ارسالها: 35
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ببينيد بستگي به شرايط هر كسي داره من خودم با خانواده 2 ماه رفتم كاليفرنيا و برگشتم و از اين به بعد هم مجبورم هر 6 ماه برم و برگردم تا گرين كارتو از دست نديم و خدايشش ايران خيلي راحتر از اونجا زندگي ميكنم و اصلا نميخوام شرايط اينجارو بزارم برم جايي كه مشخص نيست كه بتونيم موفق بشيم يا نه البته من شرايط خودمو گفتم با دو تا بچه و 42 سال سن مسلما براي مجردها و جوونترها شرايط اونجا خيلي بهتره
شماره کیس: 2010AS00025XXX
تاریخ دریافت نامه قبول--2009-30JUNE
کنسولگری:آنکارا
تاریخ ارسال فرمهای سری اول:2009-05-JULY
تاریخ کارنت شدن کیس:jun-15-2010
تاریخ دریافت نامه دوم:1aug
تاریخ مصاحبه:2010-25-aug
تاریخ دریافت کلیرنس:13sep
تاريخ دريافت ويزا 17sep
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2011-07-19 ساعت 21:15
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-07-19 ساعت 21:32 توسط rs232.)
باز هم من آمدم! حالا بیایید موضوع را از این زاویه نگاه کنیم که همه ما از هر کاری که می کنیم ممکن است یک روزی پشیمان شویم. ولی فراموش نکنید که مشق نانوشته هیچگاه غلط املایی ندارد. مهاجرت یک کار بزرگ در زندگی است و شاید به اندازه ازدواج یا رفتن به دانشگاه اهمیت داشته باشد و زندگی انسان را تغییر دهد. وقتی که شما صبح کله سحر راه می افتید تا با دوستانتان به قله یک کوه بروید ممکن است وقتی که در نیمه راه خسته می شوید و یا به مخاطراتی برخورد می کنید پشیمان شوید و به خودتان بگویید که آخر این چه کاری است که من کردم و اگر نیامده بودم الآن در رختخواب گرم و نرم خودم خوابیده بودم و هفت پادشاه را خواب می دیدم و مثلا الآن مچ پایم هم پیچ نخورده بود. ممکن است همه ما دوست داشته باشیم که همیشه در آغوش گرم خانواده بمانیم و بخوریم و بخوابیم و همه هم قربان و صدقه ما بروند و هیچ وقت هم به مشکلی برخورد نکنیم. ولی ما تمام مخاطرات رفتن به کوه را می پذیریم تا حتی یک مدت کوتاه بودن در بالای آن قله را تجربه کنیم و در آن نفس بکشیم. به نظر من اگر یک نفر مهاجرت کند و حتی بنا به دلایلی نتواند بماند و برگردد نه تنها هیچ چیزی از دست نداده است بلکه کوله باری از تجربه های جدید کسب کرده است. واقعیت این است که همه ما یک روز پدر و مادر و عزیزان خودمان را از دست خواهیم داد و این واقعه چه ما در کنارشان باشیم و چه نباشیم روی خواهد داد و برایمان به یک اندازه سخت خواهد بود. ولی روایت زندگی طوری است که ما نمی توانیم تمام مدت به آنها بچسبیم و اگر چنین کاری را بکنیم موقعیت های زندگی مستقل خودمان را از دست خواهیم داد. از طرف دیگر قبول شدن در لاتاری گرین کارت مثل این است که به شما بگویند که شما بر حسب قرعه کشی در کنکور رشته پزشکی دانشگاه ملی قبول شده اید و از فردا می توانید بروید سر کلاس. شما خیلی خوشحال می شوید چون از فردا همه به شما می گویند آقای دکتر و یا خانم دکتر ولی پذیرفته شدن در رشته پزشکی به این معنی نیست که شما دکتر شده اید و تا آن زمان که دکتر شوید باید سالها سختی بکشید و پدرتان در بیاید تا آن کتاب های قطور را بخوانید و امتحان دهید. بسیاری از دانشجوهای پزشکی در همان سال های اول پشیمان می شوند و می گویند که ای کاش یک رشته ساده تری را انتخاب کرده بودند و چهارساله فارق التحصیل می شدند. مهاجرت هم چنین وضعیتی دارد و بسیاری از ما در همان سال های اولیه از کار خودمان پشیمان می شویم زیرا سختی های مهاجرت تنها یک حرف مجازی نیست بلکه بسیار واقعی و ملموس است و سالها طول می کشد تا شما به نتایج مطلوب خودتان برسید. البته ناگفته نماند که همه آدم ها هم شرایط مهاجرت را ندارند و هر کسی خودش باید سبک و سنگین کند و ببیند که آیا می تواند دست به این کار بزرگ بزند یا خیر مخصوصا اگر پای بچه در میان باشد میزان ریسک پذیری آدم در تصمیم گیری هایش به شدت پایین می آید.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 23
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Dec 2010
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
no sacrifice no victory
لازم نیست دلایل خوشحالیتون واسه دیگران معقول به نظر برسه چون قراره شما خوشحال باشید نه دیگران!
«مردان بزرگ مانند عقاب هستند و آشیانه خود را روی قله بلند تنهائی میسازند.»
ارسالها: 358
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
31
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-07-20 ساعت 00:13
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-07-20 ساعت 00:14 توسط wushu kung fu.)
در باب دوست عزیزم جناب آقای بابک عرض کنم که ایشون سال های زیادی توی ایران بودن و در ایران احساس راحتی میکنه چون خیلی از کار ها رو پشت سر گذاشته و برای خودش الان کسی شده و دیگه نیازی نداره که بره و از نو شروع کنه مگر که خیلی جرعت داشته باشه !
به نظر من مهاجرت هیچ گونه شرایط سنی نداره بلکه فقط زمانی باید مهاجرت کرد که میخوای تازه حرکت کنی بری و واسه خودت کسی بشی !
یعنی موقعی که نه کار داری نه زن نه بچه و زمانی که میخوای تازه شروع کنی برای دست یافتن به همشون .
اون موقع بهترین زمان مهاجرت و هیچ گونه وابستگی به سن شما نداره !
یه تصمیم یه هدف یا شکست یا پیروزی .... در جاده ی موفقیت دور زدن ممنوع
ارسالها: 22
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jun 2011
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
من خودم اساسا روحیه صد در صد شرقی و مقیدی دارم و کاملا هم می دونم که اگه برم با مشکلات خیلی زیادی روبرو میشم. ولی دلیل من رسیدن به خوشبختی و موفقیت و غیره نیست بلکه چیزی است که ابرازش به مرگ من و بسته شدن ای سایت خواهد انجامید.....
و برای همین از حالا عزا گرفته ام چون هیچ چیز فرهنگ غرب رو دوست ندارم.
ارسالها: 12
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2010
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
همیشه وقتی عزیزی را از دست می دهیم, با خود می گوییم, "ای کاش یک دل سیر می دیدم اش" , "ای کاش سفر نمی رفتم و کنارش می ماندم" ای کاش...
ما بیشتر از این نمی توانیم از وجود پدر و مادر خود لذت ببریم. ما هیچ وقت نمی توانیم یک دل سیر مادرمان را ببینیم. چون ما محکوم به این محدودیت تنانه هستیم. امروز من , در کنار مادرم زندگی می کنم. هر صبح مادرم را می بینم که با نان بربری تازه از در حیاط وارد می شود. صبحانه را آماده می کند. با او گپ نمی زنم, نه اینکه با او قهر باشم, نمی دانم چه بگویم, نمی دانم چگونه از وجودش لذت ببرم.
عصرها با چای سبز می شینیم و تلوزون تماشا می کنیم. نمی دانم چه کنم, سرم را روی زانو اش بگذارم و او هم دست مهربان اش را روی سرم بگذارد. چون کودکی ها, دست اش مانند نسیمی از گندمزارهای موی ام عبور می کند. این نهایت لذت است, ولی دگر خجالت می کشم, آخر برای خود مردی شده ام. چه غرور بی جایی!
این خود خواهی من است که شما را مجبور به خواندن این هذیان های غبار گرفته کنم. راست اش من دوست دارم بروم غرب برای ادامه تحصیل و کسب تجربه های جدید. پس از پایان تحصیلات ام حتمن برمی گردم. تا باز همو چای سبز و نوازش های مادرم.
ارسالها: 169
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2010
رتبه:
10
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
با اجازه دوستان و سروران عزیز
من هنوز به امریکا نرفتم ولی به دلیل موقعیت کاری و تحصیلی خیلی به سفرهای خارج از ایران رفتم و طعم غربت و دوری و دلتنگی را چشیدم
دوستان توضیحات خیلی خوبی دادند و بنده فقط یک نکته را اضافه میکنم اگر در ایران احساس رضایت نسبی از زندگی براتون فراهم هست شاید مهاجرت براتون خیلی سخت باشه .همه ما ها برای انجام هر عملی نیاز به انگیزه کافی داریم خیلی ها در ایران هر کاری که کردند موفق نبودند ولی با یک مهاجرت به قله های موفقیت دست پیدا کردند و خیلی ها هم بر عکس .
شرایط ما هست که موقعیت ما را تعریف میکنه . اگر پیامبر از مکه به مدینه هجرت نمیکردند هیچ وقت در هدف خود موفق نمیشدند .خیلی از بزرگان هم برای کسانی که طرز فکر ، نگرش و عقایدشون با زمان و مکانی که در اون زندگی میکنند هم خوانی نداره مهاجرت را پیشنهاد کردند
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش / / / باید برون کشیدن از این ورطه رخت خویش
ای همسفران باری اگر هست ببندید / / / این ملک اقامت گه ما رهگذران نیست
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
سلام
یادم میاد که دوستی داشت از همسرش جدا میشد و مجبور به پرداخت 80 میلیون مهریه! اخوی اش گفت عیب نداره فکر کن 1 مرسدس داشتی افتاده تو دره ! (البته بدون بیمه!)
منظورم به ریسک هست. همونطور که ارش گفتن مهاجرت هم مثل خیلی از وجوه دیگر زندگی و کاری هست
پر ریسک و ریسک ان با افزایش پایداری در مبدا افزوده میشه. اما بازده این ریسک میتونه + یا - منفی باشه.
هر کس وارد هر بازی که میشه (چه ازدواج چه مهاجرت و ...) از اول باید چشمی هم به بازده های منفی داشته باشه تا سر خوردگی کمتری بیاد سراغش. باید اونقدر جون داشته باشی (شرایط) که بتونی حتی چند بار از صفر شروع کنی اگر لازم شد. حالا ماها چند درصدمون اینطوریم مشخص نیست.
از طرف دیگه فکر میکنم انحراف از جایی شروع میشه که ما گرین کارد یا امثالهم رو معادل خوشبختی قرارش میدیم و برای تحقق خوشبختی تن به خیلی از پیچیده گیها و چالشها میدیم حال اینکه خوشبختی شاید ساختار خیلی ساده تری داشته باشه به اندازه 1 کتلت خوردن دست جمعی کف چمن پارک !
من هم به درد شهرزاد مبتلا شدم همیشه در ریسک همیشه ناراضی !
خداوند عقلی به من و پول خوبی به همه تان بدهد. امین
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 45
موضوعها: 5
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه:
3
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
هر کسی اگر یک لحظه از رفتن پشیمون شد بیاد ابر مشکلات ایران بیفته تا پشمون نشه
ارسالها: 445
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2011
رتبه:
28
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-08-05 ساعت 17:22
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-08-06 ساعت 17:26 توسط ابی22.)
من هم هنوز نرفتم آمریکا ..... ولی فکر نمی کنم برم و پشیمون بشم و اگه یه روزی دلم ذره ای تنگ شد میشینم یه گوشه و سیاوش گوش میدم و به یاد گذشته های نسبتا سخت .....
( توی خونمون به ما میگن فراری ... توی غربت دم به دم انگشت نگاری .... دیگه حتی صاحب اون خونه نیستیم ...............
( ای پرنده مهاجر سفرت سلامت اما ... به کجا میری عزیزم قفست تموم دنیا .... روی شاخه های دوری چه خوشی داره صبوری .....
--------
هر چند هم اگر سخت شد اهمیت نمی دهم .
--------------
در کل کسی که برای مهاجرت برنامه ریزی کرده نباید از رفتنش پشیمون بشه ... حالا دلتنگی به جای خود ....
مثل یکی از دوستامون که تو مهاجرسرا گفته بود طوری برنامه ریزی کنید که مشکلات پیشبینی نشده را بتوانید پشت سر بگذارید .... .
------------
موفقیت های بزرگ لازمه اراده ی قوی هستند.!
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
گرچه الآن شرایط اقتصادی بدی در امریکا وجود دارد ولی بهترین زمان است برای اینکه آدم احساس پشیمانی نکند چون هر خبری که از دیار یار می رسد نشان از آراستگی گل و بلبل و چمن دارد و دیگر جایی را برای پشیمانی باقی نمی گذارد. حالا فقط کافی است که یک زمانی مقداری از فشار وارده بر خرخره را شل کنند تا فیل همه ما به یاد هندوستان بیفتد! مثلا الآن که می شنویم همه خانواده دسته جمعی برای پیک نیک رفتند کنار رودخانه جاده چالوس زیاد حسرت نمی خوریم چون به دنبالش می گویند که چه گیرهایی به آنها داده شد و چطوری از دماغشان در آمد. ولی اگر بگویند که رفتیم آنجا و خوشحالی کردیم و آب بازی کردیم و خیلی به همه ما خوش گذشت آن زمان است که آرزو می کنیم ای کاش ما هم آنجا و در کنار آنها بودیم.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
واقعا امان از این سینوس که همه جا با ادمها هست تو مدرسه تو دانشگاه تو وطن تو مهاجرت . ولی گه این دامنه نبود شاید زندگی 1 نواخت ادم رو خسته میکرد و خلاصه در به در دنبال سینوس ! میگشتیم.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند