حدود پنج ماه دیگر می توانم برای سیتیزن شیپی خودم اقدام کنم. در حال حاضر تنها چیزی که در این مورد برایم مهم است این است که این اقدام در برنامه پنج ساله اول من وجود دارد و من دارم بر طبق برنامه ای که از قبل تهیه کرده ام پیش می روم. ممکن است دلایل و انگیزه های دیگری جایگزین دوره زمانی شده باشد که من این برنامه را تهیه کرده ام ولی آن چیزی که من را در اجرای آن استوار نگه می دارد این است که من به این برنامه ای که تهیه کرده ام اعتماد کامل دارم و خودم را موظف می دانم که بر طبق آن عمل کنم. حتما در داستانهای زمان کودکی خود شنیده اید که مثلا یک نفر می خواهد وارد چاه عمیقی شود تا شاهزاده ای که توسط یک دیو بدجنس زندانی شده است را نجات دهد. قبل از این که قهرمان داستان وارد چاه شود طنابی را به دور کمرش می بندد و به دوستش می گوید که طناب را بگیر و من را به ته چاه بفرست ولی به من قول بده که هر چقدر که من داد و بیداد کردم و یا به تو التماس کردم که من را بالا بکش تو هیچ توجهی نکن و همچنان طناب را شل کن تا من پایین تر بروم. علت این حرف قهرمان داستان این است که او می داند اگر در شرایط نامساعد قرار بگیرد دیگر مغزش درست کار نخواهد کرد و فقط به این فکر خواهد کرد که از وضعیت بد فرار کند و خودش را از درد برهاند. من هم قبل از آمدن به امریکا یک برنامه سه ماهه تهیه کردم که بر طبق آن خودم را موظف کردم که در هر شرایطی سه ماه را در امریکا بمانم تا گرین کارتم را بگیرم و کارهای اولیه مربوط به امور مهاجرت را انجام دهم. تهیه برنامه پنج ساله برای گرفتن پاسپورت امریکایی را در آن زمان مشروط کرده بودم به پیدا کردن کار و ارزیابی های اولیه در طول زمان سه ماهه ای که در امریکا حضور دارم.
وقتی که در امریکا کار پیدا کردم و متوجه شدم که توانایی ماندن در امریکا برای من وجود دارد برنامه پنج ساله اول را تهیه کردم و خودم را موظف کردم که دقیقا بر طبق برنامه پیش بروم و در نهایت پاسپورت امریکایی خودم را بگیرم. بر طبق این برنامه در پایان دوره پنج ساله اول و بر مبنای ارزیابی شرایط و تجارب کسب شده در طول این مدت باید برای دوره پنج ساله بعدی خود برنامه ریزی مناسبی انجام شود. در حال حاضر تا پایان این دوره زمانی تکلیف من کاملا مشخص است و می دانم که دارم چکار می کنم ولی هر چقدر که به پایان این دوره نزدیک تر می شوم فرصت من نیز برای تهیه برنامه پنجساله دوم کوتاه تر می شود. بدترین حالت ممکن برای من این است که در پایان این دوره هنوز برنامه جدیدی را تصویب نکرده باشم و دچار سردگمی و بلاتکلیفی در زندگی شوم. تهیه برنامه پنج ساله اول بسیار ساده بود زیرا هدف و اولویت اول این برنامه برای گرفتن سیتیزن شیپی مشخص شده بود. ولی در برنامه پنج ساله دوم اهداف چندگانه ای وجود دارد که هر کدام از آنها می تواند بر دیگری تاثیر بگذارد و من باید طوری برنامه ریزی کنم که لااقل بتوانم تا حدودی به بخشی از آن اهداف دست پیدا کنم. حتی اگر بخواهم برنامه پنج ساله دوم را فقط بر مبنای دو هدف اصلی "تشکیل خانواده" و "رفاه در زندگی" تنظیم کنم به چالش های اساسی بر خواهم خورد که تاکنون نتوانسته ام به نتیجه ای قطعی در مورد آنها برسم. یکی از مهمترین این چالش ها در مورد اهداف برنامه بعدی من بحث داغ ماندن و یا برگشتن به ایران است که شما دوستان عزیز تا حدودی به آن آشنا هستید.
بر طبق آن چیزی که من تا کنون از زندگی کردن در امریکا فهمیده ام برای برنامه ریزی آینده همه چیز به اولویت بندی آن دو هدف اصلی مذکور بستگی دارد.
1- اگر اولویت اول برنامه ریزی من تشکیل زندگی خانوادگی باشد, گزینه مناسب برای رسیدن به این هدف برگشتن به ایران و زندگی کردن در محیطی است که من با فرهنگ و جامعه آن آشنایی کامل دارم. در جامعه ایران برای من نحوه ارتباط زن و شوهر و نوع روابط خانوادگی و حتی نوع ارتباط آنها با فرزندان کاملا تعریف شده و آشنا است و من می توانم در آن جامعه شانس خودم را برای داشتن یک خانواده مناسب امتحان کنم زیرا مهارت های اجتماعی من در جامعه ایران به عنوان یک شهروند عادی قابل قبول است. ولی مهارت ها و دانش اجتماعی من در امریکا طوری نیست که من بتوانم از عهده تشکیل خانواده به آن طریقی که فرا گرفته ام بر بیایم. نوع روابط زن و شوهر و ارتباط میان فرزند و والدین در امریکا بسیار متفاوت است و حتی اگر فرض کنیم که بسیار بهتر و پیشرفته تر از ایران باشد باز هم خارج از توانایی و محدوده دانش و مهارت های من است و من نمی توانم در امریکا یک زندگی خانوادگی تشکیل دهم که احساس رضایت را در من و یا در طرف مقابل من ایجاد کند مگر این که بیست سال دیگر صبر کنم تا بلکه بتوانم مهارت ها و آمادگی های لازم را در این محیط کسب کنم که در این صورت نیز باید خودم را برای برنامه ریزی برای دنیای بعدی آماده کنم. در اینجا من نمی خواهم وارد جزئیات در مورد عدم هماهنگی تعاریف خانوادگی با آموزه های فرهنگی خودمان بشوم ولی امیدوارم که در طول نوشته های این وبلاگ تا حدودی به آن موارد اشاره کرده باشم و شما به آن آگاه باشید. البته رفاه در زندگی نیز در ایران به عنوان اولویت دوم قابل دسترسی است و همچون دیگر مردمی که در ایران زندگی می کنند می شود بر مشکلات غلبه کرد و امورات روزانه را گذراند ولی...
2- اگر اولویت اول برنامه پنجساله دوم را رفاه در زندگی بدانیم بدون شک گزینه ماندن در امریکا بهترین انتخاب ممکن خواهد بود. زندگی راحت و بدون دغدغه, مسکن راحت و خوب, ماشین مناسب, درآمد رضایت بخش و امنیت های اجتماعی از جمله چیزهایی هستند که در امریکا لااقل برای من به سادگی به دست می آیند. البته مشکلاتی هم در اینجا هست ولی نوع مشکلاتی که در امریکا وجود دارد در مقایسه با مشکلات فراوان زندگی در ایران ناچیز است و اگر منصفانه به آن نگاه کنیم می شود گفت که رفاه و سطح زندگی در امریکا با زندگی در ایران قابل مقایسه نیست. رفاه در زندگی فقط میزان درآمد و کسب پول نیست بلکه مجموعه ای است از قوانین و حقوق شهروندی و حقوق و امکاناتی که برای زندگی کردن شما به عنوان یک انسان قائل می شوند. از ترافیک و خدمات عمومی گرفته تا قوانین محیط کار و یا حتی تسهیلاتی که در زمان کهنسالی و بازنشستگی برای یک نفر منظور می شود وضعیت امریکا به مراتب از سطح قابل قبول تری نسبت به ایران قرار دارد. حتی اگر عرف جامعه امریکا مهاجران را به صورت شهروند درجه دو نگاه کند, دولت امریکا قوانین یکسانی را منظور کرده است که از حقوق شهروندی مهاجران به صورت یکسان حمایت می کند. به عنوان مثال اگر من اقلیت مذهبی و یا قومی و نژادی در امریکا باشم هیچ محدودیتی در رسیدن من به مدارج و پست های مختلف وجود ندارد و هیچ کسی اجازه ندارد که به خاطر مهاجر بودن, من را از رسیدن به یک شغل مناسب محروم کند. در حالی که در ایران حتی اگر شما تهرانی باشید و مذهبی هم باشید باز هم ممکن است شهروند درجه دو و یا درجه سه به حساب بیایید و به حقوق شما به صورت یکسان با شهروندان درجه یک رسیدگی نشود چه برسد به اینکه از قوم و یا مذهب دیگری از مردم ایران باشید که در این صورت اصلا از رده بندی شهروندی ساقط می شوید.
اما پیچیدگی برنامه ریزی پنج ساله دوم من در اینجا است که هدف شماره یک و هدف شماره دو به یکدیگر وابسته هستند و اگر هدف ثانوی به عنوان اولویت دوم فاصله زیادی با اولویت اول داشته باشد می تواند وضعیت آن را خدشه دار کند.
به عنوان مثال اگر در ایران یک زندگی خانوادگی بسیار خوب تشکیل دهم ولی رفاه اجتماعی من افتضاح باشد طبیعی است که در وضعیت خانوادگی من که اولویت اول است تاثیر مخربی می گذارد و رضایت از زندگی را در من از بین می برد. خوب من زمانی که در ایران بودم همیشه اعصابم از رانندگی و یا بودن در محیط کار و یا مکان های عمومی خرد می شد و این به همراه مشکلات متعدد مالی تاثیر بدی بر نوع روابط خانوادگی من می گذاشت. ولی به هرحال زندگی خانوادگی تا حدودی موفق بود و روابط تعریف شده ای وجود داشت که به دوام خانواده تا حدودی کمک می کرد.
حالت دیگر این است که مثلا اگر من در امریکا از رفاه مالی و اجتماعی خوبی برخوردار باشم ولی زندگی خانوادگی من به عنوان اولویت دوم فاصله زیادی با سطح اولویت اول من داشته باشد, میزان رضایت من از زندگی به کمترین سطح خود نزول خواهد کرد و حتی باعث تخریب اولویت اول برنامه زندگی من خواهد شد. به عنوان مثال فرض کنید که در امریکا فرزند شما به نوعی تربیت شود که مطابق با ارزش های اجتماعی شما نیست و یا نوع روابط همسر شما با دیگران مطابق معیارهای خانوادگی شما نباشد. البته در ایران هم مشکلات این چنینی وجود دارد و حتی ممکن است فرزند یک نفر معتاد و یا خلاف کار از آب در بیاید و یا همسر یک نفر به صورت مخفی به او خیانت کند ولی محدوده عملکرد والدین و یا زن و شوهر در ایران گسترده تر است در حالی که در امریکا یک زن و یا شوهر به سادگی می تواند شب به خانه نیاید و فردا هم وسایلش را جمع کند و بگوید که من عاشق یک نفر دیگر شده ام و برود به دنبال کارش. یا اینکه دختر شما می تواند پس از برگشتن از یک مهمانی دست یک نره خر را بگیرد و شب بیاورد به اطاق خودش و شما ممکن است برای اینکه دخترتان برای همیشه از خانه شما نرود و شرایط بدتری برای او به وجود نیاید مجبور شوید آن چیزهایی که با ارزشهای شما هماهنگ نیست را تحمل کنید. اگر هم که کار نامعقولی از شما سر بزند باید شب را در گوشه زندان بگذرانید و بعد با گفتن غلط کردم آزاد شوید.
البته همه این چیزهایی که من می گویم احتمالات و بررسی خوبی ها و بدی ها و دیدن جوانب هر تصمیم گیری است اگرنه بسیاری از مردم ما در ایران و یا در امریکا زندگی می کنند که هم زندگی مالی و رفاه خوبی دارند و هم از زندگی خانوادگی خوبی لذت می برند. آن چیزی که من می گویم فقط بررسی احتمالات بر اساس چیزهایی است که من در این مدت دیده ام و تجربه کرده ام و همین چیزها است که چالش هایی را برای برنامه ریزی پنج ساله بعدی در پیش روی من قرار می دهد.
وقتی که در امریکا کار پیدا کردم و متوجه شدم که توانایی ماندن در امریکا برای من وجود دارد برنامه پنج ساله اول را تهیه کردم و خودم را موظف کردم که دقیقا بر طبق برنامه پیش بروم و در نهایت پاسپورت امریکایی خودم را بگیرم. بر طبق این برنامه در پایان دوره پنج ساله اول و بر مبنای ارزیابی شرایط و تجارب کسب شده در طول این مدت باید برای دوره پنج ساله بعدی خود برنامه ریزی مناسبی انجام شود. در حال حاضر تا پایان این دوره زمانی تکلیف من کاملا مشخص است و می دانم که دارم چکار می کنم ولی هر چقدر که به پایان این دوره نزدیک تر می شوم فرصت من نیز برای تهیه برنامه پنجساله دوم کوتاه تر می شود. بدترین حالت ممکن برای من این است که در پایان این دوره هنوز برنامه جدیدی را تصویب نکرده باشم و دچار سردگمی و بلاتکلیفی در زندگی شوم. تهیه برنامه پنج ساله اول بسیار ساده بود زیرا هدف و اولویت اول این برنامه برای گرفتن سیتیزن شیپی مشخص شده بود. ولی در برنامه پنج ساله دوم اهداف چندگانه ای وجود دارد که هر کدام از آنها می تواند بر دیگری تاثیر بگذارد و من باید طوری برنامه ریزی کنم که لااقل بتوانم تا حدودی به بخشی از آن اهداف دست پیدا کنم. حتی اگر بخواهم برنامه پنج ساله دوم را فقط بر مبنای دو هدف اصلی "تشکیل خانواده" و "رفاه در زندگی" تنظیم کنم به چالش های اساسی بر خواهم خورد که تاکنون نتوانسته ام به نتیجه ای قطعی در مورد آنها برسم. یکی از مهمترین این چالش ها در مورد اهداف برنامه بعدی من بحث داغ ماندن و یا برگشتن به ایران است که شما دوستان عزیز تا حدودی به آن آشنا هستید.
بر طبق آن چیزی که من تا کنون از زندگی کردن در امریکا فهمیده ام برای برنامه ریزی آینده همه چیز به اولویت بندی آن دو هدف اصلی مذکور بستگی دارد.
1- اگر اولویت اول برنامه ریزی من تشکیل زندگی خانوادگی باشد, گزینه مناسب برای رسیدن به این هدف برگشتن به ایران و زندگی کردن در محیطی است که من با فرهنگ و جامعه آن آشنایی کامل دارم. در جامعه ایران برای من نحوه ارتباط زن و شوهر و نوع روابط خانوادگی و حتی نوع ارتباط آنها با فرزندان کاملا تعریف شده و آشنا است و من می توانم در آن جامعه شانس خودم را برای داشتن یک خانواده مناسب امتحان کنم زیرا مهارت های اجتماعی من در جامعه ایران به عنوان یک شهروند عادی قابل قبول است. ولی مهارت ها و دانش اجتماعی من در امریکا طوری نیست که من بتوانم از عهده تشکیل خانواده به آن طریقی که فرا گرفته ام بر بیایم. نوع روابط زن و شوهر و ارتباط میان فرزند و والدین در امریکا بسیار متفاوت است و حتی اگر فرض کنیم که بسیار بهتر و پیشرفته تر از ایران باشد باز هم خارج از توانایی و محدوده دانش و مهارت های من است و من نمی توانم در امریکا یک زندگی خانوادگی تشکیل دهم که احساس رضایت را در من و یا در طرف مقابل من ایجاد کند مگر این که بیست سال دیگر صبر کنم تا بلکه بتوانم مهارت ها و آمادگی های لازم را در این محیط کسب کنم که در این صورت نیز باید خودم را برای برنامه ریزی برای دنیای بعدی آماده کنم. در اینجا من نمی خواهم وارد جزئیات در مورد عدم هماهنگی تعاریف خانوادگی با آموزه های فرهنگی خودمان بشوم ولی امیدوارم که در طول نوشته های این وبلاگ تا حدودی به آن موارد اشاره کرده باشم و شما به آن آگاه باشید. البته رفاه در زندگی نیز در ایران به عنوان اولویت دوم قابل دسترسی است و همچون دیگر مردمی که در ایران زندگی می کنند می شود بر مشکلات غلبه کرد و امورات روزانه را گذراند ولی...
2- اگر اولویت اول برنامه پنجساله دوم را رفاه در زندگی بدانیم بدون شک گزینه ماندن در امریکا بهترین انتخاب ممکن خواهد بود. زندگی راحت و بدون دغدغه, مسکن راحت و خوب, ماشین مناسب, درآمد رضایت بخش و امنیت های اجتماعی از جمله چیزهایی هستند که در امریکا لااقل برای من به سادگی به دست می آیند. البته مشکلاتی هم در اینجا هست ولی نوع مشکلاتی که در امریکا وجود دارد در مقایسه با مشکلات فراوان زندگی در ایران ناچیز است و اگر منصفانه به آن نگاه کنیم می شود گفت که رفاه و سطح زندگی در امریکا با زندگی در ایران قابل مقایسه نیست. رفاه در زندگی فقط میزان درآمد و کسب پول نیست بلکه مجموعه ای است از قوانین و حقوق شهروندی و حقوق و امکاناتی که برای زندگی کردن شما به عنوان یک انسان قائل می شوند. از ترافیک و خدمات عمومی گرفته تا قوانین محیط کار و یا حتی تسهیلاتی که در زمان کهنسالی و بازنشستگی برای یک نفر منظور می شود وضعیت امریکا به مراتب از سطح قابل قبول تری نسبت به ایران قرار دارد. حتی اگر عرف جامعه امریکا مهاجران را به صورت شهروند درجه دو نگاه کند, دولت امریکا قوانین یکسانی را منظور کرده است که از حقوق شهروندی مهاجران به صورت یکسان حمایت می کند. به عنوان مثال اگر من اقلیت مذهبی و یا قومی و نژادی در امریکا باشم هیچ محدودیتی در رسیدن من به مدارج و پست های مختلف وجود ندارد و هیچ کسی اجازه ندارد که به خاطر مهاجر بودن, من را از رسیدن به یک شغل مناسب محروم کند. در حالی که در ایران حتی اگر شما تهرانی باشید و مذهبی هم باشید باز هم ممکن است شهروند درجه دو و یا درجه سه به حساب بیایید و به حقوق شما به صورت یکسان با شهروندان درجه یک رسیدگی نشود چه برسد به اینکه از قوم و یا مذهب دیگری از مردم ایران باشید که در این صورت اصلا از رده بندی شهروندی ساقط می شوید.
اما پیچیدگی برنامه ریزی پنج ساله دوم من در اینجا است که هدف شماره یک و هدف شماره دو به یکدیگر وابسته هستند و اگر هدف ثانوی به عنوان اولویت دوم فاصله زیادی با اولویت اول داشته باشد می تواند وضعیت آن را خدشه دار کند.
به عنوان مثال اگر در ایران یک زندگی خانوادگی بسیار خوب تشکیل دهم ولی رفاه اجتماعی من افتضاح باشد طبیعی است که در وضعیت خانوادگی من که اولویت اول است تاثیر مخربی می گذارد و رضایت از زندگی را در من از بین می برد. خوب من زمانی که در ایران بودم همیشه اعصابم از رانندگی و یا بودن در محیط کار و یا مکان های عمومی خرد می شد و این به همراه مشکلات متعدد مالی تاثیر بدی بر نوع روابط خانوادگی من می گذاشت. ولی به هرحال زندگی خانوادگی تا حدودی موفق بود و روابط تعریف شده ای وجود داشت که به دوام خانواده تا حدودی کمک می کرد.
حالت دیگر این است که مثلا اگر من در امریکا از رفاه مالی و اجتماعی خوبی برخوردار باشم ولی زندگی خانوادگی من به عنوان اولویت دوم فاصله زیادی با سطح اولویت اول من داشته باشد, میزان رضایت من از زندگی به کمترین سطح خود نزول خواهد کرد و حتی باعث تخریب اولویت اول برنامه زندگی من خواهد شد. به عنوان مثال فرض کنید که در امریکا فرزند شما به نوعی تربیت شود که مطابق با ارزش های اجتماعی شما نیست و یا نوع روابط همسر شما با دیگران مطابق معیارهای خانوادگی شما نباشد. البته در ایران هم مشکلات این چنینی وجود دارد و حتی ممکن است فرزند یک نفر معتاد و یا خلاف کار از آب در بیاید و یا همسر یک نفر به صورت مخفی به او خیانت کند ولی محدوده عملکرد والدین و یا زن و شوهر در ایران گسترده تر است در حالی که در امریکا یک زن و یا شوهر به سادگی می تواند شب به خانه نیاید و فردا هم وسایلش را جمع کند و بگوید که من عاشق یک نفر دیگر شده ام و برود به دنبال کارش. یا اینکه دختر شما می تواند پس از برگشتن از یک مهمانی دست یک نره خر را بگیرد و شب بیاورد به اطاق خودش و شما ممکن است برای اینکه دخترتان برای همیشه از خانه شما نرود و شرایط بدتری برای او به وجود نیاید مجبور شوید آن چیزهایی که با ارزشهای شما هماهنگ نیست را تحمل کنید. اگر هم که کار نامعقولی از شما سر بزند باید شب را در گوشه زندان بگذرانید و بعد با گفتن غلط کردم آزاد شوید.
البته همه این چیزهایی که من می گویم احتمالات و بررسی خوبی ها و بدی ها و دیدن جوانب هر تصمیم گیری است اگرنه بسیاری از مردم ما در ایران و یا در امریکا زندگی می کنند که هم زندگی مالی و رفاه خوبی دارند و هم از زندگی خانوادگی خوبی لذت می برند. آن چیزی که من می گویم فقط بررسی احتمالات بر اساس چیزهایی است که من در این مدت دیده ام و تجربه کرده ام و همین چیزها است که چالش هایی را برای برنامه ریزی پنج ساله بعدی در پیش روی من قرار می دهد.
با آرزوی موفقیت برای شما