کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
دیدگاه های آرش در مورد آمریکا
[/quote]

با سلام به آرش عزیز
اکثر دوستان آدرس وبلاگشون رو توی امضاشون می زارن فقط به عنوان یه پیشنهادBig Grin
[/quote]

آدرس وبلاگ آرش در پروفایل ایشون هست
با کلیک کردن روی نام کاربری به پروفایل کاربر هدایت خواهید شد

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
تشکر کنندگان: behzadb57 ، comrun ، da2016 ، maaref ، SH1A2R3 ، dreamer60 ، batis2010 ، امیر مهاجر ، alirezanz
سلام
به نظر من تا حدودي بستگي به اين داره كه شما چه نوع زندگي رو در ايران داشته باشيد و در آمريكا چه نوع زندگي رو كسب كرده باشيد.به عنوان مثال در جامعه ايران افراد ثروتمند مي تونند با پولشون در هر كاري مقدم باشند بنابراين زياد مشكلات به اونا اثر نمي كنه(يا حداقل فشار مشكلات كمتره) اما همين فرد در جامعه ايي كه فقير و غني برابر باشند(حتي نسبي) شايد همچين بهش خوش نگذره و تعادل روانيش رو از دست بده. ولي در كل با نظر شما موافقم.
من در دنيا يك بزرگوار مي شناسم و آن حضرت بزرگوار مي باشد.

خلیج فارس و ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک دارایی همه ایرانی ها می باشد.
پاسخ
تشکر کنندگان: SH1A2R3 ، batis2010
اگر چند تا آرش ديگه مقيم آمريكا داشتيم كه ديدگاههاي خودشون رو به اين خوبي مي نوشتند چقدر خوب بود ؟؟!!

.
.
.

البته حميد خان از ميزوري و سهيل بادامي عزيز و ليلي خانم و محسن و بقيه بچه هاي مهاجر سرا مطالب بسيار خوبي مي نويسن ولي منظور من يكي دوتا آرش حسابي ديگه بود !!
پاسخ
تشکر کنندگان: SH1A2R3 ، batis2010 ، امیر مهاجر ، HAZARA
آرش جان منتظريم.
من در دنيا يك بزرگوار مي شناسم و آن حضرت بزرگوار مي باشد.

خلیج فارس و ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک دارایی همه ایرانی ها می باشد.
پاسخ
تشکر کنندگان: SH1A2R3 ، batis2010
واقعیت این است که وبلاگ من مدت های زیادی است که برگ هایش ریخته است و زرد شده است. در ضمن برای بالا رفتن از دیوار مقابل آن و رسیدن به نوشته های من باید از نردبان استفاده کنید که خود پر دردسر است. حتی اگر یک نفر می خواست که یک کتاب در مورد مهاجرت بنویسد سرانجام یک روز به برگ انتهای آن می رسید چرا که اگر سر و ته آن به هم نیاید آن کتاب نیز همچون وبلاگ من به داستانهای هزار و یک شب تبدیل می شود. کوتاه این که هر آن چیزی که به کار هجرت می آمد و به عقل من می رسید در این مهاجرسرا نوشته ام و وبلاگم هیچ نوشته مفید دیگری در آن باب ندارد جز آن که از ببو گلابی (گربه خیکی و چاقی که به تازگی به فرزندی پذیرفته ام) بگویم و یا از احوالات جاری خود خبر دهم.

با این حال چون وبلاگ من دیوارکشی شده است بخشی از نوشته جدید وبلاگم را برایتان می گذارم تا بلکه به کارتان بیاید. سعی کردم در لفافه سخن بگویم ولی اگر واژه ای مغایر با صلاحدید مدیران انجمن است لطفا به سلیقه خود ویرایش کنید.

من الآن می فهمم که یک نفر تازه وارد با چه چالشهایی روبرو است و می توانم تا حدودی احساسات آنها را درک کنم. از یک طرف بلاتکلیفی و مسئله پیدا شدن کار ذهن را درگیر می کند و از طرف دیگر آدم اصلا می ترسد که برای گرفتن کار با یک امریکایی صحبت کند. تا زمانی هم که آدم کار پیدا نکرده است اصلا دلش نمی خواهد که برای تفریح از خانه بیرون برود چون هم ذهنش درگیر است و لذت نمی برد و هم این که باید حواسش به مخارجش باشد زیرا تا زمانی که کار پیدا نکرده است هر دلار هم می تواند ارزشمند باشد. ولی از طرف دیگر در خانه ماندن هم می تواند افسردگی به همراه بیاورد و باعث شود که منطقه امن روانی یک مهاجر هر روز تنگ تر و محدود تر از قبل شود. اینجا است که آدم باید دل را به دریا بزند و خود را در دل جامعه جدید ول کند. گرچه سخت است ولی شدنی است و مثل این است که آدم دارد در یک صحنه تئاتر بازی می کند. یاید فکر کنید که یک کودک و یا یک آدم عقب مانده ذهنی هستید که تازه می خواهید وارد جامعه شوید. باید منش و شخصیت واقعی خودتان را در این صحنه نمایش فراموش کنید تا برای شما توقعات ذهنی مرتبط با آن ایجاد نشود. طبیعی است مثلا وقتی که به یک مغازه ساندویچ فروشی مراجعه می کنید و خواسته خودتان را می گویید فروشنده متوجه منظور شما نمی شود. شما دوباره و سه باره تکرار می کنید و او باز هم متوجه نمی شود. سپس با دست نشان می دهید و آخر سر هم او یک چیز اشتباهی به شما می دهد و برای اینکه فقط به این ماجرای گفتگوی نا امید کننده پایان دهید آن چیزی را که دوست ندارید می گیرید و تشکر می کنید. شما پیش خود فکر می کنید که من درست حرف زدم پس برای چه او حرف من را نفهمید و این مسئله اعتماد به نفس شما را به شدت کاهش می دهد. واقعیت این است که حتی اگر سطح زبان انگلیسی شما خوب هم باشد تا یک مدتی آنها متوجه حرف شما نمی شوند زیرا طرز بیان حروف انگلیسی در امریکا با آن چه که ما در کلاسهای زبان در ایران می خوانیم متفاوت است. البته رفتن به کلاس زبان برای یاد گرفتن معانی کلمات و گرامر صحیح بسیار مفید و ضروری است ولی به هر حال مدتی طول می کشد تا فرم حنجره شما به شکلی تغییر کند که صداهای قابل فهم برای امریکایی ها از آن خارج شود.

نکات دیگری هم وجود دارد که ندانستن آن برای یک مهاجر باعث کندی روند پیشرفت او می شود. برای همین کسی که مطالب وبلاگ من را خوانده باشد تا حدود زیادی به این نکات ویژه آشنایی دارد. مثلا همخانه من که مطالب مهاجرتی من را نخوانده است رفتارهایی در جمع دارد که در ایران عادی است ولی متاسفانه من نمی توانم به طور مستقیم به او تذکر دهم که یاید نکته های ظریفی را در امریکا رعایت کند. مثلا وقتی او از در یک فروشگاه وارد و یا خارج می شود آن را برای عقبی خود نگه نمی دارد و یا وقتی کسی در را برای او نگه می دارد تشکر نمی کند. این حرکت در امریکا بسیار زشت است و چون آنها نمی دانند که او از یک فرهنگ دیگری به جامعه امریکا وارد شده است این عمل را نشانه بی نزاکتی می دانند و ممکن است نسبت به آن عکس العمل منفی نشان دهند. و یا این که یک نفر در امریکا مخصوصا دخترها حتما باید در مواجهه با دیگران لبخند بزنند و مخصوصا وقتی که با یک فروشنده و یا مردم مواجهه می شوند دیدن قیافه عبوس رایج در ایران باعث می شود که آنها فکر کنند آن فرد از یک چیزی ناراحت است و یا اینکه فرد بدجنس و شروری است. در مجموع امریکایی ها از دیدن یک قیافه بدون لبخند اصلا خوششان نمی آید و ممکن است طوری رفتار کنند که به تازه مهاجر از همه جا بی خبر بر بخورد و اعتماد به نفس او را بیش از پیش از بین ببرد. متاسفانه شرایط در ایران طوری است که دخترها مجبور هستند مثل سگ هار رفتار کنند تا مبادا طرف مقابل به فکر سوء استفاده از آنها بیفتد و مثلا اگر کسی به یک دختری بگوید که چقدر روسری و یا لباس شما زیبا است ممکن است که پاچه آدم را بگیرد. در حالی که در امریکا مردم به طور پیوسته از همدیگر تعریف می کنند و این کار را پسندیده و خوب می دانند. اگر در امریکا یک نفر به یک دختر بگوید که چقدر کلاه شما زیبا است خوشحال می شود و تشکر می کند ولی اگر یک نفر در جواب آن فرد اخم کند و یا اصلا به روی خودش نیاورد نشانه بی نزاکتی او است. در حالی که در ایران اگر یک رهگذر چنین حرفی را به یک دختر بزند حالت متلک دارد و دختر هم می گوید گمشو بی شعور و یا اینکه در بهترین حالت اصلا به روی خودش نمی آورد و می رود.

مسئله دیگری که من در همخانه ام می بینم و نمی توانم به او گوشزد کنم این است که فاصله خودش را با مردم حفظ نمی کند و مثلا اگر در یک فروشگاهی خرید می کند و می خواهد از کنار یک فردی که ایستاده است عبور کند خودش را به او می زند و بدون معذرت خواهی می گذرد. آن امریکایی اگر خیلی صبور باشد در دلش فحش می دهد و در غیر این صورت با صدای بلند به آن فردی که چنین کرده است فحش می دهد. اگر شما به طور اتفاقی با یک نفر برخورد کنید حتما باید برگردید و از او معذرت خواهی کنید و با لبخند از او دلجویی کنید. وقتی هم که در یک جایی ایستاده اید و می بینید که یک نفر می خواهد از کنار شما عبور کند باید حتما به گوشه بیایید و راه را برای عبور او باز کنید زیرا یک امریکایی اگر راه عبورش تنگ باشد آنقدر منتظر می ماند تا به اندازه کافی راه باز بشود و یا اینکه با صدای بلند معذرت خواهی می کند که شما راه را برایش باز کنید. اگر شما همچنان بی توجه باشید آنها این مسئله را به عنوان بی نزاکتی شما به حساب می آورند. در ایران همه به همدیگر می ماسند و عبور می کنند و مثلا اگر در یک فروشگاه کسی بخواهد عبور کند بدون اینکه حرفی بزند راه خودش را باز می کند و حتی معامله خودش را هم به دیگران می مالد و می رود و یا اگر زن باشد از ... به عنوان راه باز کن استفاده می کند. در امریکا هرگز چنین اتفاقی نمی افتد و همه فاصله خود را با دیگران به اندازه طول یک دست رعایت می کنند. البته من قبلا هم از چسبیده شدن به مردم خوشم نمی آمد ولی الآن دیگر پس از مدت پنج سال حتی دیدن این مسئله برایم غیر قابل تحمل شده است. متاسفانه مهاجر جدیدی که قبلا در مورد این مسائل آموزش کافی ندیده است از همه جا بی خبر است و بر طبق روال عادی جامعه ایران رفتار می کند و دیدن عکس العمل نامطلوب دیگران او را آزار می دهد بدون اینکه هرگز متوجه شوند که علت این رفتارها چیست. یا این که وقتی در امریکا یک فروشنده در حال حرف زندن با یک فرد دیگری است اصلا جواب سوال شما را نمی دهد تا زمانی که کارش با فرد قبلی تمام شود و سپس به شما اشاره کند. شما ممکن است دچار سرخوردگی شوید که سوالتان بدون پاسخ مانده است و اصلا خبر ندارید که به خاطر ناآگاهی از قوانین جامعه جدید دچار خطا شده اید و سوالتان را در زمان نامناسبی پرسیده اید.

اصولا جامعه ایران برای زن ها بسیار نا امن و پر مخاطره است و برای همین آنها مجبور هستند که برای در امان ماندن از تعارض مردها خودشان را تا جایی که امکان دارد ایمن کنند. جامعه ایران نیز به جای اینکه مردها را آموزش دهد تا به زنان تجاوز نکنند زنان را تحت فشار می گذارند تا هر چه بیشتر خودشان را بپوشانند و یا اینکه مثل سگ هار رفتار کنند تا مبادا یک مرد فکر تعارض به او در مغزش خطور کند. درست مثل یک جنگل بکری که در آن حیوانات وحشی زندگی می کنند و شما مجبور هستید برای دفاع از خودتان کاملا هوشیار باشید و طوری رفتار کنید که توسط حیوانات درنده خو شکار نشوید. مردها هم در جامعه ایران طوری تربیت می شوند که اگر یک دختر تنها را در یک جایی گیر بیاورند و کاری با او نکنند همه به او می گویند خاک بر آن سرت کنند که اینقدر بی عرضه هستی و هیچ کسی نمی گوید که آیا آن دختر هم تمایلی به ایجاد روابط دیپلماتیک داشته است یا خیر. جامعه ایران طوری است که مردها حق خودشان می دانند که از نعمت لذت بردن از یک زن برخوردار شوند بدون اینکه اصلا برایشان مهم باشد که آن زن کیست. خداوند هم که گفته است ما زن را برای آرامش و خوشی مرد آفریده ایم و یک مهر تایید بر این طرز تفکر زده است. بنابراین یک مرد در ایران وقتی که زنی را در حال عبور می بیند تمام کوشش خودش را به خرج می دهد که حتی اگر شده با یک تماس بدنی و یا یک متلک لذتی از او ببرد و بگذرد. زن ها هم تا جایی که برایشان امکان دارد خودشان را در برابر این لذت جویی ایمن می کنند زیرا لذت دیپلماتیک زن فقط در شرایطی است که فرد مورد نظر خودشان را بشناسند و با او رابطه احساسی برقرار کنند و یا اینکه لااقل تمایلی برای برقراری این نوع ارتباط داشته باشند در غیر این صورت هر گونه تماس دیپلماتیک به آنها از نظر روانی آسیب جدی می رساند و خودشان را در معرض سوء استفاده و یا تجاوز دیپلماتیک می بینند. وقتی که یک دختر و یا پسر از چنین جامعه ای به امریکا می آیند باید حتما مورد آموزش قرار بگیرند و مدتی هم طول خواهد کشید که به شرایط جدید خود عادت کنند.

دختری که از ایران به امریکا مهاجرت می کند تا مدت ها هنوز گمان می کند که همه می خواهند به او تجاوز کنند و رفتارش بسیار بسته و تدافعی است و این نوع رفتار با یک امریکایی باعث می شود که آنها آن دختر را بی نزاکت به حساب بیاورند. به عنوان مثال در امریکا یک پسر می تواند به یک دختر پیشنهاد بدهد که شام را با هم بیرون بروند و یا بگوید که از او خوشش آمده است و یک دختر هم با لبخند و آرامش به او می گوید که آیا دلش می خواهد این کار را بکند و یا دلش نمی خواهد. علت اینجا است که آن دختر خیالش راحت است که هیچ فردی نمی تواند به او تعارض کند و قانون از او حمایت می کند. وقتی هم که یک پسر از ایران به امریکا مهاجرت می کند گمان می کند که هر کسی را که در خیابان دید که مثلا فلانش معلوم است می تواند برود و خودش را به او بچسباند و اصلا خبر ندارد که این کار جرم است و نه تنها او را به زندان می اندازند بلکه حتی ممکن است او را به کشور خودش برگردانند. در امریکا بر خلاف ایران این مردها هستند که باید مواظب رفتار خودشان باشند و کسی به زنها نگفته است که به خاطر اینکه مورد تجاوز قرار نگیرید خودتان را بپوشانید بلکه به مردها آموزش داده اند که تجاور کردن و یا سوء استفاده از یک انسان دیگر جرم است و مجازات سنگین دارد. البته آدم خلاف کار هم در امریکا وجود دارد ولی به هرحال آن فردی که این کار را می کند مثل دزدی از بانک می داند که دارد دچار جرم و جنایت می شود و نمی گوید چون پاهای آن خانم لخت بود من هم تحریک شدم و رفتم فلان کار را با او کردم. به نظر من افرادی که به امریکا مهاجرت می کنند حتما باید در این زمینه ها آموزش داده شوند و آگاهی های لازم را کسب کنند تا دچار مشکلاتی که حاصل تفاوت های فرهنگی در این زمینه است نشوند. حتی ممکن است بسیاری از این رفتارها مثل چسبانیدن معامله خود به دیگران و یا مالاندن خود به زنها در مکان های عمومی و تاکسی و اتوبوس در ایران عادی باشد ولی چنین کارهایی در امریکا جرم به حساب می آید و مجازات های سنگینی به همراه دارد. البته اگر زمانی جامعه زنان ایران هم بتوانند قدرتی پیدا کنند و کسی برایشان تره خرد کند شاید به مرور زمان این فرهنگ در ایران هم جا بیفتد و زن ها در جامعه احساس آرامش روانی کنند و مجبور نباشند که در خیابان و تاکسی و اتوبوس سوزن به دستشان بگیرند تا آن را به بدن مردهایی که خودشان را به آنها می مالند فرو کنند. البته این عمل هم در نوع خودش وحشیگری است ولی جامعه برای آنها راه دیگری باقی نگذاشته است.

در امان ایزد
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: ParsTrader ، comrun ، sasan_rock ، hitab ، shahrzad_a ، SH1A2R3 ، behzadb57 ، moraddad ، satusa ، aadine ، maaref ، saied-k ، majid89 ، najibi ، cmbt ، free_free ، hamed2010 ، da2016 ، RosalovesUSA ، perna ، ARASH@MH ، soniarazmi ، dreamer60 ، miha ، Yashar1989 ، Pedram.mt ، saba1100 ، lun_john_silver ، puzzle ، talent ، nimar123 ، Mehdiest ، omino ، funnybluesolea ، faranak.n ، الی الی ، barsa ، leila-gh ، mohammadm64 ، arashmojtaba ، majidusa01 ، shahab2012 ، MPU ، gol1 ، batis2010 ، mavarfan ، smith ، ساری ، Hediyeh ، Aero ، teoden ، amir_arian ، yas12 ، Omidooo ، کهکشان ، mohajer13 ، mahdi/sh ، m@ry@m75 ، امیر مهاجر ، mohamad_counter ، vm1974 ، sam11 ، Saiban ، myfriendsmy2010 ، hana_fd ، behrooz ramezani ، mdtrmd ، opayamani ، soul ، safajoo ، 3pideh ، niki shams ، ehsan1095 ، ابی هانی ، HAZARA ، nooshshahnar ، maryamkambiz ، saeed_gh ، MasMM ، roeentan ، farmiz ، lingni ، ensan ، yousef 62 ، enchantress_boy ، Asy ، immigrant2us ، mino2013 ، پادتنش ، sisilia ، iman63ir ، usa lover ، Rock ، shadi79 ، hushmandco ، ghafari88 ، Setare99 ، New York ، hadi-sh ، qeshmi ، اسمان ابی ، آلیس-1980 ، زری وحدتی ، am4366 ، mohssen ، ebi1988 ، aaraam ، adonis2006 ، armin021 ، Memolk ، hb2489 ، shanks ، MJAVADIAN ، مریم فتوحی ، shooli ، alitahus ، justusa ، erica ، barfi1 ، vahidbaq ، jupiterx ، ziba62ka ، ben123 ، rouham ، Interuniversal ، mrlzdh ، alirezanz ، amirsalehish ، نسل سوخته ، copol ، nightowl ، aram_hpanahi ، Pedraaam ، ZHERZHIC ، M0HSeN_US ، omid66 ، Mani-usa ، American Darlin
خداوند هم که گفته است ما زن را برای آرامش و خوشی مرد آفریده ایم و یک مهر تایید بر این طرز تفکر زده است.

[/quote]

مثل همیشه جالب بود. آرش جان طبق قواعد عربی و همچنین نوع خطاب های خداوند در قرآن ، این آیه در قرآن برای هر دوی زن و مرد آورده شده است. معنی آیه هم این است: و از نشانه های او این است که برای شما (زن و مرد) زوجی از جنس خودتان آفریده است تا با آن (یا در کنار آن یا با میل به آن) آرامش پیدا کنید.

ببخشید پا برهنه اومدم وسط بحث

"
شماره کیس:AS00030XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ کارنت شدن کیس:جولای 2011
تاریخ مصاحبه: 7 جولای 2011
تاریخ دریافت کلیرنس: 8 آگوست 2011
تاریخ دریافت ویزا: 9 سپتامبر 2011
الهی رضا برضاک و رضا بقضائک و تسلیما لامرک لا معبود سواک فاغث یا غیاث المستغیثین
پاسخ
تشکر کنندگان: maaref ، rs232 ، FREE BIRD ، barsa ، batis2010 ، ساری ، HAZARA ، lingni ، mohssen ، hb2489 ، pasha_iv ، amirsalehish ، alinzd ، aram_hpanahi
(2011-09-27 ساعت 10:35)moraddad نوشته:  
(2011-09-27 ساعت 03:05)rs232 نوشته:  خداوند هم که گفته است ما زن را برای آرامش و خوشی مرد آفریده ایم و یک مهر تایید بر این طرز تفکر زده است.

مثل همیشه جالب بود. آرش جان طبق قواعد عربی و همچنین نوع خطاب های خداوند در قرآن ، این آیه در قرآن برای هر دوی زن و مرد آورده شده است. معنی آیه هم این است: و از نشانه های او این است که برای شما (زن و مرد) زوجی از جنس خودتان آفریده است تا با آن (یا در کنار آن یا با میل به آن) آرامش پیدا کنید.

ببخشید پا برهنه اومدم وسط بحث

"

دوست عزيز اون يه آيه ديگه است
و در اين مورد آيه هاي زيادي هست

2010AS9500
Visa: Sep 2010
First Travel: Dec2010-Mar2011
SSN: After 7 days
Green Card: After 27 days
Second Travel: Nov2011-Dec2011

گاهـــــــــــــــــــــی وقتـــــــــــــــــها . . .

از کنار غصه ها باید رد شد و گفت :

میـــــــــــــــــــــــگ میـــــــــــــــــــــــــگ . . .
پاسخ
تشکر کنندگان: saied-k ، comrun ، rs232 ، da2016 ، maaref ، batis2010 ، امیر مهاجر ، mdtrmd ، Abdorrezaa
آرش جان ! بسيار سپاسگزارم كه درخواستم را اجابت كرديد .
من به دليل ديوار كشي وبلاگ شما از خواندن ان محروم هستم و سرويس adsl كه از ان استفاده مي كنم هم اگر از چيز شكن ! استفاده شود مختل شده و اتوماتيك قطع مي شود !! بخاطر همين كلا نمي توانم سايتهاي زه كشي شده را بخوانم . در مورد مهاجرت هم مهاجر سرا انقدر مطلب مفيد دارد كه به ندرت وقتي به سايتهاي ديگر مي دهم.

مطالب شما هم جزو بهترين مطالب سايت است به اين دليل به خصوص كه شما به تفاوتهاي فرهنگي و اجتماعي ايران و امريكا به خوبي مي پردازيد و به بقيه آموزش هاي لازم را مي دهيد. متشكرم !

مطلبي را كه مي خواستم بيان كنم در مورد يكي از مشابهاتي است كه ما در زندگي روز مره خود در ايران داريم و مقايسه درست مي تواند به آموختن رفتار مناسب در جامعه مقصد به ما كمك كند.

همانطور كه مي دانيد ايران سالهاست به عنوان يكي از پناهگاه هاي مردم دوست داشتني كشور همسايه مان ، افغانستان ، محسوب مي شود و اين مهاجرين توانسته اند جايگاه فرهنگي خاص خود را در ايران پيدا كنند . امار نشان مي دهد كه حدود 3 ميليون افغان در ايران هستند كه متاسفانه به دليل عدم حمايت دولت و نداشتن وضعيت اقامت مشخص بسياري از انها مدام بين ايران و افغانستان در رفت امد هستند و بسياري از انها در ايران داراي حق و حقوق ابتدايي مناسب مثل حق تحصيل رايگان و درمان و بيمه اجتماعي و ... نيستند. من به دليل موقعيت شغلي كه دارم با اين قشر در تماس زيادي هستم. در بازار بلور فروشان شوش اكثر كاگران و باربران افغان هستند و در همين محيط مي توان مغازه داران و حتي تجار بزرگي را ديد كه افغان هستند و سالهاست در ايران حضور دارند ولي هنوز اقامت ندارند و با انكه ميليون ها تومان پول دارند نمي توانند چيزي را به نام خود بخرند و بايد هميشه يك شخص معتمد ايراني را مالك اموال خود كنند .

قصد من از مثال زدن مهاجرين افغان در ايران دنبال كردن نوشته هاي آرش عزيز بود در باب تفاوت هاي فرهنگي . همانطور كه ايشان در مورد رعايت فاصله ، نوع برخورد زنان و مردان و رعايت ادب در امريكا براي ايراني ها مثال زدند ؛ من همين تفاوتها را در مورد افغان ها هم متوجه شدم. بسياري از ما ايراني ها از كلمه «افغاني» در هنگام عصبانيت به عنوان ناسزا و يا نسبت دادن يك رفتار بد به شخص خاطي استفاده كرده ايم ! Sad همانطور كه از كلماتي مثل «دهاتي» و «گاگول» و ... استفاده كرده ايم. Sad ( با عرض پوزش از نوشتن اين كلمات شرم آور ! ) ولي متاسفانه بايد قبول كنيم ما ايراني ها بسيار نژاد پرست بوده و در رفتار خود به مليت و قوميت و ... افراد خيلي كار داريم و جز به مليت و قوميت خود به ديگران احترامي نميگذاريم. شما در بقالي هم كه برويد اگر فروشنده آذري زبان باشد و در كنار شما مشتري آذري زباني وجود داشته باشد نا خود آگاه با او بيشتر خوش و بش كرده و كارش را زودتر و حتي بهتر از شما راه مي اندازد !

باز مي گردم به بحث افغان هاي عزيز ! كلا مردم افغانستان داراي عادت هاي خاصي هستند كه از ديد فرهنگ ما ناشايست ولي در ميان خود انها عادي است.
بسياري از افغان ها در هنگام صحبت بسيار بلند و تند تند صحبت مي كنند كه با اينكه فارسي مي گويند ولي شما به راحتي متوجه حرف آنها نمي شويد. همچنين در هنگام صف ايستادن بسيار عجول هستند و ممكن است مثلا در صف از بغل شما رد شوند و پول به دست مثلا پول پاركينگ را زودتر از شما حساب كنند و بروند بدون توجه به اينكه مثلا شما داريد با اون خانم متصدي حرف مي زنيد و شماره ماشين خود را مي گوييد . اين رفتارها براي شما بسيار عجيب است و ممكن است فكر كنيد او شخص بي ادبي است ولي واقيت اين است كه اكثر افغان ها به علت عجله هميشگي كه دارند تحمل صف ايستادن را ندارند و بهتر بگويم اكثر اوقات در جوامع انها صف افقي نميبينيد بلكه ازدحام كوپه اي جمعيت را در جلوي باجه مشاهده مي كنيد. شما وقتي يك افغاني را صدا مي كنيد اكثر مواقع او جواب نمي دهد : بله ! بلكه مي گويد : ها !! در جمع خودماني انها اين روش صحيح است ولي براي ما ناپسند است ما به بچه 3 ساله خود هم ياد مي دهيم كه به بزرگتر بگويد « شما » ولي انها از « تو » بيشتر استفاده مي كنند.

فكر مي كنم منظور من را بابت اين مثال حدس زده ايد . ما ايراني ها خود داراي همين گونه رفتار هاي اجتماعي منتها در سطح كمي ملايمتر هستيم .( ياد آوريد جلوي باجه دريافت و پرداخت بانكها را قبل از نصب دستگاه هاي نوبت دهي !! ) و چون خود را مالك جامعه مي دانيم ، معمولا متوجه اين چنين رفتار ها نميشويم و زماني كه به جامعه سطح بالاتري مثل آمريكا وارد مي شويم دچار سرخوردگي خواهيم شد. من فكر مي كنم هر ايراني در مواجه با فرهنگ شهري امريكا بايد خود را جاي يك افغان تازه وارد به ايران بگذارد و داشتن اختلاف فرهنگي را يك امر بديهي بداند و از آن ناراحت نشود و براي هماهنگ كردن خود با فرهنگ جامعه جديد تلاش كند.
اينگونه است كه پس از مدتي مي توان در جامعه جديد بهتر جا افتاد . البته يكي از برتري هايي كه يك ايراني مهاجر در امريكا ، نسبت به يك افغان مهاجر در ايران دارد اين است كه در جامعه جديدي وارد مي شود كه بر خورد و تعامل خوبي با تازه واردين و مهاجرين دارد. اينطور كه من شنيده ام معمولا يك امريكايي يك مهاجر جديد را كه زبان خوب نمي داند ويا لهجه خوبي ندارد را مسخره نمي كند بلكه سعي مي كند به او كمك كند ولي متاسفانه ما در ايران براي لهجه افغان ها فيلم و جوك تلويزيوني مي سازيم !! Sad

اميدوارم تمام مهاجرين عزيز ايراني بتوانند از منفعتهاي فرهنگي مثبت امريكا به بهترين وجه استفاده كنند.
پاسخ
سلام
مهاجران ايرانيي كه به آمريكا مي روند بر خلاف مهاجران افغاني مي باشند چون يك افغاني با فرار از مرز و اغلب به دليل فقر وحشتناك در افغانستان به ايران مي آيند(به دنبال يه لقمه نون و كمي پول) و بسياري از آن ها سواد خواندن و نوشتن رو ندارند ولي ايراني هايي كه به آمريكا مي روند براي آرامش و خوشبختي به آمريكا مي رو ند و دودسته اند:1-دسته ايي كه از طريق لاتاري مي روند حداقل ديپلم رو دارند و آن هايي هم كه با سرمايه گذاري مي روند فرهنگ و رفتارشون نزديك به آمريكاست(به هر حال كسي كه پانصد ميليون پول داره با آدماي بزرگ رفت و آمد ميكنه و ... ) و اينكه اين مهاجران(افغاني ها) ديدگاهشون و هدفشون در ايران يه لقمه نون و پول هستش پس رفتارشون هم در همين حد هستش.حالا شما يك افغاني رو كه از طريق لاتاري به آمريكا مي رود را با افغاني هاي مهاجر ايران مقايسه كنيد،تفاوت هزاران هزارون.
متشكرم
من در دنيا يك بزرگوار مي شناسم و آن حضرت بزرگوار مي باشد.

خلیج فارس و ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک دارایی همه ایرانی ها می باشد.
پاسخ
تشکر کنندگان: najibi ، behzadb57 ، saied-k ، rs232 ، maaref ، batis2010 ، امیر مهاجر ، ابی هانی ، vahidbaq ، pasha_iv ، mrlzdh
Hadi joon جان !

همانطور كه عرض كردم بنده با افغان هاي زيادي سر و كار دارم. بسياري از انها به فقط دنبال يك لقمه نان ! به ايران نيامده اند . من دوستي افغان دارم كه مدرك فوق ليسانس كشاورزي از هند را داراست ! فرزندان خود را براي تحصيل و زندگي به اتريش فرستاده و BMW X3‌ سوار ميشه !! ولي وقتي ميگم اقا سرور ! بازم ميگه : ها !!

در ضمن بسياري از مهاجران افغان به دنبال داشتن امنيت اجتماعي بيشتري كه در ايران دارند به ايران مي ايند نه فقط يك لقمه نون . كارگر مغازه اي را مي شناسم كه بيش از 20 هكتار زمين زراعي در اطراف هرات دارند ولي به دليل جنگ به ايران امده اند و فعلا قيد زمين ها را زده اند.

منظور من مقايسه نژاد ايراني و افغان يا هر نژاد ديگري نبود . شما در قشر پولدار ايران هم افرادي رو مي بينيد كه با فروش زمينهاي فلان ابادي ثروت چند ميلياردي با خودشون به تهران مي اورند و حتي بعد از بيست سال هنوز رفتار دهاتي وار خود را حفظ مي كنند .

منظور كلي من اينست كه اگر قراره ما جزو مهاجرين ايراني تبار به امريكا باشيم ، زبان انگليسي ، فرهنگ ارتباطي مردم امريكا ، شرايط كار كردن در امريكا ، نحوه تعامل با مردم و ... را طوري بياموزيم و به ان عمل كنيم كه نه مثل افغان هاي مهاجر به ايران و نه مثل روستايي هاي مهاجر به شهرها عادت هاي غلطي اگر داريم را با خود به امريكا نبريم و سعي كنيم در جامعه جديد با فرهنگ جديد سازگار شويم.
پاسخ
ﺳﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﮕﯽ
ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ۳ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﻭ ﻭﺑﻠﺎﮒ ﺁﺭﺵ ﺟﺎﻥ ﺍﺷﻨﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﻭﻟﯽ ﮐﻞ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﭘﯿﮏ ﺭﻭ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﺍﯾﯽ ﻓﮑﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺑﺎﻟﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺯﯾﺮ ﭼﻮﻧﻢ ﻭ ﺧﻮﻧﺪﻡ
ﺗﺎﺯﻩ ﯾﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﺍﺯ ﭘﺴﺖ ﻫﺎﯼ ﺁﺭﺵ ﺟﺎﻥ ﺗﯽ ﻭﺑﻠﺎﮔﺶ ﺭﻭ ﻧﺨﻮﻧﺪﻡ
ﺧﯿﻠﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﺮﺩﯾﺪ
ﺁﺭﺵ ﺟﺎﻥ ﻭﻟﯽ ﯾﻪ ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﮕﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﻬﺘﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﮕﻢ
ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻞ ﺻﻔﺤﺎﺕ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺪﻡ
ﺗﻮ ﺍﯾﻥ ﺩﻭ ﺳﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﭘﯿﮏ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﻫﻤﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﺮ ﺯﺩﻧﺪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺴﺎﺯﺍﯾﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻣﺜﻠﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﺩﻭﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﻧﻪ ﻧﻈﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻮ ﺍﻣﻀﺎﺷﻮﻥ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻟﺎﺗﺎﺭﯼ ﺩﻭﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﭘﯿﮏ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯿﺪ ﺗﻮ ﺻﻔﺤﺎﺕ ﻗﺒﻞ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺭﺯﻭﺷﻮﻥ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ
ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﺭﺵ ﺟﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻓﺮﻡ ﻧﻮﺷﺘﺎﺭﯾﺸﻮﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻤﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺫﻭﻕ ﻭ ﺷﻮﻕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪ ﻭ ﻣﻨﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﮐﻪ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ
ﻣﻨﻈﻮﺭﻡ ﻫﻢ ﺫﻭﻕ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺳﺤﺎﻝ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﻣﻨﻈﻮﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻢ ﺗﻐﯿﯿﺮﯼ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺑﺎﺷﻪ
ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻥ ﺣﺲ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﭘﺴﺖ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﮔﻪ ﻣﯽ ﺗﻭﻧﻢ ﻣﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﺣﻘﯿﺮ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺘﺘﻮﻥ ﻫﺴﺘﻢ
پاسخ
(2011-09-30 ساعت 19:09)perna نوشته:  ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﺭﺵ ﺟﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻓﺮﻡ ﻧﻮﺷﺘﺎﺭﯾﺸﻮﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻤﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺫﻭﻕ ﻭ ﺷﻮﻕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
پرنا جان, حق با شما است و من دیگر آن ذوق و شوق دو سال پیش خودم را ندارم. حتی ذوق و شوق من در بدو ورودم به امریکا بسیار بیشتر از دو سال پیش بود ولی خوب در آن زمان من هنوز چیزی نمی نوشتم. تا حدود زیادی این مسئله طبیعی است و هر چقدر هم که سعی کنم به طور مصنوعی خودم را از بودن در امریکا هیجان زده و بشاش نشان دهم افاقه نمی کند. این خاصیت آدمی است که خودش را با پیرامونش هماهنگ می کند و گذشته را از یاد می برد. من نیز داشته هایم را از یاد برده ام و به نداشته هایم نگران هستم. یکی از علت هایی هم که به این محیط و دوستانم در مهاجرسرا علاقه مندم همین است که وقتی نوشته آنها را می خوانم به یاد شش سال پیش خودم می افتم و به خودم می گویم یادش بخیر من هم در همین عوالم سیر می کردم. در واقع بیش از اینکه دلمان برای رویدادها و یا مکان های گذشته تنگ شود دلمان برای دوران سپری شده عمرمان تنگ می شود. به هرحال از این که به من لطف دارید سپاسگزارم و می گویم که افسرده نیستم و اگر هم باشم هنوز آنقدر حاد نشده است که نگران کننده باشد.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
سلام آقا آرش

امیدوارم که به اینجا سر بزنید. توی وبلاگتون هر کاری کردم نتونستم پیغام بزارم.
یه سئوال خیلی مهم دارم با توجه به وضع دلار در ایران و گرون شدن روز به روز اون اگه از ایران طلا ببریم آمریکا ازمون می خرند؟قیمتش چطور حساب میشه ؟اونجا میشه طلا رو به دلار تبدیل کرد
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، maaref ، الی الی ، batis2010 ، HAZARA ، armin021
آرش جان میبخشید من شاید سوالم تکراری باشه چون وقت نکردم کل تایپک رو بخونم ماشا... 29صفحه هستش .

میخواستم بدونم نظر شما در مورد کسانی که این روز ها وارد آمریکا میشند چی ؟{منظورم در مورد ایرانی هاست}
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، maaref ، batis2010
سی سال پیش وقتی که جریانات مشابهی اتفاق افتاد و میانه ایران و امریکا شکرآب شد نسبت به ایرانیان امریکا خیلی بدرفتاری می کردند و حتی بسیاری از آنها مجبور شدند که اسم و فامیل خودشان را به اسامی امریکایی عوض کنند و به شهرهای دیگر بروند تا کسی نفهمد که ایرانی هستند. ولی الآن دیگر زمانه بسیار متفاوت است و مردم دنیا توسط تجهیزات ارتباطی و رسانه های بین المللی بسیار به هم نزدیک تر شده اند. آنها هم یاد گرفته اند که خطای یک عده را نباید به حساب نژاد و یا ملیت آنها نوشت و رفتار نسبتا خوب و یا لااقل معقول امریکایی ها با اعراب مهاجر پس از وقایع یازدهم سپتامبر گواه این ادعا است.
مشخصات ظاهری من طوری است که هرجایی که به یک امریکایی می گویم ایرانی هستم با دیده شک به من نگاه می کنند و حتی در مهمانی های ایرانی هم تازه واردان به همه سلام می کنند ولی برای من های ول می دهند و وقتی که به فارسی سلیس به آنها می گویم درود بر شما اندکی جا می خورند. با این حال این روزها هر زمانی که ملیت ایرانی خودم را به یک امریکایی می گویم به یاد اخباری می افتد که شب و روز از رسانه های امریکا در مورد ایران پخش می شود و ناخودآگاه در مورد آن از من سوال می کند. اگر یک نفر در این زمینه حساس باشد ممکن است ناراحت شود ولی من می دانم که منظور آنها از طرح این سوال ها این نیست که فکر بدی در مورد من بکنند و فقط می خواهند در مورد چیزی صحبت کنند که به گمان خودشان برای ما جالب است.
آن چیزی که من در مجموع از مردم امریکا در همین مناطق خودمان متوجه شده ام این است که بر خلاف ظاهر و آنچیزی که دیگران فکر می کنند و حتی بر خلاف میل و اراده خودشان یهود ستیزی و یا یهود گریزی در عمق جامعه امریکا به مراتب بیشتر و عمیق تر از اسلام گریزی است. در ضمن آنها فقط کسانی را مسلمان می دانند که زنهایشان سر و بدن خودشان را بپوشانند و یا نماز بخوانند و روزه بگیرند و اگر یک خانم ایرانی بدون روسری و با آرایش و موهای هفت طبقه در امریکا خودش به یک امریکایی بگوید که مسلمان است تعجب می کنند که پس چرا روسری به سرش نبسته است و یا اگر مرد است چرا ریش بلند ندارد.
در مجموع من که تا به حال پس از گفتن ایرانی بودنم هیچ رفتار بدی از هیچ امریکایی ندیده ام و اتفاقا برعکس خودشان را بسیار خوش اخلاق تر نشان می دهند تا مبادا شما فکر کنید که او به خاطر ایرانی بودن از شما بدش می آید. ولی اگر مثلا کسی بگوید یهودی است و ماشین خوب هم سوار شده باشد طوری به او نگاه می کنند که انگار اموال او را بالا کشیده است و پولدار شده است زیرا آنها در اعماق وجودشان اعتقاد دارند که یهودیان مسبب بدبختی های اقتصادی آنها هستند و از بالا کشیدن اموال امریکایی ها خودشان پولدارتر شده اند! در واقع تمام کسانی که در امریکا مخالف سلطه کمپانی های بزرگ و کورپوریشن ها هستند به نوعی با یهودیان هم که صاحبان اکثر آن شرکت های غول پیکر هستند مشکل دارند.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان