ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
حقوقش کفاف زندگی من را نمی دهد سهیل جان اگرنه بد ایده ای نبود!
یامی جان, صادقانه می گویم که خداوند صبری جزیل به شما عطا فرماید. به قول معروف تو دیگر ره توشه برداشته ای و قدم در راه بی برگشت بگذاشته ای. ولی با این حال جالب است که بدانی شانس موفقیت زندگی خانوادگی شما به مراتب بیشتر است و دلیل اصلی آن هم همان عدم درک متقابل است! یکی از نزدیک ترین دوستان من در اینجا همسرش امریکایی است و دو هفته پیش شانزدهمین سال زندگی مشترکشان را جشن گرفتند و به نظر من رمز موفقیت آنها هم همین بود که حتی تا امروز هم یکدیگر را کاملا درک نمی کنند. وقتی دوستم آهنگ ویولون نوازی ایرانی را می گذارد همسرش می گوید که برای من مثل وزوز پشه می ماند ولی با اینحال مشکلی با آن ندارد. ولی کار خوبی کردی که در این زمینه تحقیق کردی و همه کسانی که از طریق مهاجرت ازدواجی به امریکا می روند باید از تمامی حالت های ممکن آگاهی کافی داشته باشند.
ولی دوستان عزیزی که از طریق ازدواج به امریکا رفته اید, خاطراتتان را بریزید بیرون و خودتان را تخلیه کنید. همین آبروداری است که آدم ها را بدبخت می کند و مانع آگاهی رسانی همگانی می شود. اگر عروس و یا داماد پستی هستید بنویسید که پس از مواجهه با همسر خود در امریکا چه مشکلاتی برای شما پیش آمد. خیلی ها که در ایران هستند گمان می کنند وقتی پایشان به امریکا برسد خیلی راحت می توانند با یک نفر که حتی دوستش ندارند هم زندگی کنند. آیا این کار واقعا مثل آن چیزی که به نظر می رسد ساده است؟ آیا تا کنون در بحث ها و بگو و مگوها از طرف همسر و یا نامزد خود تهدید به دیپورت کردن شده اید؟ آیا تا کنون همسر شما به شما این انگ را زده است که به خاطر امریکا آمدن با او ازدواج کرده اید؟ آیا شما واقعا در درون خودتان احساس می کنید که رفتن به امریکا تا چه حد در ازدواج کردن شما نقش داشته است؟ اگر در ایران ازدواج کرده اید و همسر شما زودتر به امریکا رفته است و مجبور شدید مدت طولانی جدا از هم زندگی کنید این جدایی طولانی مدت چه تاثیری بر روابط شما گذاشته است؟ و در نهایت اگر احیانا کارتان به جدایی کشید بنویسید که چکار کردید. آیا به ایران برگشتید و یا برای ماندن وکیل گرفتید. خواندن خاطرات شما خیلی می تواند جذاب و سرگرم کننده باشد و در لابلای آن هم آگاهی تازه عروسان و تازه دامادان نسبت به این قضایا بیشتر می شود.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 36
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2011
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-07-21 ساعت 22:37
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-07-21 ساعت 22:43 توسط viking.)
من قول می دهم اگر رفتم امریکا و عدم سازش با همسر و غیره برام اتفاق افتاد بنویسم .امیدوارم شما هم در ان زمان بتوانید راهنماییم کنید .
چون این اتفاقی که ممکن برای هر کسی بیفته . زندگی هزار چم و خم داره . من از حالا گفته باشم من انتظار ندارم و نمیگویم که همسرم یکی از فرشتگان آسمان است و یا نیست . بلاخره او هم انسان و از یک فرهنگ متفاوت . ممکن من در انتخاب او یا او در انتخاب من اشتباه کرده باشه . من فکر میکنم ادم شجاع و موفق کسی که به اشتباهش اقرار می کنه و اگر در زندگی مشکلی پیش بیاد از دیگران راهنمایی میگیره . نه این که با مخفی کاری تمام زندگیش را به نابودی میکشه و فرصت اصلاح زندگیش را از خودش سلب می کنه و زمان را از دست می ده . اگر یک روزی مجیورم بشم بیام بنویسم که او این را گفت یا انرا گفت و یا خانواده اش چطوری مرا اذیت می کنند اصلا هم خجالت نمی کشم و رودرواسی ندارم فقط قول بدهید که بهم نخندید و راهنماییم کنید تا از پس مشکلاتم بر بیام.
ارسالها: 2,339
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
102
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
آرش جان
از اینکه این بحث را باز کردی ممنونم
امیدوارم بعد از آمدن میهمان هایت تجربیات عینی و تحقیقات میدانی بیشتری در اینجا به اشتراک بگذاری
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
یامی جان, از نوع نگرش و تعامل شما با این مسئله خیلی خوشم می آید. اگر می شود جزئیات بیشتری در مورد مسائلی که گفتید با ذکر مثال بنویسید. البته کاری به پشت درهای بسته ندارم و منظورم مراودات عادی و روزمره زندگی است. شاید بقیه دوستان هم ترسشان بریزد و چیزهایی در مورد خودشان بنویسند.
اچ وی ام جان, من به اندازه کافی داستان های دراماتیک در جیبم دارم که اگر صاحبان خاموش آنها لب تر کنند همه اش را با کلی پیاز داغ اضافه بر روی دایره می ریزم تا دیگران از آن استفاده کنند. مهمانان جدید من که اصلا هنوز وارد این فاز نشده اند که چنین مشکلاتی داشته باشند.
می دانم که عده زیادی تشنه خواندن تجربیات دیگران هستند ولی خودشان وقتی به ناملایماتی برخورد می کنند خاموش می شوند و فقط مثل سایه می آیند و می روند. به نظر من اگر حرف بزنند خیلی بهتر است چون به طور اتوماتیک کسی که از طریق ازدواج اقدام کرده است اگر پس از رفتن به امریکا مدتی خاموش شود مشخص است که مشکل خاصی برایش پیش آمده است. همین نوشته یامی بسیار سازنده و آگاهی بخش است و امیدوارم که دیگران هم تجربیات خودشان را به اشتراک بگذارند. پس بیایید همین الآن به همه کارهای کرده و ناکرده خود اعتراف کنید.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 2,339
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
102
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2011-07-22 ساعت 10:07
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-07-22 ساعت 10:13 توسط yami.)
(2011-07-22 ساعت 02:20)rs232 نوشته: یامی جان, از نوع نگرش و تعامل شما با این مسئله خیلی خوشم می آید. اگر می شود جزئیات بیشتری در مورد مسائلی که گفتید با ذکر مثال بنویسید....
آرش جان, عرض کنم خدمتت که اولا من حافظه خیلی خوبی ندارم! ولی الان که به مخم فشار میارم این نکات به ذهنم میرسه...
من در مورد اختلاف سلایق که در همه ازدواجها هست, صحبت نمیکنم. فرقی نمیکنه که شما همسرتون ایرونی باشه یا آمریکایی. اختلاف سلیقه اختلاف سلیقه هست. مهم مدیریت اختلاف سلیقه هست چون نمیشه از بین بردش. یعنی اگه از بین ببرین به این معنی هست که یک طرف تمامی سلایقش رو به طرف دیگه تحمیل کرده و تمام! من به مدیریت اختلاف سلیقه خیلی اعتقاد دارم و سعی کرده بودم در تمام مراحل زندگیم در مورد خانواده ام و همکاران و دوستانم به اجرا بذارم. در مورد زندگی پس از ازدواجم هم اینکارو کردم و جواب داد. اگه طرفین به هم احترام قائل باشن و برای این مدیریت ذهن و انرژی بذارن, 90 درصد مسائل حله. پس من از این قسمت قضیه فاصله میگیرم چون به همسر ایرونی یا آمریکایی ارتباطی نداره.
مهمترین شوکی که بعد از اینجا اومدن و ازدواج به من وارد شد, دو چیز بودن که متاسفانه هنوز هم تا حدی هستن ولی چون جزو 10 درصد باقی مونده (پس از کسر اون 90 بالا هست) زیاد ناراحت نیستم.
1- زبان - زبان - زبان :
من زبانم بد نیست. مدتها با خانمم چت میکردم و تلفنی صحبت میکردم اما از وقتی اومدم اینجا, متوجه شدم که انتظارات اون و اطرافیان از زبان من خیلی بیشتره. در ایران چون خارجی زیاد نیست, اگه مثلا خانم کسی خارجی باشه و کمی فارسی بلد باشه, فامیل دوره میشینن که ایشون فارسی دست و پا شکسته صحبت کنن و دوره لذت ببره و همه به ایشون در ارتقا زبانش کمک میکنن اما خودتون میدونین اینجا اینطور نیست. من یکباره خودم رو در کشوری پیدا کردم که خارجی جماعت شیرینی مجلس و نقل محافل نیست. همه انتظار دارن الان که مهاجر به کشورشون اومده, حتما باید زبانش هم خوب باشه. کسی حال حوصله تحمل لهجه عجیب و لغات غلط بکار رفته رو نداره و وقتی شما معنی لغتی رو نمیفهمین یا در پیدا کردن یک لغت حین صحبت گیر میکنین, اطرافیان حوصله شون سر میره و مثل ایران نمیگن «ای وای خدا چه شیرین زبونه! ایشالا یاد میگره ». تا کلمه ای رو دقیقا و بصورت درست تلفظ نکردین یا معنی شو کسی متوجه نمیشه یا خودشون میزنن به اون راه که یعنی ما نفهمیدیم, چی میگی تو!؟ خلاصه فکر نکنین که میایین اینجا زبان مخصوصا لیسینیگ تون رو تقویت میکنین. ازین خبرها نیست دوستان و به قول معروف تا اینجا گوساله گاو شود, دل خیلی ها آب شده است. بعضی وقتها واقعا از بابت سین جینهایی که در مورد زبان انگلیسیم باید به افرادی که باهاشون در ارتباطم پس بدم, حسابی اعصابم به هم میریزه!! مخصوصا وقتی معنی کلمه ای رو میپرسم و بقیه با چشمهای گرد شده میگن ... مثلا من میگم Haven یعنی چی؟ یه نیگاهی به من میکنن و میگن Haven?... Havenیعنی Haven دیگه, چجوری بهت بگیم یعنی Haven. همین!
2- تحمل اختلافات فرهنگی و اجتماعی مهاجر :
ایران مده که مثلا اگه مهمون خارجی داشته باشیم یا همسر یکی خارجی باشه, از فک و فامیل گرفته تا بقال محله و راننده اتوبوس و خلاصه همه سعی میکنن که تا جای ممکن «درکش کنن». اگه فرد خارجی ناشایست ترین رفتار رو هم انجام بده, همه نادیده میگیرن و میگن بابا خارجیه! احتمالا کشور خودش اینجور کارا اشکال نداره. دلش رو نشکنین. میره میگه اله بله! در واقع سخت گیرترین ایرونی ها هم از بابت مسائل اخلاقی و اجتماعی, در مقابل خارجیها نرمشی به خرج میدن که ممکنه بعدا خودشون هم از کرده خودشون تعجب کنن اما اینجا ازین خبرها نیست. چون شما به این کشور اومدین از شما انتظار دارن که در کوتاه ترین مدت به چیزی مشابه خودشون تبدیل بشین و اگه رفتارتون چیزی به غیر از اونی باشه که در اینجا مرسومه, خیلی ها از شما دلگیر خواهند شد. کسی به خارجی بودن و نا آشنا بودنتون به محیط اینجا کاری نداره. در یک جمله باید بگم که انتظار نداشته باشین که با شما اینجا اونطوری رفتار بشه که شما یک عمر با خارجی ها در ایران رفتار کردین!!
مخلص کلام, بخاطر مهاجران بسیار زیاد در این کشور و بعضی کشورهای دیگه, صرف حضور در این کشور بعنوان مهاجر به معنی و مفهوم اینه که شما از بابت زبان و نرمهای اجتماعی استانداردهای لازم رو دارین و اگه بعدا اخلاق و رفتارتون نشون بده چیزی غیر از این هست, باعث دلگیری میشه.
فعلا چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه مگه اینکه در ادامه بحث یادم بیاد و به شما بگم.
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
@yami
با تشکر از تجربیاتتون. فقط 1 سوال پیش میاد (البته اگر لازم یا صلاح نیست جوابی ندید لطفا) که ایا ازدواج شما با میل شخصی بوده یا صرف مهاجرت چون مسئله به کلی متفاوت خواهد شد.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 2,339
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
102
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2011-07-22 ساعت 18:14
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-07-22 ساعت 20:24 توسط yami.)
(2011-07-22 ساعت 11:01)soheilbadami نوشته: @yami
با تشکر از تجربیاتتون. فقط 1 سوال پیش میاد (البته اگر لازم یا صلاح نیست جوابی ندید لطفا) که ایا ازدواج شما با میل شخصی بوده یا صرف مهاجرت چون مسئله به کلی متفاوت خواهد شد.
سهیل جان
اگه پست دوم من رو خونده باشید, اونجا نوشتم که از همون بچگی, خلق و خوی من تریپ غربی و آمریکایی (!!) که ناگفته نماند باعث شد از 32 سال زندگیم در ایران تقریبا هیچ لذتی نبرم
نوشتم که همیشه فکر می کردم که در صورت ازدواج با زن خارجی و مخصوصا آمریکایی, دیگه به مشکلاتی که مطمئن بودم در ازدواج با زن ایرونی بر خواهم خورد, روبرو نخواهم شد. البته داخل پرانتز یک مطلبی در این مورد بگم خدمتتون.
در اینکه مطمئن هستم نمی تونستم (با تفکر زمان مجردی) و احتمالا نمیتونم (با تفکر الانم) با دختر ایرونی زندگی کنم, شکی ندارم و صدبار هم به گذشته برگردم باز با دختر ایرونی ازدواج نخواهم کرد چون هم اونا رو دوست دارم و هم خودم رو و نمیخوام زندگی هر دو طرف داغون بشه!! حالا چرا و چگونه اش بماند ولی خداییش خیلی وقتها به خودم باریکلا میگم که این همه مدت خودم رو نگه داشتم و باعث بدبختی خودم و تیره بختی یک دختر (ایرونی) نشدم!! البیته بیکاری و بی پولی در مملکت گل و بلبل هم مزید بر علت بود و خیلی کمکم کرد در این زمینه! پس تا قسمت زیادی در اینکه فکر می کردم در صورت ازدواج خارجی زندگی بهتری خواهم داشت, به نتیجه رسیدم.
ازدواج من کاملا بر اساس عشق و علاقه بود و مهاجرت تقریبا در اون نقشی نداشت چون پول و پله این چیزا تو دست و بالم نبود. آشنایی من و همسرم کاملا تصادفی بود و من به نیت اینکه دنبال دختر آمریکایی (بر اساس همون تصورات ذهنیم) باشم با ایشون آشنا نشدم. راستیش عمرا فکر نمیکردم که دختر آمریکایی قبول کنه که با پسر ایرونی ازدواج کنه, پس زحمت دنبال اینکارا رفتن رو هم به خودم ندادم ولی همیشه تو تخیلاتم بود که ..."آی آی آی... اگه بشه... چی میشه!!" هه هه
این دو تا موردی که برای شما نوشتم صرفا مربوط به روابط من با خانمم نمیشه و تقریبا همه افراد رو شامل میشه. مشکل زبان از متصدی بانک گرفته (که وقتی میپرسم ببخشید متوجه منظورتون نشدم, دوباره همون جمله رو با همون سرعت تکرار میکنه, بحالت کسل تر!!) تا بیچاره پدرزنم که وقتی میخواد از قدیمها برام تعریف کنه و طبیعتا مجبوره یک عالمه اصطلاحات محلی بکار ببره و من نمی فهمم و آخرش بیخیال میشه!! و مشکل تفاوتهای فرهنگی هم همینطور چون من یک عمر عادت کرده بودم که با خارجی جماعت به تسامح و تساهل رفتار کنم و هر کمکی از دستم بر اومد بهشون بکنم و اگه متوجه میشدم که طرف در حال یادگیری زبان ما هم هست که نور علی نور! تا میتونستم کمکش میکردم. سالهای سال از اعضای فعال CouchSurfing.org بودم تو ایران. اومدم اینجا دیدم نه خیر, اینجا هرکی سرش به کار خودشه و حال حوصله «لطف» کردن به خارجی جماعت رو نداره و اگه شما هم حواستون نباشه و خارج از نرمها و آداب و اصول اینجا رفتار کنین, همه ناراحت خواهند شد.
وقتی با افراد دیگه صحبت میکنم و میگم که وضعیت من اینجوریه, بهم میخندم و میگن خوب یکباره بگو من مشکلی ندارم دیگه! اینا که موردی نیست. زبانه که به مرور زمان درست میشه. بیسواداش هم اینجا آخرسر زباندان شدن! آداب اصول اینجا هم باز کمی زمان میبره. تازه از این ایالت بری اون ایالت, باز باید زمان بذاری واسه یادگرفتن آداب اصول اونجا و البته راست هم میگن. احتمالا من کمی عجول تشریف دارم.
من خیلی خوشحالم که کمی حواسم جمع بود و تونستم از همون لحظه اول خانمم رو در پروسه مدیریت اختلاف سلیقه ها همراه خودم کنم و درک و احترام متقابل حرف اول رو در زندگی ما میزنه.
نهایتا با توجه به اینکه میدونم که تعداد اعضایی که خانومشون اصالتا آمریکایی هست در این فورام زیاد نیست, ازشون خواهش میکنم که با همدیگه در تماس باشیم و از تجربیات زندگی با همسر آمریکایی با همدیگه صحبت کنیم.
ارسالها: 52
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2010
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
همسر من آمریکایی هست. البته از نظر فرهنگی و کنار اومدن با شیوه زندگی اینجا مشکل خاصی نداشتم. زبانم هم خیلی خوب هست ، پس در زمینه ارتباط برقرار کردن با آدم ها به مشکل جدی بر نخوردم، جز در مواردی که صحبت هایی که بهشون گوش می دم، یه پس زمینه فرهنگی خاص اینجا رو داره که حتمن می بایست در این فرهنگ بزرگ شده باشی تا بفهمی چی می گن.
من هم با این موضوع موافقم که باید تا می شه روی Listening کار کرد، و بعد از اون هم روی لهجه. ممکنه خیلی دایره لغات خوبی داشته باشین و جمله سازی تون هم حرف نداشته باشه، ولی دارین میان آمریکا که زبان اولشون انگلیسی هست، پس باید بتونین به لهجه ی رسمی آمریکایی مکالمه کنین تا خودتون رو برای دیگران قابل فهم کنین.
نکته ی دیگر هم اختلاف نظر هست که تو زندگی من هم بوجود اومده. من و همسرم از اول عاشق هم بودیم و حتی چند ماهی هم با هم قبل ازدواج توی کشور دیگه ای زندگی کردیم که بعد از اون هر کدوم برگشتیم به کشورهای خودمون برگشتیم تا دو سال بعدش که پروسه ویزا ی نامزدی تموم شد و من به آمریکا اومدم و با هم ازدواج کردیم. توی این چند ماهی که اینجا بودیم، چند تا دعوای خیلی سخت داشتیم. ولی هر بار که بعدش نشستیم و با هم صحبت کردیم، متوجه شدیم که این مشکلاتمون از عدم درک متقابل و زود قضاوت کردن درباره همدیگه و خشم ما بوده. البته الان داریم نهایت تلاش خودمون رو می کنیم که تا وقتی که منظور همدیگه رو درست متوجه نشدیم ، عکس العمل نشون ندیم و اینکه سعی نکنیم برای اینکه طرف مقابل از ما یه انتظاری داره، خودمون نباشیم. البته از کمک مشاور و کتاب و مقالات مربوطه هم استفاده میکنیم.
کلن شاید بشه گفت که 80 درصد ازدواج رو با تعادل و درک متقابل گذروندیم و 20 درصدش رو هم به جدل که البته از اون جدل ها درنهایت برای بهبود رابطه استفاده کردیم.
زندگی بالا و پایین زیاد داره، و من اینطور متوجه شدم که باید در برابر وقایع زندگی ، عکس العمل نشان نداد، بلکه عمل کرد. به این معنا که صرف اینکه طرف مقابلم حرفی به من زده که من ناراحت شدم، من هم نباید در مقابل حرفی بزنم که اون رو ناراحت کنم یا سریعن دست به واکنش نشون دادن یا قضاوت کردن در موردش بزنم. راه هایی مفید تری برای حفظ تعادل در زندگی وحود داره که با تجربه به دست میاد.
Live and Learn!
در مورد اختلافات فرهنگی خودم به مشکل خاصی بر نخوردم. به خاطر مسایل احمقانه ای چون غیرت وتعصب بسیاری از آقایون در ایران به علاوه قوانین حکومتی ای که در درجه اول ضد بشری و در نهایت فوق العاده ضد زن هستند، مطمئن بودم که هیچ وقت تن به ازدواج در ایران نمی دم. البته من قبل از آشنایی با همسرم تصمیم به مهاجرت گرفته بودم. در همین حین با او آشنا شدم و پس از مدتی رابطه مان جدی تر شد و تصمیم به ازدواج گرفتیم ولی به هیچ عنوان، صرف مهاجرت به آمریکا باهاش ازدواج نکردم.
ارسالها: 2,339
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
102
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2011-07-22 ساعت 20:22
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-07-22 ساعت 20:26 توسط yami.)
(2011-07-22 ساعت 20:15)Yas Banoo نوشته: همسر من آمریکایی هست. البته از نظر فرهنگی و کنار اومدن با شیوه زندگی اینجا مشکل خاصی نداشتم. زبانم هم خیلی خوب هست ، پس در زمینه ارتباط برقرار کردن با آدم ها به مشکل جدی بر نخوردم، جز در مواردی که ....
به به یاس بانو خانم. لذت بردم. جدا که به عمق مطلب اشاره کردین. ما هم تقریبا در روابطمون چیزی مشابه شما بودیم بجز اینکه من وقتی اومدم اینجا تصمیم گرفتم که هر کاری هم که بکنم «از کوره در نرم»!! البته همونطور که قبلا گفتم همین خونسری بیش از اندازه من هم گاهی باعث رنجش میشه و به حساب بیخیالی گذاشته میشه
وقتی هم بالای منبر میرم و ناخواسته دو ساعت در مورد مسائل روانشناسی همسرداری و اینا صحبت میکنم, خانمم سر درد میگره و میگه تو بهتر بود که کشیش میشدی بیش از اندازه خوب موعظه میکنی!!
ارسالها: 52
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2010
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-07-22 ساعت 20:39
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-07-22 ساعت 21:51 توسط frozen mind.)
(2011-07-22 ساعت 20:22)yami نوشته: به به یاس بانو خانم. لذت بردم. جدا که به عمق مطلب اشاره کردین. ما هم تقریبا در روابطمون چیزی مشابه شما بودیم بجز اینکه من وقتی اومدم اینجا تصمیم گرفتم که هر کاری هم که بکنم «از کوره در نرم»!! البته همونطور که قبلا گفتم همین خونسری بیش از اندازه من هم گاهی باعث رنجش میشه و به حساب بیخیالی گذاشته میشه
وقتی هم بالای منبر میرم و ناخواسته دو ساعت در مورد مسائل روانشناسی همسرداری و اینا صحبت میکنم, خانمم سر درد میگره و میگه تو بهتر بود که کشیش میشدی بیش از اندازه خوب موعظه میکنی!!
خوب ما دراین زمینه تقریبن برعکس هستیم، چون همسرم یاد گرفته، از کودکی، که به تربیتش بر میگرده، که خشمش رو بیشتر بروز بده و ما داریم رو این مساله کنترل خشممون کار می کنیم. البته همه ی این مسایل خیلی شخصی می شن، به این معنا که خیلی مسایل می تونه توی عکس العمل های ما تاثیر گذار باشه..بنابراین خیلی خوبه که با شیوه تربیت و بزرگ شدن همدیگه تا می تونیم آشنا بشیم تا همدیگه و کارایی رو که می کنیم بیشتر درک کنیم
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
آفرین یاس بانو و یامی عزیز که صادقانه چالش های زندگی جدیدتان را با ما در میان گذاشتید. باور کنید آن چیزهایی که شما می نویسید برای کسانی که در اول راه هستند بسیار ارزشمند و روشن کننده است.
حتما می دانید که شما با داشتن یک همسر امریکایی در اقلیت هستید زیرا بیشتر دوستانی که از طریق ازدواج به امریکا می روند با یک ایرانی-امریکایی ازدواج می کنند. تکلیف شما از ابتدا کاملا روشن است و می دانید که با یک زبان و فرهنگ کاملا متفاوت مواجه می شوید و راهکارهای خودتان را از پیش تعیین کرده اید. تحلیل و پردازش شما از چالش هایتان بسیار خوب است و تنها نکته ای که من می توانم به شما دو عزیز گرامی بگویم این است که من پس از چند سال اقامت در امریکا تازه متوجه شدم که به مراتب بیش از آن چیزی که در ابتدا گمان می کردم ایرانی هستم. موضوع بر سر اندیشه و نوع تعامل با مسائل نیست بلکه موضوع ناخودآگاه و کشش های پنهانی است که در اعماق وجود ما نهفته است و گمان می کنم همین چیزها است که باعث می شود ما الآن در چنین سایتی حضور پیدا کنیم و مطالب یکدیگر را بخوانیم.
اما چالش های دوستان عزیزی که با یک ایرانی-امریکایی ازدواج می کنند به مراتب پیچیده تر و سوء تفاهم ها بسیار عمیق تر است زیرا آنها گمان می کنند که چون زبانشان یکی است باید درک مشترکی از موضوعات جاری خود داشته باشند. در حالی که یک ایرانی-امریکایی کاملا با یک فرد ایرانی متفاوت است و عادات رفتاری و فرهنگی متفاوتی دارد. اگر دوستان عزیزی چنین تجربیاتی را در مورد خودشان و یا آشنایانشان دارند حتما آن را با ما به اشتراک بگذارند تا دوستان نو عروس و نو داماد با ذهن روشن تری به سراغ بخت خود بروند.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
2011-07-23 ساعت 14:49
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-07-23 ساعت 14:50 توسط soheilbadami.)
yami
واقعا شهامت شما قابل تقدیر هست که بدون تجربه زندگی در امریکا و تسلط کامل به زبان همسر امریکایی اختیار کردی خب اینهم 1 جورش هست و قسمت هر چه باشد همان است و من به این معتقدم.
من 2 نمونه از این دست رو از نزدیک میشناسم البته نه مثل شما بلکه 1 نفر که ایرانی امریکایی با همسر امریکایی است و یکی که سالها در این کشور است و همسر امریکایی. قصد ندارم وارد جزئیات زندگی این افراد بدون رضایتشان بشم ولی با توجه به جزئیاتی که میدانم و استنتاج کرده ام نکته ای را خدمتان میگویم .
اولا در این سمت دنیا هم همه جور ادم و شخصیتی پیدا میشود و این واضح است منتها در چارچوب همین فرهنگ
و دیگری اختلاف دیدگاهها و تفاوت دنیای زنان و مردان هست که این ربطی به ملیت ندارد و اعظم مشکلات افراد در روابط جنس مخالف از این نشئات میگیرد.
اما توصیه ام این است (شاید خودتان هم بدانید) که سعی کنید تاثیر گذاری خود رو داشته باشید و گاهی امتیازات فرهنگی خود رو عملا ارائه کنید بطوریکه کم کم پذیرفته شوند. من فکر میکنم قرار نیست که شما در فرهنگ امریکا حل بشوید یا تمام عبارات رو درست عینا تلفظ کنید تا مبادا به کسی بربخورد یا عیب نیست اگر ندانید فلان شو من امریکایی چه تکه ای رو به انیکی انداخته یا فلان ستاره هالیوود چه کرده است.
ما کلا در تعامل با مردم اینجا 1 چیز رو باید ازشون یاد بگیریم و اینکه اهمیت بیخود به همه چیز ندیم مثل خود انها.
شما بهتر میدونید که اینها 2 تا عبارت دارن که ازش برای ابراز بی تفاوتی نسبت به دیگران زیاد استفاده میکنن هر چند موضوع برای طرف مهم باشد
:I dont care , whatever
استفاده از این عبارات بعضی اوقات خیلی کارایی دارن و با 1 تیر 2 نشان خواهد زد. البته منظورم اصلا بیتفاوتی به همسر یا خانواده نیست بلکه برای زمانی که شما گوشزد میکنی که قرار نیست همه چیز یک فرهنگ برای من مهم باشد.
میبخشین من قصد موعظه یا دخالتی ندارم فقط همونطور که عرض کردم حاصل یکی از نتیجه گیریهایی بود که که با توجه به مطلب اولی که گفتم پیش خودم داشتم.
با ارزوی خوشبختی
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
آرش جان تاپیک خیلی خوبی باز کردی و مسائل جالبی رو میشه چه در حال و چه در آینده ها توش مطرح کرد.
این قضیه مهمان چیه که HVM عزیز میگن؟
ارسالها: 2,339
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
102
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
|