خب سلام مجدد دوستان
قسمت این بود که سفر ما به دو بخش تقسیم بشه و حالا قسمت دوم رو تقدیم شما دوستان عزیز می کنم:
بعد از اینکه مدارک اسپانسر جور شد و دستم رسید می خواستم مدارک بدم به یکی از فامیل ها ببره ولی بالاخره تصمیم گرفتم سریع خودم برم و پرونده رو ببندم البته بیشتر به خاطر این بود که می ترسیدم باز ایراد بگیرن، سریع برای تهیه بلیط اقدام کردم و با شرکت هیور سرویس هماهنگ کردم و یه آپارتمان کلاس B رزرو کردم.
توی سایتش نوشته که تا 15 مارس 2013 بابت اجاره آپارتمان 15% تخفیف میده اونم هماهنگ کردم و رفتم .
وقتی رسیدم فرودگاه از سفر قبلی درام داشتم رفتم برای ویزا تو فرودگاه برگه ویزا که از همین سایت داشتم و پر بود رو دادم ولی افسر خانم گفت من پول ندارم بهت بدم برو بانک خرد کن! خلاصه خرد کردم و ویزا رو گرفتم سریع و بعدش به دستگاه کنار بانک مراجعه کردم و میزان دلاری که لازم بود چنج کردم.
مثل دفعه پیش هجوم پیشنهاد خونه و ماشین ارائه شد و برای خلاصی به گوشه ای رفتم . کمی صبر کردم دیدم خود ارمنی ها هم میان کنار، بعدا ماشین هایی که میان مسافر میزارن فرودگاه برای برگشت مسافر میبرن به خود شهر، البته ماشین پلیس راهنمایی بود و نمیذاشت سوار کنن. خلاصه می رفتن تو پارکینگ و راننده ها پیاده میومدن دنبال مسافر، بالاخره یکیشون اومد و من با قیمت 3 هزار به هیور سرویس رفتم.
بهم گفتن آپارتمانی که شما رزرو کردی مشکل سیستم گرمایشی داره و فعلا قابل سکونت نیست و ما در عوض اگر از ما قبول کنید یک آپارتمان کلاس A به جاش بهمون قیمت مورد توافق میدیم و منم دست رد به سینشون نزدم !
یک نقشه ایروان هم کمپانی بهم داد که با اینکه من قبلا اونجا بودم ولی خیلیی کمکه ، پرینت شده توی کاغذ خوب، نعمتی بود. که البته تو برگشت دادمش به یکی از بچه هایی که برای دانشجویی اومده بود و باید بعد کلیرنس بر میگشت.
رفتم و پیکج داشت تو خونه ، بیرون طبق معمول بسیار مخوف بود مخصوصا موقع ورودم که شب بود و کل راهرو عین قبرستون ! ولی کلید که انداختیم رفتم تو خیالم راحت شد و چراغ بیرون خونه وقتی می خواستم شب برم بیرون، روشن می ذاشتم که موقع برگشت روشن باشه البته خوشبختانه خونه من تو طبقه اول بود و همه همسایه از این موهبت لذت می بردن !
خلاصه سریع یک سیم کارت از Orange گرفتم چون سایتش خیلی خوب انگلیسی ساپورت می کرد ولی باقی اکثرش همش ارمنی بود و یا خیلی قسمت ها به انگلیسی اصلا موجود نبود. رفتم تو تقاطع تومانیان یه فروشگاه بزرگ داشتن با ارائه پاس به میزان 1000 درام شارژ بهم سیم کارتو دادن. ولی تا زنگیدم به ایران ظرف چند دقیقه تموم شد منم به میزان کمی دوباره شارژ کردم.
پکیج مدارکو آماده کردم و دوشنبه صبح اول وقت رفتم سفارت . طبق معمول هموطنان ایرانیمون صف رو رعایت نکردن و یکی از عزیزان لاتاری با همسرش !!! پرید جلوی من خیلی هم هول بود که زود بره تو، خلاصه منم نگاهش کردم و با ابزار تاسف چیزی نگفتم.
البته اینو بگم که من تو صف اصلی نرفتم، بلکه جلوی ستون نزدیک صف یک مامور ایستاده و نام ها رو با پرینتی که تو دستشه مطابقت میده و مخصوص دریافت پیکیج و پاس هست، خلاصه بهمون گفت شما دو نفر به نوبتتت برین تو!!! و مدارک بدین نوبت من که شد رفتم و یک خانم ماموری همه مدارک منو + پاس از بسته های خودم خارج کرد و توی بسته خودشون گذاشت و شماره موبایلو روی یک برچسب گفت نوشتمو و گفت بسته رو بنداز تو صندوق بزرگه . بعد گفتم رسیدی چیزی نمی دین ؟ گفت فقط به لاتاری ها، شما که خانوادگی هستین خیر.
رفتم و مشغول زندگی و تفکر و منتظر بودم که 4شنبه صبح بهم زنگ بزنن ولی 3 شنبه ساعت 4 عصر بهم خانوم تپله زنگ زد و گفت ویزای شما آمادس فردا ساعت 4 بیایید ببرید. خلاصه بنده هم دور افتخارو برای لحظات اندکی زدم و زدم بیرون کمی هوا بخورم .
4 شنبه ساعت 3 راه افتادم چون می دونستم اون ساعت ترافیکه دم سفارت، ساعت 3:45 رسیدم و می خواستم صبر کنم ولی گفتم حالا سوال کنم که گفتن برو تو و رفتم توی سالن مصاحبه، بعد به ماموره گفتم به من شماره میدین یا چه جوری خبرم می کنین ؟ گفت من اطلاع می دم که شما اینجا هستین و خلاصه بعد دقایقی خانوم تپله منو صدا کرد و گفت ویزای شما اینه و 6 ماه اعتبار داره از تاریخ صدور و اینم پکیج که بدین فرودگاه مقصد و اینم توضیحات مروبط ه سوشیال سکیوریتی.
توی سفارت پر بود از بچه هایی که دانشجویی تقاضا داده بودن و دختر معروف مصاحبه گر هم بود و توی دلم کمی بهش دعا کردم که دلم خنک بشه و اومدم.
برای برگشت عجله داشتم ولی نشد که 5 شنبه برگردم و با توجه به توضیحات دوستان می دونستم و تا شنبه همین امروز رزرو جا توی هیور داشتم و پولشو داده بودم پس به سختی صبر کردم تا امروز که برگردم.
هوا اونجا خوب بود ولی سوز داشت، نوع بارش مثل شمال بود ، هوا پر شبنم می شد ، شر شر بارون نداشت . دستام در لحظه ای یخ می زدن ولی دستکش داشتم و گاهی اوقات استفاده می کردم.
جاهایی که رفتم یکیش پیتزا هات بود ، خیلی دوست داشتم بازم امتحان کنم ببینم کشور با کشور فرق داره یا نه، مدلی که خوشمزه هست و پیشنهاد میدم مدلیه که دور نونش Cursty cheese هست و خیلی باحاله، نوش جان بفرمائید.
یه بار هم کباب خوردم البته نه جایی که آکارو و دوستان رفته بودن ، جایی که خودم سفر قبل رفته بودم نزدیک میدون جمهوری . کباب خیلی خوب بود ولی من برای امتحان برنج هم گرفتم که افتضاح بود. البته توی منو جاهای دیگه دیدم که دو مدل برنج ارمنی و هندی دارن. شبیه برنج چینی سرخ شده بود ولی بد مزه کاه مانند. گوجش هم ترشی بود . از فروشگاه ساس راویلی هم گرفتم که خیلی خوب بودد.
در برگشت هم درام های اضافی رو توی فروشگاه ساس چنج کردم و برای برگشت حدود 2400 درام داشتم و می دونستم کافیه و همشو دادم به راننده.
خلبان این بار بسیار عالی در موقع رفت فرود داشت و در موقع برگشت هم خیلی خوب بود.
راستی موقع check out که ساعت 12 بود هیور سرویس بهم گفت شما می تونی چمدونتو بزاری توی آفیس و وقتی خواستی بیایی ببری و یک کپی از پاسم گرفت که بدونن کی بارو تحویل می گیره.
سریع با تاکسی فرودگاه امام برگشتم به منزل و پریدم روی لپ تاپ که ادای دین کنم به همه دوستان گرامی مهاجر سرائیم.
این بود داستان ما و ویزا. باقی داستان را وقتی امید به خدا به امریکا برم ادامه میدم که البته چند ماهی طول می کشه تا برم.
در پایان فقط می تونم بگم :
شاد و پرررر ویزا باشید !
قسمت این بود که سفر ما به دو بخش تقسیم بشه و حالا قسمت دوم رو تقدیم شما دوستان عزیز می کنم:
بعد از اینکه مدارک اسپانسر جور شد و دستم رسید می خواستم مدارک بدم به یکی از فامیل ها ببره ولی بالاخره تصمیم گرفتم سریع خودم برم و پرونده رو ببندم البته بیشتر به خاطر این بود که می ترسیدم باز ایراد بگیرن، سریع برای تهیه بلیط اقدام کردم و با شرکت هیور سرویس هماهنگ کردم و یه آپارتمان کلاس B رزرو کردم.
توی سایتش نوشته که تا 15 مارس 2013 بابت اجاره آپارتمان 15% تخفیف میده اونم هماهنگ کردم و رفتم .
وقتی رسیدم فرودگاه از سفر قبلی درام داشتم رفتم برای ویزا تو فرودگاه برگه ویزا که از همین سایت داشتم و پر بود رو دادم ولی افسر خانم گفت من پول ندارم بهت بدم برو بانک خرد کن! خلاصه خرد کردم و ویزا رو گرفتم سریع و بعدش به دستگاه کنار بانک مراجعه کردم و میزان دلاری که لازم بود چنج کردم.
مثل دفعه پیش هجوم پیشنهاد خونه و ماشین ارائه شد و برای خلاصی به گوشه ای رفتم . کمی صبر کردم دیدم خود ارمنی ها هم میان کنار، بعدا ماشین هایی که میان مسافر میزارن فرودگاه برای برگشت مسافر میبرن به خود شهر، البته ماشین پلیس راهنمایی بود و نمیذاشت سوار کنن. خلاصه می رفتن تو پارکینگ و راننده ها پیاده میومدن دنبال مسافر، بالاخره یکیشون اومد و من با قیمت 3 هزار به هیور سرویس رفتم.
بهم گفتن آپارتمانی که شما رزرو کردی مشکل سیستم گرمایشی داره و فعلا قابل سکونت نیست و ما در عوض اگر از ما قبول کنید یک آپارتمان کلاس A به جاش بهمون قیمت مورد توافق میدیم و منم دست رد به سینشون نزدم !
یک نقشه ایروان هم کمپانی بهم داد که با اینکه من قبلا اونجا بودم ولی خیلیی کمکه ، پرینت شده توی کاغذ خوب، نعمتی بود. که البته تو برگشت دادمش به یکی از بچه هایی که برای دانشجویی اومده بود و باید بعد کلیرنس بر میگشت.
رفتم و پیکج داشت تو خونه ، بیرون طبق معمول بسیار مخوف بود مخصوصا موقع ورودم که شب بود و کل راهرو عین قبرستون ! ولی کلید که انداختیم رفتم تو خیالم راحت شد و چراغ بیرون خونه وقتی می خواستم شب برم بیرون، روشن می ذاشتم که موقع برگشت روشن باشه البته خوشبختانه خونه من تو طبقه اول بود و همه همسایه از این موهبت لذت می بردن !
خلاصه سریع یک سیم کارت از Orange گرفتم چون سایتش خیلی خوب انگلیسی ساپورت می کرد ولی باقی اکثرش همش ارمنی بود و یا خیلی قسمت ها به انگلیسی اصلا موجود نبود. رفتم تو تقاطع تومانیان یه فروشگاه بزرگ داشتن با ارائه پاس به میزان 1000 درام شارژ بهم سیم کارتو دادن. ولی تا زنگیدم به ایران ظرف چند دقیقه تموم شد منم به میزان کمی دوباره شارژ کردم.
پکیج مدارکو آماده کردم و دوشنبه صبح اول وقت رفتم سفارت . طبق معمول هموطنان ایرانیمون صف رو رعایت نکردن و یکی از عزیزان لاتاری با همسرش !!! پرید جلوی من خیلی هم هول بود که زود بره تو، خلاصه منم نگاهش کردم و با ابزار تاسف چیزی نگفتم.
البته اینو بگم که من تو صف اصلی نرفتم، بلکه جلوی ستون نزدیک صف یک مامور ایستاده و نام ها رو با پرینتی که تو دستشه مطابقت میده و مخصوص دریافت پیکیج و پاس هست، خلاصه بهمون گفت شما دو نفر به نوبتتت برین تو!!! و مدارک بدین نوبت من که شد رفتم و یک خانم ماموری همه مدارک منو + پاس از بسته های خودم خارج کرد و توی بسته خودشون گذاشت و شماره موبایلو روی یک برچسب گفت نوشتمو و گفت بسته رو بنداز تو صندوق بزرگه . بعد گفتم رسیدی چیزی نمی دین ؟ گفت فقط به لاتاری ها، شما که خانوادگی هستین خیر.
رفتم و مشغول زندگی و تفکر و منتظر بودم که 4شنبه صبح بهم زنگ بزنن ولی 3 شنبه ساعت 4 عصر بهم خانوم تپله زنگ زد و گفت ویزای شما آمادس فردا ساعت 4 بیایید ببرید. خلاصه بنده هم دور افتخارو برای لحظات اندکی زدم و زدم بیرون کمی هوا بخورم .
4 شنبه ساعت 3 راه افتادم چون می دونستم اون ساعت ترافیکه دم سفارت، ساعت 3:45 رسیدم و می خواستم صبر کنم ولی گفتم حالا سوال کنم که گفتن برو تو و رفتم توی سالن مصاحبه، بعد به ماموره گفتم به من شماره میدین یا چه جوری خبرم می کنین ؟ گفت من اطلاع می دم که شما اینجا هستین و خلاصه بعد دقایقی خانوم تپله منو صدا کرد و گفت ویزای شما اینه و 6 ماه اعتبار داره از تاریخ صدور و اینم پکیج که بدین فرودگاه مقصد و اینم توضیحات مروبط ه سوشیال سکیوریتی.
توی سفارت پر بود از بچه هایی که دانشجویی تقاضا داده بودن و دختر معروف مصاحبه گر هم بود و توی دلم کمی بهش دعا کردم که دلم خنک بشه و اومدم.
برای برگشت عجله داشتم ولی نشد که 5 شنبه برگردم و با توجه به توضیحات دوستان می دونستم و تا شنبه همین امروز رزرو جا توی هیور داشتم و پولشو داده بودم پس به سختی صبر کردم تا امروز که برگردم.
هوا اونجا خوب بود ولی سوز داشت، نوع بارش مثل شمال بود ، هوا پر شبنم می شد ، شر شر بارون نداشت . دستام در لحظه ای یخ می زدن ولی دستکش داشتم و گاهی اوقات استفاده می کردم.
جاهایی که رفتم یکیش پیتزا هات بود ، خیلی دوست داشتم بازم امتحان کنم ببینم کشور با کشور فرق داره یا نه، مدلی که خوشمزه هست و پیشنهاد میدم مدلیه که دور نونش Cursty cheese هست و خیلی باحاله، نوش جان بفرمائید.
یه بار هم کباب خوردم البته نه جایی که آکارو و دوستان رفته بودن ، جایی که خودم سفر قبل رفته بودم نزدیک میدون جمهوری . کباب خیلی خوب بود ولی من برای امتحان برنج هم گرفتم که افتضاح بود. البته توی منو جاهای دیگه دیدم که دو مدل برنج ارمنی و هندی دارن. شبیه برنج چینی سرخ شده بود ولی بد مزه کاه مانند. گوجش هم ترشی بود . از فروشگاه ساس راویلی هم گرفتم که خیلی خوب بودد.
در برگشت هم درام های اضافی رو توی فروشگاه ساس چنج کردم و برای برگشت حدود 2400 درام داشتم و می دونستم کافیه و همشو دادم به راننده.
خلبان این بار بسیار عالی در موقع رفت فرود داشت و در موقع برگشت هم خیلی خوب بود.
راستی موقع check out که ساعت 12 بود هیور سرویس بهم گفت شما می تونی چمدونتو بزاری توی آفیس و وقتی خواستی بیایی ببری و یک کپی از پاسم گرفت که بدونن کی بارو تحویل می گیره.
سریع با تاکسی فرودگاه امام برگشتم به منزل و پریدم روی لپ تاپ که ادای دین کنم به همه دوستان گرامی مهاجر سرائیم.
این بود داستان ما و ویزا. باقی داستان را وقتی امید به خدا به امریکا برم ادامه میدم که البته چند ماهی طول می کشه تا برم.
در پایان فقط می تونم بگم :
شاد و پرررر ویزا باشید !