کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه مصاحبه در آنکارا
عزيزان قصه ما هم به سر رسيد و بلاخره زندگيم وارد مرحله ي ديگه اي شد.
حتما شنيديد كه ميگن شانس 1 دفعه در خونه آدمو ميزنه ! بعد از برنده شدنم همش به اين فكر بودم كه آيا اين همون شانسس يا ...؟ من چند سال پيش خيلي آرزوي رفتن رو تو سرم داشتم موقعيتش رو هم داشتم اما به دلايلي پشيمون شدم. بعدش هم كه دانشگاه رفتم و كار و..... خلاصه شرايط رو پذيرفته بودم كه روال زندگي من اينطوريه ...........تا اين قضيه لاتاري پيش اومد.
متاسفانه من در حين پر كردن فرمها زياد به مهاجر سرا نميومدم به همين دليل اشتباهاتي تو پر كردن فرمها داشتم(در باره شغل) كه منجر به f.bi چكم شد.البته اون موقع بيشتر دقدقه خروج رو داشتم .................
من تقريبا تمام سفر نامه هاي بچه ها رو خوندم از( 2009 تا 2011 ) مطالبي كه دوستان در باره سفارت و مديكال (دكتر اونگان) نوشتن به جز قيمتها كه يكم تغيير كرده ، همگي درست و شما رو از هر گونه سوالي بينياز ميكنه.
من يك سري نكات رو كه از سفر نامه بچه ها در آوردم رو بصورت word ميزارم براتون.
تجربيات خودم رو هم به صورت نكته وار مينويسم كه كمكتون كنه :
•اينو بارها بچه ها گفته بودن ولي من به خاطر شرايطم كه ممكن بود بخوام تركيه بمونم تا جوابم بياد ليدر گرفتم تا بعدا برام 1 جاي امن و ارزون پيدا كنه...... البته اگه يكم تركي بلد بودم اين كارو نمي كردم.
•متاسفم به عنوان 1 ايراني اينو ميگم ولي اصلا با ايراني هاي تركيه قاطي نشيد.!! براتون مشكل درست ميكنن..
•اگه جنس با قيمت ارزونتر از ايران ميخوايد به ulus بيايد.من قيمت ها شو با سمت كزيلاي مقايسه كردم خيلي فرق داره.
•از سوپر ماركت هاي بزرگ خريد كنيد كه به شما قبض ميدن(رسيد خريد).
•اين مساله رو شايد شما هم ديديد يا شنيديد .بعضي از ايرانيها بيشتر دختر خانم هاي جون ايراني به محض اينكه پاشون به تركيه ميرسه از اين رو به اون رو ميشن. بسيار باعث تاسفه. در اينجا (وسط سرما)طوري ميگردن كه انگار وسط گرماست!!!!!!!!!!!! البته در مورد پسر ها هم هست ولي كمتره. تركها هم با پوزخند از كنارشون رد ميشن. نمي دونم چه بايد كرد و چه بايد گفت. قبل از اومدن يه كم فكر كنيد به كارهايي كه ميخواهيد بكنيد.!!!!!!!!
•اين نكته هم مربوط به سفر به آمريكاست :قبل از رفتن به آمريكا حتما خودتونو از لحاظ پزشكي چك آپ كامل كنيد .مخصوصا دندانها .هزينه اين كارها در اونجا سرسام آوره.


فایل‌های پیوست
.docx   tip.docx (اندازه 17.2 KB / تعداد دانلود: 293)
تشکر کنندگان: emankh101 ، frozen mind ، has55 ، success ، free_free ، b!ta ، AmericanHamid ، R.F ، mavarfan ، armido ، tata63 ، Sooshians ، amiry
(2010-12-16 ساعت 13:54)SNAGHIAN نوشته:  عزيزان قصه ما هم به سر رسيد و بلاخره زندگيم وارد مرحله ي ديگه اي شد.
حتما شنيديد كه ميگن شانس 1 دفعه در خونه آدمو ميزنه ! بعد از برنده شدنم همش به اين فكر بودم كه آيا اين همون شانسس يا ...؟ من چند سال پيش خيلي آرزوي رفتن رو تو سرم داشتم موقعيتش رو هم داشتم اما به دلايلي پشيمون شدم. بعدش هم كه دانشگاه رفتم و كار و..... خلاصه شرايط رو پذيرفته بودم كه روال زندگي من اينطوريه ...........تا اين قضيه لاتاري پيش اومد.
متاسفانه من در حين پر كردن فرمها زياد به مهاجر سرا نميومدم به همين دليل اشتباهاتي تو پر كردن فرمها داشتم(در باره شغل) كه منجر به f.bi چكم شد.البته اون موقع بيشتر دقدقه خروج رو داشتم .................
من تقريبا تمام سفر نامه هاي بچه ها رو خوندم از( 2009 تا 2011 ) مطالبي كه دوستان در باره سفارت و مديكال (دكتر اونگان) نوشتن به جز قيمتها كه يكم تغيير كرده ، همگي درست و شما رو از هر گونه سوالي بينياز ميكنه.
من يك سري نكات رو كه از سفر نامه بچه ها در آوردم رو بصورت word ميزارم براتون.
تجربيات خودم رو هم به صورت نكته وار مينويسم كه كمكتون كنه :
•اينو بارها بچه ها گفته بودن ولي من به خاطر شرايطم كه ممكن بود بخوام تركيه بمونم تا جوابم بياد ليدر گرفتم تا بعدا برام 1 جاي امن و ارزون پيدا كنه...... البته اگه يكم تركي بلد بودم اين كارو نمي كردم.
•متاسفم به عنوان 1 ايراني اينو ميگم ولي اصلا با ايراني هاي تركيه قاطي نشيد.!! براتون مشكل درست ميكنن..
•اگه جنس با قيمت ارزونتر از ايران ميخوايد به ulus بيايد.من قيمت ها شو با سمت كزيلاي مقايسه كردم خيلي فرق داره.
•از سوپر ماركت هاي بزرگ خريد كنيد كه به شما قبض ميدن(رسيد خريد).
•اين مساله رو شايد شما هم ديديد يا شنيديد .بعضي از ايرانيها بيشتر دختر خانم هاي جون ايراني به محض اينكه پاشون به تركيه ميرسه از اين رو به اون رو ميشن. بسيار باعث تاسفه. در اينجا (وسط سرما)طوري ميگردن كه انگار وسط گرماست!!!!!!!!!!!! البته در مورد پسر ها هم هست ولي كمتره. تركها هم با پوزخند از كنارشون رد ميشن. نمي دونم چه بايد كرد و چه بايد گفت. قبل از اومدن يه كم فكر كنيد به كارهايي كه ميخواهيد بكنيد.!!!!!!!!
•اين نكته هم مربوط به سفر به آمريكاست :قبل از رفتن به آمريكا حتما خودتونو از لحاظ پزشكي چك آپ كامل كنيد .مخصوصا دندانها .هزينه اين كارها در اونجا سرسام آوره.

snaghian عزیز برات آرزوی موفقیت میکنم.
امیدوارم دیدارمون در آمریکا تازه بشه Smile
اتفاقا منم تگزاس میرم اما هیوستون (شما که دالاس هستید)
این دقیقا همون شانسی هست در خونه آدم را میزنه، مهمتر از اون اینه که آدم بتونه به بهترین نحوه از این شانس استفاده کنه Shy
در مورد رفتار یه عده کمی از هموطن های ایرانیمون (که متاسفانه تمامی دوستان در سفرهایی که داشتند اونها را از نزدیک دیدند) طوری لباس می پوشند یا رفتار می کنند که مردم کشور میزبان هم اونطوری نیستند.
گاهی اوقات آدم از اینکه اونها اسم ایرانی را روی خودشون میگذارند شرم میکنه Sad
ولی چه میشه کرد (همه جا هم خوب داره هم بد)
امیدوارم در آمریکا بتونی هرچه سریعتر کار خوب پیدا کنی Smile و زندگیت سر و سامان بگیره Wink
موفق باشی رفیق..... Smile
تشکر کنندگان: Linspire ، frozen mind ، SNAGHIAN ، success ، babak2010 ، DLT ، mavarfan ، tata63
(2010-12-12 ساعت 21:38)hossein93 نوشته:  
(2010-12-12 ساعت 21:28)hossein93 نوشته:  [quote='سمیه 2011' pid='87919' dateline='1291749459']
سلام به دوستاي خوب مهاجرسرا
......
در ضمن يه چيزي اضافه مي كنم و اون اينكه ما اسپانسر نداشتيم و با تمكن مالي رفتيم واصلا هيچ سوالي در موردش نپرسيدن.
در اخر مي خوام از اشكان و فرشيد و بازم از اشكان(چون واقعا خيلي كمكمون كرد از روز اول تو پر كردن فرم تا الان و فك كنم حتي بعد از اين!)خيلي خيلي تشكر كنم بخاطر تمام لطفاشون و براي همتون ارزوي موفقيت مي كنم.
دوستاي عزيزم به سوالات همگي از طريق پيغام خصوصي جواب مي دم مخصوصا به سوالاي خانوما در مورد خريد!
سمیه و شهرام عزیز من به اتفاق همسرم افتخار آشنایی با شمارا در هتل ددمان داشتم وفکرمیکنم یکی دو روزی شمارا درلابی هتل دیدیدم وشادی را درچشمانتان احساس کردم واقعا لحضه شیرینی بود حق شما جوونهاست که برید آینده اتون رارقم بزنید.همسرم ویزاش را همان روز مصاحبه گرفت ومن رفتم تو صف منتظران.برای هردوی شما آرزوی موفقیت میکنم.

salam bale manam shomaro yadame behetun tabrik migam ishala movafaq bashid bebakhshid fonte farsi nadashtam!
تشکر کنندگان: free_free ، emankh101 ، mavarfan ، hossein93
يك روز كاري داشتم كارهامو پيگيري مي كردم كه يك ايميل از رايان دريافت كردم. گفته بود كه من به آنكارا ايميل زدم، عصرش جواب دادند كه كلير شدي!! تو هم اين كار رو بكن. براي رايان خيلي خوشحال شدم. از دوستان بسيار خوب انجمن هست و هميشه به همه دوستان كمك مي كند.
فردا صبحش (پنج شنبه 11 نوامبر) به آنكارا ايميل زدم و عصرش كه داشتم ميرفتم بيرون ميل-باكسم رو چك كردم و هوراااا! همسرم و من همزمان با هم كلير شده بوديم!
روز بعدش جمعه 12 نوامبر 2011 شماره كيس من در سايت آنكارا ظاهر شد.
من هم دنبال بليت بودم كه برنامه سفر رو راست ريس كنم! آخر هفته تعطيلات تاسوعا عاشورا بود و هيـــچ پروازي گير نميومد! بالاخره با هزينه اي گران و مسير غير مستقيم(تهران-دوحا-آنكارا) با قطري رفتم. (645 هزار چوق!) دوشنبه شب ساعت 18:30 از خونه زدم بيرون با خودم گفتم با ماشين خودم ميرم، ماشينو پاركينگ فرودگاه ميذارم، برگشتني هم راحت ترم! همينكه رسيدم اتوبان آزادگان باران شديد شروع شد! سيل بود در واقع! همه ماشين ها با سرعت نوري كه خورده به جسم سياه حركت مي كردند! يعني توقف كردند! نميشد رفت! يه پنج ده دقيقه اي آروم آروم حركت كرديم تا بالاخره افتاديم تو خليج فارس. اونجا ديگه خوب بود. خلاصه رفتم يك راست پاركينگ شماره سه فرودگاه امام. پارك كردم و رفتم نشستم توي سرويس اتوبوس رايگان از پاركينگ به سمت ترمينال! حالا مگه اين راه ميوفته؟! ده دقيقه منتظر شديم يه چند نفر ديگه اومدند سوار شدند.
پرده اول. پاركينگ شماره سه فرودگاه امام ساعت 19:45 اتوبوس اومد حركت كنه، يه نفر عين (Road runner) همون ميگ ميگ خودمون اومد جلو اتوبوس و گفت كجا؟ بايد منتظر بايستي تا اتوبوس بعدي بياد. حالا اتوبوس بعدي كي مياد؟ كسي نميدونيه!
پرده دوم. پاركينگ شماره سه فرودگاه امام ساعت2000: راننده اتوبوس: "آقا ميزنم له ات مي كنم". موتوري: " پررو بازي در نيار! ميدم اخراجت كنند". ما مسافرا: "آقا بزن لهش كن بيمه پولشو ميده، پروازمون دير شد" . موتوري: .. غيبش زد!
پرده سوم. پاركينگ شماره سه فرودگاه امام درب حراست و خروجي پاركينگ ساعت 2015: (50 دقيقه مونده به بسته شدن گيت قطري) در حاليكه ما مسافرا همه بيرون داريم از سرما ميلرزيم، و حراست پاركينگ و راننده اتوبوس و چي توز موتوري ديگه تقريبا دارندد دست به يقه ميشوند.راننده: " حالا كه اينطوري شد من اصلا ميرم ميشينم تو باجه، كاري هم به هيچكس ندارم! خودتون بريد ترمينال!" من داشتم از روي چي پي اس موبايلم فاصله تقريبي پاركينگ رو با درب ورودي ترمينال محاسبه مي كردم كه با سرعت 7 كيلومتر در ساعت پياده روي چند دقيقه بعد ميرسم ترمينال. ديدم بيشتر از 15 دقيقه است!! تو اون سرما بيخيالش شدم!
پرده چهارم. پاركينگ شماره سه فرودگاه امام درب حراست و خروجي پاركينگ ساعت 2025: (40 دقيقه مونده به بسته شدن گيت قطري) سر و صدا ها بلند شده بود و من مونده بودم چكار كنم كه ناگهان سر و كله يك اتوبوس از اون طرف اتوبان پيدا شد! اشك شوق در چشمانمان سرازير شد و همه داشتيم به همديگه تبريگ كي گفتيم و همديگه رو بغل مي كرديم (البته مراعات مي كرديمBig Grin) كه ما پيروز شديم! با چشماني پر از اشك شادي سوار اتوبوس خودمون شديم تا بريم. اما راننده اي در كار نبود!
پرده پنجم توي اتوبوس به سمت ترمينال. ساعت 20:30 بعد از كلي خواهش تمنا و مالدين دست و پاي راننده اتوبوس و قربون صدقه رفتن، حاضر شد اين لطف رو در حق ما بكنه و ما رو برسونه ترمينال. (پيش خودم گفتم اومدم زرنگي كنم و با ماشين خودم اومدم كه مثلا راحت باشم! )
پرده ششم. درب ورودي به ترمينال خروجي ساعت2040: من به بغل دستي: "كاش يه نيم كيلو تخمه و آجيل با خودمون آورده بوديم اينجا تو صف مي خورديم و صفا مي كرديم!". بغلدستي: "عيب نداره عوضش ميريم پوكت و حالشو مي بريم" من در حال تعجب: " ها؟! پوكت ديگه كجاست؟ بغلدستي: "تايلنده، مگه شما كجا داري ميري؟" من:"آنكارا". بغلدستي: تو اين سرما آخه كي ..." من ديگه چيزي نميشنيدم! داشتم با خودم فكر مي كردم كه ايام ايام عاشوراست! عده اي به پوكت مي روند، عده اي بر سر مي زنند، عده اي ميروند كه بروند از وطن!‌
پرده هفتم- در فرودگاه كنترل گذرنامه: آفيسر: "خودتي؟" من: "ها؟!" افيسر: "عكسو ميگم خودتي؟ -" ب...عـ..له قربان! خودم هستم!" – "پس چرا شبيه ات نيست" – "چون عكس پنج سال پيشه" – "كارت ملي رو بده ببينم" – بعد از به هم زدن همه كوله ام و سر وصداي ديگران در اومدن:" بفرماييد" – "گواهينامه" – من هم ديگه داشتم در مي رفتم از كوره! رفتم تو كوله و هر چي مدرك داشتم در آوردم: " بفرماييد قربان، كارت ماشين، گواهينامه، بيمه ماشين، پايان خدمت، كارت پرسنلي، كارت استخر، كارت كتابخانه ....." – "كارت ملي ات هم كه اعتبار نداره؟" - با چشم هاي ور قلمبده و آمپر روي 500 هزاربار: " ها؟!؟" " اين همه مدرك حالا گير دادي به اعتبارش شما؟ تازه اعتبارش هم كه دقيقا 20 روز پيش تموم شده" دوباره پاسپورت رو كنترل كرد!!!! و ممهور به مهر خروج كرد! اون لحظه ديگه با خودم عهد بستم ديگه تو اين مملكت ...... نمونم!
خلاصه دويدم سرگردان دنبال گيت و خوشبختانه دقايق آخر رسيدم! دقيقا آخرين نفري بودم كه وارد هواپيما شدم! وسط راهروها يادم اومد كه زنگ نزده بودم. داشتم با موبايلم صحبت مي كردم كه يهو يكي اومد آقا تلفن رو تموم كن! برو تو هواپيما! بزن كنار!
شما بوديد چكار مي كرديد؟! من كه فقط رفتم تو و هيــــــچ نگفتم! تقريبا تا اواسط پرواز كه شام رو آوردند داشتم به اين اتفاقات فكر مي كردم! اصلا يادم رفته بود براي چه كاري دارم ميرم! خلاصه اينكه شام جاي دوستان خالي. قطري ايرلاين بسيار خوبيه!
ساعت 2130 پريدم و ساعت 12 دوحاي قطر بودم! تا صبح توي سالن ترانزيت موندم! صبح روز سه شنبه ساعت 0830 (درواقع ساعت 0930 چون تاخير داشت) پريديم آنكارا و ساعت 12:30 نشستيم! سفارت از ساعت 1300 تا 1330 پاسپورت ها رو تحويل ميگره براي صدور ويزا بعد ميري ميز يو پي اس پولشو ميدي و آدرس ميدي تا پاسپورت هاي ممووز به ويزاي اميگرنت (قابل توجه فروزن مايند ؛) ) برات بياد.
تو فرودگا كمي منتظر ماندم. منتظر دوستي بودم كه قرار بود با هم بريم سفارت. نديدم. من 1240 رفتم بيرون فرودگاه و توي هواي برفي آنكارا بخار حاصل از "دود اگزوز" اتوبوس رو ديدم كه رفت! و من اولين نفر رفتم توي اتوبوس نشستم! بعد از 5 دقيقه شديم سه چهار نفر. يهو ديدم همه پياده شدند! من هم به طور غريزي پياده شدم! ديدم رفتند توي يك اتوبوس ديگه! من هم همينطور. و راه افتاد! چي پي اس من بهم مي گفت 35 دقيقه ديگه ميرسم مقصد. يعني درست موقعيكه ديگه سفارت درش رو بسته!!! رفتم و خوشبختانه زمانيكه پياده شدم 13:15 بود.سوار تاكسي شدم و گفتم سفارتي امريكايي! ديگه نميدونم درست بود يا نه!
تاكسي حركت كرد و من يادم افتاد كه اي واي! لير ندارم! پول خوردامو نگاه كردم از سفر قبلي 21.85 لير مونده بود. 10 تاش اتوبوس ورداشت، الان 11.85 مونده بود. به راننده فهموندم كه من اينقدر بيشتر ندارم. اون هم گفت تاكسيمتر!
و من يك چشمم به ساعت بود يكيش يه تاكسي متر و يكي ديگه به چي پي اس كه چقدر مونده برسيم!
شانس من هم همه چراغ ها قرمز بودند! دقيقا سه چهار دقيقه مونده با 13:30 درب سفارتي پياده شدم! ميدونيد كرايه شد چند؟ درست سر خيابون پاريس كه مييچي تو و سفارت اونجاست، چراغ قرمز شد و من ديدم تاكسيمتر شده 11.10 ! خواستم همينجا پياده شم و بقيه اش رو پياده برم، كه ديدم راننده انگار فهميده بود بيشتر از 11 تا گيرش نمياد رفت سمت چپ اون ماشيني كه گردش به راست رو مسدود كرده بود و منو سريع رسوند! خلاصه كرايه شد 11.55! و من 11.50 بهش دادم و سريع رفتم سفارت.
اونجا باز احوال دوستمو رو از يكي دونفري كه اونجا بودند پرسيدم . گفتند همچين كسي نيومده! داشتم ميرفتم تو كه يادم اومد اي واي! يو پي اس پول مي خواد و من هم لير ندارم!
از كيوسك روبروي سفارت پرسيدم دوويز اين طرفا هست؟ گفت تونالي جاده سي! بيخيالش شدم. خودش هم قبول نمي كرد من يه چيزي با دلار ازش بخرم بقيه اش رو لير بده!
خلاصه رفتم توي سفارت! بدون لير! (در واقع با 35 كروش يعني 0.35 لير) وارد كه شدم نگهباني گفت كوله رو بزار تو ايكس ري. من هم گذاشتم و داشتم كروش ها و موبايل و كمربند رو در ميآوردم كه ديدم نگهباني چهره اش عوض شد! گفت لپ تاپ؟؟ نو نو نو !!! گفتم چكارش كنم؟ گفت بده بيرون، شايد پليس سفارت نگه داره!
لپ تاپ رو ورداشتمك بردم پليس سفارت. قبول نكرد! گفت ما اينكار رو نمي كنيم. بده به بوفه! اشاره به كيوسك مطبوعاتي. يه خورده خواهش تمنا كه من هيچ كسو ندارم، آواره ام، بيچاره ام!.. قبول كرد! لپ تاپ رو گذاشتن و سريع برگشتم. بعد گفت دوباره كوله! كوله رفت و اومد و همه چيزو ازش درآوردم. فقط ميله فلزي كوله مونده بود كه انون هم ميخواستم بكنم تا نگهبان بزاره برم تو. اما ميگفت چاقوي ريش تراش داري!!! گفتم به خدا نن تو عمرم با اونها اصلاح نكرده ام! اما مگه قبول مي كرد! خلاصه همه كوله رو رو ميز خال يكردم و ريختم تو، تا متقاعد شد! شماره بهم داد و اومدم داخل سالن.
همينكه نشستم ديدم يكي ديگه داره از بغلدستي اش مي پرسه: "كارت بيزينس هتل رو آوردي؟"
آه بلندي از نهادم برآمد!!! من آدرس نداشتم به يو پي اس بدم! در واقع اصلا هتل نگرفته بودم! حتا رزرو نكرده بودم! با خودم گفتم همين آدرسي كه ايشون ميده، رو من هم ميدم! هتل اوزيلهان.
كمي بعد يادم افتاد كه اگه من پاس رو الان بدم سفارت پس با چي هتل بگيرم! دو باره گفتم اي واي! رفتم بيرون با كوله! به اون خانمه كه فارسي بلده، گفتم مي خوام يه كپي از پاسپورتم بگيرم براي هتل. گفت متاسفم! برو بيرون. من هم رفتم بيرون از سفارت. اما مشكل اينجا بود كه من لير نداشتم! كيوسك هم دلار قبول نمي كرد! رفتم پيشش گفتم كپي مي خوام. پاس رو ميخواست بگيره، گفتم: "فيات كاچ" يعني چقدر ميشه؟ يه چيزايي گفت كه من نفهميدم! جيب و كوله و جاي مدارك رو گشتم 35 كروش پيدا كردم. ريختم تو دستم و بهش گفتم: فيات كاچ؟ ديدم 25 كروش رو برداشت و 10 كروش موند برام! اون لحظه از خوشحالي در پوست خودم نمي گنجيدم!
خلاصه كپي گرفتم و اومدم تو سفارت ديدم يه نگهبان ديگه اومده، ميگه ايكس ري! براش توضيح دادم اما متقاعد يا متوجه نشد! خلاصه رفيتم تو ايكس ري! گفت: چاقوي ريش تراش داري؟ پيش خودم شك كردم : " نكنه من چاقوي ريش تراش دارم؟" گفتم نه ندارم، و براش كامل توضيح دادم كه ماجرا چي بوده! گفت باشه . بعد گفت موبايل داري؟ اي خداااااااااااااااا! ديگه داشتم مي تركيدم! دوباره براش از سير تا پيازو تعريف كردم. گفت اگه موبايل رو دادي كارتش رو نشون بده! تمام كوله رو صد بار گشتم! اما كارت رو پيدا نكردم!ازش معذرت خواهي كردم و گفتم من الان كمي دچار استرس شده ام، اجازه بديد بعدا براتون بيارم. گفت باشه برو تو!
خلاصه دوباره اومدم تو و منتظر شدم. شماره ام افتاد يادم رفته بود شماره ام چيه، خلاصه بالاخره رفتم پيش آفيسر شماره 5 كمي بداخلاق و سرخرو! به زور جواب سلامم رو داد و گفت برو به ميز يو پي اس.
خندان اومدم يو پي اس، بهش گفتم كه من هتل ندارم. گفت كه مشكلي نيست رزرواسيون هم قبوله، گفتم اونو هم ندارم! داشت خودشو جمع مي كرد كه چي بگه، گفتم اما ميرم پيش همين دوستمون كه هتل اوزيلهانه! خلاصه نوشت و گفت 28 لير. گفتم دلار قبو.... گفت بــله!
اومدم بيرون و رفتم دوويز و هتل اوزيلهان هم رفتم اتاق گرفتم و منتظر شدم!
بقيه ماجرا فردا!!!
بابا یوزر چی کشیدی ؟ صد رحمت به سریال نقاب دار ! من وقت خوندن داشتم سکته میکردم از هیجان ... منتظر بقیه اش هستیم . ولی راستی چرا این همه عجله ؟ مگه محدودیت زمانی برای گرفتن ویزا وجود داره ؟
همه هستی به ثنای تو زبان است ، حسین[font=Arial][/font]
تشکر کنندگان: free_free ، User ، AmericanHamid ، R.F ، rayan.s ، mavarfan
(2010-12-18 ساعت 16:26)User نوشته:  يك روز كاري داشتم كارهامو پيگيري مي كردم .......

واقعا من هم نفسم گرفت.!!
user جان واقعا شانس آوردي. البته اگر مي دونستم تصميم داري با ماشين شخصي بري فرودگاه حتما بهت هشدار مي دادم.
براي سفر بين المللي هيچ وقت صلاح نيست با ماشين شخصي به فرودگاه رفت حتي اگر راحتتر باشه.
اگر ماشين وسط راه خراب بشه يا پنچر بشه يا يه احمقي بپيچه جلوي آدم و يه تصادف كوچولو و .... واقعا توي اون لحظه آدم ديوونه ميشه.

من خودم هميشه سعي ميكنم حتي از آژانس در خونه هم استفاده نكنم و با آژانسهاي فرودگاه برم كه اگر مشكلي پيش اومد دوست و رفيقاش وسط راه به دادمون برسند.

منتظر بقيه اش هستيم. Smile
تشکر کنندگان: rayan.s ، frozen mind ، free_free ، User ، AmericanHamid ، mavarfan
USERجان؛خدا رو شکر میدونستم ویزات رو گرفتی وگرنه سکته میکردم... اما چون تا قبل کلیر شدن با وجود شورترین آش کلیرنس (خدمت در 3پاه،شغل دولتی خودتان و همسر محترمتان و تحصیل در رشته خاص )استرس نداشتی این استرس برات لازم بود.Tongue مجدد به شما و همسرمحترمتان تبریک میگم و همیشه روحیت رو تحصین میکنم چون همواره با حوصله به سوالات جواب میدی و برای راهنمایی افراد از هیچ کمکی دریغ نمی کنی و پند کورش کبیر (دستانی که کمک می کنند پاکتر از دست هایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.)
شامل افرادی چون شما میباشد. امیدوارم در ادامه راه زندگیتان به هرچی دوست دارید برسید.

نمی توانیم کاری بکنیم مرغان غم بالا سرمان پرواز نکنند ولی می توانیم کاری بکنیم که روی سرمان آشیانه نسازند. . .
تشکر کنندگان: emankh101 ، frozen mind ، free_free ، User ، AmericanHamid ، satusa ، mavarfan ، optoelec

يك روز كاري داشتم كارهامو پيگيري مي كردم كه يك ايميل از رايان دريافت كردم. گفته بود كه من به آنكارا ايميل زدم......



تمام موهای تنم سیخ شد ، چون من هم هر وقت میخوام کار مهمی انجام بدم دقیقا همین بلاها سرم میاد.
شاید بعضی ها بپرسن چرا با این عجله....؟

وقتی میخوای بری دنبال بهترین شانس زندگیت دقیقا باید همینجوری عمل کنی...
کی میدونه شاید اگه یه روز دیرتر بری دوباره کلیرنس بخوری ، شاید اسمت ستاره دار بیاد تو سایت ، شاید قوانین عوض بشه، شاید ازت دوباره فرم 9 سوالی یا رزومه بخوان و هزار تا شاید دیگه .....

پس تا تنور گرمه باید نون رو بچسبونی
SmileSmile



آرزوی من مفید بودن برای مهاجرسراست در صورتی که پرسش و یا مشکلی دارید(هرچندغیرقابل حل) دارید می توانید تا حد توان من روی کمک من حساب کنید...Smile

دستهایی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستندکه رو به آسمان دعا می کنند(کورش کبیر)
تشکر کنندگان: rayan.s ، frozen mind ، User ، AmericanHamid ، emankh101 ، satusa ، mavarfan ، optoelec
بعد از اینکه از سفارت اومدم بیرون رفتم دوویز (صرافی) و با هر 100 دلار 150 لیر خریدم. اومدم هتل و سراغ دوستم رو گرفتم. هنوز نیومده بود! من هم اتاق یک نفره رو گرفتم. کپی پاسپورت رو دادم و اون هم بعد از تماس با یکی دیکه و هماهنگی قبول کرد که پول یک شب رو پیش بگیره! چون پاسپورت همراهم نبود. به پذیرش سپردم که این دوست ما اومد بفرستدش اتاق من.
من رفتم اتاق 15 دقیقه بعد دوست من در زد و اومد تو! گفت که دیر رسیده و رفته سفارت، اما داخل راهش نداده اند! موند تا فرداش (یعنی چهارشنبه) بره پاسپورت رو بده سفارت.
شب شماره یو پس اس رو زدم توی سایت. باید شماره TAKIP رو توی سایت www.ups.com.tr وارد کنید.
من وارد می کردم اسم ما رو نشون می داد. اما دیگه هیچ اطلاعاتی نمیداد. شب اول به این شکل بود. تو هتل با چند نفر آشنا شدم. یک نفر بود که شماره اش اومده بود رو سایت، اومده بود سفارت بهش گفته بودند اشتباه شده برو تا دوباره شماره ات بیاد رو سایت.
یک خانم هم بود که بهش گفته بودند دوتا دخترش باید بیایند و فرم 230 رو امضا کنند. چون هنگام مصاحبه امضا نکرده بودند!
خلاصه با مشورت در لابی هتل و جلسه گرفتن و بحث و بررسی کلیرنس و یو پی اس و سفارت به این نتیجه رسیدیم که سفارت در دو نوبت در روز پاسپورت ها رو به یو پی اس تحویل میده: یکبار 9 صبح، یکبار هم 5 بعد از ظهر. بیشتر همون 5 عصره که پاس ها تحویل سفارت میشه. 2 ساعت بعدش نتیجه اش میاد روی سایت. یعنی شماره رو که توی سایت یوپس می زنید یک عدد 1 اضافه میشه و توضیحاتی که دیده میشه و در پایین هم نشون میده که بسته شما الان کجاست.
معمولا از 5 تا 5:30 پاس ها تحویل یوپس میشه و از 7 تا 7:30 هم توی سایت می زنند. و فرداش هم یوپس راه میوفته توزیع می کنه بسته ها رو که معمولا بین ساعت 11 تا 12:30 میاد اوزیلهان و هتل های دوروبرش.
من روز سه شنبه که پاس ها رو دادم سفارت که خبری تو سایت نبود.
چهارشنبه اما بصورت جدی تر منتظر بودم. همون اول صبح خبر انفجار در چابهار و کشته شدن هموطنان عزیزمون غم و اندوه رو بر من مستولی کرد.برای یک ساعتی از جو انتظار بیرون بودم. امیدوارم دیگر هیچ انسانی بیگناه کشته نشود.
چهارشنبه ساعت 11 شد و خبری نشد! ردگیری کردیم و متوجه شدیم که پیک یوپس رفته ددمان. اون روز یوپس اوزیلهان نیومد. بعضی از کسانی که دوشنبه پاس رو داده بودند سفارت کلا دچار تشویش و اضطراب شده بودند. چون بلیتشون رو مجبور بودند عوض کنند. ایران ایر 110 یورو جریمه می گرفت. بعضی های دیگه هم بلیتشون رو کنسل کردند و کلی ضرر کردند. یک لیدر تور هم بود اونجا به نام مجید. 50 دلار می گرفت و افراد رو می برد پست یو پی اس دنبال بسته. اینکار رو برای یک خانم انجام داد! اما ناموفق بود! چون سفارت پاس ها رو تحویل نداده بود! با دیدن این وضعیت من کمی نگران شدم! اما بی تفاوت از کنار نگرانی گذشتم!
دوست من هم ساعت 12:30 رفت سفارت و پاس رو تحویل داد. شبش هم حتا اسمش توی سایت نبود! من امیدوار بودم که پب چهارشنبه توی سایت تحویل بسته از سفارت رو نشون بده. یعنی سفارت ویزا رو زده باشده تو پاس و تحویل یو پی اس داده باشه! اما پب چهار شنبه گذشت و هیچ تغییری ندیدم!
روز پنج شنبه دیگه باید یو پی اس یه تکونی می خورد! امیدوار بودم ساعت 9-10 صبح وضعیت بسته مشخص بشه! ساعت 11 شد و چیزی نیومد! پرواز من هم ساعت 7 شب بود. من اومدم بالا که آماده بشم برم دنبال تغییر بلیت! داشتم آماده میشدم که دوستم اومد تو و با خوشحالی اعلام کرد یو پی اس بسته اش رو آورد! بعد از خوشحالی و هورا کشیدن من جدی جدی نگران شدم! زنگ زدم نمایندگی قطرایرویز گفتش که برای جمعه، شنبه و یکشنبه هیچ پروازی جا نمیده! تنها پرواز دوشنبه جا میده! من هم میخواستم حتما شنبه تهران باشم سرکارم! نگرانیم بیشتر شد. داشتم حساب می کردم که اگر امروز 5 شنبه ساعت 5 عصر سفارت پاس رو به یو پی اس بده، تا 6 میرسه پست مرکزی، من اگر 6 تحویل بگیرم ساعت 7 ممکنه به سختی برسم فرودگاه! پس تصمیم گرفتم ریسک نکنم و پرواز رو کنسل کنم. با دوستم رفتیم بیرون اون پرواز جمعه صبح آنکارا- وان رو بلیتش رو گرفت 90 لیر. من هم پرواز ساعت 13:00 آنکارا وان رو رزرو کردم. گفتم شاید به دردم خورد! بعد هم رفتم قطری تو هتل شرایتون بود. هنوز هیچ پروازی جا نمیداد. کنسل خواستم بکنم گفت که الان سیستم کار نمی کنه برو زنگ بزن.
برگشتم هتل و ساعت 4 زنگ زدم و کنسل کردم. صبحش به من گفته بود ری فاند 18 دلاره، عصرش اما شد 158 دلار! یعنی من فقط تونستم 158 دلار از 425 دلار پرواز برگشت رو پس بگیرم.
ساعت شد 5! هر 3 ثانیه یک بار سایت یوپس رو ریفرش می کردم! خبری نشد تا ساعت 7 شب! ساعت 7 و 11 دقیقه شب اومد تو سایت که ساعت 17:11 دقیقه بسته من از سفارت تحویل پست شده! سریع دست بکار شدم که برم پست مرکزی! اما نمیدونستم کجاست؟ تا کی هستند؟ بسته رو می دهند یا نه!
همزمان با من وضعیت دو نفر دیگه هم مشخص شد و به اونها اطلاع دادم! کلی خوشحال شدند! در نهایت با زنگ زدن به یو پی اس،پیدا کردن آدرس شعبه های یو پی اس در آنکارا و پرسیدن از یک نفر ترکیه ای در هتل فهمیدیم که پست مرکزی یو پی اس در خارج شهر در فاصله 27 کیلومتری ما قرار داره! با یک نفر دیگه هم صحبت کردم و تاکسی گرفتیم! اولش می گفت 80 لیر کم کم تا 45 لیر آوردیمش پایین. راننده تاکسی هم بنده خدا اولش ما رو برد یک شعبه یو پی اس در خیابان آکای. از اونجا هم پرسیدیم و گفتند که الان هستند و تا ساعت 10 شب کار می کنند. ما هم حرکت کردیم ساعت 19:45 بود. من هم چی پی اس رو روشن کردم بدونم داریم کجا میریم. از شهر خارج شدیم و رفتیم به سمت جاده استانبول! کم کم رفتیم جایی که رسما بیابون بود! سر راهمون یک مغازه دیدیم ازش پرسیدیم. یک آدرس به راننده داد و ما هم رفتیم! تو اون تاریکی، بارون، و جاده های گلی با ترس و لرز رفتیم! راننده هم کمی ترسیده بود! بالاخره رسیدیم به یک منطقه که شبیه پادگان های نظامی یا اردوگاه های نازی ها در جنگ جهانی دوم بودند! سیم خاردار دورتادورش بود، چند تا چراغ بیشتر روشن نبود که یکی در میون خاموش می شدند. کامیون ها با خشونت تمام میومدند و می رفتند. با تاکسی داشتیم می رفتیم توی محوطه که کاملا گلی و سنگلاخی بود. که نگهبانی با داد و فریاد ما رو میخکوب کرد. به ما گفت بریم بیرون از محوطه. رفتیم بیرون و پیاده شدیم. اومدیم توی نگهبانی که یک باجه کوچک بود. بهش گفتیم پاساپورتا سفارتی آمریکایی! و همزمان قبض یو پی اس رو نشون دادیم. قبض ها رو گرفت و زنگ زد و شماره قبض رو خوند و گفت: "اوس ایل آن اوتل" یعنی همون اوزیلهان هتل. بعد گفتش که 10 دقیقه دیگه میارن بسته ها رو. ما هم خوشحـــــــــال شدیم! و کمی کنکاش کردیم اینور اونور رو. یک نفر هم اونجا بود گفت که من اومدم دنبال یک مرسوله! ما گفتیم پاسپورت؟ اونم با تعجب گفت: پاسپورت؟
بعد فهمیدیم برای یک چیز دیگه اومده! ما هر کسی رو میدیدیم فکر می کردیم یو پی اس پاسپورتش رو نیورده! بعد گفتش که من الان نیم ساعته اینجام ! اولش به من هم گفتند 10 دقیقه دیگه!!!
ما منتظر شدیــم! کامیون ها با خشونت تمام از شیب سربالایی محوطه میومدند بیرون! همزمان هم راننده تاکسی ما میومد و یک جوری به ما نگاه می کرد که معنیش این بود: "پس چی شد؟ چرا اینقدر طول کشید؟ کرایه اش بیشتر میشه ها؟"
ما یک ساعتی منتظر شدیم توی اون سرمای زیر صفر و تاریکی و وحشتی ناشناخته از اینکه بالاخره چی میشه! یک 10 دقیقه ای هم که کلا برق قطع بود! و کلا اوضاع وحشتناک بود! هر 10 دقیقه یکبار هم در میان کامیون های بزرگ و کوچک و ون ها، یک لیفتراک میومد با چند تا بسته روی دسته هاش! ما خوشحال می شدیم بعد نزدیکتر که میومد میدیدیم چیزی دیگه ایه!
بالاخره صبر ما به آخر رسید بعد از نزدیک به 1:30 انتظار در تاریکی و سرمای زیر صفر رفتیم به نگهبانی یک جواب درست حسابی به ما بدید! اون هم گفت قبض ها رو بدید من! و راه افتاد! گفت هیچ کس داخل نیاد. رفت و چند دقیقه بعدش هم این همراه من رفت تو! 10 دقیقه گذشت و من بیشتر نگران شدم! دیگه کم کم داشتم شک می کردم اونور اون دسوله های بزرگ و پشت این سیم خاردار چه خبره توی اون تاریکی. کم کم دیگه می خواستم من هم برم تو که دیدم از دور که یک نفر داره میاد نزدیکتر که میشد همزمان تپش قلب من هم بیشتر میشد! کم کم اومد نزدیک تنها چراغی که تو اون بیابون روشن بود! اما همراه من نبود! یک نفر دیگه بود! رجب؛ راننده تاکسی هم نگرانی تو چهره اش موج میزد! من داشتم به اون دلداری می دادم که دو سه دقیقه دیگه وضعیت ok میشه و بر می گردیم. حالا خودتون حدس بزنید تو اون تاریکی و سرمای شدید و یک دو ساعتی ایستادن توی اون سرما من چجوری باهاش صحبت می کردم که نه اون زبون منو می فهمید نه من زبون اونو! فقط تلاش می کردم زیاد احساس نگرانی نکنه! اولش که وارد اونجا شدیم بنده خدا چشماش گرد شده بود! نمی دونست اینجا کجاست!
کم کم داشتیم با رجب گرم صحبت درباره شغلش، ترکیه، استانبول آنکارا آمریکا و .... می شدیم (رجب دو تا دختر کوچیک داشت که عکس هاشون توی تاکسی همراش بودند) که دیدیم از دور یک نفر داره میاد! احساس می کردم دو تا بسته زیر بغلشه! کم کم وارد شعاع نوری تنها چراغ روشن شد! و دیدم که خودشـــــه ! دوتا بسته دستش بود بسته قرمز رنگ! با خوشحالی آغشته به ناامیدی گفت: ویزای .... نیومده! (همراهش منظورش بود!) اما ویزای ما اومده! من با خوشحالی و کمی ناراحتی بسته رو گرفتم و رفتیم نشستیم تو تاکسی. همونجا توی کمی نور تونستم چک کنم که پاسپورت ها مال خودمون هستند، اسپل ها درست هستند، تاریخ تولد درسته و کلا کنترلش کردم.
از اونجا که اومدیم بیرون و رسیدیم به آسفالت نفس راحتی کشیدم! برام غیرقابل تصور بود تو ترکیه، شب رفته باشم همچین جایی 20 30 کیلومتر دورتر از شهر.
رسیدیم هتل راننده بنده خدا زیاد به کرایه گیر نداد. ما سر 45 توافق کرده بودیم. 55 بهش دادیم. اونم خوشحال رفت. ساعت 10:30 دقیقه شب!
رفتم هتل با دوستمون رفتیم بیرون و یک جشن کوچولو گرفتیم! داشتم فکر می کردم که چجوری برگردم! به یاد پرواز 8 صبح آنکارا- وان افتادم! کاش اونو رزرو کرده بودم! اما الان هیچ چیزی دم دستم نبود. کسانی که امروز با تاخیر ویزاشون اومده بود رفته بودند با اتوبوس حرکت کرده بودند. اما من تحمل اتوبوس رو برای بیش از 6-7 ساعت نداشتم! تصمیم گرفتم همراه با دوستم صبح فرداش(جمعه) برم فرودگاه شاید بلیت گیرم بیاد. صبحش با اتوبوس های بلدیه (نفری 3.8 لیر) رسیدیم فرودگاه. رفتم بلیت رو خریدم 124 لیر (در حالیکه دیروز 89 لیر بود) خوشحال که تا وان می تونم برم. 9:30 نشستیم وان. رفتیم ترمینال که بریم مرز بازرگان. گفت حرکت بعدی ساعت 12 ظهر! ما هم چرخی زدیم توی وان ناهار خوردیم اومدیم سوار شدیم. ساعت 2:30 دوبیازیت بودیم. و نیم ساعت بعدش مرز بازرگان بودیم از مرز با استرس تمـــــام رد شدم! خوشبختانه افسر گذرنامه اصلا حال نداشت ورق های پاسپورت رو ببینه! حتا به من نگاه نکرد و مهر ورود رو زد! برقی از خوشحال توی چشمام بود! همونجا هر چی لیر داشتم فروختم! بعد سوار تاکسی شدیم که بیاییم تبریز. من به فرودگاه تبریز زنگ زدم. گفتند 8 و 9 و 10 و یک شب پرواز تهران دارند. اما باید بیایی تو لیست انتظار بمونی.
3 ساعت بعد رسیدم فرودگاه. دوست من بنده خدا اومد توی فرودگاه و تلاش کرد شاید بتونه بلیت جور کنه اما نشد.اون خداحافظی کرد و رفتم دنبال بلیت! لیست پرواز ها همه پر بود و هیچ پروازی جا نمی داد! فقط پرواز 6 صبح شنبه جا می داد! جالبه برای پرواز ده شب 10-15 نفری بودند که بلیت داشتند اما بهشون کارت پرواز نمی دادند! یکشون می گفت بعضی از پرسنل وزارت ا.ت.ل.ع.ط رو میخوان بفرستند تهران، با این پرواز برای همین به اینها کارت پرواز نمی دهند! من هم دیگه منتظر نشدم و تاکسی گرفتم رفتم ترمینال اتوبوس ها. راننده تاکسی تو راه می گفت الان اصلا بلیت گیرت نمیاد. الان حتا تاکسی برای تهران هم گیر نمیاد. بهتر دربست بری تا تهران! 120 هزار تومن.
من هم کم کم داشتم باور می کردم که احتمالا بلیت اصلا گیرم نمیاد. خلاصه همینکه از تاکسی پیاده شدم دیدم یکی داره داد میزنه تهران یک نفر! خوشحال شدم و رفتم دیدم اتوبوس قدیمی و سرد کلا داغون! رفتم تو دیدم نصف صندلی هاش خالی اند! پولشو گرفت من منتظر شدم حرکت کنه! تقریبا 45 دقیقه توی اون اتوبوس سرد نشستم. کم کم زانوهام داشت درد می گرفت. یک دانشجو هم اومد کنار من نشست. اون هم می گفت کاش رفته بودم جلوتر شاید اتوبوس بهتر گیر میومد! من که اعتراض کردم به سرمای اتوبوس مثلا بخاری روشن کردند. بادش سرد بود. دوباره رفتم گفتم کولر رو لطفا خاموش کنید. داشتم از سرما رسما می لرزیدم! یاد اردوگاه یو پی اس افتاده بودم. می گفت تا حرکت نکنه بادش سرده! من هم دیگه منتظر نشدم رفتم گفتم پولمو پس بدین من نمیخوان با این اتوبوس برم! خلاصه یک من یکی اونا دوتا بگو مگو داشتیم میرفتیم سمت دعوا! نمی خواست پولمو پس بده! به هر قیمتی بود از 9500 تومن تونستم 7 تومنشو زنده کنم. اون بنده خدا دانشجوی شریف که کنار دستم نشسته بود موند. ازش خداحافظی کردم و اومدم دوباره توی ترمینال. دیدم یک اتوبوس اسکانیا وایساده بود. تعاونی معروفیه. خلاصه با 9 تومن رفتم نشستم توی اتوبوس گرم و نرم! و بلافاصله خوابم برد. از فرط خستگی تا تهران خواب بودم! دقیقا تا ترمینال آزادی! صبح که بیدار شدم دیدم یک بسته پذیرایی هم گذاشته اند روی پاهام وقتی من خواب بودم!
اونجا هم یک تاکسی گرفتم که برم خونه یادم افتاد ماشین تو پارکینگ فرودگاه امامه! این یکی واقعا دیگه غیر قابل تحمل بود! به تاکسی گفتم بره سمت فرودگاه! بالاخره ماشینو ورداشتم و خدود ساعت 10 صبح بالاخره رسیدم خونه! یک دوش گرفتم و رفتم سر کار!

این هم ماجرای ویزا گرفتن.
چند نکته:
اگر دوستان در شرایط مثل من بودند می تونند خودشون ساعت 5 عصر برند دم در سفارت. به محض اینکه مامور سفارت اومد بیرون بسته اشون رو تحویل بگیرند. اینکار رو می تونید همون روزی که پاس رو تحویل دادید انجام بدید. یا اینکه برید به اردوگاه خارج شهر یو پی اس که من توصیه نمی کنم. مگر اینکه دست کم سه نفر اون هم آقایون باشید.
موقعی که به آفیسر پاسپورت ها رو تحویل میدهید، به آفیسر بگید که پرواز برگشتتون کی هستش و ازش بخواهید پرواز شما رو مد نظر بگیرند. اینکار کمک می کنه که ویزاتون زودتر صادر بشه. کاری که من نکردم اما دوستم انجام داد و باعث شد ویزاش با وجودیکه روز بعد از من رفت سفارت، یک روز زودتر از من بیاد.
تو ویزای من نوشته: تاریخ صدور 16 دسامبر- تاریخ دریافت کلیرنس26 نوامبر! یعنی بیست روز قبل کلیر شده بودم! اما ویزای خانمم نوشته: صدور ویزا: 16 دسامبر- تاریخ دریافت کلیرنس: 3 دسامبر!!! یعنی من زودتر از خانمم کلیر شده بودم. اون هم به خاطر این بود که خانم من توی ثداصیما کار می کنه هر چند پاره وقت. و کارش هم مترجمی هست. یا دلیلش این بود که اعلام کرده بود چند تا زبان رو صحبت می کنه. البته این برداشت من بود. و دلیل دیگه ای به ذهنم نرسید! اولین باری بود که میدیدم کلیرنس خانم دیرتر از آقا تمام میشه.
توی ویزای خانمم نوشته:
Valid only if Acc/FTJ Spouse
شاید یعنی اینکه فقط در صورتی که برنده اصلی وارد بشه، این ویزا اعتبار داره.
در ضمن من هیــچ پرینتی از ایمیل های ارسالیم رو بهم نداده بودند. من کم ایمیل زدم (در مجموع سه تا) اما خبری از اونها نبود.
و آخرین نکته اینکه سرتون رو درد آوردم! امیدوارم این یکی سفرنامه به درد بخوره! هرچند نکات زیادی نداشت.
مرسی مهاجرسرا !
(2010-12-19 ساعت 01:01)User نوشته:  بعد از اینکه از سفارت اومدم بیرون رفتم دوویز (صرافی) و با هر 100 دلار 150 لیر خریدم. اومدم هتل و سراغ دوستم رو گرفتم. هنوز نیومده بود! من هم اتاق یک نفره رو گرفتم. کپی پاسپورت رو دادم و اون هم بعد از تماس با یکی دیکه و هماهنگی قبول کرد که پول یک شب رو پیش بگیره! چون پاسپورت همراهم نبود. به پذیرش سپردم که این دوست ما اومد بفرستدش اتاق من.
من رفتم اتاق 15 دقیقه بعد دوست من در زد و اومد تو! گفت که دیر رسیده و رفته سفارت، اما داخل راهش نداده اند! موند تا فرداش (یعنی چهارشنبه) بره پاسپورت رو بده سفارت.
شب شماره یو پس اس رو زدم توی سایت. باید شماره TAKIP رو توی سایت www.ups.com.tr وارد کنید.
من وارد می کردم اسم ما رو نشون می داد. اما دیگه هیچ اطلاعاتی نمیداد. شب اول به این شکل بود. تو هتل با چند نفر آشنا شدم. یک نفر بود که شماره اش اومده بود رو سایت، اومده بود سفارت بهش گفته بودند اشتباه شده برو تا دوباره شماره ات بیاد رو سایت.
یک خانم هم بود که بهش گفته بودند دوتا دخترش باید بیایند و فرم 230 رو امضا کنند. چون هنگام مصاحبه امضا نکرده بودند!
خلاصه با مشورت در لابی هتل و جلسه گرفتن و بحث و بررسی کلیرنس و یو پی اس و سفارت به این نتیجه رسیدیم که سفارت در دو نوبت در روز پاسپورت ها رو به یو پی اس تحویل میده: یکبار 9 صبح، یکبار هم 5 بعد از ظهر. بیشتر همون 5 عصره که پاس ها تحویل سفارت میشه. 2 ساعت بعدش نتیجه اش میاد روی سایت. یعنی شماره رو که توی سایت یوپس می زنید یک عدد 1 اضافه میشه و توضیحاتی که دیده میشه و در پایین هم نشون میده که بسته شما الان کجاست.
معمولا از 5 تا 5:30 پاس ها تحویل یوپس میشه و از 7 تا 7:30 هم توی سایت می زنند. و فرداش هم یوپس راه میوفته توزیع می کنه بسته ها رو که معمولا بین ساعت 11 تا 12:30 میاد اوزیلهان و هتل های دوروبرش.
من روز سه شنبه که پاس ها رو دادم سفارت که خبری تو سایت نبود.
چهارشنبه اما بصورت جدی تر منتظر بودم. همون اول صبح خبر انفجار در چابهار و کشته شدن هموطنان عزیزمون غم و اندوه رو بر من مستولی کرد.برای یک ساعتی از جو انتظار بیرون بودم. امیدوارم دیگر هیچ انسانی بیگناه کشته نشود.
چهارشنبه ساعت 11 شد و خبری نشد! ردگیری کردیم و متوجه شدیم که پیک یوپس رفته ددمان. اون روز یوپس اوزیلهان نیومد. بعضی از کسانی که دوشنبه پاس رو داده بودند سفارت کلا دچار تشویش و اضطراب شده بودند. چون بلیتشون رو مجبور بودند عوض کنند. ایران ایر 110 یورو جریمه می گرفت. بعضی های دیگه هم بلیتشون رو کنسل کردند و کلی ضرر کردند. یک لیدر تور هم بود اونجا به نام مجید. 50 دلار می گرفت و افراد رو می برد پست یو پی اس دنبال بسته. اینکار رو برای یک خانم انجام داد! اما ناموفق بود! چون سفارت پاس ها رو تحویل نداده بود! با دیدن این وضعیت من کمی نگران شدم! اما بی تفاوت از کنار نگرانی گذشتم!
دوست من هم ساعت 12:30 رفت سفارت و پاس رو تحویل داد. شبش هم حتا اسمش توی سایت نبود! من امیدوار بودم که پب چهارشنبه توی سایت تحویل بسته از سفارت رو نشون بده. یعنی سفارت ویزا رو زده باشده تو پاس و تحویل یو پی اس داده باشه! اما پب چهار شنبه گذشت و هیچ تغییری ندیدم!
روز پنج پنبه دیگه باید یو پی اس یه تکونی می خورد! امیدوار بودم ساعت 9-10 صبح وضعیت بسته مشخص بشه! ساعت 11 شد و چیزی نیومد! پرواز من هم ساعت 7 شب بود. من اومدم بالا که آماده بشم برم دنبال تغییر بلیت! داشتم آماده میشدم که دوستم اومد تو و با خوشحالی اعلام کرد یو پی اس بسته اش رو آورد! بعد از خوشحالی و هورا کشیدن من جدی جدی نگران شدم! زنگ زدم نمایندگی قطرایرویز گفتش که برای جمعه، شنبه و یکشنبه هیچ پروازی جا نمیده! تنها پرواز دوشنبه جا میده! من هم میخواستم حتما شنبه تهران باشم سرکارم! نگرانیم بیشتر شد. داشتم حساب می کردم که اگر امروز 5 شنبه ساعت 5 عصر سفارت پاس رو به یو پی اس بده، تا 6 میرسه پست مرکزی، من اگر 6 تحویل بگیرم ساعت 7 ممکنه به سختی برسم فرودگاه! پس تصمیم گرفتم ریسک نکنم و پرواز رو کنسل کنم. با دوستم رفتیم بیرون اون پرواز جمعه صبح آنکارا- وان رو بلیتش رو گرفت 90 لیر. من هم پرواز ساعت 13:00 آنکارا وان رو رزرو کردم. گفتم شاید به دردم خورد! بعد هم رفتم قطری تو هتل شرایتون بود. هنوز هیچ پروازی جا نمیداد. کنسل خواستم بکنم گفت که الان سیستم کار نمی کنه برو زنگ بزن.
برگشتم هتل و ساعت 4 زنگ زدم و کنسل کردم. صبحش به من گفته بود ری فاند 18 دلاره، عصرش اما شد 158 دلار! یعنی من فقط تونستم 158 دلار از 425 دلار پرواز برگشت رو پس بگیرم.
ساعت شد 5! هر 3 ثانیه یک بار سایت یوپس رو ریفرش می کردم! خبری نشد تا ساعت 7 شب! ساعت 7 و 11 دقیقه شب اومد تو سایت که ساعت 17:11 دقیقه بسته من از سفارت تحویل پست شده! سریع دست بکار شدم که برم پست مرکزی! اما نمیدونستم کجاست؟ تا کی هستند؟ بسته رو می دهند یا نه!
همزمان با من وضعیت دو نفر دیگه هم مشخص شد و به اونها اطلاع دادم! کلی خوشحال شدند! در نهایت با زنگ زدن به یو پی اس،پیدا کردن آدرس شعبه های یو پی اس در آنکارا و پرسیدن از یک نفر ترکیه ای در هتل فهمیدیم که پست مرکزی یو پی اس در خارج شهر در فاصله 27 کیلومتری ما قرار داره! با یک نفر دیگه هم صحبت کردم و تاکسی گرفتیم! اولش می گفت 80 لیر کم کم تا 45 لیر اوردیمش پایین. راننده تاکسی هم بنده خدا اولش ما رو برد یک شعبه یو پی اس در خیابان آکای. از اونجا هم پرسیدیم و گفتند که الان هستند و تا ساعت 10 شب کار می کنند. ما هم حرکت کردیم ساعت 19:45 بود. من هم چی پی اس رو روشن کردم بدونم داریم کجا میریم. از شهر خارج شدیم و رفایم به سمت جاده استانبول! کم کم رفتیم جایی که رسما بیابون بود! سر راهمون یک مغازه دیدیم ازش پرسیدیم. یک آدرس به راننده داد و ما هم رفتیم! تو اون تاریکی، بارون، و جاده های گلی با ترس و لرز رفتیم! راننده هم کمی ترسیده بود! بالاخره رسیدیم به یک منطقه که شبیه پادگان های نظامی یا اردوگاه های نازی ها در جنگ جهانی دوم بودند! سیم خاردار دورتادورش بود، چند تا چراغ بیشتر روشن نبود که یکی در میون خاموش می شدند. کامیون ها با خشونت تمام میومدند و می رفتند. با تاکسی داشتیم می رفتیم توی محوطه که کاملا گلی و سنگلاخی بود. که نگهبانی با داد و فریاد ما رو میخکوب کرد. به ما گفت بریم بیرون از محوطه. رفتیم بیرون و پیاده شدیم. اومدیم توی نگهبانی که یک باجه کوپک بود. بهش گفتیم پاساپورتا سفارتی آمریکایی! و همزمان قبض یو پی اس رو نشون دادیم. قبض ها رو گرفت و زنگ زد و شماره قبض رو خوند و گفت: "اوس ایل آن اوتل" یعنی همون اوزیلهان هتل. بعد گفتش که 10 دقیقه دیگه میارن بسته ها رو. ما هم خوشحـــــــــال شدیم! و کمی کنکاش کردیم اینور اونور رو. یک نفر هم اونجا بود گفت که من اومدم دنبال یک مرسوله! ما گفتیم پاسپورت؟ اونم با تعجب گفت: پاسپورت؟
بعد فهمیدیم برای یک چیز دیگه اومده! ما هر گسی رو میدیدیم فکر می کردیم یو پی اس پاسپورتش رو نیورده! بعد گفتش که من الان نیم ساعته اینجام ! اولش به من هم گفتند 10 دقیقه دیگه!!!
ما منتظر شدیــم! کامیون ها با خشونت تمام از شیب سربالایی محوطه میومدند بیرون! همزمان هم راننده تاکسی ما میومد و یک جوری به ما نگاه می کرد که معنیش این بود: "پس چی شد؟ چرا اینقدر طول کشید؟ کرایه اش بیشتر میشه ها؟"
ما یک ساعتی منتظر شدیم توی اون سرمای زیر صفر و تاریکی و وحشتی ناشناخته از اینکه بالاخره چی میشه! یک 10 دقیقه ای هم که کلا برق قطع بود! و کلا اوضاع وحشتناک بود! هر 10 دقیقه یکبار هم در میان کامیون های بزرگ و کوچک و ون ها، یک لیفتراک میومد با چند تا بسته روی دسته هاش! ما خوشحال می شدیم بعد نزدیکتر که میومد میدیدیم چیزی دیگه ایه!
بالاخره صبر ما به آخر رسید بعد از نزدیک به 1:30 انتظار در تاریکی و سرمای زیر صفر رفتیم به نگهبانیه یک جواب درست جسابی به ما بدید! اون هم گفت قبض ها رو بدید من! و راه افتاد! گفت هیچ کس داخل نیاد. رفت و چند دقیقه بعدش هم این همراه من رفت تو! 10 دقیقه گذشت و من بیشتر نگران شدم! دیگه کم کم داشتم شک می کردم اونور اون دسوله های بزرگ و پشت این سیم خاردار چه خبره توی اون تاریکی. کم کم دیگه می خواستم من هم برم تو که دیدم از دور که یک نفر داره میاد نزدیکتر که میشد همزمان تپش قلب من هم بیشتر میشد! کم کم اومد نزدیک تنها چراغی که تو اون بیابون روشن بود! اما همراه من نبود! یک مفر دیگه بود! رجب؛ راننده تاکسی هم نگرانی تو چهره اش موج میزد! من داشتم به اون دلداری می دادم که دو سه دقیقه دیگه وضعیت ok میشه و بر می گردیم. حالا خودتون حدس بزنید تو اون تاریکی و سرمای شدید و یک دو ساعتی ایتسادن توی اون سرما من چجوری باهاش صحبت می کردم که نه اون زبون منو می فهمید نه من زبون اونو! فقط تلاش می کردم زیاد احساس نگرانی نکنه! اولش که وارد اونجا شدیم بنده خدا چشماش گرد شده بود! نمی دونست اینجا کجاست!
کم کم داشتیم با رجب گرم صحبت در باره شغلش، ترکیه، استانبول آنکار آمریکا و .... می شدیم (رجب دو تا دختر کوچیک داشت که عکس هاشون توی تاکسی همراش بودند) که دیدیم از دور یک نفر داره میاد! احساس می کردم دو تا بسته زیر بغلشه! کم کم وارد شعاع نوری تنها چراغ روشن شد! و دیدم که خودشـــــه ! دوتا بسته دستش بود بسته قرمز رنگ! با خوشحالی آغشته به ناامیدی گفت: ویزای .... نیومده! (همراهش منظورش بود!) اما ویزای ما اومده! من با خوشحالی و کمی ناراحتی بسته رو گرفتم و رفتیم نشستیم تو تاکسی. همونجا توی کمی نور تونستم پک کنم که پاسپورت ها مال خودمون هستند، اسپل ها درست هستند، تاریخ تولد درسته و کلا کنترلش کردم.
از اونجا که اومدیم بیرون و رسیدیم به آسفالت نفس راحتی کشیدم! برام غیرقابل تصور بود تو ترکیه، شب رفته باشم همچین جایی 20 30 کیلومتر دورتر از شهر.
رسیدیم هتل راننده بنده خدا زیاد به کرایه گیر نداد. ما سر 45 توافق کرده بودیم. 55 بهش دادیم. اونم خوشحال رفت. ساعت 10:30 دقیقه شب!
رفتم هتل با دوستمون رفتیم بیرون و یک جشن کوچولو گرفتیم! داشتم فکر می کردم که چجوری برگردم! به یاد پرواز 8 صبح آنکارا- وان افتادم! کاش اونو رزرو کرده بودم! اما الان هیچ چیزی دم دستم نبود. کسانی که امروز با تاخیر ویزاشون اومده بود رفته بودند با اتوبوس حرکت کرده بودند. اما من تحمل اتوبوس رو برای بیش از 6-7 ساعت نداشتم! تصمیم گرفتم همراه با دوستم صبح فرداش(جمعه) برم فرودگاه شاید بلیت گیرم بیاد. صبحش با اتوبوس های بلدیه (نفری 3.8 لیر) رسیدیم فرودگاه. رفتم بلیت رو خریدم 124 لیر (در حالیکه دیروز 89 لیر بود) خوشحال که تا وان می تونم برم. 9:30 نشستیم وان. رفتیم ترمینال که بریم مرز بازرگان. گفت حرکت بعدی ساعت 12 ظهر! ما هم چرخی زدیم توی وان ناهار وردیم اومدیم سوار شدیم. ساعت 2:30 دوبیازیت بودیم. و نیم ساعت بعدش مرز بازرگان بودیم از مرز با استرس تمـــــام رد شدم! خوشبختانه افسر گذرنامه اصلا حال نداشت ورق های پاسپورت رو ببینه! حتا به من نگاه نکرد و مهر ورود رو زد! برقی از خوشحال توی چشمام بود! همونجا هر چی لیر داشتم فروختم! بعد سوار تاکسی شدیم که بیاییم تبریز. من به فرودگاه تبریز زنگ زدم. گفتند 8 و 9 و 10 و یک شب پرواز تهران دارند. اما باید بیایی تو لیست انتظار بمونی.
3 ساعت بعد رسیدم فرودگاه. دوست من بنده خدا اومد توی فرودگاه و تلاش کرد شاید بتونه بلیت جور کنه اما نشد.اون خداحافظی کرد و رفتم دنبال بلیت! لیست پرواز ها همه پر بود و هیچ پروازی جا نمی داد! فقط پرواز 6 صبح شنبه جا می داد! جالبه برای پرواز ده شب 10-15 نفری بودند که بلیت داشتند اما بهشون کارت پرواز نمی دادند! یکشون می گفت بعضی از پرسنل وزارت ا.ت.ل.ع.ط رو میخوان بفرستند تهران، با این پرواز برای همین به اینها کارت پرواز نمی دهند! من هم دیگه منتظر نشدم و تاکسی گرفتم رفتم ترمینال اتوبوس ها. راننده تاکسی تو راه نی گفت الان اصلا بلیت گیرت نمیاد. الان حتا تاکسی برای تهران هم گیر نمیاد. بهتر دربست بری تا تهران! 120 هزار تومن.
من هم کم کم داشتم باور می کردم که احتمالا بلیت اصلا گیرم نمیاد. خلاصه همینکه از تاکسی پیاده شدم دیدم یکی داره داد میزنه تهران یک نفر! خوشحال شدم و رفتم دیدم اتوبوس قدیمی و سرد کلا داغون! رفتم تو دیدم نصف صندلی هاش خالی اند! پولشو گرفت من منتظر شدم حرکت کنه! تقریبا 45 دقیقه توی اون اتوبوس سرد نشستم. کم کم زانوهام داشت درد می گرفت. یک دانشجو هم اومد کنار من نشست. اون هم می گفت کاش رفته بودم جلوتر شاید اتوبوس بهتر گیر میومد! من که اعتراض کردم به سرمای اتوبوس مثلا بخاری روشن کردند. بادش سرد بود. دوباره رفتم گفتم کولر رو لطفا خاموش کنید. داشتم از سرما رسما می لرزیدم! یاد اردوگاه یو پی اس افتاده بودم. می گفت تا حرکت نکنه بادش سرده! من هم دیگه منتظر نشدم رفتم گفتم پولمو پس بدین من نمیخوان با این اتوبوس برم! خلاصه یک من یکیاونا دوتا بگو مگو داشتیم میرفتیم سمت دعوا! نمی خواست پولمو پس بده! به هر قیمتی بود از 9500 تومن تونستم 7 تومنشو زنده کنم. اون بنده خدا دانشجوی شریف که کنار دستم نشسته بود موند. ازش خداحافظی کردم و اومدم دوباره توی ترمینال. دیدم یک اتوبوس اسکانیا وایساده بود. تعاونی معروفیه. خلاصه با 9 تومن رفتم نشستم توی اتوبوس گرم و نرم! و بلافاصله خوابم برد. از فرط خستگی تا تهران خواب بودم! دقیقا تا ترمینال آزادی! صبح که بیدار شدم دیدم یک بسته پذیرایی هم گذاشته اند روی پاهام وقتی من خواب بودم!
اونجا هم یک تاکسی گرفتم که برم خونه یادم افتاد ماشین تو پارکینگ فرودگاه امامه! این یکی واقعا دیگه غیر قابل تحمل بود! به تاکسی گفتم بره سمت فرودگاه! بالاخره ماشینو ورداشتم و خدود ساعت 10 صبح بالاخره رسیدم خونه! یک دوش گرفتم و رفتم سر کار!

این هم ماجرای ویزا گرفتن.
چند نکته:
اگر دوستان در شرایط مثل من بودند می تونند خودشون ساعت 5 عصر برند دم در سفارت. به محض اینکه مامور سفارت اومد بیرون بسته اشون رو تحویل بگیرند. اینکار رو می تونید همون روزی که پاس رو تحویل دادید انجام بدید. یا اینکه برید به اردوگاه خارج شهر یو پی اس که من توصیه نمی کنم. مگر اینکه دست کم سه نفر اون هم آقایون باشید.
موقعی که به آفیسر پاسپورت ها رو تحویل میدهید، به آفیسر بگید که پرواز برگشتتون کی هستش و ازش بخواهید پرواز شما رو مد نظر بگیرند. اینکار کمک می کنه که ویزاتون زودتر صادر بشه. کاری که من نکردم اما دوستم انجام داد و باعث شد ویزاش با وجودیکه روز بعد از من رفت سفارت، یک روز زودتر از من بیاد.
تو ویزای من نوشته: تاریخ صدور 16 دسامبر- تاریخ دریافت کلیرنس26 نوامبر! یعنی بیست روز قبل کلیر شده بودم! اما ویزای خانمم نوشته: صدور ویزا: 16 دسامبر- تاریخ دریافت کلیرنس: 3 دسامبر!!! یعنی من زودتر از خانمم کلیر شده بودم. اون هم به خاطر این بود که خانم من توی ثداصیما کار می کنه هر چند پاره وقت. و کارش هم مترجمی هست. یا دلیلش این بود که اعلام کرده بود چند تا زبان رو صحبت می کنه. البته این برداشت من بود. و دلیل دیگه ای به ذهنم نرسید! اولین باری بود که میدیدم کلیرنس خانم دیرتر از آقا تمام میشه.
توی ویزای خانمم نوشته:
Valid only if Acc/FTJ Spouse
شاید یعنی اینکه فقط در صورتی که برنده اصلی وارد بشه، این ویزا اعتبار داره.
در ضمن من هیــچ پرینتی از ایمیل های ارسالیم رو بهم نداده بودند. من کم ایمیل زدم (در مجموع سه تا) اما خبری از اونها نبود.
و آخرین نکته اینکه سرتون رو درد آوردم! امیدوارم این یکی سفرنامه به درد بخوره! هرچند نکات زیادی نداشت.
مرسی مهاجرسرا !
user عزیز تبریک ویژه میگم به خاطر گرفتن ویزا Smile
همیشه هیچ چیز خوب و با ارزشی راحت به دست نمیاد.
امیدوارم جواب این همه سختی و دردسر هایی را که کشیدی هرچه زودتر بدست بیاری و بتونی یک زندگی سراسر موفقیت به همراه همسرت در آمریکا داشته باشی و برسی به اون ایده آل هایی که واقعا دلت میخواد.
از سفرنامه هایی که نوشتی خیلی استفاده کردیم همگی (مخصوصا این آخر که واقعا ویژه بود)
موفق باشی رفیق.... Smile
تشکر کنندگان: User ، success ، rayan.s ، frozen mind ، satusa ، free_free ، mavarfan ، babak2010 ، optoelec
USERجان؛ جالبه تاریخ کلیر منم تو ویزام 3 دسامبره و دقیقا" 3 دسامبر جدول کلیرنس آپ تو دیت شد ولی کیس نامبر های ما رو اعلام نکرده بودن.!!!
و یه نکته دیگه من و شما دقیقا" یک ماه بعد از مصاحبه کلیر شدیم!( شما 26 اکتبر مصاحبه - 26 نوامبر کلییر ... من 3 نوامبر مصاحبه - 3 دسامبر کلییر)
ضمنا" توصیه میکنم بالای سفر نامه تان هم بنویسید " خواندن این سفرنامه برای افرادی که ناراحتی قلبی دارند مجاز نمی باشد."

نمی توانیم کاری بکنیم مرغان غم بالا سرمان پرواز نکنند ولی می توانیم کاری بکنیم که روی سرمان آشیانه نسازند. . .
تشکر کنندگان: hasti_banoo ، R.F ، emankh101 ، frozen mind ، bita-p ، laili ، satusa ، WIKIMAN ، User ، free_free ، mavarfan ، Ali Sepehr
یوزر جان جداااااااااااااااا [عکس: clap.gif]
خسته نبااااااااااااااااااشی و مرسییییییییییییییییی واسه این سفرنامه ی کامل و مهیجت که عین فیلم های هیجان انگیز, تا نقطه ی آخر آدمو میکشونه و بعد از نقطه تازه آدم میتونه نفس حبس شده رو آزاد کنه! Wink
تبریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییک واسه گرفتن ویزای پر ماجراتون Smile

به امید گرفت ویزای همه دوستان
بقیه ی دوستان لطفا دیگه بذارید مهیج ترین سفرنامه همین سفرنامه ی یوزر عزیز باشه, همه مستقیم برین مستقیم بیاین! پادگان یو پی اس و جاهای دیگه هم سر نزنید که خطرناااااااااااکه! Wink
چشم انتظاری جاذبه ای قوی دارد. منتظر چیزهایی باش که می خواهی شان, نه چیزهایی که نمی خواهی

شماره کیس: 2010AS000016XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه: May 2010  
تاریخ دریافت ویزا: فردای روز مصاحبه
تشکر کنندگان: rayan.s ، hasti_banoo ، Amir78 ، success ، emankh101 ، saman33 ، frozen mind ، laili ، WIKIMAN ، User ، Ashkan78 ، free_free ، merdax ، mavarfan ، optoelec
یوزر
کفم برید
جریان ویزا گرفتن شما
مثل فیلم فرار از زندان می ماند
و تو هم نقش اسکافیلد را داشتی
تصمیم گرفتم فیلم نامش کنم
اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
خیلی با هال بود
ا ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
فقط یک سوالی
اون موقع که دیدی در تاریکی یکی داره با 2 تا بسته می یاد نگفتی
کیهههههه؟؟؟؟؟
کیهههههه؟؟؟؟؟
تشکر کنندگان: emankh101 ، saman33 ، rayan.s ، frozen mind ، User ، Ashkan78 ، mavarfan ، Ali Sepehr ، amiry
يوزر جان واقعا بهت تبريك مي گم

واقعا سفرنامه ات بيشتر به داستان يا فيلم سينمايي شبيه بود. از اون فيلمهايي كه وقتي اولش را ديدي تا آخرش جلو تلويزيون ميخكوب مي شي يا داستانهايي كه از شب تا صبح بيدار مي شيني و كتاب را تموم مي كني. البته رايان عزيز درست گفته بايد بالاي سفرنامه ات بنويسي كه كسايي كه ناراحتي قلبي دارند اون را نخوانند.
اميدوارم هر كجا هستي موفق باشي.
درد من تنهایی نیست؛ بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت؛ بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند می نامند...... گاندی

كيس نامبر:2011As4800
تاريخ مصاحبه:2 دسامبر(انكارا)
تاريخ كلير:23 دسامبر
تشکر کنندگان: emankh101 ، rayan.s ، frozen mind ، DLT ، User ، free_free ، mavarfan
(2010-12-19 ساعت 02:26)Amir78 نوشته:  یوزر
کفم برید
جریان ویزا گرفتن شما
مثل فیلم فرار از زندان می ماند
و تو هم نقش اسکافیلد را داشتی
تصمیم گرفتم فیلم نامش کنم
اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
خیلی با هال بود
ا ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
فقط یک سوالی
اون موقع که دیدی در تاریکی یکی داره با 2 تا بسته می یاد نگفتی
کیهههههه؟؟؟؟؟
کیهههههه؟؟؟؟؟
یکی از مزیت های لاتاری دیدن همین سریالاست دیگه. فرار از زندان و قهوه تلخ و Smile
سرعت گذر عقربه آنچنان زیاد است گویی که همیشه همینجا ایستاده وقتی می نگرمش .... من ساکنم اینجا یا او ... یا زمانبندی نگاه من با بازگشت او منطبق است و ما هر دو سرگردانیم با دورهای یکسان....

مسأله‌یی نیست:
پرنده‌ی نوپرواز
بر آسمانِ بلند
سرانجام
پَر باز می‌کند
تشکر کنندگان: User ، free_free ، mavarfan




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان