دوستان خوبم
همه ما علاقه زیادی به بحث و تبادل نظر در مورد اخذ ویزا و روز مصاحبه و غیره داریم ولی همونطور که میبینید علاقه کمتری در مورد تبادل نظر در رابطه با خود آمریکا و اینکه آیا ما میتونیم در آمریکا زندگی کنیم و اینکه آیا میتونیم فرهنگ اونا رو بپذیریم و ... ، داریم. واسه همین از همه بچه هایی که الان تو آمریکا هستن و یا خواهند رفت، خواهش میکنم که تجربیات خودشون رو در اختیار ما بذارن. واسه شروع، من سایت زیر رو واستون توصیه میکنم: http://www.lifeintheusa.com
با تشکر
2009-09-08 ساعت 04:27 (آخرین تغییر در ارسال: 2009-09-08 ساعت 05:05 توسط saeedhei.)
با سلام و خسته نباشید به تمامی دوستان و مدیران ارجمند .
سخنان پرزیدنت اوباما در مراسم افطار در کاخ سفید
تالار بزرگ غذاخوری کاخ سفید .
آغاز متن
کاخ سفید
دفتر وزیر مطبوعات
اول سپتامبر 2009
سخنان پرزیدنت اوباما در مراسم افطار در کاخ سفید
تالار بزرگ غذاخوری کاخ سفید
ساعت هشت و هشت دقیقۀ عصر به وقت شرق آمریکا
رئیس جمهوری: از همه خواهش می کنم بنشینند. میزبانی از همۀ شما اینجا در کاخ سفید به خاطر بزرگداشت این فرصت ویژه برای من مایۀ خشنودی بزرگی است - رمضان کریم.
می خواهم بگویم که استقبال از چنین شمار بزرگی ازاعضای هیئت دیپلماتیک، همچنین چندین تن ازاعضای دولت من و اعضای برجستۀ کنگره، از جمله کیت الیسن و آندره کارسن، دو مسلمانی که برای نخستین بار در کنگره به خدمت اشتغال گزیده اند، عمیقا برایم موجب مباهات است. کجا هستید؟ (کف زدن حضار)
تنها از چند نفر دیگر می خواهم قدردانی کنم. ما در اینجا سناتور لوگر را در جمع خود داریم که عضوبلندپایۀ ما در کمیتۀ روابط خارجی است. دیک لوگر کجاست؟ (کف زدن حضار) نمایندۀ کنگره، جان کانیرز، رئیس کمیتۀ قضایی. (کف زدن حضار) نمایندۀ کنگره راش هولت. راش از شما سپاسگزارم (کف زدن حضار) آیا ما برای شما یک صندلی پیدا کرده ایم؟ (خنده)
هولت، نمایندۀ کنگره: من در راه رسیدن به قطار هستم.
رئیس جمهوری: پیدایتان کردم.
ما همچنین گیتس، وزیر دفاع را در اینجا همراه خود داریم (کف زدن حضار) کاتلین سیبیلیوس، وزیر بهداشت و خدمات انسانی نیز در اینجاست. (کف زدن حضار).
بیشتر از هر چیز میل دارم به بسیاری از مسلمانان آمریکایی از همۀ طبقات جامعه که در اینجا حضور دارند خوشامد بگویم. این تنها یک بخش از کوشش ما در گرامیداشت رمضان است و در تداوم یک سنت دیرینه در میزبانی افطار، اینجا در کاخ سفید، صورت می گیرد.
برای بیش از یک میلیارد مسلمان، رمضا ن هنگام پارسایی و تأملی عمیق است. رمضان زمان کمر بستن به خدمت نیازمندان و پشتیبانی از آنها است . و نیز زمانی برای خانواده و دوستان است که در گرامیداشت ایمان خود، جوامع خود و انسانیت مشترکی همۀ ما در آن سهم داریم گرد هم آیند. با چنین روحیه ای است که من ورود یکایک و همگی شما را به کاخ سفید خوشامد می گویم.
افطارامشب آیینی است که در این رمضان بر گرد میزهای آشپزخانه و مساجد در هر پنجاه ایالت در حال برگزار شدن است. همانگونه ما می دانیم، اسلام بخشی از آمریکا است و جامعۀ مسلمانان آمریکایی، مانند شهروندی فراگیرندۀ آمریکایی، دارای پویایی و گوناگونی خارق العاده است --، با خانواده هایی که قدمتشان به نسل ها باز می گردد و با مهاجران تازه، با مسلمانانی از نژادها و قومیت های بی شمار و با ریشه هایی در هر گوشه از جهان.
در واقع، یاری های مسلمانان به ایالات متحده پردامنه تر از آن است که بتوان آنها را به فهرست درآورد، زیرا مسلمانان آمریکایی سخت با بافت جوامع ما و کشور ما در هم آمیخته اند. مسلمانان آمریکایی در فعالیت های کسب و سرمایه و تفریحات، در هنرها، در ورزشها؛ در دانش پزشکی؛ موفقند. بالاتر از همه، آنها پدران و مادرانی موفق، همسایگانی خوب و شهروندانی فعالند.
بنا بر این دراین فرصت ما ماه مبارک رمضان را جشن می گیریم و نیزما این واقعیت را که مسلمانان تا چه حد - به شیوه هایی چه کوچک و چه پردامنه- به آمریکا و فرهنگ آن غنا بخشیده اند گرامی می داریم. و امشب در اینجا در این جمع، ما تنها نمونه های کوچکی از آنچه را که آنها انجام داده اند مشاهده می کنیم. بگذارید من مختصراً چند داستان را با شما در میان بگذارم.
کریم، پسر الشبه خان، وقتی که جان خود را در عراق باخت، به بزرگترین فداکاری در راه کشورش دست زد. کریم به محض این که دبیرستان را به پایان رسانید به ارتش پیوست. او نشانهای "قلب ارغوانی" و ستارۀ برنزی را از آن خود ساخت و ستایش همقطاران سربازش را بر انگیخت. " الشبه در توصیف فرزندش گفت: "او می خواست از هر راهی که می توانست کمک کند." امروز او در کنار هزاران قهرمان دیگر در گورستان آرلینگتن به خاک سپرده شده است. هلالی بر روی گورش حک شده است، همانگونه که بر گور دیگران صلیب مسیحی یا ستارۀ یهودی نقش شده است. این آمریکاییان همانگونه که در زندگی ازطریق یک تعهد مشترک به کشورشان و ارزشهایی که برای ما گرامی است با هم بودند، در مرگ نیز به هم پیوستند.
یکی از آن ارزشها آزادی انجام فرائض دینی است – حقی که در نخستین متمم قانون اساسی تضمین شده است. نشالا هرن که از موسکوگی، اوکلاهما به ما پیوسته است، در خردسالی به خاطر این حق به پا ایستاد. هنگامی که مدرسه ناحیه ای به وی گفت که نمی تواند حجاب داشته باشد، اعتراض کرد که این بخشی از دین اوست. وزارت دادگستری به پشتیبانی از وی پشتیبانی برخاست و او حق خود را برای به جا آوردن آداب دینی اش به دست آورد. او حتی برای گواهی در برابر کنگره به واشنگتن سفر کرد. سخنان او از بردباری که از بی اعتمادی بزرگتر است حکایت داشت. هنگامی که او نخستین بار رو سریش را در مدرسه به سر کرد گفت: "دیگر کودکان از من تمجید کردند."
زن جوان دیگری که در مدرسۀ خود موفق بوده است بلقیس عبدالقادر است. قد او حتی به 5.5 فوت نمی رسد - - بلقیس کجاست؟ بلقیس به پا بایستید تا ما شما را ببینیم. (خنده) من میل دارم همه بدانند – او کفش پاشنه بلند پوشیده است. قد او 5.5 فوت است. بلقیس رکورد ربکا لوبو را در بدست آوردن بیشترین امتیازات شکست، رکوردی که تا کنون هیچ بازیکن بسکتبالی در دبیرستان در تاریخ ماساچوست به دست نیاورده است. او اخیرا به یک خبرنگار گفت، "من می خواهم واقعا برای دختران مسلمان بسیاری که بخواهند به بازی بسکتبال بپردازند الهام بخش باشم. هر چیزی امکان پذیر است." بلقیس به عنوان یک دانش آموز ممتاز، و به عنوان ورزشکاری که عازم ممفیس است، نه تنها الهام بخشی برای دختران مسلمان، بلکه برای همۀ ماالهام بخش است.
البته، ما می دانیم وقتی سخن ازورزشکارانی می رود که به آمریکا الهام بخشیده اند، هرفهرستی که باشد، مردی را که بسادگی به عنوان بزرگترین شناخته می شود در بر می گیرد. با وجود آنکه محمدعلی امشب نتوانست به ما بپیوندد، تأمل بر دستاوردهای برجسته اش در مسیر رشد وی از مشت بازی بی رقیب در رینگ مشت زنی تا مردی با وقار و متانت آرام، واجد ارزش است. کسی که به تلاش در راه آنچه که مورد اعتقادش هست ادامه می دهد و این در برگیرندۀ این مفهوم است که معتقدان تمامی ادیان دارای وجوه مشترک هستند. چند سال پیش او این عقیده را با گفتن این سخن توضیح داد-"رودها، حوض ها، دریاچه ها و نهرها- آنها همه نامهای گوناگونی دارند، ولی همه در برگیرندۀ آب هستند. درست مانند ادیان،آنها در برگیرندۀ حقایقند." و این بخشی از دلایلی است که او بزرگترین است.
ادیان همه در برگیرندۀ حقایقند. در میان آن حقایق پیگیری صلح، و منزلت موجودات انسانی است. این همیشه باید اساسی را که ما بر پایۀ آن زمینۀ مشترکی می یابیم تشکیل دهد. و به همین سبب است که من از این که امشب نه تنها چنین شمار بزرگی از مسلمانان برجسته و نمایندگان هیئت دیپلماتیک، بلکه نیزمردمی از ادیان گوناگون- مسیحیان، یهودیان، هندوها – به ما پیوسته اند، بسیارخشنودم.
همراه یکدیگر، ما دارای این مسؤلیت هستیم که تعامل را بر پایۀ منافع و احترام متقابل تقویت کنیم. و این خود یکی از تعهدات بنیادی مرا به عنوان رئیس جمهوری، چه در داخل کشور و چه در خارج، تشکیل می دهد. این موضوع در آغاز جدیدی که من میان ایالات متحده و مسلمانان در سراسر جهان در جستجوی آن هستم دارای اهمیت کانونی است. و این تعهدی است که ما می توانیم آن را در این ایام مقدس تجدید کنیم.
پس ما امشب یک دین بزرگ و تعهد آن را به دادگری و پیشرفت گرامی می داریم. به بزرگداشت دستاوردهای مسلمانان آمریکا و الگوهای مثبتی که بسیاری از آنان طی زندگی خود ارائه داده اند می پردازیم. و بار دیگر خود را برای کوشش به منظور ساختن دنیایی بهتر و امیدوارتر وقف می کنیم.
پس از همه شما به خاطر صرف وقت برای این که امشب در اینجا حضور پیدا کنید سپاسگزارم. برای همه رمضانی فرخنده آرزو می کنم. فکر می کنم می توانیم ضیافت را شروع کنیم. نمی دانم صورت غذا چه چیزهایی را شامل می شود، ولی اطمینان دارم که خوب خواهد بود. (خنده) از همه بسیار سپاسگزارم. (کف زدن حضار(
من حدود سه ساله که در امریکا هستم و به نظر من ما و امریکاییها هیچگونه مشکل فرهنگی با هم نداریم. البته بستگی داره که شما در چه خانواده ای در ایران زندگی میکنید. طبیعتا اگر در خانواده ای هستید که دخترتان نمیتواند به کسی لبخند بزند بهتر است حتی فکر آمدن به امریکا را هم نکنید چون من میبینم که خانواده هایی ایرانی در اینجا هستند و دخترها و پسرهایشان بزرگ شده اند و پدر و مادرها زندگی را برایشان جهنم میکنند. ولی اینجا از نظر قانونی پدر و مادر حق ندارد به بچه بالاتر از 18 سال نظری را تحمیل کند. اینجا هم فرهنگ و نوع برخورد مردم مثل ایران بستگی به سطح اجتماعی و سوادشان دارد. مسئله ای که ممکن است در بدو ورود برایتان عجیب و غیر عادی باشد این است که امریکاییها حتما فاصله خود را از دیگران حفظ میکنند. مثلا اگر در صف شما بیش از فاصله یک دست به نفر جلویی نزدیک شوید برایشان غیر عادی است و به شما اعتراض میکنند. شما اجازه ندارید به هیچکس اعم از زن و مرد و یا بچه دست بزنید مگر اینکه از او اجازه بگیرید.اینجا زنها مثل ایران چلپ و چلوپ همدیگر را نمیبوسند و اصلا با همدیگر تماس بدنی ندارند و اگر شما فرد همجنس خودتان را ببوسید به شما شک میکنند که ... اگر زن و مردی قبلا با هم آشنایی داشته باشند در برخورد بعدی با هم روبوسی میکنند که اینکار بسیار عادی است. اگر شما با یک امریکایی صحبت میکنید اجازه ندارید که در مورد مسائل شخصی وی صحبت کنید. مثلا نمیتوانید به کسی بگویید تو چاقی یا لاغری یا فلان جایت بزرگ است. اینجا هم غیبت کردن وجود دارد ولی بسیار با احتیاط و فقط درباره مسائلی که یک جوری به شما مربوط شود. مثلا نمیتوانید بگویید دیدی فلانی فلان کار رو کرده چقدر زشت شده؟ ولی میتوانید بگویید فلانی فلان کارش من رو ناراحت کرد و من از او ناراحت یا عصبانی هستم. خلاصه نکته های ضریف زیادی وجود داره که ممکنه بعد از سالیان دراز متوجه بشید. معمولا وقتی با یک امریکایی که آشنا است برخورد میکنید رسم ادب این است که یک حرفی به او بزنید مثلا بگویید امروز هوا خیلی خوبه. یا اگر از او بپرسید که آخر هفته چکار کرده است نشانه احترام و اهمیت است. امریکاییها به اسم خیلی حساس هستند و هیچ کس را یارو مرده یا فلانی صدا نمیکنند و سعی میکنند اسم همه کسانی را که میشناسند بخاطر بسپرند. برای همین اگر با یک امریکایی چند جمله حرف بزنید اسمش را به شما میگوید و از شما میخواهد که اسمتان را بگویید. اینجا اگر وارد جایی میشوید نباید در را به امان خدا ول کنید و حتما باید در را برای نفر بعدی نگه دارید. اگر کسی برای شما در را نگه داشت حتما تشکر کنید. اینجا میتوانید از لباس و یا ظاهر کسی تعریف کنید و مثلا بگویید این کلاه خیلی قشنگ است. اگر آقا هستید و مثلا میخواهید دست خانمی را بگیرید حتما باید از او سوال کنید که اجازه دارم دست شما را بگیرم. بچه ها در اینجا اصلا لوس و ننر نیستند و همه کارها را خودشان انجام میدهند. اگر در مقابل شما یک بچه امریکایی به زمین خورد اصلا به او دست نزنید و نگاهش هم نکنید. اگر پدر و مادرش نیستند از او سوال کنید که احتیاج به کمک دارد یا نه و اگر کمک خواست او را از زمین بلند کنید. در ضمن اینجا مثل ایران آدمها به هم زل نمیزنند. اگر نگاهتان به کسی افتاد حتما لبخند بزنیدو سریع نگاهتان را برگردانید. نگاه کردن بیش از حد به یک نفر در امریکا غیر عادی و شک برانگیز است مگر اینکه دختر و پسری باشند که بخواهند با هم دوست شوند. اگر شما به خانم امریکایی زیاد نگاه کنید به شما میگوید که ببخشید من شوهر دارم یا دوست پسر دارم و یا میگویم من علاقه ای به ارتباط با شما ندارم در حالی که شما فقط از روی عادت به او نگاه کرده اید. اگر هم خانم هستید ممکن است به شما بگویند که من .... نیستم. وقتی برای خرید به فروشگاه میروید معمولا یک خط در سر صف وجود دارد که شما نباید از آن جلوتر بروید مگر اینکه فروشنده شما را صدا کند. یعنی اینکه اگر سرشان هم خلوت بود ولی مثلا جواب تلفن را میدهد شما نباید به پیشخوان او نزدیک شوید تا زمانی که شما را نگاه کند و معمولا سلام میکنند. در عابربانکها اگر کسی مشغول گرفتن پول است و شما نفر بعدی هستید رعایت فاصله حداقل دومتری را با او فراموش نکنید. اینجا شما هیچوقت نباید در خیابان راه بروید مگر اینکه پیاده رو مسدود باشد که در اینصورت بخشی از خیابان را خودشان برای عابر مهیا میکنند. اینجا در جاهایی که تابلوی توقف وجود دارد حتما باید سه ثانیه توقف کنید حتی اگر نصف شب باشد و یا هیچ ماشین دیگری نباشد. حتما از خط عابر پیاده از خیابان بگذرید. اگر رانندگی میکنید شما اجازه ندارید که به هر دلیلی به یک عابر پیاده نزدیک شوید و اگر یک عابر قصد گذر داشته باشد شما حتما باید توقف کامل کنید. خلاصه اینها چیزهاییه که ممکنه اول ورودتون کمی غیر عادی باشه ولی خیلی زود عادت میکنید.الان اگر کسی موقع حرف زدن به شانه من بزند من خودم را ناخواسته میکشم کنار در صورتی که من قبلا خودم همیشه این عادت را داشتم. امیدوارم چیزهایی که نوشتم بدردتان بخورد.
مدیر جان. مرسی. واقعیتش وقتی من وارد امریکا شدم هیچکدام از این مسائل جزئی را نمیدانستم و مدتی طول کشید تا فهمیدم چی به چیه. برای همین هم دوست دارم تجربیاتم رو بنویسم تا بلکه به دیگرانی که مثل من تازه وارد امریکا میشن کمکی کرده باشم. در رابطه با روابط دختر و پسر از اونجایی که من خودم دو سال و نیمه که مجرد زندگی میکنم و هنوز دوست دختر پیدا نکردم فکر نمیکنم که فرد مناسبی برای توضیح دادن باشم! مگر اینکه بخوای به سرنوشت من دچار بشی! ولی خوب حالا که خیلی دوست داری یه چیزهایی میگم بهرحال درسته که نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دست مردم! اول از همه اینکه تمام این سایتهای دیتینگ اینترنتی سرکاریه و جز اینکه وقت و پولتون رو هدر بدبد هیچ عایدی دیگه ای نداره. مثلا یک عکس خوشگل میبینید وقتی ملاقاتش کردید یکی مثل مادربزرگتون از آب در میاد! خلاصه اینکه وقتتون رو با این چیزها هدر ندید. دوم اینکه تسلط به زبان خیلی مهمه چون ارتباط انسانها در امریکا بیشتر از طریق کلام صورت میگیره. مثلا در ایران ممکنه توسط نگاه و یا تماس با حداقل صحبت ارتباطی میان دختر و پسر بوجود بیاد ولی در امریکا چنین چیزی تقریبا محاله. بهترین مکان برای پیدا کردن دوست پسر و یا دختر کلابهای شبانه است. پس اگر اهل کلاب رفتن و یا مشروب خوردن نیستید باز هم ول معطلید. در امریکا برعکس ایران دخترها شماره تلفنشان را به پسرها میدهند و خودشان هیچوقت زنگ نمیزنند. ولی اگر بعدا پشیمان شوند و یا با فرد دیگری دوست شده باشند به تلفن شما جواب نمیدهند. نکته ای که ممکن است برایتان عجیب باشد این است که دخترها در امریکا بسیار خجالتی هستند و اگر مست نباشند تقریبا محال است که بتوانید با آنها دوست شوید. برای همین هم کلابهای شبانه بهترین مکان برای دوست یابی است. در امریکا دو نوع روابط میان پسرها و دخترها وجود دارد. نوع اول دیتینگ است که شما بعد از توافق طرفین برای شام خوردن بیرون میروید و ممکن است پس از چند بار رفت و آمد کارتان به جاهای باریک هم بکشد. بدین طریق شما با طرف مقابلتان دوست میشوید ولی حتی اگر یکسال هم از این روابط بگذرد هیچ نوع تعهدی برای اینکه با کس دیگری نباشید در میان طرفین وجود ندارد تا اینکه روابط وارد مرحله دوم شود که اصطلاحا میگویند کامیت میکنند. یعنی دو طرف از نظر عاطفی و دیگر موارد به هم متعهد میشوند که به هم وفادار باشند. خیلی از دخترها و پسرها هستند که هیچوقت کامیت نمیکنند و اصولا دیتینگ با افراد مختلف را دوست دارند تا جایی که سنشان به بالای پنجاه برسد و کم کم به فکر کامیت باشند. جالب اینجا است که حتی از دیتینگ بچه دار هم میشوند و بچه شان را بزرگ میکنند و پدر بچه در ضمن اینکه وظایف خاصی دارد هیچ ارتباط و یا شناختی از مادر بچه ندارد. در امریکا نوع روابط دختر و پسر با ایران و یا بسیاری از کشورهای شرقی و یا آسیایی فرق میکند. اینجا مکان خوبی نیست که توضیح دهم ولی سربسته میتوانم بگویم که روابط کاملا دوطرفه است و دو طرف بطور یکسان از روابط بهره مند میشوند. و اگر مثلا مردها بخواهند به روش خودشان در ایران عمل کنند طرف عصبانی شده و میگوید برو بابا و صحنه را ترک میکند و در را هم پشت سرش میکوبد! خلاصه اینکه اینجا همه چی به آن آسانیها هم که فکر میکنی نیست. در امریکا به روابط استراتژیک زن و مرد بسیار اهمیت میدهند و حتی اگر بعد از سالهای متوالی زمانی برسد که بقول خودشان کار نکند از همدیگر جدا میشوند. در ایران خانواده های بسیاری هستند که اولویتهای بالاتری برای بقای خانواده دارند ولی در امریکا اولویت اول برای هر گونه روابط خانوادگی روابط استراتژیک است. بهتان توصیه میکنم که فیلم آنفیتفول یا بی وفا را نگاه کنید که لپ مطلب را بیان میکند. البته این قضایا در بین خانواده های ایرانی که در امریکا زندگی میکنند متفاوت است. امریکاییها هیچوقت دروغ نمیگویند و اگر مثلا زنی از فرد دیگری خوشش بیاید و حتی با او همراه شود فردا به شوهرش میگوید ولی در خانواده های ایرانی مقیم در امریکا اوضاع اسفناک است. خانمها و آقایان برای خودشان روابط دیپلماتیک خاص خودشان را دارند و شبها نقش یک زوج خوشبخت را با لبخندهای مسخره بازی میکنند و آقایان به بهانه دیدن برنامه های تلویزیونی شب را روی کاناپه میخوابند. از آنجایی که همه آنها هم میدانند که درونشان چه خبر است نمیدانم این مسائل را از چه کسی مخفی میکنند! خلاصه اگر میخواهید با یک دختر و پسر امریکایی دوست شوید باید دور دورویی و دروغ و فیلم بازی کردن را خط بکشید اگرنه حتی میتوانند در دادگاه بر علیه شما شکایت کنند. خوب مدیر جان این تقریبا همه آن چیزهایی بود که من درباره روابط دختر و پسر در امریکا میدانم. اگر متوجه چیز جدیدی شدم حتما مینویسم. امیدوارم که بدردت بخورد.
من بعد از یک ماه که از اومدنم به آمریکا میگذره تنها چیزی که میتونم بگم و خیلی برام مهمه اینه که شما اینجا با آدمهای بی عقده ای طرف هستید که زندگی کردن در کنارشون خیلی راحته.....این جماعت به حدی راحت وبدون کمپلکس هستند که تا نبینی باور نمیکنی....من شناخت نسبتا زیادی در مورد مردم آلمان دارم ولی با امریکائیها زمین تا آسمون متفاوتند..........توی آلمان آدم اعتماد به نفسش و از دست میده و چنان مودبانه بهت حالی میکنند که شهروند دست دوم هستی که اگر سالها هم اونجا زندگی کنی میدونی به اون کشور تعلق نداری و احساس غربت میکنی ولی در آمریکا فکر میکنی در مملکت خودت هستی.........باور کنید برای ما ایرانیها که مملکتمون گل و بلبله زندگی داخل وطن غربتش خیلی بیشتر از زندگی در اینجاست...............
در مورد ایرانیهائی که من اینجا باهاشون برخورد داشتم یعنی ساعتها در کنارشون بودم در جمع دوستان و آشنایان منظورمه نه کسانی که گذری توی فروشگاه از کنارشون رد شدم یا تو رستوران دیدمشون....اینجا هم مثل ایران متاسفانه هم وطنانی هستند که نمیتونی باهاشون معاشرت کنی و یک بار دیدنشون هم زیاده ولی کسانی هم که بسیار آدمهای اصیل و فهمیده ای هستند وجود دارند و این بستگی به خود فرد داره که کدوم دسته رو انتخاب کنه مگه ما زمانی که تو ایران مهمونی میرفتیم و با افراد جدیدی آشنا میشدیم از همشون خوشمون میومد یا مجبور به معاشرت باهمه بودیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟خوب اینجا هم لازم نیست از کسی که خوشمون نمیاد باهاش رفت و آمد داشته باشیم....
ولی من دوستانی رو اینجا دیدم که واقعا ایرانین و آدم از وجودشون سرشار از غرور میشه و کسانی رو هم دیدم که ...................
کلا ما چون یه قوم و قبیله ی درهمی هستیم همه چی در فرهنگمون پیدا میشه توی تهران شما تا تجریش میری چند مدل آدم میبینی که هیچ کدومشون هم ربطی به هم ندارند؟ از لبو فروش و سبزی فروش و کوپن فروش گرفته تا بقیه..............
متاسفانه اکثر ما ایرانیها با خودمون تصفیه حساب نکردیم و همیشه تو ژست و ادا اطفاریم...من دنبال دخترم که میرم داخل مدرسه مادران ایرانی از طلاهای دستشون و عینکشون و از همه جالب تر اون ژست مکش مرگ منشون از دور بهت میگه من ایرانیم ...ولی آمریکائیها خیلی راحت و بیخیال دارن با هم حرف گپ میزنن و خوش و بش میکنن....به هر روی آداب و رسومشون هر چی که هست بهتر از ماها است.. امروز توی مدرسه به دختر من یه پاکت دادند که چهار تا وسیله ی کوچیک که ازش خاطره دارن توش بذارن و ببرن سر کلاس و در موردش حرف بزنن.....و یه یادداشت بهش بود که توضیح داده بود که این وسائل میتونه از عکس میکی موسی باشه که تابستون از دیزنی لند گرفته یا یه عکس خانوادگی یا هر چیز دیگه و هدف ما از این کار اینه که بچه ها خاطرات خوبشون و به یاد بیارن و در موردش صحبت کنند ولی توی ایران پارسال که دختر من مدرسه میرفت شب تاسوعا براشون روضه خونی ترتیب داده بودند و بهشون گفته بودند هر کی برای بچه ی سه ساله ی امام حسین بیشتر گریه کنه تو جهنم نمیره در ضمن دختر من کلاس اول بود و مدرسه اش هم یه مدرسه ی غیر انتفاعی توی جردن...............
حالا من باید دیوونه باشم که دلم برای وطن تنگ بشه و دوست داشته باشم که اونجا زندگی کنم.....ما اگر دلتنگی میکنیم برای عمر رفتمونه و حسرت و بدبختی که همه ی دهه ی 50 ایهای هم سن و سال من میدونن چیا بوده............
ببخشید اگه طولانی شد گرم شدم زیادی نوشتم ولی میخواستم تقریبا یه آشنائی به کسانی که هیچ شناختی از این کشور و مردمش ندارن داده باشم که مثل خود من قبل از این که بیام فکر میکردم وای حالا دارم کجا میرم نباشند و با عزم راسختری از وطن دلبندشون دل بکنند.........نمیتونم آرزو کنم به امید روزی که ما هم توی ایران اینطوری زندگی کنیم چون تقریبا میدونم آرزوی محالیه
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
از همه دوستان و همچنین کابل سریال عزیز تشکر میکنم.
وااقعا مطالب جالب و مفیدی رو قرار دادید.
در ضمن گرچه کمی دیر ولی خوش آمد میگم به کابل سریال به سایت .
مرسی دوستان از محبتتون. نکته ای درباره ارتباط بین دختر و پسر یادم اومد که شاید بد نباشه بدونید. اگر شما احیانا حاج آقایی هستید که بنابر خیرخواهی, دلسوزی و یا هر مسئله دیگری با دختر خانم 17 ساله ای ازدواج نموده اید و برنده خوش شانس گرین کارت هم هستید بدانید که بعد از ورودتان به امریکا شما را مستقیما روانه زندان خواهند کرد. اینجا هرگونه روابط دیپلماتیک با افراد زیر 18 سال جرم محسوب میشود و هرچه شما بگویید که ورد , آیت الکرسی, قبلتم خوانده ام و دو نفر شاهد عاقل و باقل عقدمان کرده اند هیچ تاثیری در مجازات شما نخواهد داشت. از آنجا که امریکاییها در جهل کامل در مورد سنتهای دیپلماتیک چند هزار سال قبل بسر میبرند هیچ تفاوتی میان تجاوز شرعی و تجاوز غیر شرعی قائل نیستند. در امریکا برعکس ایران که دخترهای کوچک از مردها میترسند, این مردها هستند که از دخترهای کوچک میترسند زیرا بخاطر جرم سنگین هیچکس حاضر نیست با آنها روابط دیپلماتیک داشته باشد و بعضی از دختربچه ها هم که شیطان هستند همواره بدنبال تجربیاتی در این زمینه میباشند. بنابراین اگر پسری مجرد هستید قبل از هرگونه روابط دیپلماتیک باید آیدی عکس دار فرد مذکور را بررسی نموده و از تقلبی نبودن آن هم حتما مطمئن شوید زیرا آینده تان برفنا خواهد شد. در ضمن بخاطر وجود تساوی حقوق بین زن و مرد در امریکا اگر شما دختر خانم 19 ساله ای هستید و با آقا پسری 17 ساله دوستی دیپلماتیک برقرار کنید باید مدت زیادی را آب خنک نوش جان نمایید. نکته دیگری که باید بخاطر بسپارید این است که اگر شما با فردی روابط دیپلماتیک برقرار میکنید باید حتما مطمئن باشید که آن فرد مست و یا تحت تاثیر مواد مخدر نیست و با آگاهی کامل مبادرت به انجام فرامین دیپلماتیک خواهد کرد. در غیر اینصورت میتواند بر علیه شما و به جرم تجاوز به دادگاه شکایت کند. این مسئله برای مرد و زن کاملا یکسان است. چون این اطلاعات به نظرم مهم بود گفتم شاید بد نباشد که برایتان بنویسم. امیدوارم بدردتان بخورد.
2009-10-13 ساعت 18:29 (آخرین تغییر در ارسال: 2009-10-13 ساعت 18:48 توسط usa.lover.)
laili جان ، امام حسین رو خوب اومدی ها!!! مرسی
من به هم وطنهایی مثل شما افتخار میکنم که واقعی نگر هستید!!!
rs232 جان شما که کولاک کردید!!!
تو رو خدا ادامه بدید و برامون از زندگی بگید، چون متاسفانه ما هنوز تجربه زندگی کردن رو نداشتیم!!!
راستی اون چه قانونه جالبیه، گفتم چرا حاج آقاها زیاد آمریکا رو دوست ندارن
تا حالا چند بار تو وبکم چتها بهش برخوردم، همچنین سایتهای دیگه!!!
در کل ممنون جالب بود و بدرد بخور
2009-10-13 ساعت 22:40 (آخرین تغییر در ارسال: 2009-10-14 ساعت 12:02 توسط mohsen324.)
سلام. میشه در مورد روابط کاری هم توضیح بدید؟ و برای اینکه تو US شروع به کار کنم چه چیزهایی لازمه؟
----------------------------------------------
لطفاً فارسی تایپ کنید. پست های فنگلیش پاک خواهند شد.
salam , mishe dar morede ravabete kari ham kami tozih bedin? va inke bara inke to Us shoro be kar konam che chizaie lazeme?
با تشکر از همه شما و لیلی عزیز بخاطر نوشته خوبش.
راستش روابط در محیط کار خیلی پیچیده است و بستگی به نوع کار و شخصیت شما دارد. من ایران هم که بودم هیجوقت روابط صمیمی با همکارانم برقرار نمیکردم و الآن هم در امریکا همینطور هستم. البته شاید در اینجا خوب باشد که شما بیشتر در جمعشان باشید و با آنها بگو و بخند کنید ولی من ترجیح میدهم در اطاقم باشم و صحبتهایم با آنها هم اکثرا در مورد کار است. شاید یک مقدار زیادی جدی هستم و همکارانم وقتی به اطاقم میایند احساس راحتی نمیکنند و مثل عصا قورت داده ها می ایستند ولی در عوض مدیریت هم از من حساب میبرد و در مجموع کسی کاری به کارم ندارد. به نظر من اگر در امریکا کار میکنید بهتر است در مورد خودتان و زندگیتان اطلاعاتی به همکارانتان ندهید. خوشبختانه تا شما چیزی نگویید کسی هم از شما سوال نمیکند. در محیط کار اعتماد به نفس حرف اول را میزند و همه همکارانتان باید احساس کنند که شما سرتان خیلی شلوغ است. حتی اگر کاری هم ندارید و میخواهید استراحت کنید نباید هوا را نگاه کنید و یا تسبیح دور انگشتتون بچرخونید. میتونید مثلا بیاید به این سایت و نوشته ها را بخوانید و یا تایپ کنید. جالب اینجا است که حتی وقتی همکارانم از نزدیک اطاق من رد میشوند یواش حرف میزنند و سر و صدا نمیکنند در حالی که من در آن لحظه بخصوص مثلا دارم ماجرای دیتینگم رو تایپ میکنم. من حدود چهارصد نفر همکار دارم برای همین اکثر آنها را خوب نمیشناسم و فقط به هم سلام میکنیم. در مورد روابط کاری چیزی که واقعا به چشم میخورد این است که همه به هم احترام میگذارند و همه ریلکس هستند و یکدیگر را آزار نمیدهند و سعی میکنند به هم کمک کنند. البته حسود هم هستند. مثلا من دو سال پیش که اینجا استخدام شدم بخاطر نوع کارم بهم اطاق دادند در صورتی که اکثر کارمندان در میزهای پارتیشن شده مینشینند و گهگاهی اون اوایل احساس میکردم از اینکه من تازه آمده ام و اطاق گرفته ام چندان خوشحال نیستند. من در اطاقم همیشه باز است و هر کسی که بهم میگوید چرا بعضی مواقع که میخواهی پرایوسی داشته باشی در اطاقت را نمیبندی خیلی جدی میگویم که پرایوسی برای اطاق خواب است نه محل کار! ولی باز هم میگویم که افراد مختلف نوع برخوردشان با کار متفاوت است و همه هم ممکن است موفق باشند. مثلا مدیر عامل کمپانی ما که یک خانمه پارسال روز هالوین لباس جوجه پوشید اومد سر کار. همیشه هم با همه میگه و میخنده. خلاصه اینجا هرکسی هرجوری که راحته رفتار میکنه و مهم اینه که کار به موقع انجام بشه. امیدوارم تا حدی تونسته باشم وضعیت محیط کار اینجا را شرح بدهم.
rs جان واقعا ازت تشکر میکنم، من از این مطلب فقط از خودم در سر داشتم ولی حالا مطمئن شدم!
حقیقتش من عاشق کار در شرکتهای آمریکایی هستم، یعنی اولین Ideal زندگیم همینه!
وای که چقدر خوشحال شدم.مرسی
خوشبختانه من دروس مدیریت رو مطالعه و پاس کردم و این روابط رو میتونم تحلیل و اجرا کنم.بازم تشکر ولی اگه تونستید بیشتر توضیح بدید...مخصوصا درباره تایم ها و حجم کاری و امکانات.
شاید براتون سوال باشه که آمریکائیها نسبت به مسلمانها چه نظری دارند. البته در ظاهر مشکلی ندارند ولی در باطن دل خوشی ازشون ندارند. مخصوصا الان که آن مردک عرب، آنهمه سرباز آمریکایی را یکجا کشت.
اینجا یعنی در لوس آنجلس بک جای دیدنی بنام " mulhand drive " است که شبیه همون بام تهران خودمونه. یعنی یک جاده خاکی است که از آن بالا شما دید 180 درجه به لوس آنجلس دارید. از down town, valley, hollywood گرفته تا اقیانوس را میتوانید ببینید. یک فیلم ترسناک هم در رابطه با همین جاده و با همین نام هم ساخته اند (lost in the mulhand drive ). جای زیبایی است که ان شاللاه خودتون می آیید از نزدیک میبینید. ما امروز تصمیم گرفتیم بریم و آنجا را برای اولین بار ببینیم. البته من نمیدونستم که آنجا، جایی است که میشه سگ ها را آزاد گذاشت.
من از کوچکی که سگ بمن حمله کرده بود، از سگی که آزاد باشه تا حد مرگ میترسم. از دور که دیدم بعضی سگ ها آزادند، فهمیدم جریان چیه. به همراهام گفتم شما بروید و من تصمیم گرفتم تا از یک برجی که آن بالا مثل یک منبع آب درست کرده اند بالا برم تا هم همه جا را بهتر ببینم و هم اینکه نزدیک سگها نباشم. چون فکر میکردم اینا جای به کوچیکی این بالا دیگه نمیایند. ولی وقتی دیدم 3 تا سگ دوبرمن هر کدوم یک رنگ: یکی قهوهایی، یکی سیاه، یکی سیاه و سفید دارند ار پله ها بالا می آیند، فهمیدم اشتباه کردم.!!!!!!!!!!!!!!
هر سه شون هم باز بوذن یعنی بدون زنجیر یا بقول اینا " لیش" .مغزم یخ کرده بود نمیدونستم باید چکار کنم. سگ ها جلوتر تر از صاحبشون می دویدند بالا، تا اینکه جیغ زدم و گفتم من از سگ میترسم خواهش میکنم اینا را بگیرید. صاحبشون یک زن و مرد بودند. خانومه تا جیغ منو شنید دوید و اون 2 تایی که جلو بودند را زنجیر بست ولی آقاهه فقط اون یکی آخری که داشت عقبتر می آمد را نگه داشت. من ازشون تشکر کردم و کفتم الان میام پائین و میرم ولی موقع رفتن وقتی نزدیک آخری رسیدم ، آقاهه که از لهجه ام فهمیده بود خارجی ام به من گفت شما نباید از سگ های من بترسی، این سگهای من هستند که از شما که مسلمون هستی میترسند.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من که مغزم قبلا یخ کرده بود، این بار تنم هم یخ کرد!! بهش گفتم اولا من مسلمون نیستم ( چون با اون همه سگ چاره ایی جز گفتن این نداشتم). دوما شما نباید به مسلمون ها توهین کنی. اونم به من گفت اگه مسلمون نیستی چرا ناراحت شدی؟ اصلا اهل کجا هستی و... سگه هم انگار فهمیده بود من دارم با صاحبش بحث میکنم مرتب دندوناشو به من نشون میداد. اصلا نمیونم چرا نمی بستش؟ آنجا هم جای بسیار خلوتی هست. منم گفتم اگر شما من را ناراحت کنی به پلیس زنگ میزنم که دیدم خانومه به شوهرش گفت بسه و از من عذر خواست و گفت او نمی خواست شما را ناراحت کنه. او فقط از روی کنجکاوی سوال کرد. دیگه جای جر و بحث نبود و من سریع دور شدم تا قبل از اینکه یک فیلم هم به نام من بسازند!!!!!!!!!! ولی مطمئنم دیگه همچین جایی نمیرم.
لاتاری 2008
شماره پرونده: ***14
مصاحبه: روزهای پایانی ماه آگوست
دریافت ویزا: 13 روز بعد از مصاحبه