ارسالها: 175
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2011
رتبه:
3
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-09-26 ساعت 21:00
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-09-26 ساعت 21:01 توسط majidusa01.)
سلام بر همه ی شما دوستان و دوسداران مهاجرسرا.............................................!!!!!!!!!!!!
به نظر من کسانی پشیمون میشن که قبل از مهاجرت دو دل هستند این گونه افراد با اینکه رویاشون رفتن اما قبلش دچار شک و تردید میشوند و بعد از مهاجرت که باید از صفر صفر صفر شروع کنند با کوچکترین مشکلی کم میارند و سراغ ای کاش های همیشگی میرند...!!!!
پس به نظر من اول باید این شک و تردید های که تو دلمون داریم مثل مشکلات اقتصادی هزینه ی بالا و ....را با خودمون حل کنیم نه کس دیگه چون آدم وقتی می خواد یه تصمیم بگیره باید اول با خودش در مورد اون تصمیم کنار بیاد بعد بره با دیگران مشورت کنه ....!
پس یه توصیه دوستانه برا اونهایی که قصد رفتن دارن بشینید به قول معروف کلاهتون رو قاضی کنید که آیا من میتونم مشکلاتی که حتماً قراره بعد از مهاجرت پیش بیاد رو حل کنم یا نه؟
ارسالها: 102
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2011
رتبه:
1
تشکر: 0
3 تشکر در 0 ارسال
سلام
بستگي به اهدافتون داره اگه اهداف كوتاه مدت داريد خب خيلي زود هم پشيمون ميشيد ولي اگه اهداف مهم و بلند مدت داريد سختي ها نمود كمتري پيدا مي كنند و به خودتون مي قبولانيد كه اگه من اينجا هستم حداقل فلان چيز رو كه در ايران نداشتم و رنج مي بردم الان همون چيز رو دارم و ازش لذت مي برم.
با تشكر
من در دنيا يك بزرگوار مي شناسم و آن حضرت بزرگوار مي باشد.
خلیج فارس و ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک دارایی همه ایرانی ها می باشد.
ارسالها: 83
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Mar 2011
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-09-29 ساعت 13:37
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-09-29 ساعت 13:38 توسط hamed..)
من هم خیلی دوست دارم آمریکا باشم و هدفهایی که یک عمر توی ذهنم بودند رو دنبال کنم و لی بعضی وقتها یه چیزی میاد تو ذهنم و میگه
میخوای پدر و مادرت رو ول کنی؟ آخه تک پسر خانواده ام
بعضی موقع ها یه احساسی بهم دست میده که حاضرم تمام آرزوها و هدف هام رو به خاطر اینکه پدر و مادرم ناراحت نشن و غصه نخورن، به فراموشی بسپارم و فقط توی زندگیم کاری کنم که پدر و مادرم رو خوشحال کنم
ارسالها: 145
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2011-07-20 ساعت 01:06)pamyrose نوشته: همیشه وقتی عزیزی را از دست می دهیم, با خود می گوییم, "ای کاش یک دل سیر می دیدم اش" , "ای کاش سفر نمی رفتم و کنارش می ماندم" ای کاش...
ما بیشتر از این نمی توانیم از وجود پدر و مادر خود لذت ببریم. ما هیچ وقت نمی توانیم یک دل سیر مادرمان را ببینیم. چون ما محکوم به این محدودیت تنانه هستیم. امروز من , در کنار مادرم زندگی می کنم. هر صبح مادرم را می بینم که با نان بربری تازه از در حیاط وارد می شود. صبحانه را آماده می کند. با او گپ نمی زنم, نه اینکه با او قهر باشم, نمی دانم چه بگویم, نمی دانم چگونه از وجودش لذت ببرم.
عصرها با چای سبز می شینیم و تلوزون تماشا می کنیم. نمی دانم چه کنم, سرم را روی زانو اش بگذارم و او هم دست مهربان اش را روی سرم بگذارد. چون کودکی ها, دست اش مانند نسیمی از گندمزارهای موی ام عبور می کند. این نهایت لذت است, ولی دگر خجالت می کشم, آخر برای خود مردی شده ام. چه غرور بی جایی!
این خود خواهی من است که شما را مجبور به خواندن این هذیان های غبار گرفته کنم. راست اش من دوست دارم بروم غرب برای ادامه تحصیل و کسب تجربه های جدید. پس از پایان تحصیلات ام حتمن برمی گردم. تا باز همو چای سبز و نوازش های مادرم.
مرسی. دقیق بود و عمیق. موفق باشید
2012AS58XXX
آنکارا
مصاحبه:June 13 - برگه آبی
کلیرنس:Sep. 25
ورود به امریکا: 15 نوامبر. ویرجینیا
سوشیال: 8 روز بعد- ویرجینیا
گرین کارت:12 روز بعد ایندیانا !
ارسالها: 1
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2010
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
با سلام
من40 سالمه و با خونوادم تو انگلیس زندگی میکنیم .الان 11 سالی میشه که مهاجرت کردیم و هدف من فقط سرو سامان دادن درس و دانشگاه بچه هام بوده که خدا رو شکر تا الان به هدفم رسیدم ولی خواهر 23 ساله ای دارم که لیسانس معماریشو امسال گرفته و در 2011 لاتاری قبول شده ولی نظرش در مورد رفتن عوض شده .البته با اصرارهای مکرر من رفت ترکیه و ویزا رو هم گرفت ولی الان هر کاری میکنم راضی نمیشه بره.میگه از تنها رفتن میترسم و لی میدونم چون الان هنوز جوونه متوجه موقعیت جدیدی که براش پیش اومده نیست ولی با بهانه های مختلف از زیرش در میره.شما چی میگید...قکر میکنید باید بازم بهش اصرار کنم یا بذارمش به انتخاب خودش...میترسم بعدا پشیمون بشه و این احساس پشیمونی تا همیشه اذیتش کنه.آخه فکر میکنم واسه یه همچین تصمیم بزرگی خیلی بی تجربه است...درسته غربت دلتنگی داره ولی بهش میگم حداقل امتحان کن....متاسفانه خیلی میترسه...
ارسالها: 445
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2011
رتبه:
28
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-10-04 ساعت 16:12
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-10-04 ساعت 16:16 توسط ابی22.)
(2011-10-04 ساعت 15:29)نگین نوشته: با سلام
من40 سالمه و با خونوادم تو انگلیس زندگی میکنیم .الان 11 سالی میشه که مهاجرت کردیم و هدف من فقط سرو سامان دادن درس و دانشگاه بچه هام بوده که خدا رو شکر تا الان به هدفم رسیدم ولی خواهر 23 ساله ای دارم که لیسانس معماریشو امسال گرفته و در 2011 لاتاری قبول شده ولی نظرش در مورد رفتن عوض شده .البته با اصرارهای مکرر من رفت ترکیه و ویزا رو هم گرفت ولی الان هر کاری میکنم راضی نمیشه بره.میگه از تنها رفتن میترسم و لی میدونم چون الان هنوز جوونه متوجه موقعیت جدیدی که براش پیش اومده نیست ولی با بهانه های مختلف از زیرش در میره.شما چی میگید...قکر میکنید باید بازم بهش اصرار کنم یا بذارمش به انتخاب خودش...میترسم بعدا پشیمون بشه و این احساس پشیمونی تا همیشه اذیتش کنه.آخه فکر میکنم واسه یه همچین تصمیم بزرگی خیلی بی تجربه است...درسته غربت دلتنگی داره ولی بهش میگم حداقل امتحان کن....متاسفانه خیلی میترسه...
درود بر شما ....
کاربر گرامی ... : هر کسی که میخواد مهاجرت کنه اهداف و مقصدهایی داره که میخواد بهش دست پیدا کنه و همه تلاش و پشتکارش رو به کار می گیره و برای رسیدن به اهدافش می کوشه ....( مثل خود شما ) که در این راه موفق بوده اید ...
اما اگر قبل از ثبت نام یا نه ، اصلا بدون در نظر گرفتن قضیه لاتاری ، کسی برنامه ریزی نکنه و هدف های خودش رو مشخص و انتخاب نکنه اگر از نظر مالی و غیره خودش رو ساپورت نکنه و اگر نمیدونه اطلا واسه چی میخواد بره و واسه چی داره ثبت نام می کنه و واسه چی داره تلاش میکنه ، جز دوراهی و بیهودگی نتایج ، چیز دیگر نصیب فرد مخاطب نمی شود ....
ممکن است خواهر شما در مدت کوتاهی بفهمد که چرا مهاجرت نکرد و از نرفتن پشیمون شد و یا شاید پشیمون نشد و همین جا به اهدافش رسید ،
اما چرا پس ثبت نام کرده و یا اگر هدفی نداشته چرا شانس دیگری رو خراب کرده . ممکن بود کسی واقعا به این برنده شدن نیاز داشت .... پس اگر تصمیم به ماندن گرفته چرا ثبت نام کرده ؟؟؟؟؟؟؟
در مورد تصمیم خواهر شما من نمی توانم اظهار نظر کنم ، میدونید چرا ؟؟؟! برای اینکه هر کسی بر اساس شرایط و وضعیت فعلی و کنونی و آینده خود تصمیم به مهاجرت می گیرد .....
به عنوان مثال خود من برای آینده ام اهدافی را انتخاب کرده ام و برای رسیده به آن باید مهاجرت کنم و تصمیم به رفتن گرفتم و برای آن برنامه ریزی کرده ام ...
در مورد اظهار نظر شما نظردهی با ، باتجربه هاست ....
در مورد خواهر شما : امیدوارم تصمیم درست را بگیرد ، چه برای رفتن و چه برای ماندن .....
------
و یک خواهش بزرگ دارم از دیگران که اگر برنامه ریزی نکرده اید ، اگر اهدافی انتخاب نکرده اید ، اگر توان رفتن ندارید و اگر از وضعیت کنونی خود ناآگاه هستید ، خواهش می کنم ثبت نام نکنید .... ثبت نام لاتاری برای بخت آزمایی تفریحی نیست ، ثبت نام لاتاری برای بخت آزمایی کسانی است که هدفمند هستند و توان رفتن را دارند و تصمیم به مهاجرت گرفته اند ....( از هر نظر )
دوستان جسارت مرا ببخشید ...
موفق باشید .
موفقیت های بزرگ لازمه اراده ی قوی هستند.!
ارسالها: 230
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2011
رتبه:
23
تشکر: 0
6 تشکر در 0 ارسال
2011-10-04 ساعت 17:12
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-10-04 ساعت 17:13 توسط saied-k.)
در مورد ثبت نام هاي آزمايشي و بي هدف صحبتهاي بسياري شده و من هم هميشه نظرم اينه كه نبايد اينكار رو كرد و معتقدم كه اگر فردي پس از قبولي نره دنبال ادامه كار و يا موفق به اخذ ويزا نشه خودش ضرر روحي متحمل ميشه و شانس به افراد با كيس نامبر بالاتر ميرسه .
ولي در مورد اين دوستمون ايشون ويزا هم گرفتن و كاملا جاي يه نفر رو كه بقول ابي جان ممكنه براش لاتاري خيلي مهم بوده باشه رو پر كردند.
البته امسال تو 2011 بحث تموم شدن ويزا مطرح نبود ولي ممكنه اين گونه رفتارها به طور ناخواسته سرنوشت زندگي ديگرون رو تغيير بده.
به هر حال اميدوارم ايشون تصميم درستي بگيرند و موفق باشن . چه تو ايران و چه تو امريكا !!
.... ته دلم ميگه ايشون ميرن امريكا و گرين كارت ميگيرن !! ولي فكر نميكنم توامريكا موندگار بشن !
ارسالها: 31
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد آهنگ است، بیا ره توشه برداریم، قدم در راه بی برگشت بگذاریم، ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟
استرس طبیعیه و منم یه وقتایی خیلی تو فکر میرم ولی .... هوای خانه چه دلگیر میشود گاهی...
ما که یقین دارم روزی پروانه می شویم پس بگذار روزگار تا می تواند پیله کند.
شماره کیس: 2012AS00041XXX
کنسولگری: ANKARA
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: 04 آگوست 2011، از طریق ایمیل
تاریخ کارنت شدن کیس: June 2012
تاریخ مصاحبه: 20 June
تاریخ دریافت کلیرنس: 31 July
جمع تقریبی هزینه ها: 4 میلیون تومان
ارسالها: 145
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2011-10-04 ساعت 15:29)نگین نوشته: با سلام
من40 سالمه و با خونوادم تو انگلیس زندگی میکنیم .الان 11 سالی میشه که مهاجرت کردیم و هدف من فقط سرو سامان دادن درس و دانشگاه بچه هام بوده که خدا رو شکر تا الان به هدفم رسیدم ولی خواهر 23 ساله ای دارم که لیسانس معماریشو امسال گرفته و در 2011 لاتاری قبول شده ولی نظرش در مورد رفتن عوض شده .البته با اصرارهای مکرر من رفت ترکیه و ویزا رو هم گرفت ولی الان هر کاری میکنم راضی نمیشه بره.میگه از تنها رفتن میترسم و لی میدونم چون الان هنوز جوونه متوجه موقعیت جدیدی که براش پیش اومده نیست ولی با بهانه های مختلف از زیرش در میره.شما چی میگید...قکر میکنید باید بازم بهش اصرار کنم یا بذارمش به انتخاب خودش...میترسم بعدا پشیمون بشه و این احساس پشیمونی تا همیشه اذیتش کنه.آخه فکر میکنم واسه یه همچین تصمیم بزرگی خیلی بی تجربه است...درسته غربت دلتنگی داره ولی بهش میگم حداقل امتحان کن....متاسفانه خیلی میترسه...
سلام. یه خانواده ای تو محله ما زندگی می کردند که از دید اونموقع من اصلا به درد محله مذهبی ما نمیخوردند. 2 تا دختر داشتند . مادر و پدر مثلا اصرار داشتند که دخترشون مدرسه علوی ( که البته نزدیک هم بود) درس بخونه. مادره همه کاری می کرد که بتونه اسم دخترشو علوی بنویسه و موفق هم میشد در حالی که باید فقط کلی ظاهرشو تغییر می داد تا بتونه وارد اون مدرسه برای ثبت نام دخترش بشه. دخترش هم دست کمی از مادرش نداشت .( من فقط بحثم روی ظاهرشونه که مناسب اون محل و اون مدرسه نبود. اشتباه نشه لطفا!)بعد از گرفتن دیپلمم یه چندوقتی مادر و دختر غیبشون زده بود. متوجه شدیم که رفتند امریکا پیش خاله دختره. من پیش خودم فکر میکردم این دختر خانم بالاخره به آرزوی قلبی خودش رسید و حتما اونجا زندگی آزاد و خوبی خواهد داشت ولی در کمال تعجب بعد از شش ماه یا یکسال (درست یادم نیست) دیدیم برگشتند. وقتی ازمادره پرسیدند که چرا اومدین در جواب گفت دخترم دوست نداشت اونجا زندگی کنه ( ما 2 تا شاخ رو سرمون سبز شد به چه بزرگی! )و میخواهد تو ایران ازدواج کنه و همینجا زندگی کنه. همینطور هم شد . ازدواج کرد بچه دار شد و تا اونجایی که من خبر د ارم زندگی خوبی هم داره در حالی که فکر میکنم مادر دوباره برگشت امریکا.
نگین خانم، خواهر شما 23 سال سن داره و بزرگتر از اونموقع دختر خانم همسایه ماست. اون رو به حال خودش بگذارید. اینطوری حتی اگر تصمیم اشتباه هم بگیره خودش گرفته و کمتر پشیمونی خواهد کشید. این نظر منه . موفق باشید
2012AS58XXX
آنکارا
مصاحبه:June 13 - برگه آبی
کلیرنس:Sep. 25
ورود به امریکا: 15 نوامبر. ویرجینیا
سوشیال: 8 روز بعد- ویرجینیا
گرین کارت:12 روز بعد ایندیانا !
ارسالها: 353
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2011
رتبه:
25
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
یکی از بچه ها گفته بود دلایل رفتن خودتون رو تو یک کاغذ بنویسید و وقتی رفتید به اون همیشه نگاه کنید. خب راستش من فقط خیلی دوست دارم برم و هنوز راهی برام باز نشده که امیدوارم لاتاری 2013 منو به این آرزو برسونه.... ولی امروز صبح تو پارک که در یکی از خیابونهای عالی در یکی از محله های خیلی خیلی خوب تهرانه نشستم روی نیمکت متوجه شدم این نیمکتها بر اساس شیب زمین پارک درست نشدن یعنی به عقل کسی نرسیده پایه نیمکت رو کمی کوتاه کنه که آدم حس سرسره بهش دست نده و لیز نخوره وقتی می شینه. خیلی ساده است این چیزها اینو ته لیست اضافه کنید ولی خیلی مهمه که هیچ کس به این مسائل ساده هم نمی خواد فکر کنه تو ایران پس برای من اول لیستم قرار می گیره
کیس:2016as1$$(برنده آقاي همسر)،تعداد:٢نفر،ارسال فرم:٢٩مي،سفارت:آنکارا،مصاحبه:٣ نوامبر،وضعيت: AP، آپديتها: ١١ژانويه،٧ مارچ و٩مارچ تبديل به or نَفَر دوم، ٢١ مارچ نَفَر اصلي و تبديل به or ٢٢مارچ،دريافت ايميل كليير ٢٢ مارچ، مديكال مجدد:٢٩مارچ ارسال٣٠،ايشود:٥ آپريل و دريافت پاسها از پست ٦آپريل، ورود به آمریکا (سیاتل):22 جولای
سفرنامه آنکارا