کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
دیدگاه های آرش در مورد آمریکا
اینو من رو یه سایت خوندم گفتم اینجا هم با اجازهٔ آقا آرش کپی‌ کنم دوستان هم ببینند















1 Vote


یکم:

چیزهایی که شما بعد از مهاجرت به دست می اورید (آزادی، رفاه، امنیت ..) همانقدر مهم است که چیزهایی که پشت سر می گذارید ( خانواده، دوست، خاک آشنا، شغل، ..) . بطور ساده هر قدر چیزهایی که شما پشت سر می گذارید کمتر باشد و دست آوردهای شما آن طرف ناچیزتر، کفه ی شما در دیگر سو سنگین تر خواهد بود و شما مهاجر موفق تری خواهید بود. بطور مثال اگر در ایران توی کارتان ناموفقید؛ حق شما خورده می شود، خانواده ای دارید که بارشان را باید بکشید، مهاجرت برای شما گزینه ی خوبی است. چون از شر چیزهایی که دوست ندارید خلاص می شود و این طرف هرچه که درانتظارتان باشد از انچه که تجربه می کنید بهتر خواهد بود. اما برعکس اگر شغلی دارید که به شما هویت می دهد، مورد احترام هستید، خانواده و حلقه ی دوستانی دارید که با انها خوشید و تنهایی هایتان را پر می کنید بیشتر به تصمیمتان فکر کنید چون خیلی از اینها رابه اسانی برای همیشه از دست می دهید. به یاد داشته باشید که ذهن آدمی ذهنی مقایسه گر است. شما ممکن است زیرک باشید و از دام مقایسه خودتان با دیگران در بروید اما از دام مقایسه امروز با گذشته ی خود به سختی می توان در آمد.


دوم:

سن عامل بسیار بسیار مهمی است. بخشی از اهمیتش به قانون اول بر می گردد. بدیهی است که هرچه شما جوان تر باشید چیزهای کمتری را پشت سر خواهید گذاشت چون توی ایران ریشه نکرده اید و دست اوردهای زیادی ندارید که گذشتن از آن شما را غمگین کند. اما بخش دوم به خود خاصیت سن برمی گردد. با هر روز بالا رفتن سن توانایی شما برای اموزش و تطبیق پایین تر می اید و این در پروسه ی مهاجرت طبعات دردناکی خواهد داشت. شما اسامی ، کلمات، زبان ، قوانین جدید را به سادگی یاد نمی گیرید. هر چیزی را باید هزار بار بیشتر و با تلاش توی مغزتان فرو کنید. در ضمن ریسک پذیری ، اعتماد به نفس و شهامت هم معمولا چیزهایی هستند که با بالا رفتن سن سیر نزولی می گیرد. اهمیت سن به حدی است که توی وبسایت رسمی مهاجرت به استرالیا هیچ فرد بالای 42 سال تحت هیچ شرایطی واجد شرایط مهاجرت نخواهد بود. من شخصا مهاجرت کردن را برای هیچ کس که بالای سی سال باشد توصیه نمی کنم.



سوم:

من شخصا همیشه با کله خری ذاتی خودم فکر می کردم که تنها سفر کردن اسان تر است. اما واقعیت این است که خصوصا در سالهای اول که اوضاع سخت تر می گذرد داشتن یک رفیق، یک همراه، یک همسفر (و هرچه بیشتر بهتر) به نحو عجیبی به شما قدرت می دهد. دوستانی را می شناسم که سالهای اول مهاجرت ناچار به کارهای خیلی پست تن داده اند اما از آن روزها به عنوان بهترین روزهای زندگی یاد می کنند. دلیلش به طور ساده این بوده که این دو دوست از دبیرستان با هم بوده اند و با هم از ایران خارج شده اند. آنها تعریف می کنند که بعد از کار با هم ابجو می خوردیم و به مشکلاتمان می خندیدیم. توجه بفرمایید که اگر هم تنها باشید بعد از یک روز سخت می توانید ابجو بخورید اما کسی نیست که باهاش بخندید و در نتیجه بعد از خوردن ابجو بیشتر احتمال دارد که به حال خودتان گریه کنید. داشتن همراه مهم است اما نکته ی ظریف این است که دو همراه باید دقیقا به یک اندازه تصمیم به مهاجرت داشته باشند. هیچ وقت کسی را به زور تشویق به همراهی با خود نکنید. مهاجرت راه دشواری است و انکه نمی خواسته وسط راه می برد و نه تنها یاری نمی شود که باری می شود که باید روی دوشتان بکشید و یا رهایش کنید که در هردو حالت فقط ادامه مسیر را دشوارتر خواهد کرد.



چهارم :

واقعیت این است که اگر شما زبان را از 5-10 سالگی توی کشور دیگری یاد نگرفته اید زبان شما خوب نیست. نمره ی ایلتس یا تافل هم فقط حداقل توانایی های شما را در زبان انگلیسی نمایش می دهد و ربط چندانی به محاوره ی روزمره ندارد. زبان دریچه ی ارتباط شماست با دنیا. طبیعی ست که وقتی نتوانید خود را خوب بیان کنید میزان هوش و دانش و بقیه ی مهارت های شما هم به سادگی زیر سوال می رود. شما با زبان نه چندان خوب با لهجه ای غریب در محیطی رها خواهید شد که حتی یک کودک هشت ساله از شما به نحو موثرتری با محیط ارتباط برقرار می کند. هر کشوری برای خودش در این زمینه شرایط خاصی دارد. من از اروپا چیز زیادی نمی دانم. اما مثلا در انگلیس درست حرف زدن بسیار مهم است و تاکید روی گرامر درست بسیار. در استرالیا و نیوزیلند شما انواع ادمها را با لهجه های مختلفی خواهید دید که وقتی دهانشان را باز می کنند و به انگلیسی حرف می زنند حتی یک کلمه اش را به دلیل لهجه ی مخصوص انها در ابتدا نخواهید فهمید. این که شما بطور مداوم در ارتباط و فهم دیگران دچار اشکال می شوید بر روی توانایی شما برای یافتن کار، دوست یابی و حتی خرید یک بستنی هم تاثیر خواهد گذاشت. اگر برای شما درست حرف زدن؛ ارتباط انسانی، پذیرفته شدن در یک جمع به عنوان یک انسان فصیح و بلیغ مهم است به این قضیه فکر کنید.



پنجم:

این که با چه میزانی از سرمایه از ایران خارج می شوید تیغ دو لبه است. اگر با پول کمی که برای چند ماه زندگی کفاف می دهد خارج شوید احتمال موفقیت شما بالاتر از کسی است که با سرمایه ای بین 50 تا 500 هزار دلار خارج شده چون فشاری که به شما خواهد امد شما رو توی جامعه ذوب می کند و باعث می شود که از ترس بجهید بالا و برای خودتان کاری دست و پا کنید. بدترین حالت نصفه نیمه است که نه انقدر در اضطرارید که کف زمین بشورید و نه انقدر پول دارید که نگران کار و در امد نباشید. اگر سرمایه ای که خارج می کنید بالای یک- دو میلیون دلاراست، شما اساسا آدم موفقی هستید و احتمالا هرجا بروید ادم موفقی خواهید بود و پیشنهاد می کنم وقت تان را با خواندن این نوشته هدر ندهید.



ششم:

بسیار شنیده ایم که گفته اند «هرکجا باشم باشم، آسمان، فکر، زمین مال من است». واقعیت این است که زندگی شعر نیست. دنیا مرزهایی دارد و شما یک ایرانی هستید. هیچ کشور دیگری سرزمین شما و خاک شما نیست و نخواهد بود. شما می توانید در هر کشوری که بخواهید اقامت کنید، درست مثل هتلی که برای اقامت انتخاب کرده اید این هتل می تواند بسیار شیک، مرفه و اصلا هفت ستاره باشد. اما در هتل احساس خانه را نخواهید داشت. شما متعلق به خاک خودتان هستید و انجا را با همه ی بدیها، خوبی هایش می شناسید، با جرایم و جنایات وخرافاتش آشنا هستید. این ور آب شما روی زمان و مکان و فرهنگ سوار نیستید. در دراز مدت حسی شبیه عدم تعلق روی شما سوار می شود. البته عدم تعلق و چون سرو ازاد بودن خیلی هم خوب است ولی واقعیت این است که روح ادمی برای لذت بردن ازچیزها نیاز به احساس تعلق دارد. بدون حس تعلق از زیبایی، نظم و آزادی اطرافتان بهره ی چندانی نمی برید چون اینها «مال» شما نیست. تصاویر از برابر شما می گذرد، شما می بینید اما عمق حس جاری در محیط در روح تان نفوذ نمی کند و در یک کلام » حال نمی دهد». این که می بینید کسی در بهترین ساحل دنیا با بیکینی نشسته و مارگاریتا میخورد و هوس ساندویچ فری کثافته یا اتوبوس های شهر ری را می کند ادا نیست. این واقعیت مضحک روح ادم است .



هفتم:

وقتی از ایران خارج می شدم با خودم گفتم می روم؛ می بینم، می سنجم. اگر شد می مانم و اگر نه بر می گردم. فکر می کنم خیلی ها هم با همین فکر از ایران بیرون رفته اند. در واقع این فکر کمک می کند که از شدت حجم واقعه ی پیش رو بکاهید و به شکل یک تجربه ی برگشت پذیر بهش نگاه کنید چون مغز ادم از چیزهای برگشت پذیر کمتر می ترسد. واقعیت این است که مهاجرت ( از نوع ایرانی آن) پروسه ی بی بازگشتی ست. ایرانی های زیادی به کار سیاه و حتی شستن زمین هم رضایت می دهند تا برنگردند. واقعیت این است که وقتی به راه رفتن توی محیط ازاد عادت کردید برایتان زندگی در شهری که هرکه از راه رسید بتواند جلویتان را بگیرد و ارشاد کلامی تان کند سخت می شود. وقتی به قطارهای خالی که سر ساعت می رسد؛ به نظم؛ به قانون به هوای پاک و بدون پارازیت، به اینترنت پر سرعت بدون *****؛ به رانندگی خوب؛ غذای خوب، شراب خوب و لباسهای رنگی خوب عادت کردید دیگر نمی توانید روال سایق را قبول کنید. دوستان زیادی داشتم که بعد از ده سال به ایران برگشته اند و بیشتر از چند هفته دوام نیاورده اند. آنهایی هم که ماندگار شده اند برای همیشه مثل کبوتر دو برجه بین این و آن معلقند. پیش از این که مهاجرت کنید به این فکر کنید که این تصمیم برای همیشه زندگی شما را تغییر خواهد داد.
شماره کیس: 2013AS-مصاحبه :اپریل2013-هزینه ها :خیلی- دریافت ویزا آگوست 2013 .
از بخت ياري ماست شايد ، كه آنچه مي خواهيم ، يا به دست نمي آيد، يا از دست مي گريزد .
پاسخ
واقعا همیشه از نوشته های ارش عزیز لذت میبردم نثر و متن زیبا بهمراه واقعیتهای ملموس
جقدر خوشحالم که ایشون بازم مارو همراهی میکنند
آرش جان به تجربیات با ارزش شما نیاز داریم
مارو تنها نذار دوست عزیز
Case Number: 2014AS1xxx/Interview20 NOV/Embassy:Ankara/AP
کلیرJun 9/دریافت ویزا Jul 7
ورود به امریکا بار اول 2 SEP- بار دوم 8 APR
CLAERANCE 201 Days
دریافت گرین کارت 32 روز بعد از ورود به امریکا
دریافت SSN هشت روز بعد از ورود
San Jose-CA


پاسخ
تشکر کنندگان: barfi1 ، shadi79 ، حاجی واشنگتن ، rs232 ، pouya007 ، Amir.AA ، alirezanz ، jsmlz ، Pargosha
قابل توجه دوستانی که گرین کارد گرفته اند و الآن در حوالی سنفرانسیسکو به دنبال کار می گردند, اگر چنان چه در زمینه طراحی وب سایت تخصصی دارید لطفا برای من پیغام بفرستید تا برای شما وقت مصاحبه بگذارم.

شرایط استخدام به صورت تمام وقت و با بیمه و حقوق متوسط است.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
(2015-06-30 ساعت 00:24)rs232 نوشته:  قابل توجه دوستانی که گرین کارد گرفته اند و الآن در حوالی سنفرانسیسکو به دنبال کار می گردند, اگر چنان چه در زمینه طراحی وب سایت تخصصی دارید لطفا برای من پیغام بفرستید تا برای شما وقت مصاحبه بگذارم.

شرایط استخدام به صورت تمام وقت و با بیمه و حقوق متوسط است.

آقا ارادتمندم، دلمون برات تنگ شده بود پسر... Wink کجایی بابا جان...



پاسخ
تشکر کنندگان: AliReza.Sh ، rs232 ، shadi79 ، pouya007 ، alirezanz ، redbull
(2015-05-23 ساعت 21:45)rs232 نوشته:  باز هم قرعه کشی سالانه گرین کارت تمام شد و خوش شانس تر ها در این زمینه مشخص شدند. بسیاری هم که شب ها با خیال زندگی در آمریکا به بستر می رفتند با اعلام نتایج و دیدن آن پیام معروف شما انتخاب نشدید حالشان گرفته شد. البته نمی خواهم داغ شما را تازه کنم ولی واقعا حق دارید که حالتان گرفته باشد. خوب این روزنه امید هم خیلی باریک است و رسیدن به آن شانس زیادی می خواهد. من همیشه وقتی که می دیدم یک نفر دارد بر مبنای شانس و قرعه کشی برای من رویاپردازی می کند و برنامه می چپیند یک دسته ورق بازی جلوی او می گذاشتم و می گفتم که یک برگ خاص را مشخص کن و بعد از میان ورق ها آن را بیرون بکش. بعد آن بنده خدا چندین بار تلاش می کرد و به آن برگ مورد نظر نمی رسید. سپس من می گفتم که احتمال بیرون آمدن ورق مورد نظر تو حدود یک به پنجاه است. حالا آن قرعه کشی که تو داری در مورد آن برنامه چینی می کنی یک به چند است؟ بله واقعیت این است که دوستانی که برنده شده اند خیلی خوش شانس هستند و من و شما که هیچ زمانی در هیچ جایی برنده نشده ایم شانسمان ایراد خاصی ندارد و به قول معروف بهتر است به گیرنده های خود دست نزنیم.

آنهایی هم که قبول شده اند هنوز گیج هستند و نمی دانند که چه اتفاقی افتاده است و دارند با خودشان و دیگران کلنجار می روند تا بتوانند این رخداد را برای خود هضم کنند. وقتی که یک نفر در چنین قرعه کشی برنده می شود حالت های روحی عجیب و غریبی به او دست می دهد که ممکن است قبلا آن را تجربه نکرده باشد. ترکیبی از شادی و غم و نگرانی و دلشوره و گیجی و ترس او را محاصره می کنند و حتی خودش هم نمی داند که با خودش چند به چند است. این هم طبیعی است و تا زمانی که شما به آمریکا نیایید و مستقر نشود و کار پیدا نکنید و پنج سال هم از اقامت شما نگذرد این احساسات متناقض همچنان یار صمیمی شما باقی خواهند ماند. خوب واقعیت این است که ما همیشه مهاجر هستیم و بسیار کم پیش می آید که یک نفر مهاجر حتی تا آخر عمر خود هم احساسات خودش را نسبت به زادگاهش از دست بدهد. من سال دیگر دارم وارد دهمین سال اقامتم در آمریکا می شوم و با این که از زندگی خود راضی هستم ولی در پس زمینه مغزی من ایران همچنان دارد ویراژ می دهد. با این حال ما آدم هایی هستیم که در دنیای واقعی زندگی می کنیم و سر و کارمان با اعداد و ارقام است و مجبور هستیم که بر پایه منطق تصمیم بگیریم و زندگی کنیم.

حتی یک منطق چپ و چول نیمه کاره هم کافی است تا آدم بتواند به جواب این سوال برسد که آیا زندگی در ایران کار بهتری است و یا زندگی در آمریکا کار بهتری است. برای نظرخواهی و تصمیم گیری در مورد زندگی خود هم به سراغ تقی و نقی و شمسی کوره نروید. زمان استفاده از آن کوه های تجربه دیگر به سر آمده است و همه برای یافتن پاسخ های خود به سراغ گوگل می روند نه ریش سفید محله شان. اگر هم کسی شما را نصیحت می کند از روی احترام سری تکان بدهید و بگویید بله شما درست می گویید ولی بعد کار خودتان را بکنید. الآن انسان بهتر و موفق تر کسی است که حرف گوش نکند و نصیحت های صد من یک غاز دیگران را از یک گوش بشنود و از یک گوش دیگر در بدهد. خود من یکی از آدم های حرف گوش نکن روزگار هستم و هر تاریخچه روشنی که در زندگی خود دارم را هم مدیون همین حرف گوش نکردن هستم. البته استفاده کردن از تجربه دیگران بسیار خوب و مفید است ولی به شرط این که خودتان آن را ارزیابی کنید و بدانید که آیا کسی که آن تجربه را به شما می گوید مش رمضان است یا استیون هاوکینگ. ولی خوب در مجموع به خاطر وفور حرف مفت همان بهتر است که شما خودتان در مورد هر چیز تحقیق کنید و به نتیجه برسید.

اگر کسی در مورد آمدن به آمریکا از من سوال کند می گویم که حتما این شانس را امتحان کند. علت آن هم در یک سوال بسیار ساده خلاصه می شود که آیا از زندگی خود در جایی که هستید رضایت دارید که جواب آن در ایران خیر بود و در آمریکا آری است. البته به شرطی که شما یک تعریف مشخصی از رضایت داشته باشد و شرایط آن را به مرور زمان تغییر ندهید. بعضی ها مثل دروازه بان هایی هستند که در بازی فوتبال برای گل نخوردن دروازه را به دوش می گیرند و آن را با خود به اطراف می برند. در حالی که اگر شما بخواهید گل را در بازی فوتبال تعریف کنید مجبور هستید که دروازه یکسان و ثابتی داشته باشید تا بتواند معیار سنجش شما باشد. بعضی ها وقتی که در ایران هستند می گویند که اگر من یک ماشین خوب و یک خانه خوب و یک آزادی نسبی داشته باشم از زندگی خود راضی خواهم بود ولی وقتی که به آمریکا می آیند و به تمام و یا بخشی از خواسته های خود می رسند تعریف رضایت از زندگی هم برای آنها عوض می شود و می گویند که مثلا اگر دولت آمریکا به کشورهای آمریکای لاتین زور نگوید و یا مثلا مالیات کم بگیرد آن وقت من از زندگی خود راضی هستم. مشکل همان ضعف حافظه تاریخی است که در ما ایرانیان حتی به تاریخ زنگی خودمان هم قد نمی دهد تا یادمان باشد که چه وضعیتی داشته ایم و خواسته هایمان از مهاجرت چه بوده است.

برای من که در یک خانواده کم بضاعت در محله ای مثل نظام آباد بزرگ شده ام چه شانسی به غیر از آمدن به آمریکا وجود داشت تا بتواند من را به خواسته های خودم از زندگی برساند. آمریکا من را به تمام رویاهایی رساند که حتی خودم هم از فکر کردن به آنها خنده ام می گرفت. زندگی در کنار آب و داشتن قایق و ماشین و خانه خوب و حتی پیدا کردن یک همسر بسیار خوب را فقط مدیون آمدن خود به آمریکا هستم. من از اول می دانستم که از زندگی خود چه می خواهم و برای همین تکلیفم با خودم روشن بود و در جهت رسیدن به آن خواسته ها هم به آمریکا آمدم. گلاب به رویتان بقیه چیزها دیگر افاضات فدوی است. شما هم بهتر است قبل از این که اقدام به مهاجرت کنید خواسته هایتان را از زندگی خود مشخص کنید و حتی آن را در جایی بنویسید که یادتان نرود. اگر احیانا یکی از خواسته های شما فدا شدن در راه وطن و یا مثلا بسط و گسترش فرهنگ هزاران سالیانه ایرانی است حالا چه کاری است که خودتان را از مرکز آن دور کنید و به جای دیگری بروید که نشانه ای از آن فرهنگ ایرانی اصیل در آن وجود ندارد و یا مجبور باشید که برای جان دادن در راه وطن دوباره یک بلیط طیاره بخرید و پس از ساعت ها انتظار خودتان را به آنجا برسانید. یادتان نرود که آرزوی عاشق همیشه این است که در کنار معشوق خود بماند حتی اگر مجبور باشد که سخت ترین شرایط را تحمل کند. ولی اگر تصمیم گرفته اید که به آمریکا مهاجرت کنید یعنی این که شما زندگی بهتر را به بودن در وطن خود ترجیح داده اید پس سعی کنید تمرکز خود را بر روی همان چیزی بگذارید که خودتان انتخاب کرده اید.

به هر حال برای شما در هر کجای این کره خاکی که هستید آرزوی موفقیت و شادی در زندگی دارم.

من دیگه حرفی ندارم آرش جان... WinkCool

آرش موجود است... Big Grin



پاسخ
تشکر کنندگان: AliReza.Sh ، sad_sad ، oct 31 ، rs232 ، Aghaman ، alirezanz ، jsmlz
حکایت من و هاجرسرا هم بسی حکایت همان کش تنبان است که دوری را بر نمی تابد. هر چقدر هم که دیده بر گذشته خود بپوشانم باز هم گردنم به سوی آوای آشنایی بر می گردد و این را هم هیچ چرایی نیست به جز دل بستگی به آن چه که از آن گسسته ام. به قول حاج سعدی هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم.

اگر دل به هم آمیزیم و خوب بچلانیم شاید که آرام بپذیرد زیرا که من اینجا و دلم آنجا است و شما آنجا و دلتان اینجا است.

این بود فرازی چند از سخنان گهربار خواجه آرش نظام آبادی.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
خوشحالم كه باز هم مطلبي از شما مي خوانم
واقعا كه اين چنين است
به اميد بهترين هايتان
پاسخ
تشکر کنندگان: Aghaman ، mohammadg846 ، rs232
از آرش خان عزیز بیشتر از این انتظار می رفت که بعد از غیبت های مکرر طولانی، الان که که یک برق حضوری نمودند لا اقل بیشتر قلم افزایی میکردند و ما را بیشتر از قلم شیوا و شیرنشون مستفیذ می نمودند. اگرچه این انتظار را خود آرش خان ایجاد کردند چنانچه حافظه همین بچه های هاجرسرایی از قلم آرش خان نظام آبادی به یاد می آورد متن های بسی طولانی و البته سرگرم کننده و آموزنده بوده است. پس خواهشمندم اعلام حضور خود را فقط در حد یک سلام و علیک و احوالپرسی خشک خالی خلاصه نکنید زیرا که هنوز این بچه های باصفای مهاجرسرا به شما به عنوان عضوی تاثیرگذار نگاه میکند . غیبت های طولانی تنها باعث حس قریب غربت و عدم تفاهم میگردد. موفق و پاینده باشید!
CR1
پاسخ
تشکر کنندگان: Aghaman ، mohammadg846 ، Rock ، tabim4 ، حاجی واشنگتن ، rs232 ، amin_j ، MJAVADIAN ، alirezanz ، jsmlz ، Daneshjo ، آلا
آرش عزیز. واقعا نمی دونم با چه زبانی باید ازت تشکر کرد. انقدر شیوا و زیبا موارد رو بیان کردی که گویی در این مدت همه ما اونجا بودیم و دیده ایم شنیده ایم. شناختی که ما از تو پیدا کردیم عمرا اگه تو از خودت پیدا کرده باشی. Smile
امیدوارم هر روز بیشتر موفق و کمتر دلتنگ بشی. ایران هم همونه که بود. هزینه خیلی نزدیک شده به کفتار پیر و درآمد به اتیوپی. البته قیمتای ماشین خیلی پیشرفته تر از جهان اولیا شده.
خبرای جدید هم جونم برات بگه چیزی نیست جز اختلاس بازی. منتهی بسته به زورشون کمی بالا و پایین میشه.
اخبار هم چه تو رادیو چه تلویزیون هر روز حماسه جدیدی از گرونی فلان چیزها اعلام میکنه و اگر روزی همچین خبری نباشه قطعا آرامش قبل طوفانه. مثلا بنزین آزاد میشه و چون فشار روی مردم زیاد میشه به ناچار همه خوش ذوقتر شده و جوک ها جدید کرور کرور در جوامع الکی واقعی زاییده میشه.
من نیز به همراه خانم والده برنده این شانس حضور در مقدماتی کفتار شدیم و همچو بقیه دوستان اخلاصمون بیشتر شده و چشممون به دستای خدا و دعای شماست.
بیشنر بنویس برامان ای نویسنده ی مهربان
با سپاس
حسین
كيس نامبر : ***2016AS4 / خبر قبولي: ٤ مي / ارسال فرم ٢٦٠ : ١٤ مي/ كارنتي: نوامبر / مصاحبه: هفته دوم ژانویه/ كنسولگري: آنكارا تغییر به ایروان توسط خودشون/ تعداد نفرات: ٢ / سربازي مثل مرد وزارت دفاع / وضعيت : AP /  آپديت ها :14ژانویه- 20 ژانویه- 21 ژانویه نفر اصلی فقط -28 جولای آپدیت طلایی و دو خطی/ تاريخ كليرنس : 29 جولای / تاريخ گرفتن ويزا : 17 آگوست / تاريخ رسيدن به اونور آبها :2 نوامبر/ مقصد : به محض ورود به خاكشون همون بغل پياده ميشم.
پاسخ
تشکر کنندگان: Aghaman ، tabim4 ، AliReza.Sh ، شهلا 1346 ، rs232 ، oct 31 ، Interuniversal ، amin_j ، mrlzdh ، عدلی ، Daneshjo ، Mani-usa
ارش جان من تمام پستهایت را خوانده ام من میدانم برای یک مهاجر حتی اگر ارش باشد تا چند سال اول سخت هست ولی نکته اخلاقی که در تمام پستهایت است این موضوع که در هر شرایطی باید خویشتن دار ومثبت نگر بود وموضوعات ساده و گذرا را میتوان ازان لذت برد من میدانم شما هم مانند هر فرد عادی لحظات تنهایی و خلا یا بلاتکلیفی داشته اید واگر در نوشته های شما دقیق شویم گاهگاهی قابل درک است ولی مهمترین درسی که ما تازه مهاجرین میتوانیم بگیریم صبر و مقاومت و امیدی که در روند رو به رشد مهاجرت شما است به هر حال امیدوارم هر جا باشی دارای حال خوش باشی
Case 2015AS31##
Number of Persons in Case 2
Interview 08 DEC 2014
Visa Issued 29 APR 2015
پاسخ
تشکر کنندگان: r.bazargan ، rs232 ، ریحانا ، alirezanz ، kaziar ، Daneshjo
ای بابا rs232 جان شما هم بچه نظام آباد بودی؟ منم بچه همین جام . تو لاتاری 2016 برنده شدم منتظر زمان مصاحبه هستم .
شماره کیس  2016as21xx
تاریخ رویت قبولی: 15 می ‎2015‎
کنسولگری: انکارا
تعداد افراد منظور در کیس :2
ارسال فرمهای سری اول:  جولای
کارنت شدن کیس:اکتبر
مصاحبه: jan 5
دریافت ویزا: کلیرنس
کلیر : 16 می  Wink
دریافت ویزا من: 2 june
دریافت ویزای همسرم : سپتامبر
ورود به آمریکا: 2 نوامبر
دریافت گرین کارت:
جمع تقریبی هزینه‌ها: حدود 30 میلیون ناقابل
خدمت س - کارمند شرکت خصوصی کامپیوتری
همسرم کارمند دولت - کارشناس فناوری
پاسخ
تشکر کنندگان: r.bazargan ، rs232 ، tabim4 ، ریحانا ، kaziar ، Daneshjo
با سلام خدمت آرش عزیز:بنده بصورت اتفاقی با پستهای جنابعالی آشنا شدم و چون اکثر مطالب و نوشته های جنابعالی را درک ولمس کرده ام میخواستم از شما بخاطر قدرت برتر نویسندگی و ذهن خلاقتان و اندیشه مثبت و واقع نگرتان تشکرکنم و بدانید تفکرات جنابعالی در روزهای بحرانی اولیه مهاجرت چقدر ارزشمند میباشد و در هر صورت همه ما قدردان شما هستیم.
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، tabim4 ، شهلا 1346 ، Kia robani ، amin_j ، Daneshjo ، آلا
(2015-05-23 ساعت 21:45)rs232 نوشته:  باز هم قرعه کشی سالانه گرین کارت تمام شد و خوش شانس تر ها در این زمینه مشخص شدند. بسیاری هم که شب ها با خیال زندگی در آمریکا به بستر می رفتند با اعلام نتایج و دیدن آن پیام معروف شما انتخاب نشدید حالشان گرفته شد...
سلام آرش جان حسابی دلم واسه نوشته هات تنگ شده بود...
با خوندن این متن دیگه حرفی واسه گفتن باقی نمی مونه... (قربونش برم فکر کنم از تاپیک شمارش معکوس امسالمون هیچکس برنده نشد...بیشتر برنده ها تازه عضو شدن... Sad )
ممنونم ازت...
برای ما هم دعا کن تا خیلی زود به شما و دیگر دوستان عزیزمون که در بلاد کفر به سر میبرن بپیوندیم...Big Grin
امیدوارم این پیوند خوردنمون خیلی طول نکشه...(با اینکه 18 سالمه راستش احساس میکنم هدف خاصی تو زندگیم ندارم... انگار که 118 سالمه Big Grin )
2016
2017
2019
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، tabim4 ، darkmatter ، amin_j ، Amir.AA ، شوشینا ، milade ، Daneshjo
سلام آقا آرش.من بعد از مهاجرت و قرار گرفتن در شرایط بسیار سختی الان متوجه دید گاههای شما میباشم چنانچه از تجربیات خودتان برای همگی ما بنویسید در این شرایط کمک فکری عظیمی به کسانیکه همانند من نیاز به درد دل و انرژی گرفتن دارند میکنید چون متاسفانه تمامی مهاجرین قدیمی مثل شما فکر نمیکنند واکثرا فراموش کرده اند در ابتدای مهاجرت چه شرایطی داشته اند و بجای راهنمایی سعی در خرد کردن دیگران دارند.
پاسخ
تشکر کنندگان: hvac8008 ، pouya007 ، omid66
آرش جان نوشته هاتونو خوندم...من برای لوس انجلس بلیط گرفتم با همسرم....حودم زیاد با چیزایی که شنیدم با محیط لوس آنجلس ارتباط برقرار نکردم ولی همسرم میگه از اونجا شروع کنیم بعدس میریم یه جای دیگه.....نمیدونم.....نوامبر راهی هستیم.....امیدوارم همه چی خوب پیش برهSad
پاسخ
تشکر کنندگان: pouya007 ، mrlzdh ، Daneshjo




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان