ارسالها: 132
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2010
رتبه:
7
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
من فکر میکنم که عوارض روزهای پس از مهاجرت در هر انسانی با انسان دیگه متفاوته.و این بستگی به:
1.سن فرد مهاجرت کننده .هر چه سن کمتر باشه قدرت همرنگ و هماهنگ شدن با محیط جدید بیشتره.
2.تعداد مسافرتهایی که فرد قبل از مهاجرت داشته و اشنایی با فرهنگها و جوامع مختلف.
3.میزان وابستگی به خانواده(پدر.مادر.خواهر.برادر.دوستان.فامیل)هر چه وابستگی افراد کمتر باشه میزان تحمل دوریها و سختیها بیشتره.
4.وضع زندگی و کار و درامد و وجه ی اجتمایی در کشور محل تولد.اگر در مهاجرت مقداری نسبت به قبل در سطح متفاوتی باشه...
5.مطالعه و واقع بینی نسبت به شرایط.
6.هدف
اینها میتونن عواملی باشن که به صورت کلی و جزیی در شدت و ضعف عوارض پس از مهاجرت دخیل باشن.
زندگی ساخته ی افکار شماست و فردا همان خواهد شد که امروز اندیشیده ای.
موریس مترلینگ
ارسالها: 2,286
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
127
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2010-04-29 ساعت 23:52)rs232 نوشته: ولی اصلا نگران نباشید چون ممکن است بعد سی یا چهل سال در امریکا بودن این مشکل هم حل شود.
آرش جون ممنون از دلگرمیت واقعا....ولی این زمان به نظرت یک کمی زود نیست؟آخه چرا اینقدر زود ما باید مشکلاتمون حل بشه؟
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
ارسالها: 322
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
43
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
نمی خوام ناراحتتون کنما! اما اون موقع هم مشکلات حل نمیشن، ما بیخیالشون میشیم!
.
[font=Times New Roman]V[/font] رفتن همیشه رسیدن نیست ... ولی برای رسیدن، باید رفت ...
.
ارسالها: 2,286
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
127
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
به نظر من وطن مثل بچه ی آدمه.........آدمها بچه شون رو در هر شرایطی دوست دارند......اگه این بچه لوس باشه...بی ادب باشه ....زشت باشه.....هر جوری باشه برای پدر و مادرش عزیزه.....
میتونی بچه ات رو تنبیه کنی....تهدید کنی....طردش کنی...از ارث محرومش کنی ...ولی همیشه ته قلبت عاشقشی و دوستش داری.....
هر کسی ایراد بچه اش رو بهتر از بقیه میدونی ...فقط سی..ا..ست آدمها در ابراز اون فرق میکنه.....
میتونه کتمانش کنه ولی نمیتونه منکرش بشه...........
میتونه صورت ظاهر رو حفظ کنه ولی اگه بخواد کاملا همه چی رو تکذیب کنه و فقط در مورد سوابق خانوادگی و وجود علم و تربیت در خانواده برای سرپوش گذاشتن روی کارهای غلط بچه اش استفاده کنه اون وقت حمل بر نادانی و تعصب بیجای پدر و مادر میشه...........
خیلی قشنگه که افراد خانواده اجازه ندن که دیگران نقطه ضعفهای اونها رو بدونند و در موردش صحبت کنند ولی بهتره برای برطرف کردن این ضعفها و نقصانها صحبت بشه تا حداقل از پیشروی اونها جلوگیری کنیم...........
من از تعصب بیجا در هر موردی بدم میاد و به نظرم قبول واقعیت بیشتر میتونه کمک کنه .....زدن مشکلات زیر فرش دلیل بر نبودن اونها نیست......
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
ارسالها: 21
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2008
رتبه:
5
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام به همه دوستای عزيز ممنون اين تاپيک اينقدر جالب و آموزنده بود که من همه رو بدون وقفه خوندم واقعاً دوستان عزيز زيبا مينويسن بازم مرسی
خدایا حال نداریم به راه راست هدایت شویم...خودت راه راست را به سوی ما کج بفرما...!!!
ارسالها: 530
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Dec 2009
رتبه:
91
تشکر: 0
5 تشکر در 0 ارسال
تا اطلاع ثانوی عارضه دانی ما هم تعطیل شد. خب خدا رو شکر که دوستانِ کمی، به عوارض روزهای اول پس از هجرت دچار شدند و گویا از همه مشکل دارتر من بودم .باز هم خدا رو شکر می کنم چون اصلا چیز خوبی نبود و همان بهتر که کمتر باشیم. امیدوارم تمام کسانیکه این روزها در روزهای اول مهاجرت هستند و کسانیکه بعدها این روزها را سپری خواهند کرد، از روز اول تا روز آخر خوشحال وموفق و سالم چه از نظر جسمی و چه روحی باشند. اگر کسی هم به عارضه ای دچار شد یاد این بیفتد که خصوصیت بارز آدم فراموشکاری و عادتست ، روزی می رسد که یادتان می رود خانۀ شما جای دیگری بوده ، با آدمهای دیگری مراوده داشتید ، شهرتان بوی دیگری می داده ،انگار از اول همه چیز همین شکلی بوده که امروز است.و آنوقت دل کندن از چیزهایی که امروز به آن عادت دارید سخت می شود .وقتی درون مشکلات هستیم همه چیز دردناک و تراژدی است ولی کافیست کمی قد بکشیم وآنرا از بالاتر نگاه کنیم آنوقت می بینیم که حتی می تواند خنده دار هم باشد.
این هم از نامۀ خداحافظی من فکر کردم بهتر است آنرا اینجا بگذارم:
خیلی از دوستانمان مهاجرسرا را بی خبر ترک کردند وما اصلا نفهمیدیم که کی رفتند و چرا رفتندو چرا دیگر برنگشتند!ولی من می خواهم خبر دهم و همین جا با شما دوستان عزیز خداحافظی کنم .
خیلی چیزها از شماها یاد گرفتم و خیلی در روزهای سخت اوایل مهاجرت به من کمک کردید.در روزهایی که هیچ دوستی نداشتم که با آن درددل کنم با شماها درددل کردم، وقتی می خواستم تنها نمانم تنهاییم را با شماها پر کردم ، وقتی دنبال کسی بودم که تجاربم را با شور و شوق برایش بیان کنم باز به اینجا پناه آوردم .حتی بهترین دوستی که الان دارم را در همین مهاجرسرا پیدا کردم.
الان دارم مراحل جدیدی از زندگی را تجربه می کنم که نیاز به وقت بیشتر دارد برای همین باید اینجا را ترک کنم.چون نبودن را ،به در سایه بودن و گاهی بودن وگاهی نبودن، ترجیح می دهم دوست دارم اگر اینجا هستم تمام و کمال اینجا باشم و برایش وقت بگذارم.
سعی کردم چیزهایی به بعضی تاپیکهایی که باز کرده بودم اضافه کنم البته امیدوارم که آن تاپیکها بعد از رفتن من هم به زندگی خود ادامه دهند و دوستان دیگر آنرا تکمیل کنند .بی تعارف می دانم که جایم به هیچ وجه خالی نخواهد بود چون خیلی از دوستان هستند که الان دیگر به آمریکا رسیده اند ومی توانند بهتر از من تجارب جدیدشان را بنویسندو مستند تر از من پاسخگوی سوالات باشند.
نمی خواهم اسمی از کسی بیاورم چون می ترسم بعضی اسامی را از قلم بیندازم ولی از کسانیکه همیشه با من دوست و مهربان بوده اند مرا حمایت کردند ،راهنماییم کردند ، مرا خنداندند، مرا به فکر فرو بردند ، کسانیکه مرا تشویق کردند ، به من امید دادند، کسانیکه نوشته هایم را خواندند و دکمۀ تشکر را فشردند،کسانیکه خواندند و هیچ دکمه ای را فشار ندادند،کسانیکه با من بحث کردند و مرا به سمت توجیه خودم وکنکاش در خودم هل دادند، از همۀ کسانیکه با حمایتشان مرا در عرض فقط 8 ماه تبدیل به عضو فعال با 375 ارسال کردند، تشکر می کنم ،راستی این اولین وتنها حضور من در یک سایت اینترنتی بود و من در اینجا با چگونگی وبلاگنویسی و طریقۀ گفتمان بهتر در فضای مجازی وجلوگیری از تنش و سوتفاهم در محیط اینترنتی ،آشنا شدم و آنرا هم مدیون فضای دوستانۀ این سایت هستم.امیدوارم اگر وقتی برای دوباره فعال شدن پیداکردم و برگشتم ،هنوز شماها در این سایت خوب فعال باشید که من احساس غریبی نکنم.
خداحافظ مهاجرسرا!
ارادتمند همۀ شما: راساراسا، رسا، پرنسس خانم، و در واقع سارا
ارسالها: 407
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
39
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
نمیدونم چرا این دو تا پُست آخر رو که خوندم حسابی دلم گرفت ...!