2013-09-11 ساعت 03:47
سلام
وقتی آدم مطالب این صفحات را میخونه اساس خوبی بهش دست میده! بد برداشت نکنین ، همین احساس همدردی با بعضی از دوستانی که از رفتار اطرافیانشون به تنگ اومدن آدمو سبک میکنه و زندگی را قابل تحمل تر! چون احساس میکنی تنها نیستی! جدا پاسخ رفتار بعضی از اطرافیان رو باید با چند تا مشت محکم اونم تو ناحیه فک و صورت و پای چشم داد! حیف که واقعا نمیتونی این کارو بکنی!
...
سال 2011 از لاتاری جا موندم. یعنی خانمم که کیس اصلی بود و دخترم ویزا گرفتن ولی کلیرنس من به 30 سپتامبر نرسید . تصمیم گرفتیم اونها برن و از اونجا اقدام کنن و الان منتظر جواب هستیم . روزی که همسرم و دخترم را که اون موقع 11 سالش بود راهی میکردم تلخ ترین روز زندگیم بود . نمیدونستم چقدر دخترم رو تو بقلم فشار بدم تا بوی تنش و عطر موهاش ازم جدا نشه؟ واقعا نمیدونم چطوری تا پای خروجی فرودگاه باهاشون رفتم و کسی جلومو نگرفت؟! وقتی از خروجی رد شدن قلب و روح منم ازم جدا شد و دنبالشون رفت.
...
روزی که جواب قبولی لاتاری اومد یک سالی از ورشکستگیم میگذشت و داشتیم با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکردیم . یک جایی کار پیدا کرده بودم ولی حقوق کافی نمیگرفتم . فکر کردیم خدا رو شکر که این میتونه فرصتی برای یک شروع دوباره باشه! بریم و همه چیز را از صفر شروع کنیم . همه ی دارو ندارمان را فروختیم تا پول رفتن همسر و دخترم فراهم بشه و مدتی بتونن اونجا زندگی کنن تا کار منم درست بشه . از شانس بد همزمان با رفتن اونها منم از کار برکنار شدم و قیمت دلار هم یکدفعه 3 برابر شد! من موندم با جیب خالی و بیکار . که حتی روی رفتن به خونه پدر و مادرم را هم نداشتم. ی مدتی چنان دچار افسردگی شده بودم که همش به روش های مختلف خودکشی میومد تو ذهنم!
خانمم که دید فعلا از طرف من نمیتونه کمکی برای زندگی دریافت کنه خودش دست به کار شد و با فداکاری و تحمل مشقت زیاد کاری درست و پا کرد تا بتونه هم زندگی کنه و هم برای من درخواست بفرسته . منم که به دلیل ورشکستگی اعتبارم رو تو بازار از دست داده بودم نتونستم کاری دست و پا کنم و سنم هم جواب نمیداد که جایی استخدام بشم رو آوردم به دلالی تو بازار سیاه . ولی چون حداقل 20 سال کار صنعتی و تولیدی کرده بودم شخصیتم با اینجور کار ها جور در نمیومد خیلی موفق نبودم و نشدم تا حالا!
خدا رو شکر دولت آمریکا به دخترم (فقط دخترم) کمک مالی میکنه و وضعیت تحصیلیش هم خوبه و همه ی خرجش رو هم دولت آمریکا میده! حتی بیمه! دخترم برای اینکه کار من زود تر راه بیافته حتی برای آقای اوباما هم نامه نوشت!! آخه اینگلیسیش خیلی خوبه و خیلی هم زود راه افتاد. تو یکی دو سال گذشته اونها نتونستن بیان ایران حتی تابستونا چون بلیط هواپیما خیلی گرون شده!
حالا حساب اینو بکن که یکدفعه ی دوست یا فامیلت بیاد بهت بگه ولش کن بابا زنت ولت کرده رفته انجا داره خوش میگذرونه ، تو هم برو ی زن دیگه بگیر!!! چطوری میتونی تحمل کنی؟ یعنی نباید یک مشت محکم بزنی ی جاییش که تا عمر داره یادش نره که همچین شوخی های مسخره ای با کسی نکنه؟!!!
راستش خودمم نمیدونم چطوری تحمل میکنم! فقط اینو میدونم که فقط فکر در آغوش گرفتن دوباره اون دوتا موجود نازنین که قلب و روحم متعلق به اوناست تا حالا سرپا نگهم داشته!
....
وقتی آدم مطالب این صفحات را میخونه اساس خوبی بهش دست میده! بد برداشت نکنین ، همین احساس همدردی با بعضی از دوستانی که از رفتار اطرافیانشون به تنگ اومدن آدمو سبک میکنه و زندگی را قابل تحمل تر! چون احساس میکنی تنها نیستی! جدا پاسخ رفتار بعضی از اطرافیان رو باید با چند تا مشت محکم اونم تو ناحیه فک و صورت و پای چشم داد! حیف که واقعا نمیتونی این کارو بکنی!
...
سال 2011 از لاتاری جا موندم. یعنی خانمم که کیس اصلی بود و دخترم ویزا گرفتن ولی کلیرنس من به 30 سپتامبر نرسید . تصمیم گرفتیم اونها برن و از اونجا اقدام کنن و الان منتظر جواب هستیم . روزی که همسرم و دخترم را که اون موقع 11 سالش بود راهی میکردم تلخ ترین روز زندگیم بود . نمیدونستم چقدر دخترم رو تو بقلم فشار بدم تا بوی تنش و عطر موهاش ازم جدا نشه؟ واقعا نمیدونم چطوری تا پای خروجی فرودگاه باهاشون رفتم و کسی جلومو نگرفت؟! وقتی از خروجی رد شدن قلب و روح منم ازم جدا شد و دنبالشون رفت.
...
روزی که جواب قبولی لاتاری اومد یک سالی از ورشکستگیم میگذشت و داشتیم با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکردیم . یک جایی کار پیدا کرده بودم ولی حقوق کافی نمیگرفتم . فکر کردیم خدا رو شکر که این میتونه فرصتی برای یک شروع دوباره باشه! بریم و همه چیز را از صفر شروع کنیم . همه ی دارو ندارمان را فروختیم تا پول رفتن همسر و دخترم فراهم بشه و مدتی بتونن اونجا زندگی کنن تا کار منم درست بشه . از شانس بد همزمان با رفتن اونها منم از کار برکنار شدم و قیمت دلار هم یکدفعه 3 برابر شد! من موندم با جیب خالی و بیکار . که حتی روی رفتن به خونه پدر و مادرم را هم نداشتم. ی مدتی چنان دچار افسردگی شده بودم که همش به روش های مختلف خودکشی میومد تو ذهنم!
خانمم که دید فعلا از طرف من نمیتونه کمکی برای زندگی دریافت کنه خودش دست به کار شد و با فداکاری و تحمل مشقت زیاد کاری درست و پا کرد تا بتونه هم زندگی کنه و هم برای من درخواست بفرسته . منم که به دلیل ورشکستگی اعتبارم رو تو بازار از دست داده بودم نتونستم کاری دست و پا کنم و سنم هم جواب نمیداد که جایی استخدام بشم رو آوردم به دلالی تو بازار سیاه . ولی چون حداقل 20 سال کار صنعتی و تولیدی کرده بودم شخصیتم با اینجور کار ها جور در نمیومد خیلی موفق نبودم و نشدم تا حالا!
خدا رو شکر دولت آمریکا به دخترم (فقط دخترم) کمک مالی میکنه و وضعیت تحصیلیش هم خوبه و همه ی خرجش رو هم دولت آمریکا میده! حتی بیمه! دخترم برای اینکه کار من زود تر راه بیافته حتی برای آقای اوباما هم نامه نوشت!! آخه اینگلیسیش خیلی خوبه و خیلی هم زود راه افتاد. تو یکی دو سال گذشته اونها نتونستن بیان ایران حتی تابستونا چون بلیط هواپیما خیلی گرون شده!
حالا حساب اینو بکن که یکدفعه ی دوست یا فامیلت بیاد بهت بگه ولش کن بابا زنت ولت کرده رفته انجا داره خوش میگذرونه ، تو هم برو ی زن دیگه بگیر!!! چطوری میتونی تحمل کنی؟ یعنی نباید یک مشت محکم بزنی ی جاییش که تا عمر داره یادش نره که همچین شوخی های مسخره ای با کسی نکنه؟!!!
راستش خودمم نمیدونم چطوری تحمل میکنم! فقط اینو میدونم که فقط فکر در آغوش گرفتن دوباره اون دوتا موجود نازنین که قلب و روحم متعلق به اوناست تا حالا سرپا نگهم داشته!
....
بجامانده از لاتاری 2011
PD : April2, 2012 --F2A-- Visa Issued: September 9, 2014 خانوادگی
ورود به آمریکا 7 نوامبر 2014
لطفا در پیام خصوصی سوال مهاجرتی نپرسید!
[/url]سیتیزن از 2020[url=http://www.mohajersara.com/post-549951.html#pid549951]
PD : April2, 2012 --F2A-- Visa Issued: September 9, 2014 خانوادگی
ورود به آمریکا 7 نوامبر 2014
لطفا در پیام خصوصی سوال مهاجرتی نپرسید!
[/url]سیتیزن از 2020[url=http://www.mohajersara.com/post-549951.html#pid549951]