ارسالها: 48
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Oct 2011
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-10-30 ساعت 21:35
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-11-03 ساعت 11:19 توسط User.)
دوستان عزیز شاید بدترین و ناگوارترین موضوعی که در مهاجر سرا باشه همین عنوان باشه ، ولی یک حقیقت تلخه چرا چون با انجام پروسه مهاجرت وقتی تازه بعد از همه نذر و نیازهائی که داشتیم تا کار مهاجرتمان درست بشه و بعد از کلی سختی مرارت وحتی تحمل ذلت ( در انجام مراحل اخذ گرین کارت ) تازه اومدی آمریکا و بعد کلی استرس و تحمل سختی و حتی گریه های شبانه تازه متوجه بشی احترام و منزلتی که پیش خانواده در ایران داشتی داره تحلیل میره و بچه ات کم کم جواب سربالا بده چون تو مدرسه یاد گرفته اگه خانواده ات تو را اذیت کرد سریع با پلیس تماس بگیر ( که این در فرهنگ ما یعنی به باد رفتن تمام شئونات خانوادگی) که تائید این وقایع خیلی از دوستان شاهد شکایت فرزندان از والدین و کشاندن آنها به پلیس و دادگاه بوده اند و فقط کافیه حرفت به مزاج فرزندت خوش نیاد اگه تو جزئیاتش بریم مثلا" کافیه اجازه ندی دختر یکی یه دونه خوشگلت دوست پسر سیاه پوست گردن کلفتش رو ببره تو اطاقش یا به پسرت اجازه ندی موهاش رو هزار رنگ وسیخ سیخ کنه تازه بدتر از این ببینی همسرت داره ساز مخالف میزنه که خودم تو چند تا ازارسالهای دوستان در تاپیکهای دیگه خوندم اول که اومدن متاهل بودن ولی الان مجرد !!! . حالا چی شد من به فکر این موضوع افتادم چون تو یه میهمانی با آقای دکتر مظاهری هم صحبت شدیم و اتفاقا" او از خانمم پرسید چند ساله ازدواج کردید ودر سوال بعدی پرسید کی تصمیم داری طلاق بگیری.....!
بعداز آن مهمانی به این جمله خیلی فکر کردم و بررسی کردم دیدم بله اکثر زوجهای مهاجر متاسفانه چون در فرهنگ جدید حل می شوند فرهنگ و اصالت جدید روی اونها تاثیر میذاره و معمولا" دنبال آزادیها و حتی به تصور خودشون امکانات و رفاه بیشتر در زندگی میرن چون علت اصلی مهاجرت هم همین دو اصل بوده و حدی برای نهایت آن تعریف نشده کلا" خانواده اون ثبات و پایداری تو ایران رو نداره مگه علاوه بر عشق و علاقه سرشار دو طرف و امکانات مالی خوب که وجود داشته باشه تازه بر میگرده به اصالت خانوادگی هر کدوم از زوجین . خوب تا همینجا موضوع رو باز میذارم و منتظر دریافت راه حلهای صاحبنظران در مورد تحکیم خانواده در زمان هجرت هستم.
ارسالها: 145
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
به نظر من موضوع مهم و قابل بحثی رو پیش کشیدید. این موضوع حتی ذهن من مجرد که هنوز هم اونور آب نیومدم رو هم به خودش مشغول کرده ولی شدیدا به عنوانی که انتخاب کردید اعتراض دارم.
خواهش میکنم یک بار با دقت و بدون تصوری از ان مهمانی و سخنان آقای دکتر این عنوان رو بخونید. در اینجا فرض بر اینه که شما حتما جدا خواهید که این خودش در ناخودآگاه ما تاثیر منفی داره.
تازه فکر میکنم اگر بخواهیم در این تاپیک پاسخ سر راست بدهیم هم نقض غرض خواهد بود به این معنی که نیت شما باز کردن بابی برای گفتگو در این مقوله است و ذکر دلایل و نهایتا نتیجه گیری ولی پاسخ سر راست به سوال: " چه زمانی تصمیم دارید از همسرتان جدا شوید" اگر نخواهیم بیراهه برویم مثلا این خواهد بود که" وقتی اجازه ندهد طبق سلیقه آمریکایی شده ام لباس بپوشم." که مطمئنم قصد شما از باز کردن این بحث این نبوده است.
با تشکر
2012AS58XXX
آنکارا
مصاحبه:June 13 - برگه آبی
کلیرنس:Sep. 25
ورود به امریکا: 15 نوامبر. ویرجینیا
سوشیال: 8 روز بعد- ویرجینیا
گرین کارت:12 روز بعد ایندیانا !
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
2011-10-31 ساعت 11:29
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-10-31 ساعت 11:37 توسط soheilbadami.)
(2011-10-30 ساعت 21:35)smebi2011 نوشته: دوستان عزیز شاید بدترین و ناگوارترین موضوعی که در مهاجر سرا باشه همین عنوان باشه ، ولی یک حقیقت تلخه چرا چون با انجام پروسه مهاجرت ...........
بر پایه 15 سال زندگی مشترک و داشتن فرزندان و معاشرت با بیشمار افرادی که بخوبی شناخت داشتم عقیده شخصی خودم رو میگم مبنی بر اینکه کلا این نظر رو مردود میدونم. یعنی حفظ دوام و قوام خانواده تا 80 درصد به هنر مدیریت زندگی مشترک از طرف زوجین و البته قسمت و 20 درصد به محیط زندگی + اقبال بستگی دارد.
مسئله ای که شما اشاره کردید چیزی است که در وطن و طی این سالیان بسیار مشاهده کردم و امروزه در جوامع رو به رشد امری غیر عادی نیست که البته جای بحث و ریشه یابی بسیار دارد.
اما تنها فرق در اینجا وجود مسئله جبر و اختیار و نوع نگاه به حقوق فردی اشخاص است. من این تصور را نمیپسندم که ازدواج به معنای اعمال مالکیت بر زوج است که تفارق و انحراف از همین نکته شروع میشود.
اگر همسر من از من حرفشنوی ندارد یا همعقیده ام نیست پس در نظر من از دست رفته حساب میشود ! چرا ؟ چون حس مالکیت من رو مخدوش کرده پس دیگی که برای من نجوشد ... و این سنگ بنای کج جداییست که ظاهرا طرفداران زیادی هم دارد.
تئوری بعدی : من فرزندی بوجود اوردم و مالکش هستم پس خیلی توقع ها ازو دارم در ظاهر میگویم صلاحش رو میخوام ! اما در باطن .. میخواهم که انی باشد که من میخواهم . نتیجه ماجرا یک مخلوط ناهمگون از باید ها خواستنها نباید ها نخواستنها و ...
حالا در وطن یا بیشتر جوامع شرقی اسلحه دست شماست (مرد خانه) او به هر شکلی شده خود رو قادر میداند که تمام جوانب کار را به نفع خود یا با صلاحدید شخصی خود (چه درست و چه غلط) جمع و جور کرده و با افتخار سامانی به اوضاع و احوال دهد. اما معالا نتیجه این ا س تب داد چه خواهد بود ؟... به قول اینجاییها who cares ... فعلا خانواده حفظ شده است.
یادم میاید پیری در فامیل داشتیم که نظامی بود و هر وقت کسی میگفت که پسرم برود سربازی تا مرد شود ! میگفت هیچ کس با سربازی مرد نمیشود شاید نظم رو بیاموزد اما تحقیر افراد انها را مرد نخواهد کرد البته تا تعریف مردانگی چه باشد.
نتیجه اینکه اگر فرزندی داریم او را به خاطر خودش وعلایقش و سلایقش دوست داشته باشیم نه ارضا غرور خود و صد البته هیچ نوع از توجه و رسیدگی و راهنمایی و مراقبت و محبت رو ازو دریغ نکنیم و در موارد خاص صبر و محبت جواب بهتری میدهد.
این نکته رو هم اضافه کنم که بسیاری از خانواده های ایرانی را در همین سرزمین میشناسم که به هیچ عنوان چنان روابطی در بین خود ندارند و در نهایت احترام و همدلی سالهاست با هم زندگی میکنند ولی در اینجا کلا بچه ها ازاد اما بسیار مسئولیت پذیر ترند (به نسبه)
دوستان این مطالب رو بنده کلی عرض کردم و منظورم به هیچ شخص یا گروهی نبود و همه سلایق برایم فوق العاده محترم هست و دوست دارم که دیگران هم در این موضوع بسیار پیچیده و چند وجهی انسانی نظر مبارک خود رو بفرمایند.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 353
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2011
رتبه:
25
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
خیلی سخته که به این موضوع فکر کنم. اصلا چی باعث میشه که این اتفاق بیافته؟!
از لحظه ای که این تاپیک رو دیدم ترسیدم که نکنه منم یعنی ما هم یه روز با این موضوع درگیر بشیم. میدونم که هیچ کس از روز اولی که همسرش رو دیده تو مخیله اش نمیومده و فکر می کرده بهترین انتخاب رو داشته ولی بعد پیش اومدن این مساله به اشتباهاتی اشاره کرده که از ابتدا متوجه بوده ولی باورش سخت بوده و تصور تغییر شرایط رو داشته.
من هم گاهی فکر می کنم اگه همسرم نخواد که مهاجرت کنه خب منم نمی خوام که اینجا بمونم این مشکل اساسیه برای زندگی مشترکمون ....
کیس:2016as1$$(برنده آقاي همسر)،تعداد:٢نفر،ارسال فرم:٢٩مي،سفارت:آنکارا،مصاحبه:٣ نوامبر،وضعيت: AP، آپديتها: ١١ژانويه،٧ مارچ و٩مارچ تبديل به or نَفَر دوم، ٢١ مارچ نَفَر اصلي و تبديل به or ٢٢مارچ،دريافت ايميل كليير ٢٢ مارچ، مديكال مجدد:٢٩مارچ ارسال٣٠،ايشود:٥ آپريل و دريافت پاسها از پست ٦آپريل، ورود به آمریکا (سیاتل):22 جولای
سفرنامه آنکارا
ارسالها: 145
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-10-31 ساعت 13:01
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-10-31 ساعت 13:04 توسط amiry.)
(2011-10-31 ساعت 11:29)soheilbadami نوشته: (2011-10-30 ساعت 21:35)smebi2011 نوشته: دوستان عزیز شاید بدترین و ناگوارترین موضوعی که در مهاجر سرا باشه همین عنوان باشه ، ولی یک حقیقت تلخه چرا چون با انجام پروسه مهاجرت ...........
بر پایه 15 سال زندگی مشترک و داشتن فرزندان و معاشرت با بیشمار افرادی که بخوبی شناخت داشتم عقیده شخصی خودم رو میگم مبنی بر اینکه کلا این نظر رو مردود میدونم.
تئوری بعدی : من فرزندی بوجود اوردم و مالکش هستم پس خیلی توقع ها ازو دارم در ظاهر میگویم صلاحش رو میخوام ! اما در باطن .. میخواهم که انی باشد که من میخواهم . نتیجه ماجرا یک مخلوط ناهمگون از باید ها خواستنها نباید ها نخواستنها و ...
ممنونم از کمکی که به روشن شدن موضوع می کنید.
قطعا نظر شما که بر پایه تجربه شخصی است وصحیح تر از من است که بر پایه حدس و گمان شخصی می نویسم ولی آیا در مورد تئوری فرزند واقعیت جز این است که میخواهیم به نوعی حس جاودانگی را با داشتن فرزند جبران کنیم، که اگر من روزی نخواهم بود فرزندی دارم که نام مرا زنده خواهد کرد؟( حالا نه همیشه به این غلظت) کدامیک از ما می توانیم حس مالکیت را در ناخوداگاه خود از بین ببریم؟ ( مالکیت را به معنای منفی یا برده داری در نظر نگیرید) نمی خواهیم او بهترین باشد؟ پس از ظن خود یار او میشویم و میخواهیم راهنماییش کنیم. البته می دانم که بحث شما بر سر پذیرش فرهنگ امریکا است .من که شخصا خودم را ادم روشنفکری می دانم در این گونه موارد احساس می کنم نمیتوانم با این موضوع 100% کنار بیایم و میدانم کسانی که میگویند هم جز ژست روشنفکری چیز دیگری نیست. به بیان دیگر فکر نمیکنم بحث فرزند( علی الخصوص) به هیچ وجه پایانی داشته باشد و تا زمانی که پدر و مادر هستند ( با هر فرهنگ و در هر جای جهان) این تضاد وجود دارد منتها کم و زیاد میشود.
شناخت جامعه امریکا با فیلم میسر نیست ولی شاید فیلم Endless love با بازی بروک شیلدز را دیده باشید. وقتی پدر خانواده دختر و دوست پسرش را عریان میبیند شوکه میشود. دختر به پسر دلداری می دهد که اینجا اتاق منست( و من در اتاقم آزادم) و مادر از پدر انتقاد می کند که تو همیشه دخترت را طوری تربیت کردی که منافقانه رفتار نکند و این حق انتخاب دختر تو است ولی پدر که اتفاقا تحصیل کرده هم هست هیچگاه از این توضیحات قانع نمی شود و ادامه ماجرا.
ممنون میشم نظر شما را درباره تربیت فرزند بدانم.آیا هیچ وقت احساس نمی کنید که چون فرزند من است باید نگرانش باشم؟ آیا واقعا راه حلی برای خلاصی از این حس مالکیت وجود دارد؟ آیا کسی می تواند ادعا کند که 100% از این حس خلاصی یافته؟ اصلا باید از این حس خلاص شد؟
متشکرم
2012AS58XXX
آنکارا
مصاحبه:June 13 - برگه آبی
کلیرنس:Sep. 25
ورود به امریکا: 15 نوامبر. ویرجینیا
سوشیال: 8 روز بعد- ویرجینیا
گرین کارت:12 روز بعد ایندیانا !
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
2011-11-01 ساعت 12:55
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-11-01 ساعت 12:58 توسط soheilbadami.)
amiry@
فکر کنم شما صحبت من رو بد متوجه شدید. پذیرفتن فرزند به عنوان 1 شخص حقیقی و مستقل اصلا به این معنی نیست که شما قید او را زده باشید. کسی که فرزندی دارد حتما میداند که این کار اصلا شدنی نیست.
در همین مهاجر سرا و در کل در جامعه وطن هر کس که مثلا مثل من در میانه زندگی است 90 درصد مهاجرت رو بخاطر فرزندانش قبول کرده و یک بمب در زندگی چند ساله اش زده ! و الهی به امید تو که مثلا تازه بیاد بشه صندوقدار فلان فروشگاه (منظورم به کسی نیست مثال و کلی عرض کردم).
اما در بحث فرزند این درست است که حذف ان احساس مالکیت و حواشی ان کاری سخت در فرهنگ ماست و تمرین زیادی لازم دارد اما باور کنید که لذت بخش تر هست (من خودم هنوز چنین کاری رو نکردم) ولی مهمتر اینکه این ازادی عمل اصلا به این معنی نیست که فرزند شما را رها میکند و میرود. ابدا. این بسته به نوع روابط شما دارد.
یادمان باشد که خانواده اولین ماوا و مرجع برای فرزند هست مگر ما باعث شویم که او محبت را جای دیگری جستجو کند (این رو در نوشته بالا هم گفتم). این که چند سالی در عنفوان بلوغ و نوجوانی فرزند شما کمتر توجهی نشان میدهد و از خود حس استقلال طلبی دارد مسئله ای گذراست و اقتضای سن مگر باز ما بخواهیم که ادامه دار باشد ! این تجارب را فکر کنم همگی داشته ایم. اصلا 1 روش خوب این هست که گذشته و نوجوانی خود رو مرور کنیم و بعد قضاوت.
مطمئن باشید اگر روابط خوبی با فرزند داشتید و به علائقش احترام گذاشتید حتما او متقابلا این کار رو خواهد کرد و شما ان صحنه فیلم رو نخواهید دید. رابطه خوب البته شامل راهنمایی خوب و صرف وقت و اهمیت دادن است.
1 تصور باطلی که از نظر من راجع بچه ها در امریکا هست اینکه انها انچنان اند و بی وفایند و تره ای برای والدین خود خرد نمیکنند و الی اخر. ولی من در مدتی که اینجا هستم و دوستان و همکلاسهای فرزندم رو میبینم و خانواده هاشون رو میشناسم و گاهی صحبت و برخورد هایی هم داریم اصلا به چنان موضوعاتی برنخوردم البته که همه جا همه جور ادمی و خانواده ای هست. حتی در بین خانواده های ایرانی امریکایی هم ندیدم که بچه ها جور خاصی باشند.
اما به اینها استقلال رو از کوچکی یاد میدهند و این خصلت جامعه سرمایه داری هست.
در همین چند ماه گذشته از سال تحصیلی 2 تا کنفرانس و جلسه در مدرسه با حضور والدین بوده که بیایید ببینیم این اقا زاده شما میخواهد چه کاره شود در اینده ؟حالا بچه سن راهنمایی !
خلاصه که من همیشه عرض کردم اینجا سیستم کاملا متفاوت هست و درک ان و قضاوت اون جز با چند سال زندگی دائم میسر نمیشود. اخطار همیشگی ! : مهاجران عزیز لطفا هیچ تصور مثبت و منفی رو با خود به اینجا نیاورید !
این بسیار به نفع همه ماست.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 336
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Aug 2010
رتبه:
25
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
به همه زوجهایی که بعد از چند سال زندگی مشترک در امریکا کماکان مصمم هستند به ادامه زندگی مشترک و معتقدند که هر زمان به عقب برگردند باز هم همون انتخاب را می کنند تبریک می گم. خوشبختانه این گروه کم هم نیستند و یه کم آدم امیدوار میشه.
مهاجرت امتحان خوبیه که ببینین معیار های ازدواج درستی داشتین یا نه؟ ( ببخشید که فعل هام رو به شماست و حالت تحکمی داره. چون خودم رو اینجا نمی تونم قاطی کنم )مادرم همیشه میگفت همسرتون رو طوری انتخاب کنین که اگه سیل اومد و شما دوتا به شاخه یه درخت گیر کردین و زنده موندین , باز هم همدیگه رو بخواین.مهاجرت هم مثل اینه که دوتاتون به شاخه گیر کردین. دیگه پدر پول دار نقشی نداره. چون نمی تونین تا ابد پول بیارین و باید عرضه پول درآوردن داشته باشین. دیگه زیبایی تاثیری نداره چون به مراتب زیبایی بیشتری در دسترس خواهد بود . دیگه بزرگ فامیل که همسرتون ازش حرف شنوی داره اینجا نیست و از خانواده شما هم نمی ترسه که دست از پا خطا کنه.مشکلات مالی فشار میاره.به قول معروف فقر که از در بیاد عشق از پنجره فرار می کنه.
از طرف دیگه قبح طلاق واقعا ریخته و ازدواج دوم و سوم خیلی راحته ( و تکرار همون اشتباهات راحت تر!) مردم به راحتی آلبوم همسر سابق را به خانواده همسر جدید نشون می دن و از EX اشون با افتخار حرف می زنن. این منوط با خانواده های امریکایی هم نمیشه و در ایرانیها هم همینطوره. خانمها آزادی بیشتری دارند و قانون و جامعه ازشون حمایت می کنه . دیگه زنی که تنها زندگی می کنه بد نام نیست و .........
و از همه مهمتر خودتون تغییرات زیادی خواهید کرد. پختگی که مهاجرت بهتون میده باعث میشه برخی از سطحی نگری ها از دست برن و در عوض لازم باشه از جاهایی که خیلی سخت می گرفتین سطحی بگذرین.
اعتقادات دینی به نظر من دستخوش تغییرات زیادی میشن و دسته بندی آدم های خوب و بد تغییر میکنه.
خلاصه عوامل دست به دست میدن که بخواهید از همسرتون جدا شین . اما اینها رو نگفتم که از مهاجرت بترسین. گفتم که با چشم باز ازدواج کنین نه اینکه فقط ازدواج کنین!امیدوارم وقتی مهاجرت کردین تکیه گاه خوبی برای هم باشین و اجازه ندین همسرتون دلتنگ کسی باشه.
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
(2011-11-02 ساعت 09:15)smebi2011 نوشته: (2011-10-31 ساعت 11:29)soheilbadami نوشته: (2011-10-30 ساعت 21:35)smebi2011 نوشته: دوستان عزیز شاید بدترین و ناگوارترین موضوعی که در مهاجر سرا باشه همین عنوان باشه ، ولی یک حقیقت تلخه چرا چون با انجام پروسه مهاجرت ...........
دوست عزیز ممنون از توضیحات خوب شما ولی این حقوقی که شما برشمردید حداقلها در جامعه غرب می باشد و سوال من این است تا چه حد خانواده ها در صورت تمایل یکی از اعضاء برای احقاق آن با او هماهنگ می شوند و یا جبهه گیری می کنند. بطور واضح آیا تمایل داریم همسرمان تعطیلات آخر هفته را با همکاران زن و مرد خود بدون شما در لاس وگاس بگذراند یا فرزندمان با دوست جنس مخالف خود ..... اگه جواب ما این است که برای ما این مسئله مهم نیست و هر کس باید از آزادی خود کاملا" استفاده کند یا بگوئیم خانواده ما جزء این گروهها محسوب نمی شود مسئله حل است و نیاز نیست در این مبحث شرکت کنیم و اگر بگوئیم بین خانواده وفامیل و دوستان و نزدیکی ما این مسائل رویت نشده کاملا" در اشتباه هستیم چون اگه کمی با سایر افرادی که سابقه زندگی طولانی در آمریکا دارند تحقیق کنیم مطمئنا" مواردی می شنویم که انگشت به دهان می مانیم . این مبحث برای روشن شدن حقایق پشت پرده و پیش روی ماست وباید راهکارهائی برای انسجام خانواده بیابیم قبل از آنکه خیلی زود دیر شود.
نه منظورم اصلا این نیست. بلکه به عکس. یعنی روابط انسانی انقدر پیچیدگی دارد که همه چیز در همه شرایط قابل انتظار هست. سوال من اینست که مواردی رو که گفتید در ایران قابل اتفاق افتادن نیست ؟
1 مورد کلی رو هم خدمتتون بگم که فرق عمده در اشکار و پنهان قضایاست. اینجا کسی لزومی نمیبیند که چیزی رو پنهان کند مخصوصا در حریم شخصی خود اما وجود عکس قضیه در فرهنگ فعلی ما دیگر بر کسی پوشیده نیست. البته حرف بسیار است اما اجازه میخواهم که مطالب را بیشتر باز نکنم چون از نحوه بازخورد ان اطمینان ندارم.
موفق باشید.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 145
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 145
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
نمیدانم مدیران زحمت کشیدند و عنوان را تغییر دادند یا دوستمون که این تاپیک را باز کرده اند. به هر حال این پست را برای این می گذارم که مراتب قدردانی ام را اعلام کنم.
سپاسگذارم.
2012AS58XXX
آنکارا
مصاحبه:June 13 - برگه آبی
کلیرنس:Sep. 25
ورود به امریکا: 15 نوامبر. ویرجینیا
سوشیال: 8 روز بعد- ویرجینیا
گرین کارت:12 روز بعد ایندیانا !
ارسالها: 2,442
موضوعها: 26
تاریخ عضویت: May 2010
رتبه:
90
تشکر: 0
3 تشکر در 0 ارسال
2011-11-03 ساعت 11:35
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-11-03 ساعت 13:56 توسط frozen mind.)
به درخواست بعضی از دوستان عنوان تاپیک تغییر یافت.
عنوان قبلی تکیه بر بار منفی مشکلات داشت. مثل این بود که به جای عنوان "کلیرنس برندگان لاتری" بنویسیم: "انتظار برای ریجکت شدن درخواست ویزا و رد شدن کیس"
ارسالها: 353
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2011
رتبه:
25
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
منم بیشتر از این عنوان خوشم اومد. چه زمانی تصمیم دارید از همسرتون جدا شید واقعا دلهره آور بود.
ضمن اینکه سست شدن بنیان خانواده همه چیز رو در بر می گیره و فقط مربوط به همسران نیست.
کیس:2016as1$$(برنده آقاي همسر)،تعداد:٢نفر،ارسال فرم:٢٩مي،سفارت:آنکارا،مصاحبه:٣ نوامبر،وضعيت: AP، آپديتها: ١١ژانويه،٧ مارچ و٩مارچ تبديل به or نَفَر دوم، ٢١ مارچ نَفَر اصلي و تبديل به or ٢٢مارچ،دريافت ايميل كليير ٢٢ مارچ، مديكال مجدد:٢٩مارچ ارسال٣٠،ايشود:٥ آپريل و دريافت پاسها از پست ٦آپريل، ورود به آمریکا (سیاتل):22 جولای
سفرنامه آنکارا
ارسالها: 445
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2011
رتبه:
28
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
درود دوستان مهاجر ...
من یه نظر داشتم .. امیدوارم دوستان به دل نگیرن ...
قضیه سست شدن بنیان خانواده بعد از مهاجرت ممکنه به مهاجرت ربط داشته باشه اما به مهاجرسرا ربطی نداره ( این فقط نظر منه )
چون که یک قضیه روانشناسی هست ...
مانند تاپبیک ( ماجرای جن گیری من ) در انجمن گفتگوی ازاد که به اعتقاد من نیاز به بحث در مورد این چنین مسائل نیست ، حالا چه در آمریکا اتفاق افتاده باشه چه در ایران ...
دوستان ، من به همه ی نظرات شما احترام میذارم ...
موفق باشید ...
موفقیت های بزرگ لازمه اراده ی قوی هستند.!