کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
ادامه كار هنر سينما در آمريكا
درود
بچه هاي عزيز اين گفتمان نقد فيلم آواتار منو به فكر واداشت و به بهانه صحبت راجع به اين فيلم ميخوام دوباره پر نوشتاري كنم و يه چيزهايي رو بنويسم
سينما و هنر مقوله كاملا خاصي هست و صحبت در موردش به بخش عظيمي از احساس و سليقه بر ميگرده و اتفاقا منم ميخواهم در مورد همين تفاوت سليقه ها صحبت كنم
نسلهاي متفاوتي هميشه با هم زندگي كرده اند ولي من به ندرت ديدم كه پلي بين نسلها ايجاد بشه و بتوانند با هم ارتباط ماندگاري داشته باشند
يكم كه دقت كنيد به نسلهاي بعد و قبل از خودتون متوجه ميشيد كه تفاوتهاي زيادي وجود داره و اين يك مقوله بسيار پيچيدست كه اگر با اون كنار نيائيد نميتوانيد با نسل بعد و يا قبل از خودتون ارتباط بزنيد و يا حتي چند نسل بعد و يا قبل....
شما بايد طرز تفكر فرزند و يا نوه هاي خودتون رو بشناسيد اگر تمايل به ارتباط موثر داريد
و همچنين بايد پدرها و نياكان خودمون رو هم بشناسيم تا ...
همه اينها رو گفتم كه اينو بگم اين فيلم از نسل آينده در نوع فيلمسازي داره خبر ميده
حالا اگر باورش كنيم ارتباط زديم و اگر نپذيريمش خودمون رو محروم كرديم
من يك مثال راجع به فيلمسازان قديمي ايران ميزنم
قبلش يه توضيح كوچولو در مورد فرق بين سيستمهاي موجود فيلمسازي با قديم بكم
زمان شروع فيلمسازي نگاتيو توي بازار بود . يعني 30 سال پيش تقريبا همه فيلمها به صورت نگاتيو ساخته ميشد
اين نوع فيلمسازي كه ( 8 ميليمتري ،16 ميليمتري و 35 ميليمتري ) بود بسيار سخت بود
دوربين و تجهيزات بسيار بزرگ و واقعا كار كردن با اونها بسيار سخت بود
حتي قديمتر توي آمريكا دوربينها بقدري بزرگ بود كه نميشد دوربين رو جا به جا كرد و بايد صحنه مورد نظر رو جلوي دوربين ميساختند و ...
اما رفته رفته تكنولوژي باعث شد كه اين تجهيزات جاي خودش رو به تجهيزاتي بده كه هم خيلي ارزونتر هستند و خيلي هم كار كردن با اونها سادست
و اين صنعت ديجيتال بود
( البته هنوز سينماي ايران و دنيا 35 و 70 ميليمتري كه همون نگاتيو هست كار ميكنه ولي جديدا همنون هم داره ديجيتال كار ميشه و كپي 35 كشيده ميشه)
حالا تصور كنيد كه فيلمسازان قديم ايران خيليهاشون نتوانستند با اين صنعت كنار بيايند و از نظر نسل نو كم كم نا پديد شدند
حالا يه چيزي اينجا مهمه و اونم اينكه قبلا ( البته اغلب نه) چون مخارج گرون بود پس روي فيلمنامه و طرح و انتخاب عوامل بسيار فكر ميكردند( البته سينماي حرفه اي دنيا اينطوري بود نه فيلم فارسيها)
هر كسي كه از راه ميرسيد بازيگر و نويسنده و كارگردان نميشد
بايد بقدري پادويي هنرمندان رو ميكرد كه بعد بتواند جايي داشته باشه ولي حالا اصلا اينطوري نيست و هر كسي در كوچكترين زماني فيلمساز ميشه و اين يعني رقابت شديد
اينجا من فيلمساز دو تا چيز رو ياد گرفتم و اونم اين هست كه بايد مثل فيلمساز ان قديم روي طرحم خيلي كار كنم ولي اين باعث نشه كه از تكنولوژي بي بهره باشم
حالا همين فيلم آواتار تا اين تاريخ از نظر تكنولوژي واقا بي نظير هست
ساختار بسيار قوي و اصلا نميشه اين تكنولوژي رو زير سوال برد
ولي به نظر من كه البته سليقه اي هم هست اين فيلم از فيلمنامه به شدت دچار ضعف هست
مثل شيما عزيز كه در بحث شماره 9 ، قبل در مورد اسطوره سازيهاي بيخود آمريكا توضيح داد
من با ديدن اون گروه در جنگل به ياد سرخپوستان آمريكا افتادم و اون گروه هم كه ميخواستند اونجا رو تسخير كنند منو ياد ورود كاراكترهاي قرن هاي قبل براي تسخير قاره آمريكا مي انداخت كه اتفاقا تعداد بسياري در موردش فيلم ساختند كه به مراتب پر احساس تر از اين فيلم بود
من با هيچ كاراكتري از اين فيلم همزادپنداري نكردم
هيچ كجا كريه نكردم . نخنديدم ، نترسيدم و حتي دلم هم نسوخت . تعليق هم كه ماشاالله نداشت
پس اين فيلم چي داشت كه بايد من بهش به به بگم
اين احساساتي كه من گفتم احساسات لازمه فيلم هست يعني عناصر تشكيل دهنده يك فيلم خوب هست
به من هيچ پيغامي رو نداد
تنها چيزي كه من باهاش مواجه شدم نگاه جديد و اورجينالي بود به تكنولوژي كه اين قابل ستايشه
من بيشتر به ياد اين بازيهاي رايانه اي مي افتادم كه فقط از هيجان و زيبايي بصري استفاده كرده كه البته اينم خيلي خوبه و قابله بحثه
اما به هر حال اين فيلم تاريخ مصرف داره و به ماندگاري فيلم بربادرفته نيست .
مثل فيلم سابق همين فيلمساز به نام ترميناتور
و اين ميتوانه ضعف باشه
البته تايتانيك قبله بحثه
ولي فعلا بايد عنوان كنم كه نسل جديد و يا بهتره بگم نسل آمريكايي ها اين فيلم رو دوست دارند و من فيلمساز از لحاظ بيزينسي بايد به اين مقوله دقت كنم كه اين فيلم پولسازه و .من بايد يه فكري در مورد جذب اسپانسر داشته باشم و ...
البته اين نگاه منفي من نسبت به اين فيلم از ديد نقد بود ولي از ديد يك فيلمساز بايد اقرار كنم كه واقعا دوست دارم كه پشت صحنه يك چنين فيلمهايي باشم و تكنولوژي رو از اونها بياموزم و .....
من ديگه چزي بيشتر در مورد اين فيلم نميدونم ولي اگر بنا به معرفي فيلمهاي خوب و يا فيلمسازان خوب از ديدگاه من باشه
ميتونم به فيلمهاي فيلمسازان دنيا به كليه فيلمهاي
لوك بسون ، ديويد لينچ ، ديويد فينچر ، اسپيلبرگ ، مارتين اسكورسيزي ، استيون سودربرگ، تارانتينو ، ردرگوئز ، تيم برتون ، كوروساوا، اليور استون و....
اشاره كرد كه خيلي از اين فيلمسازان از تكنولوژي استفاده كرده اند ولي بجا و در جهت موضوع فيلم
يعني اينكه محتوا تحت تاثير تكنولوژي نبوده بلكه كمك كننده به ارائه بهتر موضوع بوده
فيلمسازان نسل قبل هم :
هيچكاك ، چارلي چاپلين ، ويليام وايلر ، بونوئل ، پازوليني و...
والبته فيلمسازان خوب ايراني و..
بچه منو ببخشيد خيلي حرف زدم
وقتي در مورد اين مقوله مينويسم ديگه متاسفانه متوجه طولاني شدن بحث نميشم
ببخشيد
اميدوارم اين بحث بدرد كساني كه دوست دارند توي آمريكا به سينما ادامه بدهند بخوره
من منتظر نظرات كارساز شما هستم
ممنون و بدرود
كاش در كتاب قطور زندگي سطري باشم ماندني
نه حاشيه اي از ياد رفتني

دوستان هنرمند و علاقه مند به هنر : http://mohajersara.com/forumdisplay.php?fid=56
پاسخ
تشکر کنندگان: laili ، SamiraN ، rasarasa ، usa.lover
من این فیلم رو سه بعدی دیدم .فیلم عامه پسندی نیست و مخاطبهای خاص رو جذب میکنه چون برای عامه مردم یه داستان تخیلی و مسخره جلوه میکنه در حالیکه اصلا اینجور نیست و وقتی عمیق به فیلم نگاه می کنی روایت های مهمی رو درش می بینی.این فیلم در واقع به فلسفه تناسخ پرداخته و همونجور که از اسمش هم پیداست با کمی توجه میشه به این موضوع پی برد.آواتار یعنی حلول روح یک رب‌النوع در قالب خاکی و انسانی و همچنین تجسد نیکی‌ها .همچنین این فیلم به زیاده خواهی و حماقت بشر میپردازه.فیلم آینده خیلی دور رو پیش بینی کرده .زمانیکه انسانها کره زمین محل زندگی خودشون رو از بین بردن و حالا حیات دیگه ای رو در سیاره ای دیگه کشف کردن و تصمیم دارن که پی به راز حیات این سیاره ببرن تا به حیات خودشون ادامه بدن اما هیچ جوری قادر به نفوذ در این سیاره نیستن و تنها راه دستکاری DNA برخی از انسانهاست تا بتونن در زمان خلسه به شکل این موجودات ناشناخته در بیان و بین اونا نفوذ کنن و پی به رازشون ببرن.اما همین انسان خودخواه بعد از مسخ در غالب موجودی دیگه کاملا تغییر میکنه و یه حادثه عشقی بین اون و یکی از همین موجودات فضائی به درگیری ذهنی بیشتر اون نسبت به محافظت از این سیاره منجر میشه.کلا من چیزی که از داستان این فیلم گرفتم این بود تازمانیکه انسانها خودشون رو جای دیگری نذارن قادر به درک موقعیتش نیستن و با خودخواهی ممکنه باعث ازار و حتی نابودیش بشن.در طول فیلم رازهای زیادی بدون پاسخ میمونه که به جذابیت فیلم کمک میکنه.بطور مثال یه عده از این موجودات زبان انسانها رو بلدن و هیچ وقت در داستان معلوم نمیشه چجوری!!!!عده ای از منتقدان این فیلم رو قیاس زندگی سرخپوستان و سفیدپوستا میدونن.سرخپوستا با احترام به طبیعت فقط برای رفع نیازهاشون دست به شکار میزدن و از منابع طبیعی استفاده میکردن اما سفیدپوستها با زیاده خواهی به تخریب گسترده محیط زیست زدن.

اگه فیلم رو ندیدین توصیه میکنم سه بعدی ببینین که فوق العاده ست.انیمشین فیلم واقعا شاهکاره و قابل لمس

منتظر خوندن نقد بقیه دوستان هستم
پاسخ
تشکر کنندگان: SamiraN ، sasan ، lexington ، inanna
(2010-02-21 ساعت 10:12)laili نوشته:  من نمیتونم نگاه کارشناسانه به فیلم داشته باشم چون تخصصم نیست...اگه از دید یک هنرمند و یا یک فیلمبردارو یک کارگردان ویک برنامه نویس کامپیوتر به فیلم نگاه کنید شاید این فیلم جزو بی نظیرها باشه..اما من به عنوان یک بیننده نظر میدم...

.اگه این فیلم کارگردانش جیمز کامرون نبود و ایده ی این فیلم به این جدیدی نبود شاید اینقدر سر و صدا نمیکرد.....

درسته لیلی جان من فکر میکنم اینم یه فیلم کاملا هنری بود .مخصوصا در قیاس با فیلم تایتانیک این کارگردان تقریبا همه بیننده ها انتظار یه کار عامه پسند دیگه ای مثل اونو داشتن.اما خب یه سری از فیلمها علی رغم بار هنری بالا و داشتن داستان قوی خیلی مورد استقبال قرار نمی گیره چون همونجور که گفتین برای همه قابل درک نیست و بیشتر فیلمهای جشنواره ای هم همینجور هستن


البته سوتفاهم نشه منظور بدی ندارم و فقط میخوام بگم دیدگاه ها فرق میکنه.تو دانشکده هنر ما واحدهائی داریم که فقط نوع فیلم دیدن رو یاد میدن!!!! یه هنرمند باید بتونه یه فیلم رو از زمان شروع تیتراز نقد کنه!!!!!!!!! رنگ لباس و مدل لباس و اسمی که برای شخصیتها انتخاب میشه همه برنامه ریزی شده ست و بخشی از داستان رو روایت میکنه .کلا فیلم رو منتقدا و افرادی که اطلاعاتی درباره هنر دارن بدون در نظر گرفتن نام کارگردان ،خوش تیپ بودن بازیگر نقش اول و مناظر زیبای فیلم و............باید ببینن.

درباره بخش آخر خیلی موافق نیستم چون کارگردانش مشهور بوده مورد توجه گرفته.اصولا سینما با کسی تعارف نداره و اگه بهترین کارگردانم باشی و فیلم بدی ارائه بدی چنان باعث خوشنامی و آبروریزیت میشه که بیا و ببین

و من فکر میکنم این فیلم لایق این توجه و سروصداها بود.حالا من اصلا فیلم تایتانیک این کارگردان رو دوست نداشتم.وای اون روزا چقد حرصم می گرفت همه با آب و تاب ازش تعریف میکردن
(2010-02-21 ساعت 03:50)lexington نوشته:  آقایون، خانمها این فیلمی که اسم بردید، چی چی بود؟ لابد به ما هم یه لینکی، سایتی، چیزی معرفی کنید تا ماهم ببینیم؛ بتونیم از نقدهای قشنگتان لذت بیشتر ببریم.
مجددا ً از تبادل نظرهای لطیف و زیبای همه ی شما در عالم هنر، متشکرم، مخصوصاً ساسان، حجت، شیما، لیلی، پرنسس راسای سارا و اونهایی که لابد بعدا ً با اظهار نظراتشون، کمک به پیشرفت هرچه بیشتر مبحث خواهند کرد.

این وبسایت فیلم آواتار هست و بخشی از فیلم هم می تونین اینجا ببینین
http://www.avatarmovie.com/index.html

و اما آقای معلم راحت باشین و نظراتتون رو بگین.خب قرار نیست همه مون در همه زمینه ها کاملا تخصصی صحبت کنیم
پاسخ
تشکر کنندگان: laili ، SamiraN ، sasan ، lexington
چرا سوء تفاهم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟Smile من که خودم گفتم من به عنوان یک بیننده و غیر متخصص نظر دادم.....
در هر صورت ساسان جمله ی قشنگی گفت:هیچ کجای فیلم من و نگرفت.نه باهاش شاد شدم نه گریستم و ......این فیلم هیچ احساس عمیقی روی من نذاشت....یعنی خیلی زود از ذهن پاک میشه...بعضی از فیلمها مدتها تاثیر عمیقی روی بیننده میذارند ولی این فیلم برای من اینطوری نبود....

درسته که من خودم و در مورد سینما و حرفه ی فیلم سازی غیر متخصص میدونم ولی بر اساس تجربه ی فیلم دیدنم و احساسی که فیلم بهم منتقل میکنه نظر میدم....
سوژه ی فیلم که در نهایت به نظر من میخواست به صورت کاملا نامحسوس و ظریف اشاره ای بکنه به مقوله ی مهاجرت با توجه به سابقه ی جیمز کامرون که یکی از افراد ضد مهاجر به حساب میاد به طور ناخودآگاه میخواست بگه اگه به کشوری مهاجرت کردید و جنگی در گرفت میتونید به همنوع خودتون خیانت کنید و بر علیه اون و در جبهه ی کشور میزبان مقابله کنید............
که این موضوع من و کاملا یاد جنگ خودمون انداخت و گروه من..ا..فق..ین.....
ولی باز میگم این فیلم از نظر اعجاز فیلم برداری و کارگردانی بی نظیر بود ولی متاسفانه برای من عمق نداشت
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
تشکر کنندگان: SamiraN ، یه مهاجر ، sasan ، lexington
هنر واقعا خیلی جالب و شگفت انگیزه.می بینین حتی پیامی هم که از فیلم دریافت می کنیم متفاوته.من اصلا از این زاویه که لیلی عزیز گفت به این فیلم نگاه نکردم .البته بنظرم یه کم این پیام بدبینانه و نامید کننده باشه که :اگه به کشوری مهاجرت کردید و جنگی در گرفت میتونید به همنوع خودتون خیانت کنید و بر علیه اون و در جبهه ی کشور میزبان مقابله کنید.......و خیلی مناسب این فیلم نباشه چون همونجور که در این فیلم دیدیم این انسانها بودن که اصرار به بر هم زدن آرامش زندگی پاندوراها (همون موجوادات غیر زمینی) داشتن.در واقع جیک وقتی در غالب اونا قرار گرفت متوجه شد که انسانها چه ظلمی میخوان در حق اونا بکنن و برای همین در مقام دفاع از اونا بر اومد.چون اونجوری که پیش میرفت آدمها و پاندوراها داشتن درگیر جنگ نابرابری میشدن که به نابودی پاندوراها می انجامید و خب این عادلانه نیست در سرزمین خودت بهت تعرض بشه و نابود شی!!!!! بنابراین من انسان گریزی جیک رو خیانت به هم نوع خودش نمیدونم و اگه از زاویه مهاجرتی هم به این قضیه نگاه کنم باز مسیر داستان رو به حق می بینم چون یه مهاجر باید به مقصد و به فرهنگ و زندگی ساکنین اصلی اش احترام بذاره نه اینکه حق حیات رو ازشون بگیره و سیاره شون رو تصاحب کنه.مثل کاری که سفیدپوستا با سرخپوستا کردن.
پاسخ
تشکر کنندگان: sasan ، laili ، lexington ، inanna
Exclamation 
طی دوره آغازین ، تولید فیلم در آمریکا عمدتا در ساحل شرقی صورت می گرفت و هنوز مکانی به نام هالیوود وجود نداشت. دفاتر مرکزی کمپانی های بزرگ فیلم سازی عمدتا در شهرهای نیویورک ، شیکاگو و نیوجرسی بودند و عمده تولید فیلم نیز در همین مناطق صورت می گرفت.

اما ساحل شرقی تنها مدت کوتاهی مرکز فیلم سازی آمریکا بود ، دیری نگذشت که این مرکز تغییر مکان داد. هالیوود از مهاجرت دسته جمعی کمپانی های تولید فیلم از شرق آمریکا ، بین سال های 1907 تا 1913 به وجود آمد. علت این مهاجرت تمام عیار صنعت تولید فیلم آمریکا از شرق به کالیفرنیای جنوبی در طول این سال ها هنوز کاملا روشن نشده است ، اما نکات اصلی و برجسته آن تا حد کافی معلوم است:

1) کمپانی های مستقل و کوچک که در کلاف سلطه جویی MPPC گیر کرده بودند در پی آن بر امدند تا به نوعی از منطقه تحت نفوذ MPPC خارج شوند و به منطقه ای بروند که دیگر نیازی نباشد از ادیسون و شرکایش حساب ببرند. فاصله کالیفرنیای جنوبی از مراکز MPPC در نیویورک و نزدیکی آن به مرز مکزیک ، این ایالت را پناهگاه امنی برای شرکت های مستقل می ساخت. به این ترتیب بین سال های 1908 تا 1912 بسیاری از شرکت های مستقل به طور دائم در جنوب لوس آنجلس _ هالیوود _ مستقر شدند.

2) هنگامی که نیکل ادئون ها سر بر آوردند و بازار پخش فیلم در آنها حسابی گرم شد ، نمایش دهندگان به هفته ای بیست تا سی فیلم تازه برای نمایش نیاز داشتند ، به همین خاطر لازم شد که تولید کنندگان ، تولید فیلم را بر پایه برنامه ریزی یک ساله بنا کنند. از آنجا که اغلب فیلم برداری ها در نور آفتاب و فضای خارجی صورت می گرفت ، در مناطقی چون نیویورک و شیکاگو ، با هوای ابر گرفته شان ، فیلم سازی همواره با مشکل روبه رو بود. صنعت فیلم سازی در این شهرها پایه ریزی شده بود و از طرفی دسترسی به مهارت و تخصص در آنها آسان بود ، اما در 1907 ، تهیه کنندگانی چون سیلگ پالی اسکوپ ( Selig Polyscope ) در فصل زمستان واحدهای تولیدی خود را به نقاط گرم منتقل می کردند. کمپانی های دیگر نیز برای افزایش تولید فیلم و تسهیل در روند کارشان به همین کار دست زدند. تعدادی از کمپانی ها در مکان هایی چون جکسن ویل ، فلوریدا ، سن دیه گو ، نیو مکزیکو و حتی کوبا دست به تجربه زدند ، اما نهایتا مرکز صنعت سینمای امریکا ، هالیوود شد.

3) به این ترتیب به زودی آشکار شد که تولید فیلم به یک مرکز تازه صنعتی نیاز دارد _ جایی که هوای گرم و معتدل ، مناظر متنوع و کیفیت های مناسب دیگر که برای این صنعت ضرورتی حیاتی دارد ، به خوبی تامین شود. کالیفرنیا ایالتی بود که این ویژگی ها را با هم دارا بود. این ایالت در تمام طول سال ، آب و هوایی مناسب برای فیلم برداری دارد ، به طوری که هواشناسی آمریکا برای این منطقه معدل 320 روز از سال آفتابی یا روشن را بر آورد کرده است. هالیوود در جنوب لوس انجلس ، یکی از شهرهای جنوبی ایالت کالیفرنیا مستقر است. هالیوود تا پنجاه مایلی خود پوشیده از کوه ها ، دره ها ، دریاچه ها ، جزیره ها ، جنگل ها ، سواحل دریا و بیابان و کویر است ، یعنی منطقه ای بسیار مناسب برای ساختن فیلم های مختلف که قادر است لوکیشن های ( Location ) متنوع برای فیلم ها را فراهم کند. از جمله جاذبه های دیگر لوس آنجلس ، سابقه آن به عنوان یک مرکز حرفه ای تئاتر با استعدادهای قابل توجه در زمینه بازیگری ، نویسندگی و ... بود که می توانست نیروی تازه ای برای سینما فراهم کند. همچنین در این شهر نرخ مالیات پایین بود و زمین به فراوانی موجود بود. این امتیازات به ویژه کمپانی های تولید فیلم نوپا را قادر می ساخت تا چندین هزار هکتار زمین را به بهایی ارزان برای نصب استودیو ، دکور های بزرگ و فضاهای پس زمینه خریداری کنند. این ویژگی ها به قدری مهم و مفید بودند که حتی اعضای MPPC از جمله بیوگراف ( Biograph ) ، کالم ( Kalem ) و اسانی ( Essanay )نیز دم و دستگاه خود را به آنجا منتقل کردند تا آنها هم از این امتیازات بهره مند شوند.

به این ترتیب هالیوود نه تنها به مرکز سینمای آمریکا که به مرکز سینمای جهان بدل شد.

منبع :دانشنامه رشد
پاسخ
تشکر کنندگان: sasan ، laili ، lexington ، estreza
درود
بچه ها ممنون كه باذوق اين بحثها رو دنبال ميكنيد و من هم از شما و تفكراتتون چيزهاي زيادي مي آموزم
من دوست دارم ليلي عزيز و همچنين شيما عزيز و يا هر دوست ديگري كه در آمريكا زندگي ميكنه در مورد سينماي اونجا براي ما بگه و همچنين نحوه ديدن فيلم سه بعدي
و يك مورد كه توي نوشته هاي بالا ديدم و يك روش كار خودم رو يادم اومد براتون مينويسم
ليلي خانم شما و خيلي از دوستان ديگه به عنوان يك بيننده حرفه اي ميتوانيد دقيقا فيلم رو به نحوي نقد كنيد كه يك فيلمساز مثل من دنبالشه
من دوست دارم براي مردم فيلم بسازم و ممنون از نقد شما و ادامه بدهيد اين روش رو
من يك روشي داشتم از 14 - 15 سال پيش تا حالا هر فيلمي ميسازم قبل از فروش و در كل پايان فيلم ، حتما اون فيلم رو به چندين نفر كه هيچ تخصصي در زمينه فيلمسازي ندارند نشون ميدم اين به من كمك ميكنه كه بدونم چقدر موفق بودم در بكار بردن ابزار سينمايي براي بيان منظورم
گريفيث كه خيلي ها اعتقاد دارند پدر تدوين سينماست از همين روش براي رسيدن به تدوين استفاده كرد كه اونم بحث داره.....
پس من از همه شما خواهش ميكن ( حميد جان ، ليلي عزيز و شيما عزيز و حجت گل و همه و همه )
هر چي ميدونيد بگيد حتما به ما كمك ميكنه
ممنون
راستي شيما خانم دوست دارم در نوشته هاي آينده در مورد انيميشن و نحوه كار در آمريكا برامون بگيد
ممنون و بدرود
كاش در كتاب قطور زندگي سطري باشم ماندني
نه حاشيه اي از ياد رفتني

دوستان هنرمند و علاقه مند به هنر : http://mohajersara.com/forumdisplay.php?fid=56
پاسخ
تشکر کنندگان: laili ، lexington
ساسان جان من ساکن اروپا هستم.اما اگه براتون جالبه بروی چشم درباره این حرفه در اروپا می نویسم
پاسخ
تشکر کنندگان: sasan ، laili
(2010-02-21 ساعت 14:20)@Š!M نوشته:  من این فیلم رو سه بعدی دیدم .فیلم عامه پسندی نیست و مخاطبهای خاص رو جذب میکنه

من زیاد این نظر و باور ندارم.....کارگردان به نام و معروفی مثل جیمز کامرون با سابقه ی تایتانیک ثابت کرد که فروش گیشه و نظر مخاطب عام براش مهمه .....و هیچ زمانی این پروژه با این عظمت و خرج حدود 500 میلیون دلار ریسک این و نمیکنه که فیلم و برای مخاطب خاص بسازه....چون در این صورت ازش استقبال گیشه ای نمیشه و این یک ورشکستگی بزرگ حساب میاد.....
فیلمهائی که مخاطب خاص دارند و جایزه های زیادی میبرند معمولا به این پر هزینه ای نیستند......
شیما جون درسته که سینما خیلی بیرحمه ولی توی این رشته مافیا بازی هم کم نیست.....وقتی همه میبینند که فیلمی تا به این حد نامزد جایزه شده پس حتما ازش استقبال خاص هم میشه....من نمیگم این فیلم ارزش اینهمه استقبال و نداشت ولی معتقدم این فیلم باید از نظر روش جدید فیلمبرداری مورد توجه قرار میگرفت تا چیزهای دیگر و چون این تجربه در صنعت سینمای جهان اولین تجربه بود به این شکل استقبال شد ولی واقعا این فیلم هیچ زمان نمیتونه به ماندگاری فیلمهای برباد رفته و کازابلانکا و اشکها و لبخندها و دیگر فیلمهای ماندگار بشه .............
من عاشق نقد فیلمم............و تا اونجائی که بتونم دوست دارم تمام نقدهای فیلمهائی رو که میبینم و بخونم
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
تشکر کنندگان: sasan ، یه مهاجر ، lexington
منم اگه اجازه هست توی پرانتز نظرمو بگم
ظاهرا اینطور که نوع فیلمها،سلیقه کارگردانها و رابطه های جدید بین فروش و کیفیت و سنگینی فیلمها برقرار شده به نظرم دقیقا این اتفاق داره میفته:"سلیقه و کشش مخاطب مخصوصاتوی آمریکا داره بالا میره" و طبق تعریف کلاسیک نمیشه دیگه مخاطبا رو دسته بندی کرد یا نوع کار کارگردانها رو صرفا گیشه ای یا برای مخاطب خاص دونست!
فکر میکنم و تا حدی شاهدم که این دو سر خطکش فیلمسازی دیگه ناقض همدیگه نیستند و فیلمسازی داره به سمتی میره که لزوما یه فیلم سنگین یا دارای مخاطب خاص هم میتونه خیلی فروش کنه! عواملشم زیاده و وقت و حوصله مخاطبای پست من هم کم! ولی به طور اختصار به نظرم باز شدن پنجره های جدیدی برای رسوندن مضمون فیلمها توسط ابعاد جدید با تکنولوژیهای روزافزون و شگفت،باعث این میشه که اون نظم کلاسیک دسته بندی کردن مخاطب عام و خاص تا حد زیادی به هم بخوره
در نهایت منظورم اینه که الان دیگه به هر دلیلی اعم از بالا رفتن آگاهی یا قدمت و نفوذ سینما در بین خانواده ها،دیگه یه فیلم لازم نیست جمع گیشه ای بودن و خاص بودنش یه عدد خاص مثل 100% بشه بلکه میتونه به هر دو سمت پیشروی کنه!
البته هنوز بسیاری به درست یا غلط بر این باورند که اصالت یه فیلم در اونه که صرفا به یکی از این دو جهت متمایل باشه !
ببخشید روده درازی شد!
[font=Verdana]
یا به ما یار نشو یا چو شدی چون ما شو+++ما چو رسوای جهانیم تو هم رسوا شو
عاشق و رند و غزل خوان و فرنگی مشرب+++رند و لاقید و ملامت کش و بی پروا شو
[/font]


پاسخ
تشکر کنندگان: sasan ، mohsen324 ، یه مهاجر ، lexington ، laili
(2010-02-22 ساعت 05:15)laili نوشته:  من زیاد این نظر و باور ندارم.....کارگردان به نام و معروفی مثل جیمز کامرون با سابقه ی تایتانیک ثابت کرد که فروش گیشه و نظر مخاطب عام براش مهمه .....و هیچ زمانی این پروژه با این عظمت و خرج حدود 500 میلیون دلار ریسک این و نمیکنه که فیلم و برای مخاطب خاص بسازه....چون در این صورت ازش استقبال گیشه ای نمیشه و این یک ورشکستگی بزرگ حساب میاد.....
فیلمهائی که مخاطب خاص دارند و جایزه های زیادی میبرند معمولا به این پر هزینه ای نیستند......
شیما جون درسته که سینما خیلی بیرحمه ولی توی این رشته مافیا بازی هم کم نیست.....وقتی همه میبینند که فیلمی تا به این حد نامزد جایزه شده پس حتما ازش استقبال خاص هم میشه....من نمیگم این فیلم ارزش اینهمه استقبال و نداشت ولی معتقدم این فیلم باید از نظر روش جدید فیلمبرداری مورد توجه قرار میگرفت تا چیزهای دیگر و چون این تجربه در صنعت سینمای جهان اولین تجربه بود به این شکل استقبال شد ولی واقعا این فیلم هیچ زمان نمیتونه به ماندگاری فیلمهای برباد رفته و کازابلانکا و اشکها و لبخندها و دیگر فیلمهای ماندگار بشه .............
من عاشق نقد فیلمم............و تا اونجائی که بتونم دوست دارم تمام نقدهای فیلمهائی رو که میبینم و بخونم

خب درباره این بخش که کاملا موافقم اما مسلما خیلی از مردم با ذهنیت فیلم تایتانیک و نام جیمز کامرون به دیدن فیلم اواتار رفتن و مسلما خود این کارگردان این پیش بینی رو میکرد که حتی اگه داستان فیلم کمی سنگین و خاص باشه بازم تماشاچیان خودش رو داره.

در واقع من تو پست قبلی درباره استقبال منتقدان صحبت کردم .استقبال تماشاچی عام و خاص هم متفاوته.چون تماشاچیان عام غالبا از روی اسم کارگردان و بازیگران به دیدن فیلمی میرن اما همونجور که گفتم برای منتقدان اینجور نیست.بنابراین کامرون با این فیلم یه تیر و دو نشون زد.با خیال آسوده از خوشنامی خودش بین تماشاچی عام گیشه رو حفظ کرد و با توجه به داستان خاص و جدید نظر منتقدان رو هم جلب کردWink

سبک این فیلم کاملا متفاوت از فیلمی مثل کازابلانکاست و شاید نشه در کنار هم نقشدون کرد چون فیلم کازابلانکا یه فیلم رومنس کلاسیکه با نقطه نظرات و اهدافی کاملا متفات از یه فیلم سورئال و فلیسفی
پاسخ
تشکر کنندگان: lexington ، laili ، سارا کوچولو
درود
بچه هاي عزيز من تمام نقدهاي شما عزيزان رو راجع به اين فيلم خوندم و ممنون از بابت اين نقدها
يك نكته اي به ذهنم رسيد كه بنويسم و البته از شما هم كه نگاه دقيقي به اين موضوع داريد خواهش ميكنم كه اين گفتمان رو تكميل كنيد
پيشاپيش ممنون
من ميخواهم راجع به سطح در آمد و نحوه پراختها ي دستمزد در هنر بخصوص سينما و فيلم و همچنين تلوزيون صحبت كنم و بعد هم يك مقايسه اي با آمريكا داشته باشم كه البته اميدوارم با اطلاعات شما اين قسمت هم تكميل بشه
توي ايران اصولا وقتي اسم بيزينس روي هنري مياد اون فرد هنرمند رو با درجه مشخص ميكنند
مثلا ميگند درجه يك ، دو و يا سه كه البته درجه چهار هم داريم كه خوب سعي ميشه به كسي گفته نشه ولي هستند اشخاص هنرمندي كه درجشون از لحاظ بيزينس چهار باشه
البته من نمي خواهم بگم كه اين درجات به معني تشخيص اندازه هنر اونهاست
اين درجات به معني پر در آمدي و كم در آمدي اونهاست كه البته به گيشه بستگي داره
كه البته اينكه مثلا بازيگري سوپر استار و درجه يك باشه ولي به عنوان هنرمند شناخته نشه هم امريست بديهي
و اين نوع افراد در زماني محدود ميدرخشند و پول خوبي به جيب ميزنند ولي به اونها گاها هنرمند گفته نميشه
اما اينم بگم كه هنرمند سوپر استار هم داريم كه عمرشون پاينده
ولي توي تلوزيون درجه بندي كاملا متفاوته
و به چهار درجه الف ، ب ، ج ، د
بخش بندي ميشه
انيميشن و فيلم و سريالهاي كاملا حرفه اي رو الف ميگند
سريال هاي معمولي و همچنين تله فيلمها اكثرا و مستند هاي قوي رو ب ميگند( البته مستند الف هم داريم )
مستندهاي معمولي و همچنين برنامه سازيها رو ج ميگند
گزارش و مصاحبه و كارهاي كاملا معمولي كه اكثرا با يك تصوير بردار و مجري انجام ميشه رو د ميگند
اين تقسيم بندي حدودي براي برنامه هاي تلوزيون ايران هست

حالا قبل از اينكه من دستمزدها رو بنويسم بايد عنوان كنم كه گرفتن دستمزد هنري در ايران فقط بستگي به فرد داره براي همين هست كه خيلي از هنرمندان كم كار و خيلي هم پر كار هستند براي همين دستمزدها استاندارد نداره ولي حدودش رو براتون مينويسم
اينطوري بايد بحث دريافتيها رو عنوان كنم كه
در سينما سال 1388
درجه يك :
بازيگر نقش اول : براي يك فيلم كامل از ماهي 30 تا 40 ميليون ( ماهي)
بازيگر دوم : 15 تا 20
سوم تا بعد از روزي 100 هزار تا 500 هزار تومان
كارگردان: 30 تا 40 ميليون
فيلمبردار : 15 تا 20 و .....
( در صورت نياز به دانستن دستمزد ديگر عوال بفرمائيد تا بنويسم)
در جه دو و سه به ترتيب بين 5 تا 10 ميليون كم ميشه
البته همش توافقي هست

در تلوزيون :
در اين قسمت كار هاي انجام گرفته بر اساس دقيقه فيلم حساب ميشه
مثلا كارهاي انيميشن از دقيقه اي 400 هزار تومان تا 2 ميليون تومان من توي ايران ديدم
فيلم الف هم از دقيقه اي 500 هزار تومان تا 1500 هم ديدم كه البته بعضي از پروژه ها هم الف ويژه هست كه قيمتش بالاتره
ب : از دقيقه اي 100 هزار تومان تا 1 ميليون تومان كه البته اين رقم آخري براي تله فيلم هست نه سريال
ج : از دقيقه اي 30 هزار تومان تا 100 هزار تومان
د: از دقيقه اي 15 تا 40 هزار تومان
البته اين قيمتها براي شبكه هاي استاني افت خيلي زيادي داره

اين رقمها براي فيلم الف حتما عوامل الف رو هم ميپذيره و الي آخر
البته اگر دوستان رقمهاي آناليز شده رو خواستند براشون مي نويسم
حالا رقمها توي آمريكا :
من تا حالا آمريكا نبودم و از نزديك هم آشنايي با نوع قيمتها ندارم ولي اطلاعاتي دارم كه شايد بدردتون بخوره
براي كارهاي الف اونجا رقمها بسيار بالاست و ميلياردي حساب ميشه
آمار دارم كه دستمزدي از بازيگران در سالهاي آخير به 30 ميليون دلار هم رسيده كه البته حالا بيشتر هم هست
و اين قيمت بسيار با ايران متفاوته و واقعا قابل مقايسه و لمس نيست حداقل براي من در اين تاريخ قابل لمس نيست ولي حتما در آينده با انگيزه قوي من و دوستان براي ادامه مسير در هاليوود اين رقمها قابل لمس خواهد شد
ولي چيزي كه حالا بايد بدونيد و قابل لمس هم باشه اينه كه ميگم :
من بعد از ورود در آمريكا ( با اميد خدا) يك فرد ناشناخته براي اونها هستم حالا اگر ايران براي خودم يلي بودم و دستمزدهاي بالايي ميگرفتم اونجا در شروع كار هيچم
پس بايد با نمونه كار و كار عملي در اونجا به مقاطع بالاتري برسم
دستمزد يك كارگردان درجه سه ( براي شروع من و ما ) از ساعتي 60 دلار تا 100 دلار رو من ديدم
دستمزد تدوينگر از روزي 250 دلار رو ديدم
دستمزد يك استاد راهنما براي يك فيلم كوتا تا 1000 دلار رو ديدم ( مثلا 10 روز )
دستمزد يك فيلمبردار از ساعتي 40 تا 100 دلار رو ديدم
البته من هميشه پروژه اي كار كردم و پيگير شدم براي دستمزد يك پروژه مثلا 5 روزه ( مثلا كليپ ساده ) تا 15 هزار دلار هم ديدم ( قيمت سال 2000)
من اين منابع رو از سايت www.mandy.com ديدم كه ديدنش براي شما هم قابل دسترسيه
البته خيلي از شركتها تا كار شما رو نبينند قيمت نميدهند
اما متوسط دستمزد يك كارگردان نسبتا خوب ( درجه سه ) بطور متوسط بين ماهي 10 هزار تا 20 هزار دلار است
ولي اين در صورت پذيرش شما توسط اون كمپاني هست
البته اين قيمتها براي عوامل نيمه حرفه اي محسوب ميشه و بعدا در درجه حرفه اي خيلي بالاتر ميره
من خواهش ميكنم از دوستان در صورت داشتن اطلاعات مفيد ما رو راهنمايي فرماييد تا بتوانيم استفاده مفيد كنيم
ممنون
و بدرود
كاش در كتاب قطور زندگي سطري باشم ماندني
نه حاشيه اي از ياد رفتني

دوستان هنرمند و علاقه مند به هنر : http://mohajersara.com/forumdisplay.php?fid=56
پاسخ
تشکر کنندگان: rasarasa
ترجمه: حامد نیک حالت

هنگام تماشای “اَوِتار” احساسی شبیه به سال ۱۹۷۷ زمانیکه “جنگ ستارگان” را تماشا می کردم داشتم. جنگ ستارگان هم فیلمی بود که با شک و تردید به تماشای آن نشستم. این فیلم جمیز کمرون نیز همانند “تایتانیک” موضوع شایعات زیادی بوده است. اما اینبار نیز کمرون با تولید یک فیلم فوق العاده مهر خاموشی بر لبان همه گزافه گویان زده است. هنوز یک مرد در هالیود وجود دارد که می داند چطور ۲۵۰ میلیون دلار، یا به قولی ۳۰۰ میلیون دلار، را خرج تهیه یک فیلم کند.
“اَوِتار” صرفا یک فیلم سرگرم کننده احساسی نیست، احساس تنها بخشی از فیلم است. فیلم یک پیشرفت قابل توجه تکنیکیست و به طور روشن موضعی ضد جنگ دارد، همچنین فیلم حاوی پیام هایی برای حفظ محیط زیست است. فیلم پتانسیل تبدیل شدن به یک فیلم کالت را داراست. این فیلم داری چنان دقت و ظرافت تصویری است که شایستگی دوبار تماشا کردن را دارد. فیلم همانند “ارباب حلقه ها” یک زبان جدید ابداع می کند، ناوی؛ اگرچه خوشبختانه این یکی را انسان ها نمی توانند تکلم کنند (حتی نوجوانان!). فیلم ستارگان جدیدی خلق می کنند. اجمالا فیلم یک اتفاق است، یکی از آن فیلم هایی که شما حتما باید ببینید تا بتوانید در گفتگو های روزمره شرکت کنید.
حوادث، در سال ۲۱۵۴، حول عملیات نظامی نیروهای امریکایی در سیاره ای دوردست رخ می دهد. این دنیای جدید، پاندورا، حاوی ذخایر نوعی ماده معدنی است که زمین به شدت به آن نیاز دارد. پاندوراهیچ خطری برای زمین نیست، اما ما مزدورانی (عمدتا نیروهای بازنشته ارتشی) را بدانجا اعزام می کنیم تا به این سیاره حمله و آن را تسخیر کنند. این مزدوران از سلاح های خودکار و دژهای پرنده در حملات خود استفاده می کنند. کمرون به روشنی می خواهد که فیلمش تمثیلی از شرایط روز جهان باشد.
پاندورا پوشیده از جنگل های استوایی است، این جنگل ها محل زندگی ناوی هاست. ناوی ها نوعی غول های عظیم الجثه ی هوشمند هستند که چشمان طلایی و پوست آبی دارند، هر ناوی حدود ۳/۵ متر قد دارد. اتمسفر برای انسان ها قابل تنفس نیست، مناظر سیاره فوق العاده هستند. برای گشت و گذار خارج از پایگاه انسان ها از اَوِتارها استفاده می کنند. اَوِتارها موجوداتی آزمایشگاهی شبیه ناوی ها هستند که به صورت ارگانیک رشد داده شده اند. ذهن هر ناوی توسط یک انسان بوسیله دستگاهی از راه دور کنترل می شود. در حالی که انسان ها یک اَوِتار را هدایت می کنند احساس و ذائقه ای شبیه به ناوی ها دارند، همچنین در این حالت آنها تمام توانایی های فیزیکی ناوی ها را دارند.
در ادامه قهرمان فیلم جیک سالی (سم ورتینگتون)، که از دو پا فلج است، معرفی می شود. سم به پاندورا فراخوانده شده زیرا او نسخه ی کپی ژنتیکی برادرش دوقلویش است که به تازگی فوت کرده است. برای برادر دوقلس جیکو یک اَوِتار تولید شده است، که حالا جیک به خاطر تشابه ژنیتیکی می تواند آن را کنترل کند. با بدست گیری کنترل اَوِتار جیک در واقع می تواند راه برود که در حالت معمولی از انجام آن عاجز است. در عضای شرکت در این عملیات جیک تحت یک عمل جراحی گرانقمیت قرار می گیرد که به کمک آن تولتایی راه رفتن به کمک پاهای خود را نیز بدست می آورد. در تئوری، جیک با شرکت در عملیات در هیچ خطری قرار نمی گیرد، زیرا با صدمه دیدن اَوِتار بدن واقعی خود جیک در پایگاه بدون آسیب باقی می ماند.
روی پاندورا، جیک به صورت یک سرباز خوب انجام وظیفه می کند. نیتری شجاع (زیی سالدنا) در حادثه ای جان اَوِتارِ جیک را نجات می دهد و بدین ترتیب جیک با بومیان سیاره (ناوی ها) آشنا می شود. به کمک این حوادث اولیه جیک به واقعیت گفته های سرهنگ خشن مایلز کوریچ پی می برد. سرهنگ در ابتدای ورود جیک به پاندورا به او می گوید که همه ی موجودات زنده بیرون از پایگاه می خواهند او را برای ناهار بخورند!
ناوی ها به کمک شناخت خود از سیاره، زندگی کاملا منتطبق بر طبیعت و احترام و آگاهی نسبت به موجوداتی که با آنها این سیاره را شریک هستند به زندگی خود در پاندورا ادامه می دهند. به خاطر این ویژگی ها و بسیاری ویژگی های دیگر ناوی ها یادآور سرخپوستان هستند. به مانند سرخپوستان ناوی ها هم حیواناتی را اهلی کرده اند که آنها را به اطراف سیاره می برند، این حیوانات نوعی اژدهای پرنده هستند. یکی از بهترین سکانس های فیلم، سکانسی است که جیک یکی از این از اژده ها را رام می کند.
به مانند فیلم های “جنگ ستارگان” و “ارباب حلقه ها”، فیلم “اَوِتار” نیز جلوه های ویژه جدیدی را وارد سینما می کند. کمرون پیش از این چنین ادعایی کرده بود اما بسیاری در این ادعای او شک کرده بودند. ادعای کمرون به واقعیت پیوست اوحقیقتا نسل جدیدی از جلوه های تصویری را وارد سینما کرده است. پاندورا عمدتا بوسیله تصاویر کامپیوتری خلق شده است. ناوی ها به کمک تکنیک های حرکت گیری از بدن انسان خلق شده اند. آنها شخصیت های قابل قبول و باورپذیری از کار در آمده اند. کمرون و گروهش موفق شده اند یک ناوی ماده چشم طلایی با پوست آبی خلق کنند (نیتری) که دم دارد اما در عین حال زیبا نیز هست.
با اینکه فیلم ۱۶۳ دقیقه است اما طولانی به نظر نمی رسد، چرا که پر از اتفاقات و رویدادهای مختلف است. داستان های مربوط به هرکدام از انسان ها و ناوی ها (شخصیت ناوی ها به مانند انسان ها پرداخت شده است)، پیچیدگی سیاره که پر از رازها و رمز های مختلف است همگی بر کشش فیلم می افزاید. از دیگر حوادث قابل توجه فیلم می توان به پیوستن جیک به ناوی ها، جزایر معلق در میان ابر ها و غیره اشاره کرد.
من پیش از اینها گفته ام که بسیاری از فیلم های جدید قصه تعریف نمی کنند بلکه صرفا سکانس هایی ناپیوسته از صحنه های اکشن هستند. برخلاف آنها کمرون عمل قصه گویی را به درستی انجام می دهد، بدان معنا گرچه که ما در فیلم صحنه های اکشن زیادی داریم، اما نوع دخالت شخصیت ها در هر یک از این صحنه و نحوه ی عملکرد آنان برای ما اهمیت دارد. در واقع برای ما نحوه ی شرکت جستن اشخاص در نبرد مهمتر از آنست که کدام طرف نبرد را می برد.
کمرون پیش از این قول داده بود که نسل جدید فیلم های سه بعدی را در “اَوِتار” معرفی خواهد کرد. من همیشه نسبت به فیلم های سه بعدی بدبین بوده ام، به نظر می رسد که این بعد جدید نوعی اخلال در سیر حوادث فیلم و فهم آنها ایجاد می کند. اما با این حال باید بگویم فیلم کمرون بهترین فیلم سه بعدی است که من تا به حال دیده ام، نکته آنکه کمرون از بعد سوم با دقت استفاده می کند، فیلم هیچوقت از بعد سوم استفاده نمی کند برای انکه یک فیلم سه بعدی است. کمرون به خوبی از ضعف سه بعدی کردن فیلم ها که باعث تاریک شدن تصویر می شود آگاه است، از این رو گرچه که فیلم در یک جنگل استوایی اتفاق می افتد اما نور کافی در صحنه همواره وجود دارد. من فیلم را روی یک پرده معمولی سه بعدی دیده ام، فوق العاده به نظر می رسید. شاید که فیلم قابل توجه تر باشد اگر آن را روی پرده IMAX تماشا کنید.
یک کارگردان باید خیلی با اعتماد به نفس بوده و فیلم فوق العاده ای ساخته باشد که بتواند خود را پیش از اسکار برنده آن بداند. جیمز کمرون چنین کاری کرده است، او قطعا مجددا جایزه اسکار را می گیرد.


در پایان چند تا عکس از نحوه تصویرسازی های این فیلم میذارم که فکر میکنم برای همه جالب باشه حتی کسانی که فیلم رو نپسندیدن.حوصله،زحمت و زمان زیادی برای خلق یه انیمیشن کوتاه صرف میشه.دیگه درباره این فیلم میشه حدس زد گروه چقد برای خلق این تصاویر زحمت کشیدن

[عکس: 11729.aspx]

[عکس: 11720.aspx]

[عکس: 11717.aspx]

[عکس: 11716.aspx]

[عکس: 11714.aspx]

[عکس: bzherkgv77s7.jpg]
پاسخ
تشکر کنندگان: سارا کوچولو ، sasan ، laili ، Hojjat ، rasarasa ، mohsen324 ، usa.lover
من بلاخره امروز موفق شدم فیلم آواتار را به صورت 3بعدی ببینم وبااینکه کاملا با شک وتردید از خوانده ها وشنیده ها راجع به ضعف فیلنامه ،وارد سینما شدم ،الان هم که ساعتها از دیدن آن می گذرد ،همچنان مو بر تنم سیخ مانده و دقیقا می توانم بگویم که حیرت کردم از اینهمه تخیل و تصاویر ناب و صدها بار در خیالم سر تعظیم فرود آوردم برای جیمز کامرون و وسعت اندیشه اش.
شیمای عزیز همه چیز را به زیبایی توصیف کرده ولی چیزی که هیچکس به آن اشاره نکرد، بازی فوق العادۀ zoe saldana در نقش نیتری بود.
به نظرم اینکه هیچوقت فیلمهایی از این دست نامزد بازیگری در اسکار نمی شوند واقعا بی انصافیست! سالدانا بااینکه یک زن 31 سالۀ متولد آمریکاست ،واقعا به صورت حیرت انگیز و باورپذیری نقش یک موجود فرازمینی وبدوی را اجرا کرده ، جز به جزء حرکات بدنش ،میمیکش ، استیل راه رفتن و نشستنش ، بروز احساساتش ،تن صدایش و خلاصه همه چیزش واقعا درست و به جا و باور پذیر ولایق اسکار بود. و تازه وقتی فقط تصور کنیم که همۀ اینها در یک استودیو و بدون حضور واقعی اشیا صورت گرفته، قابل تحسین تر هم می شود.
من بازی meryl streep در فیلم julie&juliaو بازی Sandra Bullockدرفیلم the blind sideدرنقشهایی که برایشان نامزد اسکار شده اند را دیده ام .با اینکه خودم از شیفتگان مریل استریپ هستم ولی واقعا به نظرم کار خارق العاده ای جز آموختن مهارت آشپزی و تیپ سازی برای کاراکتری که باید مارا شیفتۀ خودش می کرد ولی حتی برای من از باورپذیری هم خارج شده بود ، نکرده بود .نقش بلاک هم که اصلا کاراکتر سخت وپیچیده ای نبود که بخواهد نامزد دریافت اسکار شود و بازیش واقعا هیچ لحظۀ ماندگار در ذهنی نداشت.
من دارم سعی می کنم تا 7 مارچ یعنی مراسم اسکار، بقیۀ فیلمهای نامزد بازیگری زن اسکار را هم ببینم وخودم قضاوت کنم، می ترسم در آمریکا هم به این نتیجه برسم که جوایز بازیگریشان مثل ایران از روی خوشامد داوران از خود فرد ،نه بازیش و روابط پشت پرده باشد.
دوباره تاکید می کنم شاید دلم خنک شد ، که بازی سالدانا واقعا لایق دریافت اسکار بود ،مگر اینکه مثل مردم عامی آن را کارتون وغیر واقعی بدانیم و بازیگری که این لحظات را خلق کرده نبینیم.کاش حداقل فقط نامزدش می کردند بی سلیقه ها!
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
تشکر کنندگان: laili ، mohsen324 ، یه مهاجر
منم می‌خوام! Sad
من چطوری این فیلم رو ببینم؟ تا سپتامبر آینده به نظر شما رو پرده می‌مونه؟ اگه از سینما‌ها بره من که پول 3D HD TV@Home رو ندارم و می‌مونم تو خماریش! تازه سینما خیلی فضای متفاوت‌تریه!
پاسخ
تشکر کنندگان:




کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان