آرشیو سفرنامه های 2011
##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
آرشیو سفرنامه های 2011
|
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
(2011-06-25 ساعت 08:59)sare نوشته: و اما ادامه مطالب
8- هماهنگی جهت ترانسفر به ابوظبی :
روز دوشنبه بعد از ظهر (قبل از رفتن به ان ام سی جهت گرفت جواب آزمایشات) اول به محمد علی زنگ زدم ، گفتم می خوام برم ابوظبی ، مسافر دیگه ای داری یا نه گفت نه ، کسی بهم زنگ نزده و شماره و مشخصاتم رو یادداشت کرد (با قیمت رفت و برگشت 300 درهم). بعدش به خانم ملیکا زنگ زدم که گفت نفری 150 درهم و بهش گفتم که از مهاجر سرا هستیم و باید خلاصه تخفیف بدی که گفت ماشینم توی سرویس هست و غیر شما 3 تا مسافر دیگه هم دارم و با ماشین سواری باید بیام دنبالتون . خلاصه که با توجه به صحبتی که با خانم ملیکا داشتم و توصیه های دوستان در مهاجرسرا ، مجاب شدم که با ایشون برم و دیگه به کس دیگه ای زنگ نزدم. قرار شد که آخر شب ایشون زنگ بزنه و هماهنگ کنه . آخر شب تماس گرفت و گفت که من 10 دقیقه به 5 صبح میام دم درب هتل و خودش پیشنهاد داد که اگر می خواین ، من می تونم 4:30 بهتون زنگ بزنم و بیدارتون کنم که من هم تشکر کردم و گفتم حتماً ، خیلی هم ممنون . شب تمام وسایل و مدارک رو مجدداً طبق چک لیستی که آماده کرده بودم کنترل کردم و مدارک رو گذاشتم داخل کیف و خوابیدم . صبح حوالی ساعت 4:30 ملیکا خانم زنگ زد و بیدارمون کرد و بعدشم هم ساعت 5 صبح ایشون رو با یک خودرو مزدا 3 خاکستری ملاقات کردیم که 2 تا مسافر دیگه هم ایشون سوار کرده بودن . (2تا مسافر ایشون همون مادر و دختر اصفهانی بودن که دوست خوبم با کاربری آمریکن حمید توی مدیکال اونارو دیده بودن و ازشون یاد کرده بودن – اینم بگم که خانم ملیکا اخیراً بخاطر تعداد زیاد مسافرین و مهاجرین به ابوظبی ، یه اتومبیل ون 8 نفره خریداری کردن که زمانیکه ما برای رفتن به ابوظبی ایشون زنگ زدیم ، گفتن ماشین جدیدم برای سرویس در شرکت کیاموتورز است و آنرا در اختیار ندارم و بخاطر همین هم کرایه نفری 50 درهم گران تر خواهد بود – جریان خرید ارز دولتی و گران شدن یه شبه اون که هنوز یادتون نرفته 2نقطه دی)
با ملیکا خانم به سمت ابوظبی حرکت کردیم و من از خانم ملیکا در خصوص قوانین راهنمائی و رانندگی و سرعت و فاصله تا ابوظبی و سفارت و ... سئوال می کردم و ایشون هم تا جائی که می تونست راهنمائی می کرد. حول و حوش ساعت 6:30 صبح بود که رسیدیم سفارت و ایشون به من گفت زود برو جا بگیر تا ما هم بیایم . خلاصه من هم رفتم و نشستم روی نیمکتی که برای مهاجران تعبیه شده بود و بعنوان اولین نفر منتظر شدم تا خانمم و 2 تا مسافر دیگه بهمراه خانم ملیکا بعد از پارک کردن ماشین در پارکینگ برسن.
نتیجه اخلاقی : خانم ملیکا چون درگیر این کار هست و تو زمینه بردن و آوردن مسافر و اخذ ویزا و ... تخصص پیدا کرده ، رفتن با ایشون خیلی به نفع ما شد و بخاطر همین وارد بودن ایشون بود که ما تونستیم بعنوان نفر اول وارد سفارت بشیم با شماره 1 . اینم بگم که من تحقیقاتی درخصوص اجاره خودرو کرده بودم و تا دقیقه نود قصدم این بود که ماشین اجاره کنم و توی ابوظبی هم گشتی بزنم ، اما بعد از رفتن با خانم ملیکا متوجه شدم که اگر این کار رو می کردم ، هم ممنکن بود به موقع به ابوظبی و سفارت نرسم و هم اینکه راه رو اشتباه برم . بنابراین توصیه شخصی ام اینه که اگر به جاده های امارات وارد نیستین که اکثر ما نیستیم ، خودرو اجاره نکنین
برای راحتی کار دوستان عزیزی که برای انجام مصاحبه و اخذ ویزا به دبی و ابوظبی مسافرت خواهند داشت و نیاز به داشتن شماره دست اندرکاران ترانسفر مهاجرین به ابوظبی هستن ، شماره تلفن تماس این عزیزان رو براتون اینجا قرار می دم تا بصورت یکپارچه در اختیارتون باشه ، اما همونطور که گفتم رفتن با خانم ملیکا از نظر شخص بنده بهترین گزینه هست :
خانم ملیکا : ***
محمد علی - دوست افغان که با 300 درهم ما رو بردند سفارت با شماره تماس : ***
حسين پاكستاني : ***
خالد : ***
مهرداد (معرفی شده از طرف دوست خوبمون با کاربری سروشي) : ***
آقاي رشيدي : ***
(برای تماس از ایران باید 00971 و بعد شماره فرد رو بگیرین و از خود دبی براي گرفتن موبايل اين افراد فقط شماره 0 و بعد موبایل مخاطب رو شماره گیری کنین )
9- ورود به سفارت :
قبل از ورود به سفارت باید اشاره کنم که من و همسرم لباس رسمی (کت و شلوار سرمه ای) پوشیده بودیم که این موضوع تاثیرات مثبتی بر روی همه افرادی که باهاشون توی سفارت سر و کار داشتیم داشت (نظر شخصی)
ساعت حدود 7:30 صبح بود (یعنی تقریباً یک ساعت بعد از رسیدن ما به صندلیهای چوبی قبل از ورود به سفارت) که یک کارمند محلی سفارت (فکر کنم هندی یا بنگلادشی بود) اومد و خلاصه گفت خوب مهاجرین باید اینطرف بشینن (همون سمتی که ما نشسته بودیم و تابلو هم داشت) و بقیه اونطرف . یکم گذشت و این آقا یه چرخی زد تا یه مامور دیگه هندی که سیک هم بود (با اون حوله ای که بعد از حموم هنوز روی سرش بود دو نقطه دی) ساعت یک ربع 8 اومد و نامه دوم رو با پاسپورت چک کرد و یکی یکی فرستاد داخل . خوب ما نفر اول بودیم و اون مادر و دختر اصفهانی (که دخترشون پاس آمریکائی داشتن) پشت سرمون وارد شدن و همینطور به ترتیب . (اینم بگم که من موبایل و کیف مدارک رو قبل از ورود به خانم ملیکا دادم تا دیگه توی سفارت درگیر تحویل و تحول وسایلم نشم) . اول که وارد شدیم مدارک رو گذاشتن توی دستگاه ایکس ری و بعدشم خودمون از یه گیت عبور کردیم و دوباره با دستگاه های امنیتی که شکل راکت تنیس بود از نظر امنیتی چکمون کردن . شماره یک با نوشته سفارت استکبار جهانی رو بهمون دادن و بعد که عبور کردیم گفتن برید توی اون سالن مجاور (که دربش برقی بود و توسط مامور کنترل می شد) بشینید . رفتیم در سالن مجاور نشستیم که روی در و دیوار این سالن انتظار ، پر از عکسهای تیم ملی فوتبال آمریکا بود (فکر کنم هنوز از باختشون از ایران توی جام جهانی 98 ناراحت بودن دو نقطه دی)
بعد از چند دقیقه اذن ورود داده شد که اون شمشادهای معروف رو دیدم و خلاصه به یاد دوست گرامی و برادر ارجمندم جناب دکتر محمودی ، توی شمشادها دنبال پرونده ایشون گشتم که متاسفانه لای شمشادها چیزی پیدا نکردم . (اینم بگم که از لحظه نشستن رو سکوهای چوبی قبل از ورود به سفارت ، هم تصویر و هم صداتون برای دوستان سفارت پخش میشه ، پس از همون جا لبخند یادتون نره و مراقب رفتار و اینا باشین : نظر شخصی)
بعد از حدود 50 تا 100 قدم و رد شدن از شمشادهای معروف ، رسیدیم به سالن اصلی سفارت که بقیه مراحل توی همین سالن انجام شد و به جای دیگه ای مراجعه نکردیم . خوب شماره ما یک بود . اول که رفتیم داخل نشستیم تا اینکه شماره مارو دستگاه خوند و رفتیم برای تحویل مدارک . یه آقائی بود که خیلی خوش اخلاق نبود و با چهره ای جدی مدارک رو خواست . گفتم شما بگو چی می خوای ، من بهت بدم . اول گفت پاسپورت (من برای خودم و همسرم کپی صفحات مهردار پاسپورت رو گرفته بودم که فقط صفحه اول رو بهش دادم و اونم چیز اضافه تری نخواست)، بعدش کپی اش رو خواست ، بعد شناسنامه ، بعد سند ازدواج ، بعد مدرک تحصیلی و دیپلم و ... که من همه مدارک رو اصل و ترجمه اش رو با هم می دادم . شناسنامه رو کپی ترجمه رو برداشت ، اما بقیه مدارک رو اصل ترجمه هارو برداشت و کپی ها رو پس داد . (برداشت شخصی : خلاصه حساب و کتابی نداره که مامور دریافت مدارک ، اصل ترجمه ها رو برداره یا اینکه کپی شون رو بخواد و این بستگی به حال و احوال اون مامور داره) . به من گفت اصل سند ازدواج رو هم بده و همینطور اصل لیسانس رو که بعد از کنترل کردن بهم برگردوند و اصل کارت پایان خدمت و شناسنامه و کارت ملی و اینا رو هم نخواست . عکسها رو هم گرفت . مدارک مدیکال رو هم همونجور توی پاکت بسته بندی شده گرفت و بازشون کرد و گذاشت داخل پوشه مدارک خودشون.
گفت خوب مدارک خانم ، گفتم بگو چی می خوای بهت بدم : گفت شناسنامه ، سند ازدواج . اصل ترجمه هاشو گرفت و خلاص (نه از خانمم مدرک تحصلی خواست و نه چیز دیگه ) . برداشت شخصی : اونا با برنده اصلی کار دارن و مدارک اون رو روش حساسیت دارن ، با شخص همراه خیلی سخت گیرانه برخورد نمی کنن (برنده اصلی خود من بودم) . در خصوص عکس خانمم هم من چند سری عکس تهیه کرده بودم . یکی عکس محجبه ای که همون زمان فرستادن مدارک براشون فرستاده بودم تجدید چاپ کرده بودم ، یکی عکس جدید با مشخص بودن دو گوش از زیر روسری ، یکی هم عکسی که جدید بود و گوشها پیدا نبود . اول همون عکسهای قدیمی موقع ارسال مدارک رو دادم که فرد تحویل گیرنده مدارک یدونه عکس از همون عکسها رو برداشت و دیگه چیزی نگفت و گیری هم نداد . اینم بگم که سایز این عکسها همه 5*5 بود .
وقتی مدارک رو تحویل دادیم ، گفت بشینین تا دوباره صداتون کنن . این دفعه باجه 11 که باجه پرداخت پول بود مارو فراخوانی کردو من هم که 1638 دلار رو آماده کرده بودم ، به اون آقا هندیه که لاغر و خوشتیپ بود دادم و در قبالش یه رسید پرداخت بهم داد و گفت دوباره بشین تا صداتون کنن. (دوستان عزیز یادتون باشه که حتماً مبلغ مصاحبه رو بصورت دلار خرده تهیه کنین و روز مصاحبه خودتون درگیر پول دادن و پول گرفتن و اینجور چیزا نباشین . حتی اگر تو ایران پول خرد دلار نگرفتین ، اولین صرافی نزدیک هتل یا هرجائی که مراجعه کنین ، براتون صد دلاری رو خرد می کنن و هر مقدار که بخواین دلار بهتون می دن که منم همین کار رو کردم)
ایندفعه باجه ای که دقیقاً از نظر جغرافیائی مخالف باجه اخذ پول بود ، ما رو فراخوانی کرد که برای انگشت نگاری رفتیم . اول چهار انگشت دست چپ ، بعد چهار انگشت دست راست و بعدشم 2 تا شصت . خانم خیلی مهربان و خوش برخوردی بود و هم فارسی بلد و هم انگلیسی رو با لهجه خیلی قشنگی صحبت می کرد . خلاصه اول از خودم و بعد از خانمم انگشت نگاری کرد و خلاص . رفتیم نشستیم و منتظر بودیم که یه خانم پیر نازنینی که مهاجرت خانوادگی بودن اومدن برای انگشت نگاری که گویا متوجه منظور مسئول انگشت نگاری نمیشدن و یکی 2 بار انگشت نگاری شون خراب شده بود . منم که از خدا خواسته سریع رفتم اونجا و ایشون رو راهنمائی کردم و گفتم مادر جان اول باید دست چپ رو بذاری روی دستگاه و فشار بدی و ... که خانم مسئول انگشت نگاری کلی مشعوف شده بود و کلی از من تشکر کرد . (دوستان همون طور که گفتم تمام رفتارهای شما از زمان ورود به سفارت زیر نظر دوربین هاست و رفتار شما رو حتی آفیسری که قراره باهاتون مصاحبه کنه زیر نظر داره : نظر شخصی خودم – اینم بگم که خوشبختانه این مادر پیر ویزاشو همون روز گرفت و پاسشو تحویل داد تا ویزاشو بگیره که به ایشون هم تبریک می گم)
10- مصاحبه :
چون آیتم مصاحبه حساس و مهم هست ، اونو توی یه سرفصل جدا میارم . بعد از انگشت نگاری نشستیم روی صندلی های چوبی سفارت و منتظر بودیم . 2 سه دقیقه هنوز نگذشته بود که دیدم مامورین داخل سفارت دارن صدا می کنن که شماره یک به باجه 4 . دیدم هنوز روی برد معروف چیزی نیومده ، اما دیگه رفتم سراغ باجه 4 که با همون خانم آمریکائی تپل خودمون که من ایشون رو بسیار مهربون دیدم مواجه شدیم (البته ایشون بواسطه وظیفه شغلیش یکم عجولانه رفتار می کنه و یکم تمرکز مصاحبه شونده رو بهم می زنه تا راستی آزمائی کنه ، ولی در مجموع من اصلاً احساس غریبی نکردم). خوب مصاحبه ما اینقدر راحت بود (فکر کنم تاثیر لبخند و رفتارمون توی سفارت بود که ایشون از قبل مارو زیر نظر داشت) اول اسم من رو گفت و تائید گرفت که خودمم یا نه که گفتم باور کن خودمم و اسم خانمم رو با سختی خوند که آیا خودتی یا نه و که مشخص شد خودشون هستن دونقطه دی
توجه داشته باشین که اصلاً از ما نخواست که گوشی مربوطه که روی دیوار نصب بود و باید باهاش صحبت کرد رو برداریم و ما بدون گوشی باهاشون صحبت کردیم (تائید صحبت دوستای عزیز مثل محسن سوپر ماکس که نوشته بودن کلاٌ صدای شما بدون گوشی برای آفیسر پخش میشه)
ازشون پرسیدم باید فارسی صحبت کنیم با انگلیسی که گفت من فقط انگلیسی صحبت می کنم که به نظرم میرسه ایشون یکم فارسی متوجه بشن . (به نظرم آفیسری که باشما مصاحبه می کنه ، یه نگاهی به پرونده و مکاتبات شما با کی سی سی می کنه و اونوقته که تصمیم میگیره باهاتون فارسی مصاحبه کنه یا انگلیسی : نظر شخصی خودم)
خوب حالا نوبت سئوالات بود . اولش گفت قسم بخورید و گفتم چند تا مطلب دارم که گفت عیبی نداره ، اول قسم بخورین . 2 نفری دست راستمون رو بردیم بالا و قسم خوردیم که باور کن هرچی نوشتیم راست بوده و جون ما و جون خودت . از من سئوال می کرد و چشماش رو به چشمای خودم و خانمم دوخته بود . گفت خوب چرا توی فرمهاتون آدرس ندادین توی آمریکا گفتم اون موقع آدرس نداشتیم که داد داخل فرمها اضافه کردیم . (اينم بگم با توجه به سفرنامه هائي كه خونده بودم ، ليست سئوالاتي كه فكر مي كردم از ما بپرسه رو نوشته بودم و در مورد اونها با خانمم صحبت كرده بودم كه به نظرم اين كار مي تونه از استرس شما در مصاحبه كم كنه و هماهنگي بيشتري رو بين زن و شوهر ايجاد كنه )
چند بار لاتاری شرکت کردی ؟ گفتم احتمالاً این تعداد مجردی و این تعداد هم متاهلی (به نظرم فقط برای راستی آزمائی این سئوال پرسیده میشه ، چون راحت ترین اطلاعاتی هست که مخاطب رو باهاش می سنجن در حالیکه سورس و منبع اطلاعات دست خودشونه)
یه اصلاح کوچولو مربوط به تغییر نام یکی از والدینم بود که انجام دادم و گفت تمومه که گفتم آره (حالا یه اشکال خیلی کوچیک دیگه توی فرم خودم هست که هنوز خودم متوجه نشدم و اونا هم همینطور متوجه اش نشده بودن که در آخر براتون می گم و باعث شده یکم نگران باشم)
بعدش پرسید خوب کجا می خوای بری که گفتم ایالت کالیفرنیا و شهر لس آنجلس . گفت چرا اونجا ، گفتم چون ایرانی زیاده و برای اولین بار معمولاً ایرانیها میرن اونجا و فکر کنم راحت تر باشه
پرسید مگه کسی رو اونجا دارین ، گفتم نه ، اما فکر کنم اونجا برام بهتر باشه که خندید و چیزی نگفت .
گفت خوب دنبال کار گشتی اونجا ؟ گفتم بله ، رفتم تو حوزه کاری خودم جستجو کردم و یه کارائی رو با حداقل دستمزد ساعتی 8 تا 10 دلار پیدا کردم که در مورد اون مشاغل سئوال کرد و منم جواب دادم که بازم لبخند زد . (یادآوری می کنم که من اطلاعات مربوط به پیدا کردن شغل در آمریکا رو از نوشته یوزر عزیز در تاپیک زندگی در آمریکا با عنوان : پروازتان نزدیک است مطالعه کرده بودم و خودم رو براش آماده کرده بودم كه بازم بايد از آقا حيدر گل تشكر كنم)
من باقیمانده مدارکی رو که اون فرد تحویل گیرنده مدارک ازم نگرفته بود به آفیسر دادم که با تعجب پرسید اینارو ازت نگرفتن و من هم گفتم نه ، از من نخواستن (مدارکی که دادم شامل تمکن مالی به ارزش 57 میلیون تومان برای 2 نفر + 2 عدد سند ملکی بود . همینطور در ادامه لیست مسافرتهای خودم و خانمم (که از راهنمائی های یوزر عزیز اون رو تهیه کردم) و همینطور گواهی سوء پیشینه کشوری که بیش از سه سال توش زندگی کرده بودم رو بهش دادم که گفت من برنامه مسافرت رو نمی خوام ، اما برام گذاشت داخل پرونده)
گفت خوب کی می خوای بری ، گفتم هر زمان که شما ویزا بدین . پرسید نه ، برنامه ات برای کی هست که گفتم برای 2 ماه دیگه قصد دارم برم (در اینجا از راهنمائی های دوستان خوبم از جمله دکتر محمودی و نائیجی 1974 بخاطر انتقال تجربیاتشون تشکر مجدد می کنم)
برداشت شخصي : به نظر من برداشت آفيسر و اينكه چه زماني قصد دارين تشريف ببرين آمريكا آيتم خيلي مهمي هست ، بنابراين سعي كنين از نظر ذهني هم خودتون رو براي زود رفتن آماده كنين كه ما هم همينطور بوديم و اگر ويزا رو مي دادن ، سعي مي كرديم بلافاصله عزم سفر كنيم .
در خصوص فروش ملک ها ازم سئوال کرد که گفتم اگر ارزون تر بفروشی سریع می برن که خندید و باید بگم که از خانمم حتی یه سئوال هم نکرد .
گفت پرونده شما مشکلی نداره ، اما نیاز به یک سری مراحل اداری هست که باید طی بشه و دستور پرینت داد و خلاصه 2 تا برگه آبی تقدیممون کرد که یادگاری داشته باشیم و توی سایت چک کنیم تا وقتی برگردیم ایران به یادشون باشیم و از بیکاری خسته نشیم . بعدشم گفت که تضمینی وجود نداره و اگر تا ماه سپتامبر جوابتون نیاد همه چیز کنسله که البته بعدش با دستش شمرد که از الان تا سپتامبر حدود 3 ماه باقی مونده و امیدواریم که تا اون موقع جواب شما بیاد (همون انشاء الله خودمون)
می خواستم ازش بپرسم که پرونده دکتر محمودی رو از پشت شوفاژ بردارین ، بخدا دوست ماست و خیلی گله و اینقدر اذیت نکنین که همونطور که گفتم رفتار ایشون به اقتضای شغلش یکم عجول بود و نشد که پیگیری کنم (دکتر جان شرمنده)
خلاصه اش گفتم غم تو دارم ، گفتا غمت سر آید ، گفتم که ماه من شو ، گفتا اگر برآید و ...
خلاصه کارمون تموم شد و با اون مادر و دختر اصفهانی که گفتم اومدیم بیرون که مادر ایشون هم یک ضرب ویزای مهاجرتی رو گرفته بودن که جای تبریک داره .
از سفارت اومدیم بیرون که حول حوش ساعت 9:30 بود . امیر 78 گل رو دیدم دم درب سفارت که با آمریکن حمید همراه شده بود و اومده بود تا ابوظبی تا با همراهی دیگران ، از استرس های مصاحبه خودش کم کنه (ایشون همین هفته فکر کنم باید مصاحبه شون باشه که براش آرزوی موفقیت دارم) . خلاصه سوار ماشین شدیم و از ملیکا خانم درخواست کردم که مسجد جامع ابوظبی رو هم بهمون نشون بده که گفت الان تعطیله و ساعت 10:30 تازه دربش باز می شه که ما رو تا نزدیک درب مسجد برد و دیدیم که بسته است و خلاصه نشد که مسجد زیبای شیخ زائد ابوظبی رو ببینیم . ملیکا خانم خیلی زود مارو برگردوند دبی ، بطوریکه ساعت 10:30 جلوی هتل پیاده شدیم و به صبحانه هتل هم رسیدیم (از مزایای صبح زود رفتن و نفر اول شدن همین بود که اینجا جا داره بازم از خانم ملیکا تشکر کنم)
11- تحویل هتل و مقدمات برگشت به ایران :
امیدوارم که زیاده گوئی نکرده باشم و تا اینجا خسته نشده باشین . بریم سر اصل مطلب . روز پنجشنبه که قرار بود برگردیم ایران ، از رسپشن هتل پرسیدم که تا کی وقت داریم اتاق رو خالی کنیم ، گفت 12 ظهر . اینطوری یکم کارامون عجله عجله ای می شد . گفتم آخرین مهلت کی هست؟ میشه تا 1:30 تحویل بدیم که گفت بله . دیگه روز آخر بود و وقت کردیم بریم کارفور که نزدیک خودمون و توی سیتی سنتر بود وخلاصه یه سری ملزومات رو از اینجا تهیه کردیم . برگشتیم هتل نزدیک ساعت 14 بود و زود وسایل رو داخل چمدانها جاسازی کردیم و اومدیم پائین و چمدونها رو توی اتاق چمدونها گذاشتیم و وسایلی که توی صندوق امانات گذاشته بودیم رو پس گرفتیم . (راستی تا یادم نرفته بگم که کلیدی که بابت صندوق امانات بهتون اختصاص میدن مخصوص خود شماست و اگر گم کنینش باید 1200 درهم خسارت بدین که در اول تحویل صندوق ازتون امضاء می گیرن)
خلاصه رفتیم سیتی سنتر و جای شما خالی ناهار و خوردیم و یه چرخی توی بازار زدیم و دیگه نزدیکهای ساعت 5 شده بود که اومدیم هتل و منتظر بودیم که ترانسفر بیاد دنبالمون و مارو ببره فرودگاه. (راستی بدونین که یه روز قبل از برگشت هم اگر ترانسفر فرودگاهی رو همراه هتل گرفته باشین ، باید به تور لیدر خودتون زنگ بزنین و یادآوری کنین که برای فرداش بیان دنبالتون برای فرودگاه) . ساعت حوالی 6:10 بعد از ظهر بود که یه راننده هندی با ماشین تویوتا هایس اومد دنبالمون و مارو به فرودگاه رسوند و از زمان تحویل چمدان ها در فرودگاه تا پرواز (ایران ایر)که ساعت 9:10 شب انجام می شد ، ما وقت داشتیم که بریم فرودگاه رو بچرخیم و از دیوتی فری شاپ فرودگاه خرید کنیم .
12- خرید از دیوتی فری شاپ و طلا فروشی در فرودگاه دبی
خوب من شنیده بودم که طلا و عطر و شکلات رو در فرودگاه دبی بهتر از خود شهر و بازار می شه تهیه کرد. بنابراین اول که گیت کنترل گذرنامه رد می شی و مهر خروج آبی رنگ توی پاست می خوره و از پله برقی بالا میای ، طلا فروشی رو جلو چشمات می بینی . خانمها هم که تا طلا می بینن .... دیگه خودتون می دونین .
دقت کردم توی مشتری ها به نظرم رسید یه هموطنی داره خرید می کنه و به نظر میاد خیلی وارد باشه ، رفتم جلو و ازش سئوال کردم دیدم بعله ، ایشون تمام بازار دبی رو زیر و رو کرده و گفت که فقط اینجا میشه طلای بدون کارمزد رو خرید و توی بازار دبی حداقل 7 درصد کارمزد می گیرن . خلاصه تند و تند توی ماشین حساب می زد و حساب می کرد که اینجا طلاش 22 عیاره و اگر تهران بخوای بخری اینقدر در میاد و اینجا اینقدر و ....
خلاصه ما هم کلی گشتیم و با راهنمائی فروشندگان که خیلی هم مهربون بودن ، یه قطعه طلا به رسم یادگاری برای همسرم خریدم که توصیه می کنم دوستانی که می تونن این کار رو بکنن و یادگاری از دبی همراه خودشون داشته باشن که انشاء الله بعداً توی آمریکا که یاد گرفتاری ها و بدبختی های قبل و بعد از مصاحبه افتادن ، یه یادگاری داشته باشن . بعد از طلا نوبت لوازم آرایش و عطر شد که واقعاً هم قیمت هاش مناسب بود و هم همه اجناسش اصل بودن .
یکم لوازم آرایش مورد نیاز بامارک لورئال فرانسه هم خرید کردیم که توصیه می کنم دوستان عزیزی که قصد خرید اینجور ملزومات رو دارن ، حتماً از فری شاپ فرودگاه خرید کنن .
ساعت رو نگاه کردم ، حدود یک ربع به 9 شب بودو دیگه وقت نشد بریم سراغ شکلات و خودمون رو فی الفور به گیت خروج رسوندیم که مسئولش که یه مرد سوری بود (باهاش خوش و بش کردم و ازش پرسیدم کجائی هستی) گفت اگر الان وارد گیت نشین ، گیت رو می بندم و به راحتی از پرواز جا می مونین که یکم لحنش جدی بود و خلاصه دیگه مجبوری رفتیم داخل . بعد از حدود 10 دقیقه هم گیت پرواز باز شد و رفتیم برای سوار شدن به هواپیما که برگشتمون بدون تاخیر انجام شد و بعد از خوردن شام در هواپیما ، در فرودگاه امام فرود آمدیم .
از اونجائی که ما با ماشین شخصی رفته بودیم فرودگاه (فرودگاه امام رو می گم) ، سریع بعد از گرفتن چمدان ها رفتیم در پارکینگ و سوار ماشین شدیم و بعد از پرداخت حدود 16 هزار تومان هزینه پارکینگ به سمت تهران حرکت کردیم که وقتی رسیدیم خونه ساعت 2 بامداد بود.
خوب اینجا دیگه سفرنامه که چه عرض کنم ، زندگی نامه من به پایان می رسه و تنها نکته ای که باقی می مونه اینه که وقتی برگه آبی رو از آفیسر گرفتم ، به جهت جو خوب و مفیدی که حاکم بود ، علیرغم اینکه اشاره کرده بودم که موقع ثبت نام اولیه یه اشتباهی توی اسم خانمم صورت گرفته ، خودم دیگه تو سفارت چک نکردم برگه آبی خانمم رو تا وقتی اومدم ایران و اینجا بود که دیدم متاسفانه یه غلط املائی توی نام خانوادگی خانمم هست که اصلاح نشده و بلافاصله بعد از فهمدین برای سفارت ایمیل زدم و برگه رو براشون اسکن کردم و فرستادم که منتظر جواب سفارت در این خصوص هستم . دعا کنین که این مشکل خیلی زود حل بشه ، چون یکم نگرانم کرده . نمی دونم کسی تجربه مشابهی در این خصوص داره یا نه؟ آیا بعد از مصاحبه بودن کسائی که توی برگه آبیشون اشتباهی باشه ؟ . ممنمونم از لطف و محبت همتون
ممنونم مهاجر سرا ، ممنونم مدیران محترم . از دوستان عزیزی که فقط می خونن و از مطالب نوشته شده دیگران استفاده می کنن هم تقاضامندم که بعد از خوندن این زندگینامه ، یکم همت به خرج بدن واطلاعاتشون رو بصورت دقیق و درست برای فری فری بفرستن تا همه با هم از اطلاعات خوب سایت بهره مند بشیم .
به نظرم اگر راز حمام شیخ بهائی که با یک شمع گرمای مورد نیاز برای استحمام افراد رو فراهم می کرد هنوز فاش نشده ، بخاطر همین کنس و خسیس بودن ما در ارائه اطلاعات به همنوعانمون هست !!! بیاین با هم بیشتر روراست باشیم .
ارادتمند همه شما ، سوم تیرماه یکهزار و سیصد و هشتاد و نه هجری شمسی (مدت نگارش این سفرنامه از تاریخ مراجعت از سفر حدود 2 هفته به طول انجامیده است)
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
ارسالها: 2,442
موضوعها: 26
تاریخ عضویت: May 2010
رتبه:
90
تشکر: 0
3 تشکر در 0 ارسال
2011-08-08 ساعت 22:13
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-08-08 ساعت 22:14 توسط User.)
سفرنامه اول- مصاحبه در آنکارا
(2010-12-18 ساعت 16:26)User نوشته: يك روز كاري داشتم كارهامو پيگيري مي كردم كه يك ايميل از رايان دريافت كردم. گفته بود كه من به آنكارا ايميل زدم، عصرش جواب دادند كه كلير شدي!! تو هم اين كار رو بكن. براي رايان خيلي خوشحال شدم. از دوستان بسيار خوب انجمن هست و هميشه به همه دوستان كمك مي كند.
فردا صبحش (پنج شنبه 11 نوامبر) به آنكارا ايميل زدم و عصرش كه داشتم ميرفتم بيرون ميل-باكسم رو چك كردم و هوراااا! همسرم و من همزمان با هم كلير شده بوديم!
روز بعدش جمعه 12 نوامبر 2011 شماره كيس من در سايت آنكارا ظاهر شد.
من هم دنبال بليت بودم كه برنامه سفر رو راست ريس كنم! آخر هفته تعطيلات تاسوعا عاشورا بود و هيـــچ پروازي گير نميومد! بالاخره با هزينه اي گران و مسير غير مستقيم(تهران-دوحا-آنكارا) با قطري رفتم. (645 هزار چوق!) دوشنبه شب ساعت 18:30 از خونه زدم بيرون با خودم گفتم با ماشين خودم ميرم، ماشينو پاركينگ فرودگاه ميذارم، برگشتني هم راحت ترم! همينكه رسيدم اتوبان آزادگان باران شديد شروع شد! سيل بود در واقع! همه ماشين ها با سرعت نوري كه خورده به جسم سياه حركت مي كردند! يعني توقف كردند! نميشد رفت! يه پنج ده دقيقه اي آروم آروم حركت كرديم تا بالاخره افتاديم تو خليج فارس. اونجا ديگه خوب بود. خلاصه رفتم يك راست پاركينگ شماره سه فرودگاه امام. پارك كردم و رفتم نشستم توي سرويس اتوبوس رايگان از پاركينگ به سمت ترمينال! حالا مگه اين راه ميوفته؟! ده دقيقه منتظر شديم يه چند نفر ديگه اومدند سوار شدند.
پرده اول. پاركينگ شماره سه فرودگاه امام ساعت 19:45 اتوبوس اومد حركت كنه، يه نفر عين (Road runner) همون ميگ ميگ خودمون اومد جلو اتوبوس و گفت كجا؟ بايد منتظر بايستي تا اتوبوس بعدي بياد. حالا اتوبوس بعدي كي مياد؟ كسي نميدونيه!
پرده دوم. پاركينگ شماره سه فرودگاه امام ساعت2000: راننده اتوبوس: "آقا ميزنم له ات مي كنم". موتوري: " پررو بازي در نيار! ميدم اخراجت كنند". ما مسافرا: "آقا بزن لهش كن بيمه پولشو ميده، پروازمون دير شد" . موتوري: .. غيبش زد!
پرده سوم. پاركينگ شماره سه فرودگاه امام درب حراست و خروجي پاركينگ ساعت 2015: (50 دقيقه مونده به بسته شدن گيت قطري) در حاليكه ما مسافرا همه بيرون داريم از سرما ميلرزيم، و حراست پاركينگ و راننده اتوبوس و چي توز موتوري ديگه تقريبا دارندد دست به يقه ميشوند.راننده: " حالا كه اينطوري شد من اصلا ميرم ميشينم تو باجه، كاري هم به هيچكس ندارم! خودتون بريد ترمينال!" من داشتم از روي چي پي اس موبايلم فاصله تقريبي پاركينگ رو با درب ورودي ترمينال محاسبه مي كردم كه با سرعت 7 كيلومتر در ساعت پياده روي چند دقيقه بعد ميرسم ترمينال. ديدم بيشتر از 15 دقيقه است!! تو اون سرما بيخيالش شدم!
پرده چهارم. پاركينگ شماره سه فرودگاه امام درب حراست و خروجي پاركينگ ساعت 2025: (40 دقيقه مونده به بسته شدن گيت قطري) سر و صدا ها بلند شده بود و من مونده بودم چكار كنم كه ناگهان سر و كله يك اتوبوس از اون طرف اتوبان پيدا شد! اشك شوق در چشمانمان سرازير شد و همه داشتيم به همديگه تبريگ كي گفتيم و همديگه رو بغل مي كرديم (البته مراعات مي كرديم) كه ما پيروز شديم! با چشماني پر از اشك شادي سوار اتوبوس خودمون شديم تا بريم. اما راننده اي در كار نبود!
پرده پنجم توي اتوبوس به سمت ترمينال. ساعت 20:30 بعد از كلي خواهش تمنا و مالدين دست و پاي راننده اتوبوس و قربون صدقه رفتن، حاضر شد اين لطف رو در حق ما بكنه و ما رو برسونه ترمينال. (پيش خودم گفتم اومدم زرنگي كنم و با ماشين خودم اومدم كه مثلا راحت باشم! )
پرده ششم. درب ورودي به ترمينال خروجي ساعت2040: من به بغل دستي: "كاش يه نيم كيلو تخمه و آجيل با خودمون آورده بوديم اينجا تو صف مي خورديم و صفا مي كرديم!". بغلدستي: "عيب نداره عوضش ميريم پوكت و حالشو مي بريم" من در حال تعجب: " ها؟! پوكت ديگه كجاست؟ بغلدستي: "تايلنده، مگه شما كجا داري ميري؟" من:"آنكارا". بغلدستي: تو اين سرما آخه كي ..." من ديگه چيزي نميشنيدم! داشتم با خودم فكر مي كردم كه ايام ايام عاشوراست! عده اي به پوكت مي روند، عده اي بر سر مي زنند، عده اي ميروند كه بروند از وطن!
پرده هفتم- در فرودگاه كنترل گذرنامه: آفيسر: "خودتي؟" من: "ها؟!" افيسر: "عكسو ميگم خودتي؟ -" ب...عـ..له قربان! خودم هستم!" – "پس چرا شبيه ات نيست" – "چون عكس پنج سال پيشه" – "كارت ملي رو بده ببينم" – بعد از به هم زدن همه كوله ام و سر وصداي ديگران در اومدن:" بفرماييد" – "گواهينامه" – من هم ديگه داشتم در مي رفتم از كوره! رفتم تو كوله و هر چي مدرك داشتم در آوردم: " بفرماييد قربان، كارت ماشين، گواهينامه، بيمه ماشين، پايان خدمت، كارت پرسنلي، كارت استخر، كارت كتابخانه ....." – "كارت ملي ات هم كه اعتبار نداره؟" - با چشم هاي ور قلمبده و آمپر روي 500 هزاربار: " ها؟!؟" " اين همه مدرك حالا گير دادي به اعتبارش شما؟ تازه اعتبارش هم كه دقيقا 20 روز پيش تموم شده" دوباره پاسپورت رو كنترل كرد!!!! و ممهور به مهر خروج كرد! اون لحظه ديگه با خودم عهد بستم ديگه تو اين مملكت ...... نمونم!
خلاصه دويدم سرگردان دنبال گيت و خوشبختانه دقايق آخر رسيدم! دقيقا آخرين نفري بودم كه وارد هواپيما شدم! وسط راهروها يادم اومد كه زنگ نزده بودم. داشتم با موبايلم صحبت مي كردم كه يهو يكي اومد آقا تلفن رو تموم كن! برو تو هواپيما! بزن كنار!
شما بوديد چكار مي كرديد؟! من كه فقط رفتم تو و هيــــــچ نگفتم! تقريبا تا اواسط پرواز كه شام رو آوردند داشتم به اين اتفاقات فكر مي كردم! اصلا يادم رفته بود براي چه كاري دارم ميرم! خلاصه اينكه شام جاي دوستان خالي. قطري ايرلاين بسيار خوبيه!
ساعت 2130 پريدم و ساعت 12 دوحاي قطر بودم! تا صبح توي سالن ترانزيت موندم! صبح روز سه شنبه ساعت 0830 (درواقع ساعت 0930 چون تاخير داشت) پريديم آنكارا و ساعت 12:30 نشستيم! سفارت از ساعت 1300 تا 1330 پاسپورت ها رو تحويل ميگره براي صدور ويزا بعد ميري ميز يو پي اس پولشو ميدي و آدرس ميدي تا پاسپورت هاي ممووز به ويزاي اميگرنت (قابل توجه فروزن مايند ؛) ) برات بياد.
تو فرودگا كمي منتظر ماندم. منتظر دوستي بودم كه قرار بود با هم بريم سفارت. نديدم. من 1240 رفتم بيرون فرودگاه و توي هواي برفي آنكارا بخار حاصل از "دود اگزوز" اتوبوس رو ديدم كه رفت! و من اولين نفر رفتم توي اتوبوس نشستم! بعد از 5 دقيقه شديم سه چهار نفر. يهو ديدم همه پياده شدند! من هم به طور غريزي پياده شدم! ديدم رفتند توي يك اتوبوس ديگه! من هم همينطور. و راه افتاد! چي پي اس من بهم مي گفت 35 دقيقه ديگه ميرسم مقصد. يعني درست موقعيكه ديگه سفارت درش رو بسته!!! رفتم و خوشبختانه زمانيكه پياده شدم 13:15 بود.سوار تاكسي شدم و گفتم سفارتي امريكايي! ديگه نميدونم درست بود يا نه!
تاكسي حركت كرد و من يادم افتاد كه اي واي! لير ندارم! پول خوردامو نگاه كردم از سفر قبلي 21.85 لير مونده بود. 10 تاش اتوبوس ورداشت، الان 11.85 مونده بود. به راننده فهموندم كه من اينقدر بيشتر ندارم. اون هم گفت تاكسيمتر!
و من يك چشمم به ساعت بود يكيش يه تاكسي متر و يكي ديگه به چي پي اس كه چقدر مونده برسيم!
شانس من هم همه چراغ ها قرمز بودند! دقيقا سه چهار دقيقه مونده با 13:30 درب سفارتي پياده شدم! ميدونيد كرايه شد چند؟ درست سر خيابون پاريس كه مييچي تو و سفارت اونجاست، چراغ قرمز شد و من ديدم تاكسيمتر شده 11.10 ! خواستم همينجا پياده شم و بقيه اش رو پياده برم، كه ديدم راننده انگار فهميده بود بيشتر از 11 تا گيرش نمياد رفت سمت چپ اون ماشيني كه گردش به راست رو مسدود كرده بود و منو سريع رسوند! خلاصه كرايه شد 11.55! و من 11.50 بهش دادم و سريع رفتم سفارت.
اونجا باز احوال دوستمو رو از يكي دونفري كه اونجا بودند پرسيدم . گفتند همچين كسي نيومده! داشتم ميرفتم تو كه يادم اومد اي واي! يو پي اس پول مي خواد و من هم لير ندارم!
از كيوسك روبروي سفارت پرسيدم دوويز اين طرفا هست؟ گفت تونالي جاده سي! بيخيالش شدم. خودش هم قبول نمي كرد من يه چيزي با دلار ازش بخرم بقيه اش رو لير بده!
خلاصه رفتم توي سفارت! بدون لير! (در واقع با 35 كروش يعني 0.35 لير) وارد كه شدم نگهباني گفت كوله رو بزار تو ايكس ري. من هم گذاشتم و داشتم كروش ها و موبايل و كمربند رو در ميآوردم كه ديدم نگهباني چهره اش عوض شد! گفت لپ تاپ؟؟ نو نو نو !!! گفتم چكارش كنم؟ گفت بده بيرون، شايد پليس سفارت نگه داره!
لپ تاپ رو ورداشتمك بردم پليس سفارت. قبول نكرد! گفت ما اينكار رو نمي كنيم. بده به بوفه! اشاره به كيوسك مطبوعاتي. يه خورده خواهش تمنا كه من هيچ كسو ندارم، آواره ام، بيچاره ام!.. قبول كرد! لپ تاپ رو گذاشتن و سريع برگشتم. بعد گفت دوباره كوله! كوله رفت و اومد و همه چيزو ازش درآوردم. فقط ميله فلزي كوله مونده بود كه انون هم ميخواستم بكنم تا نگهبان بزاره برم تو. اما ميگفت چاقوي ريش تراش داري!!! گفتم به خدا نن تو عمرم با اونها اصلاح نكرده ام! اما مگه قبول مي كرد! خلاصه همه كوله رو رو ميز خال يكردم و ريختم تو، تا متقاعد شد! شماره بهم داد و اومدم داخل سالن.
همينكه نشستم ديدم يكي ديگه داره از بغلدستي اش مي پرسه: "كارت بيزينس هتل رو آوردي؟"
آه بلندي از نهادم برآمد!!! من آدرس نداشتم به يو پي اس بدم! در واقع اصلا هتل نگرفته بودم! حتا رزرو نكرده بودم! با خودم گفتم همين آدرسي كه ايشون ميده، رو من هم ميدم! هتل اوزيلهان.
كمي بعد يادم افتاد كه اگه من پاس رو الان بدم سفارت پس با چي هتل بگيرم! دو باره گفتم اي واي! رفتم بيرون با كوله! به اون خانمه كه فارسي بلده، گفتم مي خوام يه كپي از پاسپورتم بگيرم براي هتل. گفت متاسفم! برو بيرون. من هم رفتم بيرون از سفارت. اما مشكل اينجا بود كه من لير نداشتم! كيوسك هم دلار قبول نمي كرد! رفتم پيشش گفتم كپي مي خوام. پاس رو ميخواست بگيره، گفتم: "فيات كاچ" يعني چقدر ميشه؟ يه چيزايي گفت كه من نفهميدم! جيب و كوله و جاي مدارك رو گشتم 35 كروش پيدا كردم. ريختم تو دستم و بهش گفتم: فيات كاچ؟ ديدم 25 كروش رو برداشت و 10 كروش موند برام! اون لحظه از خوشحالي در پوست خودم نمي گنجيدم!
خلاصه كپي گرفتم و اومدم تو سفارت ديدم يه نگهبان ديگه اومده، ميگه ايكس ري! براش توضيح دادم اما متقاعد يا متوجه نشد! خلاصه رفيتم تو ايكس ري! گفت: چاقوي ريش تراش داري؟ پيش خودم شك كردم : " نكنه من چاقوي ريش تراش دارم؟" گفتم نه ندارم، و براش كامل توضيح دادم كه ماجرا چي بوده! گفت باشه . بعد گفت موبايل داري؟ اي خداااااااااااااااا! ديگه داشتم مي تركيدم! دوباره براش از سير تا پيازو تعريف كردم. گفت اگه موبايل رو دادي كارتش رو نشون بده! تمام كوله رو صد بار گشتم! اما كارت رو پيدا نكردم!ازش معذرت خواهي كردم و گفتم من الان كمي دچار استرس شده ام، اجازه بديد بعدا براتون بيارم. گفت باشه برو تو!
خلاصه دوباره اومدم تو و منتظر شدم. شماره ام افتاد يادم رفته بود شماره ام چيه، خلاصه بالاخره رفتم پيش آفيسر شماره 5 كمي بداخلاق و سرخرو! به زور جواب سلامم رو داد و گفت برو به ميز يو پي اس.
خندان اومدم يو پي اس، بهش گفتم كه من هتل ندارم. گفت كه مشكلي نيست رزرواسيون هم قبوله، گفتم اونو هم ندارم! داشت خودشو جمع مي كرد كه چي بگه، گفتم اما ميرم پيش همين دوستمون كه هتل اوزيلهانه! خلاصه نوشت و گفت 28 لير. گفتم دلار قبو.... گفت بــله!
اومدم بيرون و رفتم دوويز و هتل اوزيلهان هم رفتم اتاق گرفتم و منتظر شدم!
بقيه ماجرا فردا!!!
(2010-12-19 ساعت 01:01)User نوشته: بعد از اینکه از سفارت اومدم بیرون رفتم دوویز (صرافی) و با هر 100 دلار 150 لیر خریدم. اومدم هتل و سراغ دوستم رو گرفتم. هنوز نیومده بود! من هم اتاق یک نفره رو گرفتم. کپی پاسپورت رو دادم و اون هم بعد از تماس با یکی دیکه و هماهنگی قبول کرد که پول یک شب رو پیش بگیره! چون پاسپورت همراهم نبود. به پذیرش سپردم که این دوست ما اومد بفرستدش اتاق من.
من رفتم اتاق 15 دقیقه بعد دوست من در زد و اومد تو! گفت که دیر رسیده و رفته سفارت، اما داخل راهش نداده اند! موند تا فرداش (یعنی چهارشنبه) بره پاسپورت رو بده سفارت.
شب شماره یو پس اس رو زدم توی سایت. باید شماره TAKIP رو توی سایت www.ups.com.tr وارد کنید.
من وارد می کردم اسم ما رو نشون می داد. اما دیگه هیچ اطلاعاتی نمیداد. شب اول به این شکل بود. تو هتل با چند نفر آشنا شدم. یک نفر بود که شماره اش اومده بود رو سایت، اومده بود سفارت بهش گفته بودند اشتباه شده برو تا دوباره شماره ات بیاد رو سایت.
یک خانم هم بود که بهش گفته بودند دوتا دخترش باید بیایند و فرم 230 رو امضا کنند. چون هنگام مصاحبه امضا نکرده بودند!
خلاصه با مشورت در لابی هتل و جلسه گرفتن و بحث و بررسی کلیرنس و یو پی اس و سفارت به این نتیجه رسیدیم که سفارت در دو نوبت در روز پاسپورت ها رو به یو پی اس تحویل میده: یکبار 9 صبح، یکبار هم 5 بعد از ظهر. بیشتر همون 5 عصره که پاس ها تحویل سفارت میشه. 2 ساعت بعدش نتیجه اش میاد روی سایت. یعنی شماره رو که توی سایت یوپس می زنید یک عدد 1 اضافه میشه و توضیحاتی که دیده میشه و در پایین هم نشون میده که بسته شما الان کجاست.
معمولا از 5 تا 5:30 پاس ها تحویل یوپس میشه و از 7 تا 7:30 هم توی سایت می زنند. و فرداش هم یوپس راه میوفته توزیع می کنه بسته ها رو که معمولا بین ساعت 11 تا 12:30 میاد اوزیلهان و هتل های دوروبرش.
من روز سه شنبه که پاس ها رو دادم سفارت که خبری تو سایت نبود.
چهارشنبه اما بصورت جدی تر منتظر بودم. همون اول صبح خبر انفجار در چابهار و کشته شدن هموطنان عزیزمون غم و اندوه رو بر من مستولی کرد.برای یک ساعتی از جو انتظار بیرون بودم. امیدوارم دیگر هیچ انسانی بیگناه کشته نشود.
چهارشنبه ساعت 11 شد و خبری نشد! ردگیری کردیم و متوجه شدیم که پیک یوپس رفته ددمان. اون روز یوپس اوزیلهان نیومد. بعضی از کسانی که دوشنبه پاس رو داده بودند سفارت کلا دچار تشویش و اضطراب شده بودند. چون بلیتشون رو مجبور بودند عوض کنند. ایران ایر 110 یورو جریمه می گرفت. بعضی های دیگه هم بلیتشون رو کنسل کردند و کلی ضرر کردند. یک لیدر تور هم بود اونجا به نام مجید. 50 دلار می گرفت و افراد رو می برد پست یو پی اس دنبال بسته. اینکار رو برای یک خانم انجام داد! اما ناموفق بود! چون سفارت پاس ها رو تحویل نداده بود! با دیدن این وضعیت من کمی نگران شدم! اما بی تفاوت از کنار نگرانی گذشتم!
دوست من هم ساعت 12:30 رفت سفارت و پاس رو تحویل داد. شبش هم حتا اسمش توی سایت نبود! من امیدوار بودم که پب چهارشنبه توی سایت تحویل بسته از سفارت رو نشون بده. یعنی سفارت ویزا رو زده باشده تو پاس و تحویل یو پی اس داده باشه! اما پب چهار شنبه گذشت و هیچ تغییری ندیدم!
روز پنج شنبه دیگه باید یو پی اس یه تکونی می خورد! امیدوار بودم ساعت 9-10 صبح وضعیت بسته مشخص بشه! ساعت 11 شد و چیزی نیومد! پرواز من هم ساعت 7 شب بود. من اومدم بالا که آماده بشم برم دنبال تغییر بلیت! داشتم آماده میشدم که دوستم اومد تو و با خوشحالی اعلام کرد یو پی اس بسته اش رو آورد! بعد از خوشحالی و هورا کشیدن من جدی جدی نگران شدم! زنگ زدم نمایندگی قطرایرویز گفتش که برای جمعه، شنبه و یکشنبه هیچ پروازی جا نمیده! تنها پرواز دوشنبه جا میده! من هم میخواستم حتما شنبه تهران باشم سرکارم! نگرانیم بیشتر شد. داشتم حساب می کردم که اگر امروز 5 شنبه ساعت 5 عصر سفارت پاس رو به یو پی اس بده، تا 6 میرسه پست مرکزی، من اگر 6 تحویل بگیرم ساعت 7 ممکنه به سختی برسم فرودگاه! پس تصمیم گرفتم ریسک نکنم و پرواز رو کنسل کنم. با دوستم رفتیم بیرون اون پرواز جمعه صبح آنکارا- وان رو بلیتش رو گرفت 90 لیر. من هم پرواز ساعت 13:00 آنکارا وان رو رزرو کردم. گفتم شاید به دردم خورد! بعد هم رفتم قطری تو هتل شرایتون بود. هنوز هیچ پروازی جا نمیداد. کنسل خواستم بکنم گفت که الان سیستم کار نمی کنه برو زنگ بزن.
برگشتم هتل و ساعت 4 زنگ زدم و کنسل کردم. صبحش به من گفته بود ری فاند 18 دلاره، عصرش اما شد 158 دلار! یعنی من فقط تونستم 158 دلار از 425 دلار پرواز برگشت رو پس بگیرم.
ساعت شد 5! هر 3 ثانیه یک بار سایت یوپس رو ریفرش می کردم! خبری نشد تا ساعت 7 شب! ساعت 7 و 11 دقیقه شب اومد تو سایت که ساعت 17:11 دقیقه بسته من از سفارت تحویل پست شده! سریع دست بکار شدم که برم پست مرکزی! اما نمیدونستم کجاست؟ تا کی هستند؟ بسته رو می دهند یا نه!
همزمان با من وضعیت دو نفر دیگه هم مشخص شد و به اونها اطلاع دادم! کلی خوشحال شدند! در نهایت با زنگ زدن به یو پی اس،پیدا کردن آدرس شعبه های یو پی اس در آنکارا و پرسیدن از یک نفر ترکیه ای در هتل فهمیدیم که پست مرکزی یو پی اس در خارج شهر در فاصله 27 کیلومتری ما قرار داره! با یک نفر دیگه هم صحبت کردم و تاکسی گرفتیم! اولش می گفت 80 لیر کم کم تا 45 لیر آوردیمش پایین. راننده تاکسی هم بنده خدا اولش ما رو برد یک شعبه یو پی اس در خیابان آکای. از اونجا هم پرسیدیم و گفتند که الان هستند و تا ساعت 10 شب کار می کنند. ما هم حرکت کردیم ساعت 19:45 بود. من هم چی پی اس رو روشن کردم بدونم داریم کجا میریم. از شهر خارج شدیم و رفتیم به سمت جاده استانبول! کم کم رفتیم جایی که رسما بیابون بود! سر راهمون یک مغازه دیدیم ازش پرسیدیم. یک آدرس به راننده داد و ما هم رفتیم! تو اون تاریکی، بارون، و جاده های گلی با ترس و لرز رفتیم! راننده هم کمی ترسیده بود! بالاخره رسیدیم به یک منطقه که شبیه پادگان های نظامی یا اردوگاه های نازی ها در جنگ جهانی دوم بودند! سیم خاردار دورتادورش بود، چند تا چراغ بیشتر روشن نبود که یکی در میون خاموش می شدند. کامیون ها با خشونت تمام میومدند و می رفتند. با تاکسی داشتیم می رفتیم توی محوطه که کاملا گلی و سنگلاخی بود. که نگهبانی با داد و فریاد ما رو میخکوب کرد. به ما گفت بریم بیرون از محوطه. رفتیم بیرون و پیاده شدیم. اومدیم توی نگهبانی که یک باجه کوچک بود. بهش گفتیم پاساپورتا سفارتی آمریکایی! و همزمان قبض یو پی اس رو نشون دادیم. قبض ها رو گرفت و زنگ زد و شماره قبض رو خوند و گفت: "اوس ایل آن اوتل" یعنی همون اوزیلهان هتل. بعد گفتش که 10 دقیقه دیگه میارن بسته ها رو. ما هم خوشحـــــــــال شدیم! و کمی کنکاش کردیم اینور اونور رو. یک نفر هم اونجا بود گفت که من اومدم دنبال یک مرسوله! ما گفتیم پاسپورت؟ اونم با تعجب گفت: پاسپورت؟
بعد فهمیدیم برای یک چیز دیگه اومده! ما هر کسی رو میدیدیم فکر می کردیم یو پی اس پاسپورتش رو نیورده! بعد گفتش که من الان نیم ساعته اینجام ! اولش به من هم گفتند 10 دقیقه دیگه!!!
ما منتظر شدیــم! کامیون ها با خشونت تمام از شیب سربالایی محوطه میومدند بیرون! همزمان هم راننده تاکسی ما میومد و یک جوری به ما نگاه می کرد که معنیش این بود: "پس چی شد؟ چرا اینقدر طول کشید؟ کرایه اش بیشتر میشه ها؟"
ما یک ساعتی منتظر شدیم توی اون سرمای زیر صفر و تاریکی و وحشتی ناشناخته از اینکه بالاخره چی میشه! یک 10 دقیقه ای هم که کلا برق قطع بود! و کلا اوضاع وحشتناک بود! هر 10 دقیقه یکبار هم در میان کامیون های بزرگ و کوچک و ون ها، یک لیفتراک میومد با چند تا بسته روی دسته هاش! ما خوشحال می شدیم بعد نزدیکتر که میومد میدیدیم چیزی دیگه ایه!
بالاخره صبر ما به آخر رسید بعد از نزدیک به 1:30 انتظار در تاریکی و سرمای زیر صفر رفتیم به نگهبانی یک جواب درست حسابی به ما بدید! اون هم گفت قبض ها رو بدید من! و راه افتاد! گفت هیچ کس داخل نیاد. رفت و چند دقیقه بعدش هم این همراه من رفت تو! 10 دقیقه گذشت و من بیشتر نگران شدم! دیگه کم کم داشتم شک می کردم اونور اون دسوله های بزرگ و پشت این سیم خاردار چه خبره توی اون تاریکی. کم کم دیگه می خواستم من هم برم تو که دیدم از دور که یک نفر داره میاد نزدیکتر که میشد همزمان تپش قلب من هم بیشتر میشد! کم کم اومد نزدیک تنها چراغی که تو اون بیابون روشن بود! اما همراه من نبود! یک نفر دیگه بود! رجب؛ راننده تاکسی هم نگرانی تو چهره اش موج میزد! من داشتم به اون دلداری می دادم که دو سه دقیقه دیگه وضعیت ok میشه و بر می گردیم. حالا خودتون حدس بزنید تو اون تاریکی و سرمای شدید و یک دو ساعتی ایستادن توی اون سرما من چجوری باهاش صحبت می کردم که نه اون زبون منو می فهمید نه من زبون اونو! فقط تلاش می کردم زیاد احساس نگرانی نکنه! اولش که وارد اونجا شدیم بنده خدا چشماش گرد شده بود! نمی دونست اینجا کجاست!
کم کم داشتیم با رجب گرم صحبت درباره شغلش، ترکیه، استانبول آنکارا آمریکا و .... می شدیم (رجب دو تا دختر کوچیک داشت که عکس هاشون توی تاکسی همراش بودند) که دیدیم از دور یک نفر داره میاد! احساس می کردم دو تا بسته زیر بغلشه! کم کم وارد شعاع نوری تنها چراغ روشن شد! و دیدم که خودشـــــه ! دوتا بسته دستش بود بسته قرمز رنگ! با خوشحالی آغشته به ناامیدی گفت: ویزای .... نیومده! (همراهش منظورش بود!) اما ویزای ما اومده! من با خوشحالی و کمی ناراحتی بسته رو گرفتم و رفتیم نشستیم تو تاکسی. همونجا توی کمی نور تونستم چک کنم که پاسپورت ها مال خودمون هستند، اسپل ها درست هستند، تاریخ تولد درسته و کلا کنترلش کردم.
از اونجا که اومدیم بیرون و رسیدیم به آسفالت نفس راحتی کشیدم! برام غیرقابل تصور بود تو ترکیه، شب رفته باشم همچین جایی 20 30 کیلومتر دورتر از شهر.
رسیدیم هتل راننده بنده خدا زیاد به کرایه گیر نداد. ما سر 45 توافق کرده بودیم. 55 بهش دادیم. اونم خوشحال رفت. ساعت 10:30 دقیقه شب!
رفتم هتل با دوستمون رفتیم بیرون و یک جشن کوچولو گرفتیم! داشتم فکر می کردم که چجوری برگردم! به یاد پرواز 8 صبح آنکارا- وان افتادم! کاش اونو رزرو کرده بودم! اما الان هیچ چیزی دم دستم نبود. کسانی که امروز با تاخیر ویزاشون اومده بود رفته بودند با اتوبوس حرکت کرده بودند. اما من تحمل اتوبوس رو برای بیش از 6-7 ساعت نداشتم! تصمیم گرفتم همراه با دوستم صبح فرداش(جمعه) برم فرودگاه شاید بلیت گیرم بیاد. صبحش با اتوبوس های بلدیه (نفری 3.8 لیر) رسیدیم فرودگاه. رفتم بلیت رو خریدم 124 لیر (در حالیکه دیروز 89 لیر بود) خوشحال که تا وان می تونم برم. 9:30 نشستیم وان. رفتیم ترمینال که بریم مرز بازرگان. گفت حرکت بعدی ساعت 12 ظهر! ما هم چرخی زدیم توی وان ناهار خوردیم اومدیم سوار شدیم. ساعت 2:30 دوبیازیت بودیم. و نیم ساعت بعدش مرز بازرگان بودیم از مرز با استرس تمـــــام رد شدم! خوشبختانه افسر گذرنامه اصلا حال نداشت ورق های پاسپورت رو ببینه! حتا به من نگاه نکرد و مهر ورود رو زد! برقی از خوشحال توی چشمام بود! همونجا هر چی لیر داشتم فروختم! بعد سوار تاکسی شدیم که بیاییم تبریز. من به فرودگاه تبریز زنگ زدم. گفتند 8 و 9 و 10 و یک شب پرواز تهران دارند. اما باید بیایی تو لیست انتظار بمونی.
3 ساعت بعد رسیدم فرودگاه. دوست من بنده خدا اومد توی فرودگاه و تلاش کرد شاید بتونه بلیت جور کنه اما نشد.اون خداحافظی کرد و رفتم دنبال بلیت! لیست پرواز ها همه پر بود و هیچ پروازی جا نمی داد! فقط پرواز 6 صبح شنبه جا می داد! جالبه برای پرواز ده شب 10-15 نفری بودند که بلیت داشتند اما بهشون کارت پرواز نمی دادند! یکشون می گفت بعضی از پرسنل وزارت ا.ت.ل.ع.ط رو میخوان بفرستند تهران، با این پرواز برای همین به اینها کارت پرواز نمی دهند! من هم دیگه منتظر نشدم و تاکسی گرفتم رفتم ترمینال اتوبوس ها. راننده تاکسی تو راه می گفت الان اصلا بلیت گیرت نمیاد. الان حتا تاکسی برای تهران هم گیر نمیاد. بهتر دربست بری تا تهران! 120 هزار تومن.
من هم کم کم داشتم باور می کردم که احتمالا بلیت اصلا گیرم نمیاد. خلاصه همینکه از تاکسی پیاده شدم دیدم یکی داره داد میزنه تهران یک نفر! خوشحال شدم و رفتم دیدم اتوبوس قدیمی و سرد کلا داغون! رفتم تو دیدم نصف صندلی هاش خالی اند! پولشو گرفت من منتظر شدم حرکت کنه! تقریبا 45 دقیقه توی اون اتوبوس سرد نشستم. کم کم زانوهام داشت درد می گرفت. یک دانشجو هم اومد کنار من نشست. اون هم می گفت کاش رفته بودم جلوتر شاید اتوبوس بهتر گیر میومد! من که اعتراض کردم به سرمای اتوبوس مثلا بخاری روشن کردند. بادش سرد بود. دوباره رفتم گفتم کولر رو لطفا خاموش کنید. داشتم از سرما رسما می لرزیدم! یاد اردوگاه یو پی اس افتاده بودم. می گفت تا حرکت نکنه بادش سرده! من هم دیگه منتظر نشدم رفتم گفتم پولمو پس بدین من نمیخوان با این اتوبوس برم! خلاصه یک من یکی اونا دوتا بگو مگو داشتیم میرفتیم سمت دعوا! نمی خواست پولمو پس بده! به هر قیمتی بود از 9500 تومن تونستم 7 تومنشو زنده کنم. اون بنده خدا دانشجوی شریف که کنار دستم نشسته بود موند. ازش خداحافظی کردم و اومدم دوباره توی ترمینال. دیدم یک اتوبوس اسکانیا وایساده بود. تعاونی معروفیه. خلاصه با 9 تومن رفتم نشستم توی اتوبوس گرم و نرم! و بلافاصله خوابم برد. از فرط خستگی تا تهران خواب بودم! دقیقا تا ترمینال آزادی! صبح که بیدار شدم دیدم یک بسته پذیرایی هم گذاشته اند روی پاهام وقتی من خواب بودم!
اونجا هم یک تاکسی گرفتم که برم خونه یادم افتاد ماشین تو پارکینگ فرودگاه امامه! این یکی واقعا دیگه غیر قابل تحمل بود! به تاکسی گفتم بره سمت فرودگاه! بالاخره ماشینو ورداشتم و خدود ساعت 10 صبح بالاخره رسیدم خونه! یک دوش گرفتم و رفتم سر کار!
این هم ماجرای ویزا گرفتن.
چند نکته:
اگر دوستان در شرایط مثل من بودند می تونند خودشون ساعت 5 عصر برند دم در سفارت. به محض اینکه مامور سفارت اومد بیرون بسته اشون رو تحویل بگیرند. اینکار رو می تونید همون روزی که پاس رو تحویل دادید انجام بدید. یا اینکه برید به اردوگاه خارج شهر یو پی اس که من توصیه نمی کنم. مگر اینکه دست کم سه نفر اون هم آقایون باشید.
موقعی که به آفیسر پاسپورت ها رو تحویل میدهید، به آفیسر بگید که پرواز برگشتتون کی هستش و ازش بخواهید پرواز شما رو مد نظر بگیرند. اینکار کمک می کنه که ویزاتون زودتر صادر بشه. کاری که من نکردم اما دوستم انجام داد و باعث شد ویزاش با وجودیکه روز بعد از من رفت سفارت، یک روز زودتر از من بیاد.
تو ویزای من نوشته: تاریخ صدور 16 دسامبر- تاریخ دریافت کلیرنس26 نوامبر! یعنی بیست روز قبل کلیر شده بودم! اما ویزای خانمم نوشته: صدور ویزا: 16 دسامبر- تاریخ دریافت کلیرنس: 3 دسامبر!!! یعنی من زودتر از خانمم کلیر شده بودم. اون هم به خاطر این بود که خانم من توی ثداصیما کار می کنه هر چند پاره وقت. و کارش هم مترجمی هست. یا دلیلش این بود که اعلام کرده بود چند تا زبان رو صحبت می کنه. البته این برداشت من بود. و دلیل دیگه ای به ذهنم نرسید! اولین باری بود که میدیدم کلیرنس خانم دیرتر از آقا تمام میشه.
توی ویزای خانمم نوشته:
Valid only if Acc/FTJ Spouse
شاید یعنی اینکه فقط در صورتی که برنده اصلی وارد بشه، این ویزا اعتبار داره.
در ضمن من هیــچ پرینتی از ایمیل های ارسالیم رو بهم نداده بودند. من کم ایمیل زدم (در مجموع سه تا) اما خبری از اونها نبود.
و آخرین نکته اینکه سرتون رو درد آوردم! امیدوارم این یکی سفرنامه به درد بخوره! هرچند نکات زیادی نداشت.
مرسی مهاجرسرا !
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
(2011-08-08 ساعت 21:53)farzad.s نوشته: سلام دوستان خلاصه نوبت ما شد که سفرناممون را اینجا بنویسیم.من مثل خیلی از دوستان که زحمت می کشیدند و در جزییات مینوشتند نمیخوام در جزییات برم فقط نکاتی که مهمه به اونا اشاره میکنم.امیدوارم به درد دوستان بخوره.
ما 31 جولای با پرواز ترکیش ساعت 6 صبح رسیدیم آنکارا.چون روز یکشنبه بود کاری نمیتونستیم انجام بدیم.هتل ما هتل رویال بود که زیاد از این هتل راضی نبودیم.کولرش اصلا خوب نبود.اینترنتش همش قطع و وصل میشد از اتاق که می رفتی بیرون یخچال و تمام وسیله های برقی خاموش می شد وقتی بر میگشتی اتاق جهنم بود.
خلاصه فردا برای مدیکال ساعت 9 صبح مطب دکتر بودیم که مراحل مدیکال ما هم مثل تمام دوستانی بود که بارها اینجا توضیح دادن و من در جزییات نمیرم اول آزمایش خون و عکس قفسه سینه از ما گرفتن نفری 47.5 دلار ساعت 12 ظهر گفت بیاین برای معاینه که واسه اونم نفری 70$ گرفتن و خوشبختانه هیچ واکسنی هم به ما نزد چون کارت واکسنمون پر مهر بود البته خانم دکتر وقتی شغل من را پرسید و فهمید دندانپزشک هستم دیگه کوتاه اومد.خلاصه به ما گفتن فردا(سه شنبه) ساعت 3 بریم واسه جواب ها که رفتیم و جواب ها را گرفتیم.
چهار شنبه روز مصاحبه ما بود و ساعت 8 دم سفارت بودیم که تقریبا شلوغ بود و ما ساعت 8:30 وارد سفارت شدیم.اصل مدارک را یه خانم که خیلی خوب فارسی حرف میزد از ما گرفت.در ضمن اینم اضافه کنم که ما مدارکمون را از 3 هفته قبل فرستادیم سفارت و اونها هم یک هفته قبل از مصاحبه رسیدن مدارک را تایید کردن و غیر از مدارکی که همیشه اصلش را میخوان یعنی شناسنامه و کارت ملی و......اصل عدم سوپیشینه فیلیپین برای من که برنده اصلی بودم و حدود 6 سال و نیم در فیلیپین زندگی کرده بودم و اصل عدم سوپیشینه فرانسه از شوهرم که اقامت اونجا را داره خواسته بودند چون ما کپی اونها را فرستاده بودیم براشون.در ضمن ما سفر خارجی زیاد داشتیم که همه را در جزییات در فرم آنکارا اعلام کرده بودیم حدود 3 صفحه شده بود سفرها.در مورد شغل هامون هم در فرم آنکارا باز یه مقدار توضیح نوشته بودیم مثلا شوهرم که شغلش آزاده کاملا در فرم آنکارا چند خط توضیح داده بودیم که چه کاری دقیقا انجام میده.اینها را برای این گفتم چون به نظر من خیلی مهمه هر چی واضح تر باشه برای اونها در کوتاه تر بودن کلیرنس یا گرفتن ویزای یک ضرب تاثیر داره.سفارت در ایمیل خودش گفته بود پرونده شما بررسی شده و آماده برای مصاحبه است و از ما اصل مدارکهایی که گفتم خواسته بود.
وقتی شماره ما اعلام شد برای مصاحبه بعد از انگشت نگاری و پرداخت پول یه خانم آفیسر بود که از ما خواست دست راستمون را ببریم بالا و قسم بخوریم که من گفتم ما چند تا اشکال داشتیم که اگه اجازه بدید می خوایم اصلاح کنیم.ما قبلا نامه به kcc و سفارت در این مورد زده بودیم.کاملا مشخص بود که آفیسر خونده بود نامه ها را و گفت خودم اصلاح میکنم بگین و ما بهش گفتیم و اون همه را اصلاح کرد بعد ما قسم خوردیم و اون از ما خواست فرم ها را امضا کنیم.کاملا مشخص بود که مصاحبه ما فرمالیتست و تصمیم راجع به پرونده ما گرفته شده.کل مصاحبه ما شاید کمتر از 2 دقیقه شد.آفیسر حتی به صورت ما نگاه هم نمیکرد.همون طور که تند تند پرونده های من و شوهرم را باز و بسته میکرد و کاغذ های روی میزش را جا به جا میکرد از من پرسید شغلت چیه ؟من جواب دادم.گفت کسی را اونجا داری گفتم یه دوست داریم گفت همین که اسپانسرت شد گفتم بله.از شوهرم پرسید شغلت چیه و شوهرم جواب داد .آفیسر گفت سربازی رفتی آقا؟شوهرم گفت بله.همین.بعد گفت از نظر من پرونده شما کامله .شما خانوم میتونی بری ویزات را بگیری و شما آقا یه مرحله اداری که باید برای شما طی بشه و 30 روز طول میکشه.من ازش سوال کردم 30 سپتامبر نزدیکه اگه نیومد چی ؟اونم گفت ما اینو میدونیم و تمام سعیمون را میکنیم اگه بعد از 30 روز نیومد حتما به ما ایمیل بزنید و اگه باز نیومد من به شما پیشنهاد میکنم وباز تاکید کرد که پیشنهاد میکنم و به میل خودتون نزدیک 30 سپتامبر بیایید اینجا دوباره.ما هم تشکر کردیم و برگه سفید به من داد و برگه آبی به شوهرم.
چند نکته: ضمن مصاحبه من برگه آبی را که اسم من روش نوشته شده بود دیدم اما وقتی آفیسر گفت پرونده شما کامله بغل اسم من یه خط تیره گذاشت و اسم شوهرم را نوشت و به من برگه سفید داد.
یه نکته دیگه اینکه بعضی از دوستان میگن اسپانسر داشتن باعث طولانی تر شدن کلیرنس میشه به نظر من کاملا بر عکسه و اگه شما اسپانسر مطمئن داشته باشید این به پرونده شما کمک میکنه چون برای اونا پیدا کردن سابقه اسپانسر با داشتن شماره ssnاسپانسر شاید کمتر از یک روز طول بکشه و تازه اونها مطمئن میشن که شما کسی که اونجا ست را داری.با اینکه ما وضعیت مالیمون بد نیست و گواهی حساب بانکیمون تقریبا بالا بود اما اسپانسر را بیشتر از حساب بانکی ها و سندها قبول داشتن.بنابراین به نظر من دوستان تا جایی که میتونید برای داشتن اسپانسر تلاش کنید.
نکته جالب دیگه که در بالا هم تاکید کردم اینه که با ما چند کیس لاتاری هم بودن حدود 4 کیس قبل ما مصاحبه داشتند که آفیسرها (یکی زن بود یکی مرد)از اونها بر عکس کیس های لاتاری که مصاحبه ها کوتاست خیلی سوال پرسید که چند تا از اون دوستان دیدم که اینجا قبل از اینکه من بنویسم به مصاحبه طولانیشون اشاره کردن به همین دلیل تاکید میکنم هر چه فرم هاتون دقیق تر و شفاف تر باشه مصاحبه کوتاهتر و فرمالیته تری خواهید داشت.
ما بعد از اینکه به ups رفتیم واسه ویزای من به دفتر ترکیش ایر رفتیم چون همون شب پرواز داشتیم بلیط را برای سه شب دیگه تغییر دادیم که 340$ بابت 2 تا بلیط از ما گرفت گفت 60$ جریمه و 110$ به خاطره تغییر قیمت بلیط که باید به روز محاسبه بشه و ما بلیط را یک ماه ونیم قبل مصاحبه به قیمت همون موقع گرفته بودیم.با اینکه آدرس هتل رویال را به UPS داده بودیم ولی وقتی از دفتر ترکیش برگشتیم بلافاصله هتلمون را عوض کردیم و رفتیم ددمان که قابل مقایسه با رویال نبود و خیلی بهتر و راحت تر بود.من همون شب سایت UPS را چک کردم دیدم خوشبختانه پاسم تحویل UPS شده به همین خاطر فردا ساعت 9 صبح رفتیم تو لابی هتل رویال نشستیم که ساعت نزدیک 1 بود که ویزای من و چند دوست دیگه را که چند روز بود منتظر بودن و یکیشون دوست عزیز فرشاد بود آوردن.
نکته دیگه اینکه تا جایی که می تونید کاراتون را خودتون انجام بدید و به دلالهایی که تو آنکارا هستن کاری ندید باور کنید اونها هیچ ارزشی برای وقت و پول شما قائل نیستن و فقط به جیب خودشون فکر میکنن.حتی یه راهنمایی ساده را که می تونه کلی شما را از نظر مالی و وقتی جلو بندازه ازتون دریغ میکنن.دوست عزیز فرشاد کلی اذیت شد که خودش قبل از سفرنامه من توی همین سایت توضیح داد.
ما دیروز برگشتیم ایران و من فرصت کردم که امروز این سفرنامه را اینجا بنویسم و مقداری از دین خودم را به این سایت ادا کنم.امیدوارم این سفرنامه به درد دوستان بخوره.اینجا دوباره از مدیران محترم و تمامی دوستانی که به ما کمک کردن و از راهنماییهاشون استفاده کردیم مخصوصا دوست خوبمون آقای صدرا سپهر که از اول این پروسه از کمکهای ایشون استفاده کردیم و این سایت را به ما معرفی کردن صمیمانه تشکر میکنیم.
به امید موفقیت تمام دوستان خوبم در این سایت.
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
(2011-08-10 ساعت 03:48)goli20 نوشته: سلام
روز شنبه 1ام مرداد رسیدم انکارا قرار بود با پدرم برم ک نشد و تنها رفتم .خوشبختانه هتل نبودم و خونه ی دوستای ترکم زندگی میکردم . روز دوشنبه 3ام مرداد با آقای عطا ( آشنای ترکمون) رفتم دکتر و بعد از مراحل عکس از قفسه سینه و خون که عادی بود ( 45 $ فکر کنم اینجا دادم) عصر رفتم پیش خانم دکتر که نذاشتم بهم واکسن آبله مرغون رو بزنه بهش گفتم جاشو بهش نشون میدم اما بعد از معاینه گفت " یک واکسن" پرسیدم چی؟؟ گفت " دیفتری کزاز چون 7 سال از روش گذشته" توی یک صدم ثانیه واکسنمو زد و گفت برو... (120$ هم اینجا شد. جمعا 185$ )
اون روز رفتم خونه یه خانم ترک به نام حبیبه تیزه ( حبیبه خاله) و قرار بود فرداش بریم جوابو بگیریم..فردا عصر ساعت 3:30 مطب بودیم و پرونده رو به همراه سی دی محرمانه بهم دادن خیلی منشی ها بامن خوب بودن و لبخند میزدن اما از دکتر زیاد خوشم نیومد.
_ پشت مطب دکتر یه پارک خیلی قدیمی هست به نام " قوله پارک" " پارک قو ها" و خیابونش هم جای باکلاس و شلوغ آنکارا به حساب میاد که شب ها جوونا میرن اونجا.
_ خیابون دیگه ای که پاتوق جووناست " باهچه لر اولری" " خونه های باغچه دار" اینجا عصرها خیلی شلوغه و اجناس هم خیلی ارزونه.
_ از مکان های توریستی مقبره آتاترک و موزه اش هست که " آنیت کابیر " گفته میشه تو مرکز شهر
_ ساختمان های بازسازی شده سلجوقی هستن که واقعا زیبان حتما اینجارو برین یک ساله ک افتتاح شده "hamamonu"
_ برای خرید برین " کیزیل آی مترو " از بقیه جاها ارزون تره.
من به پشتوانه میزبان هام به کلوب دانشجویان دانشگاه اورتودو تکنیک و کارکنان شرکت نفت آنکارا رفتم که جاهای خوبی برای گردش به حساب میومدن امکانات بیلیارد شنا نوشیدنی رقص و ... داشتن و برای اینا نرفتم جای دیگه و اطلاعاتی ندارم.
_ بهترین شکلات فروشی آنکارا که یکم گرونه "serender pastaneleri"
بالاخره روز مصاحبه 21 جولای بود که به همراه حبیبه خانم ساعت 7:40 صبح اونجا بودیم.. ما به صف گرین کارتی ها و توریستی و بقیه انواع ویزا تقسیم شدیم و نگهبان اول پاسپورتمون رو چک میگرد بعدش میگفت برو . داخل که شدیم اول خودمون و وسایلمون رو چک کردن بعد وارد یه اتاق دیگه شدیم که یه خانومه بهمون شماره میداد بعدش رفتیم تو اتاق انتظار 91 نفری و همه اینجا باهم بودیم انواع مختلف ویزا منتظر مصاحبه..
اینجا با خانوما و آقایون ایرانی آشنا شدم خیلی خوب بود... مانیتور 3 بار شمارتو میخونه
بار اول برای انگشت نگاری
بار دوم برای پول 819$
بار سوم برای مصاحبه
زمان مصاحبه سلام کرد و پرسید تو ایران چیکارمیکنم منم گفتم دانشجوام رشته امو پرسید بهش گفتم. بعدش پرسید کدوم زمینه اش رو بیشتر دوس داری...همین!
آخرش گفت موجودی بانکی شما کمه باید برین اسپانسر پیداکنین یا یه حساب دیگه نشون بدین ( موجودی من 11000$ بود که بعدا فهمیدم برای ویزای دانشجویی بوده و اشتباه متوجه شدیم) برگه آبی تکمیل پرونده داد و گفت همه کاراتون تمومه فقط فاکس موجودی بانک رو بیارین تا ویزا براتون صادر بشه.
روز جمعه براشون بردم اما گفتن فقط روزای 2شنبه تا 5 شنبه ساعت 1 تا 2 ظهر..روز 2 شنبه اونجا بودم و فاکس رو بهشون دادم و کارت سفید گرفتم بمن گفت برو منتظر باش.......
1روز- 2 روز - روز 4 ام رفتم سایت سفارت و مسج آنلاین زدم براشون و گفتم ویزای من چی شده من تنهام باید برگردم ایران (قبلش از سایت ups پاسپورتم رو چک کرده بودم گفته بود نیومده براشون) خبری نشد. روز پنجشنبه بود رفتم سفارت گفتم ویزای من نیومده باید برگردم ایران و ... منو راه ندادن داخل و گفتن برو منتظر باش آمریکایی ها میدونن چیکار دارن میکنن و ما نمیتونیم بهت کمک کنیم و اینا..تازه جواب درست ندادن که هیچ یکی از نگهبانا پرسید شما آذری هستییی!!!!!!
باز روز پنجم هم مسج آنلاین زدم ساعت 10:30 صبح با نا امیدی میخواستم برم بیرون و خودمو مثه روزای قبل تو خونه قرنتینه نکنم که حدود ساعت 2:30 یکی از افیسرها بهم ایمیل زد و گفت هرچه زودتر به دفتر من مراجعه کنید اگر نمیتونین بیایین حتما به ما خبر بدین..ساعت 3:30 اونجا بودم نگهبان تا پرینت ایمیل رو دید با خوشرویی گفت بفرمایید ایشون منتظرتون هستن و منو برد به سالن انتطار که بغیر از من یه آقای آمریکایی مراجعه کننده داشت!!
خلاصه گیت 6 خانم "هلن" منتظر من بود با قیافه آشفته و لبخند زورکی به ترکی گفت کپی ترجمه مدارک تحصیلی و شناسنامه و کارت شناسایی ( که قبلا تو ایمیل گفته بود بیاریم) بهم بدین. فرم 122 رو هم بهم گفتن دوباره پرکنم.. بعدش یه آقای آمریکایی به زبان فارسی گفت میدونید چه اتفاقی افتاده؟ گفتم نه! گفت : همه مدارکتون رو گم کردیم بخاطر این میتونیم کپی هاشو قبول کنیم میتونین برین بیرون و هروقت خواستین بیایین ویزاتون حاضره یا اینکه منتظر بمونبن تا ساعت 5 ویزاتون رو آماده کنیم..که گفتم منتظر میمونم . دوباره قسم خوردم و ....تا اینکه آخرین دقایق کاری پاسپورتمو دستم دادن و با پرواز شنبه شب ترکیش ایر اومدم تهران
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
2011-08-13 ساعت 03:41
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-08-13 ساعت 03:43 توسط Ali Sepehr.)
(2011-08-09 ساعت 15:09)nil2011 نوشته: سلام به مهاجرسراییهای خوب و دوست داشتنی.. خیلی خوشحالم از اینکه الان منم میتونم مثل بقیه ی بچه های مهاجرسرا سفرنامه ی خودم رو براتون بنویسم.
وقتی 18 سالم شد یکی از آشناهام که در آمریکا زندگی میکرد بهم ایمیل زد و درمورد لاتاری بهم گفت و ازم خواست مدارکم رو بفرستم که برام ثبت نام کنه. اما من از اونجایی که باورنمیکردم کسی تویک مسابقه بتونه صاحب گرین کارت شه زیاد به اون ایمیل اهمیت ندادم!! اما فامیلم پافشاری کرد و بالاخره منم قبول کردم!! مدارکم و عکسم رو فرستادم اما روز آخر ثبت نام فامیلم باهام تماس گرفت که سایت لاتاری عکست رو قبول نمیکنه برو و یه عکس دیگه برام بفرست. منم ازاونجایی که میلی به شرکت تو این مسابقه نداشتم به زور و با اصرار مامانم رفتم عکس گرفتم و از اون عکاسی خواهش کردم عکس رو همون موقع برام حاضر کنه و نیم ساعت مونده بود که سایت لاتاری برای ثبت نام بسته شه که فامیلم منوثبت نام کرد!!.....
اردیبهشت سال بعدش بود که ساعت 2 صبح با صدای زنگ تلفن از خواب پریدیم وعموی مادرم گفت که از kcc برات نامه اومده که برنده شدی! اصلاً باورم نمیشد..... من اصلاٌ نمیدونستم کیس نامبر چی هست و کارنت شدن و مصاحبم کی باید انجام شه! برای همین هرماه خودم با kcc تماس میگرفتم....1سال و 2ماه مداوم چشم انتظارکارنت شدن بودم که بعد از کارنت شدن با مهاجرسرا آشنا شدم!واقعاٌ هم ناراحت بودم که آخه چرا انقدر دیر!!! اما تو فاصله ی کارنت شدن تا زمان مصاحبه جایی از این سایت نبود که نخونده باشم و کلاٌ کارم این بود که با بچه های این سایت در ارتباط باشم تااونجاکه عضوفعال هم شدم...
1ماه قبل از رفتنم به دوبی پدرم برای بلیط و ویزا اقدام کرد....ویزا نفری 105تومن و بلیط پرواز ایران ایر نفری 376تومن شد. از اونجایی که 4آگوست مصاحبه داشتم 31جولای با مادر و خواهرم رفتم دوبی.هتل هم وقتی رفتم دوبی گرفتم که هتل 4 ستاره ی خیلی عالی با قیمت وامکانات خیلی خوب بودو با امارات مال خیلی نزدیک بود
معاینات پزشکی
1هفته قبل از رفتن از دکتر شوکلا برای 1آگوست وقت گرفتم...ساعت 9 صبح به بیمارستان رفتم و اون آکواریوم معروف رو دیدم! اول ازم نامه ی مصاحبه و پرینت ایمیل دکتر شوکلا و پاسپورت و کارت واکسیناسیون و 3قطعه عکس خواستند. بعدش یک پرستار هندیه مهربون منو به یک اتاق برد و اول یه سری فرمهارو پر کرد بعدش وزن و قد و فشارخون و معاینه ی چشم..... بعدشم عکس قفسه ی سینه...و بعدش با اینکه از دکتر شوکلا وقت گرفته بودم اماخانم دکتر ساندهیا منو معاینه کرد و1واکسن هست که به خانم های 16 تا 25 سال میزنن که منم چون 20 سالم بود بهم گفت باید بزنی و آخرشم آزمایش خون...کارام تموم شد و گفتن برای فردا آماده میشه. کلاٌ هزینه ی مدیکال 1125 درهم شد(125 درهم عکس قفسه ی سینه+ 250 درهم معاینه ی دکتر+ 700 درهم واکسن سرطان + 50 درهم آزمایش خون)
روز بعدشم باهاشون تماس گرفتم و بهم گفتن جواب آماده هست و ساعت 1ونیم صبح رفتم جوابو ازشون گرفتم....بهم گفتن اون واکسن سرطان 3مرحله هست و باید2واکسن دیگه روبخری و باخودت ببری تاموقعش شدبزنی اما من گفتم تا1ماه دیگه میرم آمریکاهمونجامیزنم که گفتن مشکلی نیست..
مصاحبه
ساعت 5 صبح از هتل حرکت کردیم و 6و20دقیقه رسیدیم جلوی سفارت. کم کم تاساعت 7 شلوغ شد و جالب این بود که اون روز همه ی کسایی که سمت چپ صندلی چوبی نشسته بودن لاتاری برنده شده بودن....ساعت یک ربع به 8 یه ماموری اومدوپاسپورت و نامه ی مصاحبه رو چک کرد و من اولین نفری بودم که وارد سفارت شدم با شماره ی 001. اول یک خانم خیلی خیلی بداخلاق که باهمه دعوا داشت مدارکمو ازم گرفت شامل(پاسپورت و2تاعکس ونامه ی مصاحبه و اصل مدارک ترجمه شناسنامه و کارت ملی و دیپلم و پیش دانشگاهی و اصل ترجمه ی ریزنمرات!! که اصلاً فکرنمیکردم ریزنمرات بخوادولی همه مدارک همراهم بود و بعدشم مدارک اسپانسر) بهش گفتم نامه ی تمکن هم بدم که گفت اسپانسرداری نیازی نیست من گواهی عدم سوپیشینه هم داشتم و بهش دادم....بعدش یک برگه ی آبی داد گفت برو پرداخت کن و رفتم 819دلار روپرداخت کردم(دوستان حتماٌ 819دلارهمراهتون باشه داخل سفارت پول خورد نمیکنن وخیلی معطل میشین..من خودم 819دلار از قبل آماده داشتم اما خیلیا رو دیدم که به مشکل برخوردن) بعد منتظرموندم تاشمارم اعلام شه.شمارم اعلام شدبرای انگشت نگاری وبعدازانگشت نگاری خانم آمریکایی جوان خیلی خیلی مودب و مهربون باهام مصاحبه کرد.اول ازم خواست خودمومعرفی کنم بعدشم سنم روازم پرسید و بعدهم درمورداسپانسرم سوال کرد.بعدم گفت کدوم ایالت میری و بعدروی یک برگه ی صورتی نوشت 7آگوست ساعت 1 بیاویزاتوبگیر.... مصاحبه خیلی راحت هست وبنظرم بستگی به خودتون داره وسعی کنید از بدو ورود به سفارت آرامشتون روحفظ کنید ولبخند بزنید..
دوستای عزیزم که برای مصاحبه به ابوظبی میرید راننده ی ما آقای محمدعلی بود که بهتون پیشنهاد میکنم حتماٌ بااون برین چون همه جوره دراختیارتون هست وخیلی از نظرقیمت باهاتون راه میادواز بقیه ارزون تر میگیره وهمه جوره هم مطمئن هست. من ومامانم که خیلی ازش راضی بودیم. حتی ازش خواستیم تافرودگاه هم ماروببره...
شماره تماس ......................:
.....................................
از همه ی بچه های گل مهاجرسراتشکرمیکنم بابت راهنماییهاوکمک هاشون در این مدت.. اگر سوالی درمورد هتل ومترو دوبی و سیمکارت تلفن و جاهای دیدنی ومراکز خرید دارین خوشحال میشم کمکتون کنم.دوست دارین از طریق پیام خصوصی یا هرجوری که راحتین جوابگوهستم...تواین مدتی که دوبی بودم از تجربیات دوستای مهاجرسرایی استفاده کردم.شایدبتونم کمکی به دوستایی که بعداز من مصاحبه دارن بکنم....
برای 2 هفته دیگه هم از ایران میرم
(2011-08-11 ساعت 15:37)ardavan2535 نوشته: سلام به تمام دوستان مهاجرسرا
ما تازه برگشتیم و گفتم رسم وفاداری خودمو به مهاجرسرا ادا کنم. ما برای 7 آگوست ابوظبی مصاحبه داشتیم و با انرژی های مثبتی که همراهمون بود و کمک دوستان مهاجرسرا که واقعاً از تک تکشون و از دوستانی که این سایت رو برای راهنمایی دوستان راه اندازی کردن ممنونم.
مصاحبه بسیار عالی بود و تونستیم یکضرب ویزامونو بگیریم. برنده اصلی خانم من بود و ایشون کارشون غیر دولتی بود من هم که سربازیمو خریده بودم کارهام تماماً غیر دولتی بود.
خودمون اسپانسر خودمون بودیم با 40 میلیون مانده مالی و 2تا سند خونه. جالبه با وجود اینکه خانم من لیسانس ادبیات آلمانی بود فقط پرسید دیپلم دارید؟!!!
از اینکه خانمم تو چه شرکتی کار می کرده و چه پروژه هایی داشتن پرسید. از من فقط از اینکه زمینه کاری شرکتمون چیه پرسید.
در کل خیلی خوب و مهربون بودن.
برای تک تک دوستانی که مصاحبه دارن و یا کلیرنس خوردن آرزوی پیروزی دارم.
اگر سئوالی داشته باشید باکمال میل در خدمتتون هستم.
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
(2011-08-15 ساعت 11:09)mojezeh khamoosh نوشته: سفرنامه آنکارا
با سلام به همه دوستان
سرانجام نوبت سفرنامه ما کیس بالایی ها هم رسیده که پس از مدتها انتظار به این وظیفه عمل کنیم تا شاید برای کسانی که هنوز به مصاحبه نرفتند . یا دوستان برنده سالهای بعد کمکی باشد. هرچند بسیاری از مسائل تو سفرنامه های دوستان قبلی نوشته شده است.قبل از شروع سفرنامه از خدای بزرگ بخاطر این لطفش تشکر میکنیم (البته ما همیشه از خدا می خواهیم هر آنچه که به صلاحمون هست، همون بشه) و همچنین از همسرم بخاطر شانس و اقبالش در برنده شدن لاتاری ( شانس نام مستعار خداست، آنجا که نمی خواهد امضایش پای داده هایش باشد).
1- قبل از برنده شدن لاتاری
ما برای کانادا اقدام کرده بودیم و حتی مصاحبه سفارت کانادا در سوریه هم رفته بودیم.پس از (همین الان UPSاومد و ویزای همسر منو تحویل داد، چون الان که دارم این سفرنامه را می نویسم تو لابی هتل الیت تو آنکارا هستیم و منتظر اومدن ویزای همسرم که همین الان اومد امیدوارم شما هم این لحظه رو تجربه کنید). خوب بگذریم ، حدود 6 ماه پس از برگشتن از سوریه ، یه روزی که من تو کلاس زبان فرانسه بودم خانمم زنگ زد و با تعجب و شگفتی گفت که یه بسته زرد رنگ رسیده که احتمالا برای برندگان لاتاری هست. بعد که اونم باید میومد کلاس زبان فرانسه نامه رو با خودش اورد و من اونجا متوجه شدم که لاتاری برنده شدیم(البته خانمم برنده شد). نمی دونیم چه حسی داشتیم . بعد از اون هم مثل همه مدارک را آماده کردیم و با DHL به آمریکا پست کردیم.بعدش هم چون کیس ما 34000 بود انتظار برای اعلام کیس ما شروع شد ولی با توجه به تجربیاتی که تو سایت مهاجرسرا بدست آوردیم و همچنین بولتنهای سالهای پیش حدسمون در مورد زمان کارنت شدن درست از آب دراومد و در جولای کارنت شدیم و در 3 آگوست زمان مصاحبه برای ما تعیین شد(از طریق تلفن فهمیدیم ولی بعد هم ایمیل زدن و هم نامه دوم اومد).
2- مقدمات سفر به آنکارا
ما حدود 40 روز قبل از مصاحبه از طریق یکی از آژانسهای مسافرتی تو تهران، پکیج شامل بلیط هواپیما،ترانسفر و هتل الیت ( با صبحانه ،سیستم خنک کننده ،اینترنت وایرلس و یک اتاق اینترنت در لابی، مسافت تا سفارت 10 دقیقه پیاده و تا دکتر 20 دقیقه پیاده) را با قیمت نفری 740000 تومان به مدت 7 شب و 8 روز خریداری کردیم.مدارک لازم را هم آماده کردیم که یک سری کپی از آنرا با پست DHL حدود 20 روز قبل از مصاحبه فرستادیم سفارت ( دوستان در خصوص ارسال مدارک قبل از مصاحبه به سفارت حساس باشند چون چندین نفر را دیدیم که چون مدارکشونو ارسال نکرده بودند روز مصاحبه بهشون گفتند برن و فردا بیان که ممکنه رو برنامه ها تون اثر بگذاره) ما اسپانسر هم داشتیم که مدارکشو 50 روز زودتر از زمان مصاحبه فرستاد ایران ولی نرسید هر جا که فکر کنید برای پیگیری رفتم ولی گفتن هنوز وارد ایران نشده و ما مجبور شدیم که از اسپانسرمون بخواهیم که مدارک را دوباره بفرسته سفارت آمریکا در آنکارا که اونم اینکارو کرد از طریق DHL که از روی سایت از رسیدنش اطمینان حاصل کردیم.
3- پرواز به آنکارا
روز پراوازمون 31 جولای 2011یا 9 مرداد 1390 ساعت 17:15 ، با شماره 1833 تماس گرفتیم که مال فرودگاه خمینی هست و ماشین به همه جای تهران جلوی درب منزل می فرستند که قیمت سمند 20000 و تویوتا کمری 25000 تومان می باشه و مناسب هستند. ساعت 14:30 فرودگاه بودیم که گفتن پرواز 3 ساعت تاخیر داره ولی 3 ساعت شد 4 ساعت و بالاخره ساعت 21:30 شب پرواز کردیم به آنکارا و حدود ساعت 24 رسیدیم آنکارا و با ترانسفر به هتل رفتیم.
4- هتل
هتل الیت هتل 3 ستاره هست که در حد معمولی می باشد. اتاقی که به ما دادند مشکل برقی داشت و وقتی کولر را روشن می کردیم برق اتاق کلا قطع می شد و از آنها خواستیم که اتاقمونو عوض کنند . دوستان توجه کنند که اگه از تهران هتل رزرو می کنند حتما در مورد جزئیاتش مثل داشتن کولر و غیره صحبت کنند و مطمئن بشن. یه خانمی تو هتل ما بود که هتل ازش خواست به ازای هر روز استفاده از کولر باید 5 لیر بده که اونم زیر بار نرفت و روز بعد که برای تمیز کردن اتاق رفته بودند کنترل کولر را براشته بودند که بعدا با صحبت با لیدر تور این موضوع حل شد. کارکنان هتل تا حدود کمی انگلیسی بلدن و می تونید نیازهای اولیه را برآورده کنید. برخوردشون خوب بود و کلا ما مشکلی نداشتیم.
5- تست پزشکیما تو ایران همه واکسنها را زدیم و کارت واکسن داشتیم . اونجا هیچ واکسنی به ما تزریق نشد. روز دوشنبه صبح برای عکس قفسه سینه و تست خون رفتیم و بعداز ظهر برای ملاقات با دکتر که سریع یه چک لیست پزشکی داره که از شما سوال می پرسه اگه انگلیسی بلد باشین انگلسیی وگرنه تا حدودی فارسی بلده و فارسی می پرسه و فرداش هم رفتیم جوابو گرفتیم و گفت سی دیها را لازم نیست به سفارت برای مصاحبه ببریم ولی پاکت را باید ببریم و تحویل بدیم. یکی از دوستان مهاجرسرایی ( آمریکا و همسر محترمشون ) را اونجا دیدیم و با هم آشنا شدیم که همینجا بهشون سلام و براشون آرزوی موفقیت می کنیم.
6- روز مصاحبه
مصاحبه روز 4 شنبه 3 آگوست ساعت 8:30 بود. که ما با اینکه فاصله نزدیک بود ولی ترجیح دادیم با تاکسی بریم که 5 دقیقه ای رسیدیم و 5 لیر دادیم. صف تقریبا 20 نفره تشکیل شده بود و ما تقریبا انتهای صف (صف سمت چپ کنار دیوار و نرده های سفارت) بودیم. یک مامور اومد و پاسپورتها را جمع کرد و بعد از حدود 20 دقیقه وارد محوطه داخلی سفارت شدیم. اونجا هم یک صف بود که پس از 30 دقیقه وارد سالن اصلی شدیم که یک کارمند ترک بود که فارسی خوب حرف می زد و ازش پرسیدیم که خوب فارسی حرف می زنید و گفت پدرم ایرانی هست. اونجا مدارک را تحویل دادیم به این خانم که در واقع خودش گفت که چه مدارکی لازم هست( راستی دستشویی هم تو همین قسمت هست اگه نیازی شد سمت راست برای خانمها و سمت چپ برای آقایون). یه شماره به ما داد و وارد سالن انتظار شدیم که 87 نفر ظرفیت داره. نشستیم تا شمارمون اعلام شد که رفتیم به باجه 5 و گفتند که اصل فرم I134 که برای اسپانسر هست را بدید که ما گفتیم با پست فرستاده و رفت چک کرد و ما هم نشستیم. دوباره شمارمون اعلام شد و رفتیم برای انگشت نگاری ، 4 انگشت دست چپ ،4 انگشت دست راست،شصت چپ و شصت راست و دوباره اومدیم نشستیم تا این بار برای قسمت قشنگ برنامه که پرداخت پول بود شمارمون اعلام شد و رفتیم تا نفری 819 دلار برای فرار و ترک سرزمین مادری و خانه پدریمون ( بغضم گرفته / کهن دیارا، دیار یارا به عزم رفتن دل از تو کندم ولی جز اینجا وطن گزیدن نمی توانم / کهن دیارا ، دیار یارا دل از تو کندم ولی ندانم که گر گریزم کجا گریزم و گر بمانم کجا بمانم ) پرداخت کردیم و امدیم نشستیم. تو این مدت می تونید از اطلاعاتی که روی مانیتور جلوتون در مورد جزئیات مراحل مصاحبه پخش می شه استفاده کنید. دفعه بعد برای مصاحبه شمارمون اعلام شد که تقریبا جز نفرات آخری بودیم و همه اینها که گفتم حدود 2:30 طول کشید رفتیم باجه 7 برای مصاحبه که یک خانم بود. مصاحبه ما فارسی بود و خیلی طول نکشید. از خانمم در مورد کارش پرسید و رشته تحصیلی که گفت در حال حاضر شغلی نداره و درسش تازه تمام شده از منم در باره کارم پرسد و گفت سربازی رفتی که گفتم شما می دونید سربازی تو ایران اجباریه و منم تو ارتش خدمت کردم و اونم گفت که می دونم. بعد به شوخی یه چیزی در مورد تهران گفت که منم جوابشو دادم و با هم خندیدم و مصاحبه تمام شد. به خانمم گفت مستقیم ویزا میگیری و به منم گفت که باید یه پروسه اداری طی بشه که یه ایمیل برات می زنیم که جوابشو برامون با ایمیل بفرست( برگه 9 سوالی) تا پروسه اداریت شروع بشه.منم بهش گفتم که با توجه به اینکه 30 سپتامبر نزدیک هست خیلی از ایرانیها نگران این موضوع هستند که بلافاصله قبل از اینکه حرفم تموم بشه گفت ما این موضوع را می دونیم و درک می کنیم و سعی می کنیم این موضوع تا آن موقع انجام بشه و جالب این بود که گفت انشالله تا آن موقع انجام می شه. بعدش هم رفتیم UPS همونجا که اولش اون خانم مدارکمونو تحویل گرفت 15 لیر دادیم و برگه UPS رو گرفتیم. 2 روز بعد از مصاحبه یعنی جمعه ساعت 12:30 مامور UPS اومد و ویزا را به همراه مدارک دیگه تحویل داد و 5 لیر به اون دادیم.
7- خرید
مغازه های اطراف میدان کیزیلای ، داخل متروی کیزیلای و آنکامال جاهایی بودند که ما برای خرید رفتیم که هر کدوم شرایط خاص خودشو داره و پیشنهاد می کنم به همه اینها یه سری بزنید.برای آنکامال در میدان کیزیلای سوار خط قرمز مترو بشید و 4 ایستگاه بعد ( ایستگاه AKKUPRO) پیاده شید.
8- غذا
من شخصا از غذاهای ترکی خوشم اومد . اسکندر کباب ، کوفته و انواع کبابهای اونجا به نظر من ارزش تست کردنو دارن. اطراف میدان کیزیلای و طبقه زیرین آنکا مال جاهای خوبی برای غذا خوردن هست.
9- جاهای دیدنی
ما در این مدت به آنکا مال برای خرید و سینما 3 بعدی در طبقه آخر آنکامال، مقبره و موزه آتاتورک ( یا آنت کبیر به قول خودشون / در میدان کیزیلای سوار خط سبز مترو بشید و 3 ایستگاه بعد در ایستگاه TONDOGAN پیاده شید)،شهر بازی (در میدان کیزیلای سوار خط قرمز مترو بشید و 2 ایستگاه بعد در ایستگاه ULUS پیاده شید(،پارک آبی(Aqua park) در آنکارا چند تا وجود داره که ما به پارک آبی Golbesi رفتیم ( از میدان کیزیلای با تاکسی 35 لیر دادیم و برگشت با سرویس رایگان پارک آبی تا کیزیلای اومدیم که ساعت 5:30 و 6:30 عصر سرویس داره و فکر می کنم برای رفتن هم سرویس رایگان در میدان کیزیلای داره ولی ساعتش را نمی دونم و کنار پارک اطراف میدان هستند) و با توری که در طبقه پایین مطب دکتر هست روز شنبه، تور قونیه رفتیم که همشون خوب و به یاد ماندنی بودند.
10- سخن آخر
در اینجا میخوام از همه بانیان و موسسان سایت مهاجرسرا تشکر کنم. صادقانه میگم که تا به حال چنین سایت موثر و کارآمد اجتماعی را ندیده ام. به همه دوستانی که احتمالا در آینده از این سایت استفاده خواهند کرد توصیه می کنم حتما از این سایت و مواردی که در اون اومده استفاده کنند و اینجا یک منبع و رفرنس مطمئن و قابل اعتماد برای پروسه مهاجرت از جمله از طریق لاتاری می باشد. ضمن اینکه دوستان خوبی پیدا خواهند کرد.
با توجه به شرایط اجتماعی که در کشور وجود داره و عدم اطمینان آدمها به همدیگه و عدم وجود فرهنگ مناسب نشر و اشاعه اطلاعات و دانستنیهای مختلف اجتماعی باید بپذیریم ما ایرانیها در این زمینه دچار مشکل فرهنگی هستیم. خیلی از ماها ترجیح میدیم اطلاعات مفیدی که می تونه راهگشای مشکلات بقیه باشه را مخفی نگه داریم و در دسترس عموم قرار ندیم. به اعتقاد من دستیابی و رسیدن به فرهنگ مناسب در هر زمینه ای از جمله موارد فوق الذکر نیاز به تمرین داره و سایت مهاجر سرا وسیله و محل مناسبی برای این تمرین می باشه تا سطح فرهنگی خودمونو در این زمینه ارتقا بدیم و از این بابت از مسئولان این سایت تشکر می کنم. در آخر به گفته (( احمد شاملو)):
پرواز اعتماد را با یکدیگر تجربه کنیم
وگرنه می شکنیم بالهای دوستی مان را ...
خدا نگهدارتان
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
(2011-08-16 ساعت 11:11)آرتين نوشته: با سلام و احترام نوبت به ما رسيد تا دين خود را به مهاجر سرا بپردازيم
بنده در تاريخ پنج شنبه 04آگوست 2011 در آنكارا مصاحبه داشتم لذا تصميم گرفتم كه روز یکشنبه 31جولای 2011 با پرواز ایران ایر به قيمت 420000 تومان و 4:30 تاخیر پرواز به آنكارا سفر كنم و همچنين هتل سورملی را براي 7 شب به مبلغ380000 تومان به همراه ترانسفر فرودگاهي تهيه كردم.
-- روز دوشنبه پس از ترانسفر و تحويل هتل راس ساعت 9:30 صبح به مطب دكتر رفته و راس ساعت 10 با پرداخت حدودا 50 دلار تست خون و عكس از قفسه سينه و 70 دلار بابت معاينه خانم دكتر که من فکر می کردم دکتر اونگان باید مرد باشه ولی بعدش فهمیدم با همسرش کار میکنه (هيچگونه واكسن زده نشد بخاطر اينكه همه واكسنها تكميل بود ) كار مديكال تمام و فرداي آن روز يعني سه شنبه ساعت 3 جواب را گرفته و ضميمه مدارك جهت ارجاع به سفارت در روز مصاحبه شد.
--روز سه شنبه به اتفاق چند تا از دوستان که برای ویزای تحصیلی و گردشگری آمده بودن و بسیار دوستان خوبی هم بودن به گردش در پارک آبی و مرکز خرید کیزلای و اطراف رفتیم و خیلی هم خوش گذشت فقط قابل توجه دوستانی که میخوان برن پارک که هیچ گونه هزینه ای نکن بخاطر اینکه از میدان کیزلای سرویس رایگان داره
--روز چهارشنبه هم به گشت و گذار در شهر و ديدن فيلم سينمائي 3D در آنكامال گذشت.
-- روز پنج شنبه ساعت 45-7 جلو سفارت بوديم كه پس از تفكيك صف مهاجرين و گرين كارتيها و توريستي ها و... به داخل رفته و پس از تحويل اصل مدارك(شناسنامه-كارت ملي- مدرك ليسانس- مدرك ديپلم-مديكال بدون سي دي -اصل سند آپارتمان- كه يك ماه پيش ترجمه و اصل آنها را براي سفارت با پست دی اچ ال به مبلغ 76000 تومان ارسال شده بود )به همراه 2 قطعه عكس و پاسپورت و با گرفتن شماره وارد سالن انتظار شده و پس از انگشت نگاري و پرداخت 819 دلار لحظه مصاحبه رسيد كه بلافاصله پس از سلام دادن به خانم افيسر،ايشان گفتند دست راست خود را بالا ببريد و قسم بخوريد هرانچه در اين فرم ها و مصاحبه گفته مي شود درست است كه بنده نيز چنين كردم.
بعد سوال شد كه كجا كار مي كنيد و ايا اينجا خصوصي است كه بنده گفتم بله و بعد پرسید که کارش چی هست و شما چی کار میکند بعد درباره سربازی پرسید که گفتم معاف شدم و پرسید چه نوع معافی داری و بعد شروع کرد به تایپ کردن که من برگه آبی رو تو پرونده دیدم ازشون پرسیدم که مشکلی هست گفت خیر گفتم پس مدارک ناقص هستش گفت همه چیز کامل و درسته ولی شما باید صبر کنید تا مراحل اداری پیش بره باز هم طاقت نیاوردم و گفتم زمان خیلی کم مانده تا آخر سپتامبر به نظر شما من تا اون موقع کلیر میشم گفت حتما ما تمام تلاشمون رو میکنم که زودتر کار شما رو انجام بدیم نهایت سه تا چهار هفته و در نهايت پس دادن اصل مدارك و گرفتن برگه آبي به صف منتظران كلير پيوستم
--روز جمعه و شنبه رو هم به خوشگذرانی و شهر بازی و گشت و گذار و خرید های آخرگذرانیدم و یکشنبه هم که ساعت 12 هتل رو تحویل و به تهران برگشتم
درمورد هتل 5 ستاره بود ولی در حد 4 ستاره خوب و تمیز بود ولی فن کوئل داشت انگلیسی هم تا حد خیلی کمی بلد بودن ولی یک خوبی که داشت نزدیک مراکز خرید بود و راحت به مغازه ها دسترسی داشتم .
-- جا داره اینجا از تمام کسانی که برای این سایت زحمت کشیدن و در تمام پرسشهای ما رو جواب دادن تشکر کنم امیدوارم که هرچه زودتر همه دوستان ویزاشون رو بگیرن . از همه دوستان متشکرم.
(2011-08-16 ساعت 22:56)آمریکا نوشته: ما روز 31 جولای با پرواز ایران ایر 17:15 که عملا ساعت 21:30 پرواز کرد ساعت 12به وقت ایران و 10:30 به وقت آنکارا رسیدیم ترانسفر داشتیم وبه استقبال ما آمدند. هتل سورملی رو از 1.5 ماه پیش رزرو کرده بودیم که با پرواز نفری 800تومان شده بود.
هتل سورملی هتل خوب و تمیزی بود و برای ما که دوبار به مطب دکتر ویکبار به سفارت رفتیم که با تاکسی و 6لیر میشد خیلی هم خوب بود.
اونجا یک طبقه برای ایرانیهاست هر که میآمد اون طبقه بود.ولی رسپشن ها فقط ترکی میفهمیدن بجز اندکی که یک نفرشون میدونست صبجانه ها هم خیلی خوب بود و کامل همه چیز داشت.
خلاصه ما دوشنبه رفتیم صبح آزمایش و بعد برای بعد از ظهر هم ویزیت دکتر
نکته:خانم دکتر بودن و بسیار خانم خوب و برخورد منشی و سایر بسیار خوب بود و برخلاف چیزی بود که فکر میکردم
واکسن نزد و فقط چند تا سوال پرسید و تمام و حدود 240دلار دونفر هزینه پزشکی مان شد. ما 4شنبه جواب دکتر رو گرفتیم و 5شنبه ساعت 7:45 درب سفارت بودیم
خیلی با احترام ما رو به درب اول و بعد دوم داخل شدیم بعد به صف اصل مدارک رودادیم که فقط شناسنامه کارت ملی سندازدواج ومدارک اصل تحصیلی برنده رو گرفت. اصل ترجمه ها رو هم قبلا فرستاده بودیم فقط کپی ها رو بردیم.و رسید دی اچ ال.
و مصاحبه فارسی را انتخاب کردیم رفتیم داخل سالن و نشستیم یکبار صدا کردند برای انگشت نگاری یکبار برای پرداخت 1638دلار برای دو نفر و یکبار هم برای مصاحبه
از من که برنده اصلی بودم پرسید کارت چیه و کار شرکت چیه؟همین و بعد از همسرم پرسید خدمت رفتی گفت نه معاف شدم بعد گفت کار شرکت جیه
که شرکتشون هم خصوصی بودبعد گفت خانم شما برو یوپی اس و آقا شما مراحل اداری دارید سه هفته تا یک ماه.
خلاصه ما برگشتیم هتل
چند نکته :
آنکارا به ما خییلی خوش گذشت
به خاطر دوستای خوبی که توی مهاجر سرا پیدا کرده بودیم از جمله معجزه خاموش و نیما 1 که از همین جا به هردو و همسران محترمشان سلام عرض میکنم. پیشنهاد میکنم برای تفریح حتما به شهر بازی باغ وحش و پارک آبی برید.
آکوا پارک در میدان کیزلای سرویس رایگان داره که ساعت 10.11.12حرکت داره و برگشت هم 5:30و6:30 پس به صرفه تره که خودتون برید.
آنکامال هم که با متروی قرمز به راحتی میشه رفت
همچنین شهربازی که ایستگاه اولوس باید پیاده بشید.که بسیار جای خوبیه برای خرید.
و در پایان از همه دوستان مهاجر سراییم که کمک شایانی در پیشبرد کار ما داشتند و بهترین مشاوران ما بودن تشکر فراوان میکنم
(2011-08-17 ساعت 12:18)solanje نوشته: دوستان عزیز اگر سفرنامه های بچه ها رو دنبال کرده باشین حتما به این نتیجه رسیدین که در کل همه شبیه به هم هستن و یک سری اطلاعات رو بهتون میدن . سفرنامه من هم مشابه دوستان دیگه هست به همین دلیل من فقط چندتا نکته که به نظر خودم مهم هست رو براتون میگم
اول اینکه مطمئن بشین که مدارکتون کامل باشه ، این خیلی اهمیت داره و حتما 2 هفته قبل کپی ها رو پست کرده باشید ، کسانی بودن که به همین دلیل مصاحبشون 2 روز عقب افتاد ، اگر اسپانسر ندارین حتما یک آدرس در آمریکا داشته باشید که مدارک به اون آدرس بیاد . این قضیه هم برای بعضی دوستان مشکل ساز شده بود. سعی کنین ریز نمرات رو هم با خودتون داشته باشین ، من هیچ جا توی سایت ندیدم که ریز نمرات لازم باشه ولی خودم برای اطمینان ریز نمرات دانشگاه و دبیرستان رو ترجمه کردم و بردم ، بعد اونجا دیدم که افیسر به بعضی افراد گفته بود که من تا به حال همچین مدرک دانشگاهی ندیدم و برو ریز نمرات بیار!!!
کلا هر چه مدارکتون کامل تر باشه به یک ضرب ویزا گرفتنتون کمک میکنه .
یک نکته دیگه هم اینکه مطب دکتر و آزمایشگاه در ساختمانی به اسم دوزٍن هست فکر میکنم بهش لابراتوار دوزن میگن و به تاکسی بگین خوب میشناسن.
سعی کنین توی مطب دکتر که منتظر نشستین با کسانی که از معاینه برگشتن صحبت نکنین چون منشی فورا بهتون اختار میده !
وقتی به مصاحبه میرین سعی کنین با ظاهر ساده و همیشگیتون برین دلیلی نداره خیلی به خودتون برسین ، کراوات بزنین یا آرایش عروس کنین ، آدمهایی که ساده ولی مرتب هستن همیشه دلنشین تر به نظر میان ، همینطور صادق تر ، و افیسر توی ظاهر شما دنبال صداقت میگرده ، البته این نظر شخصی منه ،
مصاحبه من خیلی راحت انجام شد ، افیسر یک آقای جوان چشم آبی بود و بسیار مودب و خیلی خوب فارسی حرف میزد ، با یک سلام و احوال پرسی گرم شروع کرد و بعد خیلی محترمانه از اینکه باید قبلش قسم بخورم عذرخواهی کرد ! کلا 2 سوال از من پرسید . در مورد شغلم پرسید و در مورد اینکه اسپانسرم چه نسبتی با من داره . و بعدش به اصل مدرک پیش دانشگاهیم یک نگاهی انداخت و گفت شما مشکلی ندارین و آدرس هتل رو بدین به یو پی اس . فردای روز مصاحبه ساعت 2 بعد از ظهر یو پی اس مدارک رو اورد به هتل پاسپورت و یک پاکت که نوشته بود بازش نکنین.
خب این هم سفرنامه ی من ، سعی کردم کوتاه و مفید باشه ، امیدوارم خوندنش بتونه کمک کنه ، من ویزامو یک ضرب گرفتم و خیلی از اونچه که فکر میکردم راحت تر بود ، انشالا که برای شما هم همینطور باشه ،ممنون از همه ی بچه های مهاجر سرا که اطلاعاتشون رو اینجا در اختیار همدیگه میزارن ، همیشه شاد و سلامت باشین
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
(2011-08-17 ساعت 22:48)Vahidn نوشته: سلام دوستان عزيز
بالاخره نوبت ما شد كه بيايم اين جا و سفرنامه بنويسيم.ما ديگه آخراي مصاحبه ها بوديم و همه چي رو قبلا گفتن ولي من هم يه مختصري مي نويسم تا ببينين اونجا چي كار كرديم:
با پرواز روز چهارشنبه 3 آگوست با دوساعت تاخير با هواپيماي AIRBUS A300 به سمت آنكارا پرواز كرديم.همه چي مرتب بود.هتلمون هم رويال بود.هتل بدي نبود ولي خوب از چيزاي بدش صبحانه هاش بود كه هميشه تكراريه.بعد هم اتاقاش به شدت كوچيك هستش و گرم.ولي به سفارت خيلي نزديك بود.روز پنج شنبه رفتيم مديكال و جوابش رو جمعه گرفتيم خيلي هم راحت بود.واكسني هم نخورديم براي دو نفر شد 240 دلار.ديگه گشتيم تا روز مصاحبه.
ساعت 8 صبح رفتيم دم در سفارت و توي صف گرين كارت وايساديم.بعد از چك كردن پاسپورت ها و انجام مراحل امنيتي وارد سفارت شديم.يه خانم بود كه فارسي هم صحبت ميكرد.در ضمن خوش اخلاق هم بود.اصل مدراك رو گرفت و شماره داد.
بعد از انجام انگشت نگاري و پرداخت پول همون آقاي مو بور و مو كوتاه با ريش هاي مرتب(ستاري) منتظر ما بود.خيلي خيلي خوش برخورد بود.بعد از سلام و احوالپرسي قسم خورديم.اوا از همه راجع به كار من پرسيد و بعد هم راجع به سربازي كه گفتم معافيت پزشكي دارم و توضيح دادم علتش رو .اون هم كامل فهميد.بعد از همسرم راجع به كار پرسيد و بعد هم راجع به اسپانسر و آدرسي كه توي فرم هامون بود.نكته جالبي كه مي تونم بگم اينه كه ما از اول برگه آبي رو توي فرم هامون ديديم.و بعد از تمام سوال ها آفيسر به ما گفت كه همه مدارك شما كامله اما ما كپي پاسپورت اسپانسر شما رو نداريم و به همين خاطر يكم پروسه طول مي كشه.كه ما گفتيم ما همين الان همراهمونه.اونم گفت اگه الان به من بدين من ميتونم ويزا بهتون بدم همين الان.اين بود برگه آبي رو خط زد و برگه UPS رو بهمون داد.
كلا دو روز طول كشيد تا ويزاهامون اومد دمه در هتل .اين بود سفرنامه من
يك سري نكات هست كه در پايين اضافه مي كنم :
1.همه كارها به آساني قابل انجام هست.براي هيچ كاري لازم نيست الكي پول به ليدر ها بدين.مطمئن باشين
2.من ديپلم فني بودم.ولي ليسانس داشتم.دمه در خانمي كه مدارك اصلي رو از ما مي گرفت گير داد كه چرا 12 سال نخوندي.من هم براش توضيح دادم و به كمك ريز نمرات دانشگاهي متقاعدش كردم و اون گفت از نظر من مشكلي نيست شما بايد آفيسر رو قانع كنين.حالا نكته جالب اينه كه آفيسر اصلا هيچي نگفت راجع به اين موضوع فقط گفت كارشناسي خوندي و من هم گفتم بله.اين رو براي اين گفتم كه اونهايي كه ديپلم فني دارن و بعدش ادامه تحصيل دادن نگران نباشن من با ديپلم فني و مدرك كارشناسي مهندسي برق تونستم ويزاي يك ضرب بگيرم.
3.كساني كه ديپلم فني دارن اگه ريز نمرات دانشگاه هم همراهشون باشه بد نيست.براي من به درد خورد
در ضمن بيشتر بچه هاي مهاجر سرا هم اونجا ديديم مخصوصا توي فرودگاه آنكارا در راه برگشت.بيشتر اونها در هتل ددمان جمع بودن.
از اينجا مي خوام از اين سايت و تمام عزيزاني كه اينجا جواب من رو دادن و كمكم كردن قدرداني كنم.بسيار سپاسگزارم.به اميد موفقيت براي همه دوستان
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
(2011-08-29 ساعت 17:44)satusa نوشته: سفرنامه سوم آنكارا:
سلام
اكثر دوستان با شرايطي كه ما داشتيم و اتفاقاتي كه افتاد آشنا هستند و من تصميم نداشتم دوباره سفرنامه اي بنويسم و سرتون رو به درد بيارم چرا كه تصور مي كردم اين بار ديگه مورد خاصي براي گفتن نيست. ولي....
بالاخره بعد از همه نا اميديها و سختي هايي كه تحمل كرديم، درست در موقعي كه كاملا مايوس بوديم همسر من براي بار دوم كلير شد و شماره مون اعلام شد. در محل كار بودم و نمي تونستم خوشحاليم رو بروز بدم فقط تونستم همون لحظه به همسرم اطلاع بدم و توي سايت هم اعلام كنم كه موجي از انرژي و تبريك از سوي دوستان خوب مهاجرسرا به سمت من اومد و فقط توي اون لحظه مي تونستم از درون خوشحال باشم و اميدوار باشم كه بقيه دوستان منتظر هم اون لحظه رو تجربه كنند.
به هر حال ساعت 12.5 ظهر چهارشنبه بود كه متوجه كليرنس شديم و فرصتي براي رفتن نبود. با توجه به 12-13 روز تعطيلي پيش روي سفارت تصميم گرفتم بليط براي اولين فرصت بعد از تعطيلات بگيرم. ساعت 4.5 بعدظهر همون روز كه هنوز سر كار بودم به فكرمون افتاد كه همون فردا صبح پنج شنبه بصورت ضربتي بريم. از اونجاييكه فقط 5 شنبه رو وقت داشتيم كه به سفارت مراجعه كنيم و بعد از اون تا 12 روز سفارت تعطيل بود، ريسك خيلي بالايي داشت و به هر دليلي اگر دير مي رسيديم و يا اگر سفارت به دليل حجم بالاي كار و متقاضيان اون روزها چنانچه كارها رو به موقع انجام نميداد مجبور ميشديم 12-13 روز بلاتكليف اونجا بمونيم. به هر حال ريسك رو پذيرفتيم و با هماهنگي خانم sepinod و يكي از دوستان ايشان تونستيم از تركيش براي صبح پنج شنبه رفت و برگشت شنبه بليط بگيريم و البته به دليل نزديكي پرواز قيمت خيلي بالايي هم پرداختيم.
ظهر پنج شنبه سر ساعت مقرر به سفارت مراجعه كرديم و مدارك رو تحويل داديم. سالن سفارت تقريبا نيمه پر بود و از همه گروه دانشجو و خانوادگي و لاتاري و توريست و ترك و ... بودند. به آفيسر برنامه برگشت و نيز تعطيلي پيش رو را گوشزد كردم و ازش خواستم كه تا شنبه به دستمون برسه. ايشان هم تاكيد كرد كه ما تا جمعه همه پاسهايي كه دستمون هست رو تحويل ميديم و چنانچه مشكلي توي اين فاصله پيش بياد كه نرسيم باهاتون تماس مي گيريم. به هتل برگشتيم و شب سايت ups رو چك كرديم كه خبري نبود. طبق روال نرمال فرداي بعدظهر آنروزي كه پاس رو تحويل ميگيرند به ups مي دهند و بنابراين مورد غير عادي نديديم. صبح تا ظهر جمعه توي لابي هتل بست نشستم كه نكنه از سفارت زنگ بزنند و خوشبختانه تماسي نبود و خيالم بيشتر راحت شد كه حتما جمعه تحويل مي دهند. اين در حالي بود كه تا ظهر هر بار مسول reception گوشي رو برام مياورد نصف گوشت تنم مي ريخت كه لابد سفارت زنگ زده! با توجه به اينكه جمعه آخرين روز كاري بود تصميم گرفتيم جهت اطمينان بعد ظهر به سفارت بريم و اگر تونستيم مستقيم از ups بسته رو تحويل بگيريم و يا حداقل مطمئن بشيم كه بسته تحويل پست مي شود.
ساعت 4 رفتيم مامور دم در گفت فعلا صبر كنيد. يه نيم ساعتي نشستيم هر كي اونجا بود اعم از دانشجو خانوادگي و .... بسته هاشون رو مي گرفتند و مي رفتند و ما فكر مي كرديم لابد بايد بسته رو از مامور ups وقتي بيرون مياد تحويل بگيريم در حاليكه اينطور نبود و خود سفارت مستقيم ميداد و حتي مي شد كه زودتر از 4 بريم اونجا ولي نرفته بوديم. رفتيم و رسيد ups رو فرستاديم داخل كه بعد از چند دقيقه اومد و گفت مال شما ها هنوز آماده نشده و مشكلي هم در مدارك نيست ولي امروز نمي رسيم. ميره تا 10 روز ديگه!!!!!!!
خلاصه بقيه اش گفتن نداره كه چي شد. ولي كوتاه نيامديم و تا نزديك 6 مجددا هي توضيح داديم و يكي ديگه اومد و رسيد رو برد داخل و دوباره همون جواب و تقريبا با همه مامورها صحبت كرديم ولي گفتند با آفيسر مربوطه و حتي manager از دم در تلفني صحبت كرديم ولي متاسفانه آماده نميشه. الان هم كه سفارت تعطيل شده و كسي از آمريكايي ها ديگه داخل نيست بريد خونه!!! از ما اصرار و از آنها انكار. همون موقع ماشين ups هم از جلوي سفارت حركت كرد و رفت.
نا اميد و با اعصاب داغون كه چرا ريسك كرديم و عجله كرديم و ... نهايتا رفتيم دنبال تغيير بليط و جريمه و چونه زدن با هتل براي تخفيف به خاطر 10 روز اقامت اجباري و .....
طبق تجربه هاي قبلي ups حول و حوش 6.5 آپديت مي كرد و تا اون موقع كمي اميد داشتيم و صبر كرديم حدود 6.45 هم چك كرديم خبري نبود و ديگه مطمئن شديم كه موندني هستيم. برگشتن و دوباره رفتن هم به دليل كمبود بليط و هزينه زياد آن فايده اي نداشت. البته توي اين فاصله كه گفتند سفارت تعطيل شده، ديديم كه ليست جديد كليرنس هم اعلام شد. داشتيم براي هتل هماهنگ مي كرديم كه به پيشنهاد خانم sepinod گفتيم يك سر به هتل segmen بزنيم و ببينيم قيمت و اتاق هاي آنجا چطور است. حدود ساعت 8.5-9 اونجا آقايي رو ديديم كه خانوادگي بود و حدود 15-16 روز كلير شده و سفارت معطلش كرده بود و منتظر رفع و رجوع كارهاش بود و نفر آخري بود كه از سفارت اومد بيرون و بالاخره تونسته بود به عنوان آخرين نفر ويزاش رو بگيره. ما رو دم سفارت ديده بود و ماجرا رو كه شنيد گفت يكي از هم هتلي ها ي ايشان هم با ما مدارك رو پنج شنبه تحويل دادند و ببينيم آيا آنها هم نگرفته اند يا فقط ما دو نفر نگرفتيم. چك كرد و برگشت كه در كمال نا باوري و خوشحالي ديديم بسته هاي همه مون تحويل پست شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!. البته شايعه اي هم وجود داشت كه سفارت تصميم داره همه ويزاها رو بده و چنانچه ويزايي باقي بمونه حداقل پاس خالي رو مي فرستند كه مردم به كار و زندگيشون بپردازند و بعد از تعطيلات دوباره بيايند و يا ممكنه در طي هفته بصورت emergency بيايند كه البته صحت و سقم آن معلوم نيست.
به هر حال مطمئن شديم كه بسته تا شنبه ظهر ميرسد ولي از شنبه صبح كه معمولا ساعت 9 حركت بسته از دفتر مركزي شروع ميشه و سايت آپديت ميشه، سايت ups آپديت نشد و از 11.5 يكدفعه پيغام آخر مبني بر out for delivery ظاهر شد كه امكان جالبي هم اضافه شده بود و با استفاده از GPS موقعيت لحظه اي و online بسته روي نقشه و مسير حركتش رو نمايش مي داد (سري قبل من اين امكان رو نديده بودم). نهايتا حدود ساعت 2 ظهر بسته ها رو با ويزا دريافت كرديم و از داخل هتل بصورت آنلاين پرواز رو check-in كردم و صندلي رو انتخاب كردم و با پرواز شنبه شب برگشتيم. در نزديكي تهران به خاطر وضعيت جوي اون بالا، هواپيما كمي مسافران رو قلقلك داد كه نهايتا خلبان پس از فرود موفقيت آميز با تشويق مسافران مواجه شد!.
طبق اماري كه از اونجا گرفتيم ظاهرا همه كساني كه مدارك تحويل داده بودند ويزاشون رو گرفتند و ظاهرا اضافه مونده بودند و كارهاي همه رو انجام دادند.
در مجموع كاملا مشخص بود كه خيلي دارند زحمت مي كشند و از طرفي هم خيلي شنگول بودند كه دارند 10 روز ميروند holiday و آفيسري كه بسته اون آقاي خانوادگي رو هم بهش داده بود كلي سر به سرش گذاشته بود و باهاش شوخي كرده بود كه برو 10 روز ديگه و نهايتا بسته اش رو در آخرين لحظه تحويل داده بود و از طرفي هم تصميم گرفته بودند همه رو به نوعي سورپرايز كنند.
سفارت اعلام كرده بود كه از 27 آگوست تا 6 سپتامبر تعطيل است و هيچ مصاحبه اي انجام نميشود و مدركي هم تحويل گرفته نمي شود ولي به مكاتباتي كه توي اين مدت با سفارت انجام بشه به ترتيب زمان دريافت (first in-first out) از تاريخ 6 سپتامبر به بعد جواب ميده و اين رو توي سايت هم اعلام كرده.
نكته اي رو كه مي خوام بگم اينه كه اين روزهاي قبل تعطيلات و نيز روزاي پاياني بعد تعطيلات حجم كاريشون خيلي خيلي بالا بوده و هست و هر روز مراجعه كنندگان زيادي دارند و چيزي كه كاملا براي ما واضح بود، داشتند تمام سعي خودشون رو مي كردند كه كار همه رو به موقع راه بياندازند و واقعا جو مثبتي بود. توي اين شرايط طبيعي هست كه ممكنه ايميلي رو نتوانند به موقع جواب بدهند و يا اشتباهي صورت بگيره و يا اينكه همون روز چند تا بسته رو اشتباهي به اينو اون داده بودند كه البته خود متقاضي ها فهميدند و برگشتند و عوض كردند. پس 1. نگران نباشيد 2. مدام پيگير كارتون باشيد و مطمئن باشيد بعد از 10-15 روز استراحت كه بر مي گردند سر كار با انرژي بيشتر و سر حال تر به كارها مي پردازند 3. سعي نكنيد با روشهاي غير متعارف و يا ايميل هاي غير متعارف هر روز و تلفن روزانه و ... كار اضافه براشون توليد كنيد و كلافه شون كنيد. توجه هم داشته باشيد كه اگر كار هر كسي به روزهاي نهايي موكول شد، اون رو به يكي دو روز آخر موكول نكنيد و حتما 7-8 روز زودتر بريد و اگر هم جواب مناسب نشنيديد كوتاه نياييد. تا جايي كه مي تونيد به داخل برويد و با خود آفيسر ها صحبت كنيد و شرايط رو بگيد. البته ماموران security دم در هم بد نيستند و پيگيري مي كنند ولي اونايي كه داخل مسئول هستند مطمئن تر هستند و كارايي بيشتري دارند.
ببخشيد كه طولاني شد. جا داره از كليه دوستاني كه با رتبه و تشكر و ارسال پيام و.... ابراز لطف كردند و نيز مسولين سايت مهاجرسرا صميمانه تشكر كنم و همچنين تبريك بگم به بقيه دوستاني كه توي اين فاصله كلير شدند و يا ويزا گرفتند از جمله خانم sepinod و همسر محترمشان كه همسفر ما بودند و آشنايي با ايشان باعث افتخار بود.
با توجه به فرصت بسيار كمي كه برامون باقي مونده و انبوهي از كارهاي نا تمام، ممكنه كمتر بتونم به دوستان سر بزنم و از همين جا پوزش مي طلبم. البته تاپيك كليرنس رو تا آخرين لحظه دنبال مي كنم.
موفق باشيد و به اميد دريافت ويزاي همه دوستان منتظر.
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
(2011-09-15 ساعت 10:40)HOMAYON53 نوشته: با سلام
مقدمه
الان كه دارم اين سفر نامه رو مي نويسم 13 سپتامبر هست و در فرودگاه آنكار منتظرسوار شدن به هواپيما براي برگشت به خانه- خيلي دلم براش تنگ شده بود.
من روز 12 سپتامبر مصاحبه داشتم و با توجه به اينكه يك بچه كوچك 2.5 ساله دارم 7 سپتامبر با پرواز تركيش رفتم و ساعت 6 صبح به وقت تركيه رسيم آنكارا و با سرعت رفتيم دكتر و كاراي مديكال رو انجام داديم.
مديكال:
برنامه مديكال همانطور كه همه دوستان مي گفتن بسيار راحت هست. همين كه رفتيم دم ساختمان معروف دوزن لابراتوري نگهبان اونجا بدون اينكه از ما بپرس كه شما كي هستين و ... به فارسي گفت : " طبقه 4" خب قبلا هم بچه نوشته بودن كه ابتدا بايد بريم طبقه 4 بعد اونجا منشي دكتر اونگان گفت يك قطعه عكس و پاسپورت . اي داد بي داد من داخل پكيج مديكالم عكس يادم رفته بذارم. من: خانم ميشه بعدا بيارم. خانم: نه همين الان بدين. من: باشه. سري رفتيم پايين ديدم عكاسي هست گفتم همين جا عكس مي گيرم و مي برم براشون عكس از 3 نفر 6 عدد كلا 30 لير . خسارت شماره يك. رفتيم بالا عكس رو دادم بهشون . عكس هم كه مثل عكس زنداني ها خدا رحم كنه. عكس گرفت رو برگ برامون آزمايش و عكس قفسه سينه نوشت . خودش گفت بريد طبقه 3 آزمايشگاه دوزن. رفتيم اونجا – حالا اونجا ميگه نامه دوم رو بده اي داد بي داد نامه دوم رو يادم رفته بيارم گفتم ندارم گفت برو بالا اگه قبول كردن بگو روي يك برگه شماره كيس تورو بنويسن من گفتم شماره كيس يادم گفت نه اون بايد بنويسه ( منشي دكتر) پيش خودم مي گفتم شايد فكر مي كنه من گيجم به هر حال رفتيم بالا و شماره رو نوشت و ادامه ماجرا كه از من و همسر جان خون گرفتن . يارو ناشي بود زد رگ دست من و پاره كرد آي درد گرفت و ورمي كرد كه نگو. كار ما كه تمام شد صدامون كردن رفتيم بالا زيارت خانم دكتر اونگان اول من رفتم تو اطاق كارت واكسن گرفت و شروع به سوال جواب كه سيگار مي كشي ، خال كوبي داري و ... به هر حال گفت شما يك واكسن آنفولانزا بايد بخوري خوب زد . بعد معاينه قلب و ريه و معده و ... . اومدم بيرون خانم يك خنده بلندي كرد كه بله تو واكسن نوش جان كردي. بعدش خانم رفت اون هم همينطور. بعد دختر كوچلوي بابا رفت. نامروت به بچه 2.5 ساله 3 تا واكسن زد و يك تست سل. بعدش گفت شنبه بيان براي گرفتن جواب و چك تست بچه . شنبه رفتيم تست بچه شده بود 13 ميل . حالا بايد عكس از بچه بندازيم. من عزا گرفتم بابا اين طبيعي كه براي بچه 2.5 ساله كه تازه ب.ث.ج زده تستش بزرگ بشه عكس نمي خواد . اگه كسي سل داشته باشه علامت باليني داره. بخوردش نرفت . بهش گفتم من درسته رشتم مهندسي ولي سر از اين چيرا در ميارم. بخوردش نرفت. عكس از بچه گرفته شد. نتيجه هيچي نيست نگران نباشين. اومدم بهش بگم خودتي من كه از اول مي دونستم چيزي نيست خودت هم مي دونستي بچه اونقدر با دستش روزاي قبل بازي كرده كه اينطوري شده. { بخدا حلال نمي كنم چون عكس از بچه آخر نامردي هست. به دين حلال نمي كنم}
دوشنبه 12 سپتامبر- مصاحبه-
ساعت 6 صبح از خواب بلند شدم. صبحانه خوردم. كت،شلوار و كروات زدم. همسر جان هم كت و شلور پوشيدن. مدارك كامل رو برداشتم ساعت 7.45 صبح عازم سفارت ساعت 7:50 رسيديم. ساعت 8:30 شروع كرد صدا زدن 10 تا 15 نفر جلومون بودن. اول چك اسامي از روي ليست. اجازه ورود به سمت درب معرف طق طقي. در صف منتظر رفتن به داخل – حالا بچه گير داده كه بريم خونه مامان بزرگ بابا بزرگ و گريه و زاري. رفتيم داخل مدارك اصل رو خواست. اصل مدارك رو دادم. شماره داد. رفتم داخل بعد از 45 دقيقه صدا براي انگشت نگاري. بعد پرداخت پول نازنين. { داغون شدم وقتي 2500 دلار دادم} بعد مصاحبه . وقتي رفتم پشت كانتر دو برگه آبي رو پرونده بود. دلم نريخت و به خودم گفتم اگر آبي بده هم مشكلي نيست هر چي خدا بخواد همون ميشه. {اين اعتقاد من هست}
مصاحبه
افسر: شما آقاي ....... هستي
من: بله
افسر: دست راست رو ببر بالا قسم بخوريد.
من: يك مشكل كوچك در فرم هست كه تاريخ تولد همسرم ....
افسر نذاشت حرفم تمام شود: ما خودمون توي كامپوتر درستش كرديم.
قسم خورديم.
افسر : شما شغلت چيست.
من : دقيقا توضيحات داخل فرم را كه نوشته بودم بدون كم و كاستي بيان كردم.
افسر رو به خانمم: شما خانم ....... هستي
همسر: بله
افسر: كارتون چيست.
همسر: كار من .... هست.
افسر: رو به من شما سربازي رفتي.
من: نه معاف هستم
افسر: شركتي كه اينجا نوشتي – اسمش رو گفت- خصوصي يا عمومي.
من: خصوصيه.
افسر : شركت دوم – اسمش سخت بود نگفت.
من: من تمام شركتهايي كه كار كردم 100 درصد خصوصي بودن.
در اينجا:
بعد يك آقاي اومد با اين خانوم صحبت كرد و برگه كوچك UPS را بهش داد اونم همون داد به من و به من تبريك گفت براي گرين كارت. رفتيم باجه ups و 45 لير از من گرفتن. گفتم من فردا پرواز دارم گفت تا 2 روز ديگه مياد. همين حرف خانوم باعث شد من پروازم را كنسل كنم كه روز ديگه بگيرم ساعت 2 شب سهشنبه رفتم سايت و چك كردم ديدم فردا روز مصاحبه مياد و من نبايد پرواز رو كنسل مي كردم. صبح رفتيم تركيش گفتم من بليطم را دوباره مي خوام گفت كلاس عوض شده بايد 334 دلار بدي. { اين پول ديگه واقعا حرام هست.} دادم و اومد هتل ديدم ups اومد هتل تو لابي حالا همه دوستان ايراني بالا سر يارو من رسيدم بسته را داد و همه با هم خوشحال شديم. پاكت زرد روش نوشته بازش نكنيد ولي خودش بصورت اوريب پاكت باز بود و من مي ديدم مداركي كه داخلش هست چيه. ديدم ترجمه هام هست. پزشكيم هست و اين جور چيزا.
گردش در آنكارا.
من تو آنكارا زياد نتونستم بگردم و خدا حلال كنه مسير رفت و آمد ما ميدان كيزيلاي و يك بار آنكامال – قيمت هاي اينجا قيمت خون باباي رئيس كشور تركيه هست مثل پاساژ تنديس خودمون هست- من هيچ جاي در آنكارا كه برنامه ريزي كردم برم ببينم را نرفتم نه مقبره آتاترك نه مسجد هيچ. از شهر آنكارا بدم مياد نمي دونم چرا. مردم اونجا آدماي خوبي هستن و واقعا به آدم كمك مي كنند من از اونا بدي و يا نامردي نديدم و مهمان دوست هستن. براي خريد فروشگاهاي داخل خيابان آتاتورك نزديك كيزيلاي از همه جا بهتر و ارزانتر هست.
چند نكته- كليه نظرات ذيل نظر شخصي اينجانب است و دليلي بر درستي آنها نيست.:
1- براي رفتن از فرودگاه به هتلهاي اطراف ميدان كيزيلاي بهترين گزينه اتوبوس بلديه هست كه تا ميدان كيزيلاي 3.8 لير مي گيره اما تعدادش در بعضي زمانها كم هست. اين گزينه بري برگشت از كيزيلاي به فرودگاه نيز مناسب هست. گزينه بعدي اتوبوس هاواش )havas) هست كه تا ميدان هاواش ميره – قيمت نفري 10 لير- از اونجا تاكسي تا هتل – مثلا من ددمان بودم- كه 12 لير ميگيرن.
2- كم هزينه ترين راه براي رفتن به آنكارا رفتن به شهر وان بصورت زميني – وان مرز ايران و تركيه هست كه نزديك به اروميه هست- و پرواز داخلي از وان به آنكارا – قيمت پرواز نفري فكر كنم 80 هزار تومان هست.
3- كارهاي مديكال خيلي راحت هست . توصيه: اصلا ليدر نگريد و خرج اضافي نكنيد. اونها هم كارهاي ليدر ها رو زودتر از كساني كه ليدر ندارن انجام نمي دن. همه به نوبت كارهاشون انجام ميشه با ليدر يا بدون ليدر. من دقيقا اين مورد را اونجا زير ذره بين قرار دادم كه اگر اينطوري باشه اعتراض كنم. كه خوشبختانه نبود. فقط در اونجا حواستون باشه كه ميشه كه پاسپورتها را به نفرا اشتباه بدن البته سهوي.
4- لباس روز مصاحبه فرمال باشه بهتر هست – نه در گرفتن نتيجه- بخاطر روحيه خودتون و اينكه بعدا خودتون سرزنش نكنيد. آرامش در مصاحبه فراموش نشود و نكته كه به نظر من خيلي مهم هست دقيقا سوالات را مطابق جوابهاي داخل فرمها جواب بدين و جوابهاتون با آنچه در فرم نوشتيد بصورت سليقه اي عوض نكنيد. چون براي من دقيقا چك مي كرد كه جوابهام با فرم برابري مي كنه – مخصوصا در خصوص شغل چون من در فرم شغل را توضيح داده بودم و همون رو داشتم مي گفتم كه به جوابهاي فرم من نگاه مي كرد كه ببينه اين همه من توضيح مي دم آيا اونا رو نوشتم يا نه.
5- يك توصيه براي برندگان 2013 كه سال ديگه مي خوان فرم پر كنن در زماني كه مي خواين شغلتونو در فرم 122 بنويسين خيلي زياد ننويسيد و خيلي كوتاه هم نباشه كارتونو بصورت راحت و با اين سياست كه حساسيت ايجاد نكنه بنويسيد. البته از راهنماي مشاغل سايت وزرات خارجه آمريكا نيز كه توضيح مختصري از مشاغل داده كمك بگيريد در dv-2011 instruction توضيح ذيل را آورده و آدرس يك سايت روداده :
The U.S. Department of Labor’s O*Net OnLine (http://www.onetonline.org/)database will be used to determine qualifying work experience. For more information about qualifying work experience, see Frequently Asked Question #13.
6- از ارائه اطلاعات در سايت مهاجر سرا هراس نداشته باشيد كه پسنديده ترين كار نزد خدا همين كار هست رفرنس آيه اون رو هم فري فري داره .
7- هتل ددمان هتل خوبي هست ولي قيمتهاي اتاقهاش در تهران در آژانس هاي مختلف متفاوت هست توجه كنيد من اونجا ديدم آژانس هاي مختلف به افراد قيمتهاي اطاق دو تخته را از شبي 100 هزار تومان تا خودم كه 140 هزار تومان باشه دادن. صبحونهاي هتل ددمان مي تونه شمارو تا شب سير كنه . سه تا داروخانه نزديك هتل هست. سالن ورزشي مثل استخر و ورزش مجاني داره.
8- از ليدر ها و ترانسفر و ... اصلا استفاده نكنيد چون من مي ديدم كه گاهي راهنمايي هاي پرت و چرت نيز مي كردن كه بيشتر گمراه كننده بود تا كمك .
تشكر و قدرداني.
من از از سايت مهاجر سرا و مديران اون و بنيان گذارانش تشكر ويژه دارم. از كليه دوستان كه در اين مدت پاسخ گو و همكاري زيادي كردن تشكر و آرزوي موفقيت روز افزون دارم.
واما از جناب يوزر عزيز كه درست از روز اول در لحظه پر نمودن فرمها (122و230) و بعد سوالات فرمها و مخصوصا براي خودم نحوه بيان سفر خارجي در فرمهاي ارسالي به آنكار كمك بزرگي نمودن تشكر ويژه و قدرداني فراوان دارم از خداي بزرگ از ته قلب آرزوي بهروزي براي ايشون دارم.
از جناب فري فري عزيز كه نحوه بيان شغل را به توضيح داد - كه واقعا موثر بود- و هميشه پيامهاي خصوصي من رو در اين روزهاي پر مشغله كه ايشون دارن با سرعت جواب مي داد تشكر ويژه و همچنين ته قلب آرزوي بهروزي براي ايشون دارم.
از جناب رايان كه خالصانه به همه كمك مي كنند و يك جمله زيبا يك زمان در امضائ ايشون بود كه : باران باش و ببار و نپرس كاسه هاي خالي از آن كيست. تشكر ويژه دارم.
از هستي بانوي عزيز براي قرار دادن فرمهاي 9 سوالي با جواب و سفرنامه هاي خوب و ... تشكر ويژه دارم.
از جناب هورنت عزيز ، satusa ، علي سرشار، ناظم، فروزن مايند، دكتر محمودي ، گادفلاي، كامينگ سون، راويان – با شعرهاي زيباي ايشان_، ناهيد.ت عزيز، و كليه دوستاني كه شايد اسمشونو الان يادم نمياد تشكر و قدر داني دارم.
اميدوارم و از خدا آرزو دارم كه كل دوستان منتظر كليرنس كلير بشن كه خوشحالي ما با اونا تكميل بشه.
موخره.
از اينكه سفرنامه طولاني شده عذر مي خوام ولي چاره اي نبود چون من 1.5 ساله اينجام و انتظار همچين سفرنامه طولاني از خودم داشتم.
در پايان تا روزديگه و برنامه ديگه همه شمارو به خداي بزرگ مي سپارم.
پايان سفرنامه – فرودگاه آنكارا ساعت 10:30 شب سه شنبه 13 سپتامبر 2011 - دارم ميرم سوار هواپيما شم كه بيام كهن ديارا.
|
کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان