ارسالها: 350
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2011
رتبه:
7
تشکر: 4
2 تشکر در 2 ارسال
به نظر من همه ما بايد قبل از مهاجرت از اين موضوع مطمئن شويم كه خود و همسرمان چقدر از ازدواجمان راضي بوده ايم و واقعا شريك تمامي شادي ها و غمهاي هم هستيم و خواهيم بود ؟ اگر بتوانيم با كمك همسرمان به اين سوالات پاسخ دهيم و موقعيت فعلي را بررسي كنيم ، احتمالا در پيش بيني آينده دچار اشتباه نخواهيم شد و دچار تجربيات تلخ نخواهيم بود..
[/quote]
یه حرف حساب شنیدم. متشکرم.
CR1
ارسالها: 353
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2011
رتبه:
25
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
دوستان عزیز، حرفتون درسته که قبل رفتن از رضایت مطمئن بشیم ولی من فکر می کنم آدمها می تونن تغییر کنن تو زندگیشون و پیش میاد که حتی در زمان جدایی همسران عاشقانه همدیگه رو دوست دارن به نظرم چند مورد که می تونه مهم باشه:1- مسئولیت نپذیری می تونه یکی از عوامل عمده باشه. اینکه هر دو نفر مسئولیت انتخاب مهاجرتشون رو بپذیرن و در مواقع سختی طرف مقابل رو مسبب مشکلات نبینن.
2- به حد کافی فداکاری کنیم و قدردان فداکاریهای همسرمون باشیم. کلا دو کلمه " تشکر" و "لطفا" خیلی خوب کار می کنن
3- پول همسرتون برای شما،بچه،آینده،تفریحات و مواقع نیازه پس مراقب دخل و خرج باشید
4- با هم زندگی رو بسازین و کارتون رو مدام به رخ همسرتون نکشین.
کیس:2016as1$$(برنده آقاي همسر)،تعداد:٢نفر،ارسال فرم:٢٩مي،سفارت:آنکارا،مصاحبه:٣ نوامبر،وضعيت: AP، آپديتها: ١١ژانويه،٧ مارچ و٩مارچ تبديل به or نَفَر دوم، ٢١ مارچ نَفَر اصلي و تبديل به or ٢٢مارچ،دريافت ايميل كليير ٢٢ مارچ، مديكال مجدد:٢٩مارچ ارسال٣٠،ايشود:٥ آپريل و دريافت پاسها از پست ٦آپريل، ورود به آمریکا (سیاتل):22 جولای
سفرنامه آنکارا
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
در اینجا دو بحث وجود دارد که یکی استحکام خانواده است و همانطوری که دوستان گفتند می شود تا حد ممکن آن را استوارتر کرد و حتی پس از مهاجرت هم با تلاش و توجهات ویژه از سست شدن روابط جلوگیری کرد ولی بحث دیگر ضربه های محیطی و فرهنگی است که شاید پس از مهاجرت به امریکا آنقدر قوی و کاری باشد که بتواند بنیاد مستحکم ترین خانواده ها را هم ویران کند. اجازه بدهید که من این ضربه های ناگهانی را شوک فرهنگی بنامم و مهم ترین آنها هم در رابطه با یک زوج تنها دو چیز است.
1- اول مردسالاری است که ریشه در عمق فرهنگ امروزه ما دارد در حالی که در امریکا ابهت یک مرد به اندازه یک هویج فرنگی هم منزلت ندارد و یک مرد ایرانی در امریکا نمی تواند همچون پدر و یا پدربزرگ خودش فرمانده خانواده باشد. مثلا اگر یک مرد خانواده به زنش بگوید مگر به تو نگفتم دیگر حق نداری با همکار مردت به رستوران بروی و نهار بخوری همه اعضای خانواده غش غش به او خواهند خندید زیرا اصولا چنین حرف هایی به همسر و فرزندان در امریکا شبیه به یک جوک خنده دار است.
2- دوم عدم تجربه دوران نوجوانی و جوانی در ایران است که بیشتر در مورد خانم ها صدق می کند. توضیح این مسئله یک مقداری پیچیده است ولی تاثیر آن بسیار زیاد است و بسیاری از زنانی که به امریکا می آیند دوست دارند بالاخره یک زمانی زندگی بدون سر خر را تجربه کنند چون تا زمانی که در خانواده بودند توسط پدر و سپس توسط شوهر کنترل شده اند و هرگز زندگی مستقل که قاعدتا باید در زمان جوانی اتفاق بیفتد را تجربه نکرده اند. امریکا هم جایی است که به آنها اجازه می دهد تا چنین رویای سرکوب شده ای را در گوشه ذهنشان بپرورانند.
به نظر من این دو عامل بیشترین تاثیر را در جدایی های پس از مهاجرت می گذارد و نباید از قدرت نفوذ شوک فرهنگی در لایه های درونی خانواده غافل ماند.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
(2011-11-06 ساعت 16:02)Haghighat نوشته: به نظر من همه ما بايد قبل از مهاجرت از اين موضوع مطمئن شويم كه خود و همسرمان چقدر از ازدواجمان راضي بوده ايم و واقعا شريك تمامي شادي ها و غمهاي هم هستيم و خواهيم بود ؟ اگر بتوانيم با كمك همسرمان به اين سوالات پاسخ دهيم و موقعيت فعلي را بررسي كنيم ، احتمالا در پيش بيني آينده دچار اشتباه نخواهيم شد و دچار تجربيات تلخ نخواهيم بود..
یه حرف حساب شنیدم. متشکرم.
[/quote]
یعنی فقط موقع مهاجرت باید این بر اوردها رو انجام داد ؟
فکر کنم این قضیه این تاپیک هم 1 جورایی مثل همون سوال مهاجرت کنیم یا نه ؟
باشد که برایش به تعداد افراد سوال کننده جواب هست چون شرایط اون افراد با هم مشابه نیست و قضیه هر کسی از ظن خود .... هست.
بعضی از دوستان تقاضای جواب صریح و به جز دارند حال انکه هیچیک از ما از شرایط اجتماعی - فرهنگی - مالی - خانوادگی و حتی سن و جنسیت یکدیگر (در برخی موارد )اگاهی نداریم که اتفاقا چه مهاجرت و چه زیر مجموعه های ان (این تاپیک) بستگی تام به تعیین این عوامل دارند.
به هرحال معتقدم که با همه این دلواپسیها که به جا هم هست ولی مقداری باید به سرنوشت و یاری خداوند ایمان داشت و گرنه این از عواملی هست که اگر در وجود خود به ان بهای زیادی بدهید و در تفکر خود جایی برایش درست کنید ماندگار خواهد شد و اعتماد به نفس رو از انسان سلب خواهد کرد یعنی همان چیزی که اینجا زیاد به ان احتیاج داریم. سخت گیرد روزگار بر مردمان سخت کوش. در کل ذهن رو درگیر این مسائل نامعلوم اینده کردن تحلیل بری انرزی هست.
میبخشید قصدم نصیحت یا اینها نیست و برداشت خود رو عرض کردم
در پناه خدا
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 230
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2011
رتبه:
23
تشکر: 0
6 تشکر در 0 ارسال
2011-11-07 ساعت 12:38
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-11-07 ساعت 22:31 توسط saied-k.)
سلام
آرش جان چقدر با « شوك فرهنگي » كه بيان كرديد حال كردم !!
توانايي انسانها براي نامگذاري و مدون كردن مسايل اجتماعي هنر بزرگي است كه متاسفانه امروزه كمياب است. بگذريم . قسمت يك را كه خواندم و به هويج فرنگي رسيدم ياد بسياري از مردان جوان هم سن و سال خودم در ايران افتادم كه خوشبختانه يا متاسفانه فعلا در حد همين هويج فرنگي و يا فوقش كاهو سالادي ! هستيم !! باز هم متاسفانه يا خوشبختانه در اين مورد هم فكر مي كنم حداقل در بعضي از لايه هاي جامعه امروز ايران ( از جمله زندگي خودم رو عرض مي كنم ) حضور پررنگ تر زنان جوان در ساخت بنيان خانواده خصوصا اگر داراي تحصيلات بالا و تجربيات شغلي بالايي باشند بسيار محسوس تر است و به هيچ وجه مرد خانواده نمي تواند اداي پدر بزرگ خود را در بياورد. من هميشه فكر مي كنم جامعه امروز ما ( عرض كردم در لايه هاي خاص و اقليت خود ) توانسته بسياري از خوبي هاي جامعه هاي غربي ( نه صرفا امريكا ) را كه از طريق رسانه ها و ارتباطات اموخته ؛ در زندگي روزمره خود اجرا نمايد. همين مسئله استقلال خانم ها از ديد من بسيار عاليست و زمينه ساز داشتن خانواده اي مستحكم تر و تربيت فرزندان بهتر است. به شرط اينكه هر دو طرف جنبه لازم را داشته باشند و هم مسئوليت هاي خود را بر دوش ديگري نگذارند و هم از اعتمادي كه به انها شده سوء استفاده نكنند. من به شخصه هيچ گاه نخواستم يك « مرد ايراني » با مشخصات مرد سالارانه در برابر همسرم باشم ( شايد هم نوع رفتار وي و تربيت خانوادگي خودم باعث شد كه من هم بدنبال اين موضوع نباشم ) . و تاكنون از اين بابت دچار پشيماني نشده ام چون هيچگاه سوء استفاده اي نديدم. حال در صورت مهاجرت و ايجاد بستر هاي بيشتر براي آزادي و داشتن يك زندگي مستقل شايد تغييراتي در روش زندگي ما بوجود بيايد ولي ايا ما خود را براي تغييرات اماده نكرده ايم ؟ ايا بهترين راه پس از توكل به خدا ، صبر كردن و منتظر حوادث بعدي شدن نيست؟
به نظر من بهترين راه حل اين موضوع ( اگر پيش بيايد !) پذيرفتن ان است.
در مورد بند دوم تئوري شما ، به نظر من روز به روز تعداد چنين افرادي در جامعه جوان ايران كمتر مي شود. شايد مهاجرين 30 سال و 20 سال پيش كه دوران كودكي و جواني متفاوتي با ما را داشته اند جزو اين دسته قرار بگيرند ولي من فكر مي كنم امروزه بيش از 10 الي 20 درصد زنان جوان ايراني را بتوانيم جزو اين دسته قرار دهيم. (البته قبول دارم نوع شرايط زندگي و محيطي كه من در خانواده و دوستان و اشنايانم دارم ، مرا به حدس درصدي اينچنيني رهنمون ساخته است و چه بسا در مردمان بخش هاي فرهنگي ديگر جامعه و در شهر ها و مناطق ديگر درصد ذكر شده تفاوت داشته باشد.)
سهيل عزيز فرمودند :
در کل ذهن رو درگیر این مسائل نامعلوم اینده کردن تحلیل بری انرزی هست.
اجازه بدهيد در پاسخ شما به اين نكته اشاره كنم ، كه بسياري از تصميمات تاثير گذار زندگي انسان از پس تامل و تعمق دقيق بر روي ناشناخته ها بوجود مي ايند . من بسيار خوشحالم كه اگر شرايط مهاجرت پديد امد و توانستم به امريكا مهاجرت كنم ، سابقه اشنايي با مهاجر سرا را داشته ام و توانسته ام اين قدر موضوعات ريز و درشت مهاجرت و زندگي در جامعه جديد را مطالعه كرده باشم. انجام پروسه مهاجرت از قبيل انجام امور مربوط به ويزا و بليط و اوردن منابع مالي اوليه و .. و .. كه همه ميدانيم بسيار مهم هستند مسايلي هستند كه زود اموخته مي شوند و پس از اينكه ضرورت انها پايان يافت كاركرد خود را از دست مي دهند. مثلا شما يا دوستان ديگر حاضر در امريكا امروزه نگران يافتن هتل مناسب در استانبول براي مراجعه به سفارت و يا يافتن بهترين راه انجام امور مربوط به ويزا در سفارت ابوظبي نيستيد شما امروزه مسايل مهمتري داريد كه شايد مهمترين انها نحوه اداره كردن خانواده تان و تربيت فرزندانتان در امريكاست. از اين رو من به شخصه به مسايل مربوط به زندگي در امريكا بسيار علاقه مند هستم و هميشه سعي مي كنم با كنجكاوي درباره ان و مطالعه تجربيات دوستان بحث هاي موجود در اين زمينه رو به چالش بكشونم. اميدوارم همراهي همه دوستان در اين مباحث پر رنگ تر شود تا بهترين نتيجه را از اين انجمن دوست داشتني بگيريم.
درست است كه فرموديد قصدتون نصيحت نبود ولي من به شخصه از قسمتي كه فرموديد «««« به هرحال معتقدم که با همه این دلواپسیها که به جا هم هست ولی مقداری باید به سرنوشت و یاری خداوند ایمان داشت و گرنه این از عواملی هست که اگر در وجود خود به ان بهای زیادی بدهید و در تفکر خود جایی برایش درست کنید ماندگار خواهد شد و اعتماد به نفس رو از انسان سلب خواهد کرد یعنی همان چیزی که اینجا زیاد به ان احتیاج داریم. »»»» بسيار لذت بردم.
شاد و ازاد باشيد !
آسمان تهران امروز بسيار افتابي و هوا مطبوع است ! ولي بازم دل من گرفته ......
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
با سپاس از دوستان عزیز و گرامی عرض کنم که شوک فرهنگی یک عبارت رایج در امریکا است که به ضربه حاصل از اختلاف فرهنگی بر ملاج یک مهاجر تازه وارد گفته می شود. مثلا اگر ما به پاکستان برویم و ببینیم که در کنار خیابان قضای حاجت می کنند دچار شوک فرهنگی می شویم و یا مثلا اگر به امریکا برویم و ببینیم در جلوی دیدگان ما زبانشان را در حلق یکدیگر فرو می کنند باز هم دچار شوک فرهنگی می شویم. چیزی که نباید آن را نادیده بگیریم این است که فرهنگ چیزی نیست که بر پایه استدلال و عقلانیت باشد بلکه ریشه در باورهای اجتماعی دارد. به عنوان مثال ممکن است همه ما که الآن این نوشته ها را می خوانیم از نظر عقلانی و علمی مخالف چیزی به نام غیرت خانوادگی باشیم ولی ضمیر ما در مواجهه با آن علائمی را از خود بروز می دهد که حاصل فرهنگ اجتماعی و خانوادگی ما است و از کودکی در ضمیر ناخودآگاه ما جا خوش کرده است و در بیشتر موارد خارج از کنترل خودآگاه ما است.
برای مواجهه با شوک فرهنگی انسان می تواند خودش را آماده کند ولی به شرط اینکه آن را دست کم نگیرد و بداند که شوک فرهنگی یک مسئله واقعی و نسبتا بزرگ است و ممکن است برای هر کسی و با هر درجه از اطمینانی مزاحمت و دردسر ایجاد کند. در رابطه با زندگی خانوادگی نیز باید بدانید که شما دارید به کشوری می آیید که اصلا تعریف ازدواج و خانواده در آنجا با کشور ما متفاوت است و تعریف روابط زن و شوهر نیز با فرهنگ ما فرق می کند.
این چیزهایی که من می گویم ربطی به خوبی و بدی فرهنگ ما و یا فرهنگ امریکا ندارد و فقط قصدم این است که متوجه فاصله بین دو پشت بامی باشید که قصد دارید از روی یکی بر روی دیگری بپرید و امیدوارم که همه شما با حفظ نکات ایمنی به سلامت دوران نقاهت پس از مهاجرت را طی کنید و کانون گرم خانواده خودتان را نیز منسجم تر از قبل نگهدارید.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 230
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2011
رتبه:
23
تشکر: 0
6 تشکر در 0 ارسال
سلام به همه دوستان !
از دوستان مقيم امريكا خواهش مي كنم ، اگر تجربه يا نظر و ديدگاهي نسبت به اين بحث داريد ، لطفا در ادامه اين تاپيك قرار دهيد .
متشكر از اينكه پاسخ مي دهيد.
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
میلاد جان مگر مدرسه شما درس کد ( پوشش و تعریف ظاهر ) استاندارد مدرسه نداره ؟ بعیده نداشته باشه.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند