ارسالها: 55
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Oct 2008
رتبه:
17
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
نقب
اکتاویو پاز
احمد میرعلائی
با رنج بسیار،بایک بند انگشت پیشرفت درسال،
در دل صخره نقبی می زنم .هزاران هار سال
دندانهایم رافرسوده ام وناخنهایم راشکسته ام
تا به سوی دیگر رسم،به نور،به هوای آزاد وآزادی .
واکنون که دستهایم خونریز است ودندان هایم
درلثه هایم می لرزند،درگودالی،چاک چاک ازتشنگی وغبار،
ازکار دست می کشم ودرکار خویش می نگرم:
من نیمه ی دوم زندگی ام را
درشکستن سنگ ها ،نفوذ دردیوار ها ،فرو شکستن درها
وکنار زدن موانعی گذرانده ام که درنیمه ی اول زندگی
به دست خود میان خویشتن ونور نهاده ام
ارسالها: 127
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Mar 2010
رتبه:
14
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
شب سردي است و من افسرده.
راه دوري است و پايي خسته.
تيرگي هست و چراغي مرده.
مي كنم تنها از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدمها.
سايه اي از سر ديوار گذشت
غمي افزود مرا بر غم ها.
فكر تاريكي و اين ويراني
بي خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز كند پنهاني.
نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر سحر نزديك است.
هر دم اين بانگ برآرم از دل:
واي اين شب چه قدر تاريك است!
خنده اي كو كه به دل انگيزم ؟
قطره اي كو كه به دريا ريزم ؟
صخره اي كو كه بدان آويزم ؟
مثل اين است كه شب نمناك است.
ديگران را هم غم هست به دل
غم من ليك غمي غمناك است.
(( سهراب سپهري ))
ارسالها: 12
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
4
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
شعر "خلیج" اثر قباد جلی زاده و ترجمه سعید دارایی :
رودخانه
جوانی بلند قد و کمر باریک است
با دسته گلی...تلو تلو
راه می رود
می گویند آن گوشه ی دنیا
زنی...چشم آبی و تپل
در انتظار اوست !
جایگاه زن در شعر قباد در عرش است و ستایش خود را از این مهپاره به والا ترین شکل ممکن صورت می دهد . به عقیده ی من اینکه رودخانه را جوانی بلند قد و کمر باریک نشانمان دهد تنها بهانه ای ست تا ظرافت و زیبایی زنانه را با عظمت دریا بست دهد و به یقین با زیرکی اش در این کار موفق شده.
ابر که آفتابی شود
چتر را فراموش کن
یکی دو تا استامینوفن کافی است
برای قدم زدن .
ارسالها: 55
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Oct 2008
رتبه:
17
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
دام
سر آفتاب را مي برند
تا جشن بي كران تاريكي ادامه يابد
قطره نوري
اگر ببينند
مي خواهد بچكد
بر گلبرگ گلي
كه افتاده در دام سياهي
و خاموش رفته رفته جان مي دهد
دهان خود را باز مي كنند
تا ببلعند قطره را
تا نكند
در اين قتل عام روشنايي
گلي بدرخشد
و گو شه ي كوچكي از جهان ما را
زيبا كند.
رضا چایچی
ارسالها: 127
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Mar 2010
رتبه:
14
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
اسم من چست ؟ خدایا چه کنم یادم نیست
امشب آماده شدم تا چه کنم یادم نیست
من که همسایه ی نزدیک شقایق بودم
پا شدم آمدم اینجا چه کنم یادم نیست
من چرا از تو بریدم و چرا برگشتم
و بنا شد که دلم را چه کنم یادم نیست
من نشانی دل دربدرم را بانو
از تو پرسیده ام اما چه کنم یادم نیست
این نوشته غرل کیست که من می خوانم
اسم او چیست ؟ خدایا چه کنم یادم نیست
---------------------------------------
کنون بگذار که با تنهایی خود همنشین باشم
رها از قید این آلودگی های زمین باشم
به جرم عاشقی رویای ام خوانند باکم نیست
به ذات خود خیانت کرده ام گر غیر از این باشم
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2010-06-05 ساعت 01:40
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-06-05 ساعت 01:41 توسط rs232.)
یه مرغ سرخ پا کوتاه
افتاد توی مزرعه راه
هر جا که یک دانه می دید
با نوکش اون را بر می چید
یکهو میان دانه ها
دانه ای دید مثل طلا
دانه را برچید از زمین
گفت به خودش بخت رو ببین
می رم که گندم بکارم
حاصل اون رو بردام
یه مرغ سرخ پا کوتاه
افتاد توی مزرعه راه
گفت کی میاد گندم کاری؟
آی کی میاد گندم کاری؟
گربه هه گفت من نمیام
اردکه گفت من نمیام
.............
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 1,697
موضوعها: 15
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
71
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
عشقبازی به همین آسانی است
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کارهموارۀ باران با دشت
برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمهای با آهو
برکهای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما!
عشقبازی به همین آسانی است...
شاعری با کلماتی شیرین
دستِ آرام و نوازشبخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
و چراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دلآرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است...
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حرّاج کنی
رنجها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آنها بزنی
مشتریهایت را با خود ببری تا لبخند
عشقبازی به همین آسانی است...
هر که با پیش سلامی در اول صبح
هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار
عرضۀ سالم کالای ارزان به همه
لقمۀ نان گوارایی از راه حلال
و خداحافظی شادی در آخر روز
و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر
عشقبازی به همین آسانی است...
مرحوم مجتبی کاشانی
ارسالها: 55
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Oct 2008
رتبه:
17
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
« انحطاط قرن »
قرار بود از قبلیها بهتر باشد این قرن بیستم ما
دیگر مجال اثبات این را ندارد
سالهایش به شماره افتاده است
قدش لرزان
نفسش تنگ
دیگر بیشتر از اندازه اتفاقاتی روی داده است
که قرار نبود روی بدهد
و شد آن چه نباید میشد
قرار بود به رنگ بهار باشد
به رنگ خوشبختی،
قرار بود وحشت، کوهها و درهها را ترک کند
قرار بود حقیقت زودتر از دروغ
دوان دوان به هدف برسد
قرار بود فاجعهای چند
دیگر روی ندهد
مثلن جنگ
یا قحطی و غیره
قرار بود احترام گذارند
به بیدفاعی بیدفاعان
به اعتماد و از این قبیل
آنکه خواست از جهان لذت بَرد
با تکلیف غیر قابل انجام
روبهرو شد
کودنی خندهدار نیست
خِرَد، شادی نیست
امید دیگر آن دوشیزه نیست
و از این جمله، متأسفانه
بنا بود سرانجام خداوند
به انسان خوب و قدرتمند اعتماد بیابد
اما انسان خوب و قدرتمند
هنوز هم دو تناند
چگونه زیستن را با نامهای از من پرسید
آن که قصد داشتم همین را
از او بپرسم
و باز هم مثل همیشه
همانطور که در بالا دیدیم
پرسشهای ضروریتری
از پرسشهای ساده وجود ندارد
----------------------------------------------------------
« در کثرت »
همانام که هستم
نافهمیدنی
مثل هر اتفاق
کافی بود
نیاکان دیگری داشته باشم
تا از لانهی دیگری برخیزم
تا زیر بوتهی دیگری
از تخم درآیم
در جُبّهخانهی طبیعت
تنپوشهای زیادیست
تنپوش عنکبوت، مرغ دریایی، خوش صحرایی
هر کدام درست اندازه است و راحت
تا زمانی که پاره شود
من هم فرصت انتخاب نداشتم
اما شکایتی ندارم
میتوانستم چیزی کمتر باشم
از راستهی ماهیان، موران، انبوه وزوزکنان
پارههای منظری که باد این سو و آن سو میکشدش
کسی ناخوشبختتر
کسی که برای خزَش
برای سفرهی عید پروار میشود
درختی گیرکرده در زمین
که حریق به سویش میشتابد
علفی که جریان رویدادهای نافهمیدنی
پایمالش میکند
آدمی بدذات که زیر فلک
برای دیگران خجسته است
و چه میشد اگر باعث بیم
یا فقط انزجار
یا تنها رحم میشدم
حتا اگر در قبیلهای که بایست
زاده نمیشدم و
پیشرفتی نداشتم
تا حالا که سرنوشت
بر من رحیم بوده است
ممکن بود خاطرهی لحظههای خوش
قسمتم نمیشد
ممکن بود از میل به قیاس
محروم میشدم
میتوانستم خودم باشم، بی تعجب
و این یعنی
که کاملن دیگری بودم
شعرهايی از ویسلاوا شیمبورسکا
ارسالها: 55
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Oct 2008
رتبه:
17
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
يه شب مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو ميبره
كوچه به كوچه باغ انگوري باغ الوچه
دره به دره صحرا به صحرا
اونجا كه شبا پشت بيشه ها
يه پري مياد ترسون ولرزون
پاشوميزاره تو اب چشمه
شونه ميكنه موي پريشون
يه شب مهتاب ماه مياد تو خواب
منو ميبره ته اون دره
اونجا كه شبا يكه و تنها
تك درخت بيد شاد و پر اميد
ميكنه بناز دستشو دراز
كه يه ستاره ميچكه مثل يه چيكه بارون
بجاي ميوش سر يه شاخش بشه ا ويزون
يه شب مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو ميبره ازتوي زندون
مثل شب پره با خودش بيرون
ميبره اونجا كه شب سياه
تا دم سحر
شهيداي شهر با فانوس خون
جار ميكشند
تو خيابونا سر ميدونا
عمو يادگار مرد كينه دار
مستي يا هشيار
خوابي يا بيدار
مستيم و هشيارشهيداي شهر
خوابيم و بيدار شهيداي شهر
اخرش يه شب ماه مياد بيرون
از سر اون كوه
بالاي دره
روي اين ميدون
ماه ميشه خندون
يه شب ماه مياد...
ارسالها: 16
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: May 2010
رتبه:
20
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ای کاش جای آرمیدن بودی / یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پس صد هزار سال از دل خاک / چون سبزه امید بر دمیدن بودی
خیام
ارسالها: 172
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2010
رتبه:
16
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2010-07-08 ساعت 19:49
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-07-08 ساعت 19:51 توسط b!ta.)
به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر سفر نکنی,
اگر کتابی نخوانی,
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی,
اگر از خودت قدر دانی نکنی...
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی,
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند...
اگر برده عادات خود شوی,
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی...
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی,
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی
پابلو نرودا/مترجم:احمد شاملو
با اینکه مدتی میگذره که در این تاپیک کسی ارسالی نداشته اما دلم نیامد این شعر زیبا را اینجا نگذارم.
امیدوارم شما هم دوست داشته باشید.
شماره کیس: 2011AS00016xxx
تاریخ دریافت نامه قبولی:29 اردیبهشت, 19 May
کنسولگری: آنکارا
تاریخ ارسال فرمهای سری اول:2 خرداد،23 May
تاریخ کارنت شدن کیس: January 2011
تاریخ دریافت نامه دوم: 20 بهمن، February 9
تاریخ مصاحبه:9فروردین،29 march
دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه
ارسالها: 55
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Oct 2008
رتبه:
17
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
این شعر عالی بود ممنون سارا جان