کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
آرشیو سفرنامه های 2011
(2011-06-25 ساعت 08:59)sare نوشته:  و اما ادامه مطالب
8- هماهنگی جهت ترانسفر به ابوظبی :
روز دوشنبه بعد از ظهر (قبل از رفتن به ان ام سی جهت گرفت جواب آزمایشات) اول به محمد علی زنگ زدم ، گفتم می خوام برم ابوظبی ، مسافر دیگه ای داری یا نه گفت نه ، کسی بهم زنگ نزده و شماره و مشخصاتم رو یادداشت کرد (با قیمت رفت و برگشت 300 درهم). بعدش به خانم ملیکا زنگ زدم که گفت نفری 150 درهم و بهش گفتم که از مهاجر سرا هستیم و باید خلاصه تخفیف بدی که گفت ماشینم توی سرویس هست و غیر شما 3 تا مسافر دیگه هم دارم و با ماشین سواری باید بیام دنبالتون . خلاصه که با توجه به صحبتی که با خانم ملیکا داشتم و توصیه های دوستان در مهاجرسرا ، مجاب شدم که با ایشون برم و دیگه به کس دیگه ای زنگ نزدم. قرار شد که آخر شب ایشون زنگ بزنه و هماهنگ کنه . آخر شب تماس گرفت و گفت که من 10 دقیقه به 5 صبح میام دم درب هتل و خودش پیشنهاد داد که اگر می خواین ، من می تونم 4:30 بهتون زنگ بزنم و بیدارتون کنم که من هم تشکر کردم و گفتم حتماً ، خیلی هم ممنون . شب تمام وسایل و مدارک رو مجدداً طبق چک لیستی که آماده کرده بودم کنترل کردم و مدارک رو گذاشتم داخل کیف و خوابیدم . صبح حوالی ساعت 4:30 ملیکا خانم زنگ زد و بیدارمون کرد و بعدشم هم ساعت 5 صبح ایشون رو با یک خودرو مزدا 3 خاکستری ملاقات کردیم که 2 تا مسافر دیگه هم ایشون سوار کرده بودن . (2تا مسافر ایشون همون مادر و دختر اصفهانی بودن که دوست خوبم با کاربری آمریکن حمید توی مدیکال اونارو دیده بودن و ازشون یاد کرده بودن – اینم بگم که خانم ملیکا اخیراً بخاطر تعداد زیاد مسافرین و مهاجرین به ابوظبی ، یه اتومبیل ون 8 نفره خریداری کردن که زمانیکه ما برای رفتن به ابوظبی ایشون زنگ زدیم ، گفتن ماشین جدیدم برای سرویس در شرکت کیاموتورز است و آنرا در اختیار ندارم و بخاطر همین هم کرایه نفری 50 درهم گران تر خواهد بود – جریان خرید ارز دولتی و گران شدن یه شبه اون که هنوز یادتون نرفته 2نقطه دی)
با ملیکا خانم به سمت ابوظبی حرکت کردیم و من از خانم ملیکا در خصوص قوانین راهنمائی و رانندگی و سرعت و فاصله تا ابوظبی و سفارت و ... سئوال می کردم و ایشون هم تا جائی که می تونست راهنمائی می کرد. حول و حوش ساعت 6:30 صبح بود که رسیدیم سفارت و ایشون به من گفت زود برو جا بگیر تا ما هم بیایم . خلاصه من هم رفتم و نشستم روی نیمکتی که برای مهاجران تعبیه شده بود و بعنوان اولین نفر منتظر شدم تا خانمم و 2 تا مسافر دیگه بهمراه خانم ملیکا بعد از پارک کردن ماشین در پارکینگ برسن.
نتیجه اخلاقی : خانم ملیکا چون درگیر این کار هست و تو زمینه بردن و آوردن مسافر و اخذ ویزا و ... تخصص پیدا کرده ، رفتن با ایشون خیلی به نفع ما شد و بخاطر همین وارد بودن ایشون بود که ما تونستیم بعنوان نفر اول وارد سفارت بشیم با شماره 1 . اینم بگم که من تحقیقاتی درخصوص اجاره خودرو کرده بودم و تا دقیقه نود قصدم این بود که ماشین اجاره کنم و توی ابوظبی هم گشتی بزنم ، اما بعد از رفتن با خانم ملیکا متوجه شدم که اگر این کار رو می کردم ، هم ممنکن بود به موقع به ابوظبی و سفارت نرسم و هم اینکه راه رو اشتباه برم . بنابراین توصیه شخصی ام اینه که اگر به جاده های امارات وارد نیستین که اکثر ما نیستیم ، خودرو اجاره نکنین
برای راحتی کار دوستان عزیزی که برای انجام مصاحبه و اخذ ویزا به دبی و ابوظبی مسافرت خواهند داشت و نیاز به داشتن شماره دست اندرکاران ترانسفر مهاجرین به ابوظبی هستن ، شماره تلفن تماس این عزیزان رو براتون اینجا قرار می دم تا بصورت یکپارچه در اختیارتون باشه ، اما همونطور که گفتم رفتن با خانم ملیکا از نظر شخص بنده بهترین گزینه هست :
خانم ملیکا : ***
محمد علی - دوست افغان که با 300 درهم ما رو بردند سفارت با شماره تماس : ***
حسين پاكستاني : ***
خالد : ***
مهرداد (معرفی شده از طرف دوست خوبمون با کاربری سروشي) : ***
آقاي رشيدي : ***
(برای تماس از ایران باید 00971 و بعد شماره فرد رو بگیرین و از خود دبی براي گرفتن موبايل اين افراد فقط شماره 0 و بعد موبایل مخاطب رو شماره گیری کنین )
9- ورود به سفارت :
قبل از ورود به سفارت باید اشاره کنم که من و همسرم لباس رسمی (کت و شلوار سرمه ای) پوشیده بودیم که این موضوع تاثیرات مثبتی بر روی همه افرادی که باهاشون توی سفارت سر و کار داشتیم داشت (نظر شخصی)
ساعت حدود 7:30 صبح بود (یعنی تقریباً یک ساعت بعد از رسیدن ما به صندلیهای چوبی قبل از ورود به سفارت) که یک کارمند محلی سفارت (فکر کنم هندی یا بنگلادشی بود) اومد و خلاصه گفت خوب مهاجرین باید اینطرف بشینن (همون سمتی که ما نشسته بودیم و تابلو هم داشت) و بقیه اونطرف . یکم گذشت و این آقا یه چرخی زد تا یه مامور دیگه هندی که سیک هم بود (با اون حوله ای که بعد از حموم هنوز روی سرش بود دو نقطه دی) ساعت یک ربع 8 اومد و نامه دوم رو با پاسپورت چک کرد و یکی یکی فرستاد داخل . خوب ما نفر اول بودیم و اون مادر و دختر اصفهانی (که دخترشون پاس آمریکائی داشتن) پشت سرمون وارد شدن و همینطور به ترتیب . (اینم بگم که من موبایل و کیف مدارک رو قبل از ورود به خانم ملیکا دادم تا دیگه توی سفارت درگیر تحویل و تحول وسایلم نشم) . اول که وارد شدیم مدارک رو گذاشتن توی دستگاه ایکس ری و بعدشم خودمون از یه گیت عبور کردیم و دوباره با دستگاه های امنیتی که شکل راکت تنیس بود از نظر امنیتی چکمون کردن . شماره یک با نوشته سفارت استکبار جهانی رو بهمون دادن و بعد که عبور کردیم گفتن برید توی اون سالن مجاور (که دربش برقی بود و توسط مامور کنترل می شد) بشینید . رفتیم در سالن مجاور نشستیم که روی در و دیوار این سالن انتظار ، پر از عکسهای تیم ملی فوتبال آمریکا بود (فکر کنم هنوز از باختشون از ایران توی جام جهانی 98 ناراحت بودن دو نقطه دی)
بعد از چند دقیقه اذن ورود داده شد که اون شمشادهای معروف رو دیدم و خلاصه به یاد دوست گرامی و برادر ارجمندم جناب دکتر محمودی ، توی شمشادها دنبال پرونده ایشون گشتم که متاسفانه لای شمشادها چیزی پیدا نکردم . (اینم بگم که از لحظه نشستن رو سکوهای چوبی قبل از ورود به سفارت ، هم تصویر و هم صداتون برای دوستان سفارت پخش میشه ، پس از همون جا لبخند یادتون نره و مراقب رفتار و اینا باشین : نظر شخصی)
بعد از حدود 50 تا 100 قدم و رد شدن از شمشادهای معروف ، رسیدیم به سالن اصلی سفارت که بقیه مراحل توی همین سالن انجام شد و به جای دیگه ای مراجعه نکردیم . خوب شماره ما یک بود . اول که رفتیم داخل نشستیم تا اینکه شماره مارو دستگاه خوند و رفتیم برای تحویل مدارک . یه آقائی بود که خیلی خوش اخلاق نبود و با چهره ای جدی مدارک رو خواست . گفتم شما بگو چی می خوای ، من بهت بدم . اول گفت پاسپورت (من برای خودم و همسرم کپی صفحات مهردار پاسپورت رو گرفته بودم که فقط صفحه اول رو بهش دادم و اونم چیز اضافه تری نخواست)، بعدش کپی اش رو خواست ، بعد شناسنامه ، بعد سند ازدواج ، بعد مدرک تحصیلی و دیپلم و ... که من همه مدارک رو اصل و ترجمه اش رو با هم می دادم . شناسنامه رو کپی ترجمه رو برداشت ، اما بقیه مدارک رو اصل ترجمه هارو برداشت و کپی ها رو پس داد . (برداشت شخصی : خلاصه حساب و کتابی نداره که مامور دریافت مدارک ، اصل ترجمه ها رو برداره یا اینکه کپی شون رو بخواد و این بستگی به حال و احوال اون مامور داره) . به من گفت اصل سند ازدواج رو هم بده و همینطور اصل لیسانس رو که بعد از کنترل کردن بهم برگردوند و اصل کارت پایان خدمت و شناسنامه و کارت ملی و اینا رو هم نخواست . عکسها رو هم گرفت . مدارک مدیکال رو هم همونجور توی پاکت بسته بندی شده گرفت و بازشون کرد و گذاشت داخل پوشه مدارک خودشون.
گفت خوب مدارک خانم ، گفتم بگو چی می خوای بهت بدم : گفت شناسنامه ، سند ازدواج . اصل ترجمه هاشو گرفت و خلاص (نه از خانمم مدرک تحصلی خواست و نه چیز دیگه ) . برداشت شخصی : اونا با برنده اصلی کار دارن و مدارک اون رو روش حساسیت دارن ، با شخص همراه خیلی سخت گیرانه برخورد نمی کنن (برنده اصلی خود من بودم) . در خصوص عکس خانمم هم من چند سری عکس تهیه کرده بودم . یکی عکس محجبه ای که همون زمان فرستادن مدارک براشون فرستاده بودم تجدید چاپ کرده بودم ، یکی عکس جدید با مشخص بودن دو گوش از زیر روسری ، یکی هم عکسی که جدید بود و گوشها پیدا نبود . اول همون عکسهای قدیمی موقع ارسال مدارک رو دادم که فرد تحویل گیرنده مدارک یدونه عکس از همون عکسها رو برداشت و دیگه چیزی نگفت و گیری هم نداد . اینم بگم که سایز این عکسها همه 5*5 بود .
وقتی مدارک رو تحویل دادیم ، گفت بشینین تا دوباره صداتون کنن . این دفعه باجه 11 که باجه پرداخت پول بود مارو فراخوانی کردو من هم که 1638 دلار رو آماده کرده بودم ، به اون آقا هندیه که لاغر و خوشتیپ بود دادم و در قبالش یه رسید پرداخت بهم داد و گفت دوباره بشین تا صداتون کنن. (دوستان عزیز یادتون باشه که حتماً مبلغ مصاحبه رو بصورت دلار خرده تهیه کنین و روز مصاحبه خودتون درگیر پول دادن و پول گرفتن و اینجور چیزا نباشین . حتی اگر تو ایران پول خرد دلار نگرفتین ، اولین صرافی نزدیک هتل یا هرجائی که مراجعه کنین ، براتون صد دلاری رو خرد می کنن و هر مقدار که بخواین دلار بهتون می دن که منم همین کار رو کردم)
ایندفعه باجه ای که دقیقاً از نظر جغرافیائی مخالف باجه اخذ پول بود ، ما رو فراخوانی کرد که برای انگشت نگاری رفتیم . اول چهار انگشت دست چپ ، بعد چهار انگشت دست راست و بعدشم 2 تا شصت . خانم خیلی مهربان و خوش برخوردی بود و هم فارسی بلد و هم انگلیسی رو با لهجه خیلی قشنگی صحبت می کرد . خلاصه اول از خودم و بعد از خانمم انگشت نگاری کرد و خلاص . رفتیم نشستیم و منتظر بودیم که یه خانم پیر نازنینی که مهاجرت خانوادگی بودن اومدن برای انگشت نگاری که گویا متوجه منظور مسئول انگشت نگاری نمیشدن و یکی 2 بار انگشت نگاری شون خراب شده بود . منم که از خدا خواسته سریع رفتم اونجا و ایشون رو راهنمائی کردم و گفتم مادر جان اول باید دست چپ رو بذاری روی دستگاه و فشار بدی و ... که خانم مسئول انگشت نگاری کلی مشعوف شده بود و کلی از من تشکر کرد . (دوستان همون طور که گفتم تمام رفتارهای شما از زمان ورود به سفارت زیر نظر دوربین هاست و رفتار شما رو حتی آفیسری که قراره باهاتون مصاحبه کنه زیر نظر داره : نظر شخصی خودم – اینم بگم که خوشبختانه این مادر پیر ویزاشو همون روز گرفت و پاسشو تحویل داد تا ویزاشو بگیره که به ایشون هم تبریک می گم)
10- مصاحبه :
چون آیتم مصاحبه حساس و مهم هست ، اونو توی یه سرفصل جدا میارم . بعد از انگشت نگاری نشستیم روی صندلی های چوبی سفارت و منتظر بودیم . 2 سه دقیقه هنوز نگذشته بود که دیدم مامورین داخل سفارت دارن صدا می کنن که شماره یک به باجه 4 . دیدم هنوز روی برد معروف چیزی نیومده ، اما دیگه رفتم سراغ باجه 4 که با همون خانم آمریکائی تپل خودمون که من ایشون رو بسیار مهربون دیدم مواجه شدیم (البته ایشون بواسطه وظیفه شغلیش یکم عجولانه رفتار می کنه و یکم تمرکز مصاحبه شونده رو بهم می زنه تا راستی آزمائی کنه ، ولی در مجموع من اصلاً احساس غریبی نکردم). خوب مصاحبه ما اینقدر راحت بود (فکر کنم تاثیر لبخند و رفتارمون توی سفارت بود که ایشون از قبل مارو زیر نظر داشت) اول اسم من رو گفت و تائید گرفت که خودمم یا نه که گفتم باور کن خودمم و اسم خانمم رو با سختی خوند که آیا خودتی یا نه و که مشخص شد خودشون هستن دونقطه دی
توجه داشته باشین که اصلاً از ما نخواست که گوشی مربوطه که روی دیوار نصب بود و باید باهاش صحبت کرد رو برداریم و ما بدون گوشی باهاشون صحبت کردیم (تائید صحبت دوستای عزیز مثل محسن سوپر ماکس که نوشته بودن کلاٌ صدای شما بدون گوشی برای آفیسر پخش میشه)
ازشون پرسیدم باید فارسی صحبت کنیم با انگلیسی که گفت من فقط انگلیسی صحبت می کنم که به نظرم میرسه ایشون یکم فارسی متوجه بشن . (به نظرم آفیسری که باشما مصاحبه می کنه ، یه نگاهی به پرونده و مکاتبات شما با کی سی سی می کنه و اونوقته که تصمیم میگیره باهاتون فارسی مصاحبه کنه یا انگلیسی : نظر شخصی خودم)
خوب حالا نوبت سئوالات بود . اولش گفت قسم بخورید و گفتم چند تا مطلب دارم که گفت عیبی نداره ، اول قسم بخورین . 2 نفری دست راستمون رو بردیم بالا و قسم خوردیم که باور کن هرچی نوشتیم راست بوده و جون ما و جون خودت . از من سئوال می کرد و چشماش رو به چشمای خودم و خانمم دوخته بود . گفت خوب چرا توی فرمهاتون آدرس ندادین توی آمریکا گفتم اون موقع آدرس نداشتیم که داد داخل فرمها اضافه کردیم . (اينم بگم با توجه به سفرنامه هائي كه خونده بودم ، ليست سئوالاتي كه فكر مي كردم از ما بپرسه رو نوشته بودم و در مورد اونها با خانمم صحبت كرده بودم كه به نظرم اين كار مي تونه از استرس شما در مصاحبه كم كنه و هماهنگي بيشتري رو بين زن و شوهر ايجاد كنه )
چند بار لاتاری شرکت کردی ؟ گفتم احتمالاً این تعداد مجردی و این تعداد هم متاهلی (به نظرم فقط برای راستی آزمائی این سئوال پرسیده میشه ، چون راحت ترین اطلاعاتی هست که مخاطب رو باهاش می سنجن در حالیکه سورس و منبع اطلاعات دست خودشونه)
یه اصلاح کوچولو مربوط به تغییر نام یکی از والدینم بود که انجام دادم و گفت تمومه که گفتم آره (حالا یه اشکال خیلی کوچیک دیگه توی فرم خودم هست که هنوز خودم متوجه نشدم و اونا هم همینطور متوجه اش نشده بودن که در آخر براتون می گم و باعث شده یکم نگران باشم)
بعدش پرسید خوب کجا می خوای بری که گفتم ایالت کالیفرنیا و شهر لس آنجلس . گفت چرا اونجا ، گفتم چون ایرانی زیاده و برای اولین بار معمولاً ایرانیها میرن اونجا و فکر کنم راحت تر باشه
پرسید مگه کسی رو اونجا دارین ، گفتم نه ، اما فکر کنم اونجا برام بهتر باشه که خندید و چیزی نگفت .
گفت خوب دنبال کار گشتی اونجا ؟ گفتم بله ، رفتم تو حوزه کاری خودم جستجو کردم و یه کارائی رو با حداقل دستمزد ساعتی 8 تا 10 دلار پیدا کردم که در مورد اون مشاغل سئوال کرد و منم جواب دادم که بازم لبخند زد . (یادآوری می کنم که من اطلاعات مربوط به پیدا کردن شغل در آمریکا رو از نوشته یوزر عزیز در تاپیک زندگی در آمریکا با عنوان : پروازتان نزدیک است مطالعه کرده بودم و خودم رو براش آماده کرده بودم كه بازم بايد از آقا حيدر گل تشكر كنم)
من باقیمانده مدارکی رو که اون فرد تحویل گیرنده مدارک ازم نگرفته بود به آفیسر دادم که با تعجب پرسید اینارو ازت نگرفتن و من هم گفتم نه ، از من نخواستن (مدارکی که دادم شامل تمکن مالی به ارزش 57 میلیون تومان برای 2 نفر + 2 عدد سند ملکی بود . همینطور در ادامه لیست مسافرتهای خودم و خانمم (که از راهنمائی های یوزر عزیز اون رو تهیه کردم) و همینطور گواهی سوء پیشینه کشوری که بیش از سه سال توش زندگی کرده بودم رو بهش دادم که گفت من برنامه مسافرت رو نمی خوام ، اما برام گذاشت داخل پرونده)
گفت خوب کی می خوای بری ، گفتم هر زمان که شما ویزا بدین . پرسید نه ، برنامه ات برای کی هست که گفتم برای 2 ماه دیگه قصد دارم برم (در اینجا از راهنمائی های دوستان خوبم از جمله دکتر محمودی و نائیجی 1974 بخاطر انتقال تجربیاتشون تشکر مجدد می کنم)
برداشت شخصي : به نظر من برداشت آفيسر و اينكه چه زماني قصد دارين تشريف ببرين آمريكا آيتم خيلي مهمي هست ، بنابراين سعي كنين از نظر ذهني هم خودتون رو براي زود رفتن آماده كنين كه ما هم همينطور بوديم و اگر ويزا رو مي دادن ، سعي مي كرديم بلافاصله عزم سفر كنيم .
در خصوص فروش ملک ها ازم سئوال کرد که گفتم اگر ارزون تر بفروشی سریع می برن که خندید و باید بگم که از خانمم حتی یه سئوال هم نکرد .
گفت پرونده شما مشکلی نداره ، اما نیاز به یک سری مراحل اداری هست که باید طی بشه و دستور پرینت داد و خلاصه 2 تا برگه آبی تقدیممون کرد که یادگاری داشته باشیم و توی سایت چک کنیم تا وقتی برگردیم ایران به یادشون باشیم و از بیکاری خسته نشیم . بعدشم گفت که تضمینی وجود نداره و اگر تا ماه سپتامبر جوابتون نیاد همه چیز کنسله که البته بعدش با دستش شمرد که از الان تا سپتامبر حدود 3 ماه باقی مونده و امیدواریم که تا اون موقع جواب شما بیاد (همون انشاء الله خودمون)
می خواستم ازش بپرسم که پرونده دکتر محمودی رو از پشت شوفاژ بردارین ، بخدا دوست ماست و خیلی گله و اینقدر اذیت نکنین که همونطور که گفتم رفتار ایشون به اقتضای شغلش یکم عجول بود و نشد که پیگیری کنم (دکتر جان شرمنده)
خلاصه اش گفتم غم تو دارم ، گفتا غمت سر آید ، گفتم که ماه من شو ، گفتا اگر برآید و ...
خلاصه کارمون تموم شد و با اون مادر و دختر اصفهانی که گفتم اومدیم بیرون که مادر ایشون هم یک ضرب ویزای مهاجرتی رو گرفته بودن که جای تبریک داره .
از سفارت اومدیم بیرون که حول حوش ساعت 9:30 بود . امیر 78 گل رو دیدم دم درب سفارت که با آمریکن حمید همراه شده بود و اومده بود تا ابوظبی تا با همراهی دیگران ، از استرس های مصاحبه خودش کم کنه (ایشون همین هفته فکر کنم باید مصاحبه شون باشه که براش آرزوی موفقیت دارم) . خلاصه سوار ماشین شدیم و از ملیکا خانم درخواست کردم که مسجد جامع ابوظبی رو هم بهمون نشون بده که گفت الان تعطیله و ساعت 10:30 تازه دربش باز می شه که ما رو تا نزدیک درب مسجد برد و دیدیم که بسته است و خلاصه نشد که مسجد زیبای شیخ زائد ابوظبی رو ببینیم . ملیکا خانم خیلی زود مارو برگردوند دبی ، بطوریکه ساعت 10:30 جلوی هتل پیاده شدیم و به صبحانه هتل هم رسیدیم (از مزایای صبح زود رفتن و نفر اول شدن همین بود که اینجا جا داره بازم از خانم ملیکا تشکر کنم)
11- تحویل هتل و مقدمات برگشت به ایران :
امیدوارم که زیاده گوئی نکرده باشم و تا اینجا خسته نشده باشین . بریم سر اصل مطلب . روز پنجشنبه که قرار بود برگردیم ایران ، از رسپشن هتل پرسیدم که تا کی وقت داریم اتاق رو خالی کنیم ، گفت 12 ظهر . اینطوری یکم کارامون عجله عجله ای می شد . گفتم آخرین مهلت کی هست؟ میشه تا 1:30 تحویل بدیم که گفت بله . دیگه روز آخر بود و وقت کردیم بریم کارفور که نزدیک خودمون و توی سیتی سنتر بود وخلاصه یه سری ملزومات رو از اینجا تهیه کردیم . برگشتیم هتل نزدیک ساعت 14 بود و زود وسایل رو داخل چمدانها جاسازی کردیم و اومدیم پائین و چمدونها رو توی اتاق چمدونها گذاشتیم و وسایلی که توی صندوق امانات گذاشته بودیم رو پس گرفتیم . (راستی تا یادم نرفته بگم که کلیدی که بابت صندوق امانات بهتون اختصاص میدن مخصوص خود شماست و اگر گم کنینش باید 1200 درهم خسارت بدین که در اول تحویل صندوق ازتون امضاء می گیرن)
خلاصه رفتیم سیتی سنتر و جای شما خالی ناهار و خوردیم و یه چرخی توی بازار زدیم و دیگه نزدیکهای ساعت 5 شده بود که اومدیم هتل و منتظر بودیم که ترانسفر بیاد دنبالمون و مارو ببره فرودگاه. (راستی بدونین که یه روز قبل از برگشت هم اگر ترانسفر فرودگاهی رو همراه هتل گرفته باشین ، باید به تور لیدر خودتون زنگ بزنین و یادآوری کنین که برای فرداش بیان دنبالتون برای فرودگاه) . ساعت حوالی 6:10 بعد از ظهر بود که یه راننده هندی با ماشین تویوتا هایس اومد دنبالمون و مارو به فرودگاه رسوند و از زمان تحویل چمدان ها در فرودگاه تا پرواز (ایران ایر)که ساعت 9:10 شب انجام می شد ، ما وقت داشتیم که بریم فرودگاه رو بچرخیم و از دیوتی فری شاپ فرودگاه خرید کنیم .
12- خرید از دیوتی فری شاپ و طلا فروشی در فرودگاه دبی
خوب من شنیده بودم که طلا و عطر و شکلات رو در فرودگاه دبی بهتر از خود شهر و بازار می شه تهیه کرد. بنابراین اول که گیت کنترل گذرنامه رد می شی و مهر خروج آبی رنگ توی پاست می خوره و از پله برقی بالا میای ، طلا فروشی رو جلو چشمات می بینی . خانمها هم که تا طلا می بینن .... دیگه خودتون می دونین .
دقت کردم توی مشتری ها به نظرم رسید یه هموطنی داره خرید می کنه و به نظر میاد خیلی وارد باشه ، رفتم جلو و ازش سئوال کردم دیدم بعله ، ایشون تمام بازار دبی رو زیر و رو کرده و گفت که فقط اینجا میشه طلای بدون کارمزد رو خرید و توی بازار دبی حداقل 7 درصد کارمزد می گیرن . خلاصه تند و تند توی ماشین حساب می زد و حساب می کرد که اینجا طلاش 22 عیاره و اگر تهران بخوای بخری اینقدر در میاد و اینجا اینقدر و ....
خلاصه ما هم کلی گشتیم و با راهنمائی فروشندگان که خیلی هم مهربون بودن ، یه قطعه طلا به رسم یادگاری برای همسرم خریدم که توصیه می کنم دوستانی که می تونن این کار رو بکنن و یادگاری از دبی همراه خودشون داشته باشن که انشاء الله بعداً توی آمریکا که یاد گرفتاری ها و بدبختی های قبل و بعد از مصاحبه افتادن ، یه یادگاری داشته باشن . بعد از طلا نوبت لوازم آرایش و عطر شد که واقعاً هم قیمت هاش مناسب بود و هم همه اجناسش اصل بودن .
یکم لوازم آرایش مورد نیاز بامارک لورئال فرانسه هم خرید کردیم که توصیه می کنم دوستان عزیزی که قصد خرید اینجور ملزومات رو دارن ، حتماً از فری شاپ فرودگاه خرید کنن .
ساعت رو نگاه کردم ، حدود یک ربع به 9 شب بودو دیگه وقت نشد بریم سراغ شکلات و خودمون رو فی الفور به گیت خروج رسوندیم که مسئولش که یه مرد سوری بود (باهاش خوش و بش کردم و ازش پرسیدم کجائی هستی) گفت اگر الان وارد گیت نشین ، گیت رو می بندم و به راحتی از پرواز جا می مونین که یکم لحنش جدی بود و خلاصه دیگه مجبوری رفتیم داخل . بعد از حدود 10 دقیقه هم گیت پرواز باز شد و رفتیم برای سوار شدن به هواپیما که برگشتمون بدون تاخیر انجام شد و بعد از خوردن شام در هواپیما ، در فرودگاه امام فرود آمدیم .
از اونجائی که ما با ماشین شخصی رفته بودیم فرودگاه (فرودگاه امام رو می گم) ، سریع بعد از گرفتن چمدان ها رفتیم در پارکینگ و سوار ماشین شدیم و بعد از پرداخت حدود 16 هزار تومان هزینه پارکینگ به سمت تهران حرکت کردیم که وقتی رسیدیم خونه ساعت 2 بامداد بود.
خوب اینجا دیگه سفرنامه که چه عرض کنم ، زندگی نامه من به پایان می رسه و تنها نکته ای که باقی می مونه اینه که وقتی برگه آبی رو از آفیسر گرفتم ، به جهت جو خوب و مفیدی که حاکم بود ، علیرغم اینکه اشاره کرده بودم که موقع ثبت نام اولیه یه اشتباهی توی اسم خانمم صورت گرفته ، خودم دیگه تو سفارت چک نکردم برگه آبی خانمم رو تا وقتی اومدم ایران و اینجا بود که دیدم متاسفانه یه غلط املائی توی نام خانوادگی خانمم هست که اصلاح نشده و بلافاصله بعد از فهمدین برای سفارت ایمیل زدم و برگه رو براشون اسکن کردم و فرستادم که منتظر جواب سفارت در این خصوص هستم . دعا کنین که این مشکل خیلی زود حل بشه ، چون یکم نگرانم کرده . نمی دونم کسی تجربه مشابهی در این خصوص داره یا نه؟ آیا بعد از مصاحبه بودن کسائی که توی برگه آبیشون اشتباهی باشه ؟ . ممنمونم از لطف و محبت همتون
ممنونم مهاجر سرا ، ممنونم مدیران محترم . از دوستان عزیزی که فقط می خونن و از مطالب نوشته شده دیگران استفاده می کنن هم تقاضامندم که بعد از خوندن این زندگینامه ، یکم همت به خرج بدن واطلاعاتشون رو بصورت دقیق و درست برای فری فری بفرستن تا همه با هم از اطلاعات خوب سایت بهره مند بشیم .
به نظرم اگر راز حمام شیخ بهائی که با یک شمع گرمای مورد نیاز برای استحمام افراد رو فراهم می کرد هنوز فاش نشده ، بخاطر همین کنس و خسیس بودن ما در ارائه اطلاعات به همنوعانمون هست !!! بیاین با هم بیشتر روراست باشیم .
ارادتمند همه شما ، سوم تیرماه یکهزار و سیصد و هشتاد و نه هجری شمسی (مدت نگارش این سفرنامه از تاریخ مراجعت از سفر حدود 2 هفته به طول انجامیده است)
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: farzad-it ، sepinod ، ParsTrader ، satusa ، SH1A2R3 ، ghorbat
(2011-07-07 ساعت 17:23)moraddad نوشته:  سلام بالاخره نوبت منم شد که سفرناممو بنویسم. البته من باب ادای دین به مهاجرسرا وگرنه شبیه بقیه به خصوص shahrooz59 هست (امروز با هم مصاحبه بودیم پشت سر هم و با یک افیسر)
ما(من و خانومم) برای هفتم جولای یعنی امروز مصاحبه داشتیم. از ایران ایر برای 3 جولای بلیط پرواز رفت و برگشت نفری 447 تومن گرفتیم.(البته از تهران به شیراز هم همراهش گرفتیم که نصف قیمت حساب کرد). هتل ERK رو برای یک شب تلفنی رزرو کرده بودیم 60 دلار با یه تخفیف 5 دلاری(همینجا از مهدی جمشیدی عزیز که برنده پارسال بود و الان دالاس هست تشکر میکنم که از سفرنامش خیلی استفاده کردیم). پرواز فقط یه ربع تاخیر داشت و وقتی رسیدیم از فرودگاه تا میدان کیزیلای رو با اتوبوس442 رفتیم. نفری 5 لیر گرفت. اینقدر با google earth ور رفته بودم که دقیقا میدونستم کجا دارم میرم. هتل ERK تا میدان کیزیلای 5 دقیقه راهه. وقتی اتاقو دیدیم خیلی تو ذوقمون خورد. خیلی کوچیک بود و 60 دلار نمی ارزید. البته به خاطر اسپیلیت هم بود که ما اصلا استفاده نکردیم هوا خوب بود.
صبح دوشنبه 4 جولای پیاده رفتیم مطب دکتر. قرار بود فقط 20 دقیقه طول بکشه ولی بیشتر از نیم ساعت شد(اینم بدی اعتماد زیاد به سفرنامه ها). ساعت 10 و نیم خسته رسیدیم مطب و تا 11 و نیم تموم شد (البته از من دو بار عکس قفسه سینه گرفت) بعد هم گفت 1 بیاین برای معاینه.
تا 1 رفتیم مغازه های اطراف رو سر زدیم که خانومم نگداشت کسی بی دشت بره خونه (شوخی میکنم ولی تو همون یک ساعت هم زیاد منو راه برد هم خرید کرد)
ساعت 1 رفتیم مطب خیلی سریع رفتیم پیش دکتر موقشنگ با همون سوالای همیشگی. فقط وقتی گفتم من آبله قبلا گرفتم پوز خند زد و کله ای تکان داد به معنی "باشه طلبت وقتی واکسنو خوردی میفهمی".
هردومون واکسن آبله رو خوردیم 280 چوق هم پیاده شدیم که با 90 تای صبح شد 370 چوق. به ما گفت عصر 4 شنبه بیایم برای جواب که وقتی رفتیم به من گفت باید دوباره عکس بگیری. رفتم طبقه سوم دوباره عکس گرفتم. خانومه که عکس میگرفت گفت قفسه سینه تو بزرگتر از اون دستگاهی بوده که طبقه 5 گرفتی (بزن به تخته بگو ماشالا Wink) خلاصه تا 5 و نیم هم آماده شد دوباره رفتم مطب پاکت جواب رو گرفتم.
دو روز مونده به مصاحبه رو توی مغازه ها و کوچه پس کوچه های اطراف کیزیلای و یه سری هم آنکامال قلم پا خورد کردیم و مبالغی هم پیاده شدیم Big Grin
راستی روز سوم توی گشت و گذار خریدیمون هتل اذیلهان رو دیدیم که چون نسبت به قیمت 54 دلاریش از ERK بهتر بود اومدیم اذیلهان.
مردم آنکارا خیلی مردم خوبین ولی حیف که انگلیسی بلد نیستن. باور کنین تو این چند روز هیچی اندازه این موضوع خون به جیگر ما نکرد.
اجناس هم که واقعا گرون بودن گرچه به فصل حراجش هم خورده بودبم.
صبح 5 شنبه موعود هم رسید و طبق معمول اینقدر دیر اومدیم بیرون که دو قدم راه رو با تاکسی اومدیم (5 لیر). وقتی رسیدیم 8 و ربع بود و تا گذروندن 3 تا صف طولانی 11 و نیم با برگ آبی معروف اومدیم بیرون.
مصاحبه 3 دقیقه ای ما شامل دو سوال کارتون چیه؟ و سربازی رفتی؟ بود. فقط همین. من هم اسپانسر داشتم هم برگه بانک 42 هزار دلاری که چون مدارک اسپانسر به موقع به دستم نرسید فقط همین برگه بانک رو دادم که فقط یه نگاه بهش کرد و چیزی هم نگفت. احتیاجی هم به اسپانسر نشد.
یه نکته یادم رفت بگم. تو سفرنامه ها دیده بوذم به اکثر بچه هایی که مدرک لیسانس به بالا دارن فرم 9 سوالی میدن و رزومه میخوان من 2 هفته قبل از مصاحبه با بقیه مدارکم هر دو رو فرستادم و موقع مصاحبه دیدم داره از روی فرم 9 سوالیم میخونه. شاید برا همین دیگه نداده نمیدونم.
راستی اگه تابستون برا مصاحبه میاین با خودتون لباس گرم بیارین چون سرمای کولرهای سالن انتظار داشت همه رو وادار به حرکات ورزشی برای گرم شدن میکرد. طفلک خانومم با کلی لباس و مانتو و روسری داشت یخ میزد.
این 3 روزی هم که مونده برگردیم ایران نمیدونیم چکار کنیم.......
اینم سفرنامه من. اگه حس کردین یه جوریه به خاطر این بوده که بخشی از دفترچه خاطراتم بود که گزینشی اینجا آورده بودم.ببخشید به خوبیه خودتونBig Grin

با آرزوی کلیر شدن همه منتظران و موفقیت همه دوستان

(2011-07-08 ساعت 16:43)moraddad نوشته:  بازم سلام. من زود سفرنامه نوشتم برا همین مجبورم دوباره بهش اضافه کنم.
آخه یه چیزایی دیدم حیفم اومد نگم. درباره دو تا از ایرانی ها و ایرانی دوست های آنکارا.
از روز اولی که اومدم دندون درد گرفتم و هنوز هم دارم حتی قویترین مسکن ها هم چاره اون نکرد. دیروز قرص ژلوفنم که خیلی هم اثرا نداشت تموم شد و درد تا مغز سرم پیشروی کرده بود و دلم میخواست سرم رو به دیوار بزنم، رفتم بیرون و تا کیزیلای دنبال داروخانه گشتم. در خیابان ضلع غربی کیزیلای که پر از مغازه خوردنی فروشی است و ورودی اون چند تا تلفن عمومیه (روبرو پل هوایی روی خیابان آتاتورک) یه داروخانه دیدم رفتم تو و گفتم کسی انگلیسی بلده؟ گفت ایرانی؟ گفتم yes . اشاره به یکی کرد اومد جلو. گفت سلام . گفتم شما ایرانی بلدین صحبت کنین؟ گفت بابا همشهری هستیم. (اسم این آقای نازنین حدودا 30 ساله سید حامد سجادیه که مدیر داروخانه است)گفتم چه خوب. من دارم از دندون درد میمیرم ژلوفنم هم تموم شده. گفت فولیک اسید بهتره ولی بعد یه بروفن 600 داد گفت خیلی قویه روزی بیشتر از یکی نخور. سرتون رو درد نیارم تا امروز از درد مُردم دوباره رفتم پیشش گفتم بیمارستان نشونم بده که حاضرم دارو و ندارمو بدم ولی راحت بشم. گفت دولتی که قبول نمیکنه ولی این بغل یه خصوصی هست که ویزیتش گرونه. بعد با همکاراش صحبت کرد. منو همراه یکی از کارمنداش فرستاد گفت دکتره با این رفیقه، ویزیتت میکنه. رفتم همراش به هوای اینکه چون دکتره پس انگلیسی بلده کلی به دکتره درباره اینکه درد تا کجاهای من که پیشروی نکرده و فقط یه کاری کن تا ایران طاقت بیارم حرف زدم نگو اصلا نفهمید من چی گفتم فقط یه ضربه به دندون من زد که اشکمو در بیاره و به ترکی یه چیزی به رفیقش گفت درباره آنتی بیوتیک. پول ویزیت هم نگرفت Smile برگشتیم پیش آقای سجادی اونجا فهمیدم که لثه من چرک کرده. یه انتی بیوتیک هم به ما داد 10 لیر قیمتش بود که یک لیر مثل دفعه قبل تخفیف داد.
خیلی جالبه این ترکا با اینکه میبینن تو زبونشون رو نمیفهمی بازم پشت سر هم باهات ترکی حرف میزنن. البته خودمون هم گاهی همینطوریم. من خودم وسط انگلیسی حرف زدن با اینا یه جوری فارسی حرف میزدم انگار میتونه لب خونی کنهBig Grin
نفر دوم صاحب یه رستوران کوچیکه که 50 قدمیه اذیلهانه و اسمشو حفظ نمیشم تو مایه اکالیپتوسهBig Grin که تا فهمید ما ایرانی هستیم هم خیلی ابراز ارادت و محبت کرد هم سالاد همراه غذاشو مهمونمون کرد و گفت "ایرانی اکرام" دستشم گذاشت رو سینش یعنی خیلی دوستشون دارم. قیمت کباب ترکیش هم خوبه. یه ساندویچش 5 لیره و اگه پرسی بخوای که خودش میگه سرویس، بیشتر میده و 10 لیره. چایی هم فکر کنم نیم لیر میده.

اینم غصه حسین کرد شبستریه ما. سرتون درد اومد ببخشید.

(2011-07-09 ساعت 12:11)mkh_death نوشته:  سلام به همه بچه های گل مهاجرسرا
من هم به جمع منتظران پیوستم که هر چی فکر می کنم دلیلی براش نمی تونم پیدا کنم. من روز 6 جولای مصاحبه داشتم ولی به دلیل عدم ارسال مدارک به من گفتند برای بررسی مدارکت نیاز به زمان داریم و فردا بیا(شاید برگه آبی گرفتن من به این دلیل باشه)
به بچه هایی که این روزها یا ماه های آینده مصاحبه میرند این امید رو بدم که احتمال گرفتن ویزای یک ضرب خیلی زیاد هستش چون من خیلی ها رو تو این چند روز دیدم که یک ضرب ویزا گرفتند. خلاصه من روز پنج شنبه با یکی از دوستانم که ویزای خانوادگی بود رفتیم مصاحبه که پس از یک انتظار طولانی به من و دوستم برگه آبی دادند(سربازی نرفتم-مسافرت خارج از کشور نداشتم-کار دولتی هم نداشتم) Sad راستی این هم بگم وقتی که رفتم پول مصاحبه را پرداخت کنم برگه آبی در پروندم قابل مشاهده بود)
من نمی خوام سفرنامه بنویسم فقط می خوام یک چندتا تجربه خودم رو بنویسم:
1- آنکارا بر خلاف بسیاری از شهرهای ترکیه توریستی نیست ولی می تونین کلی خوش بگذرونید.
2-مراکز خرید مختلف تو این شهر هست که همه آشنایی دارند ولی الان تقریبا اکثرشون در حراج هستند که می تونید استفاده کنید.
3- من روز اول هتل ارگن رفتم که واقعا افتضاح بود و به کمک یکی از دوستان که به من خیلی کمک کرد به هتل EVKURAN در نزدیکی میدان کیزیلای نقل مکان کردیم که اتاق دو تخته برای ما شبی 75 دلار در اومد که من از تمیزی هتل خیلی راضی بودم ولی تا سفارت نسبت به هتل های دیگر فاصله دارد.
4- از شب های آنکارا استفاده کنید. من و دوستانم شب ها به خیابان Sakarya نزدیک میدان کیزیلای می رفتیم که پیشنهاد می کنم که اگر می خواهید کلاب برید به eski-yeni و passage یک سری بزنید. اگر به جاهای دیگری می روید مواظب دخترهای اطرافتون باشید ولی تو این دو جایی که من گفتم هیچ مشکلی وجود نداشت.
5- سعی کنید غذاهای اینجا رو امتحان کنید که ارزش دارد.
باز اگر مورد خاصی بود که احساس کردم به درد خواهد خورد حتما پست می کنم.

(2011-07-11 ساعت 20:48)shahrooz59 نوشته:  سلام به همه
من دیشب برگشتم . چون تو آنکارا سفرنامه رو به طور خلاصه نوشتم چند نکته مهم هست که اضافه میکنم:
1-معمولا روزی که مصاحبه دارید فردای آن روز مدارک شما تحویل UPS میشه و پس فرداش میرسه هتل تمام کسانی که من دیدم همینطور بودن مثلا ما 5شنبه مصاحبه داشتیم،جمعه ویزاها رو دادن UPS و شنبه تحویل گرفتیم. (UPS فقط 1 شنبه ها تعطیله)پس کسانی که احتمال میدن پروازشون با این برنامه جورنشه بهتره برگشتشونو OPEN بگیرن وگرنه دفتر ایران ایر اونجا 50 دلار پیادشون میکنه .
2-هتل بیوک ارشان:این هتل یا بهتره بگم مسافرخونه مزایا و معایبی داره که من چند تاشو میگم . خود من روز اول با دیدن اونجا حسابی شاکی شدم و از لیدرمون خواستم فردا صبح هر جور شده هتل مارو عوض کنه ولی بعد به دلایلی که میگم نظرم عوض شد . معایب این هتل اینه که اتاقاش مثل یه هتل 3ستاره نیست،کولر نداره و خیلی قدیمیه صبحانه گرم نداره (کره،مربا،پنیر،خیار،گوجه،کالباس،تخم مرغ آبپز و چای....همین) اما محاسن بعد از اعتراض ما رزوشن اتاق ما رو عوض کرد و یه پنکه هم به ما داد و من بعدش فهمیدم چون آنکارا یه منطقه سردسیر هست بجز 2 ماه دیگه از کولر استفاده نمیکنن تو همین 2 ماهم مثلا روزی که هوای تهران 44 بود اونجا بین 25 تا 30 بود و شب که پنجره رو وا میذاشتیم با پنکه کارمون راه می افتاد.نکته مهم اینه که رزوشن ها فارسی حرف میزنن واین خیلی مهمه چون تو ترکیه هیچکی انگلیسی بلد نیست و اگه ترک نباشی کارت زاره . دیگه اینکه هتل اینترنت وایرلس داره در صورتی که من اونجا دیدم بعضی هتل های 4 ستاره هم اینترنت درست حسابی نداشت ولی من تو این یک هفته دائما آن بودم فقط یه نکته اگه اتاق شما طبقه 4 یا 5 باشه شاید تو اتاق نتونید کانکت شید و مجبور شید بیایید تو لابی ولی من که طبقه دوم بودم هیچ مشکلی نبود واسه همین از همون اول بگید اتاق رو در طبقه 1 یا 2 میخواید و اونا هم بدون هیچ مشکلی قبول میکنن. بعد اینکه تو این هتل پر ایرانیه و همیشه تو لابی چند نفر سمینار گذاشتن و شما نه تنها حوصلتون سر نمیره بلکه از تجربیات دیگران هم استفاده میکنید خود من که خیلی چیزا یاد گرفتم.مسئله بعدی مرکزیت این هتله طوری که هم به مترو نزدیکه هم اینکه اطرافش پر از رستوران و فروشگاهه.من کسانی رو دیدم که بعد از یکی دو روز از هتل های دیگه اومدن اونجا........... فکر نکنید من از این هتل پورسانت میگیرم فقط دوست دارم تجربیاتمو به شما بگم و شما در انتخاب هتل مختارید...
3- تلفن: متاسفانه بعضی دوستان که اطلاع ندارن موبایل ایرانشون رو اونجا روشن میذارن و نمیدونن که به محض ورود به فرودگاه ترکیه یه اس ام اس واسشون میاد که رومینگشون فعال میشه و 25 هزار تومان براشون هزینه داره هزینه مکالمه و اس ام اس هم که سرسام آوره . سیم کارت ترک هم نخرید چون گرونه وهزینه مکالمش بالاست شما به راحتی میتونید با رفتن به کیوسک روزنامه فروشی که همه جا هست فقط بگید (تلفون کارت) و اون شخص یه کارت تلفن 4 یا 5 لیری به شما میده که میتونید 17 -18 دقیقه با ایران حرف بزنید و تو خود هتل هم باجه تلفن هست و میتونید از همون جا زنگ بزنید مارک (الو کارت) 5 لیره و به صرفه تره .............
کرایه ها: از هتل تا سفارت میشه پیاده رفت ولی من چون بچه داشتم با تاکسی رفتم از هتل تا سفارت رفت 5 لیر برگشت 6 لیر دادم و تا مطب دکتر رفت 7 لیر برگشت 6 لیر دادم.
نکته : من اونجا چند نفر رو دیدم که آژانس بابت کارای مدیکال نفری 60 دلار ازشون گرفته بود به هیچ وجه این پولو ندین چون خیلی راحت با 10 - 12 لیر میتونید برید و برگردید و اونجا هم انگلیسی و کمی فارسی بلد هستن و کارتون راه می افته
نکته : کسانی که از تهران به فرودگاه میرن میتونن با شماره 1833 تماس بگیرن و درست در ساعتی که خودتون میخواید تاکسی ویژه فرودگاه امام میاد دنبالتون و هزینه اش هم خیلی به صرفه است مثلا من با سمند رفتم تا فرودگاه و 20 هزار تومان گرفت در صورتیکه دوستانی رو دیدم که 30 تومن هم داده بودن...
نکته : ترجمه ها نیازی به تائید دادگستری و وزارت امور خارجه ندارن من خودم دو نسخه ترجمه کردم یکی با تائید و یکی بدون تائید و بدون تائیدها رو با پست 15 روز قبل فرستادم و اونجا دیگه هیچی ازم نخواست و فقط پول اضافی دادم ........(فقط یادتون باشه کسانی که متاهل هستن باید2 نسخه ترجمه سند ازدواج بفرستن)
نکته:درست سمت راست هتل بیوک ارشان یه ساختمون هست که بالاش نوشته METROPOLL بعضی دوستان فکر میکردن اونجا مترو هست ولی اون یه سینمای خیلی مجهزه که 6 تا سالن داره و یکی از سالنها 3D هست و من یه فیلم اونجا دیدم و حسابی از سیستم صدای فوق العاده اون لذت بردم من که تو ایران همچین تجربه ای نداشتم شما رو نمیدونم فقط یه نکته حتما صندلیتون رو وسط سالن انتخاب کنید تا حسابی از صدای دالبی لذت ببرید (اگه زود بلیط بگیرید میتونید خودتون جاتونو انتخاب کنید) حتی میتونی صبح برید واسه 8 شب بلیط بگیرید
اگه چیزی یادم افتاد اضافه میکنم . سوالی بود در خدمتم

(2011-07-12 ساعت 14:38)sepinod نوشته:  دوستان عزیز سلام
مشغله ی کاری و انتظار سخت کلیرنس از همان روزهای اول دل و دماغی برایم نگذاشت تا سفرنامه بنویسم ،از این رو به خود وعده دادم به محض کلیر شدن این کار مهم را انجام بدهم و نکاتی که شاید به کار دوستان منتظر مصاحبه بیاید را عنوان کنم.اما ظاهرا کلیر ما فعلا قصد روشن کردن چشم و دل ما را ندارد پس من هم تصمیم گرفتم تاخیلی دیر نشده ،تجربه ی مصاحبه ی خودم رو بنویسم .عذر مرا در تاخیر پیش آمده بپذیرید.
من قبل از مصاحبه اصلا استرس نداشتم و از این اطمینان خاطر ،دل نگران بودم.ما مصاحبه بسیار سختی داشتیم.در روز مصاحبه که سه شنبه بود از دوستان مهاجرسرایی،دوست عزیزم زهره 36 با ما بود.و زودتر از ما مصاحبه شدند و برگه آبی گرفتند و اما تفاوتی در کیس ما با بقیه بود و این که فقط از من پول گرفتند و انگشت نگاری کردند،و از همسر و فرزندم خیر.و این منو نگران کرد چون دلیلش رو نمی دونستم.تا این که برای مصاحبه شمارمون اعلام شد.من در مورد این قضیه از آفیسر پرسیدم و گفت خودم می دونم.آفیسر یک خانم جوان آمریکایی بود.خیلی عجول و عصبی به نظر می رسید (من اسم شناسنامه ایمو تغییر داده بودم و حکم دادگاه مصادف بود با زمان ثبت نام لاتاری،اما من چون هنوز شناسنامه ام عوض نشده بود ،به همین خاطر با همان اسم شرکت کردم اما پس از قبولی ،خوب من شناسنامه ام عوض شده بود و به ک سی سی زنگ زدیم و مساله را گفتیم و فرمها را با نام جدید ارسال کردیم.ترجمه ی حکم دادگاه و شناسنامه را هم به اضافه یک نامه ،یک هفته بعد ارسال کردیم.ولی هیچ وقت بهشون ایمیل نزدم)آفیسر روی همین مساله دست گذاشت و بسیار با برخود تند و عصبی گفت چرا الان اقدام به این کار کردی؟من هم توضیح دادم و بعد نا خودآگاه گفتم:قبلا قانون اجازه نمی داد اما جدیدا می شه این کار و کرد.گفت:می تونی این قانون و برام بیاری که در دل گفتم وا نفسا چی گفتم امیدوارم تو درد سر نیفتاده باشم و در جواب گفتم خیر من دسترسی به این قانون ندارم.خلاصه کلی منو گیج کرد و سوال اندر سوال.در ضمن براش توضیح دادم که من به ک سی سی اطلاع داده بودم که گفت پس چرا نوشته مشخصات مطابقت نداره .و گفت شما در یک زمان دو اسم داشتی و این شرایطو داشتی که با دو اسم شرکت کنی.چیزی که هیچ وقت بهش فکر نکرده بودم.خلاصه پس از 20 دقیقه بحث و توضیحات من ،از همسر انگشت نگاری کرد و شغلش رو پرسید از من هم همین طور.و اینکه اسپانسر با شما چه نسبتی داره؟بعد گفت مدارکتون کامله و من مجاب شدم که شما اون موقع شناسنامت عوض نشده بود.اما خوب باید با واشنگتن صحبت کنم و دوبار این گفته را تکرار کرد و گفت برو برای همسر و فرزندت پول واریز کن.واقعا نبردی سخت بود و من تازه فهمیدم ما تا یک قدمی ریجکت شدن بودیم ،نه اشتباهی کرده بودیم و همه چیز رو هم با دقت و صداقت تام وتمام انجام داده بودیم.به هر حال به ما یک برگه ی آبی داد و گفت در فاصله ی یک تا دوماه یکیتون بیاد ویزا بگیره.تا امروز هم پنجاه و چند روزی می شه که ما منتظریم حالا نمی دونم واقعا چی میشه.اصلا کلیر خواهیم شد یا نه....؟؟؟
این هم از سفرنامه ی من فقط امیدوارم این پروسه برای همه ی ختم به خیر بشه

سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: bfarhadm ، zohreh36 ، rayan.s ، shayanm ، zohre61 ، ParsTrader ، satusa ، SH1A2R3 ، ghorbat
(2011-08-04 ساعت 21:53)nima.nabizadeh نوشته:  بازم سلام به همه دوستان گل مهاجر سرایی،

هر چی‌ خواستم صبر کنم که وقتی‌ برگشتم براتون سفر نامه بنویسم طاقت نیاوردم،و هم اکنون من و لبتاپم از سقف آویزون شدیم از خوشحالی و بماند که لب‌تاپ هم هم جوگیر شده هی‌ گیر‌های الکی‌ میده،فکر کنم بوی نو شدن شنیدهBig Grin,گفتم شاید اینجوری بهتر بتونم دینمو به سیت ادا کنم،اگر این پست غلط املائی زیاد داره ببخشید چون از سایت بهنویس دارم تبدیلش می‌کنم.

خوب همون طوری که گفتم سفر من خیلی‌ اسون تر از اون چیزی بود که بخوام در مورد روندش چیزی بنویسم،من فقط می‌خوام یک سری نکاتی‌ را بگم که به راحت تر بودنتون تو سفر کمک کنه.

اول از همه میریم سراغ بحث تلفن،همهٔ دوستان راهی‌ مختلفی‌ را برای ارزون تر شدن گفتن،ولی‌ من امروز می‌خوام یه راه بهتون بگم که از همه کم هزینه تر هست:دوستانی که هتلشون اینترنت رایگان داره بهترین راه این هست که اگر آشنایی در خارج از کشور دارن یک ID در SKYPE بسازن و بگن براشون پول بریزن توش که بتونن زنگ بزنن،اس‌ام‌اس هم که باهاش بدین تعقیبن ۵۰ تومن در میاد پاتون،

مان روزی که واسه مدیکال رفتم به یک آژانس برخورد کردم که یک سری راهنمایی‌ ازشون گرفتم به همراه یک سری بروشور که ۱۰ $ برام هزینه برداشت که فقط ۳ صفش به درد میخورد که من اینجا براتون گذاشتمش،ولی‌ خوب این ۳ صفحه خیلی‌ خوب هست و خیلی‌ به درد بخور هست،که به محض اینکه برگشتم به صورت pdf و نسخه با کیفیت ترشو براتون میزارم،بهتون توصیه می‌کنم حتماِ حتما بخونیدشون،

از ادمین‌های سایت هم تقاضا می‌کنم این ۳ صفحه را یک جای سر دست تر برای دوستان بزارن،که همه بتونن استفاده کنن.

برای خرید ظاهراً اینجوری که من پرسیدم همه میگم از kizilayi خرید نکنید بهتر هست و از anka mall خرید کنید الانم واسه دوستایی که میخوان بیان بهترین فصل خرید هست(مخصوصاً برای دوستان مارک باز) و تمام فروشگاها %۷۵ حراج زدن.

و اما یک نکته واسه روز مصاحبه،

بعضی‌ از دوستان از برخورد بد افیسر‌ها گله کرده بودن،که من واقعا چنین چیزی ندیدم،و بسیار بسیار خوش برخورد بودن،

حتا یکیشون بود که یک آقایی بود هرکی‌ میرفت پیشش نمیدونم براشون جوک میگفت یا چی‌؟؟؟همش هی‌ میخندیدن و هی‌ شوخی‌ میکرد با همه که من هی‌ خدا خدا میکردن که مصاحبم با اون بیفته که نیفتاد،و یک خانمی بود که خوش برخورد بود اونم خیلی‌ ولی‌ خوب یه کم جدی تر از اون آقاهه،که خدارو شوکر اونم بهم یک ضرب ویزا داد و بد از سر جاش بلند شد و بهم تبریک گفت.

در مورد زبان انگلیسی باید بگم که بعضی‌ جاها واقعا کار راه بنداز هست ولی‌ تو خیابون معمولان کاری از پیش نمیبره چون ترکا وضع زبانشون خیلی‌ خراب اینجا هرچی‌ می‌پرسی‌ ترکی‌ جواب میدان و کم پیش و بیشتر باید سعی کنی با زبون ایما و اشاره حالیشون کنی‌،و کم پیش میاد که یکی‌ پیدا کنی‌ که خوب بتونه انگلیسی صحبت کنه

و نکته آخر:یک آقا پسر ایرانی‌ اومده بودن اونجا که کیسشون reject شد،و اون آقاهه هم خیلی‌ سعی‌ میکرد بهش دلداری بده ولی‌ در نهایت گفت از دست من کاری بر نمیاد امیدوارم که سالهای آینده ببینمتون،و دلیش هم این بود که این آقا آخرین مدرک تحصیلیشون دیپلم هنرستان بود و دانشجو بود ولی‌ دیگه هیچ مدرکی‌ نداشت،یعنی‌ آخرین مدرکش دیپلم هنرستان بود،دوستانی که این شرایطو دارن حتما دنبال یک سابقه کار خوب بگردن

خوب اینم از سفر نامه من ببخشید اگر کوتاه بود ولی‌ امیدوارم مفید واقع شده باشه

اینجا الان ساعت ۸:۰۰ pm به وقت آنکارا هست و منم الان می‌خوام برم به سلامتی همهٔ ممل امریکایی‌های گل مهاجر سرایی و ویزای خودم یک beer بزنم

حتما فایل‌های پیوست شده را مطالعه کنید...

با آرزوی موفقیت برای همهٔ دوستان

(2011-08-05 ساعت 23:55)tata63 نوشته:  خوب نوبت نوشتن سفرنامه من شد! اول تشكر ميكنم ازهمتون به خاطر اينكه من كلي از اطلاعاتمو در مورد مصاحبه و آنكارا از سفرنامه هاي شما متوجه شدم، ممنونم
همين طور از mitra.p كه شماره عباس رو به ما داد مرسي عزيزم
همين طور farnaz82 كه خيلي كمكم كرد

نامه برنده شدن من مال مي 2010 بود كه پسر... همسايمون برداشته بودش جاي بنده! و آپريل 2011 تازه نامه به صورت جوييده شده به دست من رسيد و فرصت ارسال فرم خيلي كم بود براي همين يه سري اشتباهات توي فرمم پيش آمد از جمله اينكه سال ازدواجمون و سال فارغ تحصيلي و كارم رو همه رو يك سال اشتباه زده بودم كه از قرار چندان مهم نيست حالا ميگم چرا و همين طور مادرم سيده كه چون ما هيچوقت نمي نوشتيم! منم ننوشته بودم ولي همشون رو درست كردمو با يه نامه به همراه بقيه مدارك فرستادم آنكارا

ما روز 31 آگوست يعني همين يكشنبه پرواز داشتيم كه متأسفانه پروازمون با 4 ساعت و 15 دقيقه تأخير پريد! ديگه همه اشكشون درآمده بود! ولي خوب با خيليا آشنا شدم از كيس نامزدي و دانشجويي گرفته تا لاتاري! خيلي هم سفر دومشون بود و براي گرفتن ويزا آمده بودن
ما براي هتل به هر آژانسي زنگ ميزديم نسبت به عباس قيمت پرت ميداد! بنابراين با سبك سنگين كردن همه مسائل اعم از هتل و رفت وآمد از فرودگاه تا هتل، رفتن به دكتر و سفارت ترجيح داديم با عباس هماهنگ كنيم كه خيلي خيلي هم از كارمون راضي هستيم! يعني عباس عالي بود از نطر ما! به هرحال هر كي يه اخلاقي داره به نظر من به اطمينان و آرامشش خيلي مي ارزيد! و يه سري چيزهاي ديگه كه در طول سفرنامه اشاره ميكنم! براي هتل هم مارو برد هتل سگمن كه واقعاً هتل تميزي بود، اينترنت رايگان هم داشت، فقط شب اول اسپيليتش خيلي بد كار كرد كه اونم همسرم گفت آمدن درستش كردن و ديگه مشكلي نداشتيم! آرايشگاه هم داره كه من براي براشينگ ازش استفاده كردم فقط چون صبح خيلي زود آمد 5 لير بيشتر گرفت كه بازم به پول ايران زياد نبود!
در مورد انگليسي بلد نبودن تركها هم بايد بگم من اصلاً فكر نمي كردم اوضاع اينقدر خراب باشه! فكر ميكردم مثل من زياد وارد نيستن! Big Grin يعني در حد اعداد هم چيزي نمي دونن! هيچي! فقط با پانتوميم! يكي از خانوما رفته بود داروخونه قرص سردرد ميخواست بعد از كلي پانتوميم بهش شامپو ضد شوره داده بودن!!! Smile)))
وقت آرايشگاه و همه اينا همش با علامت و اشاره، بنده خداها هيچي انگليسي بلد نيستن ولي خيلي مهربونن و تا جايي كه بتونن كمك ميكنن! حتي يه دفعه از يه نفر ما سؤال پرسيديم متوجه نميشد با موبايلش زنگ زد دوستش كه انگليسي بلد بود تا با همسرم صحبت كنه!
بگذريم
در مورد مديكال بايد بگم ما هيچ كاري نكرديم همه كارهارو خود عباس انجام ميداد و فقط مارو وقتي احتياج بود صدا ميزد،( و چون خودش تركه خيلي بهتر از ليدر تورها هستش) آزمايش خون و عكس قفسه سينه رو هم دو نفر 95 دلار شد! و معاينه نفري 70 دلار كه براي ما واكسن هم نزد و گفت كارتتون تكميله! يه اتفاق جالب هم اين بود كه ماهايي رو كه عباس برده بود خانوم دكتر اونگان ديد و ويزيت كرد! ولي بقيه رو اونگان داشت ميديد! Big Grin
ازتون بيماري هارو مي پرسه و خودكشي و تتو وصرع، سرطان و فشار خون و.....چيز خاصي نداره معاينش!
جوابشم فرداش آماده شد.
و اما مصاحبه من روز چهارشنبه كه مصاحبه داشتيم تو خود تركها آدمي كه با دمپايي آمده باشه هم ديدم، منظم بودن خوبه ولي فكر نميكنم خيلي نوع لباس اهميت داشته باشه در هر صورت همسرم كت و شلوارو كراوات پوشيده بود منم شوميز( پيراهت آستين سه ربع زنونه ) و شلوار پارچه اي!
دم در بعد از اينكه كيفم از ايكس ري رد شد، شروع كرد كه تو كيفت مموري داري؟؟ گفتم نه! گفت هارد؟ گفتم نه! گفت: كول ديسك! گفتم : نه يه دفعه يادم آمد كه تو زيپ كيفم كول ديسكت بوده و من يادم رفت تحويل بدم كه عرض خواهي كردم گفتم يادم رفته بود و دادم بهش كول ديسكو، خلاصه هيچي ازين قبيل همراهتون نباشه! زياد هم معطل نشديم چون سومين مطاحبه بوديم! خانومي كه مدارك رو تحويل ميگرفت يقيناً ايراني بود! شناسنامه، كارت ملي، سند ازدواج، كارت معافيت همسرم رو ازش پرسيدم نميخواين كه گفت نه! مدرك تحصيلي من رو هم گرفت! ولي ترجمشو نخواست! و صورت حساب بانكي
داخل سالن كه نشستيم شمارمون نمايش داده شد كه يه خانوم بسيار بداخلاق بود كه همين خانوم دفعه بعد پول رو هم ازما گرفت! خيلي گوشت تلخ بود، طوري كه همسر من هنوز شوخي ميكنه ميگه شبها ياد اين خانومه مي يوفتم خوابم نميبره! Big Grin  خلاصه بگذريم بهم گفت ترجمه ديپلمتو بده كه گفتم ترجمه ديپلممو همراهم ندارم! دوباره گفت ديپلم ديپلمتو ترجمشو بده! گفتم الان همراهم نيست! يه دفعه فهميدم منظورش مدركمه و خدارو شكر سريع ترجمه مدركمو بهش دادم! به اشتباه فكر ميكردم منظورش ديپلم دبيرستانه!
بعد از اين شمارمون اعلام شد درواقع نمايش داده شد براي انگشت نگاري كه مسئول مربوطه خيلي خوش اخلاق بود و با همسرم هم شوخي كرد! و بعد از اون هم همون افيسر بداخلاق پول رو گرفت! ودر آخر شمارمون اعلام شد براي مصاحبه كه در كمال تعجب خيلي از ما سؤال پرسيد ولي خيلي دوستانه، يعني حرف زدنمون بيشتر شبيه گپ بود و خيلي هم گفت و خنديد! همون آفيسر معروف كه ريشش آنكارد شده هستش و بعضيا بهش ميگن ريش قرمزي آفيسر مصاحبه ما بود كه همه مصاحبه رو اينجا براتون مي نويسم!
اول سلام و احوال پرسي و خوش آمد گويي بود!
بعدش گفت من يه سري جمله هارو ميگم شما تكرار كنيد كه من قبل از خوردن قسم گفتم من فرمهامو اصلاح كردم و براتون فرستادم! گفت كجاش!؟ يه نگاه به فرم زير دستش كردم ديدم همون فرم آپريل كه اولين بار زده بودم براشون دستشه!!!! دوباره گفتم من فرمهاي جديد رو براتون فرستادم با يه نامه روش! گفت: لطفاً بگو اشتباه چي بوده؟!
من: سال ازدواجمون 2005 بود اشتباه 2004 خورده! كه سريع درستش كرد، گفتم سال تحصيل و كار هم اشتباه بوده كه اصلاً و اسم مادرم! كه اين كلمه رو كه گفتم سريع سرش رو بلند كرد و نگاهم كرد كه گفتم سيده ....هست، سيد موروثيه من ننوشته بودم كه خودش درست كرد و دوباره من گفتم من فرمهارو اصلاح كردم و با يه نامه براتون فرستادم!!!
آفيسر: يه لحظه بزاريد من چك ميكنم! كه شروع كرد با كامپيوترش كار كردن كه من ديگه نمي ديدم چيكار ميكنه! يه دفعه گفت: بله بله اينجاست! من نديدم! درستش كردم!
دوباره آمد قسمو شروع كنه كه من گفتم عذرخواهي كردم و گفتم يه چيز ديگه هم بگم كه خندش گرفته بود گفتم نامه اي كه سفارت انكارا برام فرستاده تولد همسرم به جاي 12 مارس ، زده شده 11 مارس!
آفيسر با خنده: تبديل تاريخ شما به تاريخ ميلادي خيلي آشغاله!!!!! 
اين حرفش باعث شد ما خندمون گرفت و وقتي خنده مارو هم ديد ديگه قهقهه زد! گفت آره اينا مهم نيست! پيش مياد!
ديگه بعدش قسم رو گفت كه خيلي با دقت هم به صورت همسرم هم من نگاه ميكرد!
آفيسر: شما الان چيكاره اي؟؟
من: در حال حاضر خانه دار
آفيسر: توي فرم خوندم كار ميكرديد، چيكاره بوديد؟؟
من: منشي
آفيسرك چرا منشي؟؟ گرافيك خوندي، چرا منشي بودي؟؟
من:كاري كه ميخواستم گير نيوردم
آفيسر: آها! بازار اين رشته تو ايران خرابه!؟
من: كلاً بازار هر كاري تو ايران خرابه!
آفيسر سر اين حرف من دوباره كلي خنديد!

من تو سفرنامه ها خوندم اكثراً از كيس اصلي سؤال مي پرسن ولي براي من از همسرم هم سؤال پرسيد كه
آفيسر رو به همسر: شما چيكار ميكني؟؟ يه ذره توضيح بده!
همسرم: من...............هستم
آفيسر يه جوري نگاه كرد كه يعني متوجه نشده! دوباره همسرم بيشتر توضيح داد و باز كرد موضوعو كه گفت مرسي بعدش گفت: شما سربازي رفتي؟؟ همسرم: خير من معاف شدم
آفيسر: معافيت چي؟؟ همسرم:معافيت پزشكي آفيسر با خنده: شما خيلي سالميد! چطور پزشكي؟؟
همسرم: از اون سال خريد ممنوع شد، پدر من براي پسر اون سرهنگ يه كاري انجام داده بود، اونم يه دفعه افيسر پريد تو حرف همسرم: اونم شمارو معافيت پزشكي كرد؟؟ همسرم: بله و دوباره كلي دوتايي سر اين موضوع خنديدن! و آفيسر همين طور كه مي خنديد گفت اين اتفاق گاهي مي يوفته!
اين همون چيزي بود كه من ميترسيدم براشون قابل درك نباشه كه تو تاپيك سؤالها هم مطرحش كردم، كه شكر خدا كاملاً باهاش آشنا بود و حتي رنگ كارتهارو هم مي دونست!
دوباره شروع كرد به نوشتن يه سري چيزها تو كامپيوتر كه ما نمي ديديم و انگار يه دفعه يادش امده باشه رو به من گفت: راستي! شما براي چي ميخواين بريد امريكا من: براي زندگي و ادامه تحصيل
آفيسر: چه خوب!
آفيسر رو به من : شما تا حالا امريكا رفتي؟؟
من: نه!
آفيسر: كسيو داري؟؟
من: الان كسيو ندارم، ديدم داره همين طور نگاهم ميكنه، ادامه دادم كه عمم اونجا بود ولي الان ايرانه( پدرم هم اونجا بود كه من نگفتم چون مال قبل تولد من بودش)
آفيسر: مشكلي نيست
دوباره يه سري تايپ كرد و از توي پرونده ما نه از يه ميز ديگه برگه آبي رو آورد و گفت : شما مداركتون كامله، هيچ مشكلي نيست! فقط به من يه آدرس بديد دفعه بعد كه يكيتون براي گرفتن ويزا آمد!
من: من الان كسيو امريكا ندارم آفيسر: مشكلي نيست، من فقط يه آدرس ميخوام كه همكارم وقتي وارد آمريكا شديد ازتون آدرس ميخواد! براي كارت هاي سبزتون! مي تونيد آدرس يه هتل يا مسافرخونه رو بدي! اصلاً مهم نيست!
مصاحبه ما اين بود، من حتي جمله هاي آفيسر و خودمون رو هم دقيقاً عين همون براتون نوشتم!
ما اسپانسر نداشتيم كه باز هم ازمون نخواست! سند خونه و... نداشتيم فقط حساب بانكي كه اونم زياد نبود نزديك 30000دلار بود
فكر كنم به جوونيمون رحم كرد! Big Grin البته فعلاً كه چيزي دستمون نيست! 
و چيز ديگه كه ما استنباط ميكنيم اينكه قرار بوده ويزامونو همون موقع بده چون كارت آبي توي پرونده ما نبود و از يه ميز ديگه برش داشت! فقط هم گفت دفعه بعد يه آدرس بياريد، فرم يا ..... هم ديگه نخواست! ولي چي شده، آيا حساسيت شغلي همسرم كه از اول هم عباس گفت شغلش براي اينا مهمه و چك ميخوريد باعث شد يا هر چي ديگه نمي دونم شايدم اشتباه كنم! در هر صورت ما الان به جمع منتظران پيوستيم! 

• هر چيزي كه به نظرم مهم بود براتون نوشتم اميدوارم به دردتون بخوره
• به خانومهايي كه حجاب دارن بايد بگم من روز مصاحبه خانوم محجبه هم ديدم، البته ترك بود
• براي خريد هم مي تونيد اطراف ميدون كيزيلاي رو بگرديد و هم مجتمع آنكامال كه من اين دومي رو تأييد ميكنم چون هم جنساش خوب بود و هم مارك هايي مثل زارا و مانگو و ماوي و .... خيلياي ديگه حراج واقعي خورده بودن و خيلي عالي بودن، ولي كلاً روي شيشه همه مغازهاشون الكي نوشته ايندريم! يعني تخفيف كه اطراف ميدون كيزيلاي خيلي از مغازه ها حراج نبودن ولي اين كلمه روي شيشه نوشته شده بود.
• طبقه چهارم آنكامال يك عالمه رستوران داره! از جمله مك دونالد و kfc كه واقعاً هم خوب بود، مك دونالد دور ميدون كيزيلاي هم هست!
• براي رفتن به آنكامال، اول بايد خودتونو به ميدون كيزيلاي برسونيد، سوار متروي رنگ قرمز كه با حرف M مشخص شده بشيد و ايستگاه چهارمش akkapru پياده شيد، همون جاست!
• براي تلفن به ايران هم ما از كارت تلفن استفاده كرديم!
• يه ذره دقت كنيد خيلي سريع مسيرهارو ياد مي گيريد
• راستي ما بليط برگشتمون يكشنبه بود كه ايران اير براي جا به جا كردنش نفري 50 دلار گرفت!!



(2011-08-06 ساعت 16:38)Iranian نوشته:  با سلام مجدد
سفرنامه ی من،

1- توضیحات کلی:
ما (من و همسرم) در تاریخ 31 جولای از تهران (فرودگاه امام) به آنکارا پرواز داشتیم. ساعت حرکت 17:15 عصر بود که ما در ساعت 21:30 عملا پرواز کردیم و حول وحوش ساعت 23 در فرودگاه آنکارا بودیم. خیلی راحت اتوبوس های فرودگاه به تعداد فراوان مسافران را تا مرکز شهر (ایستگاه Ulus) و همچنین تا ترمینال مسافربری (اتوبوس هایی که شما رو به شهرهای دیگر منتقل می کنند) آماده هستند. عزیزان هرموقع شب دیر هنگام و صبح زودهنگام رسیدید اتوبوس هست اصلا نگران نباشید. قیمتش هم برای هر نفر 10 لیر هست اگر هم لیر ندارین دلار آمریکا را می تونین بدین اصلا آدم های بدذاتی نیستند که بخوان پول بیشتری ازتون بگیرن. من 4-5 سال پیش ترکیه بودم و مقداری پول اونجا همرام بود ولی!!! اون پولو قبول نکردن چون پولاشون عوض شده بود. ما نفری 7 دلار در نتیجه 14 دلار دادیم. در ایستگاه Ulus پیاده شدیم چون هتلمون تقریبا نزدیک بود. از اونجا یه تاکسی گرفتیم 5-6 دقیقه ای دم درهتل بودیم 8-7 لیر دادیم به تاکسی. بنابراین سعی کنین از فرودگاه تا مرکز شهر رو با اتوبوس بیاین خیلی با صرفه است (خیلی با صرفه تر از ایران) و بعد از مرکز شهر اگه خواستین تاکسی بگیرین. چون اینجا تاکسی ها تاکسی متر دارن و شما نمی تونین باهاشون چونه بزنین سر قیمت (تا یادم نرفته خیلی راحت می تونین هنگام خرید از برخی مغازه ها تخفیف هم بگیرین). هتل ما جای خوبی بود در مرکز شهر یعنی Kizilay. خیلی راحت بودیم چون تا میومدیم بیرون به همه چی دسترسی داشتیم. حتی سفارت و مطب دکتر بهمون خیلی نزدیک بود. اگه میخواین خیلی صرفه جویی کنین حتی میتونین پیاده به این دو مکان خودتونو برسونین (البته از میدان Kizilay). اما با اتوبوس نفری 2 لیر میگیرن و دم در مطب و یا سر خیابان منتهی به سفارت شما رو پیاده می کنن.

2- آزمایشات پزشکی:
روال کار خیلی راحت بود. تقریبا همان چیزایی که دوستان قبلی گفتن درست بود. ولی یکی از عزیزان (فکر کنم tata) گفته بود که با اون دلال کارشون راحت تر پیش رفت. در مورد ما هم (که اصلا دلالی مارو همراهی نیمکرد) بی نهایت روتین پیش رفت. و ما اولین نفری بودیم که تست خون، عکس از سینه و .. ما تموم شد. ضمنا دکتر هم به دقت هم من و هم همسرم رو چک کرد. هیچ کدومون واکسن اضافی نزدیم و جوابش هم فرداش آماده بود. تنها چیزی که دوست دارم بگم این بود که نه منشی های دکتر و نه خود دکتر از نظر شخصیتی آدمای خوبی نبودن. اخمو، بداخلاق و تا حدودی بی ملاحظه.

3- مصاحبه:
روز مصاحبه تقریبا بسیار شبیه به آنچه که دوستان قبلی به خصوص tata گفتن بود. در وهله ی اول دم در سفارت صف های گرین کارتیها را جدا می کنن. پاس ها رو ازشون میگیرن و میبرن با لیستی که تو دستشون هست و مربوط به اسامی افراد اون روز هست چک می کنن و بهتون میگن که وارد سفرات شین البته از شما بازدید (گاهی بدنی) به عمل میاد. بهتره که اصلا اون روز وسایل اضافی نظیر دوربین، موبایل و ... همراهتون نباشه خیالتون خیلی راحته اینجوری. سپس خانومی مدارک رو از شما تحویل می گیره میگره میخواین مصاحبه فارسی باشه با انگلیسی؟ برهمین اساس هم به شما یک شماره میده و میگه اگه هر کدوم از این مدارکها را دو هفته قبلش به صورت پست و "اصلی" فرستادین دیگه نیازی نیست که اصلی اون رو بدین. اما کارت پایان خدمت، کارت ملی، قباله ی ازدواج، شناسنامه ها ور باید بدین. در مورد عکش خانوم ها اگر عکس باحجاب داریدو حتما باید گوش های شما نمایان باشد، ما موردی را مشاهده کردیم که با مشکل مواجه شد. وارد سالن انتظار می شین ظرفیتش 87 نفر (صندلی) هست. طوری صندلی ها رو چیدن که پشت شما به 7-8 باجه ی مصاحبه کننده می افته، و شما نمی تونین افراد مصاجبه شونده رو ببینین مگر این که سرتون و بچرخونین به پشت که معمولا چهره ی خوبی نداره (بخصوص اینکه دوربین های دارن شما رو می بینن). در این سالن 3 بار شماره ی شما خونده (نشون داده )می شه: یک بار برای انگشت نگاری (ابتدا 4 انگشت چپ، بعد 4 انگشت راست و بعد هم 2 انگشت شست). مرتبه ی دوم دادن پول برای هر نفر دقیقا 819 دلار و مرتبه ی سوم مصاحبه. فرد مصاحبه کننده ی ما هم همون پسر ریش قرمزی بود که tata63 گفته بود. تقریبا همون سوال ها، همون شوخی ها و جالب تر از همه اینکه موضوع معافیت همسر tata رو به من گفت و اینکه چطور معافی گرفتCool (حالا اگه تاتا خواستی بهم بگو بهت خصوصی میگم). سوالات زیادی از ما پرسید. منی که تا قبل از اون فکر می کردم زندگی حدود 10 سال در خارج، اخذ مدرک دکتری از معتبرترین دانشگاه های دنیا، سابقه ی کارهای علمی، سفرهای مکرر اروپا و آمریکا منو از سد کلیرنس میگذرونه تازه فهمیدم که اشتباه می کردم و تمام این مواردی که گقتم سبب شد تا من هم به جمع عزیزانی بپیوندم که منتظر باید بمونن. یک برگه ی آبی!! حالم گرفته شد و بهش گفتم گفت اصلا نگران نباش این یک فرایند اداری است و گفت"با توجه به نزدیک شدن ماه سپتامبر تلاش ما برای دادن جواب به شما دوچندان خواهد شد." ضمنا بهم گفت که تا فردای روز مصاحبه یک پرشسنامه ی 9 سوالی بهت ای میل میشه که اونا رو هم تو و هم همسرت پر کنین و به همرا CV هاتون برای ما بفرستین. پرسش نامه ها پرشدند (اگه می خواین بهتون می دم هیمنجا)، CV ها هم آماده اند. فقط یک درخواست ! عزیزانی که این پرسشنامه رو پرکردن می تونن تجربه ی خودشون به ما هم منتقل کنن؟ ممنون می شم.

در آخر ترک ها خیلی آدمای خوبی اند خیلی، اصلا فکرشو نمی کردم که این قدر مهربون باشن (فقط از مسولان مطب اعم از منشی ها و دکتر اصلا خوشم نیومد)

با آرزوی موفقیت برای شما


(2011-08-07 ساعت 14:49)Ehaqiqi نوشته:  سلام دوستان عزيز
بالاخره نوبت من شد تا سفرنامه ام رو براي شما عزيزان بنويسم شايد بعضي از دوستان بتوانند از آن استفاده كنم.در ابتدا از مسولين محترم سايت پربار مهاجر سرا تشكر ميكنم كه الحق و الانصاف كمك بسيار بزرگي به ما كردند.
سعي ميكنم خلاصه بنويسم و فقط نكاتي رو كه فكر ميكنم مهم هستند بگم.
در مورد آزمايشات مديكال
• نوبت گرفتن فقط بايد اينترنتي باشد چون روزي كه شما براي مديكال مراجعه ميكنيد و برگه پرينت نوبت رو از شما ميگيرند اون رو به همراه ساير مدارك درون پاكت قرار ميدهند تا ببريد سفارت.
• نياز نيست حتما كارت واكسن بين المللي از پاستور تجريش ببريد از همون شهر خودتون بگيريد كافيه.هرچند ما هم اطمينان نكرديم و با هزار مصيبت 2 بار تا تهران رفتيم.يكي از دوستاني كه با ما بود كارتش رو از همون شيراز گرفته بود و دكتر ازش قبول كرد.درضمن واكسن آبله مرغان هم نزده بود و وقتي به دكتر گفته بود در بچگي گرفتم ازش قبول كرده بود.
• اگر به هر دليلي قرص اعصاب يا آرامبخش استفاده ميكنيد به دكتر بگوييد استفاده نميكنم.در آزمايش خون تست نميشود.
• چون كارت واكسن كامل بود نفري 47.5 دلار براي عكس و آزمايش خون و 70 دلار براي معاينه.
نحوه مسافرت
ما روز سه شنبه با اتوبوس تهران آنكارا به مقصد آنكارا حركت كرديم.نفري 85000 تومان از شرگت گيتي سير يا گيتي پيما.درست يادم نيست.اولش به ما گفتند اتوبوس VIP هست و با امكانات كامل ولي جاي دشمنتون خالي.اتوبوس بسيار بدي بود.صندلي هاش زير پايي نداشت و تا آنكارا پاهاي من مثل كيسه بوكس ورم كرد.رفتار راننده و كمك راننده هم بسيار بسيار زشت و بي ادبانه بود.سيگار هم ميكشيدند.
يكي از دوستان هم با اتوبوس شركت همسفر اومده بود و راضي نبود.اگه بليط ديدار سير متعلق به مترو تركيه گيرتون بياد خيلي بهتره وصندلي هاش مونيتور داره و 24 تايي هست.البته ما نرفتيم فقط شنيديم.يكي از دوستان چند روز پيش با اين اتوبوس ها راهي شد اگه خبري گرفتم براتون ميزارم.
مصاحبه.
مصاحبه ما روز سه شنبه 2 آگوست بود و ما پنجشنبه قبل از اون براي مديكال رفتيم.جمعه جواب گرفتيم و 3 روز انتظار كشيديم براي روز مصاحبه.
از مسائل حاشيه اي مثل بيخوابي شب قبل از مصاحبه و غيره كه بگذريم صبح ساعت 7 به زور اقاي شوهر رو از تخت خواب بيرون كشيديم و ساعت 8 صبح دم در سفارت بوديم.
همسرم با كت و شلوار و كراوات و صورت اصلاح شده من هم با مانتوو روسري البته شيك و مرتب.
خلاصه رفتيم تو .من كه هم گرسنه بودم چون صبحانه نخوردم و هم خيلي خوابم مي امد يه چرتي زدم. بعد از كلي انتظار كه شماره هاي قبل و بعد از مارو اعلام كرد شماره ما ظاهر شد و رفتيم براي انگشت نگاري.
از من انگشت نگاري كرد ولي از همسرم نگرفت.تا يادم هست بگم كه من برنده هستم.بعد هم فقط از من پول گرفت نه شوهرم.ما به چيزي شك نكرديم و براي مصاحبه رفتيم .به زبان فارسي بود و يه خانم بود.كه بد نبود و كمي خشك و رسمي بود.
به هردومون گفت قسم بخوريد و فرمهاي منو داد تا امضا كنم.
ازم پرسيد چكاره اي گفتم بيكار و خانه دار.گفت قبلا جايي كار ميكردي گفتم بله ولي 1.5 سال پيش تموم شد.گفت كجا بود گفتم بيمارستان و همينظور پرسيد بيمارستانتون عمومي بود يا خصوصي. و از شوهرم پرسيد كه سربازي رفتي گفت نه و پرسيد كارت چيه؟گفت شركت خصوصي دارم.در ضمن رشته من مهندسي كامپيوتر بود و همسرم مهندسي برق.
خلاصه يه دفعه همه اين ها رو گذاشت كنار و گفت شما يه نقص مدرك داريد.نقص مدرك ما هم طوري بود كه نشان ميداد ما موقع ثبت نام اشتباه كرده ايم و گفت طبق قانون ،من كيس شما رو باطل اعلام ميكنم!!من مثل اسفند رو آتش پريدم بالا و گفتم نه من هيچ اشتباهي نكردم و براش توضيح دادم.كمي قانع شد و برگه زشت صورتي رو امضا نكرد.
و اما نقص مدرك ما
من به دلايل خصوصي نميتونم دقيقا بگم نقص مدرك ما چي بود ولي با توجه به كيس خودمون و يه كيس ديگه مواردي رو كه به نظرم مياد ذكر ميكنم.
اگر در ثبت تاريخ ازدواج در سند ازدواج با شناسنامه ها مغايرتي وجود داشته باشه يا اينكه قبل ازدواج كرده و طلاق گرفته ايد و همچنين اگر فرزندي داريد كه حضانت او در اختيار شما هست يا نيست و.... براي همه اينها بايد از دادگاه مدرك و نامه رسمي همراه با ترجمه بياوريد وگرنه براحتي رد ميشويد!!!!
خلاصه ما گفتيم از اين جريان اطلاعي نداشتيم و شما هم قبلا هيچ اشاره اي نكرده ايد و اون بنده خدا هم واقعا آدم با انصافي بود و حرف من رو قبول كرد.به من گفت ما از همسرتون انگشت نگاري نكرديم و پول نگرفتيم تا اگر كيس شما باطل شد شما پول بيخودي نداده باشيد و ضرر نكنيد.
به ما برگه آبي داد و در قسمت "وغيره"نوع نقص مدرك رو نوشت و گفت هر وقت مدرك رو آورديد ادامه پروسه انجام ميشه.
ما با حالتي مملو از شادي به خاطر كليرنس نخوردن و غم چگونگي فراهم كردن مدرك برگشتيم هتل.
با پدرم تماس گرفتيم و ايشان مدرك مربوطه را از منزل ما پيدا كردند و برامون اسكن و ايميل كردند.پرينت رو برديم به يكي از دارالترجمه هايي كه خود سفارت گفته بود.
اولش براي يه برگ A4 40 ليره و بعد 60 ليره خواست.در آخر هم گفت من اصل مدرك رو لازم دارم و اين كارو نميكنم.بريد پيش بيژن.
بيژن يه دلاله كه دفترش روبروي سفارته.برديم پيش اون و گفت فردا بيايد.جالب اينجاست كه فردا با پرداخت 50 دلار وقتي مهر دارالترجمه رو ديديم مشاهده كرديم مهر همون دارالترجمه اي رو داره كه از ما قبول نكرد!!!!!!!!!
ساعت 1 تا 1:30 دقيقه كساني كه برگه آبي دارند ميتونند برن تو سفارت.اين بار به شوهرم اجازه ندادن بياد تو و گفتند اگر لازم شد آفيسر زنگ ميزنه دم در و ما ايشون رو راه ميديم تو.من رفتم و از همون خانم ايراني يك شماره گرفتم و نشستم خيلي خلوت تر از صبح بود.شماره ام كه اومد رفتم پشت باجه.يه خانم زشت موقرمز و چشم آبي بود كه انگليسي حرف ميزد.
برگه مدرك و پاسپورت و برگ آبي رو گرفت و برگ سفيد يو پي اس رو بهم داد و گفت برو. نميدونيد چه حالي داشتم.بهش گفتم پس همسرم چي ميشه.گفت مگه اون هم ميخواد با شما بياد آمريكا؟گفتم بله ما با هم ميريم. ايشون مصاحبه نشده و پول هم نداده.گفتش برو بنشين تا نوبتت بشه.بعد از چند دقيقه اسم منو تو بلند گو خواندند.تا برگشتم ديدم 2 نفر مثل رستم دستان پشت شيشه ايستادند و واقعا ترسيدم ازشون.
اون يكي كه كمي فارسي ميدونست گفت اين مدرك قبول نيست بايد يه مدرك ديگه بياري و اصلش باشه نه كپي در حاليكه آفيسر روز قبل گفته بود هرمدركي كه ادعاي شما رو ثابت كنه و كپي هم قبوله.
خلاصه من بيچاره هاج و واج مونده بودم چكار كنم.هرچه اصرار كرده قبول نكرد و در آخر بي انصاف برگ يو پي اس رو ازم پس گرفت و دوباره برگ ابي بهم داد ولي از اون وحشتناكتر اينه قسمت كليرنس رو هم تيك زده بود.البته اينو وقتي از سفارت اومدم بيرون ديدم.
به من نگفت برو از فلان تاريخ سايت رو چك كن و... فقط گفت اصل مدرك رو بيار.
دست از پا دراز تر از سفارت اومدم بيرون وشوهر بيچارم به خيال اينكه اومدم دنبالش تا بريم و مصاحبه بده دويد پيشم ولي تا حال نزار منو ديد همه چيزو فهميد!!
ديگه دير شده بود و تو ايران دادگاه و همه جا تعطيل شده بود .موند براي روز بعد.پدر بيچارم با هزار بدبختي و اين در اون در زدن بالاخره مدركي رو كه ميخواستم از دادگاه گرفت.حتما ميتونيد حدس بزنيد با اين سيستم مزخرف و بي حساب و كتاب دادگاه چه كار سختي بود.ما هم اين جا اوقاتمون تلخ و هر دو به شدت نگران و پريشان كه به قول معروف" نكنه رفتيم ابروش رو درست كنيم زديم چشمشم كور كرديم!!!" و با كليرنس چه كنيم؟؟؟
روز پنجشنبه خانواده هر كاري كردند و به هر مبلغي راضي شدند تا دو صفحه مدرك رو يه دارالترجمه آماده كنه و برامون ايميل كنه تا ما با دست پر بريم سفارت نشد كه نشد.
ولي ما از رو نرفتيم .دوباره براي سومين بار رفتيم دم در سفارت.اين بار خلوت بود و كسي به كسي نبود و كنترل نميكردند.
من هم از فرصت استفاده كردم و شوهرم رو صدا زدم تا بياد با هم بريم داخل.
رفتيم داخل و اون خانم ايراني يه شماره داد.
تا رفتيم داخل شمارمون رو اعلام كردند.براي انگشت نگاري.اين بار يه خانم بور جوان بود كه وقتي خواست انگشت نگاري كنه گفتم من انجام دادم و نوبت شوهرمه.گيج شد و شماره رو در سيستم زد تا وضعيتمون رو ببينه.
اين رو هم تا يادم نرفته بگم ما احتمال داديم سفارت همه مدرك ما رو بطور كامل نخونده باشه چون موردي كه مد نظر اونها بود رو داشت.ما هم با اين احتمال خواستيم دوباره امتحان كنيم و هم اينكه اگه كليرنس خوردم مطمئن بشم و برگرديم ايران.
خوشبختانه وقتي سيستم رو چك كرد فهميديم كليرنس نخورديم و همون نقص مدركه.اين بار اون خانم مهربون مدرك رو كه اينبار با مداد زير عنوان مورد نظر خط كشيده بوديم رو به همراه پاس و برگ آبي ازمون گرفت و دوباره كارت يو پي اس داد.اين بار ميخواستم تا ازم پسش نگرفتند در برم!!!گفت كه بسته شما يا با ويزا مياد يا با نقص مدرك مجدد و ما باز بدون هيچ نتيجه از سفارت دست خالي برگشتيم و 3 روزه منتظره يو پي اس هستيم.البته پاس من هنوز در سفارته و تحويل مامور يو پي اس نشده.
نمي دونيد چقدر سخته انتظار و اين همه بيم و اميد تو اين چند روزه چقدر آزارمون ميده.
امشب قراره مدارك از ايران برسه تا فردا صبح دوشنبه بريم ببينيم چه خبره و چه خوابي برامون ديدن.برامون دعا كنيد تا بزودي و دل خوش براي هميشه از اين شهر كسل كننده بريم.دلم براي كوير تفديده زاينده رود كه يه زماني رود خانه بود تنگ شده.
و اما بعد....
بعد از مرثيه سوزناك مصاحبه بريم سر وقت باقي ماجرا
هتل ما اوزيلهان هست.هرچند تلفني من و همسرم جداگانه رزرو كرده بوديم ولي چيزي ثبت نشده بود!ولي اتاق دادند.استاندارد دابل براي 2 نفرشبي 54 دلار اون موقع كه ما اومديم اوج گرما بود و نتونستيم تحمل كنيم.در قسمت نوساز دابل لوكس گرفتيم 70 دلار با كولر.رسپشن هاي هتل بد نبستند ولي خوب هم نيستند از هر موقعيتي مي خوان استفاده كنند تا ايراني رو تحقير كنند كه همسرم يكيشون رو محكم سرجاشون نشوند.متاسفانه چون به يو پي اس آدرس اوزيلهان رو داديم مجبوريم بمانيم.ولي نسبت به بيوك ارشان خيلي خيلي خوبه.اونجا بوي نم و نا از بيرون هتل هم استشمام ميشه و اتاقهاش واقعا يه سوناي بد بو هست.
ما خريد زيادي نكرديم كه بتونم آدرس بدم.فاروم رفتيم با اتوبوس 263 .از هتل كه ميايد بيرون و ميريد سر خيابو به سمت كيزيلاي پايين ميرويد.فكر ميكنم يه خيابان پايين تر از خيابان هتل باشه.يه پل هوايي عابر پياده داره و سر خيابون يه تابلوي تبليغات مك دونالد هستش.با اتوبوس 2 لير ميديد ميرويد فاروم.قيمتهاش خوبه.
آنكامال و پانورا نرفتم.
براي صرفه جويي و خريد مواد غذايي ميتونيد از فروشگاهاي زنجيره اي با نام BiM استفاده كنيد.يكيش نزديك اوزيلهانه.از هتل ميايد بيرون.سمت چپ رو ميريد بالا.ار يه پل زير گذر رد ميشيد.خيابان سمت راست حدود 100 متر بالا ميرويد.فروشگاه مسلمانهاست و اجناس ارزان تر است.
براي ميوه و سبزي با كيفيت بسيار خوب و قيمت خيلي پايين(البته نسبت به ساير مغازه هاي ميوه فروشي) فروشگاهSOYKAN .از هتل سمت چپ ميريد بالا.سر خيابان باز ميريد سمت چپ به طرف رستوران شبهاي تهران.رستوران را ردميكنيد .چند متر پايين تر سمت راست خيابان يه مغازه با نام SOYKAN ميبينيد كه پله رو به پايين داره.قيمت هاش خيلي مناسبه.مثلا هلو كيلويي 1750 هندوانه 500 و انگور 1000 تومان.البته اجناس ديگري هم داره.
يه مورد ديگه اينكه ما چند شب پيش براي نماز مغرب رفتيم مسجد كجاتپه .(خيابان روبروي رستوران شبهاي تهران) ديديم مردم صف كشيدند براي افطاري.ما هم رفتيم ايستاديم.
اذان را كه گفتند صف شروع به حركت كرد.صف به طرف زير ساختمان مسجد حركت ميكردووارد سالني شديم.يك سيني يك بار مصرف غذا برداشتيم .در انجا به ترتيب يك ليوان دوغ پاستوريزه، يه بطري اب معدني، يه بسته كوچك حلواارده، 2 عدد نان،سوپ ،برنج و چند قليه بزرگ گوشت خوشمزه به ما دادند.بعد وارد يه سالن غذا خوري بزرگ به گنجايش حدود 1000 نفر شديم.غذا رو خورديم و طرف ديگه بيرون اومديم.واقعا غذاش عالي بود.مخصوصا براي ما ايراني ها كه اين چند روز مرديم از بي برنجي و همش غذاي بي برنج خورديم.
از اين جمعيت شايد تعداد انگشت شماري براي نماز درون مسجد بروند.اصلا كاري ندارند كه مسلمان باشد يا نباشد با حجاب يا بي حجاب.همه آزادند(خوش به حالشون!!)يه نكته جالب اينكه حتي غير مسلمانها و كساني كه روزه نبودند تا وقتي كه اذان ندادند لب به غذا نزدند و احترام گذاشتند.
وقتي من از مسجد بيرون آمدم همسرم داشت به يه خانم ايراني بي حجاب كه در اين زمينه روي تركها رو سفيد كرده بود راهنمايي ميكرد كه ميتونه بي حجاب داخل بره و اون جا لباس مناسب براي نماز !!!هست.در اين حين يه آقاي ترك اومد گفت ايراني؟گفتيم بله.وكلي حرف زد و درد دل كرد.فارسي رو خوب ميفهميد ولي نمي تونست جواب بده.گفت كه هتلهاي اين منطقه خيلي گرونند و در منطقهULUS اولوس هتل هاي زياد با قيمت پايين هست.گفت نزديك كيزيلاي هست و ما هم پياده راه افتاديم ولي اشتباه كرديم بايد با اتوبوس ميرفتيم.
خلاصه به ميدان اولوس رسيديم.واقعا راست گفته بود.پر از هتل بود با قيمت هاي خيلي پايين تر.ما يه هتل مثل اوزيلهان پيدا كرديم با همون امكانات شبي 35 دلار!!!!
هتلي بود با اتاقهايي به مراتب شيك تر و بهتر از ددمان شبي 70 دلار كه همين اتاق رو ددمان شبي 130 يورو ميده. اسمش تا جايي كه يادمهogulturk hotel بود .خلاصه اگه وقت بزاريد و بريد اون منطقه ضرر نميكنيد.
ما اگه آدرس يو پي اس رو اوزيلهان نداده بوديم يك ثانيه نمي مونديم.فقط به نظر من يه عيب داره اونم اينه كه از سفارت دوره و نميشه پياده رفت بايد نفري 2 لير بديدكه اونم اگه كسي كارش طبق روال معموله و مثل ما هر روز نياز نيست 2 بار اين مسير رو بره و برگرده باز هم خيلي به صرفه هست.
ديگه هر چي فكر ميكنم مورد ديگه اي به نظرم نميرسه كه بگم.اگه مطلب جديدي پيداكردم بهتون ميگم.
اميدوارم كه بتونيد از مطالبي كه براتون نوشتم استفاده كنيد و همتون بدون دردسر اون ويزا خوشگله رو بگيريد.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: satusa ، SH1A2R3 ، ghorbat
سفرنامه اول- مصاحبه در آنکارا

(2010-12-18 ساعت 16:26)User نوشته:  يك روز كاري داشتم كارهامو پيگيري مي كردم كه يك ايميل از رايان دريافت كردم. گفته بود كه من به آنكارا ايميل زدم، عصرش جواب دادند كه كلير شدي!! تو هم اين كار رو بكن. براي رايان خيلي خوشحال شدم. از دوستان بسيار خوب انجمن هست و هميشه به همه دوستان كمك مي كند.
فردا صبحش (پنج شنبه 11 نوامبر) به آنكارا ايميل زدم و عصرش كه داشتم ميرفتم بيرون ميل-باكسم رو چك كردم و هوراااا! همسرم و من همزمان با هم كلير شده بوديم!
روز بعدش جمعه 12 نوامبر 2011 شماره كيس من در سايت آنكارا ظاهر شد.
من هم دنبال بليت بودم كه برنامه سفر رو راست ريس كنم! آخر هفته تعطيلات تاسوعا عاشورا بود و هيـــچ پروازي گير نميومد! بالاخره با هزينه اي گران و مسير غير مستقيم(تهران-دوحا-آنكارا) با قطري رفتم. (645 هزار چوق!) دوشنبه شب ساعت 18:30 از خونه زدم بيرون با خودم گفتم با ماشين خودم ميرم، ماشينو پاركينگ فرودگاه ميذارم، برگشتني هم راحت ترم! همينكه رسيدم اتوبان آزادگان باران شديد شروع شد! سيل بود در واقع! همه ماشين ها با سرعت نوري كه خورده به جسم سياه حركت مي كردند! يعني توقف كردند! نميشد رفت! يه پنج ده دقيقه اي آروم آروم حركت كرديم تا بالاخره افتاديم تو خليج فارس. اونجا ديگه خوب بود. خلاصه رفتم يك راست پاركينگ شماره سه فرودگاه امام. پارك كردم و رفتم نشستم توي سرويس اتوبوس رايگان از پاركينگ به سمت ترمينال! حالا مگه اين راه ميوفته؟! ده دقيقه منتظر شديم يه چند نفر ديگه اومدند سوار شدند.
پرده اول. پاركينگ شماره سه فرودگاه امام ساعت 19:45 اتوبوس اومد حركت كنه، يه نفر عين (Road runner) همون ميگ ميگ خودمون اومد جلو اتوبوس و گفت كجا؟ بايد منتظر بايستي تا اتوبوس بعدي بياد. حالا اتوبوس بعدي كي مياد؟ كسي نميدونيه!
پرده دوم. پاركينگ شماره سه فرودگاه امام ساعت2000: راننده اتوبوس: "آقا ميزنم له ات مي كنم". موتوري: " پررو بازي در نيار! ميدم اخراجت كنند". ما مسافرا: "آقا بزن لهش كن بيمه پولشو ميده، پروازمون دير شد" . موتوري: .. غيبش زد!
پرده سوم. پاركينگ شماره سه فرودگاه امام درب حراست و خروجي پاركينگ ساعت 2015: (50 دقيقه مونده به بسته شدن گيت قطري) در حاليكه ما مسافرا همه بيرون داريم از سرما ميلرزيم، و حراست پاركينگ و راننده اتوبوس و چي توز موتوري ديگه تقريبا دارندد دست به يقه ميشوند.راننده: " حالا كه اينطوري شد من اصلا ميرم ميشينم تو باجه، كاري هم به هيچكس ندارم! خودتون بريد ترمينال!" من داشتم از روي چي پي اس موبايلم فاصله تقريبي پاركينگ رو با درب ورودي ترمينال محاسبه مي كردم كه با سرعت 7 كيلومتر در ساعت پياده روي چند دقيقه بعد ميرسم ترمينال. ديدم بيشتر از 15 دقيقه است!! تو اون سرما بيخيالش شدم!
پرده چهارم. پاركينگ شماره سه فرودگاه امام درب حراست و خروجي پاركينگ ساعت 2025: (40 دقيقه مونده به بسته شدن گيت قطري) سر و صدا ها بلند شده بود و من مونده بودم چكار كنم كه ناگهان سر و كله يك اتوبوس از اون طرف اتوبان پيدا شد! اشك شوق در چشمانمان سرازير شد و همه داشتيم به همديگه تبريگ كي گفتيم و همديگه رو بغل مي كرديم (البته مراعات مي كرديمBig Grin) كه ما پيروز شديم! با چشماني پر از اشك شادي سوار اتوبوس خودمون شديم تا بريم. اما راننده اي در كار نبود!
پرده پنجم توي اتوبوس به سمت ترمينال. ساعت 20:30 بعد از كلي خواهش تمنا و مالدين دست و پاي راننده اتوبوس و قربون صدقه رفتن، حاضر شد اين لطف رو در حق ما بكنه و ما رو برسونه ترمينال. (پيش خودم گفتم اومدم زرنگي كنم و با ماشين خودم اومدم كه مثلا راحت باشم! )
پرده ششم. درب ورودي به ترمينال خروجي ساعت2040: من به بغل دستي: "كاش يه نيم كيلو تخمه و آجيل با خودمون آورده بوديم اينجا تو صف مي خورديم و صفا مي كرديم!". بغلدستي: "عيب نداره عوضش ميريم پوكت و حالشو مي بريم" من در حال تعجب: " ها؟! پوكت ديگه كجاست؟ بغلدستي: "تايلنده، مگه شما كجا داري ميري؟" من:"آنكارا". بغلدستي: تو اين سرما آخه كي ..." من ديگه چيزي نميشنيدم! داشتم با خودم فكر مي كردم كه ايام ايام عاشوراست! عده اي به پوكت مي روند، عده اي بر سر مي زنند، عده اي ميروند كه بروند از وطن!‌
پرده هفتم- در فرودگاه كنترل گذرنامه: آفيسر: "خودتي؟" من: "ها؟!" افيسر: "عكسو ميگم خودتي؟ -" ب...عـ..له قربان! خودم هستم!" – "پس چرا شبيه ات نيست" – "چون عكس پنج سال پيشه" – "كارت ملي رو بده ببينم" – بعد از به هم زدن همه كوله ام و سر وصداي ديگران در اومدن:" بفرماييد" – "گواهينامه" – من هم ديگه داشتم در مي رفتم از كوره! رفتم تو كوله و هر چي مدرك داشتم در آوردم: " بفرماييد قربان، كارت ماشين، گواهينامه، بيمه ماشين، پايان خدمت، كارت پرسنلي، كارت استخر، كارت كتابخانه ....." – "كارت ملي ات هم كه اعتبار نداره؟" - با چشم هاي ور قلمبده و آمپر روي 500 هزاربار: " ها؟!؟" " اين همه مدرك حالا گير دادي به اعتبارش شما؟ تازه اعتبارش هم كه دقيقا 20 روز پيش تموم شده" دوباره پاسپورت رو كنترل كرد!!!! و ممهور به مهر خروج كرد! اون لحظه ديگه با خودم عهد بستم ديگه تو اين مملكت ...... نمونم!
خلاصه دويدم سرگردان دنبال گيت و خوشبختانه دقايق آخر رسيدم! دقيقا آخرين نفري بودم كه وارد هواپيما شدم! وسط راهروها يادم اومد كه زنگ نزده بودم. داشتم با موبايلم صحبت مي كردم كه يهو يكي اومد آقا تلفن رو تموم كن! برو تو هواپيما! بزن كنار!
شما بوديد چكار مي كرديد؟! من كه فقط رفتم تو و هيــــــچ نگفتم! تقريبا تا اواسط پرواز كه شام رو آوردند داشتم به اين اتفاقات فكر مي كردم! اصلا يادم رفته بود براي چه كاري دارم ميرم! خلاصه اينكه شام جاي دوستان خالي. قطري ايرلاين بسيار خوبيه!
ساعت 2130 پريدم و ساعت 12 دوحاي قطر بودم! تا صبح توي سالن ترانزيت موندم! صبح روز سه شنبه ساعت 0830 (درواقع ساعت 0930 چون تاخير داشت) پريديم آنكارا و ساعت 12:30 نشستيم! سفارت از ساعت 1300 تا 1330 پاسپورت ها رو تحويل ميگره براي صدور ويزا بعد ميري ميز يو پي اس پولشو ميدي و آدرس ميدي تا پاسپورت هاي ممووز به ويزاي اميگرنت (قابل توجه فروزن مايند ؛) ) برات بياد.
تو فرودگا كمي منتظر ماندم. منتظر دوستي بودم كه قرار بود با هم بريم سفارت. نديدم. من 1240 رفتم بيرون فرودگاه و توي هواي برفي آنكارا بخار حاصل از "دود اگزوز" اتوبوس رو ديدم كه رفت! و من اولين نفر رفتم توي اتوبوس نشستم! بعد از 5 دقيقه شديم سه چهار نفر. يهو ديدم همه پياده شدند! من هم به طور غريزي پياده شدم! ديدم رفتند توي يك اتوبوس ديگه! من هم همينطور. و راه افتاد! چي پي اس من بهم مي گفت 35 دقيقه ديگه ميرسم مقصد. يعني درست موقعيكه ديگه سفارت درش رو بسته!!! رفتم و خوشبختانه زمانيكه پياده شدم 13:15 بود.سوار تاكسي شدم و گفتم سفارتي امريكايي! ديگه نميدونم درست بود يا نه!
تاكسي حركت كرد و من يادم افتاد كه اي واي! لير ندارم! پول خوردامو نگاه كردم از سفر قبلي 21.85 لير مونده بود. 10 تاش اتوبوس ورداشت، الان 11.85 مونده بود. به راننده فهموندم كه من اينقدر بيشتر ندارم. اون هم گفت تاكسيمتر!
و من يك چشمم به ساعت بود يكيش يه تاكسي متر و يكي ديگه به چي پي اس كه چقدر مونده برسيم!
شانس من هم همه چراغ ها قرمز بودند! دقيقا سه چهار دقيقه مونده با 13:30 درب سفارتي پياده شدم! ميدونيد كرايه شد چند؟ درست سر خيابون پاريس كه مييچي تو و سفارت اونجاست، چراغ قرمز شد و من ديدم تاكسيمتر شده 11.10 ! خواستم همينجا پياده شم و بقيه اش رو پياده برم، كه ديدم راننده انگار فهميده بود بيشتر از 11 تا گيرش نمياد رفت سمت چپ اون ماشيني كه گردش به راست رو مسدود كرده بود و منو سريع رسوند! خلاصه كرايه شد 11.55! و من 11.50 بهش دادم و سريع رفتم سفارت.
اونجا باز احوال دوستمو رو از يكي دونفري كه اونجا بودند پرسيدم . گفتند همچين كسي نيومده! داشتم ميرفتم تو كه يادم اومد اي واي! يو پي اس پول مي خواد و من هم لير ندارم!
از كيوسك روبروي سفارت پرسيدم دوويز اين طرفا هست؟ گفت تونالي جاده سي! بيخيالش شدم. خودش هم قبول نمي كرد من يه چيزي با دلار ازش بخرم بقيه اش رو لير بده!
خلاصه رفتم توي سفارت! بدون لير! (در واقع با 35 كروش يعني 0.35 لير) وارد كه شدم نگهباني گفت كوله رو بزار تو ايكس ري. من هم گذاشتم و داشتم كروش ها و موبايل و كمربند رو در ميآوردم كه ديدم نگهباني چهره اش عوض شد! گفت لپ تاپ؟؟ نو نو نو !!! گفتم چكارش كنم؟ گفت بده بيرون، شايد پليس سفارت نگه داره!
لپ تاپ رو ورداشتمك بردم پليس سفارت. قبول نكرد! گفت ما اينكار رو نمي كنيم. بده به بوفه! اشاره به كيوسك مطبوعاتي. يه خورده خواهش تمنا كه من هيچ كسو ندارم، آواره ام، بيچاره ام!.. قبول كرد! لپ تاپ رو گذاشتن و سريع برگشتم. بعد گفت دوباره كوله! كوله رفت و اومد و همه چيزو ازش درآوردم. فقط ميله فلزي كوله مونده بود كه انون هم ميخواستم بكنم تا نگهبان بزاره برم تو. اما ميگفت چاقوي ريش تراش داري!!! گفتم به خدا نن تو عمرم با اونها اصلاح نكرده ام! اما مگه قبول مي كرد! خلاصه همه كوله رو رو ميز خال يكردم و ريختم تو، تا متقاعد شد! شماره بهم داد و اومدم داخل سالن.
همينكه نشستم ديدم يكي ديگه داره از بغلدستي اش مي پرسه: "كارت بيزينس هتل رو آوردي؟"
آه بلندي از نهادم برآمد!!! من آدرس نداشتم به يو پي اس بدم! در واقع اصلا هتل نگرفته بودم! حتا رزرو نكرده بودم! با خودم گفتم همين آدرسي كه ايشون ميده، رو من هم ميدم! هتل اوزيلهان.
كمي بعد يادم افتاد كه اگه من پاس رو الان بدم سفارت پس با چي هتل بگيرم! دو باره گفتم اي واي! رفتم بيرون با كوله! به اون خانمه كه فارسي بلده، گفتم مي خوام يه كپي از پاسپورتم بگيرم براي هتل. گفت متاسفم! برو بيرون. من هم رفتم بيرون از سفارت. اما مشكل اينجا بود كه من لير نداشتم! كيوسك هم دلار قبول نمي كرد! رفتم پيشش گفتم كپي مي خوام. پاس رو ميخواست بگيره، گفتم: "فيات كاچ" يعني چقدر ميشه؟ يه چيزايي گفت كه من نفهميدم! جيب و كوله و جاي مدارك رو گشتم 35 كروش پيدا كردم. ريختم تو دستم و بهش گفتم: فيات كاچ؟ ديدم 25 كروش رو برداشت و 10 كروش موند برام! اون لحظه از خوشحالي در پوست خودم نمي گنجيدم!
خلاصه كپي گرفتم و اومدم تو سفارت ديدم يه نگهبان ديگه اومده، ميگه ايكس ري! براش توضيح دادم اما متقاعد يا متوجه نشد! خلاصه رفيتم تو ايكس ري! گفت: چاقوي ريش تراش داري؟ پيش خودم شك كردم : " نكنه من چاقوي ريش تراش دارم؟" گفتم نه ندارم، و براش كامل توضيح دادم كه ماجرا چي بوده! گفت باشه . بعد گفت موبايل داري؟ اي خداااااااااااااااا! ديگه داشتم مي تركيدم! دوباره براش از سير تا پيازو تعريف كردم. گفت اگه موبايل رو دادي كارتش رو نشون بده! تمام كوله رو صد بار گشتم! اما كارت رو پيدا نكردم!ازش معذرت خواهي كردم و گفتم من الان كمي دچار استرس شده ام، اجازه بديد بعدا براتون بيارم. گفت باشه برو تو!
خلاصه دوباره اومدم تو و منتظر شدم. شماره ام افتاد يادم رفته بود شماره ام چيه، خلاصه بالاخره رفتم پيش آفيسر شماره 5 كمي بداخلاق و سرخرو! به زور جواب سلامم رو داد و گفت برو به ميز يو پي اس.
خندان اومدم يو پي اس، بهش گفتم كه من هتل ندارم. گفت كه مشكلي نيست رزرواسيون هم قبوله، گفتم اونو هم ندارم! داشت خودشو جمع مي كرد كه چي بگه، گفتم اما ميرم پيش همين دوستمون كه هتل اوزيلهانه! خلاصه نوشت و گفت 28 لير. گفتم دلار قبو.... گفت بــله!
اومدم بيرون و رفتم دوويز و هتل اوزيلهان هم رفتم اتاق گرفتم و منتظر شدم!
بقيه ماجرا فردا!!!

(2010-12-19 ساعت 01:01)User نوشته:  بعد از اینکه از سفارت اومدم بیرون رفتم دوویز (صرافی) و با هر 100 دلار 150 لیر خریدم. اومدم هتل و سراغ دوستم رو گرفتم. هنوز نیومده بود! من هم اتاق یک نفره رو گرفتم. کپی پاسپورت رو دادم و اون هم بعد از تماس با یکی دیکه و هماهنگی قبول کرد که پول یک شب رو پیش بگیره! چون پاسپورت همراهم نبود. به پذیرش سپردم که این دوست ما اومد بفرستدش اتاق من.
من رفتم اتاق 15 دقیقه بعد دوست من در زد و اومد تو! گفت که دیر رسیده و رفته سفارت، اما داخل راهش نداده اند! موند تا فرداش (یعنی چهارشنبه) بره پاسپورت رو بده سفارت.
شب شماره یو پس اس رو زدم توی سایت. باید شماره TAKIP رو توی سایت www.ups.com.tr وارد کنید.
من وارد می کردم اسم ما رو نشون می داد. اما دیگه هیچ اطلاعاتی نمیداد. شب اول به این شکل بود. تو هتل با چند نفر آشنا شدم. یک نفر بود که شماره اش اومده بود رو سایت، اومده بود سفارت بهش گفته بودند اشتباه شده برو تا دوباره شماره ات بیاد رو سایت.
یک خانم هم بود که بهش گفته بودند دوتا دخترش باید بیایند و فرم 230 رو امضا کنند. چون هنگام مصاحبه امضا نکرده بودند!
خلاصه با مشورت در لابی هتل و جلسه گرفتن و بحث و بررسی کلیرنس و یو پی اس و سفارت به این نتیجه رسیدیم که سفارت در دو نوبت در روز پاسپورت ها رو به یو پی اس تحویل میده: یکبار 9 صبح، یکبار هم 5 بعد از ظهر. بیشتر همون 5 عصره که پاس ها تحویل سفارت میشه. 2 ساعت بعدش نتیجه اش میاد روی سایت. یعنی شماره رو که توی سایت یوپس می زنید یک عدد 1 اضافه میشه و توضیحاتی که دیده میشه و در پایین هم نشون میده که بسته شما الان کجاست.
معمولا از 5 تا 5:30 پاس ها تحویل یوپس میشه و از 7 تا 7:30 هم توی سایت می زنند. و فرداش هم یوپس راه میوفته توزیع می کنه بسته ها رو که معمولا بین ساعت 11 تا 12:30 میاد اوزیلهان و هتل های دوروبرش.
من روز سه شنبه که پاس ها رو دادم سفارت که خبری تو سایت نبود.
چهارشنبه اما بصورت جدی تر منتظر بودم. همون اول صبح خبر انفجار در چابهار و کشته شدن هموطنان عزیزمون غم و اندوه رو بر من مستولی کرد.برای یک ساعتی از جو انتظار بیرون بودم. امیدوارم دیگر هیچ انسانی بیگناه کشته نشود.
چهارشنبه ساعت 11 شد و خبری نشد! ردگیری کردیم و متوجه شدیم که پیک یوپس رفته ددمان. اون روز یوپس اوزیلهان نیومد. بعضی از کسانی که دوشنبه پاس رو داده بودند سفارت کلا دچار تشویش و اضطراب شده بودند. چون بلیتشون رو مجبور بودند عوض کنند. ایران ایر 110 یورو جریمه می گرفت. بعضی های دیگه هم بلیتشون رو کنسل کردند و کلی ضرر کردند. یک لیدر تور هم بود اونجا به نام مجید. 50 دلار می گرفت و افراد رو می برد پست یو پی اس دنبال بسته. اینکار رو برای یک خانم انجام داد! اما ناموفق بود! چون سفارت پاس ها رو تحویل نداده بود! با دیدن این وضعیت من کمی نگران شدم! اما بی تفاوت از کنار نگرانی گذشتم!
دوست من هم ساعت 12:30 رفت سفارت و پاس رو تحویل داد. شبش هم حتا اسمش توی سایت نبود! من امیدوار بودم که پب چهارشنبه توی سایت تحویل بسته از سفارت رو نشون بده. یعنی سفارت ویزا رو زده باشده تو پاس و تحویل یو پی اس داده باشه! اما پب چهار شنبه گذشت و هیچ تغییری ندیدم!
روز پنج شنبه دیگه باید یو پی اس یه تکونی می خورد! امیدوار بودم ساعت 9-10 صبح وضعیت بسته مشخص بشه! ساعت 11 شد و چیزی نیومد! پرواز من هم ساعت 7 شب بود. من اومدم بالا که آماده بشم برم دنبال تغییر بلیت! داشتم آماده میشدم که دوستم اومد تو و با خوشحالی اعلام کرد یو پی اس بسته اش رو آورد! بعد از خوشحالی و هورا کشیدن من جدی جدی نگران شدم! زنگ زدم نمایندگی قطرایرویز گفتش که برای جمعه، شنبه و یکشنبه هیچ پروازی جا نمیده! تنها پرواز دوشنبه جا میده! من هم میخواستم حتما شنبه تهران باشم سرکارم! نگرانیم بیشتر شد. داشتم حساب می کردم که اگر امروز 5 شنبه ساعت 5 عصر سفارت پاس رو به یو پی اس بده، تا 6 میرسه پست مرکزی، من اگر 6 تحویل بگیرم ساعت 7 ممکنه به سختی برسم فرودگاه! پس تصمیم گرفتم ریسک نکنم و پرواز رو کنسل کنم. با دوستم رفتیم بیرون اون پرواز جمعه صبح آنکارا- وان رو بلیتش رو گرفت 90 لیر. من هم پرواز ساعت 13:00 آنکارا وان رو رزرو کردم. گفتم شاید به دردم خورد! بعد هم رفتم قطری تو هتل شرایتون بود. هنوز هیچ پروازی جا نمیداد. کنسل خواستم بکنم گفت که الان سیستم کار نمی کنه برو زنگ بزن.
برگشتم هتل و ساعت 4 زنگ زدم و کنسل کردم. صبحش به من گفته بود ری فاند 18 دلاره، عصرش اما شد 158 دلار! یعنی من فقط تونستم 158 دلار از 425 دلار پرواز برگشت رو پس بگیرم.
ساعت شد 5! هر 3 ثانیه یک بار سایت یوپس رو ریفرش می کردم! خبری نشد تا ساعت 7 شب! ساعت 7 و 11 دقیقه شب اومد تو سایت که ساعت 17:11 دقیقه بسته من از سفارت تحویل پست شده! سریع دست بکار شدم که برم پست مرکزی! اما نمیدونستم کجاست؟ تا کی هستند؟ بسته رو می دهند یا نه!
همزمان با من وضعیت دو نفر دیگه هم مشخص شد و به اونها اطلاع دادم! کلی خوشحال شدند! در نهایت با زنگ زدن به یو پی اس،پیدا کردن آدرس شعبه های یو پی اس در آنکارا و پرسیدن از یک نفر ترکیه ای در هتل فهمیدیم که پست مرکزی یو پی اس در خارج شهر در فاصله 27 کیلومتری ما قرار داره! با یک نفر دیگه هم صحبت کردم و تاکسی گرفتیم! اولش می گفت 80 لیر کم کم تا 45 لیر آوردیمش پایین. راننده تاکسی هم بنده خدا اولش ما رو برد یک شعبه یو پی اس در خیابان آکای. از اونجا هم پرسیدیم و گفتند که الان هستند و تا ساعت 10 شب کار می کنند. ما هم حرکت کردیم ساعت 19:45 بود. من هم چی پی اس رو روشن کردم بدونم داریم کجا میریم. از شهر خارج شدیم و رفتیم به سمت جاده استانبول! کم کم رفتیم جایی که رسما بیابون بود! سر راهمون یک مغازه دیدیم ازش پرسیدیم. یک آدرس به راننده داد و ما هم رفتیم! تو اون تاریکی، بارون، و جاده های گلی با ترس و لرز رفتیم! راننده هم کمی ترسیده بود! بالاخره رسیدیم به یک منطقه که شبیه پادگان های نظامی یا اردوگاه های نازی ها در جنگ جهانی دوم بودند! سیم خاردار دورتادورش بود، چند تا چراغ بیشتر روشن نبود که یکی در میون خاموش می شدند. کامیون ها با خشونت تمام میومدند و می رفتند. با تاکسی داشتیم می رفتیم توی محوطه که کاملا گلی و سنگلاخی بود. که نگهبانی با داد و فریاد ما رو میخکوب کرد. به ما گفت بریم بیرون از محوطه. رفتیم بیرون و پیاده شدیم. اومدیم توی نگهبانی که یک باجه کوچک بود. بهش گفتیم پاساپورتا سفارتی آمریکایی! و همزمان قبض یو پی اس رو نشون دادیم. قبض ها رو گرفت و زنگ زد و شماره قبض رو خوند و گفت: "اوس ایل آن اوتل" یعنی همون اوزیلهان هتل. بعد گفتش که 10 دقیقه دیگه میارن بسته ها رو. ما هم خوشحـــــــــال شدیم! و کمی کنکاش کردیم اینور اونور رو. یک نفر هم اونجا بود گفت که من اومدم دنبال یک مرسوله! ما گفتیم پاسپورت؟ اونم با تعجب گفت: پاسپورت؟
بعد فهمیدیم برای یک چیز دیگه اومده! ما هر کسی رو میدیدیم فکر می کردیم یو پی اس پاسپورتش رو نیورده! بعد گفتش که من الان نیم ساعته اینجام ! اولش به من هم گفتند 10 دقیقه دیگه!!!
ما منتظر شدیــم! کامیون ها با خشونت تمام از شیب سربالایی محوطه میومدند بیرون! همزمان هم راننده تاکسی ما میومد و یک جوری به ما نگاه می کرد که معنیش این بود: "پس چی شد؟ چرا اینقدر طول کشید؟ کرایه اش بیشتر میشه ها؟"
ما یک ساعتی منتظر شدیم توی اون سرمای زیر صفر و تاریکی و وحشتی ناشناخته از اینکه بالاخره چی میشه! یک 10 دقیقه ای هم که کلا برق قطع بود! و کلا اوضاع وحشتناک بود! هر 10 دقیقه یکبار هم در میان کامیون های بزرگ و کوچک و ون ها، یک لیفتراک میومد با چند تا بسته روی دسته هاش! ما خوشحال می شدیم بعد نزدیکتر که میومد میدیدیم چیزی دیگه ایه!
بالاخره صبر ما به آخر رسید بعد از نزدیک به 1:30 انتظار در تاریکی و سرمای زیر صفر رفتیم به نگهبانی یک جواب درست حسابی به ما بدید! اون هم گفت قبض ها رو بدید من! و راه افتاد! گفت هیچ کس داخل نیاد. رفت و چند دقیقه بعدش هم این همراه من رفت تو! 10 دقیقه گذشت و من بیشتر نگران شدم! دیگه کم کم داشتم شک می کردم اونور اون دسوله های بزرگ و پشت این سیم خاردار چه خبره توی اون تاریکی. کم کم دیگه می خواستم من هم برم تو که دیدم از دور که یک نفر داره میاد نزدیکتر که میشد همزمان تپش قلب من هم بیشتر میشد! کم کم اومد نزدیک تنها چراغی که تو اون بیابون روشن بود! اما همراه من نبود! یک نفر دیگه بود! رجب؛ راننده تاکسی هم نگرانی تو چهره اش موج میزد! من داشتم به اون دلداری می دادم که دو سه دقیقه دیگه وضعیت ok میشه و بر می گردیم. حالا خودتون حدس بزنید تو اون تاریکی و سرمای شدید و یک دو ساعتی ایستادن توی اون سرما من چجوری باهاش صحبت می کردم که نه اون زبون منو می فهمید نه من زبون اونو! فقط تلاش می کردم زیاد احساس نگرانی نکنه! اولش که وارد اونجا شدیم بنده خدا چشماش گرد شده بود! نمی دونست اینجا کجاست!
کم کم داشتیم با رجب گرم صحبت درباره شغلش، ترکیه، استانبول آنکارا آمریکا و .... می شدیم (رجب دو تا دختر کوچیک داشت که عکس هاشون توی تاکسی همراش بودند) که دیدیم از دور یک نفر داره میاد! احساس می کردم دو تا بسته زیر بغلشه! کم کم وارد شعاع نوری تنها چراغ روشن شد! و دیدم که خودشـــــه ! دوتا بسته دستش بود بسته قرمز رنگ! با خوشحالی آغشته به ناامیدی گفت: ویزای .... نیومده! (همراهش منظورش بود!) اما ویزای ما اومده! من با خوشحالی و کمی ناراحتی بسته رو گرفتم و رفتیم نشستیم تو تاکسی. همونجا توی کمی نور تونستم چک کنم که پاسپورت ها مال خودمون هستند، اسپل ها درست هستند، تاریخ تولد درسته و کلا کنترلش کردم.
از اونجا که اومدیم بیرون و رسیدیم به آسفالت نفس راحتی کشیدم! برام غیرقابل تصور بود تو ترکیه، شب رفته باشم همچین جایی 20 30 کیلومتر دورتر از شهر.
رسیدیم هتل راننده بنده خدا زیاد به کرایه گیر نداد. ما سر 45 توافق کرده بودیم. 55 بهش دادیم. اونم خوشحال رفت. ساعت 10:30 دقیقه شب!
رفتم هتل با دوستمون رفتیم بیرون و یک جشن کوچولو گرفتیم! داشتم فکر می کردم که چجوری برگردم! به یاد پرواز 8 صبح آنکارا- وان افتادم! کاش اونو رزرو کرده بودم! اما الان هیچ چیزی دم دستم نبود. کسانی که امروز با تاخیر ویزاشون اومده بود رفته بودند با اتوبوس حرکت کرده بودند. اما من تحمل اتوبوس رو برای بیش از 6-7 ساعت نداشتم! تصمیم گرفتم همراه با دوستم صبح فرداش(جمعه) برم فرودگاه شاید بلیت گیرم بیاد. صبحش با اتوبوس های بلدیه (نفری 3.8 لیر) رسیدیم فرودگاه. رفتم بلیت رو خریدم 124 لیر (در حالیکه دیروز 89 لیر بود) خوشحال که تا وان می تونم برم. 9:30 نشستیم وان. رفتیم ترمینال که بریم مرز بازرگان. گفت حرکت بعدی ساعت 12 ظهر! ما هم چرخی زدیم توی وان ناهار خوردیم اومدیم سوار شدیم. ساعت 2:30 دوبیازیت بودیم. و نیم ساعت بعدش مرز بازرگان بودیم از مرز با استرس تمـــــام رد شدم! خوشبختانه افسر گذرنامه اصلا حال نداشت ورق های پاسپورت رو ببینه! حتا به من نگاه نکرد و مهر ورود رو زد! برقی از خوشحال توی چشمام بود! همونجا هر چی لیر داشتم فروختم! بعد سوار تاکسی شدیم که بیاییم تبریز. من به فرودگاه تبریز زنگ زدم. گفتند 8 و 9 و 10 و یک شب پرواز تهران دارند. اما باید بیایی تو لیست انتظار بمونی.
3 ساعت بعد رسیدم فرودگاه. دوست من بنده خدا اومد توی فرودگاه و تلاش کرد شاید بتونه بلیت جور کنه اما نشد.اون خداحافظی کرد و رفتم دنبال بلیت! لیست پرواز ها همه پر بود و هیچ پروازی جا نمی داد! فقط پرواز 6 صبح شنبه جا می داد! جالبه برای پرواز ده شب 10-15 نفری بودند که بلیت داشتند اما بهشون کارت پرواز نمی دادند! یکشون می گفت بعضی از پرسنل وزارت ا.ت.ل.ع.ط رو میخوان بفرستند تهران، با این پرواز برای همین به اینها کارت پرواز نمی دهند! من هم دیگه منتظر نشدم و تاکسی گرفتم رفتم ترمینال اتوبوس ها. راننده تاکسی تو راه می گفت الان اصلا بلیت گیرت نمیاد. الان حتا تاکسی برای تهران هم گیر نمیاد. بهتر دربست بری تا تهران! 120 هزار تومن.
من هم کم کم داشتم باور می کردم که احتمالا بلیت اصلا گیرم نمیاد. خلاصه همینکه از تاکسی پیاده شدم دیدم یکی داره داد میزنه تهران یک نفر! خوشحال شدم و رفتم دیدم اتوبوس قدیمی و سرد کلا داغون! رفتم تو دیدم نصف صندلی هاش خالی اند! پولشو گرفت من منتظر شدم حرکت کنه! تقریبا 45 دقیقه توی اون اتوبوس سرد نشستم. کم کم زانوهام داشت درد می گرفت. یک دانشجو هم اومد کنار من نشست. اون هم می گفت کاش رفته بودم جلوتر شاید اتوبوس بهتر گیر میومد! من که اعتراض کردم به سرمای اتوبوس مثلا بخاری روشن کردند. بادش سرد بود. دوباره رفتم گفتم کولر رو لطفا خاموش کنید. داشتم از سرما رسما می لرزیدم! یاد اردوگاه یو پی اس افتاده بودم. می گفت تا حرکت نکنه بادش سرده! من هم دیگه منتظر نشدم رفتم گفتم پولمو پس بدین من نمیخوان با این اتوبوس برم! خلاصه یک من یکی اونا دوتا بگو مگو داشتیم میرفتیم سمت دعوا! نمی خواست پولمو پس بده! به هر قیمتی بود از 9500 تومن تونستم 7 تومنشو زنده کنم. اون بنده خدا دانشجوی شریف که کنار دستم نشسته بود موند. ازش خداحافظی کردم و اومدم دوباره توی ترمینال. دیدم یک اتوبوس اسکانیا وایساده بود. تعاونی معروفیه. خلاصه با 9 تومن رفتم نشستم توی اتوبوس گرم و نرم! و بلافاصله خوابم برد. از فرط خستگی تا تهران خواب بودم! دقیقا تا ترمینال آزادی! صبح که بیدار شدم دیدم یک بسته پذیرایی هم گذاشته اند روی پاهام وقتی من خواب بودم!
اونجا هم یک تاکسی گرفتم که برم خونه یادم افتاد ماشین تو پارکینگ فرودگاه امامه! این یکی واقعا دیگه غیر قابل تحمل بود! به تاکسی گفتم بره سمت فرودگاه! بالاخره ماشینو ورداشتم و خدود ساعت 10 صبح بالاخره رسیدم خونه! یک دوش گرفتم و رفتم سر کار!

این هم ماجرای ویزا گرفتن.
چند نکته:
اگر دوستان در شرایط مثل من بودند می تونند خودشون ساعت 5 عصر برند دم در سفارت. به محض اینکه مامور سفارت اومد بیرون بسته اشون رو تحویل بگیرند. اینکار رو می تونید همون روزی که پاس رو تحویل دادید انجام بدید. یا اینکه برید به اردوگاه خارج شهر یو پی اس که من توصیه نمی کنم. مگر اینکه دست کم سه نفر اون هم آقایون باشید.
موقعی که به آفیسر پاسپورت ها رو تحویل میدهید، به آفیسر بگید که پرواز برگشتتون کی هستش و ازش بخواهید پرواز شما رو مد نظر بگیرند. اینکار کمک می کنه که ویزاتون زودتر صادر بشه. کاری که من نکردم اما دوستم انجام داد و باعث شد ویزاش با وجودیکه روز بعد از من رفت سفارت، یک روز زودتر از من بیاد.
تو ویزای من نوشته: تاریخ صدور 16 دسامبر- تاریخ دریافت کلیرنس26 نوامبر! یعنی بیست روز قبل کلیر شده بودم! اما ویزای خانمم نوشته: صدور ویزا: 16 دسامبر- تاریخ دریافت کلیرنس: 3 دسامبر!!! یعنی من زودتر از خانمم کلیر شده بودم. اون هم به خاطر این بود که خانم من توی ثداصیما کار می کنه هر چند پاره وقت. و کارش هم مترجمی هست. یا دلیلش این بود که اعلام کرده بود چند تا زبان رو صحبت می کنه. البته این برداشت من بود. و دلیل دیگه ای به ذهنم نرسید! اولین باری بود که میدیدم کلیرنس خانم دیرتر از آقا تمام میشه.
توی ویزای خانمم نوشته:
Valid only if Acc/FTJ Spouse
شاید یعنی اینکه فقط در صورتی که برنده اصلی وارد بشه، این ویزا اعتبار داره.
در ضمن من هیــچ پرینتی از ایمیل های ارسالیم رو بهم نداده بودند. من کم ایمیل زدم (در مجموع سه تا) اما خبری از اونها نبود.
و آخرین نکته اینکه سرتون رو درد آوردم! امیدوارم این یکی سفرنامه به درد بخوره! هرچند نکات زیادی نداشت.
مرسی مهاجرسرا !
تشکر کنندگان: tamanna ، Ali Sepehr ، ParsTrader ، LINDA1376 ، satusa ، SH1A2R3
(2011-08-08 ساعت 21:53)farzad.s نوشته:  سلام دوستان خلاصه نوبت ما شد که سفرناممون را اینجا بنویسیم.من مثل خیلی از دوستان که زحمت می کشیدند و در جزییات مینوشتند نمیخوام در جزییات برم فقط نکاتی که مهمه به اونا اشاره میکنم.امیدوارم به درد دوستان بخوره.
ما 31 جولای با پرواز ترکیش ساعت 6 صبح رسیدیم آنکارا.چون روز یکشنبه بود کاری نمیتونستیم انجام بدیم.هتل ما هتل رویال بود که زیاد از این هتل راضی نبودیم.کولرش اصلا خوب نبود.اینترنتش همش قطع و وصل میشد از اتاق که می رفتی بیرون یخچال و تمام وسیله های برقی خاموش می شد وقتی بر میگشتی اتاق جهنم بود.
خلاصه فردا برای مدیکال ساعت 9 صبح مطب دکتر بودیم که مراحل مدیکال ما هم مثل تمام دوستانی بود که بارها اینجا توضیح دادن و من در جزییات نمیرم اول آزمایش خون و عکس قفسه سینه از ما گرفتن نفری 47.5 دلار ساعت 12 ظهر گفت بیاین برای معاینه که واسه اونم نفری 70$ گرفتن و خوشبختانه هیچ واکسنی هم به ما نزد چون کارت واکسنمون پر مهر بود البته خانم دکتر وقتی شغل من را پرسید و فهمید دندانپزشک هستم دیگه کوتاه اومد.خلاصه به ما گفتن فردا(سه شنبه) ساعت 3 بریم واسه جواب ها که رفتیم و جواب ها را گرفتیم.
چهار شنبه روز مصاحبه ما بود و ساعت 8 دم سفارت بودیم که تقریبا شلوغ بود و ما ساعت 8:30 وارد سفارت شدیم.اصل مدارک را یه خانم که خیلی خوب فارسی حرف میزد از ما گرفت.در ضمن اینم اضافه کنم که ما مدارکمون را از 3 هفته قبل فرستادیم سفارت و اونها هم یک هفته قبل از مصاحبه رسیدن مدارک را تایید کردن و غیر از مدارکی که همیشه اصلش را میخوان یعنی شناسنامه و کارت ملی و......اصل عدم سوپیشینه فیلیپین برای من که برنده اصلی بودم و حدود 6 سال و نیم در فیلیپین زندگی کرده بودم و اصل عدم سوپیشینه فرانسه از شوهرم که اقامت اونجا را داره خواسته بودند چون ما کپی اونها را فرستاده بودیم براشون.در ضمن ما سفر خارجی زیاد داشتیم که همه را در جزییات در فرم آنکارا اعلام کرده بودیم حدود 3 صفحه شده بود سفرها.در مورد شغل هامون هم در فرم آنکارا باز یه مقدار توضیح نوشته بودیم مثلا شوهرم که شغلش آزاده کاملا در فرم آنکارا چند خط توضیح داده بودیم که چه کاری دقیقا انجام میده.اینها را برای این گفتم چون به نظر من خیلی مهمه هر چی واضح تر باشه برای اونها در کوتاه تر بودن کلیرنس یا گرفتن ویزای یک ضرب تاثیر داره.سفارت در ایمیل خودش گفته بود پرونده شما بررسی شده و آماده برای مصاحبه است و از ما اصل مدارکهایی که گفتم خواسته بود.
وقتی شماره ما اعلام شد برای مصاحبه بعد از انگشت نگاری و پرداخت پول یه خانم آفیسر بود که از ما خواست دست راستمون را ببریم بالا و قسم بخوریم که من گفتم ما چند تا اشکال داشتیم که اگه اجازه بدید می خوایم اصلاح کنیم.ما قبلا نامه به kcc و سفارت در این مورد زده بودیم.کاملا مشخص بود که آفیسر خونده بود نامه ها را و گفت خودم اصلاح میکنم بگین و ما بهش گفتیم و اون همه را اصلاح کرد بعد ما قسم خوردیم و اون از ما خواست فرم ها را امضا کنیم.کاملا مشخص بود که مصاحبه ما فرمالیتست و تصمیم راجع به پرونده ما گرفته شده.کل مصاحبه ما شاید کمتر از 2 دقیقه شد.آفیسر حتی به صورت ما نگاه هم نمیکرد.همون طور که تند تند پرونده های من و شوهرم را باز و بسته میکرد و کاغذ های روی میزش را جا به جا میکرد از من پرسید شغلت چیه ؟من جواب دادم.گفت کسی را اونجا داری گفتم یه دوست داریم گفت همین که اسپانسرت شد گفتم بله.از شوهرم پرسید شغلت چیه و شوهرم جواب داد .آفیسر گفت سربازی رفتی آقا؟شوهرم گفت بله.همین.بعد گفت از نظر من پرونده شما کامله .شما خانوم میتونی بری ویزات را بگیری و شما آقا یه مرحله اداری که باید برای شما طی بشه و 30 روز طول میکشه.من ازش سوال کردم 30 سپتامبر نزدیکه اگه نیومد چی ؟اونم گفت ما اینو میدونیم و تمام سعیمون را میکنیم اگه بعد از 30 روز نیومد حتما به ما ایمیل بزنید و اگه باز نیومد من به شما پیشنهاد میکنم وباز تاکید کرد که پیشنهاد میکنم و به میل خودتون نزدیک 30 سپتامبر بیایید اینجا دوباره.ما هم تشکر کردیم و برگه سفید به من داد و برگه آبی به شوهرم.
چند نکته: ضمن مصاحبه من برگه آبی را که اسم من روش نوشته شده بود دیدم اما وقتی آفیسر گفت پرونده شما کامله بغل اسم من یه خط تیره گذاشت و اسم شوهرم را نوشت و به من برگه سفید داد.
یه نکته دیگه اینکه بعضی از دوستان میگن اسپانسر داشتن باعث طولانی تر شدن کلیرنس میشه به نظر من کاملا بر عکسه و اگه شما اسپانسر مطمئن داشته باشید این به پرونده شما کمک میکنه چون برای اونا پیدا کردن سابقه اسپانسر با داشتن شماره ssnاسپانسر شاید کمتر از یک روز طول بکشه و تازه اونها مطمئن میشن که شما کسی که اونجا ست را داری.با اینکه ما وضعیت مالیمون بد نیست و گواهی حساب بانکیمون تقریبا بالا بود اما اسپانسر را بیشتر از حساب بانکی ها و سندها قبول داشتن.بنابراین به نظر من دوستان تا جایی که میتونید برای داشتن اسپانسر تلاش کنید.
نکته جالب دیگه که در بالا هم تاکید کردم اینه که با ما چند کیس لاتاری هم بودن حدود 4 کیس قبل ما مصاحبه داشتند که آفیسرها (یکی زن بود یکی مرد)از اونها بر عکس کیس های لاتاری که مصاحبه ها کوتاست خیلی سوال پرسید که چند تا از اون دوستان دیدم که اینجا قبل از اینکه من بنویسم به مصاحبه طولانیشون اشاره کردن به همین دلیل تاکید میکنم هر چه فرم هاتون دقیق تر و شفاف تر باشه مصاحبه کوتاهتر و فرمالیته تری خواهید داشت.
ما بعد از اینکه به ups رفتیم واسه ویزای من به دفتر ترکیش ایر رفتیم چون همون شب پرواز داشتیم بلیط را برای سه شب دیگه تغییر دادیم که 340$ بابت 2 تا بلیط از ما گرفت گفت 60$ جریمه و 110$ به خاطره تغییر قیمت بلیط که باید به روز محاسبه بشه و ما بلیط را یک ماه ونیم قبل مصاحبه به قیمت همون موقع گرفته بودیم.با اینکه آدرس هتل رویال را به UPS داده بودیم ولی وقتی از دفتر ترکیش برگشتیم بلافاصله هتلمون را عوض کردیم و رفتیم ددمان که قابل مقایسه با رویال نبود و خیلی بهتر و راحت تر بود.من همون شب سایت UPS را چک کردم دیدم خوشبختانه پاسم تحویل UPS شده به همین خاطر فردا ساعت 9 صبح رفتیم تو لابی هتل رویال نشستیم که ساعت نزدیک 1 بود که ویزای من و چند دوست دیگه را که چند روز بود منتظر بودن و یکیشون دوست عزیز فرشاد بود آوردن.
نکته دیگه اینکه تا جایی که می تونید کاراتون را خودتون انجام بدید و به دلالهایی که تو آنکارا هستن کاری ندید باور کنید اونها هیچ ارزشی برای وقت و پول شما قائل نیستن و فقط به جیب خودشون فکر میکنن.حتی یه راهنمایی ساده را که می تونه کلی شما را از نظر مالی و وقتی جلو بندازه ازتون دریغ میکنن.دوست عزیز فرشاد کلی اذیت شد که خودش قبل از سفرنامه من توی همین سایت توضیح داد.
ما دیروز برگشتیم ایران و من فرصت کردم که امروز این سفرنامه را اینجا بنویسم و مقداری از دین خودم را به این سایت ادا کنم.امیدوارم این سفرنامه به درد دوستان بخوره.اینجا دوباره از مدیران محترم و تمامی دوستانی که به ما کمک کردن و از راهنماییهاشون استفاده کردیم مخصوصا دوست خوبمون آقای صدرا سپهر که از اول این پروسه از کمکهای ایشون استفاده کردیم و این سایت را به ما معرفی کردن صمیمانه تشکر میکنیم.
به امید موفقیت تمام دوستان خوبم در این سایت.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: tamanna ، ابی22 ، ParsTrader ، zohreh36 ، satusa ، SH1A2R3
(2011-08-10 ساعت 03:48)goli20 نوشته:  سلام

روز شنبه 1ام مرداد رسیدم انکارا قرار بود با پدرم برم ک نشد و تنها رفتم .خوشبختانه هتل نبودم و خونه ی دوستای ترکم زندگی میکردم . روز دوشنبه 3ام مرداد با آقای عطا ( آشنای ترکمون) رفتم دکتر و بعد از مراحل عکس از قفسه سینه و خون که عادی بود ( 45 $ فکر کنم اینجا دادم) عصر رفتم پیش خانم دکتر که نذاشتم بهم واکسن آبله مرغون رو بزنه بهش گفتم جاشو بهش نشون میدم اما بعد از معاینه گفت " یک واکسن" پرسیدم چی؟؟ گفت " دیفتری کزاز چون 7 سال از روش گذشته" توی یک صدم ثانیه واکسنمو زد و گفت برو... (120$ هم اینجا شد. جمعا 185$ )
اون روز رفتم خونه یه خانم ترک به نام حبیبه تیزه ( حبیبه خاله) و قرار بود فرداش بریم جوابو بگیریم..فردا عصر ساعت 3:30 مطب بودیم و پرونده رو به همراه سی دی محرمانه بهم دادن خیلی منشی ها بامن خوب بودن و لبخند میزدن اما از دکتر زیاد خوشم نیومد.

_ پشت مطب دکتر یه پارک خیلی قدیمی هست به نام " قوله پارک" " پارک قو ها" و خیابونش هم جای باکلاس و شلوغ آنکارا به حساب میاد که شب ها جوونا میرن اونجا.
_ خیابون دیگه ای که پاتوق جووناست " باهچه لر اولری" " خونه های باغچه دار" اینجا عصرها خیلی شلوغه و اجناس هم خیلی ارزونه.
_ از مکان های توریستی مقبره آتاترک و موزه اش هست که " آنیت کابیر " گفته میشه تو مرکز شهر
_ ساختمان های بازسازی شده سلجوقی هستن که واقعا زیبان حتما اینجارو برین یک ساله ک افتتاح شده "hamamonu"
_ برای خرید برین " کیزیل آی مترو " از بقیه جاها ارزون تره.

من به پشتوانه میزبان هام به کلوب دانشجویان دانشگاه اورتودو تکنیک و کارکنان شرکت نفت آنکارا رفتم که جاهای خوبی برای گردش به حساب میومدن امکانات بیلیارد شنا نوشیدنی رقص و ... داشتن و برای اینا نرفتم جای دیگه و اطلاعاتی ندارم.
_ بهترین شکلات فروشی آنکارا که یکم گرونه "serender pastaneleri"

بالاخره روز مصاحبه 21 جولای بود که به همراه حبیبه خانم ساعت 7:40 صبح اونجا بودیم.. ما به صف گرین کارتی ها و توریستی و بقیه انواع ویزا تقسیم شدیم و نگهبان اول پاسپورتمون رو چک میگرد بعدش میگفت برو . داخل که شدیم اول خودمون و وسایلمون رو چک کردن بعد وارد یه اتاق دیگه شدیم که یه خانومه بهمون شماره میداد بعدش رفتیم تو اتاق انتظار 91 نفری و همه اینجا باهم بودیم انواع مختلف ویزا منتظر مصاحبه..

اینجا با خانوما و آقایون ایرانی آشنا شدم خیلی خوب بود... مانیتور 3 بار شمارتو میخونه

بار اول برای انگشت نگاری
بار دوم برای پول 819$
بار سوم برای مصاحبه
زمان مصاحبه سلام کرد و پرسید تو ایران چیکارمیکنم منم گفتم دانشجوام رشته امو پرسید بهش گفتم. بعدش پرسید کدوم زمینه اش رو بیشتر دوس داری...همین!
آخرش گفت موجودی بانکی شما کمه باید برین اسپانسر پیداکنین یا یه حساب دیگه نشون بدین ( موجودی من 11000$ بود که بعدا فهمیدم برای ویزای دانشجویی بوده و اشتباه متوجه شدیم) برگه آبی تکمیل پرونده داد و گفت همه کاراتون تمومه فقط فاکس موجودی بانک رو بیارین تا ویزا براتون صادر بشه.
روز جمعه براشون بردم اما گفتن فقط روزای 2شنبه تا 5 شنبه ساعت 1 تا 2 ظهر..روز 2 شنبه اونجا بودم و فاکس رو بهشون دادم و کارت سفید گرفتم بمن گفت برو منتظر باش.......

1روز- 2 روز - روز 4 ام رفتم سایت سفارت و مسج آنلاین زدم براشون و گفتم ویزای من چی شده من تنهام باید برگردم ایران (قبلش از سایت ups پاسپورتم رو چک کرده بودم گفته بود نیومده براشون) خبری نشد. روز پنجشنبه بود رفتم سفارت گفتم ویزای من نیومده باید برگردم ایران و ... منو راه ندادن داخل و گفتن برو منتظر باش آمریکایی ها میدونن چیکار دارن میکنن و ما نمیتونیم بهت کمک کنیم و اینا..تازه جواب درست ندادن که هیچ یکی از نگهبانا پرسید شما آذری هستییی!!!!!!
باز روز پنجم هم مسج آنلاین زدم ساعت 10:30 صبح با نا امیدی میخواستم برم بیرون و خودمو مثه روزای قبل تو خونه قرنتینه نکنم که حدود ساعت 2:30 یکی از افیسرها بهم ایمیل زد و گفت هرچه زودتر به دفتر من مراجعه کنید اگر نمیتونین بیایین حتما به ما خبر بدین..ساعت 3:30 اونجا بودم نگهبان تا پرینت ایمیل رو دید با خوشرویی گفت بفرمایید ایشون منتظرتون هستن و منو برد به سالن انتطار که بغیر از من یه آقای آمریکایی مراجعه کننده داشت!!

خلاصه گیت 6 خانم "هلن" منتظر من بود با قیافه آشفته و لبخند زورکی به ترکی گفت کپی ترجمه مدارک تحصیلی و شناسنامه و کارت شناسایی ( که قبلا تو ایمیل گفته بود بیاریم) بهم بدین. فرم 122 رو هم بهم گفتن دوباره پرکنم.. بعدش یه آقای آمریکایی به زبان فارسی گفت میدونید چه اتفاقی افتاده؟ گفتم نه! گفت : همه مدارکتون رو گم کردیم بخاطر این میتونیم کپی هاشو قبول کنیم میتونین برین بیرون و هروقت خواستین بیایین ویزاتون حاضره یا اینکه منتظر بمونبن تا ساعت 5 ویزاتون رو آماده کنیم..که گفتم منتظر میمونم . دوباره قسم خوردم و ....تا اینکه آخرین دقایق کاری پاسپورتمو دستم دادن و با پرواز شنبه شب ترکیش ایر اومدم تهران Smile
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: tamanna ، zohreh36 ، satusa
(2011-08-10 ساعت 22:26)ali.8888 نوشته:  سفرنامه آنکارا- قسمت 1
درود و سلام بر همه دوستان مهاجر سرا
نوبت من هم شده که ادای وظیفه کنم. ولی اول از همگی دوستان خوب و بزرگ منشم خواهش می کنم که راجع به اینکه چرا اطلاعات من در جدول نیست من را سرزنش نکنند (یا به قول علما اجرشون و ضایع نکنن) من یقین دارم تمامی کسانی که در این فضای مجازی اطلاع رسانی می کنند انسان های شریفی اند که قطعا در همه ابعاد زندگی شون هم مهربان و هم بخشنده هستند. صفاتی که این روزها تصورم می کردم کمیاب و نایاب شده ولی با حضور درمهاجر سرا نظرم کاملا عوض شد. به هرجهت من در پست های ارسالی قبلی مختصری از اطلاعات را گذاشتم و در سفرنامه هم تکمیل خواهم کرد. من جز اون دسته ای بودم که کیس نامبر نداشتم ولی در همون اوایل جز نفراتی بودم که از طریق ایمیل کیس نامبر را دریافت کردم که همون موقع هم اطلاع رسانی کردم ولی برخی از دوستان خیلی باور نکردند.Sad
من و همسرم روز یکشنبه با پرواز ایران ایر وارد آنکارا شدیم. جدای از هواپیمای درب و داغون که صدای موتورش تا آنکارا گوش همه را نوازش داد و رو اعصاب بود. به محض ورود وقتی که متوجه شدیم نصف بیشتر بارها مسافران نیومده قیافه ها دیدنی شد. در یک چشم به هم زدن سرو صدا و اعتراض همه فضای فرودگاه رو گرفت و کارمند ایران ایر هم انگا که نه انگار اتفاقی افتاده با خونسردیش و توجیهات مسخرش اعصاب همه را داغون کرد. بعضی ها مدارکشون که تو چمدونشون بود خیلی نگران شده بودند و خلاصه وضعیتی بود. دوستانی که در آینده برای مصاحبه به آنکارا سفر می کنند به نظر من اصلا و ابدا(به قول علی دایی)Smile مدارک خودشون را داخل چمدون ها نگذارند و بهتر که همراه خودشون باشه تا خدای نکرده با همچین مشکلی برخورد نکنند.
القصه بعد از 24 ساعت چمدونا رسید و همه رو دم در هتل اوزلیهان ریختن کنار خیابون!!! و جماعت یکی یکی اومدن دنبال چمدوناشون. هرکی پیگیری کرد متوجه شد. وگرنه تو فرودگاه آدرس گرفته بودند که بیارن دم در هتل ها! اینجاست که می گن مملکته داریم.Rolleyes
اما چند تا تجربه شخصی
1- اگه وقت اینترتنی از دکتر اونگان گرفتین و خودتون بدون لیدر می خواهین کاراتون انجام بدین برای زود رفتن عجله نکنین.صبح تا ساعت 11 آزمایشگاه و لابراتوار شلوغ و شما هرچه قدر هم زود برین به سفارش لیدر ها زودتر رسیدگی میشه تا شما. ما نزدیک 10:30 رفتیم و خیلی به شلوغی نخوردیم. معاینه مون هم آخر وقت ساعت 6:30 وقت داد و دکتر اینقدر برای رفتن عجله داشت که در مجموع 2 دقیقه هم وقت نذاشت و با چند تا سوال مرسوم سرو ته معاینه را هم آورد و کارت واکسنمون چون تکمیل بود خوشبختانه واکسن هم نخوردیم. برخورد پرسنل هم خیلی خوب بود و حتی با چند نفری که مدارک همراشون نبود (نامه دوم و پرینت وقت) همکاری کردند.
نکته: زمان گرفتن وقت اینترنتی از اونگان برای من و همسرم در دو روز کانفرم کردن که با یک کم چونه زدن در مطب و خریدن ناز او خانم توپوله حل شد.
2- با یک کم مطالعه نقشه ها و دقت به همه جای آنکار می تونید با مترو و اتوبوس رفت و آمد کنید.
3- اتوبوس ها هم پولین و هم کارتی(بلیطی) بلیط را از کیوسک ها می تونین بخرین
4- سعی کنید بعد از فراغت از دکتر و آزمایشها به گشت و گذار بگذرونید تا برای مصاحبه آرامش لازم را داشته باشید (البته شعارش خوبه)رفتن به مراکز خرید همانند آنکارا مال و رفتن به پارک آبی (آکوا پارک) می تونه بخشی از برنامه های قبل از مصاحبه باشه.
یک نکته: تورها برای پارک آبی 65 لیر می گیرن با ایاب و ذهاب و یک وعده غذا. البته اگه حال و حوصلشو داشته باشین و بخواین صرفه جویی کنین می تونین از میدان کیزلای اول خیابان کومرولار روبروی ساعت فروشی ناکار از سرویس رایگان استفاده کنین که ساعت 10 و 11 و 12 حرکت میکنه. برای مطمئن شدن سایتش رو چک کنین که بعدا عوض نکرده باشن فحشم بدین. تازه می تونین روز چهار شنبه برین که روز تخفیف و هر نفر 23 لیر ورودیشه(روزهای دیگه 30 لیره)-آخر خز بازیه ولی خوب امکانیه که گذاشتن و میشه استفاده کرد. در هر صورت روز شاد و خوبی را می تونین بگذرونین.Cool
دوستان تا اینجاشو داشته باشین ایشالا باقی سفرنامه باشه بعد از مصاحبه
لطفا دعا کنید و انرژی مثبت بفرستین به امید کلیر شدن همه منتطران و ویزای یک ضرب مصاحبه ای ها چه 2011 و چه 2012
ادامه دارد....

سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: satusa
(2011-08-09 ساعت 15:09)nil2011 نوشته:  سلام به مهاجرسراییهای خوب و دوست داشتنی.. خیلی خوشحالم از اینکه الان منم میتونم مثل بقیه ی بچه های مهاجرسرا سفرنامه ی خودم رو براتون بنویسم.
وقتی 18 سالم شد یکی از آشناهام که در آمریکا زندگی میکرد بهم ایمیل زد و درمورد لاتاری بهم گفت و ازم خواست مدارکم رو بفرستم که برام ثبت نام کنه. اما من از اونجایی که باورنمیکردم کسی تویک مسابقه بتونه صاحب گرین کارت شه زیاد به اون ایمیل اهمیت ندادم!! اما فامیلم پافشاری کرد و بالاخره منم قبول کردم!! مدارکم و عکسم رو فرستادم اما روز آخر ثبت نام فامیلم باهام تماس گرفت که سایت لاتاری عکست رو قبول نمیکنه برو و یه عکس دیگه برام بفرست. منم ازاونجایی که میلی به شرکت تو این مسابقه نداشتم به زور و با اصرار مامانم رفتم عکس گرفتم و از اون عکاسی خواهش کردم عکس رو همون موقع برام حاضر کنه و نیم ساعت مونده بود که سایت لاتاری برای ثبت نام بسته شه که فامیلم منوثبت نام کرد!!.....

اردیبهشت سال بعدش بود که ساعت 2 صبح با صدای زنگ تلفن از خواب پریدیم وعموی مادرم گفت که از kcc برات نامه اومده که برنده شدی! اصلاً باورم نمیشد..... من اصلاٌ نمیدونستم کیس نامبر چی هست و کارنت شدن و مصاحبم کی باید انجام شه! برای همین هرماه خودم با kcc تماس میگرفتم....1سال و 2ماه مداوم چشم انتظارکارنت شدن بودم که بعد از کارنت شدن با مهاجرسرا آشنا شدم!واقعاٌ هم ناراحت بودم که آخه چرا انقدر دیر!!! اما تو فاصله ی کارنت شدن تا زمان مصاحبه جایی از این سایت نبود که نخونده باشم و کلاٌ کارم این بود که با بچه های این سایت در ارتباط باشم تااونجاکه عضوفعال هم شدم...Big Grin

1ماه قبل از رفتنم به دوبی پدرم برای بلیط و ویزا اقدام کرد....ویزا نفری 105تومن و بلیط پرواز ایران ایر نفری 376تومن شد. از اونجایی که 4آگوست مصاحبه داشتم 31جولای با مادر و خواهرم رفتم دوبی.هتل هم وقتی رفتم دوبی گرفتم که هتل 4 ستاره ی خیلی عالی با قیمت وامکانات خیلی خوب بودو با امارات مال خیلی نزدیک بود
معاینات پزشکی
1هفته قبل از رفتن از دکتر شوکلا برای 1آگوست وقت گرفتم...ساعت 9 صبح به بیمارستان رفتم و اون آکواریوم معروف رو دیدم! اول ازم نامه ی مصاحبه و پرینت ایمیل دکتر شوکلا و پاسپورت و کارت واکسیناسیون و 3قطعه عکس خواستند. بعدش یک پرستار هندیه مهربون منو به یک اتاق برد و اول یه سری فرمهارو پر کرد بعدش وزن و قد و فشارخون و معاینه ی چشم..... بعدشم عکس قفسه ی سینه...و بعدش با اینکه از دکتر شوکلا وقت گرفته بودم اماخانم دکتر ساندهیا منو معاینه کرد و1واکسن هست که به خانم های 16 تا 25 سال میزنن که منم چون 20 سالم بود بهم گفت باید بزنی و آخرشم آزمایش خون...کارام تموم شد و گفتن برای فردا آماده میشه. کلاٌ هزینه ی مدیکال 1125 درهم شد(125 درهم عکس قفسه ی سینه+ 250 درهم معاینه ی دکتر+ 700 درهم واکسن سرطان + 50 درهم آزمایش خون)
روز بعدشم باهاشون تماس گرفتم و بهم گفتن جواب آماده هست و ساعت 1ونیم صبح رفتم جوابو ازشون گرفتم....بهم گفتن اون واکسن سرطان 3مرحله هست و باید2واکسن دیگه روبخری و باخودت ببری تاموقعش شدبزنی اما من گفتم تا1ماه دیگه میرم آمریکاهمونجامیزنم که گفتن مشکلی نیست..
مصاحبه
ساعت 5 صبح از هتل حرکت کردیم و 6و20دقیقه رسیدیم جلوی سفارت. کم کم تاساعت 7 شلوغ شد و جالب این بود که اون روز همه ی کسایی که سمت چپ صندلی چوبی نشسته بودن لاتاری برنده شده بودن....ساعت یک ربع به 8 یه ماموری اومدوپاسپورت و نامه ی مصاحبه رو چک کرد و من اولین نفری بودم که وارد سفارت شدم با شماره ی 001. اول یک خانم خیلی خیلی بداخلاق که باهمه دعوا داشت مدارکمو ازم گرفت شامل(پاسپورت و2تاعکس ونامه ی مصاحبه و اصل مدارک ترجمه شناسنامه و کارت ملی و دیپلم و پیش دانشگاهی و اصل ترجمه ی ریزنمرات!! که اصلاً فکرنمیکردم ریزنمرات بخوادولی همه مدارک همراهم بود و بعدشم مدارک اسپانسر) بهش گفتم نامه ی تمکن هم بدم که گفت اسپانسرداری نیازی نیست من گواهی عدم سوپیشینه هم داشتم و بهش دادم....بعدش یک برگه ی آبی داد گفت برو پرداخت کن و رفتم 819دلار روپرداخت کردم(دوستان حتماٌ 819دلارهمراهتون باشه داخل سفارت پول خورد نمیکنن وخیلی معطل میشین..من خودم 819دلار از قبل آماده داشتم اما خیلیا رو دیدم که به مشکل برخوردن) بعد منتظرموندم تاشمارم اعلام شه.شمارم اعلام شدبرای انگشت نگاری وبعدازانگشت نگاری خانم آمریکایی جوان خیلی خیلی مودب و مهربون باهام مصاحبه کرد.اول ازم خواست خودمومعرفی کنم بعدشم سنم روازم پرسید و بعدهم درمورداسپانسرم سوال کرد.بعدم گفت کدوم ایالت میری و بعدروی یک برگه ی صورتی نوشت 7آگوست ساعت 1 بیاویزاتوبگیر.... مصاحبه خیلی راحت هست وبنظرم بستگی به خودتون داره وسعی کنید از بدو ورود به سفارت آرامشتون روحفظ کنید ولبخند بزنید..
دوستای عزیزم که برای مصاحبه به ابوظبی میرید راننده ی ما آقای محمدعلی بود که بهتون پیشنهاد میکنم حتماٌ بااون برین چون همه جوره دراختیارتون هست وخیلی از نظرقیمت باهاتون راه میادواز بقیه ارزون تر میگیره وهمه جوره هم مطمئن هست. من ومامانم که خیلی ازش راضی بودیم. حتی ازش خواستیم تافرودگاه هم ماروببره...
شماره تماس ......................:
.....................................
از همه ی بچه های گل مهاجرسراتشکرمیکنم بابت راهنماییهاوکمک هاشون در این مدت.. اگر سوالی درمورد هتل ومترو دوبی و سیمکارت تلفن و جاهای دیدنی ومراکز خرید دارین خوشحال میشم کمکتون کنم.دوست دارین از طریق پیام خصوصی یا هرجوری که راحتین جوابگوهستم...تواین مدتی که دوبی بودم از تجربیات دوستای مهاجرسرایی استفاده کردم.شایدبتونم کمکی به دوستایی که بعداز من مصاحبه دارن بکنم....
برای 2 هفته دیگه هم از ایران میرم Shy

(2011-08-11 ساعت 15:37)ardavan2535 نوشته:  سلام به تمام دوستان مهاجرسرا
ما تازه برگشتیم و گفتم رسم وفاداری خودمو به مهاجرسرا ادا کنم. ما برای 7 آگوست ابوظبی مصاحبه داشتیم و با انرژی های مثبتی که همراهمون بود و کمک دوستان مهاجرسرا که واقعاً از تک تکشون و از دوستانی که این سایت رو برای راهنمایی دوستان راه اندازی کردن ممنونم.
مصاحبه بسیار عالی بود و تونستیم یکضرب ویزامونو بگیریم. برنده اصلی خانم من بود و ایشون کارشون غیر دولتی بود من هم که سربازیمو خریده بودم کارهام تماماً غیر دولتی بود.
خودمون اسپانسر خودمون بودیم با 40 میلیون مانده مالی و 2تا سند خونه. جالبه با وجود اینکه خانم من لیسانس ادبیات آلمانی بود فقط پرسید دیپلم دارید؟!!!
از اینکه خانمم تو چه شرکتی کار می کرده و چه پروژه هایی داشتن پرسید. از من فقط از اینکه زمینه کاری شرکتمون چیه پرسید.
در کل خیلی خوب و مهربون بودن.
برای تک تک دوستانی که مصاحبه دارن و یا کلیرنس خوردن آرزوی پیروزی دارم.
اگر سئوالی داشته باشید باکمال میل در خدمتتون هستم.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: satusa
(2011-08-15 ساعت 11:09)mojezeh khamoosh نوشته:  سفرنامه آنکارا
با سلام به همه دوستان

سرانجام نوبت سفرنامه ما کیس بالایی ها هم رسیده که پس از مدتها انتظار به این وظیفه عمل کنیم تا شاید برای کسانی که هنوز به مصاحبه نرفتند . یا دوستان برنده سالهای بعد کمکی باشد. هرچند بسیاری از مسائل تو سفرنامه های دوستان قبلی نوشته شده است.قبل از شروع سفرنامه از خدای بزرگ بخاطر این لطفش تشکر میکنیم (البته ما همیشه از خدا می خواهیم هر آنچه که به صلاحمون هست، همون بشه) و همچنین از همسرم بخاطر شانس و اقبالش در برنده شدن لاتاری ( شانس نام مستعار خداست، آنجا که نمی خواهد امضایش پای داده هایش باشد).

1- قبل از برنده شدن لاتاری
ما برای کانادا اقدام کرده بودیم و حتی مصاحبه سفارت کانادا در سوریه هم رفته بودیم.پس از (همین الان UPSاومد و ویزای همسر منو تحویل داد، چون الان که دارم این سفرنامه را می نویسم تو لابی هتل الیت تو آنکارا هستیم و منتظر اومدن ویزای همسرم که همین الان اومد امیدوارم شما هم این لحظه رو تجربه کنید). خوب بگذریم ، حدود 6 ماه پس از برگشتن از سوریه ، یه روزی که من تو کلاس زبان فرانسه بودم خانمم زنگ زد و با تعجب و شگفتی گفت که یه بسته زرد رنگ رسیده که احتمالا برای برندگان لاتاری هست. بعد که اونم باید میومد کلاس زبان فرانسه نامه رو با خودش اورد و من اونجا متوجه شدم که لاتاری برنده شدیم(البته خانمم برنده شد). نمی دونیم چه حسی داشتیم . بعد از اون هم مثل همه مدارک را آماده کردیم و با DHL به آمریکا پست کردیم.بعدش هم چون کیس ما 34000 بود انتظار برای اعلام کیس ما شروع شد ولی با توجه به تجربیاتی که تو سایت مهاجرسرا بدست آوردیم و همچنین بولتنهای سالهای پیش حدسمون در مورد زمان کارنت شدن درست از آب دراومد و در جولای کارنت شدیم و در 3 آگوست زمان مصاحبه برای ما تعیین شد(از طریق تلفن فهمیدیم ولی بعد هم ایمیل زدن و هم نامه دوم اومد).

2- مقدمات سفر به آنکارا
ما حدود 40 روز قبل از مصاحبه از طریق یکی از آژانسهای مسافرتی تو تهران، پکیج شامل بلیط هواپیما،ترانسفر و هتل الیت ( با صبحانه ،سیستم خنک کننده ،اینترنت وایرلس و یک اتاق اینترنت در لابی، مسافت تا سفارت 10 دقیقه پیاده و تا دکتر 20 دقیقه پیاده) را با قیمت نفری 740000 تومان به مدت 7 شب و 8 روز خریداری کردیم.مدارک لازم را هم آماده کردیم که یک سری کپی از آنرا با پست DHL حدود 20 روز قبل از مصاحبه فرستادیم سفارت ( دوستان در خصوص ارسال مدارک قبل از مصاحبه به سفارت حساس باشند چون چندین نفر را دیدیم که چون مدارکشونو ارسال نکرده بودند روز مصاحبه بهشون گفتند برن و فردا بیان که ممکنه رو برنامه ها تون اثر بگذاره) ما اسپانسر هم داشتیم که مدارکشو 50 روز زودتر از زمان مصاحبه فرستاد ایران ولی نرسید هر جا که فکر کنید برای پیگیری رفتم ولی گفتن هنوز وارد ایران نشده و ما مجبور شدیم که از اسپانسرمون بخواهیم که مدارک را دوباره بفرسته سفارت آمریکا در آنکارا که اونم اینکارو کرد از طریق DHL که از روی سایت از رسیدنش اطمینان حاصل کردیم.

3- پرواز به آنکارا
روز پراوازمون 31 جولای 2011یا 9 مرداد 1390 ساعت 17:15 ، با شماره 1833 تماس گرفتیم که مال فرودگاه خمینی هست و ماشین به همه جای تهران جلوی درب منزل می فرستند که قیمت سمند 20000 و تویوتا کمری 25000 تومان می باشه و مناسب هستند. ساعت 14:30 فرودگاه بودیم که گفتن پرواز 3 ساعت تاخیر داره ولی 3 ساعت شد 4 ساعت و بالاخره ساعت 21:30 شب پرواز کردیم به آنکارا و حدود ساعت 24 رسیدیم آنکارا و با ترانسفر به هتل رفتیم.

4- هتل
هتل الیت هتل 3 ستاره هست که در حد معمولی می باشد. اتاقی که به ما دادند مشکل برقی داشت و وقتی کولر را روشن می کردیم برق اتاق کلا قطع می شد و از آنها خواستیم که اتاقمونو عوض کنند . دوستان توجه کنند که اگه از تهران هتل رزرو می کنند حتما در مورد جزئیاتش مثل داشتن کولر و غیره صحبت کنند و مطمئن بشن. یه خانمی تو هتل ما بود که هتل ازش خواست به ازای هر روز استفاده از کولر باید 5 لیر بده که اونم زیر بار نرفت و روز بعد که برای تمیز کردن اتاق رفته بودند کنترل کولر را براشته بودند که بعدا با صحبت با لیدر تور این موضوع حل شد. کارکنان هتل تا حدود کمی انگلیسی بلدن و می تونید نیازهای اولیه را برآورده کنید. برخوردشون خوب بود و کلا ما مشکلی نداشتیم.

5- تست پزشکیما تو ایران همه واکسنها را زدیم و کارت واکسن داشتیم . اونجا هیچ واکسنی به ما تزریق نشد. روز دوشنبه صبح برای عکس قفسه سینه و تست خون رفتیم و بعداز ظهر برای ملاقات با دکتر که سریع یه چک لیست پزشکی داره که از شما سوال می پرسه اگه انگلیسی بلد باشین انگلسیی وگرنه تا حدودی فارسی بلده و فارسی می پرسه و فرداش هم رفتیم جوابو گرفتیم و گفت سی دیها را لازم نیست به سفارت برای مصاحبه ببریم ولی پاکت را باید ببریم و تحویل بدیم. یکی از دوستان مهاجرسرایی ( آمریکا و همسر محترمشون ) را اونجا دیدیم و با هم آشنا شدیم که همینجا بهشون سلام و براشون آرزوی موفقیت می کنیم.

6- روز مصاحبه
مصاحبه روز 4 شنبه 3 آگوست ساعت 8:30 بود. که ما با اینکه فاصله نزدیک بود ولی ترجیح دادیم با تاکسی بریم که 5 دقیقه ای رسیدیم و 5 لیر دادیم. صف تقریبا 20 نفره تشکیل شده بود و ما تقریبا انتهای صف (صف سمت چپ کنار دیوار و نرده های سفارت) بودیم. یک مامور اومد و پاسپورتها را جمع کرد و بعد از حدود 20 دقیقه وارد محوطه داخلی سفارت شدیم. اونجا هم یک صف بود که پس از 30 دقیقه وارد سالن اصلی شدیم که یک کارمند ترک بود که فارسی خوب حرف می زد و ازش پرسیدیم که خوب فارسی حرف می زنید و گفت پدرم ایرانی هست. اونجا مدارک را تحویل دادیم به این خانم که در واقع خودش گفت که چه مدارکی لازم هست( راستی دستشویی هم تو همین قسمت هست اگه نیازی شد سمت راست برای خانمها و سمت چپ برای آقایون). یه شماره به ما داد و وارد سالن انتظار شدیم که 87 نفر ظرفیت داره. نشستیم تا شمارمون اعلام شد که رفتیم به باجه 5 و گفتند که اصل فرم I134 که برای اسپانسر هست را بدید که ما گفتیم با پست فرستاده و رفت چک کرد و ما هم نشستیم. دوباره شمارمون اعلام شد و رفتیم برای انگشت نگاری ، 4 انگشت دست چپ ،4 انگشت دست راست،شصت چپ و شصت راست و دوباره اومدیم نشستیم تا این بار برای قسمت قشنگ برنامه که پرداخت پول بود شمارمون اعلام شد و رفتیم تا نفری 819 دلار برای فرار و ترک سرزمین مادری و خانه پدریمون ( بغضم گرفته / کهن دیارا، دیار یارا به عزم رفتن دل از تو کندم ولی جز اینجا وطن گزیدن نمی توانم / کهن دیارا ، دیار یارا دل از تو کندم ولی ندانم که گر گریزم کجا گریزم و گر بمانم کجا بمانم ) پرداخت کردیم و امدیم نشستیم. تو این مدت می تونید از اطلاعاتی که روی مانیتور جلوتون در مورد جزئیات مراحل مصاحبه پخش می شه استفاده کنید. دفعه بعد برای مصاحبه شمارمون اعلام شد که تقریبا جز نفرات آخری بودیم و همه اینها که گفتم حدود 2:30 طول کشید رفتیم باجه 7 برای مصاحبه که یک خانم بود. مصاحبه ما فارسی بود و خیلی طول نکشید. از خانمم در مورد کارش پرسید و رشته تحصیلی که گفت در حال حاضر شغلی نداره و درسش تازه تمام شده از منم در باره کارم پرسد و گفت سربازی رفتی که گفتم شما می دونید سربازی تو ایران اجباریه و منم تو ارتش خدمت کردم و اونم گفت که می دونم. بعد به شوخی یه چیزی در مورد تهران گفت که منم جوابشو دادم و با هم خندیدم و مصاحبه تمام شد. به خانمم گفت مستقیم ویزا میگیری و به منم گفت که باید یه پروسه اداری طی بشه که یه ایمیل برات می زنیم که جوابشو برامون با ایمیل بفرست( برگه 9 سوالی) تا پروسه اداریت شروع بشه.منم بهش گفتم که با توجه به اینکه 30 سپتامبر نزدیک هست خیلی از ایرانیها نگران این موضوع هستند که بلافاصله قبل از اینکه حرفم تموم بشه گفت ما این موضوع را می دونیم و درک می کنیم و سعی می کنیم این موضوع تا آن موقع انجام بشه و جالب این بود که گفت انشالله تا آن موقع انجام می شه. بعدش هم رفتیم UPS همونجا که اولش اون خانم مدارکمونو تحویل گرفت 15 لیر دادیم و برگه UPS رو گرفتیم. 2 روز بعد از مصاحبه یعنی جمعه ساعت 12:30 مامور UPS اومد و ویزا را به همراه مدارک دیگه تحویل داد و 5 لیر به اون دادیم.

7- خرید
مغازه های اطراف میدان کیزیلای ، داخل متروی کیزیلای و آنکامال جاهایی بودند که ما برای خرید رفتیم که هر کدوم شرایط خاص خودشو داره و پیشنهاد می کنم به همه اینها یه سری بزنید.برای آنکامال در میدان کیزیلای سوار خط قرمز مترو بشید و 4 ایستگاه بعد ( ایستگاه AKKUPRO) پیاده شید.

8- غذا
من شخصا از غذاهای ترکی خوشم اومد . اسکندر کباب ، کوفته و انواع کبابهای اونجا به نظر من ارزش تست کردنو دارن. اطراف میدان کیزیلای و طبقه زیرین آنکا مال جاهای خوبی برای غذا خوردن هست.

9- جاهای دیدنی
ما در این مدت به آنکا مال برای خرید و سینما 3 بعدی در طبقه آخر آنکامال، مقبره و موزه آتاتورک ( یا آنت کبیر به قول خودشون / در میدان کیزیلای سوار خط سبز مترو بشید و 3 ایستگاه بعد در ایستگاه TONDOGAN پیاده شید)،شهر بازی (در میدان کیزیلای سوار خط قرمز مترو بشید و 2 ایستگاه بعد در ایستگاه ULUS پیاده شید(،پارک آبی(Aqua park) در آنکارا چند تا وجود داره که ما به پارک آبی Golbesi رفتیم ( از میدان کیزیلای با تاکسی 35 لیر دادیم و برگشت با سرویس رایگان پارک آبی تا کیزیلای اومدیم که ساعت 5:30 و 6:30 عصر سرویس داره و فکر می کنم برای رفتن هم سرویس رایگان در میدان کیزیلای داره ولی ساعتش را نمی دونم و کنار پارک اطراف میدان هستند) و با توری که در طبقه پایین مطب دکتر هست روز شنبه، تور قونیه رفتیم که همشون خوب و به یاد ماندنی بودند.

10- سخن آخر
در اینجا میخوام از همه بانیان و موسسان سایت مهاجرسرا تشکر کنم. صادقانه میگم که تا به حال چنین سایت موثر و کارآمد اجتماعی را ندیده ام. به همه دوستانی که احتمالا در آینده از این سایت استفاده خواهند کرد توصیه می کنم حتما از این سایت و مواردی که در اون اومده استفاده کنند و اینجا یک منبع و رفرنس مطمئن و قابل اعتماد برای پروسه مهاجرت از جمله از طریق لاتاری می باشد. ضمن اینکه دوستان خوبی پیدا خواهند کرد.
با توجه به شرایط اجتماعی که در کشور وجود داره و عدم اطمینان آدمها به همدیگه و عدم وجود فرهنگ مناسب نشر و اشاعه اطلاعات و دانستنیهای مختلف اجتماعی باید بپذیریم ما ایرانیها در این زمینه دچار مشکل فرهنگی هستیم. خیلی از ماها ترجیح میدیم اطلاعات مفیدی که می تونه راهگشای مشکلات بقیه باشه را مخفی نگه داریم و در دسترس عموم قرار ندیم. به اعتقاد من دستیابی و رسیدن به فرهنگ مناسب در هر زمینه ای از جمله موارد فوق الذکر نیاز به تمرین داره و سایت مهاجر سرا وسیله و محل مناسبی برای این تمرین می باشه تا سطح فرهنگی خودمونو در این زمینه ارتقا بدیم و از این بابت از مسئولان این سایت تشکر می کنم. در آخر به گفته (( احمد شاملو)):
پرواز اعتماد را با یکدیگر تجربه کنیم
وگرنه می شکنیم بالهای دوستی مان را ...
خدا نگهدارتان

سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: satusa ، SH1A2R3
(2011-08-16 ساعت 11:11)آرتين نوشته:  با سلام و احترام نوبت به ما رسيد تا دين خود را به مهاجر سرا بپردازيم

بنده در تاريخ پنج شنبه 04آگوست 2011 در آنكارا مصاحبه داشتم لذا تصميم گرفتم كه روز یکشنبه 31جولای 2011 با پرواز ایران ایر به قيمت 420000 تومان و 4:30 تاخیر پرواز به آنكارا سفر كنم و همچنين هتل سورملی را براي 7 شب به مبلغ380000 تومان به همراه ترانسفر فرودگاهي تهيه كردم.

-- روز دوشنبه پس از ترانسفر و تحويل هتل راس ساعت 9:30 صبح به مطب دكتر رفته و راس ساعت 10 با پرداخت حدودا 50 دلار تست خون و عكس از قفسه سينه و 70 دلار بابت معاينه خانم دكتر که من فکر می کردم دکتر اونگان باید مرد باشه ولی بعدش فهمیدم با همسرش کار میکنه (هيچگونه واكسن زده نشد بخاطر اينكه همه واكسنها تكميل بود ) كار مديكال تمام و فرداي آن روز يعني سه شنبه ساعت 3 جواب را گرفته و ضميمه مدارك جهت ارجاع به سفارت در روز مصاحبه شد.

--روز سه شنبه به اتفاق چند تا از دوستان که برای ویزای تحصیلی و گردشگری آمده بودن و بسیار دوستان خوبی هم بودن به گردش در پارک آبی و مرکز خرید کیزلای و اطراف رفتیم و خیلی هم خوش گذشت فقط قابل توجه دوستانی که میخوان برن پارک که هیچ گونه هزینه ای نکن بخاطر اینکه از میدان کیزلای سرویس رایگان داره

--روز چهارشنبه هم به گشت و گذار در شهر و ديدن فيلم سينمائي 3D در آنكامال گذشت.

-- روز پنج شنبه ساعت 45-7 جلو سفارت بوديم كه پس از تفكيك صف مهاجرين و گرين كارتيها و توريستي ها و... به داخل رفته و پس از تحويل اصل مدارك(شناسنامه-كارت ملي- مدرك ليسانس- مدرك ديپلم-مديكال بدون سي دي -اصل سند آپارتمان- كه يك ماه پيش ترجمه و اصل آنها را براي سفارت با پست دی اچ ال به مبلغ 76000 تومان ارسال شده بود )به همراه 2 قطعه عكس و پاسپورت و با گرفتن شماره وارد سالن انتظار شده و پس از انگشت نگاري و پرداخت 819 دلار لحظه مصاحبه رسيد كه بلافاصله پس از سلام دادن به خانم افيسر،ايشان گفتند دست راست خود را بالا ببريد و قسم بخوريد هرانچه در اين فرم ها و مصاحبه گفته مي شود درست است كه بنده نيز چنين كردم.
بعد سوال شد كه كجا كار مي كنيد و ايا اينجا خصوصي است كه بنده گفتم بله و بعد پرسید که کارش چی هست و شما چی کار میکند بعد درباره سربازی پرسید که گفتم معاف شدم و پرسید چه نوع معافی داری و بعد شروع کرد به تایپ کردن که من برگه آبی رو تو پرونده دیدم ازشون پرسیدم که مشکلی هست گفت خیر گفتم پس مدارک ناقص هستش گفت همه چیز کامل و درسته ولی شما باید صبر کنید تا مراحل اداری پیش بره باز هم طاقت نیاوردم و گفتم زمان خیلی کم مانده تا آخر سپتامبر به نظر شما من تا اون موقع کلیر میشم گفت حتما ما تمام تلاشمون رو میکنم که زودتر کار شما رو انجام بدیم نهایت سه تا چهار هفته و در نهايت پس دادن اصل مدارك و گرفتن برگه آبي به صف منتظران كلير پيوستم

--روز جمعه و شنبه رو هم به خوشگذرانی و شهر بازی و گشت و گذار و خرید های آخرگذرانیدم و یکشنبه هم که ساعت 12 هتل رو تحویل و به تهران برگشتم
درمورد هتل 5 ستاره بود ولی در حد 4 ستاره خوب و تمیز بود ولی فن کوئل داشت انگلیسی هم تا حد خیلی کمی بلد بودن ولی یک خوبی که داشت نزدیک مراکز خرید بود و راحت به مغازه ها دسترسی داشتم .

-- جا داره اینجا از تمام کسانی که برای این سایت زحمت کشیدن و در تمام پرسشهای ما رو جواب دادن تشکر کنم امیدوارم که هرچه زودتر همه دوستان ویزاشون رو بگیرن . از همه دوستان متشکرم.

(2011-08-16 ساعت 22:56)آمریکا نوشته:  ما روز 31 جولای با پرواز ایران ایر 17:15 که عملا ساعت 21:30 پرواز کرد ساعت 12به وقت ایران و 10:30 به وقت آنکارا رسیدیم ترانسفر داشتیم وبه استقبال ما آمدند. هتل سورملی رو از 1.5 ماه پیش رزرو کرده بودیم که با پرواز نفری 800تومان شده بود.
هتل سورملی هتل خوب و تمیزی بود و برای ما که دوبار به مطب دکتر ویکبار به سفارت رفتیم که با تاکسی و 6لیر میشد خیلی هم خوب بود.
اونجا یک طبقه برای ایرانیهاست هر که میآمد اون طبقه بود.ولی رسپشن ها فقط ترکی میفهمیدن بجز اندکی که یک نفرشون میدونست صبجانه ها هم خیلی خوب بود و کامل همه چیز داشت.
خلاصه ما دوشنبه رفتیم صبح آزمایش و بعد برای بعد از ظهر هم ویزیت دکتر
نکته:خانم دکتر بودن و بسیار خانم خوب و برخورد منشی و سایر بسیار خوب بود و برخلاف چیزی بود که فکر میکردم
واکسن نزد و فقط چند تا سوال پرسید و تمام و حدود 240دلار دونفر هزینه پزشکی مان شد. ما 4شنبه جواب دکتر رو گرفتیم و 5شنبه ساعت 7:45 درب سفارت بودیم
خیلی با احترام ما رو به درب اول و بعد دوم داخل شدیم بعد به صف اصل مدارک رودادیم که فقط شناسنامه کارت ملی سندازدواج ومدارک اصل تحصیلی برنده رو گرفت. اصل ترجمه ها رو هم قبلا فرستاده بودیم فقط کپی ها رو بردیم.و رسید دی اچ ال.
و مصاحبه فارسی را انتخاب کردیم رفتیم داخل سالن و نشستیم یکبار صدا کردند برای انگشت نگاری یکبار برای پرداخت 1638دلار برای دو نفر و یکبار هم برای مصاحبه
از من که برنده اصلی بودم پرسید کارت چیه و کار شرکت چیه؟همین و بعد از همسرم پرسید خدمت رفتی گفت نه معاف شدم بعد گفت کار شرکت جیه
که شرکتشون هم خصوصی بودبعد گفت خانم شما برو یوپی اس و آقا شما مراحل اداری دارید سه هفته تا یک ماه.
خلاصه ما برگشتیم هتل
چند نکته :
آنکارا به ما خییلی خوش گذشت
به خاطر دوستای خوبی که توی مهاجر سرا پیدا کرده بودیم از جمله معجزه خاموش و نیما 1 که از همین جا به هردو و همسران محترمشان سلام عرض میکنم. پیشنهاد میکنم برای تفریح حتما به شهر بازی باغ وحش و پارک آبی برید.
آکوا پارک در میدان کیزلای سرویس رایگان داره که ساعت 10.11.12حرکت داره و برگشت هم 5:30و6:30 پس به صرفه تره که خودتون برید.
آنکامال هم که با متروی قرمز به راحتی میشه رفت
همچنین شهربازی که ایستگاه اولوس باید پیاده بشید.که بسیار جای خوبیه برای خرید.
و در پایان از همه دوستان مهاجر سراییم که کمک شایانی در پیشبرد کار ما داشتند و بهترین مشاوران ما بودن تشکر فراوان میکنم

(2011-08-17 ساعت 12:18)solanje نوشته:  دوستان عزیز اگر سفرنامه های بچه ها رو دنبال کرده باشین حتما به این نتیجه رسیدین که در کل همه شبیه به هم هستن و یک سری اطلاعات رو بهتون میدن . سفرنامه من هم مشابه دوستان دیگه هست به همین دلیل من فقط چندتا نکته که به نظر خودم مهم هست رو براتون میگم
اول اینکه مطمئن بشین که مدارکتون کامل باشه ، این خیلی اهمیت داره و حتما 2 هفته قبل کپی ها رو پست کرده باشید ، کسانی بودن که به همین دلیل مصاحبشون 2 روز عقب افتاد ، اگر اسپانسر ندارین حتما یک آدرس در آمریکا داشته باشید که مدارک به اون آدرس بیاد . این قضیه هم برای بعضی دوستان مشکل ساز شده بود. سعی کنین ریز نمرات رو هم با خودتون داشته باشین ، من هیچ جا توی سایت ندیدم که ریز نمرات لازم باشه ولی خودم برای اطمینان ریز نمرات دانشگاه و دبیرستان رو ترجمه کردم و بردم ، بعد اونجا دیدم که افیسر به بعضی افراد گفته بود که من تا به حال همچین مدرک دانشگاهی ندیدم و برو ریز نمرات بیار!!!
کلا هر چه مدارکتون کامل تر باشه به یک ضرب ویزا گرفتنتون کمک میکنه .
یک نکته دیگه هم اینکه مطب دکتر و آزمایشگاه در ساختمانی به اسم دوزٍن هست فکر میکنم بهش لابراتوار دوزن میگن و به تاکسی بگین خوب میشناسن.
سعی کنین توی مطب دکتر که منتظر نشستین با کسانی که از معاینه برگشتن صحبت نکنین چون منشی فورا بهتون اختار میده !
وقتی به مصاحبه میرین سعی کنین با ظاهر ساده و همیشگیتون برین دلیلی نداره خیلی به خودتون برسین ، کراوات بزنین یا آرایش عروس کنین ، آدمهایی که ساده ولی مرتب هستن همیشه دلنشین تر به نظر میان ، همینطور صادق تر ، و افیسر توی ظاهر شما دنبال صداقت میگرده ، البته این نظر شخصی منه ،
مصاحبه من خیلی راحت انجام شد ، افیسر یک آقای جوان چشم آبی بود و بسیار مودب و خیلی خوب فارسی حرف میزد ، با یک سلام و احوال پرسی گرم شروع کرد و بعد خیلی محترمانه از اینکه باید قبلش قسم بخورم عذرخواهی کرد ! کلا 2 سوال از من پرسید . در مورد شغلم پرسید و در مورد اینکه اسپانسرم چه نسبتی با من داره . و بعدش به اصل مدرک پیش دانشگاهیم یک نگاهی انداخت و گفت شما مشکلی ندارین و آدرس هتل رو بدین به یو پی اس . فردای روز مصاحبه ساعت 2 بعد از ظهر یو پی اس مدارک رو اورد به هتل پاسپورت و یک پاکت که نوشته بود بازش نکنین.
خب این هم سفرنامه ی من ، سعی کردم کوتاه و مفید باشه ، امیدوارم خوندنش بتونه کمک کنه ، من ویزامو یک ضرب گرفتم و خیلی از اونچه که فکر میکردم راحت تر بود ، انشالا که برای شما هم همینطور باشه ،ممنون از همه ی بچه های مهاجر سرا که اطلاعاتشون رو اینجا در اختیار همدیگه میزارن ، همیشه شاد و سلامت باشین

سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: ابی22 ، آرتين ، satusa ، SH1A2R3
(2011-08-17 ساعت 22:48)Vahidn نوشته:  سلام دوستان عزيز
بالاخره نوبت ما شد كه بيايم اين جا و سفرنامه بنويسيم.ما ديگه آخراي مصاحبه ها بوديم و همه چي رو قبلا گفتن ولي من هم يه مختصري مي نويسم تا ببينين اونجا چي كار كرديم:
با پرواز روز چهارشنبه 3 آگوست با دوساعت تاخير با هواپيماي AIRBUS A300 به سمت آنكارا پرواز كرديم.همه چي مرتب بود.هتلمون هم رويال بود.هتل بدي نبود ولي خوب از چيزاي بدش صبحانه هاش بود كه هميشه تكراريه.بعد هم اتاقاش به شدت كوچيك هستش و گرم.ولي به سفارت خيلي نزديك بود.روز پنج شنبه رفتيم مديكال و جوابش رو جمعه گرفتيم خيلي هم راحت بود.واكسني هم نخورديم براي دو نفر شد 240 دلار.ديگه گشتيم تا روز مصاحبه.
ساعت 8 صبح رفتيم دم در سفارت و توي صف گرين كارت وايساديم.بعد از چك كردن پاسپورت ها و انجام مراحل امنيتي وارد سفارت شديم.يه خانم بود كه فارسي هم صحبت ميكرد.در ضمن خوش اخلاق هم بود.اصل مدراك رو گرفت و شماره داد.
بعد از انجام انگشت نگاري و پرداخت پول همون آقاي مو بور و مو كوتاه با ريش هاي مرتب(ستاري) منتظر ما بود.خيلي خيلي خوش برخورد بود.بعد از سلام و احوالپرسي قسم خورديم.اوا از همه راجع به كار من پرسيد و بعد هم راجع به سربازي كه گفتم معافيت پزشكي دارم و توضيح دادم علتش رو .اون هم كامل فهميد.بعد از همسرم راجع به كار پرسيد و بعد هم راجع به اسپانسر و آدرسي كه توي فرم هامون بود.نكته جالبي كه مي تونم بگم اينه كه ما از اول برگه آبي رو توي فرم هامون ديديم.و بعد از تمام سوال ها آفيسر به ما گفت كه همه مدارك شما كامله اما ما كپي پاسپورت اسپانسر شما رو نداريم و به همين خاطر يكم پروسه طول مي كشه.كه ما گفتيم ما همين الان همراهمونه.اونم گفت اگه الان به من بدين من ميتونم ويزا بهتون بدم همين الان.اين بود برگه آبي رو خط زد و برگه UPS رو بهمون داد.

كلا دو روز طول كشيد تا ويزاهامون اومد دمه در هتل .اين بود سفرنامه من
يك سري نكات هست كه در پايين اضافه مي كنم :
1.همه كارها به آساني قابل انجام هست.براي هيچ كاري لازم نيست الكي پول به ليدر ها بدين.مطمئن باشين
2.من ديپلم فني بودم.ولي ليسانس داشتم.دمه در خانمي كه مدارك اصلي رو از ما مي گرفت گير داد كه چرا 12 سال نخوندي.من هم براش توضيح دادم و به كمك ريز نمرات دانشگاهي متقاعدش كردم و اون گفت از نظر من مشكلي نيست شما بايد آفيسر رو قانع كنين.حالا نكته جالب اينه كه آفيسر اصلا هيچي نگفت راجع به اين موضوع فقط گفت كارشناسي خوندي و من هم گفتم بله.اين رو براي اين گفتم كه اونهايي كه ديپلم فني دارن و بعدش ادامه تحصيل دادن نگران نباشن من با ديپلم فني و مدرك كارشناسي مهندسي برق تونستم ويزاي يك ضرب بگيرم.
3.كساني كه ديپلم فني دارن اگه ريز نمرات دانشگاه هم همراهشون باشه بد نيست.براي من به درد خورد

در ضمن بيشتر بچه هاي مهاجر سرا هم اونجا ديديم مخصوصا توي فرودگاه آنكارا در راه برگشت.بيشتر اونها در هتل ددمان جمع بودن.

از اينجا مي خوام از اين سايت و تمام عزيزاني كه اينجا جواب من رو دادن و كمكم كردن قدرداني كنم.بسيار سپاسگزارم.به اميد موفقيت براي همه دوستان
Wink

سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: tamanna ، آرتين ، satusa ، SH1A2R3
(2011-08-25 ساعت 08:46)pefa نوشته:  کمي با تاخير ولي به هرجهت بهتر از ننوشتن است
خودتون رو برای یک سفرنامه ی مفصل آماده کنید(در نوع خودش و از نظر حجم، یک بالا-سفر است!)
من و همسرم(برنده) اوايل مرداد عازم ترکيه شديم
سفرمون رو زميني انتخاب کرديم
به توصيه يکي از دوستانمون که در آنکارا تحصيل ميکنه، بليط اتوبوس رويال سفر رو از ترمينال آرژانتين تهيه کرديم.
ترافيک اين مسير بالا و مسافرش زياده و به همين دليل ممکنه نتونيد براي برنامه هاي فوري ازش استفاده کنيد.
تهيه بليط اتوبوس آنکارا:
محل: تهران، ترمينال آرژانتين
قيمت: نفري 80 هزار تومان
مدارک لازم: پاسپورت

ما یه کاری کردیم، بلیتمون رو دادیم مدیریت رویال سفر مهر دوم رو زدن و فرداش بردیم بانک با نشون دادن بلیت ها و پاس ها و حضور خودمون، دوهزار دلار در کل، دلار 1055 تمنی از بانک سامان خریدیم.
اگه خواستيد مثل من تو شهراي مسير سوار شيد، بايد ته بليت رو برگردونید رویال سفر تا اتوبوس به شهر شما ميرسه، جاتون رو خالي نگه داره.
یک هفته زودتر بلیت رو خریده بودیم و هفته ی بعدش، تبريز، که برامون نزدیک تر بود و 7 ساعت از کل مسیر رو کاسته بودیم سوار شديم.
اتوبوس راحتي بود. از اين موسوم به VIP ها بود که صندلي هاي نسبتا راحتي داشت.
روکش صندلي يک بار مصرف، بالش يک بار مصرف، پذيرايي نوشنيدي گرم و سرد، توقف در مسير به اندازه ي خيلي کافي(تقريبا هر 4 ساعت يک بار)، اينترنت وايرلس در تمام مسير داخل ترکيه(3جي خريده بود و با wifi بهمون ميداد!)
ساعت 20:30 از تبريز سوار شديم
ساعت 1:30 به مرز بازرگان رسيد و همراه چمدون هامون از اتوبوس پياده شديم
ساعت 4:30 بعد از 3 ساعت انتظار در صف عوارض و مهر خروج و مهر ورود به ترکيه و ... از مرز خارج شديم.
ساعت 23:30 رسيدم آنکارا

[عکس: images?q=tbn:ANd9GcRy2_e5PMlTwg2w2AdPrqa...XImsA81xo7]
انتخاب اتوبوس رو پیشنهاد میکنم، مناظر دیدنی زیادی داشتیم، و یه جورایی تونستیم با سرزمینشون ارتباط برقرار کنیم. چیزای عجیبی دیدیم یه مورد معماری یک دست مساجدشون و تعدد مساجد در دهات و شهر هاشون بود طوری که در یک ویو، می تونستم 100 تا مناره ی مسجد رو براتون بشمارم.(غلو نکردم، ارزروم رو ببینید) خونه هاشون اکثرا قدیمی هستن ولی هر ساله دیواراشو رنگ روشن میزنن و خیلی کارتونی بودن.Shy


ما پل ....(اسمش یادم نیست. نمی دونم کی.کی خان) پياده شديم و از اونجا با يه تاکسي 20 ليري رفتيم هتل دنيز آتلانتا که از قبل رزو کرده بوديم
تذکر: براي پرداخت هاي غير از دکتر و سفارت حتما از پول رايج کشورشون استفاده کنيد چون نسبت هاي برابري ارز رو طوري حساب ميکنن که خيلي به ضررتون ميشه.
خسته و هلاک از 23 ساعت اتوبوس خوابي، رسيديم هتل
و عکس هایی که به واقعیت نزدیکتر است تصاویر سایتش:
شاید کمی تاریک و کثیف به نظر بیاید ولی اصلا اینطور نیست. این تصاویر رو از سایت تریپ ادویسور برداشتم:
[عکس: bathroom.jpg]
[عکس: double-bed.jpg]
[عکس: tv-and-make-up-table.jpg]
هتل سه ستارهي دنيز آتلانتا دقيقا هموني است که عکساشو ديدید. و من شکایتی ندارم.
در بدو ورود از ترس اينکه نکنه هتلش به درد نخوره يا هتل مناسب تري بتونيم گير بياريم، فقط هزينه سه شب رو پرداختيم اونم به دلار!(ضرر 30 لیری)
اتاقي که ما گرفته بوديم(دونفر - شبي 130 لير يا 68 دلار) پنجره خوبي رو به خيابان "آقاي نجاتي" داشت و همچنين کولر گازيBig Grin که من خيلي روش حساب کرده بودم و خوشبختانه از اين حيس خيلي خوشآيندمون شد.
سرويس بهداشتي نصبتا تميزي داشت و همه ي ملافه ها هر روز عوض ميشد.

صبح اول بعد از صرف صبحانه مفصل و مجانيTongue هتل، يک پرواز شناسايي در خيابون هاي اطراف به انجام رسونديم و باک حوصله مون ما رو تا ميدان کيزلاي پياده رسوند و برگردوند.
خيابان نجاتي بي يا همون آقاي نجاتي، خيلي به بلوار آتاترک که مرکز شهر محسوب ميشه نزديکه و اين يک حسن بود. از طرفي کمي با سفارت و دکتر فاصله داشت.
دور و بر هتل پر بود از فست فود هاي ترکي و غير ترکي که ما بيشتر ميرفتيم ABA و حداقل روزي يک عدد لاهماجون 2.5 ليري اونجا نوش ميکرديم!

فاصله ي هتل تا سفارت(مشاهده ی نقشه) و دکتر رو هم با 15 دقيقه پياده روي و يک کورس اتوبوس 1.5ليري و بازم 10 دقيقه پياده روي ميرفتيم.
اتوبوس خط 114(اگه اشتباه نکنم) رو ميدان کيزلاي سوار ميشديم و متاسفانه نزديکاي سفارت توقف نداشت و ما تا پارک قو باهاش ميرفتيم و بعد قسمتي از مسير رو برميگشتيم که هم فال بود و هم تماشا.

روز دوم اقامتمون رو با دوست دانشجومون رفتيم دکتر و چون آدرس رو فراموش کرده بوديم با خودمون ببريم!Rolleyes رفتيم در سفارت و آدرس رو پرسيديم که اتفاقا يکي از بچه هاي همينجا رو اونجا ديدم و آدرس رو ازش گرفتيم.(اين سايت و اعضاش همه جا هستن. اتاق انتظار دکتر هم سه خانواده بودن. زبل خان اینجا، زبل خان اونجا، زبل خان همـــــه جا)
نهايتا (مشاهده ی نقشه) و آزمايش داديم. هيچ واکسني نخورديم چون همه رو پاستور روي کارت آورده بوديم. براي دو نفر 230 دلار پياده شديم و قرار دو روز بعد رو براي گرفتن جواب گذاشتيم.

در طول چند روز اقامتمون علاوه به پرسه زني در شهر و فروشگاه ها و خريد پوشاک نه چندان باب ميل، يک بار رفتيم شهربازي و کمي هيجانات و استرس هايمان را دفع کرديم(يک بازي جالب به نام آدرنالين رو سوار شديم و کلي کيفور شديم) و يک روز هم رفتيم پيش پدر ترک!، آتاترک که مجموعه ي سرگرم کننده اي بود.
[عکس: ANKARA.jpg]

روز مصاحبه حدود ساعت 8 خودمونو رسونديم سفارت.
تقريبا شلوق بود
سه سته بوديم، ترکها، گرين کارتي ها و اگر اشتباه نکنم دانشجو ها
صف ما حدودا 15-20 نفر ايراني بوديم.
همه مشتاق و کمي عصبي
من با لباس راحت و خنک رفته بودم ولي بقيه ي ايراني ها همه کت و شلواري!
نگهبان هاي در ورودي اول همه ترک بودن و يکيشان پاس ها رو ميگرفت و ميبرد تو و با ليست خودش تطبيق ميداد.
درب هاي سفارت خيلي سنگين بودن و معمولا خانم ها وقتي ميخواستن بازش کنن، به طرفش کشيده ميشدن و اينم بگم که همه ي درهارو بايد از داخل با درب باز کن باز کنن بعد شما اون رو بکشيد طرف خودتون.
درب سنگين اول رو که رد کرديم از گيت نگهباني رد شديم و درب دوم و درب سوم رسيدم به اون خانمه که فارسيش مثل خودمونه. مدارک رو گرفت و کمي کاستي ها رو بررسي کرد و پرسيد ازمون که دوست داريم مصاحبه به چه زباني باشه که ما فارسي رو انتخاب کرديمو يک نوبت براي افسر فارس زبان ازش گرفتيم و بعد از گذشتن از در چهارم وارد سالن انتظار شديم.

راجع به وضعيت سالن بگم که خورد تو ذوقم. همه چي قديمي بود و اثري از نظم محيطي نبود. صندلي هاي فلزي که همه رو به ديوار بودن و پشت ما به مصاحبه کننده ها بود!
اين کمي استرس زا بود چون من پيش خودم ميگفتم اين کار چه لزومي داره و چرا بايد اين فاصله ايجاد بشه. اون جا بود که به حرف بچه هاي اينجا فکر ميکردم که ميگفتن با دوربين نگاتون ميکنن و ...
من و همسرم يه کيس خاص بوديم.
  • کيس نامبر سه رقمي بوديم ولي در مرداد سر مصاحبه حاضر شديم
  • نامه اول نگرفته بوديم و تا اواخر اسفند کاملا بلاتکليف بوديم
  • فرم ها را از روي بي اطلاعي کامل، متاهلي پرکرده بوديم که درحالي که مجرد بوديم و عقد نامه نداشتيم
  • ترديد هاي خيلي زيادي براي رفتن داشتيم و بعد از دو بار به تعويق انداخنت مصاحبه، براي اين روز آماده شده بوديم
  • دانشگاه به من گواهي نميداد، کارت پايان خدمتم گم شده بود و چند هفته قبل مصاحبه المثني رسيد دستم، خانواده هامون با رفتنوم موافق نبودن و حمايتي نشديم، اول زندگي مشترکمون بود و خرج هاي ترکيه که ميتونست به گرفتن برگه قرمز منجر شه برامون سخت بود و ...

حدود نيم ساعت انتظار کشيديم تا شماره مونو خوندن
خانمي انگليسي زبان بود که گفت ما ترجمه ها رو چون نفرستاديم، بايد فردا برگرديم سفارت براي مصاحبه و همچنين فرم 230 رو هم براي من نداشتن!.
ما فرم 230 رو به علت نزديک بودن تاريخ ازدواج و مصاحبه نفرستاده بوديم و با خودمون برديم ترکيه و از اونجا با پست ptt فرستاديم سفارت که بعد از دو روز هنوز به دستشون نرسيده بود و من از اونجا که فکرش رو کرده بودم، کپي هايي که تهيه کرده بودم رو تحويل دادم. و از سفارت خارج شديم.

فرداي اون روز دوباره برگشتيم.
اينبار با کوله باري از تجربهBig Grin
روال ديروزي رو دوباره رفتيم و اينبار مراحل انگشت نگاري، پرداخت پول و مصاحبه رو به انجام رسونديم
افسر ما هموني بود که امضاش شکل mبود و ريشش رو آنکارد کرده بود و منو ياد جاستين تمبرلينک مينداخت.
فارسي رو به زور حرف ميزد و اگه جملاتم کمي طولاني ميشد درکش ازش به وضوح کم ميشد و با سوال هايي سعي ميکرد جملات رو بشکنه و ساده کنه
اول راجع به تحصيلات خانمم پرسيد بعد سربازي من و سوال سومش راجع به منبع تهيه ي پولهاي حساب هامون بود.
سوال آخرش هم راجع به تاريخ و کيفيت ازدواجمون که مراسم داشتيم يا نه و چه زماني بوده و ...
در همه ي مدت اين جواب سوالا منو همسرم چشممون ميخکوب شده بود به برگه آبي روي ميز شيشه اي اين آقا
ما کلي سعي کرديم که اينقدر شفاف بريم اونجا که رنگ اين برگه ي آبي رو نبينيم ولي ديدم که به صورت مشکوکي انتظارمون رو ميکشه و کم کم شروع کرد به نوشتن و تيک زدن اون برگه
آخر سر برگه آبي و مدارک و پاسهامونو داد و برگه آبي رو به همراهش که اسم خانمم رو روش داشت!!!
خانم من هنوز دانشجوه و همه عمرش فقط درس خونده و نمي دونم چرا بايد برگه آبي ميگرفت
کمي در شک برگه آبي اومديم بيرون و رفتيم مستقيم روبروي سفارت نمايندگي سيروسفر و بليت بازگشت رو براي عصر همون روز تهيه کرديم
اتاق رو ساعت 12(دقيقه 90) تحويل داديم و عصر رو جند ساعتي خونه ي دوستمون سرکرديم و سوار اتوبوس شديم و راهي سرزمين پدري گشتيم

توي اتوبوس با سه نفر از بچه ها سر صحبت رو باز کرديم که يکي از اونا همون دوستي بود که به اتهام ابهام در نحوه ي اعلام کيس نامبرش عضويتش رو از سايت توقيف کرده بودن. آخه اون کيس نامبرش قبل از ماها و از طريق ايميل دريافت کرده بود.
دونفر هم دانشجو بودن که براي مصاحبه اومده بودن و همه کلير خورده و کمي دست از پا درازتر برگشتيم
البته ما خوشحال بوديم که کلير خورديم و برگه ي قرمز نگرفتيم
همون روز يکي از خانواده ها به خاطر ديپلم هنرستانش رد شد و جالب اينجا بود که چندين سال سابقه ي کارش رو ازش قبول نکرده بودن.
خانم ها اکثرا ويزا ميگرفتن و آقايان بدون استثنا کلير ميخوردن.


تجربه ای که من کسب کردم ولی فرصت استفاده ازش رو نداشتم اینکه که اگه با اتوبوس تشرف بردین آنکارا یا برگشتید ایران، با اتوبوس های "مترو" بیاییدو برید.
مترو اسم یکی از شرکت های مسافر بری ترکیه ست که اخیرا برای مسیر تبریز-آنکارا هم خط برقرار کرده.
فرقش با اتوبوس های رویال سفر و ... اینه که: همه شون اینترنت دارن، هر مسافر یک LCD جلوشه، می تونه گوشی بزاره و فیلم از لیست انتخاب کنه و نگا کنه یا موزیک گوش بده یا فلشش رو بزنه یا بره اینترنت گردی.
به نظر من همینا برای انتخاب این سرویس برای رفت و آمد کافیه
دوستم میگفت در برگشت، یک بار تورش خورده به جماعتی از اهالی دهات شرقی ترکیه و خیلی اذیت شده. هرچند که این به روحیات آدم و شانس شما بستگی داره.
بلیت تبریز به آنکارا رو می تونید از خیابان مولوی تبریز روبروی حسینه(دقیقا آدرس ندام) تهیه کنید.

امروز روز 21م از انتظار من براي دريافت کلير گذشته است و من هنوز آلوده هستم!!
به اميد اينکه همه هي از اول، تميز به نظر آقاي افسر بياييم و کلير نخوريم.

ببخشید طولانی شد. امیدوارم تونسته باشم تصویر درستی از آنکارا و چیزایی که در پیش رو دارید بهتون بدم.
موفق باشید و با آرزوی ساده ترین روال صدور ویزا برای شما

سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: آرتين ، satusa ، SH1A2R3
(2011-08-29 ساعت 17:44)satusa نوشته:  سفرنامه سوم آنكارا:
سلام
اكثر دوستان با شرايطي كه ما داشتيم و اتفاقاتي كه افتاد آشنا هستند و من تصميم نداشتم دوباره سفرنامه اي بنويسم و سرتون رو به درد بيارم چرا كه تصور مي كردم اين بار ديگه مورد خاصي براي گفتن نيست. ولي....

بالاخره بعد از همه نا اميديها و سختي هايي كه تحمل كرديم، درست در موقعي كه كاملا مايوس بوديم همسر من براي بار دوم كلير شد و شماره مون اعلام شد. در محل كار بودم و نمي تونستم خوشحاليم رو بروز بدم فقط تونستم همون لحظه به همسرم اطلاع بدم و توي سايت هم اعلام كنم كه موجي از انرژي و تبريك از سوي دوستان خوب مهاجرسرا به سمت من اومد و فقط توي اون لحظه مي تونستم از درون خوشحال باشم و اميدوار باشم كه بقيه دوستان منتظر هم اون لحظه رو تجربه كنند.

به هر حال ساعت 12.5 ظهر چهارشنبه بود كه متوجه كليرنس شديم و فرصتي براي رفتن نبود. با توجه به 12-13 روز تعطيلي پيش روي سفارت تصميم گرفتم بليط براي اولين فرصت بعد از تعطيلات بگيرم. ساعت 4.5 بعدظهر همون روز كه هنوز سر كار بودم به فكرمون افتاد كه همون فردا صبح پنج شنبه بصورت ضربتي بريم. از اونجاييكه فقط 5 شنبه رو وقت داشتيم كه به سفارت مراجعه كنيم و بعد از اون تا 12 روز سفارت تعطيل بود، ريسك خيلي بالايي داشت و به هر دليلي اگر دير مي رسيديم و يا اگر سفارت به دليل حجم بالاي كار و متقاضيان اون روزها چنانچه كارها رو به موقع انجام نميداد مجبور ميشديم 12-13 روز بلاتكليف اونجا بمونيم. به هر حال ريسك رو پذيرفتيم و با هماهنگي خانم sepinod و يكي از دوستان ايشان تونستيم از تركيش براي صبح پنج شنبه رفت و برگشت شنبه بليط بگيريم و البته به دليل نزديكي پرواز قيمت خيلي بالايي هم پرداختيم.

ظهر پنج شنبه سر ساعت مقرر به سفارت مراجعه كرديم و مدارك رو تحويل داديم. سالن سفارت تقريبا نيمه پر بود و از همه گروه دانشجو و خانوادگي و لاتاري و توريست و ترك و ... بودند. به آفيسر برنامه برگشت و نيز تعطيلي پيش رو را گوشزد كردم و ازش خواستم كه تا شنبه به دستمون برسه. ايشان هم تاكيد كرد كه ما تا جمعه همه پاسهايي كه دستمون هست رو تحويل ميديم و چنانچه مشكلي توي اين فاصله پيش بياد كه نرسيم باهاتون تماس مي گيريم. به هتل برگشتيم و شب سايت ups رو چك كرديم كه خبري نبود. طبق روال نرمال فرداي بعدظهر آنروزي كه پاس رو تحويل ميگيرند به ups مي دهند و بنابراين مورد غير عادي نديديم. صبح تا ظهر جمعه توي لابي هتل بست نشستم كه نكنه از سفارت زنگ بزنند و خوشبختانه تماسي نبود و خيالم بيشتر راحت شد كه حتما جمعه تحويل مي دهند. اين در حالي بود كه تا ظهر هر بار مسول reception گوشي رو برام مياورد نصف گوشت تنم مي ريخت كه لابد سفارت زنگ زده! با توجه به اينكه جمعه آخرين روز كاري بود تصميم گرفتيم جهت اطمينان بعد ظهر به سفارت بريم و اگر تونستيم مستقيم از ups بسته رو تحويل بگيريم و يا حداقل مطمئن بشيم كه بسته تحويل پست مي شود.

ساعت 4 رفتيم مامور دم در گفت فعلا صبر كنيد. يه نيم ساعتي نشستيم هر كي اونجا بود اعم از دانشجو خانوادگي و .... بسته هاشون رو مي گرفتند و مي رفتند و ما فكر مي كرديم لابد بايد بسته رو از مامور ups وقتي بيرون مياد تحويل بگيريم در حاليكه اينطور نبود و خود سفارت مستقيم ميداد و حتي مي شد كه زودتر از 4 بريم اونجا ولي نرفته بوديم. رفتيم و رسيد ups رو فرستاديم داخل كه بعد از چند دقيقه اومد و گفت مال شما ها هنوز آماده نشده و مشكلي هم در مدارك نيست ولي امروز نمي رسيم. ميره تا 10 روز ديگه!!!!!!!

خلاصه بقيه اش گفتن نداره كه چي شد. ولي كوتاه نيامديم و تا نزديك 6 مجددا هي توضيح داديم و يكي ديگه اومد و رسيد رو برد داخل و دوباره همون جواب و تقريبا با همه مامورها صحبت كرديم ولي گفتند با آفيسر مربوطه و حتي manager از دم در تلفني صحبت كرديم ولي متاسفانه آماده نميشه. الان هم كه سفارت تعطيل شده و كسي از آمريكايي ها ديگه داخل نيست بريد خونه!!! از ما اصرار و از آنها انكار. همون موقع ماشين ups هم از جلوي سفارت حركت كرد و رفت.

نا اميد و با اعصاب داغون كه چرا ريسك كرديم و عجله كرديم و ... نهايتا رفتيم دنبال تغيير بليط و جريمه و چونه زدن با هتل براي تخفيف به خاطر 10 روز اقامت اجباري و .....

طبق تجربه هاي قبلي ups حول و حوش 6.5 آپديت مي كرد و تا اون موقع كمي اميد داشتيم و صبر كرديم حدود 6.45 هم چك كرديم خبري نبود و ديگه مطمئن شديم كه موندني هستيم. برگشتن و دوباره رفتن هم به دليل كمبود بليط و هزينه زياد آن فايده اي نداشت. البته توي اين فاصله كه گفتند سفارت تعطيل شده، ديديم كه ليست جديد كليرنس هم اعلام شد. داشتيم براي هتل هماهنگ مي كرديم كه به پيشنهاد خانم sepinod گفتيم يك سر به هتل segmen بزنيم و ببينيم قيمت و اتاق هاي آنجا چطور است. حدود ساعت 8.5-9 اونجا آقايي رو ديديم كه خانوادگي بود و حدود 15-16 روز كلير شده و سفارت معطلش كرده بود و منتظر رفع و رجوع كارهاش بود و نفر آخري بود كه از سفارت اومد بيرون و بالاخره تونسته بود به عنوان آخرين نفر ويزاش رو بگيره. ما رو دم سفارت ديده بود و ماجرا رو كه شنيد گفت يكي از هم هتلي ها ي ايشان هم با ما مدارك رو پنج شنبه تحويل دادند و ببينيم آيا آنها هم نگرفته اند يا فقط ما دو نفر نگرفتيم. چك كرد و برگشت كه در كمال نا باوري و خوشحالي ديديم بسته هاي همه مون تحويل پست شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!. البته شايعه اي هم وجود داشت كه سفارت تصميم داره همه ويزاها رو بده و چنانچه ويزايي باقي بمونه حداقل پاس خالي رو مي فرستند كه مردم به كار و زندگيشون بپردازند و بعد از تعطيلات دوباره بيايند و يا ممكنه در طي هفته بصورت emergency بيايند كه البته صحت و سقم آن معلوم نيست.

به هر حال مطمئن شديم كه بسته تا شنبه ظهر ميرسد ولي از شنبه صبح كه معمولا ساعت 9 حركت بسته از دفتر مركزي شروع ميشه و سايت آپديت ميشه، سايت ups آپديت نشد و از 11.5 يكدفعه پيغام آخر مبني بر out for delivery ظاهر شد كه امكان جالبي هم اضافه شده بود و با استفاده از GPS موقعيت لحظه اي و online بسته روي نقشه و مسير حركتش رو نمايش مي داد (سري قبل من اين امكان رو نديده بودم). نهايتا حدود ساعت 2 ظهر بسته ها رو با ويزا دريافت كرديم و از داخل هتل بصورت آنلاين پرواز رو check-in كردم و صندلي رو انتخاب كردم و با پرواز شنبه شب برگشتيم. در نزديكي تهران به خاطر وضعيت جوي اون بالا، هواپيما كمي مسافران رو قلقلك داد كه نهايتا خلبان پس از فرود موفقيت آميز با تشويق مسافران مواجه شد!.
طبق اماري كه از اونجا گرفتيم ظاهرا همه كساني كه مدارك تحويل داده بودند ويزاشون رو گرفتند و ظاهرا اضافه مونده بودند و كارهاي همه رو انجام دادند.

در مجموع كاملا مشخص بود كه خيلي دارند زحمت مي كشند و از طرفي هم خيلي شنگول بودند كه دارند 10 روز ميروند holiday و آفيسري كه بسته اون آقاي خانوادگي رو هم بهش داده بود كلي سر به سرش گذاشته بود و باهاش شوخي كرده بود كه برو 10 روز ديگه و نهايتا بسته اش رو در آخرين لحظه تحويل داده بود و از طرفي هم تصميم گرفته بودند همه رو به نوعي سورپرايز كنند.

سفارت اعلام كرده بود كه از 27 آگوست تا 6 سپتامبر تعطيل است و هيچ مصاحبه اي انجام نميشود و مدركي هم تحويل گرفته نمي شود ولي به مكاتباتي كه توي اين مدت با سفارت انجام بشه به ترتيب زمان دريافت (first in-first out) از تاريخ 6 سپتامبر به بعد جواب ميده و اين رو توي سايت هم اعلام كرده.

نكته اي رو كه مي خوام بگم اينه كه اين روزهاي قبل تعطيلات و نيز روزاي پاياني بعد تعطيلات حجم كاريشون خيلي خيلي بالا بوده و هست و هر روز مراجعه كنندگان زيادي دارند و چيزي كه كاملا براي ما واضح بود، داشتند تمام سعي خودشون رو مي كردند كه كار همه رو به موقع راه بياندازند و واقعا جو مثبتي بود. توي اين شرايط طبيعي هست كه ممكنه ايميلي رو نتوانند به موقع جواب بدهند و يا اشتباهي صورت بگيره و يا اينكه همون روز چند تا بسته رو اشتباهي به اينو اون داده بودند كه البته خود متقاضي ها فهميدند و برگشتند و عوض كردند. پس 1. نگران نباشيد 2. مدام پيگير كارتون باشيد و مطمئن باشيد بعد از 10-15 روز استراحت كه بر مي گردند سر كار با انرژي بيشتر و سر حال تر به كارها مي پردازند 3. سعي نكنيد با روشهاي غير متعارف و يا ايميل هاي غير متعارف هر روز و تلفن روزانه و ... كار اضافه براشون توليد كنيد و كلافه شون كنيد. توجه هم داشته باشيد كه اگر كار هر كسي به روزهاي نهايي موكول شد، اون رو به يكي دو روز آخر موكول نكنيد و حتما 7-8 روز زودتر بريد و اگر هم جواب مناسب نشنيديد كوتاه نياييد. تا جايي كه مي تونيد به داخل برويد و با خود آفيسر ها صحبت كنيد و شرايط رو بگيد. البته ماموران security دم در هم بد نيستند و پيگيري مي كنند ولي اونايي كه داخل مسئول هستند مطمئن تر هستند و كارايي بيشتري دارند.

ببخشيد كه طولاني شد. جا داره از كليه دوستاني كه با رتبه و تشكر و ارسال پيام و.... ابراز لطف كردند و نيز مسولين سايت مهاجرسرا صميمانه تشكر كنم و همچنين تبريك بگم به بقيه دوستاني كه توي اين فاصله كلير شدند و يا ويزا گرفتند از جمله خانم sepinod و همسر محترمشان كه همسفر ما بودند و آشنايي با ايشان باعث افتخار بود.

با توجه به فرصت بسيار كمي كه برامون باقي مونده و انبوهي از كارهاي نا تمام، ممكنه كمتر بتونم به دوستان سر بزنم و از همين جا پوزش مي طلبم. البته تاپيك كليرنس رو تا آخرين لحظه دنبال مي كنم.
موفق باشيد و به اميد دريافت ويزاي همه دوستان منتظر.
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: satusa ، آرتين ، Donantonio ، SH1A2R3

(2011-09-01 ساعت 14:33)ali.8888 نوشته:  سفرنامه آنکارا- قسمت 1
درود و سلام بر همه دوستان مهاجر سرا
نوبت من هم شده که ادای وظیفه کنم. ولی اول از همگی دوستان خوب و بزرگ منشم خواهش می کنم که راجع به اینکه چرا اطلاعات من در جدول نیست من را سرزنش نکنند (یا به قول علما اجرشون و ضایع نکنن) من یقین دارم تمامی کسانی که در این فضای مجازی اطلاع رسانی می کنند انسان های شریفی اند که قطعا در همه ابعاد زندگی شون هم مهربان و هم بخشنده هستند. صفاتی که این روزها تصورم می کردم کمیاب و نایاب شده ولی با حضور درمهاجر سرا نظرم کاملا عوض شد. به هرجهت من در پست های ارسالی قبلی مختصری از اطلاعات را گذاشتم و در سفرنامه هم تکمیل خواهم کرد. من جز اون دسته ای بودم که کیس نامبر نداشتم ولی در همون اوایل جز نفراتی بودم که از طریق ایمیل کیس نامبر را دریافت کردم که همون موقع هم اطلاع رسانی کردم ولی برخی از دوستان خیلی باور نکردند.Sad
من و همسرم روز یکشنبه با پرواز ایران ایر وارد آنکارا شدیم. جدای از هواپیمای درب و داغون که صدای موتورش تا آنکارا گوش همه را نوازش داد و رو اعصاب بود. به محض ورود وقتی که متوجه شدیم نصف بیشتر بارها مسافران نیومده قیافه ها دیدنی شد. در یک چشم به هم زدن سرو صدا و اعتراض همه فضای فرودگاه رو گرفت و کارمند ایران ایر هم انگا که نه انگار اتفاقی افتاده با خونسردیش و توجیهات مسخرش اعصاب همه را داغون کرد. بعضی ها مدارکشون که تو چمدونشون بود خیلی نگران شده بودند و خلاصه وضعیتی بود. دوستانی که در آینده برای مصاحبه به آنکارا سفر می کنند به نظر من اصلا و ابدا(به قول علی دایی)Smile مدارک خودشون را داخل چمدون ها نگذارند و بهتر که همراه خودشون باشه تا خدای نکرده با همچین مشکلی برخورد نکنند.
القصه بعد از 24 ساعت چمدونا رسید و همه رو دم در هتل اوزلیهان ریختن کنار خیابون!!! و جماعت یکی یکی اومدن دنبال چمدوناشون. هرکی پیگیری کرد متوجه شد. وگرنه تو فرودگاه آدرس گرفته بودند که بیارن دم در هتل ها! اینجاست که می گن مملکته داریم.Rolleyes
اما چند تا تجربه شخصی
1- اگه وقت اینترتنی از دکتر اونگان گرفتین و خودتون بدون لیدر می خواهین کاراتون انجام بدین برای زود رفتن عجله نکنین.صبح تا ساعت 11 آزمایشگاه و لابراتوار شلوغ و شما هرچه قدر هم زود برین به سفارش لیدر ها زودتر رسیدگی میشه تا شما. ما نزدیک 10:30 رفتیم و خیلی به شلوغی نخوردیم. معاینه مون هم آخر وقت ساعت 6:30 وقت داد و دکتر اینقدر برای رفتن عجله داشت که در مجموع 2 دقیقه هم وقت نذاشت و با چند تا سوال مرسوم سرو ته معاینه را هم آورد و کارت واکسنمون چون تکمیل بود خوشبختانه واکسن هم نخوردیم. برخورد پرسنل هم خیلی خوب بود و حتی با چند نفری که مدارک همراشون نبود (نامه دوم و پرینت وقت) همکاری کردند.
نکته: زمان گرفتن وقت اینترنتی از اونگان برای من و همسرم در دو روز کانفرم کردن که با یک کم چونه زدن در مطب و خریدن ناز او خانم توپوله حل شد.
2- با یک کم مطالعه نقشه ها و دقت به همه جای آنکار می تونید با مترو و اتوبوس رفت و آمد کنید.
3- اتوبوس ها هم پولین و هم کارتی(بلیطی) بلیط را از کیوسک ها می تونین بخرین
4- سعی کنید بعد از فراغت از دکتر و آزمایشها به گشت و گذار بگذرونید تا برای مصاحبه آرامش لازم را داشته باشید (البته شعارش خوبه)رفتن به مراکز خرید همانند آنکارا مال و رفتن به پارک آبی (آکوا پارک) می تونه بخشی از برنامه های قبل از مصاحبه باشه.
یک نکته: تورها برای پارک آبی 65 لیر می گیرن با ایاب و ذهاب و یک وعده غذا. البته اگه حال و حوصلشو داشته باشین و بخواین صرفه جویی کنین می تونین از میدان کیزلای اول خیابان کومرولار روبروی ساعت فروشی ناکار از سرویس رایگان استفاده کنین که ساعت 10 و 11 و 12 حرکت میکنه. برای مطمئن شدن سایتش رو چک کنین که بعدا عوض نکرده باشن فحشم بدین. تازه می تونین روز چهار شنبه برین که روز تخفیف و هر نفر 23 لیر ورودیشه(روزهای دیگه 30 لیره)-آخر خز بازیه ولی خوب امکانیه که گذاشتن و میشه استفاده کرد. در هر صورت روز شاد و خوبی را می تونین بگذرونین.Cool
دوستان تا اینجاشو داشته باشین ایشالا باقی سفرنامه باشه بعد از مصاحبه
لطفا دعا کنید و انرژی مثبت بفرستین به امید کلیر شدن همه منتطران و ویزای یک ضرب مصاحبه ای ها چه 2011 و چه 2012
ادامه دارد....

سفرنامه آنکارا- قسمت 2
درود و سلام بر همه دوستان مهاجر سرا
با تاخیر نسبتا طولانی بخش دوم سفرنامه خودم را تقدیم شما سروران گرامی و دوستان نادیده عزیزم می کنم.
علت تاخیر را بگذارید به حساب فشردگی کارهای روزمره و اندکی دمق شدن از دریافت برگه آبی با چاشنی بی حسی و تنبلی. اما در این چندین روز بی خبری مطلق و سوت و کوری این تاپیک و تاپیک کلیرنس برندگان؛ همینطور شروع مجدد مصاحبه ها از هفته آینده و سفر عزیزانم که در این ماه مصاحبه دارند با این وجود که سفرنامه من همچین آش دهن سوزی هم نیست ولی تصمیم گرفتم که حتما امروز این کار را انجام بدم.
همانطور که در بخش نخست خدمت عزیزانم معروض داشتم بعد از دریافت جواب مدیکال دو روز را به گشت و گذار مشغول بودیم تا صبح روز مصاحبه با خیال راحت بعد از صرف صبحانه قدم زنان به اتفاق بانو و خانواده محترمی دیگری که هم هتلی ما بودند(هتل رویال*)خود را دقایقی بعد از ساعت 8 صبح به سفارت رسانده به محض رسیدن مامورین زحمتکش سفارت را دیدیم که در حال جمع آوری پاس ها از صف ویژه مهاجرتی ها بودند و ما هم پاسپورت های خود را تحویل دادیم.(نتیجه گیری اخلاقی اینکه بهتره قبل از 8 مقابل سفارت باشید.)
بعد از آن مرحله عبور از گیت و انتظار برای فرا رسیدن نوبت برای بررسی اولیه مدارک و دریافت اصل مدارک و گرفتن نوبت بود که در سفرنامه های دوستان به کرات به آن اشاره شده و همه شما با آن آشنا هستید.اما نکته:
1- ما به همراه مدارک عکس ها را هم ارسال کردیم اما مجددا از ما عکس خواست پس در صورت ارسال عکس حتما عکس اضافی همراهتان باشد.
2- ما به غیر از مدارک تمکن مالی باقی مدارک را بصورت کپی برابر اصل توسط مترجم ارسال کردیم و اصل ها را همان روز تحویل دادیم.
3- در مورد تمکن ما علاوه بر نامه بانک برای دونفر حدود (50 هزار دلار)معادل ریال از بانک پاسارگاد و سند یک دستگاه آپارتمان؛ قرارداد رهن آپارتمانی که در آن مستقر هستم را نیز با پیش پرداخت 25 م و اجاره 440 هزار تومان را هم ترجمه کردم (30 هزار تومان آب خورد)قرارداد برای سه سال متوالی تمدید شده بود که به نظرم آمد برابری دارد با یک سپرده بلند مدت. القصه با این همه تلاش محض رضای خدا آفیسر اصلا هیج سوالی یا اشاره ای را جع به اسپانسر و این ها نکرد.
در حاشیه ورود به سفارت تقریبا 90 درصد شهروندان محترم کشور دوست و برادر ترکیه با اینکه به سه زبان روی در شیشه ای کلمه ورود نوشته شده بود و خارج از نوبت هم به داخل فرستاده می شدند خود را با تمام قدرت با سرو کله به در دیگر می کوبیدند که باعث انبساط خاطر عزیزان هموطن منتظر شده بود.Big Grin

وضعیت سالن انتظار بارها و بارها در سفرنامه ها اشاره شده اما انتظار در سالن هیچ حساب و کتابی ندارد شماره ها بالا و پایین و بدون هیچ ترتیب خاصی با صدای زنگ خاصی اعلام می شود. و با هربار شنیدن زنگ شما نیم متری از جا می پرید. مخصوصا وقتی که سالن خلوت تر می شود و شما کماکان منتظر هستید.
نکته:
در مورد وجه ویزا روایت های مختلفی هست که دقیقا برابر با مبلغی که باید پرداخت شود اسکناس همراه داشته باشید اما تجربه من نشان داد که مسئول محترم باجه دریافت وجه اگر که اسکناس خرد داشته باشد باقیمانده پول شما را بدون اعتراضی پرداخت می کند اما اگر نداشته باشد شما یا باید خودتان به فکر باشید از دیگر هموطنان عزیز حاضر درسالن یا منتظر بمانید تا اسکناس خرد جور شود و شما را صدا بزند تا باقیمانده پول خود را بگیرید. در مورد من از خانم محترمه سوال کردم که گفت مسئله نیست و اسکناس خرد دارم من با توجه به این مطلب 1 دلاری ها راکه از قبل آماده کرده بودم نگه داشتم که خوشبختانه کار هموطن دیگری که خودش 5 دلاری را برام خرد کرده بود و در صندوق بر به مشکل خورد راه افتاد. نتیجه که اینکه دقیقا برابر با مبلغ پول همراه داشته باشید تا کارتان راهت پیش برود.(نقل قول ایمیل سفارت :
Diversity Visa application fee per person (please bring the exact amount due to the lack of change $819 ).
اما مصاحبه برای ما که خیلی راحت تر از اونی بود که فکرش را می کردیم بیشتر گپ و گفت بود راجع به کار هم از من و هم از همسرم و شوخی و خنده با همان آفیسر خوش برخورد با ریش های معروفش)ما هر دو کار خصوصی داریم و هیچ سابقه فعالیت دولتی هم نداریم. اینقدر مسیر مصاحبه خوب پیشرفت که من تو دلم یک لحظه گفتم تموم شد زدیم تو گوش ویزای یکضرب که بصورت ناغافل آفیسر ضربت سربازی در سپاه را زدو ما عوض ویزای یکضرب ضربه فنی شدیم و با برگه آبی راهی هتل.Sad
نتیجه: آقا سربازی رفتین پی برگه آبی را به تن بمالید.
اون روز به غیر از یک خانم مجرد و آقایی که دانشجو بود کسی ویزای یکضرب نگرفت و همگی برگ آبی گرفتند اما عزیزان کشور دوست برادر ترکیه صف عریض و طویلی در باجه ups تشکیل داده بودند!!!
به همین راحتی سفارت انجام شد. اصلا سخت نگیرید. در لباس پوشیدن و برخوردتان راحت باشید. من که فکر نکنم کت و شلورا و کراوات با خود ارمغان ویزا داشته باشد شیک بپوشید و مرتب هر جور که راحت هستید.
سعی کنید بعد از مصاحبه با هر وضعیتی که هستید اگر ویزای یکضرب شدید که نوش جانتان و اگر هم برگ آبی دارید در ادامه از سفرتان لذت ببرید.Cool
دیدن قونیه هم خالی از لطف نیست البته قدری خسته کنده است مخصوصا اگر روز شنبه باشد تا دیروقت به تماشای رقص سماع بشینید. ما با تعدادی از هم وطنان عزیزی که دوستان خوبی برای هم شدیم رفتیم که بسیار خاطره انگیز شد.
* هتل رویال مزایا و معایبی داشت در حد 4 ستاره نیست اما ما با مشکلی برخورد نکردیم و محیطی آرام و ساکت دارد. کارمندان هتل هم خوب هستند و مودب. اینترنت وایرلس خوبی دارد طبقه چهارم تو اطاق راحت جواب می داد.و بزرگترین مزیت آن نزدیکی به سفارت و دکتر اونگان است.
امیدوارم که هر چه زودتر تمام عزیزان منتظر کلیر شوند. و تمام مصاحبه ای ها هم با ویزای یکضرب روربرو شوند. دوستان 2012 هم همینطور
با احترام برای موسسان، مدیران و دست اندرکاران و یکایک اعضای محترم مهاجر سرا Wink
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: satusa ، SH1A2R3
(2011-09-15 ساعت 10:40)HOMAYON53 نوشته:  با سلام
مقدمه
الان كه دارم اين سفر نامه رو مي نويسم 13 سپتامبر هست و در فرودگاه آنكار منتظرسوار شدن به هواپيما براي برگشت به خانه- خيلي دلم براش تنگ شده بود.
من روز 12 سپتامبر مصاحبه داشتم و با توجه به اينكه يك بچه كوچك 2.5 ساله دارم 7 سپتامبر با پرواز تركيش رفتم و ساعت 6 صبح به وقت تركيه رسيم آنكارا و با سرعت رفتيم دكتر و كاراي مديكال رو انجام داديم.
مديكال:
برنامه مديكال همانطور كه همه دوستان مي گفتن بسيار راحت هست. همين كه رفتيم دم ساختمان معروف دوزن لابراتوري نگهبان اونجا بدون اينكه از ما بپرس كه شما كي هستين و ... به فارسي گفت : " طبقه 4" خب قبلا هم بچه نوشته بودن كه ابتدا بايد بريم طبقه 4 بعد اونجا منشي دكتر اونگان گفت يك قطعه عكس و پاسپورت . اي داد بي داد من داخل پكيج مديكالم عكس يادم رفته بذارم. من: خانم ميشه بعدا بيارم. خانم: نه همين الان بدين. من: باشه. سري رفتيم پايين ديدم عكاسي هست گفتم همين جا عكس مي گيرم و مي برم براشون عكس از 3 نفر 6 عدد كلا 30 لير . خسارت شماره يك. رفتيم بالا عكس رو دادم بهشون . عكس هم كه مثل عكس زنداني ها خدا رحم كنه. عكس گرفت رو برگ برامون آزمايش و عكس قفسه سينه نوشت . خودش گفت بريد طبقه 3 آزمايشگاه دوزن. رفتيم اونجا – حالا اونجا ميگه نامه دوم رو بده اي داد بي داد نامه دوم رو يادم رفته بيارم گفتم ندارم گفت برو بالا اگه قبول كردن بگو روي يك برگه شماره كيس تورو بنويسن من گفتم شماره كيس يادم گفت نه اون بايد بنويسه ( منشي دكتر) پيش خودم مي گفتم شايد فكر مي كنه من گيجم به هر حال رفتيم بالا و شماره رو نوشت و ادامه ماجرا كه از من و همسر جان خون گرفتن . يارو ناشي بود زد رگ دست من و پاره كرد آي درد گرفت و ورمي كرد كه نگو. كار ما كه تمام شد صدامون كردن رفتيم بالا زيارت خانم دكتر اونگان اول من رفتم تو اطاق كارت واكسن گرفت و شروع به سوال جواب كه سيگار مي كشي ، خال كوبي داري و ... به هر حال گفت شما يك واكسن آنفولانزا بايد بخوري خوب زد . بعد معاينه قلب و ريه و معده و ... . اومدم بيرون خانم يك خنده بلندي كرد كه بله تو واكسن نوش جان كردي. بعدش خانم رفت اون هم همينطور. بعد دختر كوچلوي بابا رفت. نامروت به بچه 2.5 ساله 3 تا واكسن زد و يك تست سل. بعدش گفت شنبه بيان براي گرفتن جواب و چك تست بچه . شنبه رفتيم تست بچه شده بود 13 ميل . حالا بايد عكس از بچه بندازيم. من عزا گرفتم بابا اين طبيعي كه براي بچه 2.5 ساله كه تازه ب.ث.ج زده تستش بزرگ بشه عكس نمي خواد . اگه كسي سل داشته باشه علامت باليني داره. بخوردش نرفت . بهش گفتم من درسته رشتم مهندسي ولي سر از اين چيرا در ميارم. بخوردش نرفت. عكس از بچه گرفته شد. نتيجه هيچي نيست نگران نباشين. اومدم بهش بگم خودتي من كه از اول مي دونستم چيزي نيست خودت هم مي دونستي بچه اونقدر با دستش روزاي قبل بازي كرده كه اينطوري شده. { بخدا حلال نمي كنم چون عكس از بچه آخر نامردي هست. به دين حلال نمي كنمSadSad}
دوشنبه 12 سپتامبر- مصاحبه-
ساعت 6 صبح از خواب بلند شدم. صبحانه خوردم. كت،شلوار و كروات زدم. همسر جان هم كت و شلور پوشيدن. مدارك كامل رو برداشتم ساعت 7.45 صبح عازم سفارت ساعت 7:50 رسيديم. ساعت 8:30 شروع كرد صدا زدن 10 تا 15 نفر جلومون بودن. اول چك اسامي از روي ليست. اجازه ورود به سمت درب معرف طق طقي. در صف منتظر رفتن به داخل – حالا بچه گير داده كه بريم خونه مامان بزرگ بابا بزرگ و گريه و زاري. رفتيم داخل مدارك اصل رو خواست. اصل مدارك رو دادم. شماره داد. رفتم داخل بعد از 45 دقيقه صدا براي انگشت نگاري. بعد پرداخت پول نازنين. { داغون شدم وقتي 2500 دلار دادم} بعد مصاحبه . وقتي رفتم پشت كانتر دو برگه آبي رو پرونده بود. دلم نريخت و به خودم گفتم اگر آبي بده هم مشكلي نيست هر چي خدا بخواد همون ميشه. {اين اعتقاد من هست}
مصاحبه
افسر: شما آقاي ....... هستي
من: بله
افسر: دست راست رو ببر بالا قسم بخوريد.
من: يك مشكل كوچك در فرم هست كه تاريخ تولد همسرم ....
افسر نذاشت حرفم تمام شود: ما خودمون توي كامپوتر درستش كرديم.
قسم خورديم.
افسر : شما شغلت چيست.
من : دقيقا توضيحات داخل فرم را كه نوشته بودم بدون كم و كاستي بيان كردم.
افسر رو به خانمم: شما خانم ....... هستي
همسر: بله
افسر: كارتون چيست.
همسر: كار من .... هست.
افسر: رو به من شما سربازي رفتي.
من: نه معاف هستم
افسر: شركتي كه اينجا نوشتي – اسمش رو گفت- خصوصي يا عمومي.
من: خصوصيه.
افسر : شركت دوم – اسمش سخت بود نگفت.
من: من تمام شركتهايي كه كار كردم 100 درصد خصوصي بودن.
در اينجا:
بعد يك آقاي اومد با اين خانوم صحبت كرد و برگه كوچك UPS را بهش داد اونم همون داد به من و به من تبريك گفت براي گرين كارت. رفتيم باجه ups و 45 لير از من گرفتن. گفتم من فردا پرواز دارم گفت تا 2 روز ديگه مياد. همين حرف خانوم باعث شد من پروازم را كنسل كنم كه روز ديگه بگيرم ساعت 2 شب سهشنبه رفتم سايت و چك كردم ديدم فردا روز مصاحبه مياد و من نبايد پرواز رو كنسل مي كردم. صبح رفتيم تركيش گفتم من بليطم را دوباره مي خوام گفت كلاس عوض شده بايد 334 دلار بدي. { اين پول ديگه واقعا حرام هست.} دادم و اومد هتل ديدم ups اومد هتل تو لابي حالا همه دوستان ايراني بالا سر يارو من رسيدم بسته را داد و همه با هم خوشحال شديم. پاكت زرد روش نوشته بازش نكنيد ولي خودش بصورت اوريب پاكت باز بود و من مي ديدم مداركي كه داخلش هست چيه. ديدم ترجمه هام هست. پزشكيم هست و اين جور چيزا.
گردش در آنكارا.
من تو آنكارا زياد نتونستم بگردم و خدا حلال كنه مسير رفت و آمد ما ميدان كيزيلاي و يك بار آنكامال – قيمت هاي اينجا قيمت خون باباي رئيس كشور تركيه هست مثل پاسا‍ژ تنديس خودمون هست- من هيچ جاي در آنكارا كه برنامه ريزي كردم برم ببينم را نرفتم نه مقبره آتاترك نه مسجد هيچ. از شهر آنكارا بدم مياد نمي دونم چرا. مردم اونجا آدماي خوبي هستن و واقعا به آدم كمك مي كنند من از اونا بدي و يا نامردي نديدم و مهمان دوست هستن. براي خريد فروشگاهاي داخل خيابان آتاتورك نزديك كيزيلاي از همه جا بهتر و ارزانتر هست.
چند نكته- كليه نظرات ذيل نظر شخصي اينجانب است و دليلي بر درستي آنها نيست.:
1- براي رفتن از فرودگاه به هتلهاي اطراف ميدان كيزيلاي بهترين گزينه اتوبوس بلديه هست كه تا ميدان كيزيلاي 3.8 لير مي گيره اما تعدادش در بعضي زمانها كم هست. اين گزينه بري برگشت از كيزيلاي به فرودگاه نيز مناسب هست. گزينه بعدي اتوبوس هاواش )havas) هست كه تا ميدان هاواش ميره – قيمت نفري 10 لير- از اونجا تاكسي تا هتل – مثلا من ددمان بودم- كه 12 لير ميگيرن.
2- كم هزينه ترين راه براي رفتن به آنكارا رفتن به شهر وان بصورت زميني – وان مرز ايران و تركيه هست كه نزديك به اروميه هست- و پرواز داخلي از وان به آنكارا – قيمت پرواز نفري فكر كنم 80 هزار تومان هست.
3- كارهاي مديكال خيلي راحت هست . توصيه: اصلا ليدر نگريد و خرج اضافي نكنيد. اونها هم كارهاي ليدر ها رو زودتر از كساني كه ليدر ندارن انجام نمي دن. همه به نوبت كارهاشون انجام ميشه با ليدر يا بدون ليدر. من دقيقا اين مورد را اونجا زير ذره بين قرار دادم كه اگر اينطوري باشه اعتراض كنم. كه خوشبختانه نبود. فقط در اونجا حواستون باشه كه ميشه كه پاسپورتها را به نفرا اشتباه بدن البته سهوي.
4- لباس روز مصاحبه فرمال باشه بهتر هست – نه در گرفتن نتيجه- بخاطر روحيه خودتون و اينكه بعدا خودتون سرزنش نكنيد. آرامش در مصاحبه فراموش نشود و نكته كه به نظر من خيلي مهم هست دقيقا سوالات را مطابق جوابهاي داخل فرمها جواب بدين و جوابهاتون با آنچه در فرم نوشتيد بصورت سليقه اي عوض نكنيد. چون براي من دقيقا چك مي كرد كه جوابهام با فرم برابري مي كنه – مخصوصا در خصوص شغل چون من در فرم شغل را توضيح داده بودم و همون رو داشتم مي گفتم كه به جوابهاي فرم من نگاه مي كرد كه ببينه اين همه من توضيح مي دم آيا اونا رو نوشتم يا نه.
5- يك توصيه براي برندگان 2013 كه سال ديگه مي خوان فرم پر كنن در زماني كه مي خواين شغلتونو در فرم 122 بنويسين خيلي زياد ننويسيد و خيلي كوتاه هم نباشه كارتونو بصورت راحت و با اين سياست كه حساسيت ايجاد نكنه بنويسيد. البته از راهنماي مشاغل سايت وزرات خارجه آمريكا نيز كه توضيح مختصري از مشاغل داده كمك بگيريد در dv-2011 instruction توضيح ذيل را آورده و آدرس يك سايت روداده :
The U.S. Department of Labor’s O*Net OnLine (http://www.onetonline.org/)database will be used to determine qualifying work experience. For more information about qualifying work experience, see Frequently Asked Question #13.


6- از ارائه اطلاعات در سايت مهاجر سرا هراس نداشته باشيد كه پسنديده ترين كار نزد خدا همين كار هست رفرنس آيه اون رو هم فري فري داره .
7- هتل ددمان هتل خوبي هست ولي قيمتهاي اتاقهاش در تهران در آژانس هاي مختلف متفاوت هست توجه كنيد من اونجا ديدم آژانس هاي مختلف به افراد قيمتهاي اطاق دو تخته را از شبي 100 هزار تومان تا خودم كه 140 هزار تومان باشه دادن. صبحونهاي هتل ددمان مي تونه شمارو تا شب سير كنه . سه تا داروخانه نزديك هتل هست. سالن ورزشي مثل استخر و ورزش مجاني داره.
8- از ليدر ها و ترانسفر و ... اصلا استفاده نكنيد چون من مي ديدم كه گاهي راهنمايي هاي پرت و چرت نيز مي كردن كه بيشتر گمراه كننده بود تا كمك .
تشكر و قدرداني.
من از از سايت مهاجر سرا و مديران اون و بنيان گذارانش تشكر ويژه دارم. از كليه دوستان كه در اين مدت پاسخ گو و همكاري زيادي كردن تشكر و آرزوي موفقيت روز افزون دارم.
واما از جناب يوزر عزيز كه درست از روز اول در لحظه پر نمودن فرمها (122و230) و بعد سوالات فرمها و مخصوصا براي خودم نحوه بيان سفر خارجي در فرمهاي ارسالي به آنكار كمك بزرگي نمودن تشكر ويژه و قدرداني فراوان دارم از خداي بزرگ از ته قلب آرزوي بهروزي براي ايشون دارم.
از جناب فري فري عزيز كه نحوه بيان شغل را به توضيح داد - كه واقعا موثر بود- و هميشه پيامهاي خصوصي من رو در اين روزهاي پر مشغله كه ايشون دارن با سرعت جواب مي داد تشكر ويژه و همچنين ته قلب آرزوي بهروزي براي ايشون دارم.
از جناب رايان كه خالصانه به همه كمك مي كنند و يك جمله زيبا يك زمان در امضائ ايشون بود كه : باران باش و ببار و نپرس كاسه هاي خالي از آن كيست. تشكر ويژه دارم.
از هستي بانوي عزيز براي قرار دادن فرمهاي 9 سوالي با جواب و سفرنامه هاي خوب و ... تشكر ويژه دارم.
از جناب هورنت عزيز ، satusa ، علي سرشار، ناظم، فروزن مايند، دكتر محمودي ، گادفلاي، كامينگ سون، راويان – با شعرهاي زيباي ايشان_، ناهيد.ت عزيز، و كليه دوستاني كه شايد اسمشونو الان يادم نمياد تشكر و قدر داني دارم.
اميدوارم و از خدا آرزو دارم كه كل دوستان منتظر كليرنس كلير بشن كه خوشحالي ما با اونا تكميل بشه.
موخره.
از اينكه سفرنامه طولاني شده عذر مي خوام ولي چاره اي نبود چون من 1.5 ساله اينجام و انتظار همچين سفرنامه طولاني از خودم داشتم.
در پايان تا روزديگه و برنامه ديگه همه شمارو به خداي بزرگ مي سپارم.

پايان سفرنامه – فرودگاه آنكارا ساعت 10:30 شب سه شنبه 13 سپتامبر 2011 - دارم ميرم سوار هواپيما شم كه بيام كهن ديارا.

سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
تشکر کنندگان: ali.narooei ، SH1A2R3




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان