ارسالها: 691
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: Jun 2008
رتبه:
68
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
دلم تنگ شده
برای سرود انجز انجز سر صف مدرسه
برای هوای پاک شهر
برای تفریحات رنگ و وارنگ که در هر نقطه شهر هست
برای اون همه آرامش و امنیت
برای برنامه های جالب تلویزیون
برای قانونمندی و رعایت حقوق
برای ادب و معرفت مردم تو خیابون
برای صف ویزای سفارت آلمان
برای بیمارستانها و سیستم پزشکیش
برای راحتی رجوع به ادارات دولتی
برای گشتهای ایست بازرسی آخر شبا
برای....
ارسالها: 691
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: Jun 2008
رتبه:
68
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2010-01-14 ساعت 01:17
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-01-14 ساعت 01:25 توسط payam_prz.)
من معمولا اهل شعر و شاعری نیستم و از نقل قول کردن شعر هم خوشم نمیاد. ولی این شعر سعدی را خیلی دوست دارم و به نظرم یکی از زیباترین شعرهای فارسیه. معنی اون در تمام زندگی شما از جمله غم غربتتون هم کارسازه.
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار ...... که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
همیشه بر سگ شهری جفا و سنگ آید ...... از آنکه چون سگ صیدی نمیرود به شکار
نه در جهان گل رویی و سبزهی زنخیست ...... درختها همه سبزند و بوستان گلزار
چو ماکیان به در خانه چند بینی جور؟ ......چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار
ازین درخت چو بلبل بر آن درخت نشین ...... به دام دل چه فروماندهای چو بوتیمار؟
زمین لگد خورد از گاو و خر به علت آن ...... که ساکنست نه مانند آسمان دوار
گرت هزار بدیعالجمال پیش آید ...... ببین و بگذر و خاطر به هیچ کس مسپار
مخالط همه کس باش تا بخندی خوش ...... نه پایبند یکی کز غمش بگریی زار
به خد اطلس اگر وقتی التفات کنی ...... به قدر کن که نه اطلس کمست در بازار
مثال اسب الاغند مردم سفری ...... نه چشم بسته و سرگشته همچو گاو عصار
کسی کند تن آزاده را به بند اسیر؟ ...... کسی کند دل آسوده را به فکر فگار؟
چو طاعت آری و خدمت کنی و نشناسند ...... چرا خسیس کنی نفس خویش را مقدار؟
خنک کسی که به شب در کنار گیرد دوست ...... چنانکه شرط وصالست و بامداد کنار
وگر به بند بلای کسی گرفتاری ...... گناه تست که بر خود گرفتهای دشوار
مرا که میوهی شیرین به دست میافتد ...... چرا نشانم بیخی که تلخی آرد بار؟
چه لازمست یکی شادمان و من غمگین ...... یکی به خواب و من اندر خیال وی بیدار؟
مثال گردن آزادگان و چنبر عشق ...... همان مثال پیادهست در کمند سوار
مرا رفیقی باید که بار برگیرد ...... نه صاحبی که من از وی کنم تحمل بار
اگر به شرط وفا دوستی به جای آود ...... وگرنه دوست مدارش تو نیز و دست بدار
کسی از غم و تیمار من نیندیشد ...... چرا من از غم و تیمار وی شوم بیمار؟
چو دوست جور کند بر من و جفا گوید ...... میان دوست چه فرقست و دشمن خونخوار؟
اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام ...... مباش غره که بازیت میدهد عیار
گرت سلام کند، دانه مینهد صیاد ...... ورت نماز برد، کیسه میبرد طرار
به اعتماد وفا، نقد عمر صرف مکن ...... که عن قریب تو بیزر شوی و او بیزار
به راحت نفسی، رنج پایدار مجوی ......شب شراب نیرزد به بامداد خمار
به اول همه کاری تأمل اولیتر ...... بکن، وگرنه پشیمان شوی به آخر کار
میان طاعت و اخلاص و بندگی بستن ...... چه پیش خلق به خدمت، چه پیش بت زنار
زمام عقل به دست هوای نفس مده ......که گرد عشق نگردند مردم هشیار
من آزمودهام این رنج و دیده این زحمت ...... ز ریسمان متنفر بود گزیدهی مار
طریق معرفت اینست بیخلاف ولیک ...... به گوش عشق موافق نیاید این گفتار
چو دیده دید و دل از دست رفت و چاره نماند ...... نه دل ز مهر شکیبد، نه دیده از دیدار
پیاده مرد کمند سوار نیست ولیک ...... چو اوفتاد بباید دویدنش ناچار
شبی دراز درین فکر تا سحر همه شب ...... نشسته بودم و با نفس خویش در پیکار
که چند ازین طلب شهوت و هوا و هوس ...... چو کودکان و زنان رنگ و بوی و نقش و نگار
بسی نماند که روی از حبیب برپیچم ...... وفای عهد عنانم گرفت دیگر بار
که سخت سست گرفتی و نیک بد گفتی ...... هزار نوبت از این رای باطل استغفار
حقوق صحبتم آویخت دست در دامن ...... که حسن عهد فراموش کردی از غدار
نگفتمت که چنین زود بگسلی پیمان ......مکن کز اهل مروت نیاید این کردار
کدام دوست بتابد رخ از محبت دوست؟ ...... کدام یار بپیچد سر از ارادت یار؟
فراق را دلی از سنگ سختتر باید ...... کدام صبر که بر میکنی دل از دلدار؟
هرآنکه مهر یکی در دلش قرار گرفت ...... روا بود که تحمل کند جفای هزار
هوای دل نتوان پخت بیتعنت خلق ...... درخت گل نتوان چید بیتحمل خار
درم چه باشد و دینار و دین دنیی و نفس ...... چو دوست دست دهد هرچه هست هیچ انگار
بدان که دشمنت اندر قفا سخن گوید ...... دلت دهد که دل از دوست برکنی زنهار
دهان خصم و زبان حسود نتوان بست ...... رضای دوست بدست آر و دیگران بگذار
نگویمت که بر آزار دوست دل خوش کن ...... که خود ز دوست مصور نمیشود آزار
دگر مگوی که من ترک عشق خواهم گفت ...... که قاضی از پس اقرار نشنود انکار
ز بحر طبع تو امروز در معانی عشق ...... همه سفینهی در میرود به دریا بار
هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل ...... به صورتی ندهد صورتیست بر دیوار
مرا فقیه مپندار و نیک مرد مگوی ...... که عاقلان نکنند اعتماد بر پندار
که گفت پیرهزن از میوه میکند پرهیز ...... دروغ گفت که دستش نمیرسد به ثمار
فراخ حوصلهی تنگدست نتواند ...... که سیم و زر کند اندر هوای دوست نثار
تو را که مالک دینار نیستی سعدی ...... طریق نیست مگر زهد مالک دینار
وزین سخن بگذشتیم و یک غزل ماندست ...... تو خوش حدیث کنی سعدیا بیا و بیار
ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
بقول نجببادیها، این پیام هم «عجب ورپریده ای یه؟؟» نه به اون که دلش هوای« انجزوعده» و ایستادن توی انواع صف را میکنه و نه به اینکه صد و هشتاددرجه میچرخه و شعری به این زیبایی را ارسال میکنه.
دوستان، اگر حوصله ی خواندن همه ی شعر را ندارید؛ از خواندن بیتهایی که رنگی هستند غافل نشوید که بسی نکته ها دارد.
راستی پیام ، در راستای بیت«زمین لگد خورد از گاو و خر به علت آن ......» من یکی که له و لورده شده بودم و تازه دارم به مصداق نوشته ی آرش(فردگرایی در آمریکا) یـُخـده یـُخـده(کم کم) خودم را پیدا میکنم و کودک درونم ، بعد از پیری، هوس جوونی کرده.
ولی نکته اینه که بیشتر ماها بجای رابطه ی متقابل، به «وابستگی متقابل» رسیده ایم و برای همین است که دل کندن و مهاجرت برایمان اینقدر سخت است و کمی هم به فکر خود و آینده ی خانواده بودن، در درجه ی دوّم اهمیت است.هرچند که غم خوردن در ذات ما ایرانیها عمیق شده است و شاید هم هرروز بدتر از دیروز.
برای همین است که این روزها تحمّل هر گوشه و کنایه ای را بیشتر از قبل دارم و تنها به دنبال رشد خود و خانواده و صدالبته دوستان همدل خویش هستم و بقیه هم هرچه میخواهند بگویند که:
«دهان خصم و زبان حسود نتوان بست ...... رضای دوست بدست آر و دیگران بگذار»
پیروز باشید.ارادتمند حمید میزوری
ارسالها: 241
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
20
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2010-07-09 ساعت 08:06
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-07-09 ساعت 08:09 توسط N.D.)
بچه ها میدونم الان با این پست شاید خیلی ها مخالفت کنند ولی واقعا بعده پنج روز زندگی در آمریکا واقعا نمیدونم چرا من اومدم!!!!!!!!
اینجا ازادی وجود داره خیلی ولی یه سئوال آیا ما با تمامه اون همه گیرو سختگیری در ایران ما کاره خودمون رو نمیکردیم؟
اینجا قانون داره ایا بنظرتون اون بی قانونی بیشتر جا ها بنفعه خودمون عمل نکرد؟
من یه پسر 24 ساله هستم یعنی بنظره خیلی ها بهترین وفت مهاجرت ولی واقعا من در آمریکا هیچی ندیدم
زیبایی, مردم مهربون, تمیزی دیدم ولی این چیزها دلیل نمیشه ما از همه کسمون همه چیزمون در ایران ببریم به این جا بیایم
من باز میگم نمیگم ایران بهشت هست ولی اینجا هم شبیه ایرانه
من اگه این بحث کردم برای اینه که واقعا به عنوان یه فرده جوان و بی تجربه هیچ فرقی ندیدم
اگه واقعا جوانبی هست که من ندیدم بهم بگین
برای ساز مخالفم معذرت می خواهم
شماره کیس: 2010AS00016XXX
کنسولگری:آنکارا
_____________________________
کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند .
ارسالها: 1,469
موضوعها: 8
تاریخ عضویت: Jan 2010
رتبه:
41
تشکر: 0
3 تشکر در 0 ارسال
2010-07-09 ساعت 09:20
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-07-10 ساعت 16:08 توسط Ashkan78.)
سلام دوست عزيز. منم سه هفته ست در USA به سر مي برم. ولي كاملا با نظر شما موافقم. آمريكا اون چيزي كه فكر مي كرديم نيست. اگه انگيزه درس و ادامه تحصيل نداشتم لحظه اي اينجا نمي موندم. ولي شايد هنوز هيچي از اينجا نمي دونم. از آنكارا بيشتر از USA خوشم اومد. اينجا شور زندگي وجود نداره.
salam dooste aziz.manam 3haftast ke dar USA be sar mibaram.vali kamelan ba nazare shoma movafegham.amryka oon chyzy ke fekr mikardym nist.age angizeye dars va edame tahsyl nadashtam lahzeyee inja nemimoondam.vali shayad hanooz hichy az inja nemidoonim.az ankara byshtar az USA khosham oomad.inja shoore zendegy vojood nadare
ارسالها: 1,064
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
59
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
من بیشتر برای این مهاجرت میکنم که خانواده بگن «پسرمون آمریکاست». میدونید؟ خیلی کلاس داره!
اما جدا از شوخی من از کشور ایران فرار نمیکنم. من از آشنایانی که دور و برمون هستند فرار میکنم. ما اگه تو آمریکا یه خونه ۲۵ متری هم اجاره کنیم مشکلی نداریم. اما اگه تو ایران تو الهیه یا سعادت آباد یه آپارتمان ۱۰۰۰ متری هم بخریم باز هم این چشم و هم چشمی و ها حسادت ها و اخلاقهای خوشگل فک و فامیلامون ممکنه زندگیمون رو خراب کنه. من تو آمریکا اگه پیتزا دلیوری کار کنم کلی خوشم میاد از کارم. چون تجربه باحالیه به نظرم. کسی هم کاری به کارم نداره و اگه حقوقش راضیام کنه حق دارم و میتونم هرچهقدر که دوست داشتم به اون کار ادامه بدم. اما تو ایران اگه حقوق پارسآنلاین ماهی ۴۰۰ هزار تومان باشه و اگه پیتزا پخش کنم حقوقش ۵۰۰ هزار تومان باشه من محکومم برم پارس آنلاین کار Helpdesk بکنم تا خدایی نکرده به کلاس کاریم خدشه وارد نشه و مردم پشتمون حرف نزنند!
اگه تو ایران من یه جایی کاری پیدا کنم و پسرخاله عمهی مادربزرگم اونجا آبدارچی باشه و تو روند استخدامم نقشی هم نداشته باشه بازهم تا آخر عم منتش رو گردنمه و هر بار دنبال اینه که یه کاری براش بکنم. یا اگه مثلاً یه جا وام بخوام بگیرم و کسی ضامنم بشه که دیگه واویلا دیگه... اما تو آمریکا نه برای پیدا کردن کار آشنا لازم دارم نه برای گرفتن وام. یا با توجه به تواناییها به من کار میدن یا نمیدن. یا با توجه به حساب بانکیام بهم وام میدن یا نمیدن.
بهترین مزیت آمریکا برای ما اینه که خودمونیم و خودمون! کسی با کارمون کاری نداره. این نعمت بزرگیه
ارسالها: 2,286
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
127
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
من فکر میکنم N.D عزیز بر خلاف نظر اطرافیان که میگن توی بهترین سن مهاجرت کردی توی بدترین سن این کار رو کردی .چون 24 سال نه بچه ای که بتونی خودت رو با محیط تطبیق بدی نه به سنی رسیدی که به آرامش نیاز داشته باشی.
توی این سن زیاد آدمها متوجه نیستند که از زندگی چی میخوان و همین که در کنار خانواده باشند و با دوستانشون ساعتهاشون رو بگذرونند و خوش باشن براشون کافیه. همین که بتونند به قول تو با توجه به سختگیریهائی که میشه مهمونیشون رو یواشکی برند و گاهی قانونی رو که شامل رد کردن چراغ قرمز و یا ورود ممنوع میشه زیر پا بذارند و با دو تا اسکناس 5 هزار تومانی و من بمیرم و تو بمیری افسر رو راضی کنند که جریمه شون نکنه خب خوبه دیگه ....همون رفتن شمال با دوستان در این سن کلی میتونه برای افراد خاطره درست کنه ......ولی دوست من اگه مثل ما 30 رو رد میکردی و از شور و شر جوونی افتاده بودی تازه میفهمیدی که خدا چه محبتی بهت کرده.
تازه میفهمیدی که حقوق شهروندی چه ارزشی داره....تازه متوجه میشدی که وقتی خودت تصمیم میگیری چی بخوری چی بپوشی چی ببینی چی گوش کنی و کسی برات تعیین تکلیف نمیکنه چه موهبتی به حساب میاد......وقتی وارد یه محیط فرهنگی مثل مدرسه و یا دانشگاه بشی و ببینی چقدر بهت بها داده میشه تازه متوجه میشی که داری نفس میکشی............
البته 5 روز برای قضاوت وقعا زمان کمیه ولی اگه این احساس ها موندگار هم باشند اصلا جای تعجب نداره.به نظر میاد شما داشتی جوونی میکردی و خوش میگذروندی و الان از همه ی اونها جدا شدی...منم توی اون سن نظر تو رو داشتم
بهترین کار اینه که برای خودت هدف تعیین کنی و دنبالش بری ....مطمئن باش کمتر از 2 سال دیگه تازه فرق اینجا رو با جائی که داشتی زندگی میکردی متوجه میشی.........
خوشی هائی رو که اونجا داشتی با خوشیهای الان مقایسه نکن شما تازه رسیدی خیلی طبیعیه که زمان زیادی باید صرف کنی تا راه و چاه دستت بیاد بهتره موقعیتهای جدی رو که اونجا میتونستی داشته باشی با اینجا مقایسه کنی.
مثلا اگه ایران میخواستی درس بخونی تا اینجا....یا ایران میخواستی کار کنی تا اینجا....اگه ایران احتیاج به دارو و بیمارستان پیدا کنی تا اینجا...اگه ایران کارت به یک ارگان دولتی بیوفته تا اینجا...اگه ایران بخواهی اعتراض کنی تا اینجا و هزاران اگه دیگه........................
امیدوارم این حس و حال زودگذر باشه و به زودی به آرامش و خوشی که انتظارش رو داشتی برسی
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
ارسالها: 1,046
موضوعها: 26
تاریخ عضویت: Jan 2010
رتبه:
72
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2010-07-09 ساعت 13:48
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-07-09 ساعت 13:54 توسط ParsTrader.)
(2010-07-09 ساعت 11:28)msnazi نوشته: من بیشتر برای این مهاجرت میکنم که خانواده بگن «پسرمون آمریکاست». میدونید؟ خیلی کلاس داره!
اما جدا از شوخی من از کشور ایران فرار نمیکنم. من از آشنایانی که دور و برمون هستند فرار میکنم. ما اگه تو آمریکا یه خونه ۲۵ متری هم اجاره کنیم مشکلی نداریم. اما اگه تو ایران تو الهیه یا سعادت آباد یه آپارتمان ۱۰۰۰ متری هم بخریم باز هم این چشم و هم چشمی و ها حسادت ها و اخلاقهای خوشگل فک و فامیلامون ممکنه زندگیمون رو خراب کنه. من تو آمریکا اگه پیتزا دلیوری کار کنم کلی خوشم میاد از کارم. چون تجربه باحالیه به نظرم. کسی هم کاری به کارم نداره و اگه حقوقش راضیام کنه حق دارم و میتونم هرچهقدر که دوست داشتم به اون کار ادامه بدم. اما تو ایران اگه حقوق پارسآنلاین ماهی ۴۰۰ هزار تومان باشه و اگه پیتزا پخش کنم حقوقش ۵۰۰ هزار تومان باشه من محکومم برم پارس آنلاین کار Helpdesk بکنم تا خدایی نکرده به کلاس کاریم خدشه وارد نشه و مردم پشتمون حرف نزنند!
اگه تو ایران من یه جایی کاری پیدا کنم و پسرخاله عمهی مادربزرگم اونجا آبدارچی باشه و تو روند استخدامم نقشی هم نداشته باشه بازهم تا آخر عم منتش رو گردنمه و هر بار دنبال اینه که یه کاری براش بکنم. یا اگه مثلاً یه جا وام بخوام بگیرم و کسی ضامنم بشه که دیگه واویلا دیگه... اما تو آمریکا نه برای پیدا کردن کار آشنا لازم دارم نه برای گرفتن وام. یا با توجه به تواناییها به من کار میدن یا نمیدن. یا با توجه به حساب بانکیام بهم وام میدن یا نمیدن.
بهترین مزیت آمریکا برای ما اینه که خودمونیم و خودمون! کسی با کارمون کاری نداره. این نعمت بزرگیه
همش را راست گفتی منم مثل شما همینطوری فکر می کنم اگر قرار بود منم دلایل رفتن خودم رابگم همین ها را می گفتم با چیزهای دیگه که متاسفانه ان مسایل قابل گفتن نیست منم می خوام تو امریکا اغذیه فروشی بزنم اما اگه تو ایران این کار را کنم همه می گن نگاه فلانی مثلا بستنی فروشی زده اما تو امریکا همین کار را داشته باشی همه میگن فلانی امریکا بیزنس می کنه
لیلی خانم من همش فکر می کردم دیر به فکر مهاجرت افتادم اما این صحبتهای شما را شنیدم خیلی امیدوار شدم ممنونم از راهنمایی شما
آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش میکوشی
باقی همه رایگان نیرزد هشدار
تا عمر گرانبها بدان نفروشی
ارسالها: 132
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2010
رتبه:
7
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
تو پای اندر ره بنه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
به نظر من نگرانیها بی مورد هست.هر جا برید اسمان و زمین و هوا مال شماست.
کافیه خوش باشید و از ازادی انجا لذت ببرید.
زندگی ساخته ی افکار شماست و فردا همان خواهد شد که امروز اندیشیده ای.
موریس مترلینگ
ارسالها: 848
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
61
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 99
موضوعها: 4
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
16
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
وایییییی من هم آروم شدم با حرفاتون .همش این چرااااااااااا ها میاد سراغم ولی الان فهمیدم که طبیعی هست و باید تحمل کنم.منم نرفته این درد رو گزفتم .لیلی عزیز و hasti_banoo عزیز روم خیلی تاثیر گذاشتید ممنون. خوشحالم که مهاجرسرا رو دارم و همچنین دوستای خوبی مثل همه شمااااهااااااا.