کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه مصاحبه در ابوظبی
(2011-07-08 ساعت 01:38)darya2011 نوشته:  سلام
من تو فرم اولیه نوشتم زمان گرفتن مدرک دیپلمم (شهریور)هشتمین ماه سال بوده اما الان میبینم تو ترجمه نوشته تا sep یعنی 9مین ماه!!! 4روز دیگه مصاحبمه بهشون ایمیل بزنم ؟ چی کار کنم بهتره؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام
اول اینکه اصلا نگران نباشید مورد مهمی نیست که مشکل ساز باشه . بعد هم شما زمان مصاحبه بگید میخام فرم رو اصلاح کنم . وهمین کار رو بکنید واگر پرسید بگید در تبدیل تاریخ اشتباه کرده بودم که دارالترجمه تاریخ درست رو زده. منم یه مورد اشتباه داشتم .که بعد از قسم خوردن گفتم که فرمها اشتباه هست . که درست کردم اونم اصلا نگاه نکرد ببینه چی بود.
تشکر کنندگان: یاشار و ماری ، najibi ، Hornet ، coming soon ، ramin_ad
با عرض ارادت خدمت همه دوستان عزیز،الان در دوبی‌ هستم و در هتل سن اند سندز اقامت دارم،امروز به ان ‌ام سی‌ برای انجام معاینات رفتم پس فردا هم روز موعود

کاری بود در خدمتم،مارو از دعای خیرتون محروم نفرمایید

با آرزوی موفقیت و سر بلندی برای همه عزیزان

سلام.10 جولای وقت سفارت بود.به ما برگه ابی دادن و گفتن از 2 هفته دیکه تا سپتامبر سایت سفارتو چک کنید...تا ببینیم چی میشه.در ضمن برای مدیکال هرگز مید ایست نرید...با پنبه سر میبرن!تنها امتیازش داشتن دکتر ایرانیه.
تشکر کنندگان: coming soon ، Hornet ، AmericanHamid ، bfarhadm ، sepinod ، ramin_ad ، najibi ، nil2011 ، ravian
(2011-07-11 ساعت 18:33)اونگ نوشته:  سلام.10 جولای وقت سفارت بود.به ما برگه ابی دادن و گفتن از 2 هفته دیکه تا سپتامبر سایت سفارتو چک کنید...تا ببینیم چی میشه.در ضمن برای مدیکال هرگز مید ایست نرید...با پنبه سر میبرن!تنها امتیازش داشتن دکتر ایرانیه.

امیدوارم شما هم سریعتر کلیر بشید، مدارکتون تکمیل بود؟!
تشکر کنندگان: ramin_ad ، najibi
دوستان محبت کنید
سفرنامه هاتون رو بگذارید
برای ما که هنوز مصاحبه نرفتیم خیلی مفید است
تشکر کنندگان: Hornet ، ramin_ad ، najibi ، bahar1981
دوستان عزيز ما هم يكشنبه 10جولاي مصاحبه داشتيم 2 تابرگه آبي به ما دادند.جزئيات رو مينويسم.اگر سوالي هم بود در خدمتم.
پروازما چهار شنبه 30/7صبح با ماهان بود.ساعت 10 رسيديم هتل (سيتي سيزن) گفتند اتاق رو 2 بعد از ظهر تحويل ميدهند.بلافاصله تاكسي گرفتيم و رفتيم NMC با 15 درهم.نگهبان دم در تا گفتيم مديكال همراه ما وارد آسانسور شد و ما رو تا باجه مربوطه برد و به خانمي هم كه اونجا نشسته بود گفت براي مديكال آمده اند.كارهاي ما بلافاصله شروع شد و تقريبا اصلا معطل نشديم و همه بسيار خوش برخورد بودند.هر 4 نفرمون معاينه شديم.و پسر 5/3 ساله ام 2 تا واكسن خورد(انفلوانزاA و پنوموكوك)هزينه 4 نفر 1500 درهم شد.برگشتيم هتل و تا يكشنبه به گشت و خريد گذشت.شنبه صبح با خانم مليكا تماس گرفتم و ايشون گفتند مسافر دارند ولي راننده ميفرستند.قرار شد 400 درهم بگيرند و گفتند يك مسافر ديگر هم با ما مي آيد گفتيم اشكال ندارد.(بعدا در سفارت خانواده اي گفتند با 600 درهم امده اند )شبش رفتبم جواب مديكال رو بگيريم و هيچ مدرك شناسايي همراه نداشتيم.آقايي كه اونجا بود قبول نمي كرد تا اينكه يكي از خانم هايي كه قد و وزن و....ما رو اندازه گرفته بود آمد و بلافاصله ما رو شناخت و حتي اسم و فاميلي من رو يادش بود.مدارك رو داد و امضاء گرفت و خلاص.
يكشنبه ساعت 4 بيدار شديم و طبق قرار 5 دم در هتل بوديم راننده كه يك آقاي نيمه ايراني و نيمه عرب بود آمد و رفتيم دنبال مسافر بعدي كه يك خانم بود در خيابان نايف.هر قدر ميگشتيم هتل گلدن استار رو پيدا نمي كرديم و هيچ كس هم بلد نبود.راننده مرتب با خانم مليكا تماس ميگرفت و آدرس رو چك ميكرد.بعد از دور زدن هاي فراوان معلوم شد هتل گلدن اسكوئير است!و در خيابان روبروي نايف.رسيديم دم هتل راننده رفت و برگشت و گفت مسافر اتاق 305 امروز صبح چك اوت كرده و رفته.دوباره زنگ زد به مليكا و بعد از كمي انتظار معلوم شد شماره اتاق 306 است!دوباره رفت داخل هتل و اومد و معلوم شد خانم خواب تشريف دارند.حالا ساعت چنده؟ 6 . ديگه به حد انفجار رسيده بودم به راننده گفتم ما پياده ميشيم و خودمون ميريم.بلافاصله زنگ زد به مليكا و جريان رو گفت مليكا با من صحبت كرد و گفت اصلا نگران نباش من جاي شما رو در صف ميگيرم و خلاصه كلي دلداري داد.خانم ساعت 15/6 اومدند (يك خانم مسن )سوار شديم و راه افتاديم در تمام طول راه استرس داشتيم و علي آقا(راننده) با سرعت 160 كيلومتر ميرفت و مليكا هم مرتب تماس ميگرفت. ساعت35/7 رسيديم و بلافاصله شروع كردند به چك پاسپورت ها و نفر نهم وارد سفارت شديم.اينجا بود كه معلوم شد خانم همراه ما كلير خورده بود واومده بود كه ويزاش روبگيره و بايد ساعت 5/1 بعد از ظهر مي آمده وتازه فهميديم چرا خواب بودند!(اونجا ياد مهران مديري افتادم كه توي مرد هزار چهره ميگفت من همه چيزم اشتباهيه) خلاصه ايشون رو راه ندادند و نشستند روي نيمكت تا ساعت 5/1 بشه.
اونروز سفارت خيلي شلوغ بود و خيلي كيس لاتاري زياد بود.بچه هم خيلي زياد بود و سرو صدا هم.بچه ها مشغول بازي با هم شدند و سرشان حسابي گرم شد و بزرگترها هم مشغول بحث و تبادل نظر.تا اينكه شماره ما اعلام شد براي مدارك.يك آقاي هندي مسن عينكي مهربان كه فارسي هم صحبت ميكرد فقط كپي ترجمه ها و كپي فارسي رو ميگرفت.فقط اصل شناسنامه ها رو يك نگاهي كرد.و عكس هاي جديد رو گرفت و عكس هاي قبلي رو پس داد مدارك اسپانسر رو هم گرفت و گفت بنشينيد.چند دقيقه بعد دوباره شماره اعلام شد براي انگشت نگاري كه باز هم فارسي صحبت كرديم همه چيز خوب پيش ميرفت كه اعلام كردند براي مصاحبه برويم.پشت باجه يك خانم چاق محجبه خيلي جدي نشسته بود و گفت دست راست رو ببريد بالا و هرچي من ميگم تكرار كنيد.قسم خورديم كه هرچي نوشتيم و ميگيم حقيقته و صحيح.شروع كرد عين بلبل انگليسي صحبت كردن كه همسرم گفت اگر ممكنه فارسي.جواب داد نه ممكن نيست و من فقط انگليسي صحبت ميكنم.اين وسط پسر من كه از بازي بلندش كرده بوديم گريه ميكردكه ميخوام برم بازي كنم. به افيسر گفتم امكان داره پسرم بره بازي كنه گفت كسي هست مواظبش باشه گفتم پسر بزرگم گفت اوكي بروند. به همسرم گفت گوشي رو بردار وقتي برداشت صداي خانم قطع شد و من ديگه به سختي مي شنيدم چي ميپرسه.باجه بغلي ما هم يه خانمي با صداي بسيار بلند داشت به فارسي به افيسرش ميگفت: من نقره داغ شدم! پشت سرمون هم 2 تا مادر به نوبت كالسكه بچه هاشون رو رد ميكردند با بچه اي كه توش نشسته بود و بلند بلند گريه ميكرد.اصلا يه وضعي بود.سوالات:چند بار لاتاري شركت كردي؟كجاي امريكا ميخواهي بري؟چرا؟اسپانسر چه نسبتي داره؟ چه كاره است؟شوهرش چه كاره است ؟كه هنگ كرديم چون نمي دونستيم شوهر دوستمون دقيقا چه كاره است.بعد يك سوال بسيار بي ربط.بعد شروع كرد تمام تاريخ هارو به ميلادي پرسيدن.تاريخ ازدواج.تاريخ فارغ التحصيلي.تاريخ سربازي.و ما فراموش كرده بوديم اين تاريخ ها رو حفظ كنيم.كاملا قفل كرده بوديم همسرم كه كاملا فارسي جواب ميداد جالب بود كه بعضي تاريخ ها رو به شمسي هم يادمون نبود! افيسر مثل معلم هايي كه تند تند سوال ميكنند و منتظر جواب نمي مونند فقط سوال ميكرد و بدون اينكه جوابي بگيره ميرفت سوال بعدي.خيلي بد بود و كاملا عصبي و مستاصل بوديم صدا هم قطع و وصل ميشد و هرچقدر همسرم ميگفت من صداي شما رو نميشنوم و اجازه بديد بدون گوشي صحبت كنيم قبول نميكرد و تند تند تايپ ميكرد.در اخر پرسد اينجايي كه كار ميكني خصوصيه وقتي همسرم گفت دولتي پرسيد سربازي چه نيرويي بودي زميني يا هوايي؟همسرم گفت زميني پرسيد سپاه؟جواب مثبت بود.گفت گوشي رو بده همسرت.اسمم رو پرسيد و تنها سوالي كه كرد دولتي يا خصوصي بودن محل كارم بود و وقتي گفتم دولتي ديگه از جاش بلند شد رفت(فكر كنم تو دلش گفت شماها اصلا چرا اومديد مصاحبه؟!) از پرينتر 2 تا برگه آبي كه روي يكيش اسم من و اون يكي هم اسم همسرم بود رو اورد و همون توضيحات هميشگي سايت و سپتامبر و....كه ما ديگه چيزي نمي شنيديم يعني اصلا نا نداشتيم كه بشنويم.واقعا اون چند دقيقه مصاحبه ماراتن نفس گيري بود و خيلي فشار عصبي بهمون وارد شد.برگه ها رو گرفتيم و وقتي من گفتم ما به خاطر ثبت نام پسرم در امريكا بايد قبل از سپتامبر اونجا باشيم (توي دلش خنديد) و گفت هيچي دست ما نيست.ساعت 10اومديم بيرون و از خانم همسفرمون كه بيرون منتظر بودند تا 5/1 بشه برند داخل خداحافظي كرديم و با علي آقا برگشتيم هتل توي راه خانم مليكا زنگ زد و نتيجه رو پرسيد و كلي دلداريمون داد.
نكته هاي ديگه رو تيتر وار ميگم:
1-كلا اينبار دبي رو دوست نداشتم به نظرم همه چيز بيشتر شبيه ماكت بود تا اصل. برج ها خونه ها ....شايدم به خاطر نگراني مصاحبه بود .وقتي رسيديم تهران با اينكه همه چيز واقعا از زمين تا آسمان با آنجا فرق ميكرد (منهاي احساس غصه اي كه در وجودم بود به خاطر اين تفاوتها)احساس آرامش و خوشحالي كردم.
2-هتل بد نبود بيشتر مسافرا ايراني بودند ولي به نظر ميرسيد كاركنان هتل بيشتر عرب ها و چشم بادوومي ها رو تحويل ميگيرند.يك دليلش هم اينكه مثلا توي رستوران ميز هاي كنار پنجره كه دنج تر بود رو فقط به اونها ميدادند و وقتي من اصرار ميكردم اونجا بنشينيم ميگفتند رزرو شده كه كاملا دروغ بود.
3-روز آخر از 200 درهمي كه به عنوان ديپوزيت گرفته بودند 80 درهم كم كردند وقتي اعتراض كرديم گفتند 2 تا كوكا كولا از ميني بار كم شده وقتي گفتيم اصلا كوكا كولايي نبود كه كم بشه و فقط پپسي بود و ما اصلا به ميني بار دست نزديم (تازه كلي آب معدني و شير وشير كاكائو هم براشون گذاشته بوديم )گفتند بوده و حتما بچه هاي شما بدون اينكه شما بفهميد خورده اند كه اين حرف خيلي برخورنده بود ازشون خواستم به خاطر اين توهين با رئيسشون صحبت كنم كه گفتند نيست و معلوم نيست كي مياد كه به نظرم اين حرفشون هم دروغ بود. چاره اي نبود پرواز دير ميشد و بايد پول رو ميداديم و توهين رو ناديده ميگرفتيم.
بنا براين شايد بد نباشه وقتي اتاق رو تحويل ميگيريد ميني بار رو با يكي از كاركنان چك كنيد كه چيزي از اول كم نباشه و پولش رو از شما بگيرند.
4-دكتر شوكلا مثل بلبل فارسي حرف ميزد و قيمت هاشون واقعا مناسب بود.توي سفارت پسر جواني كه لاتاري بود رفته بود پيش هموطنان خودمون و 1500 درهم فقط براي يك نفر داده بود و يك خانم آقاي مسن هم 2500 درهم پرداخت كرده بودند .
5-يك خانواده ايراني فقط يورو همراهشون بود كه قبل از مصاحبه كه با هم صحبت ميكرديم متوجه شدند كه سفارت قبول نميكنه و آقا سريع رفت بيرون و توي كارفور ابوظبي چنج كرد.يك خانواده يك خانم و آقاي لاتاري هم پول رو به حساب سفارت واريز كرده بودند كه باز هم قبول نكردند و گفتند همين جا دوباره بايد پرداخت كنيد.
6-اونروز تا وقتي ما اونجا بوديم يك دختر جوان كه لاتاري بود يكضرب ويزاگرفت.يك خانوده 4 نفره كه خانم برنده اصلي بود خود خانم و دو پسر كوچكش ويزا گرفتند و آقا چك خورد.2 خانواده را هم موقع برگشت توي هواپيما ديديم كه مسن بودند و چك خورده بودند.افيسر يكي از انها همان خانم تپل امريكايي بود كه با انها هم انگليسي صحبت كرده بود ولي اواسط مصاحبه همكار هندي اش را صدا كرده بود و باقي مصاحبه با حضور مترجم پيش رفته بود.
7-نوع پوشش به نظر من واقعا مهم نبود تيپ ها ي بسيار ساده در حد تي شرت و شلوار جين بود و تيپ هاي خيلي رسمي هم بود و تنها چيزي كه مهم نبود نوع پوشش بود.
8-وقتي وارد سفارت شديم اول پسر بزرگم رو با دستگاه دستي گشتند و به تبع اون پسر كوچكم رفت جلو پاهاش رو باز كرد و دستاش رو برد بالا و منتظر شد تاچكش كنند كه اينكار باعث شد نگهبانهاي اونجا كلي ابراز احساسات كنند و براش دست بزنند و باهاش دست بدند.نوبت من كه شد آقا دستگاه رو گذاشت روي ميز و يك خانم برداشت و من رو گشت و همزمان توضيح داد خانم ها رو خانم چك ميكند.برام جالب بود كيف من رو هم ازم نگرفتند و با خودم بردم داخل سفارت.
9- كلا فكر ميكنم تنها كساني كه از روند كار و جزئيات اطلاع كامل داشت ما بوديم و دليلش هم چيزي نبود جز وجود دوستاني كه تجربياتشون رو با خلوص كامل اينجا به اشتراك گذاشتند.وگرنه ما هم علاوه بر ضرر هاي مالي ناشي از عدم اطلاع كافي استرس بسيارزيادي متحمل ميشديم.ولي تمام مراحل كار به خوبي پيش رفت جز مرحله آخر كه البته از همان ابتدا ميدانستيم برگه آبي در انتظارمان است ولي بعضي از سوالات و برخورد افيسر كمي دور از انتظارمان بود و باعث شد كمي نا اميد شويم.
10-اسپانسر ما يكي از دوستانم بود كه حقوق سال قبلش به خاطر اينكه پاره وقت بود كم بود ولي يك خونه 670000 دلاري داشت كه نوشته بود و يك حساب بانكي متوسط كه اون رو هم نوشته بود.و بر گه هاي مالياتي رو هم 1040 رو هم 2W رو داشت و كپي هر دو رو فرستاده بود.توي برگه هاي مالياتي حقوق شوهرش هم بود شايد به اين دليل شغل همسرش رو هم از ما پرسيدند.
11-ما ترجمه ها رو به تاييد جايي نرسونديم و هزينه ترجمه تمام مدارك كلا 58000تومان شده بود
مورد ديگري به نظرم نميرسد به غير از اينكه از فرداش كه سايت رو چك كرديم ميزد وارد پروسه شده ايد.باز هم تكرار ميكنم هر سوالي بود در خدمتم.به اميد موفقيت همه دوستان.
(2011-07-12 ساعت 13:04)bita-p نوشته:  ...كه ما ديگه چيزي نمي شنيديم يعني اصلا نا نداشتيم كه بشنويم.واقعا اون چند دقيقه مصاحبه ماراتن نفس گيري بود و خيلي فشار عصبي بهمون وارد شد.
شما هم دقیقا همون حال و احساسی رو داشتید که من داشتم.طرز رفتار آفیسر ما ( همون خانم تپل آمریکایی ) طوری بود که انگار میخواست مچ بگیره و خیلی اذیتمون کرد با سئوالات پی در پی و بیموردش.
شماره کیس:2011AS19XXX
کنسولگری:ابوظبي
مصاحبه:90/03/16 (06 june)
مدت كلیرنس : 111 روز
تاریخ کلیر : 25 SEP
دریافت ویزا : 26 SEP
تاریخ پرواز : 9 مارچ
دریافت گرین کارت : 19 آوریل
خلاصه وضعیت کیس
تشکر کنندگان: Hornet ، coming soon ، sepinod ، zohreh36 ، ramin_ad ، najibi ، sare ، bita-p ، A.K
(2011-07-12 ساعت 14:47)naeiji1974 نوشته:  
(2011-07-12 ساعت 13:04)bita-p نوشته:  ...كه ما ديگه چيزي نمي شنيديم يعني اصلا نا نداشتيم كه بشنويم.واقعا اون چند دقيقه مصاحبه ماراتن نفس گيري بود و خيلي فشار عصبي بهمون وارد شد.
شما هم دقیقا همون حال و احساسی رو داشتید که من داشتم.طرز رفتار آفیسر ما ( همون خانم تپل آمریکایی ) طوری بود که انگار میخواست مچ بگیره و خیلی اذیتمون کرد با سئوالات پی در پی و بیموردش.

چقدر جالبه كه اينجا كساني هستند با تجربه هاي مشترك، احساسات مشترك وحرف همديگه رو كاملا ميفهمند.دقيقا حالت مچ گيري داشت و انگار قصد داشت ما رو به اوج استرس برسونه و نميدونم چه هدفي داشت. ما بعد از مصاحبه كاملا نااميد شده بوديم ولي الان كم كم داريم خودمون رو پيدا مي كنيم.
تشکر کنندگان: frozen mind ، Hornet ، sepinod ، zohreh36 ، sunrise ، ramin_ad ، najibi ، A.K ، nil2011 ، میناسیان
سلام به همه دوستان عزیز،امروز تونستم ویزامو بگیرم ۵شنبه ساعت ۲ هم باید به سفارت برم

بالاخره بد از کلی‌ انتظار سخت و فشار سنگین این چند روز الان احساس سبکی می‌کنم ولی‌ تا ویزا رو با چشمم نبینم آروم نمیشم.

واقعا دوستان مهاجرسرا حق بزرگی‌ به گردنم دارن امیدوارم کلیر دوستان زودتر بیاد، از ته قلبم برای همگی‌ آرزوی توفیق دارم بازم اگه کاری بود ما در خدمتیم

خیلی‌ زود سفرناممو مینویسمSmile


بله...مدارکمون کامل بود.
تشکر کنندگان: AmericanHamid ، ramin_ad
با سلام به تمام دوستان

فايل pdf شده سفرنامهاي ابوظبي آپدیت شد. تاريخ :22/4/90

2011,wednesday,july13
To Wounds From One[font=Arial][/font]
تشکر کنندگان: sepinod ، sare ، najibi ، ParsTrader ، ramin_ad
(2011-07-12 ساعت 13:04)bita-p نوشته:  دوستان عزيز ما هم يكشنبه 10جولاي مصاحبه داشتيم 2 تابرگه آبي به ما دادند.جزئيات رو مينويسم.اگر سوالي هم بود در خدمتم.
پروازما چهار شنبه 30/7صبح با ماهان بود.ساعت 10 رسيديم هتل (سيتي سيزن) گفتند اتاق رو 2 بعد از ظهر تحويل ميدهند.بلافاصله تاكسي گرفتيم و رفتيم NMC با 15 درهم.نگهبان دم در تا گفتيم مديكال همراه ما وارد آسانسور شد و ما رو تا باجه مربوطه برد و به خانمي هم كه اونجا نشسته بود گفت براي مديكال آمده اند.كارهاي ما بلافاصله شروع شد و تقريبا اصلا معطل نشديم و همه بسيار خوش برخورد بودند.هر 4 نفرمون معاينه شديم.و پسر 5/3 ساله ام 2 تا واكسن خورد(انفلوانزاA و پنوموكوك)هزينه 4 نفر 1500 درهم شد.برگشتيم هتل و تا يكشنبه به گشت و خريد گذشت.شنبه صبح با خانم مليكا تماس گرفتم و ايشون گفتند مسافر دارند ولي راننده ميفرستند.قرار شد 400 درهم بگيرند و گفتند يك مسافر ديگر هم با ما مي آيد گفتيم اشكال ندارد.(بعدا در سفارت خانواده اي گفتند با 600 درهم امده اند )شبش رفتبم جواب مديكال رو بگيريم و هيچ مدرك شناسايي همراه نداشتيم.آقايي كه اونجا بود قبول نمي كرد تا اينكه يكي از خانم هايي كه قد و وزن و....ما رو اندازه گرفته بود آمد و بلافاصله ما رو شناخت و حتي اسم و فاميلي من رو يادش بود.مدارك رو داد و امضاء گرفت و خلاص.
يكشنبه ساعت 4 بيدار شديم و طبق قرار 5 دم در هتل بوديم راننده كه يك آقاي نيمه ايراني و نيمه عرب بود آمد و رفتيم دنبال مسافر بعدي كه يك خانم بود در خيابان نايف.هر قدر ميگشتيم هتل گلدن استار رو پيدا نمي كرديم و هيچ كس هم بلد نبود.راننده مرتب با خانم مليكا تماس ميگرفت و آدرس رو چك ميكرد.بعد از دور زدن هاي فراوان معلوم شد هتل گلدن اسكوئير است!و در خيابان روبروي نايف.رسيديم دم هتل راننده رفت و برگشت و گفت مسافر اتاق 305 امروز صبح چك اوت كرده و رفته.دوباره زنگ زد به مليكا و بعد از كمي انتظار معلوم شد شماره اتاق 306 است!دوباره رفت داخل هتل و اومد و معلوم شد خانم خواب تشريف دارند.حالا ساعت چنده؟ 6 . ديگه به حد انفجار رسيده بودم به راننده گفتم ما پياده ميشيم و خودمون ميريم.بلافاصله زنگ زد به مليكا و جريان رو گفت مليكا با من صحبت كرد و گفت اصلا نگران نباش من جاي شما رو در صف ميگيرم و خلاصه كلي دلداري داد.خانم ساعت 15/6 اومدند (يك خانم مسن )سوار شديم و راه افتاديم در تمام طول راه استرس داشتيم و علي آقا(راننده) با سرعت 160 كيلومتر ميرفت و مليكا هم مرتب تماس ميگرفت. ساعت35/7 رسيديم و بلافاصله شروع كردند به چك پاسپورت ها و نفر نهم وارد سفارت شديم.اينجا بود كه معلوم شد خانم همراه ما كلير خورده بود واومده بود كه ويزاش روبگيره و بايد ساعت 5/1 بعد از ظهر مي آمده وتازه فهميديم چرا خواب بودند!(اونجا ياد مهران مديري افتادم كه توي مرد هزار چهره ميگفت من همه چيزم اشتباهيه) خلاصه ايشون رو راه ندادند و نشستند روي نيمكت تا ساعت 5/1 بشه.
اونروز سفارت خيلي شلوغ بود و خيلي كيس لاتاري زياد بود.بچه هم خيلي زياد بود و سرو صدا هم.بچه ها مشغول بازي با هم شدند و سرشان حسابي گرم شد و بزرگترها هم مشغول بحث و تبادل نظر.تا اينكه شماره ما اعلام شد براي مدارك.يك آقاي هندي مسن عينكي مهربان كه فارسي هم صحبت ميكرد فقط كپي ترجمه ها و كپي فارسي رو ميگرفت.فقط اصل شناسنامه ها رو يك نگاهي كرد.و عكس هاي جديد رو گرفت و عكس هاي قبلي رو پس داد مدارك اسپانسر رو هم گرفت و گفت بنشينيد.چند دقيقه بعد دوباره شماره اعلام شد براي انگشت نگاري كه باز هم فارسي صحبت كرديم همه چيز خوب پيش ميرفت كه اعلام كردند براي مصاحبه برويم.پشت باجه يك خانم چاق محجبه خيلي جدي نشسته بود و گفت دست راست رو ببريد بالا و هرچي من ميگم تكرار كنيد.قسم خورديم كه هرچي نوشتيم و ميگيم حقيقته و صحيح.شروع كرد عين بلبل انگليسي صحبت كردن كه همسرم گفت اگر ممكنه فارسي.جواب داد نه ممكن نيست و من فقط انگليسي صحبت ميكنم.اين وسط پسر من كه از بازي بلندش كرده بوديم گريه ميكردكه ميخوام برم بازي كنم. به افيسر گفتم امكان داره پسرم بره بازي كنه گفت كسي هست مواظبش باشه گفتم پسر بزرگم گفت اوكي بروند. به همسرم گفت گوشي رو بردار وقتي برداشت صداي خانم قطع شد و من ديگه به سختي مي شنيدم چي ميپرسه.باجه بغلي ما هم يه خانمي با صداي بسيار بلند داشت به فارسي به افيسرش ميگفت: من نقره داغ شدم! پشت سرمون هم 2 تا مادر به نوبت كالسكه بچه هاشون رو رد ميكردند با بچه اي كه توش نشسته بود و بلند بلند گريه ميكرد.اصلا يه وضعي بود.سوالات:چند بار لاتاري شركت كردي؟كجاي امريكا ميخواهي بري؟چرا؟اسپانسر چه نسبتي داره؟ چه كاره است؟شوهرش چه كاره است ؟كه هنگ كرديم چون نمي دونستيم شوهر دوستمون دقيقا چه كاره است.بعد يك سوال بسيار بي ربط.بعد شروع كرد تمام تاريخ هارو به ميلادي پرسيدن.تاريخ ازدواج.تاريخ فارغ التحصيلي.تاريخ سربازي.و ما فراموش كرده بوديم اين تاريخ ها رو حفظ كنيم.كاملا قفل كرده بوديم همسرم كه كاملا فارسي جواب ميداد جالب بود كه بعضي تاريخ ها رو به شمسي هم يادمون نبود! افيسر مثل معلم هايي كه تند تند سوال ميكنند و منتظر جواب نمي مونند فقط سوال ميكرد و بدون اينكه جوابي بگيره ميرفت سوال بعدي.خيلي بد بود و كاملا عصبي و مستاصل بوديم صدا هم قطع و وصل ميشد و هرچقدر همسرم ميگفت من صداي شما رو نميشنوم و اجازه بديد بدون گوشي صحبت كنيم قبول نميكرد و تند تند تايپ ميكرد.در اخر پرسد اينجايي كه كار ميكني خصوصيه وقتي همسرم گفت دولتي پرسيد سربازي چه نيرويي بودي زميني يا هوايي؟همسرم گفت زميني پرسيد سپاه؟جواب مثبت بود.گفت گوشي رو بده همسرت.اسمم رو پرسيد و تنها سوالي كه كرد دولتي يا خصوصي بودن محل كارم بود و وقتي گفتم دولتي ديگه از جاش بلند شد رفت(فكر كنم تو دلش گفت شماها اصلا چرا اومديد مصاحبه؟!) از پرينتر 2 تا برگه آبي كه روي يكيش اسم من و اون يكي هم اسم همسرم بود رو اورد و همون توضيحات هميشگي سايت و سپتامبر و....كه ما ديگه چيزي نمي شنيديم يعني اصلا نا نداشتيم كه بشنويم.واقعا اون چند دقيقه مصاحبه ماراتن نفس گيري بود و خيلي فشار عصبي بهمون وارد شد.برگه ها رو گرفتيم و وقتي من گفتم ما به خاطر ثبت نام پسرم در امريكا بايد قبل از سپتامبر اونجا باشيم (توي دلش خنديد) و گفت هيچي دست ما نيست.ساعت 10اومديم بيرون و از خانم همسفرمون كه بيرون منتظر بودند تا 5/1 بشه برند داخل خداحافظي كرديم و با علي آقا برگشتيم هتل توي راه خانم مليكا زنگ زد و نتيجه رو پرسيد و كلي دلداريمون داد.
نكته هاي ديگه رو تيتر وار ميگم:
1-كلا اينبار دبي رو دوست نداشتم به نظرم همه چيز بيشتر شبيه ماكت بود تا اصل. برج ها خونه ها ....شايدم به خاطر نگراني مصاحبه بود .وقتي رسيديم تهران با اينكه همه چيز واقعا از زمين تا آسمان با آنجا فرق ميكرد (منهاي احساس غصه اي كه در وجودم بود به خاطر اين تفاوتها)احساس آرامش و خوشحالي كردم.
2-هتل بد نبود بيشتر مسافرا ايراني بودند ولي به نظر ميرسيد كاركنان هتل بيشتر عرب ها و چشم بادوومي ها رو تحويل ميگيرند.يك دليلش هم اينكه مثلا توي رستوران ميز هاي كنار پنجره كه دنج تر بود رو فقط به اونها ميدادند و وقتي من اصرار ميكردم اونجا بنشينيم ميگفتند رزرو شده كه كاملا دروغ بود.
3-روز آخر از 200 درهمي كه به عنوان ديپوزيت گرفته بودند 80 درهم كم كردند وقتي اعتراض كرديم گفتند 2 تا كوكا كولا از ميني بار كم شده وقتي گفتيم اصلا كوكا كولايي نبود كه كم بشه و فقط پپسي بود و ما اصلا به ميني بار دست نزديم (تازه كلي آب معدني و شير وشير كاكائو هم براشون گذاشته بوديم )گفتند بوده و حتما بچه هاي شما بدون اينكه شما بفهميد خورده اند كه اين حرف خيلي برخورنده بود ازشون خواستم به خاطر اين توهين با رئيسشون صحبت كنم كه گفتند نيست و معلوم نيست كي مياد كه به نظرم اين حرفشون هم دروغ بود. چاره اي نبود پرواز دير ميشد و بايد پول رو ميداديم و توهين رو ناديده ميگرفتيم.
بنا براين شايد بد نباشه وقتي اتاق رو تحويل ميگيريد ميني بار رو با يكي از كاركنان چك كنيد كه چيزي از اول كم نباشه و پولش رو از شما بگيرند.
4-دكتر شوكلا مثل بلبل فارسي حرف ميزد و قيمت هاشون واقعا مناسب بود.توي سفارت پسر جواني كه لاتاري بود رفته بود پيش هموطنان خودمون و 1500 درهم فقط براي يك نفر داده بود و يك خانم آقاي مسن هم 2500 درهم پرداخت كرده بودند .
5-يك خانواده ايراني فقط يورو همراهشون بود كه قبل از مصاحبه كه با هم صحبت ميكرديم متوجه شدند كه سفارت قبول نميكنه و آقا سريع رفت بيرون و توي كارفور ابوظبي چنج كرد.يك خانواده يك خانم و آقاي لاتاري هم پول رو به حساب سفارت واريز كرده بودند كه باز هم قبول نكردند و گفتند همين جا دوباره بايد پرداخت كنيد.
6-اونروز تا وقتي ما اونجا بوديم يك دختر جوان كه لاتاري بود يكضرب ويزاگرفت.يك خانوده 4 نفره كه خانم برنده اصلي بود خود خانم و دو پسر كوچكش ويزا گرفتند و آقا چك خورد.2 خانواده را هم موقع برگشت توي هواپيما ديديم كه مسن بودند و چك خورده بودند.افيسر يكي از انها همان خانم تپل امريكايي بود كه با انها هم انگليسي صحبت كرده بود ولي اواسط مصاحبه همكار هندي اش را صدا كرده بود و باقي مصاحبه با حضور مترجم پيش رفته بود.
7-نوع پوشش به نظر من واقعا مهم نبود تيپ ها ي بسيار ساده در حد تي شرت و شلوار جين بود و تيپ هاي خيلي رسمي هم بود و تنها چيزي كه مهم نبود نوع پوشش بود.
8-وقتي وارد سفارت شديم اول پسر بزرگم رو با دستگاه دستي گشتند و به تبع اون پسر كوچكم رفت جلو پاهاش رو باز كرد و دستاش رو برد بالا و منتظر شد تاچكش كنند كه اينكار باعث شد نگهبانهاي اونجا كلي ابراز احساسات كنند و براش دست بزنند و باهاش دست بدند.نوبت من كه شد آقا دستگاه رو گذاشت روي ميز و يك خانم برداشت و من رو گشت و همزمان توضيح داد خانم ها رو خانم چك ميكند.برام جالب بود كيف من رو هم ازم نگرفتند و با خودم بردم داخل سفارت.
9- كلا فكر ميكنم تنها كساني كه از روند كار و جزئيات اطلاع كامل داشت ما بوديم و دليلش هم چيزي نبود جز وجود دوستاني كه تجربياتشون رو با خلوص كامل اينجا به اشتراك گذاشتند.وگرنه ما هم علاوه بر ضرر هاي مالي ناشي از عدم اطلاع كافي استرس بسيارزيادي متحمل ميشديم.ولي تمام مراحل كار به خوبي پيش رفت جز مرحله آخر كه البته از همان ابتدا ميدانستيم برگه آبي در انتظارمان است ولي بعضي از سوالات و برخورد افيسر كمي دور از انتظارمان بود و باعث شد كمي نا اميد شويم.
10-اسپانسر ما يكي از دوستانم بود كه حقوق سال قبلش به خاطر اينكه پاره وقت بود كم بود ولي يك خونه 670000 دلاري داشت كه نوشته بود و يك حساب بانكي متوسط كه اون رو هم نوشته بود.و بر گه هاي مالياتي رو هم 1040 رو هم 2W رو داشت و كپي هر دو رو فرستاده بود.توي برگه هاي مالياتي حقوق شوهرش هم بود شايد به اين دليل شغل همسرش رو هم از ما پرسيدند.
11-ما ترجمه ها رو به تاييد جايي نرسونديم و هزينه ترجمه تمام مدارك كلا 58000تومان شده بود
مورد ديگري به نظرم نميرسد به غير از اينكه از فرداش كه سايت رو چك كرديم ميزد وارد پروسه شده ايد.باز هم تكرار ميكنم هر سوالي بود در خدمتم.به اميد موفقيت همه دوستان.

سلام
سوالاتي كه انتظارش رو نداشتيد چي بودند؟
ش کیس : 2011AS0025XXX
دریافت نامه قبولی: may 24 2010
کنسولگری: ابو ظبي
ارسال فرمها: 2010 ,Jun 6
کارنت شدن: Jun 2011
دریافت نامه دوم: 15 Jun
مصاحبه:19 July
دریافت ویزا: 19 July
هزینه ها: 1500$
ورود به آمریکا:
تشکر کنندگان: ramin_ad
سلام من همسرم كارت مليش را گم كردهو نيستش كه ترجمه كنيم اگر نبريم مشكلي ايجاد ميكنه؟
تشکر کنندگان: ramin_ad
(2011-07-13 ساعت 14:00)nahid.t نوشته:  سلام من همسرم كارت مليش را گم كردهو نيستش كه ترجمه كنيم اگر نبريم مشكلي ايجاد ميكنه؟
نه اصلاً نگران نباشید. هیچ مشکلی نیست. شما شناسنامه و گذرنامه و سند ازدواجتون کافیه
تشکر کنندگان: alisarshar ، bfarhadm ، nahid.t ، najibi ، ramin_ad


سلام
سوالاتي كه انتظارش رو نداشتيد چي بودند؟
[/quote]
شغل همسر اسپانسر،تاريخ ازدواج،تاريخ سربازي و.......

تشکر کنندگان: Hornet ، bahar1981 ، najibi ، ramin_ad




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان