کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
انجمن شعر مهاجرسرا
نقب

اکتاویو پاز
احمد میرعلائی

با رنج بسیار،بایک بند انگشت پیشرفت درسال،
در دل صخره نقبی می زنم .هزاران هار سال
دندانهایم رافرسوده ام وناخنهایم راشکسته ام
تا به سوی دیگر رسم،به نور،به هوای آزاد وآزادی .
واکنون که دستهایم خونریز است ودندان هایم
درلثه هایم می لرزند،درگودالی،چاک چاک ازتشنگی وغبار،
ازکار دست می کشم ودرکار خویش می نگرم:
من نیمه ی دوم زندگی ام را
درشکستن سنگ ها ،نفوذ دردیوار ها ،فرو شکستن درها
وکنار زدن موانعی گذرانده ام که درنیمه ی اول زندگی
به دست خود میان خویشتن ونور نهاده ام
تشکر کنندگان: ADONIS ، khabaloo ، farhang ، mahdis ، kianoush ، سارا کوچولو
شب سردي است و من افسرده.
راه دوري است و پايي خسته.
تيرگي هست و چراغي مرده.

مي كنم تنها از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدمها.
سايه اي از سر ديوار گذشت
غمي افزود مرا بر غم ها.

فكر تاريكي و اين ويراني
بي خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز كند پنهاني.

نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر سحر نزديك است.
هر دم اين بانگ برآرم از دل:
واي اين شب چه قدر تاريك است!

خنده اي كو كه به دل انگيزم ؟
قطره اي كو كه به دريا ريزم ؟
صخره اي كو كه بدان آويزم ؟

مثل اين است كه شب نمناك است.
ديگران را هم غم هست به دل
غم من ليك غمي غمناك است.

(( سهراب سپهري ))
تشکر کنندگان: ADONIS ، Monica ، farhang ، mahdis ، hoda_ch ، سارا کوچولو
شعر "خلیج" اثر قباد جلی زاده و ترجمه سعید دارایی :

رودخانه
جوانی بلند قد و کمر باریک است
با دسته گلی...تلو تلو
راه می رود
می گویند آن گوشه ی دنیا
زنی...چشم آبی و تپل
در انتظار اوست !

جایگاه زن در شعر قباد در عرش است و ستایش خود را از این مهپاره به والا ترین شکل ممکن صورت می دهد . به عقیده ی من اینکه رودخانه را جوانی بلند قد و کمر باریک نشانمان دهد تنها بهانه ای ست تا ظرافت و زیبایی زنانه را با عظمت دریا بست دهد و به یقین با زیرکی اش در این کار موفق شده.
ابر که آفتابی شود
چتر را فراموش کن
یکی دو تا استامینوفن کافی است
برای قدم زدن .
تشکر کنندگان: mahdis ، ADONIS ، hoda_ch ، khabaloo ، kianoush ، سارا کوچولو
دام

سر آفتاب را مي برند

تا جشن بي كران تاريكي ادامه يابد

قطره نوري

اگر ببينند

مي خواهد بچكد

بر گلبرگ گلي

كه افتاده در دام سياهي

و خاموش رفته رفته جان مي دهد

دهان خود را باز مي كنند

تا ببلعند قطره را

تا نكند

در اين قتل عام روشنايي

گلي بدرخشد

و گو شه ي كوچكي از جهان ما را

زيبا كند.

رضا چایچی
تشکر کنندگان: ADONIS ، khabaloo ، kianoush ، hvm ، سارا کوچولو ، mahdis
اسم من چست ؟ خدایا چه کنم یادم نیست
امشب آماده شدم تا چه کنم یادم نیست
من که همسایه ی نزدیک شقایق بودم
پا شدم آمدم اینجا چه کنم یادم نیست
من چرا از تو بریدم و چرا برگشتم
و بنا شد که دلم را چه کنم یادم نیست
من نشانی دل دربدرم را بانو
از تو پرسیده ام اما چه کنم یادم نیست
این نوشته غرل کیست که من می خوانم
اسم او چیست ؟ خدایا چه کنم یادم نیست
---------------------------------------
کنون بگذار که با تنهایی خود همنشین باشم
رها از قید این آلودگی های زمین باشم
به جرم عاشقی رویای ام خوانند باکم نیست
به ذات خود خیانت کرده ام گر غیر از این باشم
تشکر کنندگان: ADONIS ، hoda_ch ، سارا کوچولو ، mahdis
یه مرغ سرخ پا کوتاه
افتاد توی مزرعه راه

هر جا که یک دانه می دید
با نوکش اون را بر می چید

یکهو میان دانه ها
دانه ای دید مثل طلا

دانه را برچید از زمین
گفت به خودش بخت رو ببین

می رم که گندم بکارم
حاصل اون رو بردام

یه مرغ سرخ پا کوتاه
افتاد توی مزرعه راه

گفت کی میاد گندم کاری؟
آی کی میاد گندم کاری؟

گربه هه گفت من نمیام
اردکه گفت من نمیام
.............
با آرزوی موفقیت برای شما
عشقبازی به همین آسانی است



که گلی با چشمی

بلبلی با گوشی

رنگ زیبای خزان با روحی

نیش زنبور عسل با نوشی

کارهموارۀ باران با دشت

برف با قلۀ کوه

رود با ریشۀ بید

باد با شاخه و برگ

ابر عابر با ماه

چشمه‌ای با آهو

برکه‌ای با مهتاب

و نسیمی با زلف

دو کبوتر با هم

و شب و روز و طبیعت با ما!



عشقبازی به همین آسانی است...



شاعری با کلماتی شیرین

دستِ آرام و نوازش‌بخش بر روی سری

پرسشی از اشکی

و چراغ شب یلدای کسی با شمعی

و دل‌آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی



عشقبازی به همین آسانی است...



که دلی را بخری

بفروشی مهری

شادمانی را حرّاج کنی

رنج‌ها را تخفیف دهی

مهربانی را ارزانی عالم بکنی

و بپیچی همه را لای حریر احساس

گره عشق به آن‌ها بزنی

مشتری‌هایت را با خود ببری تا لبخند



عشقبازی به همین آسانی است...



هر که با پیش سلامی در اول صبح

هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری

هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی

نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار

عرضۀ سالم کالای ارزان به همه

لقمۀ نان گوارایی از راه حلال

و خداحافظی شادی در آخر روز

و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا

و رکوعی و سجودی با نیت شکر



عشقبازی به همین آسانی است...


مرحوم مجتبی کاشانی
قرعه كشي 2010 خاطره شد ...
تشکر کنندگان: maryamjay ، RosyluvsUSA ، hoda_ch ، سارا کوچولو ، kianoush ، mahdis ، Ashkan.R
« انحطاط قرن »

قرار بود از قبلی‌ها بهتر باشد این قرن بیستم ما
دیگر مجال اثبات این را ندارد
سال‌هایش به شماره افتاده است
قدش لرزان
نفسش تنگ

دیگر بیش‌تر از اندازه اتفاقاتی روی داده است
که قرار نبود روی بدهد
و شد آن چه نباید می‌شد

قرار بود به رنگ بهار باشد
به رنگ خوشبختی،
قرار بود وحشت، کوه‌ها و دره‌ها را ترک کند
قرار بود حقیقت زودتر از دروغ
دوان دوان به هدف برسد

قرار بود فاجعه‌ای چند
دیگر روی ندهد
مثلن جنگ
یا قحطی و غیره

قرار بود احترام گذارند
به بی‌دفاعی بی‌دفاعان
به اعتماد و از این قبیل

آن‌که خواست از جهان لذت بَرد
با تکلیف غیر قابل انجام
روبه‌رو شد

کودنی خنده‌دار نیست
خِرَد، شادی نیست

امید دیگر آن دوشیزه نیست
و از این جمله، متأسفانه

بنا بود سرانجام خداوند
به انسان خوب و قدرتمند اعتماد بیابد
اما انسان خوب و قدرتمند
هنوز هم دو تن‌اند

چگونه زیستن را با نامه‌ای از من پرسید
آن که قصد داشتم همین را
از او بپرسم

و باز هم مثل همیشه
همان‌طور که در بالا دیدیم
پرسش‌های ضروری‌تری
از پرسش‌های ساده وجود ندارد

----------------------------------------------------------

« در کثرت »

همان‌ام که هستم
نافهمیدنی
مثل هر اتفاق

کافی بود
نیاکان دیگری داشته باشم
تا از لانه‌ی دیگری برخیزم
تا زیر بوته‌ی دیگری
از تخم درآیم

در جُبّه‌خانه‌ی طبیعت
تن‌پوش‌های زیادی‌ست
تن‌پوش عنکبوت، مرغ دریایی، خوش صحرایی
هر کدام درست اندازه است و راحت
تا زمانی که پاره شود

من هم فرصت انتخاب نداشتم
اما شکایتی ندارم
می‌توانستم چیزی کم‌تر باشم

از راسته‌ی ماهیان، موران، انبوه وزوزکنان
پاره‌های منظری که باد این سو و آن سو می‌کشدش
کسی ناخوشبخت‌تر
کسی که برای خزَش
برای سفره‌ی عید پروار می‌شود

درختی گیرکرده در زمین
که حریق به سویش می‌شتابد
علفی که جریان رویدادهای نافهمیدنی
پایمالش می‌کند

آدمی بدذات که زیر فلک
برای دیگران خجسته است

و چه می‌شد اگر باعث بیم
یا فقط انزجار
یا تنها رحم می‌شدم

حتا اگر در قبیله‌ای که بایست
زاده نمی‌شدم و
پیشرفتی نداشتم
تا حالا که سرنوشت
بر من رحیم بوده است

ممکن بود خاطره‌ی لحظه‌های خوش
قسمتم نمی‌شد

ممکن بود از میل به قیاس
محروم می‌شدم

می‌توانستم خودم باشم، بی تعجب
و این یعنی
که کاملن دیگری بودم


شعرهايی از ویسلاوا شیمبورسکا
تشکر کنندگان: ADONIS ، سارا کوچولو ، mahdis
يه شب مهتاب

ماه مياد تو خواب

منو ميبره

كوچه به كوچه باغ انگوري باغ الوچه

دره به دره صحرا به صحرا

اونجا كه شبا پشت بيشه ها

يه پري مياد ترسون ولرزون

پاشوميزاره تو اب چشمه

شونه ميكنه موي پريشون

يه شب مهتاب ماه مياد تو خواب

منو ميبره ته اون دره

اونجا كه شبا يكه و تنها

تك درخت بيد شاد و پر اميد

ميكنه بناز دستشو دراز

كه يه ستاره ميچكه مثل يه چيكه بارون

بجاي ميوش سر يه شاخش بشه ا ويزون

يه شب مهتاب

ماه مياد تو خواب

منو ميبره ازتوي زندون

مثل شب پره با خودش بيرون

ميبره اونجا كه شب سياه

تا دم سحر

شهيداي شهر با فانوس خون

جار ميكشند

تو خيابونا سر ميدونا

عمو يادگار مرد كينه دار

مستي يا هشيار

خوابي يا بيدار

مستيم و هشيارشهيداي شهر

خوابيم و بيدار شهيداي شهر

اخرش يه شب ماه مياد بيرون

از سر اون كوه

بالاي دره

روي اين ميدون

ماه ميشه خندون

يه شب ماه مياد...
تشکر کنندگان: WIKIMAN ، ADONIS ، RosyluvsUSA ، سارا کوچولو ، mahdis
ای کاش جای آرمیدن بودی / یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پس صد هزار سال از دل خاک / چون سبزه امید بر دمیدن بودی

خیام
تشکر کنندگان: hoda_ch ، سارا کوچولو ، mahdis
باید از سازنده این سایت قدردانی کرد

http://ganjoor.net/

Smile
Smile
تشکر کنندگان: ADONIS ، hoda_ch ، Hossein81 ، mahdis
به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر سفر نکنی,
اگر کتابی نخوانی,
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی,
اگر از خودت قدر دانی نکنی...

زمانی که خودباوری را در خودت بکشی,
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند...

اگر برده عادات خود شوی,
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی...
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی,
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی

پابلو نرودا/مترجم:احمد شاملو
با اینکه مدتی میگذره که در این تاپیک کسی ارسالی نداشته اما دلم نیامد این شعر زیبا را اینجا نگذارم.
امیدوارم شما هم دوست داشته باشید.
شماره کیس: 2011AS00016xxx
تاریخ دریافت نامه قبولی:29 اردیبهشت, 19 May
کنسولگری: آنکارا
تاریخ ارسال فرمهای سری اول:2 خرداد،23 May
تاریخ کارنت شدن کیس: January 2011
تاریخ دریافت نامه دوم: 20 بهمن، February 9
تاریخ مصاحبه:9فروردین،29 march
دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه
تشکر کنندگان: ADONIS ، Hossein81 ، mahdis ، سارا کوچولو ، Donkey chance
"نه مرادم نه مریدم
نه پیامم نه کلامم
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
و چنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم
گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگويم
تا کسی نشنود این راز گهربار جهان را
آنچه گفتند و سرودنـد تو آنی
خود تو جان جهانی
گر نهانی و عیانی
تو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطه عشقی
تو خود اسرار نهانی
تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفه چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی
و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آيی
تا در خانه متروکه هرکس ننشینی و
بجز روشنی شعشعه پرتو خود هیچ نبینی
و گل وصل بچینی "

"مولانا"



Smile
Smile
تشکر کنندگان: ADONIS ، mahdis ، b!ta ، seravin
این شعر عالی بود ممنون سارا جان
تشکر کنندگان: سارا کوچولو
و حالا یک شعر آمریكائی Smile
---------------------------------

" برای عشق – مایلم

سرت را بشكافم

و در پشت چشمانت

شمعی بگذارم



اگر خاصیت یك طلسم

و یك غافل گیری سریع را

فراموش كنیم

عشق در ما مرده است... "


رابرت كریلی (۲۰۰۵ - ۱۹۲۶)

Smile
Smile
تشکر کنندگان: ADONIS ، hoda_ch




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان