ارسالها: 103
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
منم سوتی خودم را بگویم . دفعه اول که به فروشگاه ایرانی رنج مارکت رفتم صندوقدارش یک خانم ایرانی بود وقتی که همه اجناس را خواست حساب کنه گفت که کارتم را بدهم دم دستش منم هل شدم و کیفم را گشتم وگفتم خانم من کارتم همراهم نیست و نقد پرداخت میکنم و اونم پوزخندی زد و گفت منظورم چرخ دستی ات است نه کارت اعنباری .تازه فهمیدم اونجا به چرخ دستی میگویند کارت cart
ارسالها: 76
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2014
رتبه:
11
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
بعید میدانم که مسافر و مهاجری بدون سوتی داشته باشیم و برای لبخندی برای دوستان این هم سهم من:
سالها پیش با ویزای توریستی برای اولین بار در یک کشور انگلیسی زبان بودم و با استفاده از اشتباه ِ سفارت در طولانی صادر کردن ویزا، تصمیم گرفتم با ثبت نام کردن در یک موسسه چند ملیتی زبان هم با فضای این جور کلاسها آشنا بشوم و هم یکی دو کلمه یاد بگیرم.
بنیانگذار و مدیر این موسسه یک خانم میان سال بسیار جدی و از آن نوع بود که هیچوقت لبخند نمی زنند و موقع صحبت خیره زُل میزد و کمترین احساساتی در صورتش نشان نمی داد. هر روز وقت استراحت بین کلاسها معلمین دور هم در یک راهرویی جمع می شدند و صحبت می کردند و بعد از چند روز خانم مدیر به جمعشان آمد. بار دوم بود که این خانم را میدیدم و به دلیل زیر چشمان پف کرده و شکم برآمده متوجه شدم که باردار هست. به شیوهء کسانی که بار اول پا به یک کشور خارجی می گذارند و دائم در حال مقایسه هستند فکر کردم که راست می گویند که این خارجی ها در سن بالا بچه دار میشوند و این ممکن هست برایشان خطر داشته باشد ولی در ایران اینطور نیست و نهایتاً تصمیم گرفتم به جمعشان بروم و تبریک بگویم.
به میان جمع و سمت خانم مدیر رفتم و با انگلیسی شکسته و پر غلط گفتم که چون بار اولی که شما را دیدم پشت میز نشسته بودید متوجه باردار بودن شما نشدم در ایران ما تولد بچه را مساله ای مثبت و نماد شروع خوبی و خوش شانسی به حساب ما آوریم و خواستم باردار بودنتان را تبریک بگویم. مطابق معمول با همان شیوهء جدی و مخصوص خودش مستقیم زُل زد و دستی به بچه و پیراهنش کشید و گفت این بیلی ِ من هست. با همان انگلیسی شکسته پاسخ دادم که امیدوارم که بیلی کوچولو زندگی سالم و طولانی داشته باشد. وقتی خانم مدیر رفت دانشجوی افغانی ِ همکلاسی آمد کنار و با لهجه شیرین افغانی گفت در زبان اینان بــِلی یعنی شکم!
ارسالها: 1,132
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2013
رتبه:
121
تشکر: 1
6 تشکر در 1 ارسال
من يك ماه و نيمه كه توي كيترينگ كار مي كنم . تازه هفت ماهه اومدم و مسلماً خيلي خيلي از لغات رو نميدونم.ندونستنش به كنار، خيلي از سبزيجات يا مواد غذايي رو نميشناسم ، توي تجريش هم كه اند تمدنه ، تا حالا نديدم.
دو هفته ي اول كارم داشت به خوبي سپري ميشد تا اينكه در لحظات پاياني خرچنگ ها رسيدند ، سر آشپزم كه ايرانيه گفت سريع اين گوشت ها رو "رپ " كن و بذار توي "بست چيلر " تا سرد بمونن. " ليبل" يادت نره! منم با اعتماد به نفس گفتم حتماً.......فقط ببخشيد اسمش چيه؟ يه نگاه عاقل اندر سفيه بهم انداخت و اسمش رو گفت ولي من درست نشنيدم و روم نشد دوباره بپرسم. چيزي كه شنيده بودم رو روي " ليبل" نوشتم و گذاشتمش تا سرد بشه!!!
وقتي برگشتم خونه داشتم با هيجان براي صاحب خونه و مهمون هاش تعريف مي كردم كه گوشت خرچنگ ( اسمش رو به انگليسي گفتم!) خوردم و سفت بود و زياد خوشم نيومدو .... بماند عكس العمل ها نسبت به اين داستان چي بود ولي ياد گرفتم ديگه هيچ وقت crap رو به جاي crab ننويسم و به كار نبرم! بيچاره خرچنگ و بيچاره اوني كه رفته از توي " بست چيلر" درش اورده و ليبلش رو خونده.
جالبيش اينه كه تا اون روز اين كلمه رو نشنيده بودم كه معنيش رو بدونم ، ولي از اون روز تا حالا فكر كنم همه جا حتي توي اخبار هم به كار مي برن ، چون يكي از اصطلاحات رايج اينجاست! خلاصه اينكه زندگي همش درس و تجربه است فرزندم!
**24/خودم/ سه نفر/ابوظبی/ نوامبر/ برگه ی سفید/ كلير بعد از ١٩٢ روز/ ورود به آمريكا: ٢٩ آگوست ٢٠١٤
ارسالها: 1,132
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2013
رتبه:
121
تشکر: 1
6 تشکر در 1 ارسال
باز خوبه كه اين بنده خدا كه مي گيد ، دختر نبوده!!!
**24/خودم/ سه نفر/ابوظبی/ نوامبر/ برگه ی سفید/ كلير بعد از ١٩٢ روز/ ورود به آمريكا: ٢٩ آگوست ٢٠١٤
ارسالها: 1,477
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2014
رتبه:
128
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
اقا ماهم يه خاطره بگيم كه خدايى اون روز از خنده ريسه ميرفتم،
يه بنده خدايى بعداز ١٦-١٧ سال برگشته بود ايران مام رفتيم استقبال و بعداز دست و روبوسى خيلى جدى گفت : تا هواپيما نشست من "ضرب العجمى" خودمو رسوندم تو سالن كه شما علاف نشيد، هيچى ديگه ما نميدونستيم بخنديم يا ازش بخاطر "ضرب العجلش" تشكر كنيم. خلاصه اينكه اين بنده خدا بعداز اينهمه سال فارسيش لاغر شده بود
2015AS45## ●● Yerevan ●● Interview 20 April
بازمانده 2015 بجرم خدمت در سپاه
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
یه دوتی هم اینجا به همین وضعیت ما داریم که 30 ساله امریکاست. اونروز حرف خوردن این فیبر (فایبر خوراکی) بود که برای کمک به جهاز هاضمه هست میگفت من صبح به صب یک لیوان ازین رو "هم میکشم" بجای سر میکشم !
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند