ارسالها: 243
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Nov 2008
رتبه:
24
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دوست عزیز ممنونم از نوشته های زیبایتان در مورد امریکا واقعا"قشنگ مینویسید و قلم گرمی دارید و همینطور هم مطالبی را مینویسید که هر کسی دوست داره در موردش بدونه ولی جایی نیست که بتونه در موردش بخونه.
من یک کار دیگه پیشنهاد میدم بهتون غیر از کار فعلی و اون هم نویسندگیست.اگر اینطور بشود من یکی از طرفداران پرو پا قرص کتابهایتان خواهم بود.
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
سلام دوستان عزیز و تشکر از محبتتون. راستش من یکهو خیلی خجالت کشیدم. چون همه جای قسمت زندگی در امریکای سایت شده پر از نوشته های من و در هر تاپیکی هم مثل نخود هر آش نظر دادم. بقول امریکاییها باید فرصت بدم که دیگران هم نفس بکشند. من فقط چون دیر اینجا رو پیدا کردم ذوق زده شدم و کنترل از دستم در رفت. بقول شعرا عنان اختیار از کف رها شد! من بیشتر نوشته های شما را میخوانم و همه آنها را دوست دارم. نوشتن را هم دوست دارم ولی خودم را به تایپیست شبیه تر میدانم تا نویسنده. بهرحال از اینکه میبینم خوشتان میاید و یا طنز آن باعث خنده تان میشود خیلی خوشحالم و امیدوارم که شرایط زندگی شما طوری شود که همیشه خنده بر لبانتان باشد.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
مرسی دوستان. بیش از این خجالتم ندین.
راستش من در این سه سالی که اینجا بودم هیچوقت برایم پیش نیامده است که به مراسم ازدواج دو امریکایی بروم و اطلاعات زیادی هم در اینباره ندارم جز همان چیزهایی که از فیلمهای سینمایی دیدم. ولی در مورد طلاق اطلاعات دقیقی دارم که اگر بخواهید در اختیارتان میگذارم ولی امیدوارم هیچوقت بکارتان نیاید.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2009-10-14 ساعت 04:22
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-10-14 ساعت 07:27 توسط rs232.)
بعضی دوستان قصد دارند با گرفتن گواهینامه بین المللی در امریکا رانندگی کنند. لطفا در اینصورت به نکات زیر توجه کنید تا مشکلی برای خودتان و همراهانتان پیش نیاید.
1- تابلوی ایست یعنی توقف کامل. یعنی اینکه نقطه تماس لاستیک ماشین شما با آسفالت باید همانی باشد که یک ثانیه بعد است. توقف کامل یعنی اینکه اگر یک لیوان آب بالای لاستیک ماشین شما بگذارند محتویات آن پخش اسفالت نشود. ایست کامل این نیست که سرعت خود را یواش کنید و بعد بگویید خوب ایستادم دیگه.
2- باید عادت کنید که حتی اگر توی پارکینگ خانه تان هم قصد پیچیدن دارید راهنما بزنید. اصولا شما بدون راهنما نباید فرمان ماشین خود را بپیچانید. این یک قاعده اصلی و خیلی مهم رانندگی در امریکا است. وقتی میخواهید مسیر خود را در خیابان تعویض کنید حتما باید راهنما بزنید. حتی اگر یک لحظه هم میخواهید جاخالی دهید و دوباره به مسیر خود برگردید باز هم باید راهنما بزنید. اصولا هیچگونه انحراف از مسیر بدون راهنما در هیچ شرایطی پذیرفتنی نیست.
3- در امریکا شما به هیچ وجه نباید راه کسی را قطع کنید و یا سرعت ماشینهایی را که حق تقدم با آنها است را کم کنید. مثلا اگر میخواهید از داخل کوچه ای به خیابان بپیچید ماشینی که میاید بخاطر شما سرعتش را کم نخواهد کرد چون حق تقدم با اوست. حتی اگر ده دقیقه هم معطل شوید سعی نکنید مثل ایران راه بگیرید چون اینکار در امریکا معنی ندارد و ماشینشان را محکم به شما خواهند کوبید. (خیلی ها منتظر چنین فرصتهایی هستند تا توسط بیمه شما ماشینشان را نو کنند)
4-در بزرگراهها مسیر خود را از قبل مشخص کنید و در lane (و یا لاین) مخصوص خود باقی بمانید. در بزرگراههای امریکا اینطوری نیست که شما از هر لینی هر موقع که خواستید به هر مسیری بروید. اگر اینکار را بکنید موجب تصادف خطرناک خواهید شد. حتی ممکن است خیلی از خروجیها از سمت چپ اتوبان باشد و شما باید از قبل تابلوهای راهنما را نگاه کنید و در لین خودتان قرار بگیرید.
5-در امریکا شما نمیتوانید در هر نقطه ای که دلتان خواست توقف کنید. معمولا رنگ جدولهای کنار خیابان به شما میگوید که مجاز به پارک هستید یا نه. رنگ قرمز و یا مقابل پارکینگها یعنی نه تنها پارک بلکه توقف ممنوع. رنگ سفید یعنی پارک آزاد. البته اگر پارکومتر باشد باید پول بپردازید. رنگ سبز یعنی توقف محدود که روی آن مینویسند مثلا 20 دقیقه یا یک ساعت. رنگ زرد مخصوص پارک ماشینهای تجاری و اداری است و در روزهای تعطیل میتوانید پارک کنید.
اگر به هر دلیلی در محل فرمز نگهداری کنید جریمه میشوید.
6- اگر ماشین پلیس شما را تعقیب کرد و چراق بالای آن هم روشن بود شما براه خود ادامه دهید تا زمانی که صدای آژیر شنیدید. پس از شنیدن صدای آژیر هول نشوید و در اولین محلی که امکان پارک وجود دارد پارک کنید. اگر در همانجا بزنید کنار و در جای نامناسب توقف کنید جریمه تان دوبرابر خواهد شد. وقتی توقف کردید از ماشین پیاده نشوید و دو دستتان را روی فرمان بگذارید تا پلیس به سمت شما بیاید و بگوید چکار کنید. بعد از اینکه مدارکتان را چک کرد از شما علت تخلف را میپرسد و شما فقط بگویید متاسفید چون هر حرف دیگری بزنید مثل اینکه غذا رو گاز بود یا بچه مریض و بود و یا زنم داره میزاید موجب این میشود که شما را به دادگاه بفرستند تا حرفتان را ثابت کنید و در صورت واقعی بودن جریمه نشوید. ولی اگر دروغ گفته باشید واویلا.
7- شما وقتی در امریکا رانندگی میکنید باید عابران پیاده را همچون هیولاهایی ببینید که جرات نزدیک شدن بهشان را ندارید. حتما اگر عابری از خط پیاده از عرض خیابان میگذرد دومتر عقب تر از او توقف کنید. شما موقع رانندگی باید عابر پیاده را بپرستید و همچون معابد بودایی به آن احترام بگذارید. اگر بدانید که کوچکترین لمسی با آنها چه دردسر بزرگی را برای تمام عمرتان ببار خواهد آورد ار آنچه من گفتم هم محتاط تر عمل خواهید کرد. شما وقتی از خیابان رانندگی میکنید قبل از خطوط عابر حتما باید دو طرف آن را چک کنید و اگر پای عابر بر روی اسفالت خیابان در هر طرف آن باشد شما باید توقف کامل کنید. امیدوارم معنی توقف کامل هم تا الآن یادتان نرفته باشد.
امیدوارم با رعایت این نکات از رانندگی در امریکا لذت ببرید
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2009-10-15 ساعت 04:17
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-10-15 ساعت 04:19 توسط rs232.)
سوسنگرد جان متاسفانه من کتابش رو ندارم ولی اگر بصورت آنلاین پیدا کنم لینکش رو حتما میفرستم.
چند نکته دیگه در مورد رانندگی یادم اومد که براتون مینویسم:
8- زمانی که به چهارراهی میرسید که هر دو مسیر علامت توقف دارند باید صبر کنید تا آنهایی که زودتر از شما آمده اند بروند و سپس شما راه بیفتید.
9- وقتی میخواهید مسیر خود را عوض کنید پس از زدن راهنما باید گردن خود را در امتداد جهت تغییر مسیر بچرخانید زیرا ممکن است وسیله ای کنار شما باشد و در نقطه کور آیینه قرار گرفته باشد.
10- در امریکا گردش به چپ آزاد است مگر اینکه تابلویی برای ممنوعیت اینکار وجود داشته باشد. در ضمن شما میتوانید از چراغ زرد نیز عبور کنید.
11- وقتی بخواهید از چراغ سبز عبور کنید حتما باید آنطرف چهارراه و بعد از خط عابر پیاده فضای کافی برای ماشین شما باشد در غیر اینصورت اگر مثلا ترافیک باشد شما نباید حرکت کنید.
12- اگر در جایی دیدید که بر روی آسفالت علامت ضربدر کشیده شده است یعنی اینکه شما نباید این بلاک را مسدود کنید و اگر ترافیک است شما باید حتما قبل از این علامت توقف کنید تا مطمئن شوید میتوانید بطور کامل از آن عبور کنید.
13- اینجا اگر به کسی چراغ بزنید یعنی اینکه به او میگویید که شما توقف میکنید و اجازه میدهید او برود. مثلا اگر شما در جاده اصلی هستید و یک ماشین در فرعی منتظر ورود است شما اگر بخواهید رد شوید نباید چراغ بزنید.
14- وقتی به چهارراه میرسید و چراغ سبز است شما نباید سرعتتان را کم کنید. یا اگر میبینید که یک ماشین از ورودی اتوبان وارد میشود شما نترسید و به راهتان ادامه دهید زیرا او همینطوری مثل ایران جلوی شما نمیپیچد. اگر سرعت خود را کم کنید خطرناک است و ممکن است ماشین عقبی با شما تصادف کند
15- تا جایی که ممکن است از بوق استفاده نکنید مگر برای هشدار. اگر چراغ سبز شد و ماشین جلویی راه نیفتاد بوق نزنید و صبر کنید تا خودش برود. در اینجا باید بسیار ریلکس و خونسرد رانندگی کنید.
تمام این چیزهایی که گفتم در لس آنجلس زیاد صدق نمیکند و آنجا هر جوری که دوست دارید رانندگی کنید. من دوباری که به لس آنجلس رفتم احساس کردم که در تهران هستم و چند بار نزدیک بود تصادف کنم. هم چراغ میزنند, هم بوق میزنند, هم ویراژ میدهند و هم ایست را رد میکنند. امیدوارم که از ایرانیهای مقیم آنجا یاد نگرفته باشند!
امیدوارم این نکته هایی که گفتم بدردتان بخورد
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2009-10-15 ساعت 23:01
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-10-15 ساعت 23:02 توسط rs232.)
وقتی تازه وارد امریکا میشوید, رفتن به رستوران و سفارش غذا یک از مسائلی است که ممکن است شما را آزار دهد. سعی میکنم نکاتی را که در این رابطه به ذهنم میرسد برایتان بنویسم
اولین نکته ای که به چشمتان میخورد این است که در رستورانها وقتی سفارش غذا میدهید گارسن دست از سر شما بر نمیدارد و شروع میکند به طرح سوالات مختلف. شما نمیتوانید از زیر سوالها در بروید و حتما باید پاسخ قانع کننده ای به او بدهید.
مثلا وقتی به یک چلوکبابی در ایران میروید وقتی میگویید زرشک پلو با مرغ میخواهید اگر خیلی جای باکلاسی باشد ممکن است از شما سوال کنند که ران مرغ را ترجیح میدهید یا سینه. و در نهایت هم همان چیزی را که خودشان دوست دارند برایتان میاورند. در ضمن در ایران شما مشکلی برای فهم سوال و یا پاسخ دادن به آن ندارید و اگر دو تا سوال دیگر هم بکند ممکن است عصبی شوید و بگویید آقا وردار بیار دیگه چقدر سوال میکنی.
ولی در اینجا وضعیت متفاوت است و در هر رستورانی که میخواهید بروید همان دلهره ای در شما ایجاد خواهد شد که شب قبل از امتحان داشتید. متاسفانه هر رستوران و هر غذا سوالات خاص خودش را دارد و شما نمیتوانید از قبل همه آنها را حدس بزنید و حفظ کنید. به همین خاطر ممکن است تا مدتی فقط همان غذایی را سفارش دهید که جواب سوالات مربوط به آن را بلدید. این سوالات اغلب مربوط به نوع ترکیبات غذا و نحوه پخت آن میشود. مثلا برای گوشت از شما میپرسند که چقدر پخته باشد و یا اگر غذایتان برنج داشته باشد نوع برنج را از شما میپرسند و یا در بسیاری از غذاها ترکیبی از حبوبات هست که شما میتوانید از بین آنها یکی را انتخاب کنید. ولی همه این کارها مستلزم این است که شما معنی همه آن چیزها را بدانید و در ضمن متوجه سوال گارسن هم بشوید. بعد از مدتی شما یاد میگیرید که هول نشوید و بعد از سوالش سوال کنید که انتخابها چیست. سپس گارسن اسم تمام انتخابها را میگوید و شما یکی از آنهایی را که گفتنش راحت تر است انتخاب میکنید. ساندویچی های اینجا هم همینطور است وقتی اینجا به یک Delly یا همان ساندویچی خودمان میروید اول نوع نان را از شما سوال میکنند. بعد اندازه نان را به اینچ. بعد میپرسند که چه سسهایی دوست دارید روی آن بریزند. بعد میپرسند که آیا سرد میخواهید یا تست کند. بعد شما دانه به دانه باید بگویید که مثلا کاهو, گوجه فرنگی, زیتون, جعفری و چیزهای دیگر اضافه کند البته میتوانید بگویید everything on it که خودش یک چیزهایی برای خودش میریزد البته باید نوع غذا را هم بگویید که مثلا چه نوع کالباسی میخواهید. بعد از شما سوال میکنند که پنیر میخواهید یا نه و اگر گفتید بله میپرسند چه نوع پنیری. شما باید حداقل اسم سه یا چهار نوع پنیر را بدانید و انتخاب کنید. بعد در آخر سر از شما میپرسند که میخوری یا میبری.
در خیلی از رستورانها وسط غذا به میز شما میایند و از شما سوال میکنند که از غذا راضی هستید یا نه. شما در هر شرایطی اگر از غذایتان راضی نیستید و یا آن را دوست ندارید میتوانید آن را عوض کنید و اگر غذایتان اضافه آمد میتوانید درخواست جعبه کنید تا مابقی آن را با خودتان ببرید. این کار در امریکا بسیار عادی و پسندیده است و نیازی نیست که بگویید پسمانده غذا را برای سگم میخواهم.
در تمام رستورانها دادن انعام اجباری نیست ولی عرف است و در نهایت شما مجبورید پرداخت کنید. نحوه محاسبه انعام این است که هر مقداری که مالیات میشود شما باید دو برابر آن انعام بدهید. مثلا اگر غذای شما 10 دلار شده است و مالیاتش 1.5 دلار شما باید 3 دلار انعام بدهید که مجموع آن میشود 14.5 دلار. پس وقتی قیمت را در منوی غذا میبینید حساب تکس و انعام آن را هم داشته باشید.
اگر با دوستانتان به رستوران میروید معمولا دو راه برای پرداخت صورتحساب وجود دارد. اگر خیلی با هم صمیمی و دوست هستید کل مبلغ را تقسیم بر تعداد افراد میکنید و هر کس سهم خود را میپردازد. راه دوم اینکه اگر زیاد صمیمی نیستید هر کس جداگانه حساب خودش را میپردازد. البته چون صورتحساب برای میز تهیه میشود این روش زیاد معمول نیست. افرادی که دوره ای به رستوران میروند هم ممکن است نوبتی میز را حساب کنند.
در رستورانها برای آبجو از شما سوال میکنند که آبجوی بطری میخواهید و یا tab یا بار. در واقع آبجوی بار بشکه ای است و با شما لیوانی حساب میکنند. درباره شراب هم که انواع شراب قرمز و سفید وجود دارد که میتوانید از گارسن در مورد هر کدام سوال کنید.
در امریکا جدا از رستورانها زنجیره ای که زیاد هم سالم نیستند رستورانهای محلی زیادی وجود دارد که هر کدام ممکن است برای یک نوع غذا معروف باشند. مثلا ممکن است یک فروشگاه فقط سوپ بفروشد و دیگری فقط ساندویچ. ولی عمده تقسیم بندی این رستورانها مربوط به ملیت آنها میشود. مثلا رستوران چینی, مکزیکی, تایلندی و غیره که بعد از مدتی با آنها آشنا میشوید.
امریکایی ها در سر میز و موقع غذا خوردن به شدت در دستمال غذای خودشان فین میکنند طوری که شما احساس میکنید مغز سرشان به سمت خروجی بینیشان سرازیر میشود. این کار در امریکا عادی است و آن را بد نمیدانند بنابراین زیاد شوکه نشوید. دفعه اولی که من با یک امریکایی در یک رستوران شام خوردم و این عمل از او ساطع شد با صدای بلند و به فارسی گفتم خاک توی اون سرت کنند. و وقتی گفت یعنی چی؟ گفتم این عبارت در زبان ما مثل کلمه عافیت باشه میماند که شما بعد از عطسه میگویید. ما هم بعد از فین میگوییم خاک توی سرت کنند.
ولی در عوض امریکاییها به هیچ عنوان محتویات داخل دهانشان را به نمایش نمیگذارند و این کار برای آنها نهایت بی تربیتی است و اگر ببینند رویشان را برمیگردانند. اگر در حین غذا خوردن از یک امریکایی سوال کنید با انگشت به دهانش اشاره میکند یعنی اینکه لطفا صبر کنید تا غذایم را قورت دهم و بعد جوابتان را بگویم.
اگر صدایی از شما خارج شد مانند سکسکه, عاروق, عطسه, سرفه و یا هر صدای غیر ارادی دیگر فقط باید معذرت خواهی کنید و به کار و یا صحبت خودتان ادامه دهید.
این چیزهایی بود که من در مورد رستوران و غذا خودن یادم آمد و امیدوارم بدردتان بخورد.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 176
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
15
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
واقعا ممنونم از اطلاعات خوب و فوق العاده مفیدت
اگه از غذا راضی نبودیم و اونو عوض کردیم ایا باید پول هر 2 غذا رو بدیم یا فقط پول یکیش رو ؟؟؟
باز هم یک دنیا ممنونم از اطلاعات عالیت
شماره کیس: 2010AS00021XXX
تاریخ دریافت نامه قبولی: 2009-June-12
کنسولگری: Ankara
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: 2009-July-22
تاریخ کارنت شدن کیس: 2010-May-11
تاریخ دریافت نامه دوم: 2010-May-27
تاریخ مصاحبه: 2010-July-6
تاریخ دریافت کلیرنس: 2010-Aug-6
تاریخ دریافت ویزا:2010-Aug-12
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
مرسی از لطفتون. نه اگر هر چند بار هم غذا را عوض کنید پول یک غذا را میدهید. درضمن معمولا میتوانید نوشابه هایتان را دوباره مجانی پر کنید و فقط نوشابه های سودا نه آبجو یا شراب.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2009-10-17 ساعت 12:37
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-10-18 ساعت 04:58 توسط rs232.)
بهتره قبل از هر چیز بگم که این عکسی که برای خودم گذاشتم با فتوشاپ تغییر دادم که مثلا شناخته نشم. اگرنه خودم اینقدرها هم منگول نیستم!
بعدش هم اینکه این متنی که من نوشتم هیچ چیز بدرد بخور نداره و فقط خاطره است. پس اگه دنبال مطلب بدرد بخور مبگردید تاپیک های دیگر را مطالعه کنید.
امروز روز خیلی سخت و شلوغ پلوغی بود. اینجا همه عاشق روز جمعه هستند چون بعدش دو روز تعطیله ولی من از این روز خوشم نمیاد چون از صبح تا عصر همش میتینگ داریم و من هم مجبورم توی همه اونها حاضر باشم. تا شش ماه پیش رئیسم که اگزکیوتیو منیجر کمپانی بود میرفت ولی از وقتی اخراج شده من مجبورم تو همه جلسه های عمومی روز جمعه بجای اون شرکت کنم. جلسه های یکی دوساعته با چهل پنجاه نفر آدم که با همدیگه بحث میکنند و اغلب هم چرت و پرت میگویند. من که وسطش همش میومدم تو مهاجرسرا ببینم چه خبره! خلاصه تا ساعت پنج آدم مخش تاب ور میداره. بعدش هم اومدم خونه و یه فیلم ایرانی چرت و پرت نگاه کردم. من یه ویدیو پروژکتور دارم که به کامپیوترم وصله و میتونم در حالی که توی تختم دراز کشیدم فیلم رو روی دیوار روبروی اطاقم ببینم. البته من از فیلم ایرانی فقط آدمها و خیابانها و خانه ها را نگاه میکنم و اصلا کاری با موضوع فیلم ندارم. بعدش هم دختر همخونم که سیزده سالشه اومد تو اطاقم و آهنگهایی رو که تازه با پیانو یاد گرفته بود برام اجرا کرد. خلاصه الان دکش کردم بیرون و گفتم بیام اینجا براتون از سفرم به لس آنجلس بنویسم. راستی یادم رفت بگم که پریروز یک باران خیلی شدیدی اومد و من یادم رفته بود کاور روی قایقم بکشم. صبح زود که پاشدم دیدم قایقم پر آب شده. خلاصه یکی دو ساعت داشتم با سطل از توی قایقم آب میریختم بیرون. گرفتاری که یکی دو تا نیست!
بعله. پارسال که نه, پیارسال من هنوز توی ریچموند و در یک محله فقیر نشین زندگی میکردم. یک اطاق در طبقه بالای خونه از یه خانواده سیاهپوست اجاره کرده بودم از قرار ماهی 500 دلار. حالا ماجرای آنجا هم برای خودش شنیدنی است که بعدا براتون تعریف میکنم. پدر من ویزای توریستی گرفته بود و برای دیدن خواهرها و برادرهای متعدد خودش راهی لس آنجلس بود و من هم قرار بود برم اونجا که هم پدرم رو ببینم و هم با عمه و عموها و متعلقاتشون آشنا بشم.
خلاصه روز جمعه مرخصی ساعتی گرفتم و زودتر راه افتادم به سمت لس آنجلس و بعد از هفت ساعت رانندگی رسیدم خانه عمو جان که همه اونجا جمع بودند. این عموی ما یک کارخانه ساخت کارت شبکه دارد که البته من به چشم خودم ندیدم. قبل از اینکه گرین کارت بگیرم داشت خودش رو تیکه پاره میکرد که من یه جوری برم امریکا و توی کمپانیش کار کنم ولی وقتی اومدنم جدی شد تو رو خدا بیا پیشم کار کن تبدیل شد به بیا حالا یکاریش میکنیم. من هم اصلا نرفتم اونجا!
آنشب من رسیدم و پدرم بود و یک چیزی حدود هفتاد هشتاد نفر آدم که آخرش هم نفهمیدم کی به کیه. خلاصه چپ و چوپ و قربونت برم و فدات شم و از این چیزها. وقتی وارد خانه شدم انگار خودم رو درون فیلم دائی جان ناپلئون میدیدم. تمام چهره هاو شخصیتهای آنجا مرا به یاد پوری فشفشو و جناب سرهنگ و دوستعلی خره و عزت السنطنه و قمر می انداخت. پدرم هم همین احساس رو داشت و با اینکه از دیدن فک و فامیلش بعد از چهل سال خوشحال بود ولی احساس راحتی نمیکرد. نمیدونم چطوری تعریف کنم مثلا وقتی نشسته بودم صحبتهایی میشنیدم که برای من خیلی غیرعادی بود. صدای موزیک از نوع دیمبلو دمبو هم بیش از حد بلند بود طوری که همه در گوش هم داد میزدند. صحبتهای آقایون هم که گوشه و کنار نشسته بودند در مورد ارزش ملک و سهام و بالا و پایین رفتن آن بود. بیچاره پدر من که تو تمام عمرش با هزار سختی فقط تونسته بود یه خونه فکستنی بخره فقط لبخند میزد و سرش رو تکون میداد. شام رو توی حیاط و در کنار استخر خوردیم. دیگه نوع آرایش مو, جلینگ جلینگ النگوها و تق و توق پاشنه کفشها هم که توی این محافل خودتون میدونید چجوریه. در ضمن یادم رفت بگم که در تمام مدت آقای شب خیز هم در یک ال سیدی بزرگی که به دیوار وصل بود داشت صحبت میکرد. بعدا فهمیدم که شب خیز در زندگی آنها نقش موثری دارد چون منبع تمام اطلاعات علمی سیاسی و اجتماعی آنها آقای شب خیز است. بچه هاشون هم خیلی لوس و غیر قابل تحمل بودند و با اینکه فقط انگلیسی حرف میزدند ولی ادا و اطوارهای و لحن حرف زدن مسخره خود را حفظ کرده بودند. حرف زدن بزرگترها هم با بچه هایشان وقتی صدایشان را بچه گانه میکردند واقعا چندش آور بود.
بعد از شام بحث کلی به سمت من و زندگی من سوق پیدا کرد و هر چه بود ریختند رو دایره. من هم که افتاده بودم روی مود ضد حال تا جاییکه میتونستم جوابهایی میدادم که میدانستم خوششان نمیاید. اول گفتند چرا نمیایی اینجا پیش ما زندگی کنی؟ گفتم خوب اونجایی که هستم خیلی خوبه چون اصلا ایرانی نیست. گفتند وا! حالا کجا زندگی میکنی؟ جات خوبه؟ گفتم آره خیلی خوبه یه اطاق گرفتم با یه خونواده سیاهپوست زندگی میکنم. یه ذره به همدیگه نگاه نگاه کردند و بعد یکی دیگه پرسید اونوقت وسایلت تو اطاق جا میشه؟ گفتم وسایلی ندارم یه تخت دارم با یه چراغ مطالعه و گیتارم با یه رادیو. یکی دیگه گفت یعنی تلویزیون نداری؟ گفتم نه من تلویزیون نگاه نمیکنم. یکی دیگه گفت وا پس تو اطاقت چیکار میکنی؟ گفتم کتاب میخونم گیتار میزنم و یا رادیو گوش میکنم. یکی دیگه گفت این خانواده سیاهپوست چه جوریند؟ گفتم آدمهای بدی نیستند فکر کنم دراگ دیلر باشند! خلاصه هر چی گفتند من هی ضد حال زدم. مثلا عموم داشت از محله خودشون تعریف میکرد که آره اینجا محله پولدارا است و خیلی خوبه نه سیاهپوست داره نه مکزیکی. من گفتم آره ولی اگه ایرانی هم نداشت دیگه چی میشد! یا مثلا بحث داغ شده بود که کارمندها و کارگرها دزدی میکنند. یکی میگفت آره من توی فروشگاهم مچ یکی از کارگرام رو گرفتم که داشت یه دستکش رو قایم میکرد ببره. اون یکی میگفت آره من کارمندهام همیشه دزدی میکنند و خلاصه هر کی داشت به این بهانه تعداد کارگرها و کارمندهای خودشون رو به رخ همدیگه میکشیدند. من هم گفتم البته دزدی که خیلی بده ولی دزدی که کارفرماها از کارگرای بدبخت میکنند اصلا قابل مقایسه با اون چیزی نیست که اونها میدزدند. معمولا یه کارگر 10 ساعت در ماه اضافه تر از حقوقش کار میکنه که میشه حدود ماهی 150 دلار ولی دستش به هیچ جایی بند نیست که پولش رو بگیره ولی اگه همون کارگر یه دستکش 5 دلاری رو بذاره توی کیفش ببره ده نفر میریزند سرش و دمار از روزگارش در میارند.
خلاصه اینکه هی گفتند و من هی ضد حال زدم. خدا نکنه که من بیفتم تو مود ضد حال!
بالاخره مهمونی تمام شد و آن شب یک اطاق به من و پدرم اختصاص دادند و ما تا دیروقت با هم گپ زدیم. شنبه هم آنجا بودم و یکشنبه صبح برگشتم به خانه ام. البته توی یک ماهی که پدرم آنجا بود دو آخر هفته دیگه هم رفتم ولی دفعه آخر خیلی خوشحال بودم که دیگه مجبور نیستم برم لس آنجلس.
خوب دیگه من الان باید بخوابم که فردا صبح زود پاشم برم ماهیگیری. دیگه اگه متنم طولانی بود و خسته شدید به خوبی خودتون ببخشید.
ایامتان بکام
ارسالها: 223
موضوعها: 9
تاریخ عضویت: Sep 2008
رتبه:
27
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
بابا خدایی تکی...
ایول خیلی از طرز بیانت خوشم میاد، اون تیکه ای که دراگ دیلر رو امدی اینقدر خندیدم نزدیک بود بقیه از خواب بیدار بشن.
حیف که بیشتر 1 رتبه مثبت نمیشه بهت داد والا پوسته پروفایلت کنده بود.
آقا هر وقت در مورد این تجمع ایرانی های عزیز مینویسی دست رو دل ما میزاری بدجور، خواستم یک تاپیک در مورد اخلاق ایرانی ها ی عزیز بزارم، ترسیدم ملت فردا به جا مرگ بر ا س رایل به من بدو بیراه بگن، اما آخرش میذارمش، مطمن هستم تجارب شما هم 100 برابر من هستش، فیض خواهیم برد.
موفق باشی عزیز.
من سوات ندارم امزا بزارم. نمیشه انگشط بزنم؟؟ په ای چه وب صاتی یه
ارسالها: 642
موضوعها: 10
تاریخ عضویت: Jun 2009
رتبه:
58
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2009-10-18 ساعت 00:10
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-10-18 ساعت 13:44 توسط usa.lover.)
حال داد ایول، آدمی که بخواهد کلاس بگذاره یا بخواهد کسی رو ضایع کنه، باید اینطور باهاش رفتار کرد...
ماهیگیری حال داد آر اس؟
ارسالها: 176
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
15
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
مرسی از خاطره جالبت rs232
راستش اینقدر توی همه پست هات نوشتی میری ماهیگیری که برام جالب شده درباره ماهیگیریت هم بدونم , اگه لطف کنی یک پست هم راجع به ماهیگیریت و ماهی هایی که می گیری ( اندازه و نوعشون ) بنویسی خیلی ممنونت میشم اخه منم به ماهیگیری خیلی علاقه دارم
بازم ممنون
شماره کیس: 2010AS00021XXX
تاریخ دریافت نامه قبولی: 2009-June-12
کنسولگری: Ankara
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: 2009-July-22
تاریخ کارنت شدن کیس: 2010-May-11
تاریخ دریافت نامه دوم: 2010-May-27
تاریخ مصاحبه: 2010-July-6
تاریخ دریافت کلیرنس: 2010-Aug-6
تاریخ دریافت ویزا:2010-Aug-12
ارسالها: 691
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: Jun 2008
رتبه:
68
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
سرنا جان شما منو به شدت یاد کارتون گالیور میندازین. یادتونه یکی با گروهشون بود همش منفی بافی می کرد و میگفت : من می دونم، ما همه نابود میشیم؟ (احتمالا من هم کاپیتان لیچ هستم که هی سر به سر بچه ها میزارم)