کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
تا حالا پشیمون شدید از رفتن؟
سلام بر همه ی شما دوستان و دوسداران مهاجرسرا.............................................!!!!!!!!!!!!

به نظر من کسانی پشیمون میشن که قبل از مهاجرت دو دل هستند این گونه افراد با اینکه رویاشون رفتن اما قبلش دچار شک و تردید میشوند و بعد از مهاجرت که باید از صفر صفر صفر شروع کنند با کوچکترین مشکلی کم میارند و سراغ ای کاش های همیشگی میرند...!!!!

پس به نظر من اول باید این شک و تردید های که تو دلمون داریم مثل مشکلات اقتصادی هزینه ی بالا و ....را با خودمون حل کنیم نه کس دیگه چون آدم وقتی می خواد یه تصمیم بگیره باید اول با خودش در مورد اون تصمیم کنار بیاد بعد بره با دیگران مشورت کنه ....!
پس یه توصیه دوستانه برا اونهایی که قصد رفتن دارن بشینید به قول معروف کلاهتون رو قاضی کنید که آیا من میتونم مشکلاتی که حتماً قراره بعد از مهاجرت پیش بیاد رو حل کنم یا نه؟
پاسخ
(2011-09-25 ساعت 09:22)kavoshgarnet نوشته:  دوستان من، مدتهای زیادی بود که به مهاجرسرا سر نزده بودم و اولین صفحه ای که باز کردم همینجاست و فرصت مرور سایر بخشها را هم ندارم و فقط می خوام چیزهایی که توی ذهنم هست را بنویسم و برم. نگران فیدبک های منفی نیستم و متاسفانه شاید تا مدت زیادی هم قادر به دیدن پاسخ دوستان نباشم.
........

مثل این است که شغلی در بیرون از خانه پیدا کنیم و بگوییم اه من از مادرم دور شدم این شغل اصلا خوب نیست و یکی از معایب این شغل دوری از مادرم است.
.........



کاوشگر عزیز
با همه حرفهات کاملا موافقم. مدتها بود که دوست داشتم تمام این حرف ها رو بنویسم ولی وقت نمی کردم. از اینکه تونستی به این خوبی تمام حرفهای دل من رو بنویسی واقعا ازت متشکرم.

امیدوارم همیشه موفق تر از قبل باشی.
پاسخ
تشکر کنندگان: SH1A2R3 ، Classic ، farshadsh ، sepideh IR ، msar ، alirezanz
سلام
بستگي به اهدافتون داره اگه اهداف كوتاه مدت داريد خب خيلي زود هم پشيمون ميشيد ولي اگه اهداف مهم و بلند مدت داريد سختي ها نمود كمتري پيدا مي كنند و به خودتون مي قبولانيد كه اگه من اينجا هستم حداقل فلان چيز رو كه در ايران نداشتم و رنج مي بردم الان همون چيز رو دارم و ازش لذت مي برم.
با تشكر
من در دنيا يك بزرگوار مي شناسم و آن حضرت بزرگوار مي باشد.

خلیج فارس و ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک دارایی همه ایرانی ها می باشد.
پاسخ
تشکر کنندگان: SH1A2R3 ، Classic ، amir0_0amir ، farshadsh ، sepideh IR ، r.bazargan ، msar ، alirezanz
من هم خیلی دوست دارم آمریکا باشم و هدفهایی که یک عمر توی ذهنم بودند رو دنبال کنم و لی بعضی وقتها یه چیزی میاد تو ذهنم و میگه
میخوای پدر و مادرت رو ول کنی؟ آخه تک پسر خانواده ام
بعضی موقع ها یه احساسی بهم دست میده که حاضرم تمام آرزوها و هدف هام رو به خاطر اینکه پدر و مادرم ناراحت نشن و غصه نخورن، به فراموشی بسپارم و فقط توی زندگیم کاری کنم که پدر و مادرم رو خوشحال کنم
پاسخ
تشکر کنندگان: SH1A2R3 ، Classic ، parviz ، amiry ، Blaze ، perna ، soheil_m ، farshadsh ، we are one ، sepideh IR ، msar ، Iaccept
(2011-07-20 ساعت 01:06)pamyrose نوشته:  همیشه وقتی عزیزی را از دست می دهیم, با خود می گوییم, "ای کاش یک دل سیر می دیدم اش" , "ای کاش سفر نمی رفتم و کنارش می ماندم" ای کاش...
ما بیشتر از این نمی توانیم از وجود پدر و مادر خود لذت ببریم. ما هیچ وقت نمی توانیم یک دل سیر مادرمان را ببینیم. چون ما محکوم به این محدودیت تنانه هستیم. امروز من , در کنار مادرم زندگی می کنم. هر صبح مادرم را می بینم که با نان بربری تازه از در حیاط وارد می شود. صبحانه را آماده می کند. با او گپ نمی زنم, نه اینکه با او قهر باشم, نمی دانم چه بگویم, نمی دانم چگونه از وجودش لذت ببرم.
عصرها با چای سبز می شینیم و تلوزون تماشا می کنیم. نمی دانم چه کنم, سرم را روی زانو اش بگذارم و او هم دست مهربان اش را روی سرم بگذارد. چون کودکی ها, دست اش مانند نسیمی از گندمزارهای موی ام عبور می کند. این نهایت لذت است, ولی دگر خجالت می کشم, آخر برای خود مردی شده ام. چه غرور بی جایی!

این خود خواهی من است که شما را مجبور به خواندن این هذیان های غبار گرفته کنم. راست اش من دوست دارم بروم غرب برای ادامه تحصیل و کسب تجربه های جدید. پس از پایان تحصیلات ام حتمن برمی گردم. تا باز همو چای سبز و نوازش های مادرم.

مرسی. دقیق بود و عمیق. موفق باشید
2012AS58XXX
آنکارا
مصاحبه:June 13 - برگه آبی
کلیرنس:Sep. 25
ورود به امریکا: 15 نوامبر. ویرجینیا
سوشیال: 8 روز بعد- ویرجینیا
گرین کارت:12 روز بعد ایندیانا !
پاسخ
تشکر کنندگان: saied-k ، SH1A2R3 ، farshadsh ، sepideh IR ، msar ، alirezanz
با سلام
من40 سالمه و با خونوادم تو انگلیس زندگی میکنیم .الان 11 سالی میشه که مهاجرت کردیم و هدف من فقط سرو سامان دادن درس و دانشگاه بچه هام بوده که خدا رو شکر تا الان به هدفم رسیدم ولی خواهر 23 ساله ای دارم که لیسانس معماریشو امسال گرفته و در 2011 لاتاری قبول شده ولی نظرش در مورد رفتن عوض شده .البته با اصرارهای مکرر من رفت ترکیه و ویزا رو هم گرفت ولی الان هر کاری میکنم راضی نمیشه بره.میگه از تنها رفتن میترسم و لی میدونم چون الان هنوز جوونه متوجه موقعیت جدیدی که براش پیش اومده نیست ولی با بهانه های مختلف از زیرش در میره.شما چی میگید...قکر میکنید باید بازم بهش اصرار کنم یا بذارمش به انتخاب خودش...میترسم بعدا پشیمون بشه و این احساس پشیمونی تا همیشه اذیتش کنه.آخه فکر میکنم واسه یه همچین تصمیم بزرگی خیلی بی تجربه است...درسته غربت دلتنگی داره ولی بهش میگم حداقل امتحان کن....متاسفانه خیلی میترسه...
پاسخ
تشکر کنندگان: saied-k ، majidusa01 ، SH1A2R3 ، Classic ، Goodie ، mari200 ، salar5452 ، sepideh IR ، r.bazargan ، msar ، aazitaa
(2011-10-04 ساعت 15:29)نگین نوشته:  با سلام
من40 سالمه و با خونوادم تو انگلیس زندگی میکنیم .الان 11 سالی میشه که مهاجرت کردیم و هدف من فقط سرو سامان دادن درس و دانشگاه بچه هام بوده که خدا رو شکر تا الان به هدفم رسیدم ولی خواهر 23 ساله ای دارم که لیسانس معماریشو امسال گرفته و در 2011 لاتاری قبول شده ولی نظرش در مورد رفتن عوض شده .البته با اصرارهای مکرر من رفت ترکیه و ویزا رو هم گرفت ولی الان هر کاری میکنم راضی نمیشه بره.میگه از تنها رفتن میترسم و لی میدونم چون الان هنوز جوونه متوجه موقعیت جدیدی که براش پیش اومده نیست ولی با بهانه های مختلف از زیرش در میره.شما چی میگید...قکر میکنید باید بازم بهش اصرار کنم یا بذارمش به انتخاب خودش...میترسم بعدا پشیمون بشه و این احساس پشیمونی تا همیشه اذیتش کنه.آخه فکر میکنم واسه یه همچین تصمیم بزرگی خیلی بی تجربه است...درسته غربت دلتنگی داره ولی بهش میگم حداقل امتحان کن....متاسفانه خیلی میترسه...

درود بر شما ....
کاربر گرامی ... : هر کسی که میخواد مهاجرت کنه اهداف و مقصدهایی داره که میخواد بهش دست پیدا کنه و همه تلاش و پشتکارش رو به کار می گیره و برای رسیدن به اهدافش می کوشه ....( مثل خود شما ) که در این راه موفق بوده اید ...
اما اگر قبل از ثبت نام یا نه ، اصلا بدون در نظر گرفتن قضیه لاتاری ، کسی برنامه ریزی نکنه و هدف های خودش رو مشخص و انتخاب نکنه اگر از نظر مالی و غیره خودش رو ساپورت نکنه و اگر نمیدونه اطلا واسه چی میخواد بره و واسه چی داره ثبت نام می کنه و واسه چی داره تلاش میکنه ، جز دوراهی و بیهودگی نتایج ، چیز دیگر نصیب فرد مخاطب نمی شود ....
ممکن است خواهر شما در مدت کوتاهی بفهمد که چرا مهاجرت نکرد و از نرفتن پشیمون شد و یا شاید پشیمون نشد و همین جا به اهدافش رسید ،
اما چرا پس ثبت نام کرده و یا اگر هدفی نداشته چرا شانس دیگری رو خراب کرده . ممکن بود کسی واقعا به این برنده شدن نیاز داشت .... پس اگر تصمیم به ماندن گرفته چرا ثبت نام کرده ؟؟؟؟؟؟؟
در مورد تصمیم خواهر شما من نمی توانم اظهار نظر کنم ، میدونید چرا ؟؟؟! برای اینکه هر کسی بر اساس شرایط و وضعیت فعلی و کنونی و آینده خود تصمیم به مهاجرت می گیرد .....
به عنوان مثال خود من برای آینده ام اهدافی را انتخاب کرده ام و برای رسیده به آن باید مهاجرت کنم و تصمیم به رفتن گرفتم و برای آن برنامه ریزی کرده ام ...
در مورد اظهار نظر شما نظردهی با ، باتجربه هاست ....
در مورد خواهر شما : امیدوارم تصمیم درست را بگیرد ، چه برای رفتن و چه برای ماندن .....
------
و یک خواهش بزرگ دارم از دیگران که اگر برنامه ریزی نکرده اید ، اگر اهدافی انتخاب نکرده اید ، اگر توان رفتن ندارید و اگر از وضعیت کنونی خود ناآگاه هستید ، خواهش می کنم ثبت نام نکنید .... ثبت نام لاتاری برای بخت آزمایی تفریحی نیست ، ثبت نام لاتاری برای بخت آزمایی کسانی است که هدفمند هستند و توان رفتن را دارند و تصمیم به مهاجرت گرفته اند ....( از هر نظر )
دوستان جسارت مرا ببخشید ...
موفق باشید .
موفقیت های بزرگ لازمه اراده ی قوی هستند.!
پاسخ
تشکر کنندگان: Yashar1989 ، ParsTrader ، saied-k ، majidusa01 ، SH1A2R3 ، Classic ، Goodie ، farshadsh ، Vulturee ، MEHR52 ، sepideh IR ، r.bazargan ، msar ، alirezanz ، aazitaa
در مورد ثبت نام هاي آزمايشي و بي هدف صحبتهاي بسياري شده و من هم هميشه نظرم اينه كه نبايد اينكار رو كرد و معتقدم كه اگر فردي پس از قبولي نره دنبال ادامه كار و يا موفق به اخذ ويزا نشه خودش ضرر روحي متحمل ميشه و شانس به افراد با كيس نامبر بالاتر ميرسه .

ولي در مورد اين دوستمون ايشون ويزا هم گرفتن و كاملا جاي يه نفر رو كه بقول ابي جان ممكنه براش لاتاري خيلي مهم بوده باشه رو پر كردند.

البته امسال تو 2011 بحث تموم شدن ويزا مطرح نبود ولي ممكنه اين گونه رفتارها به طور ناخواسته سرنوشت زندگي ديگرون رو تغيير بده.


به هر حال اميدوارم ايشون تصميم درستي بگيرند و موفق باشن . چه تو ايران و چه تو امريكا !!







.... ته دلم ميگه ايشون ميرن امريكا و گرين كارت ميگيرن !! ولي فكر نميكنم توامريكا موندگار بشن !
پاسخ
تشکر کنندگان: ابی22 ، ParsTrader ، SH1A2R3 ، Classic ، farshadsh ، MEHR52 ، sepideh IR ، msar ، alirezanz ، aazitaa
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد آهنگ است، بیا ره توشه برداریم، قدم در راه بی برگشت بگذاریم، ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟

استرس طبیعیه و منم یه وقتایی خیلی تو فکر میرم ولی .... هوای خانه چه دلگیر میشود گاهی...
ما که یقین دارم روزی پروانه می شویم پس بگذار روزگار تا می تواند پیله کند.

شماره کیس: 2012AS00041XXX
کنسولگری: ANKARA
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: 04 آگوست 2011، از طریق ایمیل
تاریخ کارنت شدن کیس: June 2012
تاریخ مصاحبه: 20 June
تاریخ دریافت کلیرنس: 31 July
جمع تقریبی هزینه ها: 4 میلیون تومان
پاسخ
تشکر کنندگان: Blaze ، SH1A2R3 ، Classic ، saied-k ، ali.narooei ، Goodie ، cyber boy ، farshadsh ، sepideh IR ، r.bazargan ، msar ، alirezanz
(2011-10-04 ساعت 15:29)نگین نوشته:  با سلام
من40 سالمه و با خونوادم تو انگلیس زندگی میکنیم .الان 11 سالی میشه که مهاجرت کردیم و هدف من فقط سرو سامان دادن درس و دانشگاه بچه هام بوده که خدا رو شکر تا الان به هدفم رسیدم ولی خواهر 23 ساله ای دارم که لیسانس معماریشو امسال گرفته و در 2011 لاتاری قبول شده ولی نظرش در مورد رفتن عوض شده .البته با اصرارهای مکرر من رفت ترکیه و ویزا رو هم گرفت ولی الان هر کاری میکنم راضی نمیشه بره.میگه از تنها رفتن میترسم و لی میدونم چون الان هنوز جوونه متوجه موقعیت جدیدی که براش پیش اومده نیست ولی با بهانه های مختلف از زیرش در میره.شما چی میگید...قکر میکنید باید بازم بهش اصرار کنم یا بذارمش به انتخاب خودش...میترسم بعدا پشیمون بشه و این احساس پشیمونی تا همیشه اذیتش کنه.آخه فکر میکنم واسه یه همچین تصمیم بزرگی خیلی بی تجربه است...درسته غربت دلتنگی داره ولی بهش میگم حداقل امتحان کن....متاسفانه خیلی میترسه...
سلام. یه خانواده ای تو محله ما زندگی می کردند که از دید اونموقع من اصلا به درد محله مذهبی ما نمیخوردند. 2 تا دختر داشتند . مادر و پدر مثلا اصرار داشتند که دخترشون مدرسه علوی ( که البته نزدیک هم بود) درس بخونه. مادره همه کاری می کرد که بتونه اسم دخترشو علوی بنویسه و موفق هم میشد در حالی که باید فقط کلی ظاهرشو تغییر می داد تا بتونه وارد اون مدرسه برای ثبت نام دخترش بشه. دخترش هم دست کمی از مادرش نداشت .( من فقط بحثم روی ظاهرشونه که مناسب اون محل و اون مدرسه نبود. اشتباه نشه لطفا!)بعد از گرفتن دیپلمم یه چندوقتی مادر و دختر غیبشون زده بود. متوجه شدیم که رفتند امریکا پیش خاله دختره. من پیش خودم فکر میکردم این دختر خانم بالاخره به آرزوی قلبی خودش رسید و حتما اونجا زندگی آزاد و خوبی خواهد داشت ولی در کمال تعجب بعد از شش ماه یا یکسال (درست یادم نیست) دیدیم برگشتند. وقتی ازمادره پرسیدند که چرا اومدین در جواب گفت دخترم دوست نداشت اونجا زندگی کنه ( ما 2 تا شاخ رو سرمون سبز شد به چه بزرگی! )و میخواهد تو ایران ازدواج کنه و همینجا زندگی کنه. همینطور هم شد . ازدواج کرد بچه دار شد و تا اونجایی که من خبر د ارم زندگی خوبی هم داره در حالی که فکر میکنم مادر دوباره برگشت امریکا.
نگین خانم، خواهر شما 23 سال سن داره و بزرگتر از اونموقع دختر خانم همسایه ماست. اون رو به حال خودش بگذارید. اینطوری حتی اگر تصمیم اشتباه هم بگیره خودش گرفته و کمتر پشیمونی خواهد کشید. این نظر منه . موفق باشید
2012AS58XXX
آنکارا
مصاحبه:June 13 - برگه آبی
کلیرنس:Sep. 25
ورود به امریکا: 15 نوامبر. ویرجینیا
سوشیال: 8 روز بعد- ویرجینیا
گرین کارت:12 روز بعد ایندیانا !
پاسخ
تشکر کنندگان: ابی22 ، Yashar1989 ، sare ، Classic ، AmericanHamid ، SH1A2R3 ، maxsupermax ، Goodie ، sepideh IR ، r.bazargan ، msar
(2011-10-05 ساعت 02:25)Mostafa Kianoush نوشته:  من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد آهنگ است، بیا ره توشه برداریم، قدم در راه بی برگشت بگذاریم، ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟

دوستان ! اين روزها چقدر من اين شعر رو ، رو ديوار هاي مهاجرسرا مي خونم !

اين روز ها چقدر اين شعر رو زير لب زمزمه مي كنم !

اين روز ها چقدر دلم تنگ است و هر سازي كه مي بينم بدآهنگ است ، ..... Sad

[عکس: akhavan.jpg]




يه روز مي خواستم اين شعر رو تو امضام بزارم ولي گفتم بزار جاش يه جمله اميدوار كننده بزارم ......................
پاسخ
یکی از بچه ها گفته بود دلایل رفتن خودتون رو تو یک کاغذ بنویسید و وقتی رفتید به اون همیشه نگاه کنید. خب راستش من فقط خیلی دوست دارم برم و هنوز راهی برام باز نشده که امیدوارم لاتاری 2013 منو به این آرزو برسونه.... ولی امروز صبح تو پارک که در یکی از خیابونهای عالی در یکی از محله های خیلی خیلی خوب تهرانه نشستم روی نیمکت متوجه شدم این نیمکتها بر اساس شیب زمین پارک درست نشدن یعنی به عقل کسی نرسیده پایه نیمکت رو کمی کوتاه کنه که آدم حس سرسره بهش دست نده و لیز نخوره وقتی می شینه. خیلی ساده است این چیزها اینو ته لیست اضافه کنید ولی خیلی مهمه که هیچ کس به این مسائل ساده هم نمی خواد فکر کنه تو ایران پس برای من اول لیستم قرار می گیره
کیس:2016as1$$(برنده آقاي همسر)،تعداد:٢نفر،ارسال فرم:٢٩مي،سفارت:آنکارا،مصاحبه:٣ نوامبر،وضعيت: AP، آپديتها: ١١ژانويه،٧ مارچ و٩مارچ تبديل به or نَفَر دوم، ٢١ مارچ نَفَر اصلي و تبديل به or ٢٢مارچ،دريافت ايميل كليير ٢٢ مارچ، مديكال مجدد:٢٩مارچ ارسال٣٠،ايشود:٥ آپريل و دريافت پاسها از پست ٦آپريل، ورود به آمریکا (سیاتل):22 جولای
سفرنامه آنکارا
پاسخ
تشکر کنندگان: SH1A2R3 ، saied-k ، ali.narooei ، Yashar1989 ، imojen ، sepideh IR ، r.bazargan ، msar ، alirezanz
(2011-10-04 ساعت 15:29)نگین نوشته:  با سلام
من40 سالمه و با خونوادم تو انگلیس زندگی میکنیم .الان 11 سالی میشه که مهاجرت کردیم و هدف من فقط سرو سامان دادن درس و دانشگاه بچه هام بوده که خدا رو شکر تا الان به هدفم رسیدم ولی خواهر 23 ساله ای دارم که لیسانس معماریشو امسال گرفته و در 2011 لاتاری قبول شده ولی نظرش در مورد رفتن عوض شده .البته با اصرارهای مکرر من رفت ترکیه و ویزا رو هم گرفت ولی الان هر کاری میکنم راضی نمیشه بره.میگه از تنها رفتن میترسم و لی میدونم چون الان هنوز جوونه متوجه موقعیت جدیدی که براش پیش اومده نیست ولی با بهانه های مختلف از زیرش در میره.شما چی میگید...قکر میکنید باید بازم بهش اصرار کنم یا بذارمش به انتخاب خودش...میترسم بعدا پشیمون بشه و این احساس پشیمونی تا همیشه اذیتش کنه.آخه فکر میکنم واسه یه همچین تصمیم بزرگی خیلی بی تجربه است...درسته غربت دلتنگی داره ولی بهش میگم حداقل امتحان کن....متاسفانه خیلی میترسه...

از همه دوستان عذرخواهی می کنم ولی منم نظر و تجربه شخصی خودم رو می گم. شاید شما طوری با خواهرتون حرف می زنید که فکر می کنه بخاطر شرایط سنی می خواهید بزرگتر بازی دربیارین ولی راهنماییش کنید از اینترنت سرچ کنه و نظرات همه رفته ها و مونده ها رو ببینه من 30 ساله هستم و فکر می کنم بهترین سن برای رفتن بعد از لیسانسه. خواهر شما الان جو گیر دوستاشه و تفریحاتی که الان داره ولی من مطمئنم نه این دوستها و نه فامیل گرم و صمیمی تا چند سال دیگه نخواهند بود همه درگیر زندگی خودشون می شن (اگه بخوام مثبت فکر کنم) و ما همینجا هم تا چند سال دیگه غربتی رو باید تجربه کنیم که حتی بهش فکر نمی کردیم.
کیس:2016as1$$(برنده آقاي همسر)،تعداد:٢نفر،ارسال فرم:٢٩مي،سفارت:آنکارا،مصاحبه:٣ نوامبر،وضعيت: AP، آپديتها: ١١ژانويه،٧ مارچ و٩مارچ تبديل به or نَفَر دوم، ٢١ مارچ نَفَر اصلي و تبديل به or ٢٢مارچ،دريافت ايميل كليير ٢٢ مارچ، مديكال مجدد:٢٩مارچ ارسال٣٠،ايشود:٥ آپريل و دريافت پاسها از پست ٦آپريل، ورود به آمریکا (سیاتل):22 جولای
سفرنامه آنکارا
پاسخ
تشکر کنندگان: ابی22 ، saied-k ، Yashar1989 ، AmericanHamid ، Goodie ، imojen ، farshadsh ، sepideh IR ، r.bazargan ، msar ، alirezanz ، Abdorrezaa
(2011-10-06 ساعت 10:19)humsun نوشته:  یکی از بچه ها گفته بود دلایل رفتن خودتون رو تو یک کاغذ بنویسید و وقتی رفتید به اون همیشه نگاه کنید. خب راستش من فقط خیلی دوست دارم برم و هنوز راهی برام باز نشده که امیدوارم لاتاری 2013 منو به این آرزو برسونه.... ولی امروز صبح تو پارک که در یکی از خیابونهای عالی در یکی از محله های خیلی خیلی خوب تهرانه نشستم روی نیمکت متوجه شدم این نیمکتها بر اساس شیب زمین پارک درست نشدن یعنی به عقل کسی نرسیده پایه نیمکت رو کمی کوتاه کنه که آدم حس سرسره بهش دست نده و لیز نخوره وقتی می شینه. خیلی ساده است این چیزها اینو ته لیست اضافه کنید ولی خیلی مهمه که هیچ کس به این مسائل ساده هم نمی خواد فکر کنه تو ایران پس برای من اول لیستم قرار می گیره


دوست عزيز سلام !
مي دونستي بسياري از بچه هاي مهاجر سرا بخاطر نكته بيني و زجر كشيدن از همين گونه مشكلات مهاجر سرايي شدن ؟! مي دونستي الان جامعه ايران ما يه جوري شده كه يا بايد بدوني و زجر بكشي ، يا مثل كبك سرتو بكوني تو برف بچسبي به كار و بارت و يه قلمه نون در بياري و بي خيال جامعه بشي !

بعضي ها فكر مي كنن ، اونها كه مي خوان مهاجرت كنن ، يه مشت آدم بي احساسن كه حب وطن ندارن و دنبال هزار جور فساد مي خوان برن خارج ! ولي من و شما و دوستاي مهاجر سراييم مي دونيم كه اين افراد بيشتر از همه غصه جامعه و مملكتشون رو مي خورن . اين افراد بيش از بقيه مردم به دنبال اصلاح مسايل هستند . همين روحيه باعث ميشه كه زودتر نارسايي ها رو ببينن و زودتر پي به مشكلات ببرن. همين افكار باعث ميشه نظرشون به دنياي بيرون بيشتر جلب ميشه و پي به اختلاف ها و تفاوتها مي برن. همش مي خوان ايران خودشون رو بهتر و بهتر كنن تا اونجور بشه كه از ديدنش و فكر كردن بهش و زندگي در اون لذت ببرن نه اينكه حرص بخورن ! ولي نمي دونم چرا از سالهاي سال قبل نشد كه نشد !! از كريمخان زند و امير كبير و مصدق و ... تا امروز تك تك ما ها !! هر كاري كردند و كرديم نشد !! هر چه خواستيم عاشق جامعه بمونيم نشد ! حالا مهاجرت شده خوره فكرمون و آمريكا شده كلبه آمالمون ! البته مدلهاي ديگري از آدم هاي به دنبل مهاجرت هم هست كه هممون ازش اطلاع داريم. گذشته از اينها من به يك چيز اعتقاد دارم و اونم اينه كه آنچه فرموديد در بين خيلي از بچه هاي مهاجر سرا مشتركه ، من مطمئنم كه بچه ها ي مهاجر سرايي از تيپ و دار و دسته معتاد و خلافكار نيستند ، بچه هاي مهاجر سرايي تو همين ايران خودمون هم مودب و متفاوت هستند ، چراغ قرمز رو رد نمي كنن ! به مردم احترام مي گذارن ! به همنوع خود كمك مي كنن ، تو ترافيك بوق نمي زنن ، حيوانات رو دوست دارن و اذيت نمي كنن ،‌ و ...... خيلي چيز هاي ديگه ! دوستان مهاجر سرايي تو زندگي داخل ايرانشون تمرين دمو.ك.ر.ا.س.ي مي كنن . باسوادن و از مسايل اجتماعي سر در ميارن. اينها تفاوت بچه هاي مهاجر سراييه ! بچه هايي كه فكر مي كنن و انديشه هاشون رو با هم به اشتراك مي گذارن. راههاي مهاجرت رو مرور مي كنن و در موقع لازم به هم كمك مي كنن.

اين جور بچه هاي مهاجرسرا از مهاجرت منطقي و پشتوانه دارشون ( اگه شانس هم بيارن و مشكلات براشون حل شه ) هيچوقت پشيمون نميشن ! چون با چشم باز حركت كردند و به دنبال هدف رفتن !



شايد نوشته هام به تاپيك اهداف مهاجرت بيشتر ربط داشت . اگه مديران صلاح مي دونن انتقال دهند يا ويرايش كنند. متشكرم.
پاسخ
(2011-10-06 ساعت 10:19)humsun نوشته:  یکی از بچه ها گفته بود دلایل رفتن خودتون رو تو یک کاغذ بنویسید و وقتی رفتید به اون همیشه نگاه کنید. خب راستش من فقط خیلی دوست دارم برم و هنوز راهی برام باز نشده که امیدوارم لاتاری 2013 منو به این آرزو برسونه.... ولی امروز صبح تو پارک که در یکی از خیابونهای عالی در یکی از محله های خیلی خیلی خوب تهرانه نشستم روی نیمکت متوجه شدم این نیمکتها بر اساس شیب زمین پارک درست نشدن یعنی به عقل کسی نرسیده پایه نیمکت رو کمی کوتاه کنه که آدم حس سرسره بهش دست نده و لیز نخوره وقتی می شینه. خیلی ساده است این چیزها اینو ته لیست اضافه کنید ولی خیلی مهمه که هیچ کس به این مسائل ساده هم نمی خواد فکر کنه تو ایران پس برای من اول لیستم قرار می گیره

برادر من اینجا این اونجوریم که فکر می کنی نیست اینجا حواست نباشه شترتو با بارش میبرن. واسه 5 دلار آدم می کشن . خواهشن یه کم فقط یه کم واقع بین باشین دوستان . انقدر امریکا رو گنده کردن هر کی ندونه فکر میکنه اینجا بهشته موعوده! حتی بعضی از منطقه های به اصطلاح شیک و گرونش یه چیزایی می بینی که تو نازی ابادم نمی بینی !! بیا ی اینجا متوجه میشی . مردم ما فکر می کنن هر چی تو فیلما نشون میده همونه مثل خونه های شیک دخترهای مانکن ... اینا 1هزارم جامعه امریکا است که تهران هم هست اکثریت صبح تا شب دارن جون میکنن تا از گشنگی نمیرن .وحشناکترین ترافیک های دنیا اینجاست . که بیای اینجا میری همون نیمکته کجو می پرستی. نمیگم اینجا جهنمه ولی بهشتم نیست به هر حال موفق باشی.
اینم نوشته امیر 78

http://mohajersara.com/showthread.php?tid=3699&page=3
دامبول السلطنه

ارسال‌ها: 338
تاریخ عضویت: Jun 2010
رتبه: 23
تشکر: 1727
1785 بار تشکر شده در 322 پست
RE: تا حالا پشیمون شدید از رفتن ؟
مهاجرت یعنی سختی
یعنی از تمام ان چیز هایی که به دست اوردی و داری از مهر و عاطفه مادری تا زندگی و وسایل و راحتی همه و همه را پشت سر جا بگذاری و با چند چمدانو کیف راهی دیاری بشی که 2 اقیانوس و 1000000کیلومتر را پشت سر بگذاری و به امید انکه به زندگی جدیدی وارد شوی
SHBNAM یکی از کاربران این سایت حرف قشنگی زد در چند تا پست بالاتر
مهاجرت یعنی مردن و دو باره زنده شدن
منی که الان چند ماهی را امارات گذراندم و الان 6 ماهی هست که به این دیار امدم فعلا طعم واقعی مردن را حظم کردم و زنده شدنش هنوز مانده
چرا که اینجا خیلی تفاوت هاست
خیلی چیز ها سخت تر و بد تر و قدیمی تر از ایران است
خیابان ها و ادمها ماشین ها خانه ها
همه چیز یک جورایی فقط برای اینه که بتوانی استفاده کنی ازش که در عوض بتوانی کار کنی
چرا که عمر کاره
خیلیسختی داره
و من خیلی سختی هایش را کشیدم
ولی به امید ان هستم که بتوانم زندگیم را همانند ان کنم که از امریکا در تصوراتم بود
همانند ان فیلم هایی که می دیدم....
یا این نوشته تو همون صفحه

kavoshgarnet
مدیر سابق
ارسال‌ها: 621
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه: 48
تشکر: 3239
3128 بار تشکر شده در 536 پست
RE: تا حالا پشیمون شدید از رفتن ؟
دوستان من، مدتهای زیادی بود که به مهاجرسرا سر نزده بودم و اولین صفحه ای که باز کردم همینجاست و فرصت مرور سایر بخشها را هم ندارم و فقط می خوام چیزهایی که توی ذهنم هست را بنویسم و برم. نگران فیدبک های منفی نیستم و متاسفانه شاید تا مدت زیادی هم قادر به دیدن پاسخ دوستان نباشم.
چهارده پانزده ماهی می شه که آمده ام. اینجا بسیاری چیزها با ایران متفاوت هستش و چیزهای زیادی هم یکسان. بعضی چیزها اینجا بدتره و بعضی چیزها بهتر.
اینجا مردمانی از فرهنگهای پایین تر هستند که ما در ایران در شهرهای بزرگ نمونه اینها را خیلی کم داریم ولی همین افراد اینجا یاد گرفته اند که به کار دیگران سرک نکشند و دیگران را مسخره نکنند و پاپیچ دیگران نباشند. اینجا خشونت و خلاف آمار زیادی در رسانه ها داره ولی مردمانی مثل من نه می بینند و نه احساس می کنند. خلافکارها عده بسیار معدود و شناخته شده ای هستند که می شود به راحتی از آنها دور بود و مثل ایران نیست که همه با هم سر دعوا و مشاجره داشته باشند و طلبکارانه با هم حرف بزنند. در ایران در هر موقعیت اجتماعی یا شغلی باشی هر لحظه امکان درگیری لفظی و حتی فیزیکی وجود داره و در خیایان همه روزه همه افراد شاهد فحش و فحش کاری یا کتک کاری مردم هستند. و اینجا من در عرض این یکسال و خورده ای هیچ وقت حتی یک مورد از این موارد شرم آور را ندیده ام. که امیدواریم تا هچمین فرهنگی در کشور ما حاکم هست درهای ایران به روی آمریکاییان باز نشود. که آبروی ظاهری که ایرانیان مقیم خارج درست کرده اند به کلی از بین خواهد رفت.
......
پاسخ
تشکر کنندگان: Yashar1989 ، amiry ، Classic ، shahrzad_a ، mehdi_behzadi ، Iranian ، indmehdi ، parastoo mohajer




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان