP رویال از تهران به مقصد آنکارا دو روز در هفته هست که میتونید روزهاش رو از دفتر رویال سفر ایرانیان در ترمینال بیهقی بپرسید.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: m.amjadi
(2010-06-08 ساعت 20:34)زهره نوشته:  
(2010-06-08 ساعت 17:13)msnazi نوشته:  
(2010-06-07 ساعت 01:09)dr4mir نوشته:  سلام

دوستان كسی در مورد كيفيت هتل "رويال" اطلاعاتی داره؟ ممنون ميشم اگه راهنمايی كنيد.

سلام
ما اونجا بودیم. خیلی خوب و عالیه. پول بیشتر به هتل های پنج ستاره ندید.

سلام آقا محسن

میخواستم بدونم با اتوبوس تا آنکارا چند ساعت توی راه بودید و اینکه رستورانهای بین راه چطور بودن؟ غذاشون خوبه ؟ و دیگه اینکه میگن از ترمینال آشتی آنکارا اتوبوس vip هر روز هست که تا مرز میان و از اونجا هم میان تهران. شما اطلاعاتی دارین؟

ممنون از دوستان که جواب دادند.
اتوبوسها هفته ای‌ دو بار به آنکارا می‌روند
غذاهای بین راه تا وقتی ایران هستید خیلی خوب نیستند اما تو ترکیه غذا بهتر بود. اما در کل غذای بین راه تعریفی نداره
من تو مرز ۵ ساعت معطل شدم. با احتساب این ۵ ساعت ۳۶ ساعت تو راه بودم. ممکنه شما بیشتر یا کمتر تو مرز معطل بشید.
برای برگشت اتوبوسهای شرکت مترو تا شهر دوبایزید میارن اما اتوبوسهای شرکت اقدیر تا شهر اقدیر میارن اما اون ۵ لیر کرایه از اقدیر تا دوبایزید رو خودشون به شما می‌دن و سوارتون می‌کنند. البته با ون باید تا دوبایزید برید. از دوبایزید تا مرز هم ۵ لیر تا مرز کرایه می‌گیرند.
ون‌ها وضعیت وحشتناکی دارند و من یک لحظه احساس کردم مهاجر غیرقانونی هستم. چون مسیر دوبایزید تا اقدیر هم همش خاکی هست.
تشکر کنندگان: nasr ، shr.jafari ، Lucky Luke
(2010-06-09 ساعت 17:13)msnazi نوشته:  
(2010-06-08 ساعت 20:34)زهره نوشته:  
(2010-06-08 ساعت 17:13)msnazi نوشته:  
(2010-06-07 ساعت 01:09)dr4mir نوشته:  سلام

دوستان كسی در مورد كيفيت هتل "رويال" اطلاعاتی داره؟ ممنون ميشم اگه راهنمايی كنيد.

سلام
ما اونجا بودیم. خیلی خوب و عالیه. پول بیشتر به هتل های پنج ستاره ندید.

سلام آقا محسن

میخواستم بدونم با اتوبوس تا آنکارا چند ساعت توی راه بودید و اینکه رستورانهای بین راه چطور بودن؟ غذاشون خوبه ؟ و دیگه اینکه میگن از ترمینال آشتی آنکارا اتوبوس vip هر روز هست که تا مرز میان و از اونجا هم میان تهران. شما اطلاعاتی دارین؟

ممنون از دوستان که جواب دادند.
اتوبوسها هفته ای‌ دو بار به آنکارا می‌روند
غذاهای بین راه تا وقتی ایران هستید خیلی خوب نیستند اما تو ترکیه غذا بهتر بود. اما در کل غذای بین راه تعریفی نداره
من تو مرز ۵ ساعت معطل شدم. با احتساب این ۵ ساعت ۳۶ ساعت تو راه بودم. ممکنه شما بیشتر یا کمتر تو مرز معطل بشید.
برای برگشت اتوبوسهای شرکت مترو تا شهر دوبایزید میارن اما اتوبوسهای شرکت اقدیر تا شهر اقدیر میارن اما اون ۵ لیر کرایه از اقدیر تا دوبایزید رو خودشون به شما می‌دن و سوارتون می‌کنند. البته با ون باید تا دوبایزید برید. از دوبایزید تا مرز هم ۵ لیر تا مرز کرایه می‌گیرند.
ون‌ها وضعیت وحشتناکی دارند و من یک لحظه احساس کردم مهاجر غیرقانونی هستم. چون مسیر دوبایزید تا اقدیر هم همش خاکی هست.

دوستان توجه کنید که از ترمینال آشتی، اتوبوس مستقیم به دوبیاضت هست، حتی اتوبوس مستقیم به مرز هم هست، اصلاً لزومی نداره برین یک شهر دیگه و بعد از اونجا بخواین با ون بیاین تا دوبیاضت! اسم شرکتش اینه: Agri Dagi اتوبوسهاشم neoplane که جزو بهترین اتوبوسهای ترکیه اس. ساعت 3 و 7 هر روز هم از آنکارا حرکت داره! مسیر دوبیاضت تا مرز رو با اتوبوس میاین که اونم 15-20 دقیقه بیشتر نیست که متاسفانه باید تحملش کنید!
شماره کیس: 2010AS00015xxx
تاریخ دریافت نامه قبولی: اواخر June 2009
کنسولگری: آنکارا
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: اواسط July2009
تاریخ کارنت شدن کیس:بولتن May 2010
تاریخ دریافت نامه دوم: اواسط April 2010
تاریخ مصاحبه: اواسط May 2010
تاریخ دریافت ویزا: 29 july
تشکر کنندگان: Eskandari ، mina_s
(2010-06-09 ساعت 14:22)sadra_sepehr نوشته:  
(2010-06-09 ساعت 13:52)زهره نوشته:  
(2010-06-09 ساعت 10:56)alii نوشته:  سلام زهره عزیز من حدود 2 ماه پیش واسه ویزا رفتم از مرز بازرگان تا انکارا حدود 22 ساعت هست .موقع برگشت هم از اتوبوسهای رویال سیروسفر استفاده کردم با 80 هزار تومان که دفتر ان درست جلوی سفارت امریکاست.

سلام
خیلی خیلی ممنون از راهنماییتون. از این اتوبوسها هر روز هست؟ و ساعت حرکتشون چنده؟

اتوبوسهای VIP رویال از تهران به مقصد آنکارا دو روز در هفته هست که میتونید روزهاش رو از دفتر رویال سفر ایرانیان در ترمینال بیهقی بپرسید.


ممنون آقا سپهر. راجب اتوبوسهای مسافربری رویال اطلاعات گرفتم، برگشتشون فقط روزهای سه شنبه و جمعه هست. میخواستم بدونم این اتوبوسهای رویال سیر و سفر که علی آقا گفتن همونها هستن یا یک مسافربری دیگه هست؟ چون اگه چهار شنبه یا پنج شنبه اتوبوس مستقیم به تهران باشه خیلی بهتره.
تشکر کنندگان:
(2010-06-09 ساعت 17:43)azin نوشته:  
(2010-06-09 ساعت 17:13)msnazi نوشته:  
(2010-06-08 ساعت 20:34)زهره نوشته:  
(2010-06-08 ساعت 17:13)msnazi نوشته:  
(2010-06-07 ساعت 01:09)dr4mir نوشته:  سلام

دوستان كسی در مورد كيفيت هتل "رويال" اطلاعاتی داره؟ ممنون ميشم اگه راهنمايی كنيد.

سلام
ما اونجا بودیم. خیلی خوب و عالیه. پول بیشتر به هتل های پنج ستاره ندید.

سلام آقا محسن

میخواستم بدونم با اتوبوس تا آنکارا چند ساعت توی راه بودید و اینکه رستورانهای بین راه چطور بودن؟ غذاشون خوبه ؟ و دیگه اینکه میگن از ترمینال آشتی آنکارا اتوبوس vip هر روز هست که تا مرز میان و از اونجا هم میان تهران. شما اطلاعاتی دارین؟

ممنون از دوستان که جواب دادند.
اتوبوسها هفته ای‌ دو بار به آنکارا می‌روند
غذاهای بین راه تا وقتی ایران هستید خیلی خوب نیستند اما تو ترکیه غذا بهتر بود. اما در کل غذای بین راه تعریفی نداره
من تو مرز ۵ ساعت معطل شدم. با احتساب این ۵ ساعت ۳۶ ساعت تو راه بودم. ممکنه شما بیشتر یا کمتر تو مرز معطل بشید.
برای برگشت اتوبوسهای شرکت مترو تا شهر دوبایزید میارن اما اتوبوسهای شرکت اقدیر تا شهر اقدیر میارن اما اون ۵ لیر کرایه از اقدیر تا دوبایزید رو خودشون به شما می‌دن و سوارتون می‌کنند. البته با ون باید تا دوبایزید برید. از دوبایزید تا مرز هم ۵ لیر تا مرز کرایه می‌گیرند.
ون‌ها وضعیت وحشتناکی دارند و من یک لحظه احساس کردم مهاجر غیرقانونی هستم. چون مسیر دوبایزید تا اقدیر هم همش خاکی هست.

دوستان توجه کنید که از ترمینال آشتی، اتوبوس مستقیم به دوبیاضت هست، حتی اتوبوس مستقیم به مرز هم هست، اصلاً لزومی نداره برین یک شهر دیگه و بعد از اونجا بخواین با ون بیاین تا دوبیاضت! اسم شرکتش اینه: Agri Dagi اتوبوسهاشم neoplane که جزو بهترین اتوبوسهای ترکیه اس. ساعت 3 و 7 هر روز هم از آنکارا حرکت داره! مسیر دوبیاضت تا مرز رو با اتوبوس میاین که اونم 15-20 دقیقه بیشتر نیست که متاسفانه باید تحملش کنید!
آذین عزیز درست می‌فرمایند. من با اقدیر اومدم چون شب شده بود. تازه اتوبوس اقدیر از ازمیر میومد. آذین ایکاش به حرفهات گوش می‌کردم و دیر نمی‌رفتم آشتی!
تشکر کنندگان: azin
سفرنامه ما به آنکارا. (برای دیدن سفرنامه با عکس به وبلاگ سر بزنید withoutu-turn.blogspot.com)
ایران
ما دو ساعت قبل از پرواز در فرودگاه امام خمینی با تعداد قابل توجهی از بستگان حاضر بودیم. برای پرواز بهتره دو ساعت قبل در فرودگاه باشید. عوارض خروج از کشور چند روز قبل از پرواز ما از ۲۵ هزار تومان به ۵۰ هزار تومان افزایش پیدا کرده بود. محدودیت حمل بار برای پرواز ما ۲۵ کیلوگرم بوم. با این حال بار هر دوی ما رفتنی به ۲۵ کیلوگرم نرسید. عملیات دادن کارت پرواز و تحویل بار و گذشتن از گیت‌های فرودگاه زمان بر است. هواپیمایی ترکیش هواپیمایی گرون قیمتی است. بخاطر اینکه اسم «ترکیش ایرلاینز» خیلی خراب نشه پروازهای ارزانتر را با نام «آنادولو جت» انجام می‌دهند. ما هم سوار بر یکی از هواپیماهای آنادولو جت شدیم. کیفیت مهمانداری و صندلی‌ها قابل قبول بود. اما هواپیما خوب نبود. داخل هواپیما وقتی به ترکی صحبت می‌شد خنده‌ام می‌گرفت. نمی‌دونم چرا ترکی برای من اینقدر جالبه؟ از شنیدن هر کلمه جدید خنده‌ام می‌گرفت. اون موقع جرات صحبت کردن به ترکی نداشتم و می‌ترسیدم خراب کنم. با مهماندار‌ها هم انگلیسی صحبت می‌کردم. موقع رفت به ما صبحانه مختصری دادند و بعد از یک ساعت و نیم به آنکارا رسیدیم.
استقرار در آنکارا
ما صبح خیلی زود به ترکیه رسیدیم و با ترانسفر توری که گرفته بودیم به هتل رویال رفتیم. چند ساعتی در لابی منتظر ماندیم و صبحانه خوردیم تا اتاق را به ما تحویل بدهند. هتل رویال هتل خوبی است و نسبت به تعداد ستاره‌های آن سرویس خوبی به مسافرها می‌دهند. ما ابتدا به یک اتاق رفتیم که تخت بچه هم داشت! خیلی تعجب کردیم اما گفتیم شاید اتاق دیگری نبوده. اما بعد از گذشت چند ساعت متوجه شدیم در اتاق نمی‌توان زندگی کرد. سیستم تهویه هوا خراب و اتاق به شدت گرم بود. تو فکر تماس با رسپشن بودیم که ناگهان پوریا راهواری (مسئول امور تور در آنکارا) زنگ زد و ما هم مشکل را بهشون گفتیم و بعد از چند ساعت یک اتاق دیگر به ما دادند که تخت بچه نداشت و خیلی هم خنک‌تر بود.
بعد از استقرار کامل و گذاشتن لباس ها در گنجه و چیدن لوازم نمی توانستیم به هیچ چیز جز خواب فکر کنیم. کل دیشب را بیدار بودیم و در هواپیما هم نتوانسته بودیم درست بخوابیم و شدیداً نیاز به خواب داشتیم. بعد از اینکه از خواب بیدار شدیم به دنبال ناهار در خیابان‌ها سرازیر شدیم و اولین ناهار در آنکارا را خوردیم و بعدش هم خیابان‌گردی...





برنامه روزانه
برنامه روزانه ما در آنکارا به این ترتیب بود: صبح از خواب پا می‌شدیم و صبحانه می‌خوردیم و می‌رفتیم خیابان گردی، ناهار می‌خوردیم و برمی‌گشتیم هتل. بعدازظهر استراحت کوتاهی می‌کردیم و دوباره به خیابان‌ها می‌رفتیم و گردش و خرید می‌کردیم. شب هم یک شام می‌خوردیم و بعدش به هتل برمی‌گشتیم. هر بار که از خیابان‌ها به هتل برمی‌گشتیم با چهار دست پر از لباس برمی‌گشتیم و گوشه اتاق انبار می‌کردیم .
غذاها
غذاهای ترکی مشهور هستند و نیازی به معرفی ندارند. ما با شناخت قبلی و تعریف دوستان مهاجرسرایی غذاها را انتخاب می‌کردیم. اغلب غذاهای ترکی گوشتی هستند و معمولاً حجم زیادی هم دارند. ما از کوفته خیلی خوشمان آمد. اسکندر کباب را نباید از دست بدهید و دونر یک غذای روتین در ترکیه است. کوفته به دو صورت ساندویچ و آبکی وجود دارد. نوع آبکی آن خیلی خوشمزه است. هرجای دنیا هستید یک رستوران ترکی پیدا کنید و کوفته آبکی (خودشون می‌گویند Sulu Köfte) را امتحان کنید.



رستوران‌های ترکی غالباً دارای دو بخش داخلی و بیرونی هستند. قسمت داخلی در فضای سربسته است و در قسمت بیرونی هم میز و صندلی‌ چیده اند. البته این میز و صندلی ها به هیچ وجه مزاحم راه پیاده‌ها نیستند.
معمولاً در قسمت داخلی کشیدن سیگار ممنوع است اما در قسمت بیرونی ممنوعیت وجود ندارد. کشیدن سیگار برای ترک‌ها گاهی از کشیدن نفس هم مهمتر است. اگر شما هم به ترکیه بروید یا رفته باشید متوجه همت جمعی مردم برای ممنوعیت کشیدن سیگار در اماکن عمومی (در اینجا اماکن عمومی سربسته یا indoor) می‌شوید. در اکثر اداره‌ها و ساختمان ها تابلویی نصب شده که گفته کشیدن سیگار در این مکان ممنوع است و جریمه آن ۶۲ لیر است. به نظر می‌رسد این قانون به طور جدی اجرا می‌شود. چون ما قانون شکنی ندیدیم.
حضور فعال انواع برند‌های غذا در ترکیه برای ما خیلی جالب بود. شاید هم این جذابیت برای ما بود که در ایران زندگی می‌کردیم و برای افراد مقیم کشورهای دیگر جذابیتی نداشت. پرطرفدار ترین برند‌ خارجی، برگر کینگ بود که همیشه رستوران‌هایش شلوغ بود. طبقه آخر آنکامال هم همه برند‌ها مثل مک‌دونالند٬ پیتزا هات٬‌ کی اف سی٬ پیتزا دومینو و.... حضور داشتند و یک سالن بسیار بزرگ مخصوص این رستوران‌ها بود. اینجا من یاد گفته‌ای افتادم که می‌گفت «ما نفت داریم چینی‌ها کارخانه دارند و آمریکایی‌ها برند». نکته جالبی که دیدیم این بود که مک‌دونالند کوفته‌ی سنتی ترکیه را بصورت ساندویچ می‌فروخت! حساب کنید در این روند نقش مک‌دونالند دقیقاً چیست؟ غیر از مواد اولیه و کارگر و مشتری، حتی فرمول ترکیب غذا هم ترکی بود. اما سود به جیب مک‌دونالند می‌رفت!!! به این می‌گویند جهانی‌شدن یا به تعبیری؛ استعمار نوین!



ترکها به جای خوردن غذا بیشتر چای و نوشیدنی(!) می‌نوشیدند و سیگار می‌کشیدند. اصولاً وقت زیادی رو در رستوران‌ها و میکده‌ها می‌گذرانند. ما در جای خوب آنکارا معمولاً تردد می‌کردیم. اما شب‌ها بعد از ساعت ۱۰ جوانان مستی رو می‌دیدیم که کنار پیاده‌رو در تاریکی نشسته بودند و شیشه در دست با دوستان خود صحبت می‌کردند. گاهی هم همان شیشه را به زمین می‌کوبیدند و می‌شکاندند. با همه این اوصاف نگاه چپ به کسی نمی‌کردند. البته پلیس هم دائما در محله‌ها گشت می‌زد و با بلندگو تذکر می‌داد.
زبان
ترکها ترکی حرف می‌زنند! دقت داشته باشید که ترکی با آذری متفاوت است. درست است که کلمات مشترک زیادی با هم دارند اما به همین مقدار هم با زبان فارسی و انگلیسی و عربی کلمات مشترک دارد و قواعد دستوری زبانش هم با فارسی و آذری متفاوت است. بهتر است قبل از سفر به ترکیه کمی ترکی یاد بگیرید. مردم عادی خیلی کم انگلیسی می‌دانند و اگر با آنها بخواهید فقط انگلیسی صحبت کنید به همه کار‌هایتان نمی‌توانید به خوبی برسید.
اگر آذری بدانید و کمی هم مطالعه کنید می‌تواندی در حد ابتدایی ترکی یاد بگیرید. ما با تمرین قبلی توانسته بودیم خیلی از کلمات کلیدی را یاد بگیریم و در حدی که کارمان راه بیفتد ترکی حرف بزنیم. گاهی هم از Google translate کمک می گرفتیم و هر روز دایره لغاتمان بیشتر می شد. طوری که روزهای آخر وقتی با یک ترک شروع به حرف زدن می‌کردیم مجبور بودیم یادآوری کنیم ترکی زیاد نمی‌دانیم و بخواهیم که آرامتر و ساده تر صحبت کند.
مردم
ما هر جا بخواهیم از مردم ترکیه یاد کنیم به نیکی یاد می‌کینم. شاید دیگران تجربه متفاوتی داشته باشند اما ما خیلی مردم ترکیه را دوست داریم. آنها خیلی آرام و خونگرم و متمدن بودند. بعنوان مثال وقتی ما از کسی آدرس می‌پرسیدیم جواب ما را با حوصله می‌دادند. این در حالی بود که ما زبان همدیگر رو درست متوجه نمی‌شدیم و فهماندن آدرس به ما برایشان خیلی سخت بود. حتی وقتی از یک مرد جوان آدرس سفارت آمریکا را پرسیدیم ایشون با اینکه آدرس را درست نمی‌دانست رفت برای ما از یک راننده تاکسی نشانی را پرسید و ما را تا سفارت همراهی کرد. درحالی که مسیرش کلاً در جهت مخالف ما بود.

از شانس خوب ما در مدتی که ما در آنکارا اقامت داشتیم روز ملی استفلال ترکیه و جشن‌های بزرگداشت آتاتورک برگزار می‌شد. خیلی از مغازه‌دارها و صاحبان مشاغل یک پرچم ترکیه به صورت عمودی بالای سردر مغازه یا ساختمان نصب کرده بودند. این پرچم‌ها به طور خودجوش توسط خود مردم نصب می‌شد و بعضی از خانه‌ها هم حتی پرچم ترکیه را نصب کرده بودند. در مقابل ساختمان آنکامال چند گروه رقص دبستانی برای مردم اجرا می‌کردند.



در رستوران‌ها و مراکز خرید رفتارشان خیلی خوب و مناسب بود. حتی وقتی ساعتها لباس پرو می‌کردیم و دست آخر می‌گفتیم نمی‌خواهیم هیچ نگاه خاصی به ما نمی‌کردند یا وقتی برای خرید غذا گارسون بیچاره را نیم‌ساعت سوال پیچ می‌کردیم با لبخند ما را راهنمایی می‌کرد. نکته جالب دیگر استفاده کم مردم از موبایل بود. مثلاً دختر و پسرهایی که باهم قرار داشتند هم حتی با موبایل دائم به یکدیگر زنگ نمی‌زدند.

رفت‌وآمد در شهر
برای رفت‌وآمد در شهر ما بیشتر پیاده‌روی می‌کردیم. به دلیل این که برای خرید یا خوردن غذا بیشتر به بلوار آتاتورک و خیابان مشروطیت و کیزیلای می‌رفتیم. اما اگر می‌خواستیم به جاهای دیگر شهر برویم از مترو استفاده می‌کردیم. در مقایسه با تهران، قیمت بلیط مترو بالا است. یک بلیط رفت و برگشت ۳.۷۰ لیر قیمت دارد.






پیشنهاد من این است که اگر دو یا چند نفر هستید و قرار است بیش از یک بار از مترو استفاده کنید یک بلیط ۱۰ باری بخرید که هزینه‌ها کاهش پیدا کند. اتوبوس و مینی بوس‌ها هم در بلوارهای اصلی شهر تردد می‌کنند و در ایستگاه‌ها می‌توانید منتظر آنها باشید. روی اتوبوس‌ها و مینی‌بوس ها غیر از مبدا و مقصد جاهای معروفی که بین راه می‌روند هم نوشته شده. مثلاً مینی‌بوسی که از جلوی آنکامال رد شود حتماً رویش نوشته شده "آنکامال". کرایه تاکسی نسبت به ایران خیلی گرونتر نیست. اگر با راننده‌های تاکسی صحبت کنید به شما تخفیف هم می‌دهند. اما بخاطر ترافیک سنگین خیابانها در ساعات آخر روز بهتر است از مترو استفاده کنید.

معاینه پزشکی
ما قبلا از سایت دکتر اونگان وقت گرفته بودیم. روی برگه نوبت‌ نوشته بود 8:30 اونجا باشیم. ما پیاده تا مطب دکتر رفتیم و با کمی تاخیر، یک ربع به ۹ به مطب رسیدیم. مطب در یک ساختمان اداری-تجاری واقع در بلوار آتاتورک قراردارد. آسانسور و راه پله بعد از یک راهروی کوتاه قرار دارند. چند مغازه لباس‌فروشی و فرش فروشی هم در این راهرو وجود دارد. دفتر دکتر اونگان در طبقه اول واقع شده. بعلت فاصله زیاد طبقه اول تا همکف (به اندازه یک و نیم طبقه) توصیه می‌کنم منتظر آسانسور بمانید. یک خانم منشی چاق که فارسی را تقریباً خوب حرف می‌زند افرادی که تازه وارد می‌شوند را راهنمایی می‌کند. ابتدا پاسپورت‌ها را می‌گیرد و متقاضی‌ها را به آزمایشگاه طبقه سوم می‌فرستد. یک برگه به شما داده می‌شود که باید به آزمایشگاه ببرید. آنجا هم یک خانم منشی که فارسی بلد است برگه را از شما می‌گیرد و می‌گوید منتظر باشد تا صدایتان کنند. ما هم نشستیم و منتظر ماندیم. ابتدا برای گرفتن نمونه خون صدا می‌زنند، سپس جهت گرفتن عکس قفسه سینه. البته کسانی که کودک داشتند مراحل بیشتری را باید طی می‌کردند. هزینه آزمایشگاه برای هردوی ما ۹۵ دلار شد. پس از دریافت هزینه به متقاضی‌ها گفته می‌شد چه ساعتی جهت انجام معاینه پزشکی مراجعه کنند. آزمایشگاه با مطب دکتر خیلی هماهنگ است و کارها را به صورت روتین انجام می‌دهند. به طوری که وقت دکتر را آزمایشگاه به ما اعلام کرد. نوبت دکتر ما ساعت ۳:۲۰ اعلام شد. در این فاصله ما فرصت داشتیم به کارهای روزانه و خوردن ناهار بپردازیم.





بعدازظهر به مطب دکتر رفتیم. افراد زیادی در مطب منتظر بودند. طوری که که همه صندلی‌ها پر بود و ما مجبور بودیم سرپا منتظر باشیم. به نظر من لازم نیست حتما راس همان ساعت آنجا حاضر باشید. دکتر تا همه را معاینه نکند نمی‌رود. البته اگر خیلی دیر بروید شاید برود! دکتر از من سوالات همیشگی که چه امراضی داری و آیا جراحی داشتی یا خیر رو پرسید. چون انگلیسی صحبت می‌کردم هرچقدر خواهش کردم افاقه نکرد و همان آمپول گرون‌قیمت را زد! به سحر هم واکسن آبله مرغان را زد. بعد از معاینه هم باید چند دقیقه منتظر بمونید تا هزینه را دریافت کنند و نتایج را بدهند. نتایج یک پاکت مهر و موم شده به همراه یک CD است.
سفارت
وقت مصاحبه ما ۸:۱۵ بود. ما ساعت ۸ جلوی در سفارت رسیدیم و دیدیم افراد زیادی جلوی در با گردن های کشیده منتظر هستند از بالای سکو چیزی بشنوند. روزی که ما رفتیم هیچ صفی وجود نداشت و مامور جلوی در سفارت اسم‌ها را از روی لیست صدا می‌زد. بعضی‌ها که به زور می‌رفتند جلو را هم به داخل راه ‌داد. تعداد افراد متقاضی ویزای توریستی خیلی زیاد بود و مامور برای حفظ عدالت به ازای هر ۵ متقاضی ویزای توریستی یک متقاضی گرین‌کارتی را داخل می فرستاد. در نهایت وقتی شماره‌ها در سالن سفارت اعلام شد تازه من فهمیدم که هرچقدر هم زودتر به داخل سفارت بروید به نوبتی که در سیستم آنجا وجود دارد صدایتان می‌زنند و اصطلاحاً "زرنگ بازی" کمکی به کسی نمی کند. مامور سفارت از کسانی که به داخل راه می‌داد می خواست در یک صف قرار بگیرند تا به نوبت وارد اتاق بازرسی شوند. درب اتاق بازرسی دارای قفل الکترونیکی بود و به محض اینکه نفر قبلی می‌رفت و اتاق خالی می‌شد ماور بازرسی درب را باز می‌کرد و از پشت شیشه با دست اشاره می‌کرد که "بیا تو"! بعد از ورود کیف‌ها را از اسکنر اشعه ایکس رد می‌کنند و از متقاضی‌ها می‌خواهند که از گیت رد بشوند. گوشی و کمر بند و اجسام فلزی بزرگ را نیز باید تحویل بدهید. سفارت یک سالن بزرگ برای انجام روند مصاحبه دارد. جلوی ورودی سالن هم صف بود و باید کمی منتظر می‌ماندیم. یک خانم جوان که فارسی را به خوبی صحبت می کرد مدارک را می‌گرفت و شماره می‌داد. ما کارت ملی‌ها را نبرده بودیم و ایراد گرفت. اما گفت بنشینید و منتظر بمانید.
در سالن انتظار تعداد ۷۲ صندلی وجود دارد که پشت به باجه‌های مصاحبه است. دوستان قبلاً به من گفته بودند مثل بانک است. اما بانک‌ها برای مشتری صندلی دارند در حالی که آنجا ما باید ایستاده کارها را انجام می‌دادیم. در همین حین نام سحر را صدا زدند و گفتند به باجه 7 برود. وقتی رفتیم باجه 7 فرم DS-230 را به سحر داد و گفت که دوباره این فرم را پر کند. فرم را با استرس زیادی پر کردیم. فکر می کردیم اشکال مهمی در کار است. بعد از تکمیل فرم آن را به همان باجه تحویل داده و دوباره منتظر ماندیم. دوباره شماره ما با شماره باجه ۷ افتاد. رفتیم جلوی باجه ۷ که انگشت‌نگاری را انجام دهیم و دوباره منتظر ماندیم. بعد از مدتی دوباره شماره ما با باجه ۴ نمایش داده شد. رفتیم و پول پرداخت کردیم. دست آخر شماره ما افتاد برای باجه ۵. خیلی نگران نبودیم اما بازهم ترس داشتیم. من سعی می کردم آرامش خودم را حفظ کنم. رفتیم جلو. آفیسر روزبه‌خیر گفت و ما هم سلام کردیم.


دست راستتون را بالا بگیرید و هرچیزی من می‌گویم تکرار کنید
- ما چند نکته هست که باید به شما بگوییم.
- (با پوزخند) باشه. بگید
- من موقع ثبت نام قسمت اول فامیلی‌ام رو تو middle name نوشتم. اون موقع اصلاً نمی‌دونستم middle name چی هست؟
-(با خنده) آّه! من هم همین مشکل رو دارم. تو آمریکا همه قسمت آخر فامیلی منو بعنوان فامیلی حساب می‌کنند. (تو کامپیوتر نگاه کرد) اشکالی نداره...
- پس این مشکل من در آمریکا بازهم پیش میاد. نه؟!
-(با خنده) آره... شاید...
- مشکل بعدی ما اینه که اسم مادر سحر یک جا با دو تا O نوشته شده یکجا با OU...
- (دیگه نگاه نکرد) اشکال نداره... مهم نیست. حالا هرچیزی من می‌گویم تکرار کنید.
-(من دست چپم رو اول گرفتم بالا با چشم اشاره کرد اون دست و سه تایی خندیدیم. راستش از قصد این کارو کردم کمی بخندیم) باشه. برو بریم
- من هرچه در این مصاحبه می گویم و هرچه در این فرمها نوشته‌ام عین حقیقت است
- (صدای من و سحر) من هرچه در این مصاحبه می گویم و هرچه در این فرمها نوشته‌ام عین حقیقت است
رو به من
- شما محسن هستید؟
- بله من محسن هستم.
- تاریخ تولد شما چند است؟
- تاریخ تولد من - - - است.
- شغل شما چه هست؟ منظور از IT اینجا نوشتید چه بوده؟
- من تخصص کامپیوتر دارم. مهندس نرم افزار. Engineer (اینو که گفتم فهمید)
- شما چطور از سربازی معاف شدید؟ (تو ترجمه کارت معافی نوع معافی رو زده «موارد خواص» براشون شک برانگیز شده بود)
- شانسی! تو سال گذشته گفتند هرکس سه برادرش خدمت کرده باشد معاف است و من هم معاف شدم!
- شما سه برادر دارید؟!
- بیشتر! (با خنده) ۵ تا خدمت کرده دارم و ۲ تا خدمت نکردند. رو هم ۷ تا!
- (در حال خنده) این برگه را امضا کنید
- این برگه برای چیه؟
- در آمریکا مردها از ۱۸ تا ۲۶ باید برای سربازی ثبت نام کنند!
- (با خنده) نمی‌خوام! من معاف شدم حالا اونجا باید سربازی کنم؟! عجب کاریه!
- (با خنده) باید امضا کنید تا کار شما انجا شود.
- (در حال امضا) باشه دیگه. البته من ارتش آمریکا را دوست دارم.
- اما من دوست نداشتم و حالا اینجا هستم!
- من هم سفارت رو دوست ندارم. دوست دارم بعنوان مهندس کار کنم. (بازم نفهمید مهندس چیه!) Engineer
- آها! (خنده)

رو به سحر
- سحر شما هستید؟
- بله
- تاریخ تولد شما چند است؟
- تاریخ تولد من - - - است.
- شغل شما اینجا دانشجو نوشته شده است. دانشجو چه رشته‌ای هستید؟
- مهندسی پزشکی. Biomedical Engineering
- درس شما تمام شده؟
- دو ترم مونده. البته قبل رفتن تمام نمی‌شه... (حرفهاش ناتمام ماند)
- باشه. فهمیدم

دوباره رو به من
- اسپانسر شما چه رابطه‌ای با شما داره؟
- باید توضیح بدم؟
- نه لازم نیست (اینجا معلوم میشه مجبور نیستید همه چیز را براشون توضیح بدید)

بعد یک نگاهی به ما کرد و پروند را بست. ما برگه آبی را دستش دیدیم و حسابی خورد تو ذوقمون. اما بعد دیدیم همون برگه را به همراه پاسپورت‌ها گذاشت لای پرونده و یک کش انداخت دورش و گفت "تبریک میگم! این قبض را به UPS بدهید". بدون اینکه بپرسیم "یعنی ما قبول شدیم؟"... گفتیم "می‌شه پاسپورت ها‌رو زودتر به ما بدید؟"(رو که نیست...) گفت "ما همه سعی‌مون رو می‌کنیم." تشکر کردیم و رفتیم UPS.
تو صف UPS به سحر گفتم بپرسد تکلیف کارت ملی من چی‌ میشه؟ اون موقع فکر می‌کردیم فقط کارت ملی سحر رو نیاوردیم. و کارت ملی من اونجا گم شده (چقدر پیش دیگران بهشون بد و بیراه گفتم!). اونها هم گفتند "اگر اینجا پیدا کنیم با پاسپورت‌ها براتون پست می‌کنیم.".
نوبت من که رسید برای UPS، قبض را گرفت، آدرس را پرسید و پرسید "چندتا پاسپورته؟" با مامور UPS ترکی صحبت می کردم و به همین دلیل وقتی اسم من را پرسید و گفتم «محسن» نگاهم کرد و با تعجب پرسید "شما ترک نیستید؟!" من هم گفتم "خیر"!
از سفارت اومدیم بیرون. کمی که دور شدیم سحر گفت "جیغ نکشیدیم چرا؟" گفتم "هنوز دیر نشده"... دوتایی جیغ بلندی کشیدیم و پریدیم بالا...
بازگشت به تهران
بعدازظهر روز مصاحبه، بسته ویزا را از طریق سایت UPS ردگیری می‌کردیم. نگران بودیم نکند تا عصر روز بعد که ترانسفر از جلوی هتل حرکت می‌کند پاسپورت ها به دستمان نرسد. فردا صبح از خواب که بیدار شدیم سایت UPS را چک کردیم. نوشته بود بسته ما در مرکز پخش شهر آنکاراست. مطمئن شدیم که همان روز ویزا به دستمان می‌رسد. تا ساعت ۱۲ وسایل را جمع کردیم و اتاق را تحویل دادیم. چمدان‌ها را در لابی هتل گذاشتیم و تا ساعتی که ون UPS بیاد در لابی نشستیم. حدود ساعت ۱ بعدازظهر پاسپورت ها را با اهدای ۱۰ لیر به عنوان شیرینی تحویل گرفتیم. همانجا متوجه اشتباهی در پاسپورتم شدم. وضعیت تاهل من رو مجرد زده بودند! یک عکس از ویزای داخل پاسپورت انداختم و برای سفارت میل کردم. بعد از ظهر رفتیم بیرون و آخرین ناهار را در ترکیه خوردیم و ساعت ۵ برگشتیم هتل.




با ترانسفر به فرودگاه آنکارا رفتیم. جلوی درب فرودگاه خانم مسنی را دیدیم که وسایل زیادی داشت و دست تنها بود. در حالی که کمکش می‌کردیم دیدیم چه روحیه جوانی دارد! در سالن انتظار فرودگاه برای ما کلی داستان از سفر به آنکارا و خرید‌های خود تعریف کرد. حتی همه بسته‌هایش را باز کرد تا به ما کفش ها و لباس هایی که خریده بود نشان دهد. چون سیگار می‌کشید گفت "شما از گیت رد بشید، من آخرین لحظه میام". در فروشگاه DUTY FREE فرودگاه چرخی زدیم تا زمان تحویل بار و اخذ کارت پرواز شد. هنگام سوار شدن به هواپیما مردم بازهم جلوی پلکان هواپیما ازدحام کردند و کلی شلوغ پلوغ شد.
ساعت ۳ به وقت تهران به تهران رسیدیم. خانواده‌های ما به مثال کسانی که فرندانشان از المپیک؛ با مدال برمی‌گردند؛ برای ما گل آورده بودند و ما را حسابی خجالت زده کردند...
اینم سفرنامه من. امیدوارم حوصله داشته باشین!!

رفت به آنکارا:

ما برای ساعت 9 صبح جمعه از ارومیه تا وان رو بلیط اتوبوس رزرو کرده بودیم. صبح که رسیدیم ارومیه به یه تعاونی سر زدم و خواستم همین جوری یه آماری بگیرم. اونا گفتن که اگه بخوای به پرواز امروز ساعت 4 بعداز ظهر وان به آنکارا برسی باید قبل از 7.5 راه بیافتی. خلاصه با یه جریمه بلیط رو عوض کردیم و بلیط 7.5 رو با چونه و با تخفیف از اون یکی آژانس گرفتیم(هر نفر 15 تومن). اینو اضافه کنم که اتوبوسای این مسیرا اصلا از مسافرکشی درآمد ندارن و بیشتر به جنسایی که تو صندوق دارن (مثل پیاز و موز و روسری Sad!!!) امید بستن واسه همین قیمت شدیدا با چونه میشکنه!!

ساعت 7.5 به سمت مرز راه افتادیم. یه ایست بازرسی قبل از مرز بود که اتوبوسها رو میگشت و پاسها رو چک میکرد و می پرسید که از کجا میای و به کجا میری. خیلیا می گفتن واسه گردش میریم و اصلا کاری به کارشون هم نداشت. نوبت به من که رسید، ترسیدم بگرده و مدارکو این چیزا رو ببینه یهو گفتم واسه ویزای دانشجویی میرم سفارت(گفتم شاید این گیرش کمتر از گرین کارت باشه). اینطور شد که نیم ساعتی اتوبوس معطل من شد و آقاهه هر چی آمار میتونست از من کشید بیرون(از شماره تلفن و آدرس و...واسه خودم همونجا پذیرش دانشگاه هم جور کردم و اسم دانشگاه رو هم دادم بهش Big Grin). شاید بهتر بود منم میگفتم میرم گردش...!
توی مرز 12 تومن عوارض خروج رو دادیم و یه ساعتی تو صف مهر خروج و ورود وایسادیم و بالاخره رد شدیم. تا مرز حدود 1 ساعت راه بود. اما تا مرز رو رد کنیم ساعت نزدیک 11 شده بود. بعد از مرز 4-3 باری پلیسای ترک ماشین رو نگه داشتن و بازرسی پاسپورت و جنسای اتوبوس و... تا اینکه نهایتا دوروبر ساعت 4 رسیدیم وان و از اونجا بلافاصله فرودگاه و پرواز به آنکارا که ساعت 5.5 به وقت ایران بود. اینم اضافه کنم که بلیط رو همون روز به شاگرد راننده گفتیم و اونم به وان زنگ زد و بلیط واسه ما رزرو کرد. صندلیای پای بوفه هواپیما افتاد به ما و البته با قیمت بالا(130 تومن). من بلیط رو یه هفته قبلش نگاه کرده بودم که میشد با 70 تومن خرید اما همون روز با 130 تومن خریدیم.
یه چیز رو اضافه کنم: شیشه های اتوبوس ما یه جورایی که انگار از منطقه جنگی اومده باشه شکسته بود(البته جدار بیرونیش). دلیل رو که پرسیدیم گفتن که بعد از ا..ع..د..ا..م اون چند نفر توی کردستان، هر چی اتوبوس ایرانی که از این مسیر مخصوصا شهر Yuksekova رد میشه سنگ بارون میشه. یه بازرسی قبل از این شهر بود که ما بیشتر از نیم ساعت معطل شدیم تا یه ماشین پلیس ترک همراه اتوبوس ما بیاد و مثلا ما رو تا رد شدن از شهر اسکورت کنه. سنگ پرونی رو هم به عینه دیدیم. واقعیت داشت. جاده تا وان خیلی خوب نیست ولی خوب مناظر قشنگی داره.
جمعه عصر بعد از 1.45 ساعت پرواز رسیدیم به آنکارا (بوئینگ 737 با 192 مسافر که نصفشون ایرانی بودن بعلاوه یه لشگر پیرزن و پیرمرد بالای 80 سال آلمانی فوق العاده شلوغTongue). با اتوبوس خط 442 رفتیم مرکز شهر(ایستگاه kizilay) با 4 لیر که البته روی تابلو نوشته بود 3.75 لیر. رفتیم هتل بویوک ارشان و با چونه مبلغ رو آوردیم پایین تا نفری شد 23 دلار(البته پنج نفر بودیم. یه اتاق دبل و یه 3 نفره). خود هتل خیلی جای تعریف نداشت ولی من از شلوغی اطرافش خیلی خوشم میومد. پر از کافه و بارای عجیب غریب و رستوران و ...آدمای جالب بود.

مدیکال:

صبح شنبه رفتم مدیکال. اصلا به وقت قبلیم هم توجهی نکرد. البته خیلی خلوت بود. 47.5 دلار واسه عکس و آزمایش خون بعلاوه یه عکس 3در4 طبقه سوم و 130 دلار بعلاوه یه عکس و کارت واکسن هم به مطب آقای دکتر. جناب دکتر هم همزمان که داشت آمپول رو آماده میکرد مثلا با ما گرم گرفته بود و از خاطراتش میگفت که یه وقت من به آمپوله گیر ندم بگم این چیه. منم اصلا نپرسیدم که مثلا واکسن 60 دلاری که زدی اصلا چی بود(واقعا هم نفهمیدم چی بود). قرار شد نتیجه رو هم ساعت 3 روز دوشنبه برم و بگیرم.
صبح دوشنبه که از هتل میخواستیم بریم بیرون یه خانم و آقای مسن شیرازی آمار مطب رو از ما گرفتن. گفتن که سه شنبه وقت داریم و یکی از ما 100 تومن خواسته تا ما رو ببره اونجا. مام به رگ مراممون برخورد و بهشون گفتیم که همین الان پاشین باهم بریم مطب. گفتم شاید نتیجه منم آماده باشه و اونم بگیرم. باهاشون تا مطب پیاده رفتیم و محل سفارت و مطب رو که 15 و 20 دقیقه پیاده تا هتل فاصله داشتن رو نشونشون دادم. به مطب که رسیدیم فوق العاده شلوغ بود اما با وجود این بدون پرسیدن اینکه وقت قبلی هم دارن یا نه، اونا رو قبول کردن و کارای مدیکالشون انجام شد. جواب منم آماده نشده بود و مجبور شدم بعد ازظهرش یه بار دیگه برم واسه جواب. اینو نوشتم که تاکید بکنم وقت مطب اصلا مهم نیست.

مصاحبه:

من یه خورده قوه تخیلم زیادی کار می کنه واسه همین یه تجسمی از فضای سفارت واسه خودم داشتم که تا نود درصد غلط از آب دراومد. بگذریم. صبح سه شنبه ساعت 8 جلوی سفارت بودم. با وجودی که اکثر بچه ها توی سفرنامه هاشون محل صف گرین کارتیهارو گفته بودن اما بازاشتباه وایسادم و افتادم آخرای صف(رو به در که وایسید سمت راست صف گرین کارتیاست). ساعت 9 رفتیم داخل سالن و اون خانم خوش اخلاق ایرانی رو که همه یادش میکنن، مدارک رو از ما گرفت. بالاخره من نفهمیدم مدارکی که با پست فرستاده بودم رسیده بود دستشون یا نه. چون جواب کانفرمیشنش رو هیچ وقت نگرفته بودم. ترجمه ها رو هم چون کپیش رو داده بودم، اونجا اصلش رو دادم بعلاوه دو تا عکس دیگه. بچه ها نوشتن که عکسای اضافه رو برمیگردوندن. منم چهارتا عکس در مجموع دادم و چون هیچ چی بهم برنگردوندن شک برم داشت که اصلن مدارکم رسیده بوده دستشون یا نه.! در مورد مدرک هم بگم که فقط آخرین مدرک تحصیلی رو میخوان. چون من مدرک لیسانسم رو هم با خودم برده بودم اینقد گفتم که اینم آوردم که خانومه مجبوری گفت باشه بزار اونم بمونه.! راستی اون در که تق تق میکنه رو هم زیارت کردیم!!!

خلاصه رفتیم نشستیم. بعد از 25 دقیقه شماره افتاد(شماره 413، امیدوارم نحس نباشه...) و رفتم باجه 7 واسه انگشت نگاری. 5 دقیقه بعدش بازم شماره افتاد و رفتم پول رو دادم باجه 3. بعد از این حدود 1.5 ساعت معطل شدم تا شمارم دوباره بیافته. اعصابم داشت به هم می ریخت. اومدم نشستم جلوی باجه ups که رفت و آمد زیاد بود و یخورده هیجان داشت. مکالمات دست و زبانی دو تا خانومه با مراجعان سرگرم کننده بود(ببخشید ... جالب بودTongue). صدای مصاحبه افرادی که پشت باجه ها هم بودن خوب می شد شنید. راستش اول فکر کردم صدای رادیویی چیزیه که بلندش کردن و خیلی عجق وجق فارسی حرف میزنه. ولی دیدم سوالاش و حرفاش تکراریه تازه متوجه شدم که صدای افیسرا هستش که از بلندگو پخش میشه.

ساعت 11 و ربع بالاخره شماره افتاد و رفتم باجه 6. خانم خوش برخورد و مهربونی بود که با لهجه قشنگی فارسی حرف میزد. کل مصاحبه ام 2 دقیقه نشد. اونقدر زود تموم شد که الان کلی فکر کردم و بعضی جزئیاتش تازه یادم اومد. بعد از احوالپرسی بلافاصله گفت دست راست بالا و تکرار کن. بعد هم فرم DS230 رو داد که امضا کنم و بعد از کارم، تحصیلاتم و سربازیم پرسید که کجاها بودم و گفت که مدارکم کامله و فقط یه سری کار اداری میمونه که با جواب دادن به برگه 9 سوالی شروع میشه (راستش تازه الان فکر وخیال برم داشته که نکنه اینا یه چیزایی یادشون رفته باشه. چون خیلی زود و راحت گفت که مدارکت کامله و خیلی از سوالا رو که از دیگران میپرسید از من نپرسید). اصل مدارکم رو هم بهم داد و بعد هم خداحافظی. راستی اضافه کنم که من فقط با گواهی بانکی 18 میلیونی رفتم و یه کوچولو استرس داشتم بخاطر احتمال قبول نکردن اون که خدا رو شکر اصلا حرفش هم به میون نیومد. توی برگه آبی من فقط قسمت مراحل اداری رو علامت زد و حتی جلوی پاسپورت رو هم علامت نزد..؟؟؟ دقیقا یادم نمیاد ولی فکر کنم گفت که از 6 تا 8 هفته دیگه سایت رو چک کنم!!!Sad

{الان که اینا رو مینوشتم چک کردم دیدم تأییدیه ایمیل جواب 9 تا سوال رو که 6 روز بعد از مصاحبه براشون فرستادم رو برام فرستادن یعنی 2 روز بعد از فرستادنش. خدارو شکر رسید!! }

برگشت از طریق استانبول:

اون روز تا غروب توی آنکارا گشت زدیم و بعد راه افتادیم سمت استانبول تا 3-2 روزی هم اونجا باشیم و بلیط برگشت رو هم به مبلغ لیر 155 توی آنکارا گرفته بودیم از استانبول به مقصد شهرKars . یه شهر که 4-3 ساعتی تا مرز بازرگان فاصله داشت. خلاصه وار بنویسم که با متروی Ankaray رفتیم تا ایستگاه آشتی و با اتوبوس تا استانبول رفتیم (هر نفر 20 لیر). جاده تا استانبول اتوبان و فوق العاده صاف و بی دست انداز بود جوری که حرکتش رو میشد با هواپیمای رفت مقایسه ش کرد. هرچند هواپیماهه یکی دوبار توی چاله افتاد و مارو نصفه جون کرد ولی اتوبوسه نه. شاگرد اتوبوسه هم هی میومد و میرفت و مخصوصا تمیزی اتوبوس رو خیلی کنترل میکرد. هرچند وقت یه اسپری میاورد و هی فیس وفیس مثلا اتوبوس رو خوشبو میکرد. یه بار هم یه اسپری آورد و کف دست مسافرا پاشید که نفهمیدیم واسه تمیزیه یا ضد عفونی کردن یا چیز دیگه(البته هر کی میخواست می پاشید). نسکافه و چای و آبمیوه هم سرو میکرد...

روز جمعه ساعت 11.25 پرواز از استانبول به Kars بود که بعد از 2 ساعت رسیدیم. توی ایستگاه شهر کارس سرویسای مخصوص فرودگاه بودن که تا Igdir و Dogubayazit میومدن. ما سرویس dogubayazit رو سوار شدیم با 25 لیر. چک نکردم ببینم ارتفاع شهر کارس چقدره ، چون از فرودگاه که اومدیم بیرون تو یه جاهایی هم سطح جاده برف هم بود!! مناظرش آدمو یاد مغولستان مینداخت ..(البته توی فیلما). دشتهای سبز و مرتفع و خنک که آدمیزاد که سهل بود، جک و جونور هم نمی شد توش پیدا کرد. مسیر رو هم کاملا میشد احساس کرد که سرپایینیه. از دور چند تا قله پر از برف مشخص بودن(من عاشق کوههای بلند برفدارم!) که سمت چپیه احتمالا مال ارمنستان بود و بزرگتره هم که روبروی مسیر حرکت بود و واقعا ابهتی داشت آرارات بود.
ساعت 2.20 سوار مینی بوس شده بودیم و حدودای 2.5 ساعت هم کشید تا برسیم ایقدیر(نیم ساعت هم واسه نهار وایساد). توی این مسیر هیچ نشانی از تمدن وجود نداشتSad!!! از ایقدیر تا دوغوبایزید اوضاع فوق العاده بی ریخت بود. کل اسفالت رو برداشته بودند و داشتن جاده گردنه دار رو که آرارات رو دور میزد عریض میکردن. حدود 45 دقیقه فکر کنم کشید که برسیم دوغوبایزید اونم توی جاده خاکی. اونجا هم بلافاصله سوار یه ون شدیم به سمت مرز با 5 لیر(این همون ونه که فکر کنم آقا محسن هم سوارش شده بود و حس مسافر قاچاقی بهش دست داده بود. واقعا وضعیت ون و راننده و ... نحوه سوار شدن ما و جا گرفتن اسبابامون توی بغلمون بیشتر از این حسی به آدم نمیده). حوالی ساعت 6 مرز بودیم.
یه شانس خیلی خیلی بزرگ اینجا نصیب ما شد و فقط بگم که رد شدن ما از مرز و گمرک واقعا کمتر از 5 دقیقه شد. فوق العاده خلوت بود. بدون توقف هم فقط راه میرفتیم و سختی کارمون کشیدن ساک پشت سرمون بود. دو جا هم مامورای ایرانی تا گفتن که چی داری و ساکتو باز کن، قبل از اینکه زیپ ساک رو بکشیم خودشون بیخیال شدن. انگار حوصله نداشتن. ساعت 6.5 از گمرک رد شدیم و یه دفعه ساعت شد هشت (جل الخالق). با مینی بوس گمرک تا اولای شهر اومدیم. خواستیم بریم ترمینال که دور و بریا (مخصوصا راننده های سواری ها) گفتن که ترمینال الان بسته س و ماشین نیست. مجبور شدیم تا تبریز رو با سواری بیایم و بعدش هم اتوبوس.

چند تا نکته قصار هم بگم:

- آنکارا به نظر من خیلی باکلاس تر از استانبول اومد. شهرهای بزرگ و توریستی به نظر من یه خباستهای ذاتی دارن...نمیدونم چرا این حس رو داشتم ولی انگار توی آنکارا که بودم وقتی می فهمیدن ایرانی هستیم با احترامتر برخورد میشد اما توی استانبول گاهی وقتا برخوردای بدون احترام هم میشد. البته بگم استانبول جاهای دیدنیش زیاد و فوق العاده اس. اگه رفتید حتما سوار کشتیهای تور تنگه بسفر هم بشید. عالیه. شروع حرکتش ساعت 10.5 صبح از اسکله Eminonu هستش و چند جای دیگه هم سوارمیکنه و کل تنگه رو از دریای مرمره تا دریای سیاه رو یه دور میزنه و ساعت 4.5 برمیگرده.

- اون دوستی که میخواست تجارت آفتابه تو آمریکا بکنه؛ تو همین ترکیه جای آفتابه، پارچ اونم از نوع مدرج (از 1.5 تا 2 لیتر) گذاشته بودن. حالا چرا مدرج دیگه نمیدونم!!

- ماشینا توی ترکیه یه صدای خاصی داشتن. شاید سوختشون کلا فوق میکرد. مثلا صدای مگان اونا به نظر از مگان ما بیشتر میومد. اگه کسی چیزی میدونه بگه لطفا. پمپ های بنزینشون هم کلا خالی و تقریبا هر چند صدمتر یه دونه بود.

- توی این چند روز که ما اونجا بودیم، نه که با اسرائیل دعواشون شده بود، کلا خیابونا پر پلیس ضد شورش و ... بود اونم واسه حدود 20 نفر آدم که از این کوچه میزدن و از اون یکی در میومدن بیرون و کل شهر رو اسکن میکردن. یه شعار شون رو هم مینویسم که موزون بود به نظرم: ABD Itine sahip chik ! (باید با ریتم بخونیدا. اینو که می گفتن یه سگ هم اونور واق واق میکرد و واسه ما شده بود خنده بازار)

- چقدر عکس و مجسمه و جمله قصار از آتاتورک زیاده. نمیدونم اونام زورکی میزنن به در و دیوار، یا اونطور که من احساس کردم باغرور ازش یاد می کنن!!

- دوروبر هتل چند تا مغازه جونور فروشی بود. اگه به نگهداشتنش هم علاقه ندارید برید ببینید. خیلی دیدنی هستن. از اردک و خرگوش تا سوسمار و آفتاب پرست و...

- یه خیابون سنگفرش به موازات خیابون مشروطیت ولی به سمت ایستگاه مترو(سمت شمال) بود که شبیه بازار مکاره بود. همه جور فروشنده و هنرمند و آوازه خوان و ... کنار خیابون بودن و همیشه هم شلوغ بود.

دیگه تموم شد. ببخشید زیاد شد و سرتونو درد آوردم.

از تک تک دوستان عزیز مهاجرسرا بابت زحماتشون و اطلاعات بسیار مفیدشون تشکر می کنم.

به امید موفقیت همه
شماره کیس:2010AS00017XXX
کنسولگری:ANKARA
مصاحبه: اول June
کلیر: 27 سپتامبر
ورود به امریکا: 19 نوامبر2010 Cool
خووووب...... ویزامو گرفتم منم....
امروز برگشتم. آقا اسماعیل گل و خانمشون رو دیدم و واقعا زوج به این مهربونی ندیده بودم. الان خسته ام یه کم. بعدا مفصلتر می نویسم. فقط بگم که سفارت به همه ی کیسا داره همینجوری ویزا میده. به همه!!!
[font=Courier]Don't dream your life, Live your dream[/font]
بذارین من هم چند مورد جالب رو که محسن فراموش کرده تو سفرنامه بنویسه بگم:
یکیش اینکه خیابانها و حتی بزرگراههای آنکارا فاقد خط کشی هستند و فقط خط کشی کنار خیابان را دارند. اما شما هیچکدام از خط های منقطع یا پیوسته را روی سطح خیابان نمیبینید.
دومین مورد جالب هم "نبود سطل زباله در خیابان" بود!!! همین شئ به ظاهر کم اهمیت برای ما معظلی شده بود. به جز داخل پارکها شما در هیچ نقطه ای از سطح شهر این شئ با ارزش رو نمیبینید! با این وجود شهر به طرز عجیبی تمیزه! کسی چه میدونه، شاید مردم آنکارا زباله هاشون رو هم با غذا و تنقلات میخورن!!!!؟؟ Cool
تشکر کنندگان: majid_229997 ، WIKIMAN ، اليزا ، mina_s ، farzad101 ، azin ، Jav3 ، m.amjadi ، seravin ، aadine ، ahmad67 ، honareirani
من از اون روزی که توی مهاجر سرا عضو شدم یعنی حدود یک سال پیش تا الان فکر میکنم دو سه تا پست بیشتر نزدم و البته مطالب همه اتاق ها رو می خوندم و پیگیر کارای همه دوستان هم بودم، اما خب این لطف شاهین رو نتونستم ندیده بگیرم Winkو چیزی ننویسم. از لطفش حسابی تشکر می کنم و آرزو می کنم همیشه شاد باشه!
تشکر کنندگان: majid_229997 ، mina_s ، sam_hash ، shahin82 ، azin ، alii ، m.amjadi ، honareirani
(2010-06-10 ساعت 22:13)shr.jafari نوشته:  بذارین من هم چند مورد جالب رو که محسن فراموش کرده تو سفرنامه بنویسه بگم:
یکیش اینکه خیابانها و حتی بزرگراههای آنکارا فاقد خط کشی هستند و فقط خط کشی کنار خیابان را دارند. اما شما هیچکدام از خط های منقطع یا پیوسته را روی سطح خیابان نمیبینید.
دومین مورد جالب هم "نبود سطل زباله در خیابان" بود!!! همین شئ به ظاهر کم اهمیت برای ما معظلی شده بود. به جز داخل پارکها شما در هیچ نقطه ای از سطح شهر این شئ با ارزش رو نمیبینید! با این وجود شهر به طرز عجیبی تمیزه! کسی چه میدونه، شاید مردم آنکارا زباله هاشون رو هم با غذا و تنقلات میخورن!!!!؟؟ Cool

سلام

نبود سطل آشغال برای ما هم جالب بود . دلیلش رو هم پرسیدیم گفتن جمع آوری شده ، چون بهترین محل برا بمب گذاری بوده.

اما همه فروشگاهها داشتن. بعد در ضمن بر عکس ایران که باید خرید کنی بری جای دیگه بخوری اونجا اینقدر کافه بار و رستوران هست که می تونی بری بشینی و خیلی ریلکس غذا و یا میان وعدت رو بخوری.
Case Number : 2010AS16000
Embassy : Ankara
Interview Date: 24 May 2010
Visa Issuance Day: 18 August 2010
Entry To United States : 22 October 2010
Port Of Entrance : John F Kennedy Airport
Green Card Received On : 22 Nov 2010
تشکر کنندگان: mohsen324 ، azin ، Jav3 ، ساشا ، shr.jafari




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان