2013-03-30 ساعت 13:08
نوروز ِ من
فردایی ست
که شاید دوباره تو را ببینم...
فردایی ست
که شاید دوباره تو را ببینم...
می گذرد ...
کانال تلگرام مهاجرسرا |
---|
مطالب جالب و .........
|
2013-03-31 ساعت 01:03
اولین قانون طبیعت این است كه تو از هر چه هراس داشته باشی همان را به طرف خودت جلب می كنی.
هیجان قدرتی دارد كه جذب میكند. تو از هر چه شدیدا بترسی آن را تجربه خواهی كرد. مثلا حیوان فورا متوجه میشود كه تو از او وحشت داری. هیچكدام از این ها تصادفی اتفاق نمی افتد؛ تصادفی در عالم هستی وجود ندارد. هیجان انرژی درحركت است. وقتی تو انرژی را جا به جا می كنی انرژی ایجاد میكنی. اگر به اندازه كافی انرژی جا به جا كنی ماده به وجود می آوری. ماده انرژی متراكم است كه جا به جا شده و به آن فشار وارد شده است. فكر انرژی خالص است. هر فكری كه تو اكنون داری یا قبلا داشتی یا در آینده خواهی داشت خلاق است. انرژی حاصل از فكر هرگز نمی میرد. این انرژی از فكرتو و ذهن تو وارد عالم هستی می شود و برای ابد ادامه پیدا می كند. همه افكار به هم مربوط هستند. افكار با هم تلاقی پیدا می كنند. در مسیر اعجاب انگیزی از انرژی با هم تقاطع پیدا می كنند و نقش بدیع و زیبایی از پیچیدگی های غیر قابل باور به وجود می آورند. همان طور كه دو چیز مشابه همدیگر را جذب می كنند دو انرژی مشابه هم یكدیگر را جذب می كنند و توده ای از انرژی مشابه به وجود می آورند. بنابراین حتی افراد معمولی اگر فكرشان (دعا، امید، آرزو، رویا، ترس) به اندازه كافی قوی باشد میتوانند نتایج شگفت انگیزی را به وجود آورند. زندگی نمیتواند به هیچ طریق دیگری خودش را نشان دهد جز آن طریقی كه تو تصور میكنی خودش را نشان خواهد داد. تو با فكر كردن خلق می كنی. پس همیشه به بهترین ها فكر كن ... DV-2013
DV-2014
DV-2015
DV-2016
DV-2017
DV-2018
DV-2019
DV-2020
DV-2021--> STOPPED
DV-2022
DV-2023
DV-2024
DV-2025
مهاجرت به امریکا از طریق تحصیل - آگست ۲۰۲۲ 🎈🎈🎈 تشکر کنندگان: pr.kia ، rouzbehdarvishi ، kasrafo ، mohammad.maleki ، Tomas ، farshadsh ، mrhj50 ، لی لا
2013-03-31 ساعت 18:59
آخه من یک دخترم
مادرم یک چشم نداشت. در کودکی براثر حادثه یک چشمش را ازدست داده بود. من کلاس سوم دبستان بودم و برادرم کلاس اول. برای من آنقدر قیافه مامان عادی شده بود که در نقاشیهایم هم متوجه نقص عضو او نمیشدم و همیشه او را با دو چشم نقاشی میکردم. فقط در اتوبوس یا خیابان وقتی بچهها و مادر و پدرشان با تعجب به مامان نگاه میکردند و پدر و مادرها که سعی میکردند سوال بچه خود را به نحویکه مامان متوجه یا ناراحت نشود، جواب بدهند، متوجه این موضوع می شدم و گهگاه یادم میافتاد که مامان یک چشم ندارد. یک روز برادرم از مدرسه آمد و با دیدن مامان یکدفعه گریه کرد. مامان او را نوازش کرد و علت گریهاش را پرسید. برادرم دفتر نقاشی را نشانش داد. مامان با دیدن دفتر بغضی کرد و سعی کرد جلوی گریهاش را بگیرد. مامان دفتر را گذاشت زمین و برادرم را درآغوش گرفت و بوسید. به او گفت: فردا میرود مدرسه و با معلم نقاشی صحبت میکند. برادرم اشکهایش را پاک کرد و دوید سمت کوچه تا با دوستانش بازی کند. مامان رفت داخل آشپزخانه. خم شدم و دفتر را برداشتم. نقاشی داداش را نگاه کردم و فرق بین دختر و پسر بودن را آن زمان فهمیدم. موضوع نقاشی، کشیدن چهره اعضای خانواده بود. برادرم مامان را درحالی که دست من و برادرم را دردست داشت، کشیده بود. او یک چشم مامان را نکشیده بود و آن را به صورت یک گودال سیاه نقاشی کرده بود. معلم نقاشی دور چشم مامان با خودکار قرمز یک دایره بزرگ کشیده بود و زیر آن نمره 10 داده بود و نوشته بود که پسرم دقت کن هر آدمی دو چشم دارد. با دیدن نقاشی اشکهایم سرازیر شد. از برادرم بدم آمد. رفتم آشپزخانه و مامان را که داشت پیاز سرخ می کرد، از پشت بغل کردم. او مرا نوازش کرد. گفتم: مامان پس چرا من همیشه در نقاشیهایم شما را کامل نقاشی میکنم. گفتم: از داداش بدم میآید و گریه کردم. مامان روی زمین زانو زد و به من نگاه کرد اشکهایم را پاک کرد و گفت: عزیزم گریه نکن تو نبایستی از برادرت ناراحت بشوی او یک پسر است. پسرها واقع بینتر از دخترها هستند؛ آنها همه چیز را آنطور که هست میبینند ولی دخترها آنطورکه دوست دارند باشد، میبینند. بعد مرا بوسید و گفت: بهتر است تو هم یاد بگیری که دیگر نقاشیهایت را درست بکشی. فردای آن روز مامان و من رفتیم به مدرسه برادرم. زنگ تفریح بود. مامان رفت اتاق مدیر. خانم مدیر پس از احوالپرسی با مامان علت آمدنش را جویا شد. مامان گفت: آمدم تا معلم نقاشی کلاس اول الف را ببینم. خانم مدیر پرسید: مشکلی پیش آمده؟ مامان گفت: نه همینطوری. همه معلمهای پسرم را میشناسم جز معلم نقاشی؛آمدم که ایشان را هم ملاقات کنم. خانم مدیر مامان را بردند داخل اتاقی که معلمها نشسته بودند. خانم مدیر اشاره کرد به خانم جوان و زیبایی و گفت: ایشان معلم نقاشی پسرتان هستند. به معلم نقاشی هم گفت: ایشان مادر دانش آموز ج-ا کلاس اول الف هستند. مامان دستش را به سوی خانم نقاشی دراز کرد. معلم نقاشی که هنگام واردشدن ما درحال نوشیدن چای بود، بلند شد و سرفهای کرد و با مامان دست داد. لحظاتی مامان و خانم نقاشی به یکدیگر نگاه کردند. مامان گفت: از ملاقات شما بسیار خوشوقتم. معلم نقاشی گفت: من هم همینطور خانم. مامان با بقیه معلمهایی که میشناخت هم احوالپرسی کرد و از اینکه مزاحم وقت استراحت آنها شده بود، عذرخواهی و از همه خداحافظی کرد و خارج شدیم. معلم نقاشی دنبال مامان از اتاق خارج شد و درحالیکه صدایش می لرزید گفت: خانم من نمی دانستم ... مامان حرفش را قطع کرد و گفت: خواهش میکنم خانم بفرمایید چایتان سرد می شود. معلم نقاشی یک قدم نزدیکتر آمد و خواست چیزی بگوید که مامان گفت: فکر می کنم نمره 10 برای واقع بینی یک کودک خیلی کم است. اینطور نیست؟ معلم نقاشی گفت: بله حق با شماست. خانم نقاشی بازهم دستش را دراز کرد و این بار با دودست دستهای مامان را فشار داد. مامان از خانم مدیر هم خداحافظی کرد. آن روز عصر برادرم خندان درحالیکه داخل راهروی خانه لیلی میکرد، آمد و تا مامان را دید دفتر نقاشی را بازکرد و نمرهاش را نشان داد. معلم نقاشی روی نمره قبلی خط کشیده بود و نمره 20 جایش نوشته بود. داداش خیلی خوشحال بود و گفت: خانم گفت دفترت را بده فکر کنم دیروز اشتباه کردم بعد هم 20 داد. مامان هم لبخندی زد و او را بوسید و گفت: بله نقاشی پسر من عالیه! و طوری که داداش متوجه نشود به من چشمک زد و گفت: مگه نه؟ من هم گفتم: آره خیلی خوب کشیده، اما صدایم لرزید و نتوانستم جلوی گریهام را بگیرم.داداشم گفت: چرا گریه میکنی؟ گفتم آخه من یه دخترم. DV-2013
DV-2014
DV-2015
DV-2016
DV-2017
DV-2018
DV-2019
DV-2020
DV-2021--> STOPPED
DV-2022
DV-2023
DV-2024
DV-2025
مهاجرت به امریکا از طریق تحصیل - آگست ۲۰۲۲ 🎈🎈🎈 تشکر کنندگان: kasrafo ، soheilbadami ، mohammad.maleki ، Tomas ، hamedrouhi ، یزدانمهر ، milad_aae ، farshadsh ، لی لا ، Soap McTavish ، mdtrmd ، soruosh
2013-04-01 ساعت 06:03
هنر تندرست ماندن
اثری از: دکتر دراتسیو وارلا اگر نمیخواهید بیمار شوید؛ احساساتتان را بیان کنید. هیجانات و احساساتی که سرکوب یا پنهان شده باشند به بیماریهایی نظیر ورم معده، زخم معده، کمر درد و درد ستون فقرات منجر میشوند. سرکوبی احساسات به مرور زمان حتی میتواند به سرطان هم بیانجامد. در آن زمان است که ما به سراغ یک محرم میرویم و رازها و خطاهای خود را با او در میان میگذاریم! گفتگو، صحبت کردن، کلمات وسیله درمانی قدرتمندی هستند. اگر نمیخواهید بیمار شوید؛ تصمیمگیری کنید. افراد دو دل و مردد دچار دلهره و اضطراب هستند. دو دلی و بیتصمیمی باعث میشود که مشکلات و نگرانیها روی هم انباشته شوند. تاریخ انسان بر اساس تصمیمگیریها ساخته شده است. تصمیمگیری دقیقاً به معنی چشمپوشی آگاهانه از بعضی مزایا و ارزشها برای به دست آوردن بعضی دیگر است. افراد مردد در معرض بیماریهای معدی، دردهای عصبی و مشکلات پوستی قرار دارند. اگر نمیخواهید بیمار شوید؛ به دنبال راه حلها باشید. افراد منفی، مشکلات را بزرگ میکنند و راه حلها را نمییابند. آنها غم و غصه، شایعه و بدبینی را ترجیح میدهند. روشن کردن یک کبریت بهتر از تاسف خوردن از تاریکی است. زنبور، موجود کوچکی است اما یکی از شیرینترین چیزهای جهان را تولید میکند. ما همانی هستیم که میاندیشیم. افکار منفی باعث تولید انرژی منفی میشوند که آنها نیز به نوبه خود تبدیل به بیماری میگردند. اگر نمیخواهید بیمار شوید؛ در زندگی اهل تظاهر نباشید. کسی که واقعیت را پنهان نگاه میدارد، تظاهر میکند و همیشه میخواهد راحت و خوب و کامل به نظر دیگران برسد، در واقع بار سنگینی را بر دوش خود قرار میدهد. مثل یک مجسمه برنزی با پایههای گِلی. هیچ چیز برای سلامتی بدتر از نقاب به چهره داشتن و زندگی کردن با تظاهر نیست. این گونه افراد زرق و برق زیاد و ریشه و مایه اندکی دارند و مقصد آنها داروخانه، بیمارستان و درد است. اگر نمیخواهید بیمار شوید؛ واقعیتها را بپذیرید. سرباز زدن از پذیرش واقعیتها و عدم اتکاء به نفس، ما را از خودمان بیگانه میسازد. هسته اصلی یک زندگی سالم، یکی بودن و رو راست بودن با خود است. کسانی که این را نمیپذیرند، حسود، مقلد، مخرب و رقابت طلب میشوند. پذیرفتن انتقادها، کاری عاقلانه و ابزار درمانی خوبی است. اگر نمیخواهید بیمار شوید؛ اعتماد کنید. کسانی که به دیگران اعتماد ندارند نمیتوانند ارتباط خوبی با دیگران برقرار کنند و نمیتوانند رابطه پایدار و عمیقی با دیگران به وجود آورند. آنها معنی دوستی واقعی را درک نمیکنند. بیاعتمادی باعث کاهش ایمان فرد میگردد.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند تشکر کنندگان: amir82 ، mohammad.maleki ، Tomas ، reyhaneh_h ، farshadsh ، لی لا ، mdtrmd ، kasrafo
2013-04-03 ساعت 14:53
نحوه تکلم انسانها بیانگر نحوه تفکر آنهاست.
مثبت بیندیشیم و مثبت بگوییم تا انرژی مثبت خود را به دیگران منتقل کنیم. بگوییم... ازاینکه وقتتون رو در اختیارم گذاشتید ممنون “”"”"”"”"”" نگوییم ببخشید مزاحمتون شدم طول میکشه تا یاد بگیری “”"”"”"”"”"”" نگوییم هیچ وقت یاد نمیگیری مسئله دارم “”"”"”"”"” نگوییم مشکل دارم مسئله رو خودم حل میکنم “”"”"”"”"”"”" نگوییم مسئله به تو ربطی نداره شاد و پر انرژی باشید “”"”"”"”"”" نگوییم خسته نباشید این کار را بعدا انجام میدهم “”"”"”"”"” نگوییم دچار یاس شدم صد در صد خواهد شد “”"”"”"”"”" نگوییم ای کاش میشد ان شا الله حتما موفق میشوی “”"”"”"”"”" نگوییم ان شا الله موفق میشوی عالی هستم “”"”"”"”"”"”" نگوییم خوب هستم DV-2013
DV-2014
DV-2015
DV-2016
DV-2017
DV-2018
DV-2019
DV-2020
DV-2021--> STOPPED
DV-2022
DV-2023
DV-2024
DV-2025
مهاجرت به امریکا از طریق تحصیل - آگست ۲۰۲۲ 🎈🎈🎈
2013-04-06 ساعت 12:12
جالب !
براساس نتايج نظرسنجی که توسط « موسسه نظرسنجی ملی» آمريکا انجام شده است حدود ۲۵ درصد مردم اين کشور به باراک اوباما به عنوان يک دجال ( ضد مسيح ) مشکوک هستند، بيش از يک سوم معتقدند که موضوع گرمايش زمين يک دروغ بزرگ است و بيش از نيمی از پاسخ دهندگان می گويند که يک اقليت صاحب قدرت در سطح دنيا در فکر برقراری نظم نوينی در جهان است. اين موسسه نظرسنجی برخی از سئوالات خود در مورد باور مردم عادی به نظريه های توطئه را با عبارت های بسيار دهان پرکن و جذابی توصيف کرده بود که مسلما دانشگاهيان و آموزگاران اين کشور را به تعجب و حتی تاسف واخواهد داشت. نتايج اين نظر سنجی نشان داد که حداقل ۱۳ درصد از پاسخ دهندگان معتقدند که باراک اوباما دجال است و حدود ۱۳ درصد ديگر مشکوک هستند. در مقابل ۷۳ درصد از پاسخ دهندگان با قاطعيت اعلام کردند که به نظر آنها باراک اوباما دجال نيست. اين نظر سنجی همچنين نشان داد که ۳۷ درصد از مردم آمريکا معتقدند که گرمايش زمين يک دروغ بزرگ است، ۱۲ درصد در اين مورد اطمينان خاطر نداشتند و در مقابل ۵۱ درصد با نظر اکثريت جامعه علمی جهان موافقند که مسئله گرمايش زمين دروغ نيست. روزنامه « گاردين» می افزايد که حداقل اين نظرسنجی نشان داده که برخی مفروضات ابلهانه ای که توسط برگزار کنندگان اين نظرسنجی به سئوال گذاشته شده اند به شکل قاطعی توسط اکثريت پاسخ دهندگان رد شده اند. حدود ۲۸ درصد از پاسخ دهندگان به اين فرضيه توطئه معتقد هستند که يک اقليت صاحب قدرت و امتياز در سطح دنيا از طريق رژيم های خودکامه در فکر برقرار نظم نوينی در جهان است. حدود ۲۵ درصد در مورد چنين فرضيه ای مطمئن نبودند و فقط ۴۶ درصد از پاسخ دهندگان گفته اند که چنين فرضيه ای حقيقت ندارد. به عنوان مثال فقط هفت درصد از پاسخ دهندگان گفته اند که سفر انسان به فضا ساختگی است. و يا فقط چهار درصد واقعا قبول دارند که موجودات فضايی با درآوردن خود به شکل انسان جهان ما را در کنترل خود گرفته اند. در يک مورد تقريبا مضحک ديگر از سئوالات اين نظرسنجی معلوم شد که فقط پنج درصد از پاسخ دهندگان معتقدند که « پل مک آرتنی» عضو گروه موسيقی بيتلها در سال ۱۹۶۶ در يک تصادف اتومبيل کشته شده و اين گروه پس از آن سال برای تداوم کار خود از يک بدل استفاده می کرده است. همچنين فقط ۲۲ درصد از پاسخ دهندگان گفته اند که دولت آمريکا از وقوع حمله تروريستی يازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ آگاه بود و اجازه داد که اين حمله اتفاق بيافتد. به نوشته روزنامه « گاردين» هدف از انجام اين نظرسنجی که در آن موضوعات بسيار بحث برانگيز در قالب سئوالهای نسبتا مضحک مطرح شده بود اين است که نشان دهد ديدگاههای سياسی تا چه حد روی پذيرش فرضيه های توطئه آميز و يا مضحک و غيرعلمی توسط افراد تاثير می گذارد. اين نظرسنجی نشان داد که اختلاف شديد احزاب سياسی آمريکا و رقابت های گروهی آنها که طی چند سال اخير تصميم گيری و پيشرفت امور سياسی را مختل کرده است تا چه حد به رشد فرضيه هايی نظير وجود موجودات فضايی در زمين و خودهراسی های ديگر در اين کشور دامن زده است.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
2013-04-06 ساعت 12:33
سوزه احتمالی فیلم بعدی اسپیلبرگ
در یک قدمی مرگ، داستان زنی که پیشمرگ هیتلر بود هر بار که غذای هیتلر را میچشید میتوانست لحظه مرگ وی باشد. ولی مارگو ولک زنده ماند تا داستان زندگی خود را بازگو کند. وی که مدت دو سال پیشمرگ هیتلر بود اکنون ۹۵ ساله است و در مصاحبهای با مجله آلمانی «اشپیگل» میگوید که سراسر زندگی خود را در دلهره و هراس گذرانده است. مارگو ولک یکی از پانزده زن جوانی بود که در سالهای جنگ جهانی دوم مجبور بودند غذای هیتلر را قبل از آن که رهبر آلمان نازی به آن لب بزند بچشند تا محافظان وی مطمئن شوند که غذاها مسموم نیست. وی در سال ۱۹۴۱ زمانی که بیست و چهار ساله بود از شهر برلین که به طور دائم بمباران میشد گریخت و به روستای محل سکونت والدین همسرش رفت که در مناطق شرقی پروس و لهستان فعلی واقع شده بود. روستایی سرسبز و آرام و شاید بهترین نقطه برای گریختن از آتش جنگ. ولی این روستا فقط سه کیلومتر با مقر سرفرماندهی ارتش آلمان در جبهه شرقی فاصله داشت. مارگو ولک در بخشی از مصاحبه خود با مجله «اشپیگل» میگوید: شهردار این روستای کوچک یک نازی کهنهکار بود و به محض این که وارد روستا شدم ماموران اساس به منزل ما آمده و من را با خود بردند. این مصاحبه در آپارتمانی در شهر برلین انجام شده است، همان آپارتمانی که خانم ولک در آن متولد شده است. در خلال این مصاحبه طولانی وی مقداری کیک میخورد و زیر لب میگوید: «خوشمزه است.» خانم ولک پس از پایان جنگ و رهایی یافتن از چنگ ماموران آلمان نازی دوباره به لذت بردن از غذا عادت کرده، ولی برای وی این تغییر کار سادهای نبود. ماموران محافظ هیتلر وی و سایر زنان جوان را به مقر فرماندهی ارتش آلمان در جبهه شرقی منتقل کردند، جایی که هیتلر بخشی از روزهای زندگی خود را برای هدایت نبرد میگذراند. غذای هیتلر در آشپزخانه ویژهای تهیه و پخته میشد و کارکنان آشپزخانه قبل از انتقال غذا به میز هیتلر آن را روی میز بزرگی میچیدند تا توسط این زنان جوان امتحان شود. خانم ولک میگوید: « غذاها همیشه میوهجات و سبزیهای گوناگون همراه با رشته و سسهای خوشمزه و نایاب را شامل میشد. از گوشت خبری نبود، چون هیتلر گیاهخوار بود. غذاها همه خوشمزه بودند، ولی ما نمیتوانستیم از خوردنشان لذت ببریم.» مجله «اشپیگل» میافزاید که در آن سالها شایعاتی وجود داشت حاکی از آن که متفقین قصد دارند هیتلر را مسموم کنند. به همین دلیل پس از امتحان کردن غذاها توسط این زنان جوان ماموران محافظ هیتلر غذاها را به محل کار و نهارخوری وی منتقل میکردند. مارگو ولک فقط در روزهایی که هیتلر در این مقر فرماندهی بود مجبور بود چنین وظیفهای را انجام دهد. وی میگوید در تمام مدت دو سال و نیم که به این کار مشغول بوده حتی یک بار هم هیتلر را ندیده است. وی میافزاید که در آن شرایط هیچ چاره دیگری نداشت و نمیتوانست فرار کند. منزل وی در برلین در اثر بمباران خراب شده بود، همسر وی به جبهه جنگ رفته بود و حدود دو سال بود که از او هیچ خبری نبود. بنابراین تنها جایی که میتوانست بماند در روستای زادگاه همسرش و زندگی با والدین او بود. به گفته وی، پس از سوء قصد نافرجام به جان هیتلر که در بیستم ژوییه ۱۹۴۴ روی داد محافظت از هیتلر تشدید شد و از آن زمان به بعد زنانی که غذای هیتلر را امتحان میکردند دیگر حق نداشتند در منازل خود زندگی کنند. همه آنها را به گفته وی «مثل یک گله حیوان در یک مدرسه نیمه مخروبه در حوالی آن محل سکنا دادند». یک شب افسران اساس به اتاق محل زندگی وی رفته و به وی تجاوز میکنند. وی در زمان تجاوز و حتی روزهای بعد از آن هیچ امکانی برای اعتراض نداشت. او تاکید میکند که هر کسی که این داستان را میشنود باید درک کند که این حادثه و تاثیرات آن بر زندگی وی تا چه حد مهم بوده است. در روزهایی که واحدهای ارتش سرخ به این بخش از خاک آلمان نزدیک میشدند یک ستوان ارتش آلمان به وی کمک کرد تا از آن نقطه بگریزد و با قطار خود را به شهر برلین برساند. وی سالها بعد همان ستوان سابق ارتش آلمان را میبیند و او به خانم ولک میگوید که سربازان شوروی پس از تسخیر آن مقر نظامی تمام زنان جوان دیگر را که جزء گروه پیشمرگهای هیتلر بودند، اعدام کردند. در برلین یک پزشک وی را نجات داد و در منزل خود به وی پناه داد. حتی هنگام بازرسی ماموران که به دنبال افراد فراری بودند به آنها دروغ گفت و به این ترتیب مارگو ولک توانست از آخرین هفتههای پر آشوب جنگ جان سالم به در ببرد. مارگو ولک مدت سی و چهار سال با همسر جدید خود زندگی خوبی را گذراند. او هنوز هم پس از این همه سال روحیه بسیار خوب و شادی دارد و میگوید راز بقای وی این بوده که همه چیز را سهل گرفته است. او چندی پیش همزمان با نود و پنجمین سالگرد تولد خود تصمیم گرفت در مورد تجارب آن سالها صحبت کند و اتفاقات آن دوره را بازگو کند. وی آن دوره را بدترین سالهای عمر خود میداند و وقتی که حکایت خود را به پایان میبرد میگوید: «اون هیتلر مرد خبیث و منزجرکنندهای بود، یک خوک کثیف!»
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
2013-04-07 ساعت 11:25
به این عکس نگاه کنید و خود را محک بزنید!
این یک تست ساده شخصیت است که البته مبنای علمی مشخصی ندارد.ابتدا به این عکس نگاه کنید: اگر چشم شما بلافاصله بعد از دیدن این تصویر، بیشتر میتواند چهره انسان را ببیند، شما فرد آرام و لطیفی هستید ولی اگر چشم شما روی تصویر گرگ متمرکز میشود، شما فردی با یک زندگی پر تنش و استرس هستید.
2013-04-07 ساعت 17:01
به جای این جملات، این جملات را به کار ببرید!
واژه های ما تاثیر بسیاری روی افکار و اعمال ما دارند. مثلا وقتی جمله منفی همچون «یادم نرود قبض را پرداخت کنم.» در واقع ذهن به بار منفی جمله می چسبد و شما فراموش می کنید قبض را پرداخت کنید. اما اگر در عوض بگویید: «یادم باشد قبض را پرداخت کنم» مطمئنا خاطرتان خواهد ماند. همیشه در ذهن خود هم با واژه های مثبت با خود حرف بزنید. آیا می دانید تک تک کلمات و جملاتی که در زندگی روزانه خود استفاده می کنید تا چه اندازه روی روحیه و رفتار شما تاثیر دارد؟ آیا تاکنون به زبان خود توجه کرده اید؟ نه فقط زبان گفتاری که بلکه تفکرات درونی و مکالماتی که با خودتان دارید، توجه کرده اید؟ زبان یکی از مهم ترین و تاثیرگذارترین ابزار برای کنترل حالت های روحی در برابر خود و دیگران است. این مکالمات و تفکرات ما هستند که روز ما را می سازند و مسلما همه ما روز شاد و پر انرژی را به روز پر استرس و خسته کننده ترجیح می دهیم. همچون مسایل دیگر، نخستین مرحله برای کنترل زبان، آگاهی است؛ بسیاری از مردم به نحوه صحبت کردن – درونی و با دیگران – آگاه نیستند. توجه کنید که آیا مثبت یا منفی صحبت می کنید. آیا واقعا به نوع بیان خود و تاکید خود روی جملات مختلف آگاهی دارید؟ شناخت اصول زبان شناسی به زمان نیاز دارد. خیلی از مردم هستند که بدون آگاهی از جملاتی استفاده می کنند که بار منفی زیادی دارند و وقتی شما منفی فکر کنید چه می شود؟ معلوم است. افکار منفی به رفتارهای منفی منجر می شود. در آخر هم موجب ایجاد مشکلات و ناراحتی در زندگی می شود. با خفه کردن این افکار منفی در نطفه، می توانیم بسیاری از دردها و ناراحتی را از زندگی خود دور کنیم. در ادامه 7 جمله منفی را ذکر کرده ایم که باید از دایره لغات ذهن خود دور بریزید و در ادامه آن 7 جمله ای را مطرح کرده ایم که با تکرار آنها در زندگی، موفقیت های زیادی نصیبتان خواهد شد. جملاتی که باید از آنها اجتناب کرد 1. نمی توانم ... «نتوانستن» کلمه ای تضعیف کننده است که بین شما و اهدافتان فاصله زیادی ایجاد می کند. تاثیر این کلمه تا این حد است که شما پیش از آغاز اهداف خود، شکست می خورید. افراد عاقل و موفق اعتقاد دارند اصولا جمله ای به نام «نمی توانم» وجود ندارد. باید همیشه به خوبی ها فکر کنید و به دنبال راهی برای رسیدن به اهداف خود باشید. به خود فرصت امتحان بدهید. برای این کار باید این جمله را کاملا و برای همیشه از دهان خود بیندازید. 2. سعی می کنم آیا تاکنون برای بلند شدن «سعی» کرده اید؟ اکنون امتحان کنید. آیا می شود؟ مسلما نه! وقتی می گوییم «سعی خود را خواهم کرد» در اصل اعتراف می کنیم آماده انجام این کار نیستیم. به قول یودا در فیلم جنگ ستارگان: یک کار را انجام دهید یا ندهید. تلاش می کنم هیچ معنایی ندارد. 3. کاش مجبور نبودم ... این جمله نوعی ناله و شکایت هم هست. عموما مردم دوست ندارند به غرغرهای افراد گوش کنند و انجام دادن آن چندان صورت خوشی ندارد. اگر چیزی را دوست ندارید، شرایط را عوض کنید. سعی کنید همیشه با لبخند زندگی خود را پیش ببرید. 4. من باید ... کلمه «باید» به طور ذاتی بار منفی دارد. «باید» به معنای از دست دادن است: از دست دادن موقعیت همیشه به دستاوردهای مثبت منجر نمی شود. این کلمه نوعی انتقاد و سرزنش است و بهتر است از مکالمات روزانه خود آن را دور بریزید. به جای اینکه به طور مدام به خود یادآوری کنید چه کارهایی را «باید» انجام دهید روی مسایلی تمرکز کنید که اوضاع را بهتر می کنند. 5. من نیاز دارم ... هر چند وقت یکبار جار می زنید برای انجام کار خود به چیزی نیاز دارید اما در واقع به آنها نیازی ندارید؟ کلمه «نیاز» نوعی وابستگی غیر سالم ایجاد می کند. دفعه بعد که این کلمه از دهان شما خارج شد، دوباره به آن فکر کنید و ببینید آیا واقعا به آن چیزی که فکر می کنید نیاز دارید؟ اگر ندارید، این تفکر منفی را از ذهن خود بیرون کنید. 6. احوالپرسی منفی همچون «بد نیستم» یا «بدتر از این این نمی شود» این جملات را خیلی می شنویم. بسیاری از مردم بدون اینکه تاثیر این جملات را بدانند، از آنها در جواب احوالپرسی ها استفاده می کنند. در نتیجه استفاده این جملات نیز احساس منفی پیدا می کنند. چرا از واژه های مثبت استفاده نمی کنید. یا حداقل صادق باشید: وقتی خوب نیستید لازم نیست بگویید: عالی هستم! یا از این بهتر نمی شود. 7. هرگز واژه «هرگز» محدودیت های فوری در زندگی شما ایجاد می کند. استفاده از این واژه باعث از بین بردن فرصت ها در زندگی می شود. این واژه ذهن را محدود می کند و نمی توان راهکارهای مناسب را پیدا کرد. از همین لحظه تصمیم بگیرید هرگز از «هرگز» استفاده نکنید. جملاتی که بهتر است در زندگی زیاد استفاده کنید 1. بله! ریچارد برنسون که کارآفرین موفقی است می گوید یکی از کلیدهای موفقیت او استفاده آگاهانه و مکرر از واژه «بله» بوده است. دفعه بعد که خواستید نه بگویید، سعی کنید به جای آن بله بگویید. این واژه شما را وارد دنیای تازه ای از انتخاب ها و امکانات می کند و به ناگه متوجه می شوید زندگی بسیار سرگرم کننده تر و شادتر از قبل شده است. 2. من خوش شانس / شکرگزار هستم ثابت شده شکرگزاری و تشکر باعث کمرنگ شدن نشانه های افسردگی و ناراحتی می شود. قبل از خوابیدن سعی کنید دست کم 3 چیزی را یادآوری کنید که باعث شکرگزاری شما شده اند. به خوش شانس بودن خود اعتقاد داشته باشید و برای آن سپاسگزار باشید. به جای فکر و خیال های پوچ و بی ارزش و ترس های بیهوده، با فکرهای مثبت به رختخواب بروید و آسوده بخوابید تا صبح خوبی هم داشته باشید. 3. من می توانم این جمله بهترین جایگزین برای «سعی خواهم کرد» است. به جای جمله «سعی خواهم کرد» همیشه از فعل توانستن و «من می توانم» استفاده کنید و معجزه آن را به عینه ببینید. وقتی می گویید «من می توانم» در واقع به خود این امید را می دهید که هدف های شما قابل دسترسی هستند. اینکه واقعا به اهداف خود برسید یا نه اهمیت ندارد – مهم این است بر ای محقق کردن آن همه تلاش خود را کرده اید. 4. چه می شود اگر ...؟ این عبارت نیز بهترین جایگزین برای «هرگز» یا «غیرممکن» است. به جای محدود کردن خود، از این عبارت استفاده کنید و امکان رخ دادن مسایل مورد نظر را بالا ببرید. این جمله به شما برای پیدا کردن راهکار مناسب شجاعت می دهد. هنگامی که احساس ناامیدی داشتید با خود بپرسید چه می شود اگر ...؟ و می بینید راهکار مناسب به ذهنتان خطور خواهد کرد. 5. احوالپرسی مثبت همچون «من خوبم» وقتی کسی احوالتان را جویا می شود به جای استفاده از عبارت های منفی همچون «بد نیستم» یا «از این بدتر نمی شوم» به او بگویید «خوبم. ممنون». وقتی روز خوبی نداشته اید نیز بهتر صادق باشید و بگویید: «روز خوبی نداشته ام اما مطمئن هستم فردا بهتر خواهم بود.» 6. عبارت های مثبت همچون «یادم باشد ... » واژه های ما تاثیر بسیاری روی افکار و اعمال ما دارند. مثلا وقتی جمله منفی همچون «یادم نرود قبض را پرداخت کنم.» در واقع ذهن به بار منفی جمله می چسبد و شما فراموش می کنید قبض را پرداخت کنید. اما اگر در عوض بگویید: «یادم باشد قبض را پرداخت کنم» مطمئنا خاطرتان خواهد ماند. همیشه در ذهن خود هم با واژه های مثبت با خود حرف بزنید.واژه های ما تاثیر بسیاری روی افکار و اعمال ما دارند. مثلا وقتی جمله منفی همچون «یادم نرود قبض را پرداخت کنم.» در واقع ذهن به بار منفی جمله می چسبد و شما فراموش می کنید قبض را پرداخت کنید. اما اگر در عوض بگویید: «یادم باشد قبض را پرداخت کنم» مطمئنا خاطرتان خواهد ماند. همیشه در ذهن خود هم با واژه های مثبت با خود حرف بزنید. 7. از این بدتر هم می توانست باشد هرگاه در شرایط ناگوار و غیرقابل تحملی گرفتار شدید سعی کنید ذهن خود را با فکر کردن به اوضاع بدتر پرت کنید. این راهکار باعث کاهش درد و ناراحتی شما می شود. وقتی به اوضاع بدتر از آنچه گرفتار آن هستیم فکر می کنیم، ناراحتی ما از اوضاع پیش رو به طور محسوسی کاهش پیدا می کند.
2013-04-09 ساعت 22:17
DV-2013
DV-2014
DV-2015
DV-2016
DV-2017
DV-2018
DV-2019
DV-2020
DV-2021--> STOPPED
DV-2022
DV-2023
DV-2024
DV-2025
مهاجرت به امریکا از طریق تحصیل - آگست ۲۰۲۲ 🎈🎈🎈 تشکر کنندگان: hadi-sh ، amir82 ، soheilbadami ، لی لا ، Tomas ، nora ، rouzbehdarvishi
2013-04-10 ساعت 11:59
عکس چیه؟!
عکس هفته "لایف" . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تشکر کنندگان: لی لا ، Batman ، Tomas ، rouzbehdarvishi ، خانه
2013-04-10 ساعت 18:50
من اول فکر کردم دو تا تمشکه! یجوریم شد دیدم چشم مگسه :d
2013-04-13 ساعت 05:10
یک نرمافزار ردیابی فاش کرد
ماجرای لپتاپ سرقتی از لندن تا تهران دنياي اقتصاد- انتشار خبر سر در آوردن لپتاپ سرقتی یک کاربر در لندن از ایران و ردیابی این دستگاه از طریق نرمافزار ضددزدی نصب شده روی آن و اتفاقات و حواشی پس از آن، بحث داغ یکی دو روز اخیر در فضای اینترنت شده است. قضیه از این قرار است که آیپد و مکبوک یک انیماتور ساکن لندن در روز ۴ فوریه سال جاري ميلادي (۱۶ بهمن ۱۳۹۱) به سرقت رفت و پس از گذشت یک ماه بیخبری به کمک وجود اپلیکیشن Hidden در تهران یافت شد. اپلیکیشن ضد دزدی Hidden که ۱۵ دلار قیمت دارد نه تنها قادر به رهگیری دقیق موقعیت جغرافیایی دستگاه است، بلکه میتواند فعالیتهای کاربر لپتاپ را نیز نمایش دهد و از طریق دوربین داخلی از وی به هنگام استفاده از لپتاپ عکس بگیرد. همین ویژگی نرمافزاری سرقت HIDDEN باعث شد صاحب اصلی مکبوک،به آدرس دقیق صاحب فعلی لپتاپ خود که مشخص نیست چطور لپتاپ به او رسیده دست یابد. او همچنین میتواند عکسهایی از او و فعالیتهایش هم دریافت کند و در فضای وب در وب سایتی با نام «لپتاپ در تهران» منتشر کند و مشغول گزارش دهی از اطلاعات دریافتی از لپتاپ خود شود. عکسهایی که دلتورته در اینترنت از صاحب فعلی لپتاپ خود منتشر کرده است، زن جوانی را در خانهای در تهران نشان میدهد که روبهروی لپتاپ یادشده نشسته و با آن مشغول کار روزمره است یا موسیقی گوش میدهد. آیا انتشار عکسهای خصوصی مجاز است؟ اگر چه مشخص نیست لپتاپ چگونه از تهران سر در آورده است یا اینکه اصلا کاربر فعلی لپتاپ از سرقتی بودن آن مطلع است یا خیر، اما آنچه مسلم است انتشار عکسهای خصوصی از زندگی کسی است که حتی به نظر نمیرسد دزد لپتاپ بوده باشد و از نحوه دسترسی وی به لپتاپ خبری در دست نیست کار اخلاقی به حساب نمي آيد! این موضوع که گویای نقض حریم شخصی این کاربر است در فضای وب منتقدان بسیاری داشته است. برخی از کاربران در سایتهای تکنولوژی چون گیزمودو، سی نت و دیلی تلگراف که این خبر را منتشر کردهاند به صاحب لپتاپ انتقاد کردهاند که شاید صاحب فعلی لپتاپ به حجاب معتقد باشد و این کار ورود و سرک کشیدن به حریم شخصی اوست و شاید همین انتقادها باعث شد که صاحب اصلی لپتاپ وبلاگ خود را از دسترس عموم خارج کند. مالک واقعی لپتاپ کیست؟ بحثهای دیگر درگرفته بر سر ماجرای پیدا شدن لپتاپ دزدی بحث بر سر مالکیت است. از یک سو تعدادی از کاربران اینترنت که شاهد انتشار عکسهای صاحب فعلی لپتاپ در سایتها بودهاند، اعلام کردهاند، مطمئن هستند این زن و دیگرانی که در تصاویر دیده میشوند صرفا «آدمهای بیگناه» هستند آنها احتمالا خریدار دستگاهی بودند که مشخص نیست در کدام کشور به فروش رفته است. در همین حال قطعا بعید به نظر میرسد شخصی با علم به دزدی بودن لپتاپ آن را خریداری کرده باشد. سوالات دیگری نظیر اینکه این لپتاپ چگونه از ایران سر در آورده است یا اینکه اصلا چگونه ميتوان از سرقتی بودن یا نبودن لپتاپ کارکردهای که خریداری ميکنیم اطمینان حاصل کرد نیز مطرح شده است. در این باره مهدی بکایی، مدیرعامل شرکت سیب گستران پارسیان (اپل ایران) در این باره به «دنیای اقتصاد» اعلام کرده است: ممکن است این لپتاپ به هر طریقی وارد ایران شده باشد. اما احتمال قوی این است که لپتاپ در فروشگاهی در لندن به کاربر ایرانی فروخته شده باشد یا اینکه با واسطه به ایران منتقل شده باشد.در هر حال خرید و فروش اولیه لپتاپ سرقتی در لندن و خارج از ایران صورت گرفته است.وی در مورد شیوه ردیابی لپتاپ سرقتی هم گفت: در حال حاضر نرمافزارهای ردیابی گوناگونی با قیمتهای گوناگون در بازار موجودند که از این طریق تا حدودی ميتوان لپتاپ سرقتی را ردیابی کرد. اما این نرمافزارها قطعا موفق نبودهاند. وی گفت: به همین دلیل در ایران اکثرا ردیابی لپتاپها از طریق ثبت و اعلام شماره سریال و... صورت میگیرد که در برخی از موارد روشی کارآمد است. این کارشناس همچنین در پاسخ به این سوال که چگونه میتوان از سرقتی بودن یا نبودن کالایی که قصد خرید آن را داریم مطلع شویم گفت: این کار سختی است و نمیتوان به طور قطع گفت کالایی سرقتی است یا خیر! آخرين خبر از لپ تاپ دزديده شده حاكي از آن است كه دختر صاحب فعلي با صاحب قبلي آن تماس گرفته و خواستار پس دادن آن شده است. در همين حال صاحب انگليسي لپتاپ نيز ضمن عذرخواهي بابت انتشار عكسهاي وي، لپ تاپ را به خود وي هديه داده و عكس هاي او را نيز از روي سايتش برداشته است.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند تشکر کنندگان: kami k ، amir82 ، rouzbehdarvishi ، Soap McTavish ، el333 ، اسمان ابی ، kasrafo
2013-04-13 ساعت 12:16
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-04-13 ساعت 12:17 توسط erfanslash.)
یک مقایسه جالب!
حتی باکتری ها نیز تمایلی به مصرف فست فود ندارند! تشکر کنندگان: rouzbehdarvishi ، hamedrouhi ، Soap McTavish ، soruosh
|