ارسالها: 680
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2014
رتبه:
55
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
قابل توجه دوستان كه يك موقع برنده شدين
هزينهاي اوليه اينجا بالاس اگه كمه كمش ١٠٠ ميليون بدون بچه بودين پاشين بياين وگرنه سر ٤ ماه مجبورين برگردين ، فكر نكنين اينجا سريع سرو سامون ميگيرين .،من كلي اينجا شانس همراهم بود و ٤ ماه تجاره ندادم تونستم با ١٠٠ تا مدارا كنم. ميري فروشگاه خوراكي بگيري هيچي نگيري ٤٠٠ تومن پياده ميشي، به تومن ميگم كه بتونين درك كنين وگرنه درامد به دلار بتونين در بيارين زياد به چشمتون نمياد .
کیس ۲۰۱۵as۶۳۰۰، ارسال فرمها: ١٨ جون ٢٠١٤،سفارت خونه: ابوظبی ، تعداد نفرات:۲ ،کارنت :۱۱ می ٢٠١٥،نامه دوم:.۳۱ می ٢٠١٥،مصاحبه:.۲ جولای، ویزا :خانوم ۲ جولای، خودم ۲۳ اگست ،ورود به امریکا: 3 نوامبر٢٠١٥. ساکن لس انجلس
ارسالها: 19
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2014
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام و درود خدمت عزیزان
نزدیکیم تقریباً به زمان اعلام نتایج، من هر سال همین موقع به فروم یه سری می زنم و تا اعلام نتایج هستم.
کم کم دارم فکر می کنم جز معطلی و از بین رفتن زمان هیچی نداره این لاتاری.
این موضوع باعث میشه تو ایران هیچ کاری واسه خودت نکنی.
فقط منتظر شانس هستی همین.
نظر شما چیه؟
ارسالها: 182
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
27
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
(2016-04-16 ساعت 06:33)babisondes نوشته: قابل توجه دوستان كه يك موقع برنده شدين
هزينهاي اوليه اينجا بالاس اگه كمه كمش ١٠٠ ميليون بدون بچه بودين پاشين بياين وگرنه سر ٤ ماه مجبورين برگردين ، فكر نكنين اينجا سريع سرو سامون ميگيرين .،من كلي اينجا شانس همراهم بود و ٤ ماه تجاره ندادم تونستم با ١٠٠ تا مدارا كنم. ميري فروشگاه خوراكي بگيري هيچي نگيري ٤٠٠ تومن پياده ميشي، به تومن ميگم كه بتونين درك كنين وگرنه درامد به دلار بتونين در بيارين زياد به چشمتون نمياد .
سلام دوست عزیز.ممنون از اطلاعات خوبتون که در اختیار امثال کسایی مثل من قرار میدین. یکم مبالغ و هزینه ها رو دست بالا در نظر نگرفتین؟
یعنی صد میلیون معادل نزدیک به سی هزار دلار در چهار ماه ممکنه تموم بشه؟؟؟؟؟ یا خداااا.این که از تورم اعلامی خود شونم بیشتره. اینجور که شما فرمودین من متوجه شدم که اگه صد میلون بیاریم در حدود چهار ماه تموم میشه ؟؟؟؟؟؟ اینجور اگه باشه تقریبا ماهی هفت هزار دلار خرج میشه که فکر کنم این نوع خرج کردن شاهانه هستش. احتمالا من اشتباه برداشت کردم از صحبتهای شما. در صورت داشتن وقت و حوصله اگه امکان پذیر هست بیشتر توضیح بدین ممنون میشم.
امضاء: یک منتظرو دیگر هیچ
ارسالها: 182
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
27
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
(2016-04-16 ساعت 08:49)alhagh نوشته: سلام و درود خدمت عزیزان
نزدیکیم تقریباً به زمان اعلام نتایج، من هر سال همین موقع به فروم یه سری می زنم و تا اعلام نتایج هستم.
کم کم دارم فکر می کنم جز معطلی و از بین رفتن زمان هیچی نداره این لاتاری.
این موضوع باعث میشه تو ایران هیچ کاری واسه خودت نکنی.
فقط منتظر شانس هستی همین.
نظر شما چیه؟
چرا اونوقت؟؟؟؟ گویند که با توکل به خدا یا راهی خواهم ساخت یا راهی خواهم یافت. این یه راه شانسیه که اگر شد چه عالی و اگر نشد هم زندگی ادامه داره. یعنی شما از زمان ثبت نام منتظر میشی تا اعلام نتیجه؟؟؟؟و برنامه ریزیهای زندگیتو نمیکنی؟؟؟؟؟؟ و سال بعد هم این قصه ادامه داره؟؟؟؟ با تمام احترام ولی کاملا کار اشتباهی میکنین. اگه هیچوقت برنده نشین چی؟؟؟؟ همه در زندگیمون منتظر شانس هستیم ولی دلیل نمیشه کل زندگی رو فلج کنیم و برنامه ریزی نکنیم و فقط متوسل به شانس بشیم؟؟؟؟؟ دوست عزیز زندگی رو بر اساس این چیزها پیش نبر چون عاقبت نداره. تلاش کن و برنامه ریزی در زندگی داشته باش و به شانس به دید فان و سرگرمی نگاه کن چون ممکنه هیچ وقت نیاریش.
شاد باشی دوست عزیز
امضاء: یک منتظرو دیگر هیچ
ارسالها: 54
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Feb 2016
رتبه:
23
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
وقتی شما به شهر نیویورک سفر کنید، جالب ترین بخش سفر شما هنگامی است که پس از خروج از هواپیما و فرودگاه، قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید. اگر یک تاکسی برای ورود به شهر و رسیدن به مقصد بیابید شانس به شما روی آورده است؛اگر راننده ی تاکسی شهر را بشناسد و از نشانی شما سر در آورد با اقبال دیگری روبرو شده اید؛ اگر زبان راننده را بدانید و بتوانید با او سخن بگویید بخت یارتان است؛ و اگر راننده عصبانی نباشد، با حسن اتفاق دیگری مواجه هستید. خلاصه برای رسیدن به مقصد باید از موانع متعددی بگذرید.هاروی مک کی می گوید: روزی پس از خروج از هواپیما، در محوطه ای به انتظار تاکسی ایستاده بودم که ناگهان راننده ای با پیراهن سفید و تمیز و پاپیون سیاه از اتومبیلش بیرون پرید، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفی خود گفت: «لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذارید.» سپس کارت کوچکی را به من داد و گفت: «لطفا به عبارتی که رسالت مرا تعریف می کند توجه کنید.» بر روی کارت نوشته شده بود: در کوتاه ترین مدت، با کمترین هزینه، مطمئن ترین راه ممکن و در محیطی دوستانه شما را به مقصد می رسانم.من چنان شگفت زده شدم که گفتم نکند هواپیما به جای نیویورک در کره ای دیگر فرود آمده است. راننده در را گشود و من سوار اتومبیل بسیار آراسته ای شدم.پس از آنکه راننده پشت فرمان قرار گرفت، رو به من کرد و گفت:«پیش از حرکت، قهوه میل دارید؟ در اینجا یک فلاسک قهوه معمولی و فلاسک دیگری از قهوه مخصوص برای کسانیکه رژیم تغذیه دارند، هست.» گفتم: «خیر، قهوه میل ندارم، اما با نوشابه موافقم». راننده پرسید:«در یخدان هم نوشابه دارم و هم آب میوه، کدام را میل دارید؟» و سپس با دادن مقداری آب میوه به من، حرکت کرد و گفت: «اگر میل به مطالعه دارید مجلات تایم، ورزش و تصویر و آمریکای امروز در اختیار شما است.» آنگاه، بار دیگر کارت کوچک دیگری در اختیارم گذاشت و گفت: «این فهرست ایستگاههای رادیویی است که می توانید از آنها استفاده کنید. ضمنا من می توانم درباره بناهای دیدنی و تاریخی و اخبار محلی شهر نیویورک اطلاعاتی به شما بدهم و اگر تمایلی نداشته باشید می توانم سکوت کنم.در هر صورت من در خدمت شما هستم.» از او پرسیدم:«چند سال است که به این شیوه کار می کنید؟» پاسخ داد:«دو سال.» پرسیدم:«چند سال است که به این کار مشغولید؟» جواب داد:«هفت سال.» پرسیدم پنج سال اول را چگونه کار می کردی؟»گفت: «از همه چیز و همه کس،از اتوبوسها و تاکسیهای زیادی که همیشه راه را بند می آورند، و از دستمزدی که نوید زندگی بهتری را به همراه نداشت می نالیدم.روزی در اتومبیلم نشسته بودم و به رادیو گوش می دادم که وین دایر شروع به سخنرانی کرد.مضمون حرفش این بود که مانند مرغابیها که مدام واک واک می کنند، غرغر نکنید، به خود آیید و چون عقابها اوج گیرید. پس از شنیدن آن گفتار رادیویی به پیرامون خود نگریستم و صحنه هایی را دیدم که تا آن زمان گویی چشمانم را بر آنها بسته بودم. تاکسیهای کثیفی که رانندگانش مدام غرولند می کردند، هیچگاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبی نداشتند.سخنان وین دایر، بر من چنان تاثیری گذاشت که تصمیم گرفتم تجدید نظری کلی در دیدگاهها و باورهایم به وجود آورم.» پرسیدم:« چه تفاوتی در زندگی تو حاصل شد؟» گفت:«سال اول، درآمدم دوبرابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسید.» نکته ای که مرا به تعجب واداشت این بود که در یکی دو سال گذشته، این داستان را حداقل با سی راننده تاکسی در میان گذاشتم؛ اما فقط دو نفر از آنها به شنیدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال کردند.بقیه چون مرغابیها، به انواع و اقسام عذر و بهانه ها متوسل شدند و به نحوی خود را متقاعد کردند که چنین شیوه ای را نمی توانند برگزینند. شما، در زندگی خود از اختیار کامل برخوردارید و به همین دلیل نمی توانید گناه نابسامانیهای خود را به گردن این و آن بیندازید.پس بهتر است برخیزید، به عرصه پر تلاش زندگی وارد شوید و مرزهای موفقیت را یکی پس از دیگری بگشایید.
من چو باران بر همه جا باریده ام
ارسالها: 457
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2012
رتبه:
67
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ماشين پليس يا تاكسى ... انتخاب سوارى با شماست ...
پ.ن مشاهده شده در يكى از خيابان هاى سانتا مونيكا حوالى ديروز
ناشنوا باش، وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند