ارسالها: 741
موضوعها: 14
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه:
62
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2011-11-04 ساعت 07:46
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-11-04 ساعت 09:36 توسط kavoshgarnet.)
من یک دو روزی بود که می خواستم درباره تربیت فرزندان در تاپیک "نکته های جادویی آمریکا" بنویسم ولی این تاپیک را که خواندم دیدم بد نیست موضوع را در اینجا مطرح کنم. مدت زیادی است که از نحوه رفتار بچه ها در آمریکا شگفت زده هستم. اینها اینجا در شیکاگو و اوانستون و اسکوکی و چند شهر دیگر که من رفته ام و دیده ام از پدر و مادر خود بسیار حرف شنوی دارند و بسیار فرمان بر هستند. من خانواده های آمریکایی, ایرانی, آفریقایی و هندی را از نزدیک دیده ام و با آنها رفت و آمد داشته ام و از ادب همه آنها در شگفت هستم. از سوی دیگر ما اینجا در شیکاگو بچه خیلی به ندرت بیرون از خانه می بینیم. یکی از دلیلهای این بیرون نیامدن بچه ها فرمان پذیری آنها از پدر و مادر است. و خودم شخصا خیلی مایل هستم که بدانم اینها چطور بچه هایشان را اینطوری تربیت می کنند. آیا مدرسه آنها را یاد می دهد یا مربوط به محیط خانواده است.
در مورد نافرمانی بچه هایی که از ایران می آیند روشی که یک خانواده آفریقایی برای من توضیح داد جالب بود. آنها هم همین مشکلات را اوایل تجربه می کنند. او به من گفت در اینگونه موارد به بچه چند سیلی بزن و بعد از او بخواه که به پلیس زنگ بزند در این حالت یا بچه برای همیشه حساب دستش خواهد آمد و یا اینکه به پلیس زنگ می زند و او تاکید داشت که پلیس قطعا طرف پدر و مادر را خواهد گرفت و در این صورت هم بچه برای همیشه حساب دستش خواهد آمد. هر چند که من خودم به شدت مخالف سیلی زدن هستم اما او تاکید داشت که ما آفریقایی ها باید اینکار را بکنیم وگرنه نمی توانیم بچه هایمان را برای جامعه آمریکا تربیت کنیم. اما بچه های ایرانی بیشترشان با کتک خوردن و مخصوصا سیلی لجوج تر شده و کنترل آنها سخت تر می شود آما مطمئن باشید پلیس آمریکا با کتک زدن بچه تا جایی که بچه آسیب جسمی یا روحی نبیند هیچ پدر و مادری را مجازات یا توبیخ نخواهد کرد و اگر بچه آسیب روحی یا جسمی ببیند اتفاقا این خیلی خوب است که به بچه ها یاد بدهند فورا با پلیس تماس بگیرند و باید در اینگونه موارد حق را به بچه ها داد. هر چند که یکی از اساتید کلاس زبان ما هم بین صحبت هایش تاکید بر تنبیه متعادل بچه ها داشت اما خودم که کاملا با تنیه بچه ها مخالف هستم خیلی کنجکاو هستم ببینم که در اینجا واقعا چطوری است که بچه ها اینقدر فرمان پذیر و مودب هستند.
خانواده:
در مورد خانواده هم برداشت من متفاوت از بسیاری از دوستان ایرانی است. اتفاقا در اینجا هم به استحکام خانواده بسیار اهمیت می دهند اما چرا پنجاه درصد ازدواجها منجر به طلاق می شود؟ به نظر من بخشی از همین موضع به خاطر علاقه به استحکام خانواده است. برای نمونه زنی که می بیند ادامه دادن با شوهرش برای آینده بچه هایش خوب نیست به خاطر بچه هایش از شوهر جدا می شود و یا مردی که می بیند این زن در آینده مادر خوبی برای بچه هایش نخواهد بود خیلی راحت جدایی را ترجیح می دهد. کاراکترهای بسیاری در جدایی موثر هستند که توضیح همه آنها در اینجا امکان پذیر نیست و من هم آشنایی زیادی در این باره ندارم و تنها چیزهایی که در اینجا خوانده یا شنیده یا دیده ام را مختصرا بازگو می کنم. گاهی افراد به خاطر حفاظت از خودشان جدا می شوند و این بهتر از این است که دو نفر به خاطر حرف و حدیث دیگران زجر و شکنجه را تحمل کنند. حتی گاهی یک نفر به خاطر اینکه طرف مقابلش آسیب نبیند جدایی را ترجیح می دهد و این موضوعات در تمامی جوامع وجود دارد. اما اگر کشورهای جهان سوم را با آمریکا مقایسه کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که اگر در کشورهای جهان سوم مرد یا زن بعد از جدایی به مانند آمریکا از آسیبهای اجتماعی در امان بودند آمار جدایی در کشورهای جهان سوم خیلی فراتر از آمریکا می رفت.
ارسالها: 230
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2011
رتبه:
23
تشکر: 0
6 تشکر در 0 ارسال
2011-11-04 ساعت 15:03
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-11-04 ساعت 18:25 توسط saied-k.)
سلام به همه دوستان مهاجر سراييم !
من به عنوان يك شخص متاهل كه يك فرزند كوچك يك و نيم ساله دارم ، و قصد مهاجرت دارم و احتمالا با بسياري از تفاوتهاي اشكار جامعه ايران و امريكا مواجه خواهم شد ، وارد اين بحث مي شوم.
- در مورد خانواده و همسر :
همه ما ميدانيم كه بزرگترين تفاوت فرهنگي بين جامعه ايران و امريكا ، تفاوت نگاه اشخاص به مسايل جن.سي است. با توجه به اينكه فرهنگ ايراني از ابتداي تولد نگاه بسيار ويژه اي به مسئله جن.سيت دارد و شروع بزرگنمايي اختلافات جن.سي در كودكان از سنين كم شروع مي شود و با رسيدن به سنين بلوغ به حداكثر خود مي رسد ؛ و با توجه به محدوديت هاي موجود از نوع پوشش گرفته تا نحوه برخورد افراد فاميل و حتي خانواده با يكديگر ، من تئوري « عدم سلامت جن.سي در بزرگسالان » را براي بسياري از زنان و مردان ايراني محتمل مي دانم. ( لطفا اجازه بدهيد توضيح دهم ! ) منظور من از اين تئوري داشتن رفتار هاي عجيب و بيماري هاي ... و غيره نيست . من بزرگ شدن بيش از حد مسئله جن.سيت را اينگونه نام نهادم. كه متاسفانه براي بسياري از ايرانيان و مسلمانان و كلا مردمان جهان سوم ، وجود دارد. كلا وقتي در جوامع انساني سطح سواد ( با تحصيلات اشتباه نگيريد ) پايينتر باشد و رونق اقتصادي و جاذبه هاي تفريحي و وجود كسب و كار هاي مفيد و زمان بر كمتر باشد ، در بين افراد جامعه توجه به خرافات و مسايل غير ضروري بيشتر مي شود. توجه بسيار زياد به مسئله ... در ايران علاوه بر ريشه هاي مذ.هبي در اين مسير هايي كه نام بردم هم ريشه دارد. حال در جوامع پيشرفته مثل امريكا مي بينيم كه كمتر به اين مسئله به عنوان يك تابو نگاه مي شود و كودكان از ابتدا با پوشش هاي عجيب و غريب كه نشاندهنده چيز هايي است كه نبايد ديده شوند نيستند ، به دختر ها نمي گويند زشته نخند يا ندو و بدنتو بپوشون و به پسر ها شعر پسرا شيرن مثل شمشيرن و دخترا موشن مثل خرگوشن ! ياد نمي دهند تا دچار غرور كاذب به دليل جن.سيت خود نشوند . دخترها با پسر ها به استخر مي روند و انها را دوستان دوران مهد كودك و دبستان خود مي بينند و نه چيز ديگر. 20 سال بعد هم همين زنان و مردان در استخر هاي مختلط داراي چشمان سيري هستند كه به بدن ج.ن.س مخالف اينقدر كه ما جهان سومي ها حساسيم ، حساس نيستند.
ما در ايران ياد مي گيريم با اين شرايط زندگي كنيم ، دوران بلوغ را بگذرانيم و ازدواج كنيم و بچه دار شويم ، حالا اگر به خاطر شرايط خانوادگي و اعتقادات و تعصباتي كه داريم نتوانيم خود ، همسر و فرزندانمان را در جامعه اي تصور كنيم كه مسايل .... يك امر ساده ( غير تابو ) است ، دچار مشكلات زيادي در جامعه مقصد خواهيم شد. اگر ازدواج زن و مرد از ابتدا غلط بوده باشد ( يعني عشقي عميق در ميان نباشد ) ازدواج چه در ايران چه در مريخ هم يا دوام نمي اورد يا افراد صرفا همخانه هم مي شوند و به خاطر نياز هاي مالي و خدماتي با هم زندگي خواهند كرد كه در اين صورت به قول آلماني ها : يك پايان تلخ ، بهتر از يك تلخي بي پايان است ! و اگر عشق است از آن نوعي كه من به همسرم دارم و او به من ، از ان نوعي كه اكثر زن و شوهر هاي ايراني به هم دارند ! پس چه جاي نگراني است . من و همسرم در طول سالهاي زندگي مشترك هميشه به دنبال رفاه بيشتر و داشتن ازادي هاي بيشتر بوده ايم و همه اينها را با يكدگر خواسته ايم ، من فكر نمي كنم زندگي در امريكا براي افرادي چون ما مشكلاتي كه مطرح شد بوجود بياورد . پس نتيجه گيري كلي من اينست كه حضور زن و شوهر در جامعه امريكا به عنوان يك بالابرنده درجه عمل مي كند . اگر دوست باشند دوستي بيشتر و همدلي عميقتر مي شود ( به خاطر آزادي ها و رفاه احتمالي بيشتر و وجود بستر هاي اماده تر براي لذت بردن از زندگي نسبت به ايران ) ؛ و اگر مشكلات عميق ( حتي بيان نشده ) داشته باشند حضور در جامعه ازاد تر و رو راست تر باعث فوران اين جريان خفته شده و تكليف انها را زودتر روشن خواهد كرد. در ضمن تمام احتمالات و استثنائات را هم در نظر داشته باشيم ! حوادث پيش بيني نشده زندگي مي تواند تاثيرات بي شماري روي سرنوشت انسان بگذارد و مسئله ازدواج هم از اين قاعده مستثني نيست .
- در مورد فرزندان :
از بسياري از دوستان كه با داشتن فرزندان خردسال و نوجوان به امريكا رفتند شنيده ام كه استقلال و منيت بچه ها در جامعه امريكا به واسطه حضور قوي و بهينه سيستم اموزشي بسيار بيشتر از ايران است. و اين قطعا مسئله خوب و مفيدي براي فرزندان است. به هر حال اگر ما به امريكا مهاجرت كنيم فرزندان ما پس از طي چند سال و اميخته شدن در ميان همسالان امريكايي خود در مدارس و جامعه و فراموش كردن تدريجي انچه از ايران به ياد دارند (در مورد مسايل اموزشي منظورم هست ) كم كم افرادي مي شوند كه با من و ما اختلاف عقيده و مسلك خواهند داشت. و اتفاقا اين همان چيزي است كه من ( شخص خودم را عرض مي كنم ) به دنبالش بودم . من مهاجرت كردم چون دوست نداشتم فرزندانم در شرايط مشابه خود من خردسالي و نوجواني شان را سپري كنند . حال در طول سالها ما پدر و مادر ها بايد خود را با شرايط جديد اشنا كنيم و با نگاه كارشناسانه و روشن به اينده فرزندمان نگاه كنيم و دست از مقايسه جامعه مبدا و مقصد برداريم و نگوييم ما چه طور بوديم و تو چه طور هستي ؟!
در مورد صحنه هايي كه در ان فيلم دوستمان گفته بودند و ميدانيم در امريكا اتفاق مي افتد ، ايا ما نميدانيم در همين ايران خودمان هم اين رفتارها بين نوجوانان و جوانان وجود دارد ولي به دليل محدوديتها در خفا انجام مي شود. به جاي اتاق امن خانه پدري در محيط هاي پر خطري اتفاق مي افتد كه مشكلات زيادي را با خود به همراه مي اورد ؟ فكر مي كنيد سن اغاز داشتن رابطه ... در ايران با امريكا تفاوت زيادي دارد ؟! من به شخصه دوست دارم اگر فرزند نوجوانم به سن بلوغ رسيد و به اين مسئله احتياج داشت و به جاي اينكه در بدر دنبال كيس مورد نظر و جاي مكان و دوستان ناباب باشد بتواند با دوست صميمي خودش و شخصي كه همديگر را براي اين رابطه انتخاب كرده اند در اتاق خودشان در منزل من راحت باشند. و با مبارزه بي دليل با اين ميل انساني فرزند خود را به دوري از خانواده و پناه بردن به محيط هاي پر خطر شهري وا ندارم. شما زمان و هزينه اي كه جوانان امريكايي براي ارضاي اميال ... خود صرف مي كنند را با خيابان گردي و ها و ماشين گردي هاي بچه هاي ايران مقايسه كنيد . اين مسئله يا در ايراني ها سركوب مي شود يا با راه هاي مزخرف خطر آفرين ودردسر ساز تامين مي شود . من فكر مي كنم اين مسايل براي نوجوانان امريكايي بسيار ساده تر و گذرا تر از ايراني ها حل مي شود و با بالارفتن سن روال طبيعي خود را خواهد يافت. در مورد نوجوانان فقط صبر و مهرباني نتيجه بخش است و بس !
عذر خواهي مي كنم اگر مطلبم زيادي باز بود ، ولي اگر مهاجر سرايي هستيم بياييد در مورد مسايل مهم ، رو راست حرف بزنيم و اينقدر از تابو هاي موجود در ذهنمون نترسيم ، نا سلامتي مي خواهيم اينده متفاوتي رو براي خودمون و خانوادهامون رقم بزنيم !!!
ارسالها: 350
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2011
رتبه:
7
تشکر: 4
2 تشکر در 2 ارسال
راستش من متوجه نمیشم چرا وقتی صحبت از خیانت یا روابط تعریف نشده یا آزادی در روابط ، در زندگی آمریکا نشینان میشه فوری اون رو با ایران مقایسه میکنن و اینطور عنوان میشه که" مگه در کشور خودمون نیست و چنین و چنان .." همه ما میدونیم تو کشورمون چی میگذره ولی این دلیل بر توجیح این رفتار نیست و حتی عیان بودن این رفتارها در کشورهای آزاد هم دلیل بر صحیح بودنش نیست. اگه خانم یا آقا یی که زن و شوهر هستند دوست پسر یا دوست دختر داشته باشند این یک نا هنجار اجتماعی هست و فرقی نمیکنه که در چه کشوری این رفتار ناهنجار اتفاق افتاده! حالا هرچقدر هم به بهانه استقلال شخصیتی زوجین در آمریکا یا کشورهای آزاد از کنارش بگذرند.
CR1
ارسالها: 48
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Oct 2011
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دوستان عزیز با تشکر از همه شما که صمیمانه در این مبحث برای محکم کردن بنای خانواده در غربت مشارکت می کنید ، خواهشمندم راهکارهای خود را برای جلوگیری از به هم پاشیدن ارکان خانواده عنوان کنیم مثلا" با توجه به وفور مواد مخدر در دبیرستانهای آمریکا چکار باید کرد تا بچه های ما به آن گرایش پیدا نکنند و یا ....... نه اینکه خود را از این مسائل مبرا کنیم ، چون امیدوارم این مشکلات برای هیچ مهاجری اتفاق نیافتد ولی اگه افتاد چه باید کرد؟
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
(2011-11-04 ساعت 23:31)Haghighat نوشته: راستش من متوجه نمیشم چرا وقتی صحبت از خیانت یا روابط تعریف نشده یا آزادی در روابط ، در زندگی آمریکا نشینان میشه فوری اون رو با ایران مقایسه میکنن و اینطور عنوان میشه که" مگه در کشور خودمون نیست و چنین و چنان .." همه ما میدونیم تو کشورمون چی میگذره ولی این دلیل بر توجیح این رفتار نیست و حتی عیان بودن این رفتارها در کشورهای آزاد هم دلیل بر صحیح بودنش نیست. اگه خانم یا آقا یی که زن و شوهر هستند دوست پسر یا دوست دختر داشته باشند این یک نا هنجار اجتماعی هست و فرقی نمیکنه که در چه کشوری این رفتار ناهنجار اتفاق افتاده! حالا هرچقدر هم به بهانه استقلال شخصیتی زوجین در آمریکا یا کشورهای آزاد از کنارش بگذرند.
دقیقا حرف شما درست هست ولی خب مثلا با کجا مقایسه کنیم ؟ اروپا که وضع از این لحاظ بدتر هست . جالب اینکه ما فرهنگی به ظاهر بر پایه دین داریم اما اینطور به نظر میرسد که زیر ساختهای مذهبی در نزد خانواده های امریکایی به نسبت ما محکم تر باشد که خود عامل باز دارنده در ازادیهای بی قید و شرط شخصی هست.
نکته دیگر اینکه این مسئله به گفته شما ناهنجار چندان مقید به مکان نیست و بنا به تجربه شخصی من بیشتر با سطح رفاه در ارتباط هست یعنی در 2 سر طیف فقر کامل (از همه نوعش ) و رفاه کامل بیشتر به چشم میخورد و تصور من این هست که 90 درصد مهاجران یا حد اقل نو مهاجران کمتر در این 2 گروه جای میگیرند و قاعدتا باید خطر کمتری متوجهشان (متوجهمان !) باشد مگر به قول دوستان اصل و اساس تشکیل ان خانواده چیز دیگری بوده باشد و یا موارد تقریبا استثنایی که همیشه از پیش بینی ها خارج اند.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 1,279
موضوعها: 5
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
95
تشکر: 0
4 تشکر در 1 ارسال
2011-11-05 ساعت 15:49
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-11-05 ساعت 23:34 توسط frozen mind.)
دوستان، بحث داره خوب پیش میره. لطفا ادامه بدین و منحرفش نکنین.
@ابی22 عزیز، از بیان نظرتون متشکرم، اما توجه داشته باشین که قرار نیست در مهاجرسرا فقط به مسائل مربوط به شرکت در لاتاری تا گرفتن ویزا پرداخته بشه. مسائل بعد از گرفتن ویزا تا حتی جا افتادن (به طور نسبی) در جامعه آمریکا هم میتونه در این انجمن مورد بحث انجام بگیره.
خیلی از مهاجرا با این قسمت دوم مشکل دارن و نیازمند به اشتراک گذاشتن تجربه ها هستن.
البته با نظر شما درباره «ماجرای جن گیری من» و تاپیکهای مثل اون کاملا موافقم!
@Haghighat گرامی، در این که این جور چیزها قبیحه و در هر صورت و در هر مکان غلطه، تردیدی نیست. اما بررسی کلی علل بروز این رفتارها و مسائل (فارغ از محل وقوع)، و نحوه مواجهه با اون، به نظر من در حیطه موضوعات مهاجرسرا نیست.
در عین حال، من شخصا افراد زیادی رو دیدم که تصور می کنن مهاجرت ممکنه به احتمال زیاد زندگی خانوادگی اونا رو به مخاطره بندازه چون اون طرف روابط آنچنانیه و وضع روابط خانوادگی بسیار بدتر از ایرانه. توجه داشته باشین که این افراد در ایران زندگی کردن و با جامعه اون آشنا هستن و به هر حال بلدن چطور با كم و كاستي هاي اون در اين مورد خاص كنار بيان. حالا اگر کسانی که در آمریکا زندگی می کنن و قبلا هم ایران بودن بتونن مقایسه ای از این دو در زمینه مورد بحثمون ارائه بدن، تا حد زیادی ترس و نگرانی کسانی که خواهان مهاجرت هستن کمتر میشه.
حالا اگر در حین مقایسه، راه چاره ای هم برای حفظ کیان خانواده در کوران مهاجرت پیدا بشه، فبها المراد و نعم المطلوب!
اگر نوشته ام چندان مفهوم نیست منو ببخشین، دور و برم اینقدر شلوغه که حتی صدای ذهن خودمو هم نمی شنوم!
[en] PD: Jan. 6, 2001
Visa: July 2012
F4
[/en]
ارسالها: 350
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2011
رتبه:
7
تشکر: 4
2 تشکر در 2 ارسال
دوستان من فکر میکنم نوشتارم چندان گویای هدفم نبود پس لازم دیدم یه توضیح مختصری بدم. واقعیت اینه که بعضی از ما ها بر اساس یک تربیت نا صحیح سعی در انتخاب بین بد و بدتر هستیم و این کار رو با مقایسه این دو انجام میدیم و در پایان نتیجه میگیریم که این بد در این شرایط چه بسا خوب هم هست. توصیه من از مقایسه نکردن زندگی ایرانی و آمریکایی - البته در مواردی که پسندیده نیست و قبلا هم ذکر کردم- در واقع فقط این بود که منتج به انتخاب بد در مقایسه با بدترنشیم و بدین ترتیب کار خودمون رو توجیح نکنیم. تو مدرسه یا تو دانشگاه وقتی نمره بدی میگرفتیم فوری میگفتیم همه بد دادن! همه نمره پایین گرفتند و به این ترتیب خودمون رو از زیر بار تاوان عدم مسولیت خلاص میکردیم و این تو زندگی اغلب ما شده عادت ! حالا با این توجیح که بابا این رفتارها تو کشور خودمون هم که این همه محدودیت داره عادی شده چه برسه به یه کشوری مثل آمریکا! بخوایم سرسری ازش بگذریم و اون عمل رو عادی جلوه بدیم به نظر این بنده حقیر صحیح نیست!
CR1
ارسالها: 145
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2011-11-06 ساعت 00:56)Haghighat نوشته: . سوال اینه که چرا اغلب زن و شوهر مهاجر بعد از مهاجرت زندگیشون دچار مشکل میشه و در نهایت به جدایی ختم میشه؟
ممنونم که از منحرف شدن بحث (اتفاقی که اصولا در خیلی از تاپیکها می افته ) جلوگیری می کنید.
می ترسم باز هم دوستان به همین سوال بالا اینطور پاسخ بدهند که:" کی گفته اغلب زن و شوهر های مهاجر دچار مشکل میشند؟" حکایت ما در خیلی از بحثها شده حکایت کودکی که وقتی مادرش قربان صدقه چشمهای بادامی اش می رفت می گفت : "مامان من بادوم میخوام"
دوستان اصلا تصور کنید که هیچ طلاقی بین مهاجرین در امریکا اتفاق نمی افتد. و زندگی ها در ایران به اعلی درجه بی اعتمادی و خیانت رسیده است.همچنین تصور کنید من نوعی متاهل مهاجرت کرده ام ولی شبها کابوس میبینم که همسرم از من جدا خواهد شد. حال فقط شما که سالهای زیادی در امریکا زندگی کرده اید راهنمایی کنید که چه باید کرد؟ برای تقریب ذهن مثال میزنم که آیا وجود فرزند میتواند باعث کمرنگ شدن این مساله بشود؟ ( در ایران تصور عمومی این است که بچه که بیاد بقیه اش درست میشه) آیا خانه دار بودن زن و در نتیجه بیکار بودنش( خانمها شاکی نشوند لطفا) دلیل تشنج در روابط زوجین است؟ در سوی دیگر آیا سر کار رفتن زن مشکل آفرین خواهد بود و زیادی امریکاییش خواهد کرد؟
اینها همه مثال بود. در مثل مناقشه نیست. لطفا در پاسخ به من به اصل موضوع بپردازید.
با تشکر
2012AS58XXX
آنکارا
مصاحبه:June 13 - برگه آبی
کلیرنس:Sep. 25
ورود به امریکا: 15 نوامبر. ویرجینیا
سوشیال: 8 روز بعد- ویرجینیا
گرین کارت:12 روز بعد ایندیانا !
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
به نظر من هر چقدر که امکانات مادی بیشتر شود و یا نیاز افراد خانواده به یکدیگر کمتر باشد پیوند آنها ناخودآگاه سست تر خواهد شد. در امریکا افراد یک خانواده هر کدام برای خودشان ماشین دارند و هرکدام برای خودشان کار می کنند و هرکدام هم دوستان و روابط اجتماعی خودشان را دارند. در ایران بخشی از پیوندهای خانوادگی از روی نیاز مالی و یا نیاز اجتماعی است و همه آن را نمی شود به حساب نیاز عاطفی گذاشت. ولی وقتی که یک خانواده ایرانی به امریکا مهاجرت می کند تنها چیزی که می تواند خانواده آنها را مستحکم نگه دارد پیوند عاطفی است. بنابراین ناخودآگاه شکنده تر می شود و مثلا پسر و یا دختری که به راحتی وام کالج می گیرند و یا خرج عروسی و خرج جهیزیه و این چیزها را ندارند نیازی هم به حمایت والدین خود احساس نمی کنند. یا خانمی که به راحتی می تواند خرج خود و بچه هایش را در بیاورد و از نظر اجتماعی هم مشکلی برای زندگی مستقل ندارد آستانه تحملش خیلی پایین تر از زمانی می آید که در ایران بوده است. به هر حال امریکا همیشه همین بوده است و خواهد بود و این ما هستیم که باید ببینیم تا چه اندازه می توانیم خودمان را تطبیق دهیم و در ضمن در مستحکم نگه داشتن خانواده خود موفق باشیم.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 353
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2011
رتبه:
25
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
با حرف آرش عزیز موافقم که وقتی نیاز افراد به هم کمتر بشه پیوندشون سست تر می شه ولی یه نکته ای همیشه برای ما خانمها وجود داره مثلا شما خانومی رو در نظر بگیرید که مورد آزار همسرش قرار میگیره یا در صورت خیانت همسرش تو جامعه نمی تونه به جایی شکایت کنه چون شرعی تلقی میشه ولی حالا مهاجرت کرده و خودش رو تو جامعه آزاد می بینه که وقتی بخاطر آزار همسرش یا خیانت اون به جایی شکایت می کنه ازش حمایت می شه. همینطور هم بچه ها اونا مجبور نیستن طوری زندگی کنن که پدر و مادر می خوان و .... خودتون بهتر می دونید. کلا این رو می خواستم اضافه کنم که مساله حمایت و نوع جامعه هم هست و فقط نیاز کمتر نیست. یکی از دوستان من در ایران با داشتن حق طلاق و شغل مناسب وقتی همسرش دستش رو بلند کرد رفت و طی یک ماه طلاق گرفت ولی هفته بعد شوهر وارد محیط کارش شد و هر چی از دهنش در اومد گفت و یه وصله ناجور هم زد. خوب تو آمریکا می تونه این کارو بکنه؟ پس مسلما اونجا راحت تر می شه خانواده سست رو از هم پاشید. من به طور کلی می گم خانواده در زمانی سست می شه که روابط انسانی نادرستی تعریف شده و شکل گرفته باشه و مهاجرت که خوب مسلما انرژی، طاقت، هزینه و... زیادی از ادم میگیره پس اون خانواده رو زودتر و راحت تر به نابودی می رسونه وگرنه خانواده ای که درست شکل گرفته باشه در همه جای دنیا منسجم خواهد ماند. ولی حالا کی می تونه بدون خطا تشکیل خانواده بده؟!
کیس:2016as1$$(برنده آقاي همسر)،تعداد:٢نفر،ارسال فرم:٢٩مي،سفارت:آنکارا،مصاحبه:٣ نوامبر،وضعيت: AP، آپديتها: ١١ژانويه،٧ مارچ و٩مارچ تبديل به or نَفَر دوم، ٢١ مارچ نَفَر اصلي و تبديل به or ٢٢مارچ،دريافت ايميل كليير ٢٢ مارچ، مديكال مجدد:٢٩مارچ ارسال٣٠،ايشود:٥ آپريل و دريافت پاسها از پست ٦آپريل، ورود به آمریکا (سیاتل):22 جولای
سفرنامه آنکارا
ارسالها: 145
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2011-11-06 ساعت 12:24)humsun نوشته: ولی حالا کی می تونه بدون خطا تشکیل خانواده بده؟!
دقیقا نکته همین جاست. پس بیایید فرض کنیم که ازدواج نسبتا موفقی هم انجام گرفته و روی مسائل بعد از ازدواج بحث کنیم که ممکنه در ولایت غربت ارکان خانواده را سست کنه. قطعا کسی دست بلند کردن روی همسر ، خیانت، اعتیاد و از این قبیل ناهنجاری ها را تایید نخواهد کرد و توصیه به ادامه زندگی با چنین فردی نخواهد کرد ولی سوال من اینه که آیا دلائل ناکامی خانواده ها در غربت فقط همین عواملند؟ باید مسائل دیگری هم در میان باشد برای کسی که مهاجرت کرده. صحبت من بر سر عوامل ناشناخته ای هست (لا اقل برای من) که ممکن است یک خانواده سالم را پس از مدتی به خانوادهای نابه هنجار تبدیل کند که منجر به جدایی زوجین شود. کسی میتونه به کامنت آرش چیزی اضافه کنه؟
البته آرش با نگرش سیستماتیک به موضوعات اصولا حرف آخر را میزنه.
2012AS58XXX
آنکارا
مصاحبه:June 13 - برگه آبی
کلیرنس:Sep. 25
ورود به امریکا: 15 نوامبر. ویرجینیا
سوشیال: 8 روز بعد- ویرجینیا
گرین کارت:12 روز بعد ایندیانا !