ارسالها: 128
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2010
رتبه:
3
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دلم نیومد چیزی نگم،واقعا بعضی پستها عالی بودند اونقدر خندیدم که فکر کنم بقیه فکر کردند خل شدم
LOCATION:LA COUNTY
ARRIVAL DATE: JAN 14
CATEGORY: DV LOTTERY
ارسالها: 105
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
چند وقت پیش دم درب آپارتمانم داشتم با یک از دوستام حرف می زدم که حسابی چانه ام گرم شده بود .اتفاقا یک نشان ایستر هم کنار من بود که برای جشن گذاشته بودند کنار خیابان .من هم که فقط اسم این مراسم را شنیده بودم و فقط می دونستم آن روز تعطیل هست . خلاصه حسابی از دست دوستم عصبانی شده بودم در این هنگام بود که با دست دیگرم با این نشان چسبیده بودم و با خودم می گفتم این آشغال را چه احمقی تو خیابان گذاشته که ناگهان یکی از گوشهاش شکست.من که بخدا نمی دونستم این شکل که اینجا گذاشتن یک صلیب است که همسایگان مسیحی گذاشتند.من همان زمان داشتم به خیابان نگاه می کردم که هرکی رد میشه چهار چشمی من را نگاه می کنه .من با خودم گفتم حتما چون فارسی صحبت می کنم برای اینها عجیبه !!! اما بعدا فهمیدم آنها بخاطر شکستن صلیب بود که نگاه می کردن .راستی این هم بگم این شهر من 95%سفید پوست هستن و اصلا سیاه پوست نداره!!! .خلاصه شانس آورم که کتک نخوردم هاهاهاهاها
نوع ویزا: CR1 (ازدواجی)
اولین اقدام: April 2010
محل مصاحبه:ناپل بود که با بدبختی به ابوظبی تغییر دادیم
تاریخ تکمیل مدارک در NVC: 2011 /Feb/18
تاریخ مصاحبه: 4 آپریل 2011
تاریخ گرفتن ویزا:6 آپریل 2011
طول مدت پروسه گرفتن ویزا :یک سال تمام
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
چند وقت پیش داشتم در اداره برای خودم راه می رفتم که یکهو دیدم رئیس کل اداره بسیار مهربانانه دارد به سمت من می آید و دستش را به سوی من دراز می کند. من هم که بسیار تعجب کردم و جوگیر شدم دستم را به سوی او دراز کردم ولی او از من گذشت و با یک نفر دیگر که در عقب من بود سلام و احوالپرسی کرد. من هم که دستم در هوا دراز مانده بود سرم را خاراندم که مثلا من از اولش هم می خواستم سرم را بخارانم! البته چند روز بعد خودش به اطاقم آمد و با من هم احوالپرسی کرد چون فهمیده بود که من خیط شده ام و می خواست از دلم در بیاورد!
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 24
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2010
رتبه:
16
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
تقریبا چهارمین روز ورودم بود و داشتم از مرکز خریدی برمیگشتم که تا محل سکونتم فاصله نسبتا زیادی داشت.دستم پر بود,گفتم با تاکسی برگردم.احتمالا سومین باری بود که تو اون 4 روز تاکسی میگرفتم.تاکسی گرفتمو نشستم.چشتون روز بد نبینه,همین که نشستم انگار تمام ماشینای جلوتر از ما همه خاموش کردن(سر چهار راه تصادف و ترافیک شد.!).باورتون نمیشه 10دقیقه اول شاید 1متر حرکت کرد.منم خسته ,اصلا برام مهم نبود چقدر راه میره.ولی وقتی به راننده نگاه میکردم دیدم ای بابا,این که از من خونسردتره؟؟داره از تو رادیو آهنگ گوش میکنه و اصلا استرس ترافیک نداره.!! جالب اینجاست,تو این مدت ماشین رو خاموش نمیکرد.با خودم گفتم,آقای راننده تو دیگه کی هستی؟؟ خوب اینم مثل تاکسی متری های قبلیه دیگه,هر چی راه بره همون قدر کرایه میگیره.بعد 20دقیقه شاید50متر حرکت نکرده بود,گفتم چه کاریه,پیاده میشم بقیه شو خودم تا جایی میرم,بعدِ ترافیک دوباره تاکسی میگیرم.به راننده گفتم پیاده میشم گفت باشه.همین که درو بستم که برم گفت کرایت.!؟گفتم عجب نامردیه, واسه 40,50متر میخواد کرایه بگیره؟؟ به راننده گفتم چقدر میشه,گفت تقریبا 23 دقیقس تو ماشین نشستی...... خلاصه, دلاری1075 حدود 14تومن دادم بهش.!!
حالا خودتون حدس بزنید قضیه از چه قرار بود!!!!
پ.ن: من تو ایران تاکسی متر سوار نشده بودم
من در جهان یک دوست داشته ام و آن هم خودم میباشم.(نیچه)
ارسالها: 24
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2010
رتبه:
16
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2012-05-23 ساعت 10:27)M_Ti نوشته: (2012-05-18 ساعت 21:15)nochen نوشته:
اصلا مسیر رو نگفته بودی به راننده ؟
همون موقع که نشستم مسیر رو بهش گفتم.
من در جهان یک دوست داشته ام و آن هم خودم میباشم.(نیچه)
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
در تاپیک دیگه ای داشتم راجع 1 تصادف که پارسال داشتم مینوشتم یاد 1 سوتی افتادم.
چند روز بعد از تصادف زنگ زدم به شرکت بیمه خودم که جریان رو بگم چون چنانچه مقصر هم نباشید باید به اونها بگید که در جریان باشند. در ضمن به علت شدت تصادف که منجر به جرح بود به من گفته بودن که وکیل بگیرم و این کار رو هم کرده بودم. حالا بعد از شرح واقعه به نماینده بیمه و در جواب یکی از سوالاش گفتم که بله من این کار ها رو کردم و وکیل به من گفته که این کارو بکن و فلان کار و نکن ویکسری داستان گفتم. بعد اقای اونطرف خط با حوصله همه رو گوش کرد و اخر سر گفت که خب من همه چیزو تقریبا متوجه شدم فقط نفهمیدم که " انتونی"
این وسط کیه و چه نقشی داره ! منم هاج و واج که این یارو چی میگه و وقتی توضیح داد دیدم که کلمه " آترنی"
(به معنی وکیل دعاوی) رو که با کمی تشدید هم تلفظ میشه من درست تلفظ نکردم و این بنده خدا فکر کرده
من دارم راجع یه شخصی به اسم انتونی قصه میگم ! ( تو دلش گفته حالا انتونی خر کی هست ؟)
خیرش اینه که تا اخر عمر تلفظ این کلمه یادم نمیره.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2012-06-21 ساعت 01:51
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-06-21 ساعت 01:53 توسط rs232.)
من آنقدر سوتی داده ام که هر دفعه یک چیز جدید به یادم می افتد. حدود دو سال پیش که هنوز در تب و تاب ماهیگیری و قایق بازی بودم در یک حراجی یک موتور کوچک قایق خریدم و بعد هم یک قایق بادی دست دوم از اینترنت پیدا کردم و قرار گذاشتم که آن را بخرم تا هر بار برای ماهیگیری در دریاچه مجبور نباشم قایق بزرگم را روشن کنم. جدا کردن و بستن آن قایق بزرگ به اسکله لااقل نیم ساعت طول می کشید و خیلی هم سنگین بود در حالی که قایق کوچک برای ماهیگیری در آن نزدیکی ها خیلی راحت تر بود و کنترل آن هم برای وقت هایی که می خواستم در یک مکان بمانم ساده تر بود. در همان زمان هم یک مشکل در فایل مالیاتی من پیش آمده بود که حسابدار من گفت که آن را حل می کند و من می خواستم که فردای آن روز به او زنگ بزنم و مطمئن شوم که اشتباه اصلاح شده است. حالا حسابدار را همین جا داشته باشید. من با فردی که قایقش را برای فروش گذاشته بود صحبت کردم و قرار گذاشتم که به اسکله نزدیک خانه شان بروم تا از نزدیک قایق را در آب بررسی کنم و اگر از آن خوشم آمد آن را بخرم. از آنجایی که اسکله بزرگ بود و درون آن هم هیچ آدرس مشخصی ندارد به من گفت هر زمانی که به اسکله رسیدی به من نشانی جایی که ایستاده ای را بده و من خودم را زود به تو می رسانم. من به سمت شهر آنها راه افتادم و بالاخره به اسکله رسیدم. سپس با تلفن به آن مرد قایق فروش زنگ زدم که بگویم من رسیده ام ولی نگو که به جای مرد قایق فروش حسابدارم را گرفته ام و خودم هم خبر ندارم. اول سلام و احوالپرسی کردیم و من گفتم که من الآن به اسکله رسیده ام و در کنار یک قایق بادبانی که پرچم قرمز دارد ایستاده ام. هری که حسابدارم بود در حالی که گیج شده بود کمی مکث کرد و با تردید گفت کجا ایستاده ای؟ گفتم آن طرفم هم یک پست برق وجود دارد که رویش نوشته است پورت شماره هشت. بیچاره هری سعی می کرد که از میان حرف های من که با لهجه خاص خودم ادا می شد یک ارتباطی با فایلهای مالیاتی من پیدا کند ولی نتوانست و گفت من اصلا متوجه منظورت نمی شوم! گفتم مگه نگفتی که بیایم اسکله و قایق را نشانم بدهی؟! تازه هری فهمید که من او را با یک نفر دیگر اشتباه گرفته ام و گفت که من هری حسابدارت هستم! بعد هم کلی خندید و من تازه متوجه سوتی خودم شدم. البته بیمزه بود ولی به بامزگی خودتان ببخشایید.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 181
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Dec 2010
رتبه:
14
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
تو أون ٢،٣ ماهي ك امريكا بوديم،هر وقت با مامان و بابام سوار اتوبوس ميشديم،بابام پول هر ٣ تاييمونو حساب ميكرد.
١ روز قبل إز پروازمون براي برگشت به ايران سوار اتوبوس شديم ك راننده ب بابام گفت شما چند سالته؟بابامم گفت ٦٢!
اقاهه گفت پَ چرا داري پول ميدي؟تو مجاني ميتوني إز همه اتوبوسا استفاده كني!
حالا حساب كن هر هفته حداقل ٣،٤ بار با اتوبوس ميرفتيم اينور اونور.فقط يك بار هم نه،چند بار.
بابامم كلي حرصش گرفته بود.اخه بهشم نمياد ٦٢ سالش باشه.خود راننده هم گفت هوينجوري شانسي پرسيدم!
أون روز ٢ تا اتوبوس ديگه سوار شديم.بابامم إز حرصش به أون ٢ تا گفت ك خانومم ٦٢ سالشه=))
حالا خوبه هيچ كدومشون كارت شناسايي مامانمو نخواستن:دي
تونل ها نشان می دهند در دل سنگ ها هم میتوان راه ساخت.....
"اینجآ بجز دوری تــو چیزی به مــن نزدیک نیست"
ارسالها: 6
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-06-21 ساعت 22:27
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-06-21 ساعت 22:48 توسط yas12.)
چند روز پیش رفته بودم ترکیه و رفتم تو یه هتل اتاق بگیرم ، مسئولش خیلی احترام گذاشت و سوالات مختلفی ازم پرسید و در مورد تحصیلاتمم پرسید که گفتم مدرک مهندسی دارم، وقتی هزینه اتاق رو گفت ، بهش گفتم بابا خیلی گرونه ! گفت تو که میگی مهندسم،تو ترکیه مهندسا وضعیت مالیشون خوبه! منم که به زبان ترکیه مسلط نیستم و یه مقدار کتاب آموزشی خونده بودم. خواستم بگم بیکارم و درآمد ندارم، با اعتماد بنفس تمام کلمه ی "بیکار" رو با لهجه ی ترکیه ای گفتم، دیدم مسئول و دوستش زدن زیر خنده و گفتن چه ربطی داره؟ گفتم وقتی کار نداشته باشم چه جوری پولدار باشم ؟ آخرش بعد از کلی بحث معلوم شد تو ترکیه به کسی که مجرده و ازدواج نکرده، میگن بیکار، منم کم نیاوردم، گفتم ولی حرفم راست بود من واقعا ازدواج نکردم.
ارسالها: 40
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
7
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
چند سال پیش داشتن با بابام یکی از خیابونای پاریس رو گز می کردیم که یه بنده خدای به فرانسوی از بابام پرسید می خوای کاریکاتورت و بکشم ؟؟؟ بابام هم یه نگاه به قیافه یارو که خیلی طنز بود انداخت به فارسی بهش گفت قیافه خودت شبیه کاریکاتوره !! یه دفعه یارو تشتکش پرید اونم به فارسی گفت آقا چرا فحش میدی ؟؟؟؟
من که فلنگ و بستم و از خنده پخش زمین شدم بابام هم هیچ وقت نمیگه بعدش چی شد !!
ارسالها: 2
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2012
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
تو مترو خط انقلاب تو صف خرید بلیط وایساده بودم و داشتم به پروژه ام فکر میکردم ، یه هندی پشت سرم بود و به انگلیسی از من پرسید که بلیط تک مسیره چنده ، آقا منم جو گرفتم و شروع کردم براش توضیح دادن که تک مسیره Two thousand! آقا اونم یه کم با تعجب نگاه کرد و دوباره گفت Two thousand! منم که اصلا حواسم نبود با اطمینان گفتم YESSS!
و راهنماییش کردم و نوبتمو بهش دادم اونم یه دو هزارتومانی داد به باجه و بلیطو گرفت و رفت و بقیه اشو نگرفت!!!!!
من هاج و واج نگاه میکردم که عجب آدم لارجیه ، بقیه پولشو نگرفت!
تو قطار تازه دوزاریم افتاد که بجای دویست گفتم دوهزار. اون بیچاره هم دوهزاری داد و رفت...
ارسالها: 336
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Aug 2010
رتبه:
25
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
دوستان فقط خواستم یک بار دیگه توجهتون رو به موضوع تاپیک جلب کنم !
ارسالها: 2,442
موضوعها: 26
تاریخ عضویت: May 2010
رتبه:
90
تشکر: 0
3 تشکر در 0 ارسال
من در اولین جلسه کاریم (دو تا خانم بودند) داشتم با حرارت ایده از خودم در می کردم ولی متوجه نمی شدم چرا بقیه همه اش ساکت شده اند و یک جورهایی مرموز!
وقتی اومدم خونه و کمی فکر کردم متوجه شدم که به جای Spread sheet در برنامه مایکروسافت اکسل می گفته ام Spread Shit!!
هر وقت یادش می افتم از تصورش اول سرخ میشم از خجالت، بعد هم کلی می خندم!
اخه همه اش می گفتم این Spread shit رو خودم درست کردم ولی برای همه تون می فرستمش و می تونید ازش استفاده کنید!
از تصورش حالم بد میشه!