ارسالها: 323
موضوعها: 4
تاریخ عضویت: Jan 2010
رتبه:
22
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-05-22 ساعت 03:57
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-05-26 ساعت 11:41 توسط Hossein81.)
ممنون از آرش عزیز با طرح این موضوع چالش برانگیز...به نظر من هم بیشتر تبلیغاتی که از آمریکا و در فیلمهای هالیوودی نشون داده میشن زیر یه مکانیسم دقیق طراحی میشوند..همیشه ما آمریکا رو یه کشور بسیار تمیز و مرتب با قانون مندی بسیار بالا ..مردمان کت و شلواری سر کارشون و شلوار کوتاه و نوشیدنی به دست در روزهای آخر هفته دیدیم..سیاه پوستان و مهاجران زیاد نشون داده نمیشوند..همه سفید همه مدل همه مو قشنگ هستند..البته به هیچ عنوان منکر زیرساختهای بسیار محکم و اساسیه سیاسی ،اجتماعی و شهری اینجا نمیتونم باشم و نخواهم بود..ولی در کل بزرگ کردن و نشون دادن اون بعد زیبا و وسوسه انگیز از آمریکا که به نظرم اتفاقی و تصادفی نیست و این موضوع نه در مورد مردم ایران بلکه برای مردمان همه کشورها صادق است البته با شدت و حدت کمتر و بیشتر و بسته به محدودیتها و شرایط اون کشور..( شاید کسی باورش نشه اینجا اینهمه هوملس و بدبخت وجود داره و یا کوچه ها و خیابونایی تو همین قلب لس انجلس هست که بیننده یه لحظه فکر میکنه داره در یه کوچه ای در یکی از شهرستانهای دور افتاده ایرانه راه میره..!!
.حالا کسیکه وارد این کشور شد یا مسقیما وارد دنیای رویایی خود میشود و یا این فرصت را دارد و یا حتی ترغیب و تشویق خواهد شد که اون رویای خود رو بسازد چون در نهایت به نفع آمریکاست و یه جورایی مبادله میتونه باشه..
عاقبت همه به خیر و خوشی باشه.
Lottery 2010
U.S Citizen
Los Angeles, CA
Nothing is impossible
ارسالها: 3
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2011
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام
اگر با ویزای تحصیلی در آمریکا در حال تحصیل باشید و بخواهید با یک سیتیزن آمریکایی ازدواج کنید آیا برای ویزای تحصیلی شما مشکلی پیش می یاید؟
آیا می توان در آمریکا ازدواج کرد؟ یا باید برای ازدواج به خارج آمریکا رفت؟
آیا در مدت 12 ماه که باید منتظر وقت سفارت بود به خارج از آمریکا بروید؟
آیا مشکلی برای تحصیل شما یا ویزای تحصیلی در آمریکا پیش می یاید؟
ارسالها: 3
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2011
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
انگار کسی نیست که جواب منو بده!
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2011-06-14 ساعت 03:59
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-06-14 ساعت 04:02 توسط rs232.)
دیروز به یک مغازه حیوان فروشی رفتم و چشمم به چند گربه افتاد که از یکی از آنها خیلی خوشم آمد. آن گربه سفید برفکی بود و پشم های بلندی هم داشت و خیلی ملوس بود ولی وقتی که خواستم برای پذیرش آن به فرزندی اقدام کنم متوجه شدم که گوش هایش ناشنوا است. از نظر من این ناتوانی او ایرادی نداشت چون به هر حال هر کسی یک مشکلی دارد و یک نفر مثل من عقلش معلول است و یک نفر دیگر گوش هایش نمی شود. ولی متصدی فروش پس از اینکه فرم های متعددی به من داد و یک بازجویی تخصصی هم انجام داد تا مطمئن شود که من گربه خوار نیستم و آزاری به او نمی رسانم چیزهایی به من در مورد مراقبت های ویژه گفت که من را از قبول آن منصرف کرد. بدترین شرط این بود که چون گوش های آن گربه نمی شنید هرگز نمی بایست به او اجازه بدهم که از خانه بیرون برود زیرا ممکن است که به زیر ماشین برود و یا آسیب ببیند و این شرط اصلا با روحیات من جور در نمی آید زیرا من دوست دارم که گربه آزاد باشد و روزها برود بر روی دیوار حیاط خانه بنشیند و دیگران را نگاه کند نه اینکه درون خانه زندانی شود. حالا قرار شد که هفته دیگر به یتیم خانه گربگان بروم و بچه گربه ها را از نزدیک ببینم و بلکه یکی و یا دو تا از آنها را به فرزندی قبول کنم. الآن تازه می فهمم که چرا همه امریکاییان درون خانه شان حیوان دارند زیرا این حیوانات آنها را از تنهایی به در می آورند و برای صاحب خود یار خوبی هستتند. تنها خرج گربه هم فقط خریدن غذای آنها است و البته واکسن هایی که باید هر سال به آنها زده شود. بیچاره گربه هایی که من در ایران داشتم از پس مانده غذای خود ما می خوردند و خیلی هم کیف می کردند و اگر یک شب هم به آنها غذا نمی دادم خودشان از کوچه و خیابان یک چیزی برای خوردن پیدا می کردند. حالا اگر هفته دیگر بچه گربه گرفتم از آنها عکس می گیرم و برایتان می گذارم و در ضمن ار خانه و اطراف آن هم چند عکس که خودم گرفته ام برایتان در یک پست قرار می دهم که بتوانید ببینید و تصور بهتری از اینجا داشته باشید.
و اما امروز می خواهم مسئله ای را عنوان کنم که مورد سوال بسیاری از دوستانی است که می خواهند به امریکا و یا دیگر کشورهای غربی مهاجرت کنند. بیشتر ما از اختلاف فرهنگی موجود در میان مردم ایران و مردم امریکا چیزهایی به طور کلی شنیده ایم ولی کمترمی دانیم که مواجهه با فرهنگ جدید چه تاثیری می تواند بر نوع روابط ما با اطرافیان خود و یا در نهایت میزان رضایت ما در امر مهاجرت داشته باشد. اختلاف فرهنگی گوشه های گوناگونی دارد ولی امروز من فقط می خواهم در مورد تفاوت نگاه جنسیتی در جامعه با یکدیگر گفتگو و تبادل نظر کنیم. واقعیت این است که نگاه جنسیتی یکی از نقاط دور فرهنگی میان مردم ایران و مردم امریکا است. جنسیت در جامعه و فرهنگ کنونی ایران از اولویت بسیار بالایی در کلیه امور انسانی و اجتماعی برخوردار است. اهمیت جنسیت تا آن اندازه بالا است که سرنوشت انسان ها بر پایه آن رقم می خورد و شیوه و مسیر زندگی آنها بر اساس آن مشخص می گردد. در ایران روابط اجتماعی یک دختر به طور مشخص تعریف شده است و می توان گفت که یک دختر زندگی کاملا متفاوتی را از یک پسر تجربه می کند. بنابراین ما حتی برای بررسی زندگی یک انسان در کشور ایران باید اول مشخص کنیم که آیا او یک زن است و یا یک مرد زیرا که شرایط زندگی برای دو جنس متفاوت در ایران به یک گونه نیست. ولی در امریکا اولویت جنسیت در جامعه به گونه ای است که شرایط زندگی یک انسان را تحت تاثیر خود قرار نمی دهد و یک انسان در امریکا چه زن باشد و چه مرد از شرایط یکسانی برای اشتغال, تحصیل, حقوق شهروندی و دیگر امور و ارتباطات جاری در یک جامعه برخوردار است. ولی لطفا توجه داشته باشید که وقتی که ما صحبت از تفاوت فرهنگی می کنیم دیگر خوب و یا بد بودن آن فرهنگ اهمیت چندانی پیدا نمی کند و آن چیزی که خود را در امر مهاجرت به خوبی نشان می دهد این است که یک شخص تازه مهاجر تا چه اندازه می تواند خودش را با فرهنگ و جامعه جدید هماهنگ سازد. مثلا اگر یک امریکایی هم قصد مهاجرت و زندگی در ایران را داشته باشد در صورتی مهاجرت او موفق خواهد بود که بتواند شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران را نسبت به جنسیت خود بپذیرد و خودش را با آن هماهنگ کند.
در ایران واژه هایی مثل غیرت و ناموس وجود دارد که کاربرد آن کاملا جنسیتی است و رابطه مستقیمی نیز با نوع جنسیت فرد دارد. به عنوان مثال در ایران یک زن بخشی از ناموس یک مرد است و مثلا اگر آن زن از محدوده تعیین شده در چارچوب اجتماعی خود فراتر رود غیرت مرد تحریک شده و به او اختیارات مشخصی بر مبنای تعریف اجتماعی داده می شود تا بتواند زن را دوباره به محدوده تعیین شده خود در جامعه برگرداند و یا اینکه اگر یک زن متوجه بشود که شوهرش با یک زن غریبه حرف زده است از نظر اجتماعی این حق برای او وجود دارد که مثلا با ماهیتابه بر ملاج شوهرش بکوبد. گرچه از نظر حقوق اجتماعی همیشه به زنان ایران ظلم شده است و کفه قضاوت های اجتماعی به نفع مردان سنگینی می کرده است ولی برخی ها به اشتباه گمان می کنند که جامعه امریکا همان جامعه ایران است با این تفاوت که حقوق زن و مرد یکسان است در حالی که چنین نیست و امریکا از نگاه جنسیتی از پایه و اساس با ایران متفاوت است و جنسیت نقشی در تعیین سرنوشت یک فرد در اجتماع ندارد. به همین خاطر است که جنبش های عقیدتی که از غرب به ایران می آید دچار بدفهمی و یا کج روی می شود زیرا که مفاهیم پایه آن با مفاهیم رایج در جامعه ما متفاوت است. مثلا فمنیسم که پایه و اساس آن حذف جنسیت از ارزش گذاری یک انسان در جامعه است وقتی که به ایران می آید به خاطر عدم وجود زیرساخت و تعریف پایه یکسان تبدیل به مرد ستیزی می شود که اصلا با سرچشمه آن جنبش هیچگونه سنخیتی ندارد و حتی برخی ها آن را با عقاید مذهبی خود نیز پیوند می دهند و ملغمه ای عجیب و دیرهضم از خودشان اختراع می کنند. به هرحال آن چیزی که در بحث ما اهمیت دارد فاصله میان نگاه جنسیتی در میان مردم ایران و امریکا است که در بسیاری از موارد برای مهاجران مشکل ایجاد کرده و به قول معروف آنها را دچار شوک فرهنگی می کند.
ممکن است گمان کنید که ازدواج در همه جای دنیا یک معنی دارد و یعنی اینکه یک دختر و پسر از هم خوششان می آید و ازدواج می کنند و بچه دار می شوند ولی از آنجایی که ازدواج پیامد یک رخداد جنسیتی است این رویداد تعاریف بسیار متفاوتی در جامعه ایران و امریکا دارد. در ایران ازدواج با خود احساس مالکیت می آورد و وظایف زن و مرد نیز بر اساس نوع جنسیت آنها تعریف شده است. در ایران حتی وظایف جنسی و دیپلماتیک بر اساس جنسیت تعریف شده است و برای همین متاسفانه زنان زیادی در ایران هستند که در روابط دیپلماتیک خود با شوهرانشان تنها به وظیفه زن بودن خود که توسط جامعه تعریف شده است در قبال وظایف شوهر که تامین مخارج زندگی است عمل می کنند بدون این که کوچک ترین لذتی از روابط خود ببرند. در واقع آنها در مقابل پول و غذا و امکانات زندگی موجبات لذت شوهران خودشان را فراهم می کنند و کم کم به این نوع زندگی عادت کرده و امیال غریزی خودشان را به دست فراموشی می سپارند. در عربستان به همین خاطر زن ها را در کودکی ختنه می کنند که اصولا هیچ میلی را به غیر از رضایت شوهر در مقابل دریافت خدمات زندگی نداشته باشند. همچنین بسیاری از زنان به خاطر نیازهای مادی خود چاره دیگری هم به جز سر کردن با شوهرانشان ندارند و جامعه هم مخصوصا شرایط دشواری را برای کار کردن زنان ایجاد می کند که آنها وابسته به شوهرانشان باشند و به سادگی نتوانند از آنها جدا شوند. از طرف دیگر قوانین سخت جزایی باعث می شود که زن ها ایجاد ارتباطات پنهانی با دیگران را معادل با از دست دادن آبرو و جان خود بدانند ولی با این حال زنان زیادی هستند که با به خطر انداختن زندگی خود از امیال درونی و غریزی خود چشم پوشی نمی کنند و هر از گاهی تن به روابط دیپلماتیک با مردهایی را می دهند که موجبات رضایت آنها را فراهم آورد. ولی به هر حال همان زنان هم همزمان وظیفه همسری خودشان را به بهترین نحو در قبال گرفتن خدمات از شوهر انجام می دهند و جامعه هم تا حدودی آنها را در آستانه تحمل جامعه زیرزمینی خود قرار می دهد. از طرف دیگر مردهای زیادی هم هستند که با سیر نگه داشتن شکم زن و بچه خود این حق را برای خود قائل می شوند تا با زنان دیگری در قبال پرداخت پول به طور پنهانی رابطه دیپلماتیک برقرار کنند.
ولی تعریف ازدواج در امریکا کاملا متفاوت است. زن و شوهر باید به یک اندازه از بودن با یکدیگر لذت ببرند در غیر این صورت هیچ کدام از آنها هیچ اجباری به زندگی کردن و یا روابط دیپلماتیک با دیگری ندارند. زن و شوهر فقط نسبت به هم بستر شدن به یکدیگر متهعد هستند اگرنه زن و یا شوهر می تواند با هر کسی که خواست بیرون برود, شام بخورد, برقصد, او را ببوسد و حتی خودش را به او بمالاند و تا زمانی که با او هم بستر نشده است زن و یا شوهر او حق اعتراض کردن ندارد زیرا تعهدات جنسی که آنها نسبت به یک دیگر دارند فقط محدود به هم بستر شدن است. بنابراین ممکن است شما در یک برنامه تلویزیونی رقص با ستاره ها ببینید که یک مرد که همسرش در میان تماشاگران نشسته است با یک دختر جوان و زیبا می رقصد و آخر هم او را در آغوش می کشد و می بوسد و همسرش هم فقط نگاه می کند. تازه داوران به او اعتراض می کنند که به اندازه کافی رمانتیک نبوده است و از امتیازش کم می کنند! لطفا اشتباه نکنید! این نوع روابط فقط میان هنرپیشه ها و خوانندگان هالیوودی نیست بلکه این نوع نگاه جنسیتی یک روال فرهنگی است که در امریکا تعریف شده و جا افتاده است. اگر شما یک دوست دختر و یا همسر امریکایی داشته باشید و او در خیابان دوست پسر قدیمی خودش را ببیند حتما به بغل او می پرد و او را می بوسد و ممکن است که حتی دوست پسر سابقش به اندازه هویج فرنگی هم شما را تحویل نگیرد و حتی به شما سلام هم نکند! بعد هم شروع می کند به تعریف کردن خاطرات خوشی که با او داشته است. در اینجا من کاری به بدی و یا خوبی هیچ کدام از این دو فرهنگ ندارم بلکه فقط قصد دارم توجه شما را به تفاوت میان آنها جلب کنم. بسیاری از دوستان جوان عزیزی که قصد مهاجرت به امریکا را دارند گمان می کنند که به سادگی می توانند با یک امریکایی ازدواج کنند و از آن رضایت داشته باشند. البته از دید جامعه امریکا هیچ اشکالی ندارد چون فوقش پس از شش ماه جدا شده و به سراغ یک نفر دیگر می روید ولی در فرهنگ ما که ازدواج را یک امر مقدس و مهم می داند این مسئله ممکن است صدمات روحی زیادی به فرد مهاجر بزند.
خوب من دیگر با اجازه شما رفع زحمت کنم و به اموراتم بپردازم.
(مدیران عزیز, سعی کردم که در نوشتن این متن بچه بسیار خوب و مودبی باشم ولی با اینحال اگر هنوز مناسب احوالات این سایت نیست لطفا بنا به صلاحدید خودتان هر جوری که مایلید آن را تغییر داده و یا عبارات نامناسب را پاک کنید. اجر شما با ضامن آهو!)
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 358
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
31
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 36
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2011
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-06-14 ساعت 13:58
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-06-14 ساعت 15:52 توسط viking.)
نامزدم به من اعتراض می کند چرا وقتی او به جنس مخالف توجه می کند یا با آنها گپ می زند چرا من ناراحت نمی شوم و اخم نمی کنم چرا خیلی عادی برخورد می کنم و تازه لبخند هم دارم . نمی دونم اون مثل اینکه ایرانی تر از من است. . البته گفته های rs232 عزیز کاملا درست است . ولی این مربوط میشه به کل فرهنگ و قانون ایران و کل فرهنگ و قانون امریکا و مسلما تفاوتی های اندکی بین مردم از نظر پذیرش این فرهنگ ها و قانون ها چه در ایران بین ایرانیان و چه در امریکا بین امریکاییها وجود دارد و اینکه هر امریکایی اصل و نسبش از کدام کشور است و خرده فرهنگ های هر خانواده امریکایی یا ایرانی چگونه است.
ارسالها: 88
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2010
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2011-06-14 ساعت 21:14
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-06-15 ساعت 01:13 توسط hvm.)
دوست گرامی
به جای نقل قول کردن مطلب لطفا از کلید تشکر استفاده فرمایید
سپاس
hvm
گفتن علف باید به دهن بزی شیرین بیاد!!!! یه عمری خودمونو كشتیم شیرین ترین علف دنیا بشیم! غافل از اینكه اصلا طرف بز نبود . . . گاو بود به خوردن مقوا عادت کرده بود!!!
ارسالها: 132
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2010
رتبه:
3
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام
ممنون از آرش عزیز که مثل همیشه خوب و کامل مینویسه انگار که کارش از اول جامعه شناسی یا از چیزها بوده
فقط یه کم در مورد اخلاق برخی ایرانی ها در مورد روابط دلپماتیک اغراق داره و یا مربوط به خیلی قدیم میشه. این روزا کدوم مرد جرات داره نیاز دیپلماتیک زنشو برآورده نکنه؟ میخواد نیازهای مالی رو برآورده کرده باشه یا نکرده باشه.
اصولا زنها خیلی عوض شده اند یا فهمیده تر شده اند (امکان تحصیل و فهمیدن بیشتر، نسبت به گذشته فراهم تر شده)
شماره کیس:AS00030XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ کارنت شدن کیس:جولای 2011
تاریخ مصاحبه: 7 جولای 2011
تاریخ دریافت کلیرنس: 8 آگوست 2011
تاریخ دریافت ویزا: 9 سپتامبر 2011
الهی رضا برضاک و رضا بقضائک و تسلیما لامرک لا معبود سواک فاغث یا غیاث المستغیثین
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
کار به بد و خوبش ندارم اما فکر کنم اگه کسی بخواد اینجا زندگی کنه و برا خودش جهنم درست نکنه 1 چیزایی رو باید ایران جا بگذاره مثل
نجس پاکی !- حروم حلال - غیرت می رت ! - ابکش پلاستیکی - خاله بازی ! و امثالهم و چقدر گفتنی زیاد هست
و وقت و حوصله اندک.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 132
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2010
رتبه:
3
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2011-06-15 ساعت 11:35)soheilbadami نوشته: کار به بد و خوبش ندارم اما فکر کنم اگه کسی بخواد اینجا زندگی کنه و برا خودش جهنم درست نکنه 1 چیزایی رو باید ایران جا بگذاره مثل
نجس پاکی !- حروم حلال - غیرت می رت ! - ابکش پلاستیکی - خاله بازی ! و امثالهم و چقدر گفتنی زیاد هست
و وقت و حوصله اندک.
به قول قدیمیا، آدم هر جا باشه، ولی فقط بنده خدا باشه........
شماره کیس:AS00030XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ کارنت شدن کیس:جولای 2011
تاریخ مصاحبه: 7 جولای 2011
تاریخ دریافت کلیرنس: 8 آگوست 2011
تاریخ دریافت ویزا: 9 سپتامبر 2011
الهی رضا برضاک و رضا بقضائک و تسلیما لامرک لا معبود سواک فاغث یا غیاث المستغیثین
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2011-06-28 ساعت 04:09
(آخرین تغییر در ارسال: 2011-06-28 ساعت 04:20 توسط rs232.)
این مطلب را برای دوستان عزیزی می نویسم که تازه به امریکا تشریف آورده اند و یا این که تازه بار و بندیلشان را جمع کرده اند و در راه مهاجرت به امریکا, کانادا و یا هر کشور اروپایی دیگر هستند. می خواهم درباره موضوعی با هم گفتگو کنیم که دانستن آن بسیار مفید است و به موفقیت شما در امر مهاجرت کمک زیادی می کند. سخن خودم را با یک سوال آغاز می کنم و آن سوال این است که آیا می دانید چرا در ایران می گویند که با فامیل و یا آشنا معامله نکنید و یا با آنها در هیچ کاری شریک نشوید؟ خوب معلوم است که جواب آن را همه شما خوب می دانید و شاید هم یک بار در عمرتان آن را تجربه کرده باشید بنابراین من دوباره آن را بازگو نمی کنم. ولی نکته ای که ممکن است به آن دقت نکرده باشیم این است که اصلا برای چه بیشتر معاملات ما به جنجال و دعوا کشیده می شود؟ من آن را به صورت خلاصه می گویم و شما هم تجربیات و نظرات خودتان را بنویسید تا آن را تکمیل کند.
1- پرخاش گری و خشونت کلامی متاسفانه در جامعه ایران رواج پیدا کرده است و ممکن است لحن بیان و یا عباراتی که در گفتگوهای روزانه به کار می بریم حاصل خشونت و یا برانگیزاننده خشونت طرف مقابل باشد. مثلا من وارد یک بقالی می شوم و قیمت یک جنس را از او سوال می کنم. آن بقال خیلی بی حوصله می گوید پانصد تومان. من می گویم اوه چه خبره بابا هفته پیش من خریدم چهارصد تومان. بقال می گوید همینه که هست اگه خریدار نیستی بی خودی وقت ما رو نگیر آقا. من با خشونت می گویم برو بینیم بابا اصلا کی این آشغالای تو رو میخره کلاهبردار. بقال با فریاد می گوید برو بیرون آقا اصلا فروشی نیست و بعد هم احتمالا کار به اهل و عیال کشیده می شود و دست ها به گریبان یکدیگر می چسبد.
البته همیشه کار به دعوا نمی کشد ولی نوع برخوردها طوری است که ما همیشه انتظار چنین رویدادی را در جامعه داریم و بنابراین مثلا اگر من می خواهم یک ماشین بخرم و یا یک قرارداد کاری را امضا کنم همیشه این احتمال را در مغز خودم مرور می کنم و پیش خود می گویم که مثلا اگر طرف پول من را نداد می روم در جلوی همه کارمندانش داد و بیداد می کنم و آبرویش را می برم و خشتکش را بر روی سرش می کشم و همین مرور خشونت ذهنی بر روی رفتار و کلام بیرونی من تاثیر بدی می گذارد و احتمال بروز خشونت را بیشتر می کند و باعث می شود که با دیدن اولین نشانه ها تمام آن سناریوی از پیش ساخته شده را بر روی صحنه نمایش بیاورم و آن را بیان کنم.
در امریکا برخوردهای کلامی در معاملات بسیار مودبانه و همراه با احترام زیاد است بنابراین حتی اگر شما معامله ناموفقی هم داشته باشید باز هم همه چیز آرام و بدون مشاجره انجام می شود. برخی از دوستان تازه مهاجر بنا به عادت خود در ایران وقتی که به امریکا می آیند در صورت بروز مشکل به خشونت کلامی روی می آورند و صدای خودشان را بلند می کنند که در امریکا عملی بسیار زشت و ناپسند است و ممکن است در یک اداره به خاطر اینکه از شر طرف راحت شوند و یا اینکه قیافه او را نبینند کار او را زودتر انجام دهند که برود و متاسفانه آن طرف هم می رود و برای دوستانش با افتخار تعریف می کند که رفتم در فلان اداره و یک عربده کشیدم و کارم خارج از نوبت راه افتاد و متاسفانه این جهل هرگز از او زدوده نمی شود و حتی زمانی که دفعه دوم به آن اداره مراجعه می کند و با او بد رفتاری می کنند می گوید که چون من ایرانی هستم تبعیض قائل شدند و با من بد رفتاری کردند! دوستان عزیزی که می خواهید مهاجرت کنید, لطفا آگاه باشید که شما در امریکا به هیچ وجه اجازه ندارید بر سر کسی داد بزنید و یا با لحنی صحبت کنید که طرف مقابل شما آزرده شود حتی اگر حق با شما باشد باید با صدای کوتاه و آرام صحبت کنید و اگر مشکل شما حل نشد درخواست کنید که با رئیسش صحبت کنید و در نهایت می توانید با کمال آرامش و احترام از آنها به یک دادگاه شکایت کنید بدون اینکه کوچک ترین بی احترامی به هیچ فردی شود.
2- عدم پایبندی به پیمان نیز متاسفانه یکی از مشکلاتی است که معاملات را در ایران به خشونت می کشاند. همیشه آن کسی که می خواهد پول بدهد سعی می کند که پول کمتری بدهد و یا اینکه پول دادن را به تاخیر بیاندازد. این عادت زشت متاسفانه به صورت یک ارزش درآمده است و طرف با افتخار همه جا می گوید که من فلان قرارداد را به مبلغ بیست میلیون تومان بستم ولی دو میلیون تومان آن را اول دادم و بقیه را آنقدر نگه می دارم تا طرف پس از پایان کار به نصف آن هم راضی شود. آنقدر این عادت زشت رواج پیدا کرده است که مثلا کارفرما حقوق کارمندانش را می گذارد در اولویت آخر و از سود نگهداشتن آن برای منافع خودش استفاده می کند و همه جا هم می گوید که یک بیزینسمن خوب باید همیشه به همه بدهکار باشد. از آن طرف هم کارمندان کارشان را نصفه انجام می دهند و پیش خود می گویند که طرف فکر می کند که زرنگ است ولی ما از او زرنگ تر هستیم و یا اینکه پیمانکار آنقدر کار را ناتمام و معطل نگه می دارد تا این که پولش کامل پرداخت شود. معمولا این رویه داد و ستد هم به خشونت های کلامی و رفتاری می انجامد و یا اینکه لااقل زمینه های ذهنی آن را فراهم می کند.
در امریکا تمام تعهدات به موقع انجام می شود و مثلا اگر شما یک قرارداد می بندید مطمئن هستید که پول شما به موقع پرداخت خواهد شد و به همین خاطر شما هم کار خودتان را به موقع انجام می دهید. بنابراین دوستان عزیزی که تازه مهاجرت کرده اند باید بدانند که نباید تعهداتی را بدهند که از پس انجام دادن آن بر نمی آیند. خیلی از این دوستان به خاطر کار پیدا کردن در رزومه خودشان انواع و اقسام تخصص های مختلف را می نویسند که خواننده گیج می شود که مثلا چطور ممکن است یک نفر با بیست و پنج سال سن بتواند ده سال سابقه کار در زمینه های مختلفی را داشته باشد که هر کدام از آنها حداقل پنج سال زمان برای فراگیری نیاز دارد. یا اگر استخدام شوند ممکن است بگویند که من این پروژه را یک ماهه انجام می دهم در حالی که آن کار به شش ماه زمان نیاز دارند. در واقع روال کار ایران به این صورت است که شما کمترین زمان و کمترین هزینه را به کارفرما بگویید و بعد که دست و پای آنها را بند کردید و آلوده شدند هزینه ها را چند برابر کنید و زمان آن را هم کش بدهید. اگر شما به هر پروژه ای که در ایران وجود دارد نگاه کنید می بینید که بدون استثناء دچار تعدیل زمانی و ریالی می شوند ولی چنین ترفندی در امریکا اصلا کاربرد ندارد و باید به شدت مواظب حرف هایی که می زنیم و تعهداتی که می دهیم باشیم.
3- خود حق بینی نیز یکی از مشکلات رایج در ایران است که اغلب به بروز خشونت و حتی تشدید آن می انجامد. همه در ایران گمان می کنند که حق با خودشان است و نه تنها حاضر نیستند به حرف طرف مقابل گوش بدهند بلکه به خودشان اجازه می دهند که داد و بیداد کنند و خشونت کلامی و یا رفتاری خودشان را بر طرف مقابل اعمال نمایند. متاسفانه خود حق بینی یکی از خطاهای رایج ذهن انسان است که اگر به افراد جامعه آموزش کافی داده نشود از آن غافل می شوند و برای آنها دردسر ایجاد می کند. نمی خواهم بی ادب باشم ولی بهترین مثالی که از خطای ذهن می توانم برای شما بزنم این است که مثلا وقتی شما به دستشویی می روید و آن کار دیگر از شما سر می زند از استشمام آن مشمئز نمی شوید و شاید هم هر چه که کار شما بو گندو تر باشد شما بیشتر خوشتان بیاید. در حالی که اگر منشاء آن رایحه به هر نحوی یک فرد دیگری باشد حتی یک دهم آن بو هم می تواند شما را از پای در بیاورد و حتی ممکن است از آن دچار سردرد و تهوع و سرگیجه شوید و در آن صورت شما فقط می خواهید که با تمام قوا از آن مکان فرار کنید و به جای دیگری بروید. در معاملات و یا مکالمات رایج روزانه هم ذهن به همین شکل عمل می کند و تمام حرف ها و اعمال شما را برای شما منطقی و خوب جلوه می دهد در حالی که همان اعمال را اگر از شخص دیگری سر بزند کاری ناپسند و بد جلوه می دهد.
حتما شما راننده هایی را در ایران دیده اید که از فرعی به جاده اصلی می آیند و با زرنگی راه می گیرند و به شما می گویند که حال کردی دست فرمان دایی را که چطور از طرف راه گرفتم و در فرعی بعدی که یک نفر دیگر می خواهد همان کار را با او انجام دهد سرش را از پنجره به بیرون می برد و فریاد می زند که هی یابو مگر کوری و نمیبینی که من دارم می آیم و حق تقدم با من است! ذهن او چنان کار خودش را منطقی و موجه جلوه می دهد که او حتی یک ثانیه هم فکر نمی کند که خود او هم همین عمل را انجام داده است و حق همیشه با او نیست. در امریکا به مردم آموزش داده می شود که معیار سنجش حق را به جای قضاوت ذهن خودشان بر قانون متمرکز کنند و مثلا اگر یک نفر در امریکا کاری را انجام دهد که از نظر قانون راهنمایی و رانندگی تخلف است حتی یک لحظه هم گمان نمی کند که کار درستی را انجام داده است و حق با اوست و حتی اگر آن کار را تکرار کند به خطا بودن عمل خود واقف است.
در نتیجه در امریکا هیچوقت نمی گویند که با فامیل معامله نکن چون معامله کردن یک روال قانونی دارد که بر طبق آن معامله بین دو طرف انجام می شود و فرقی هم نمی کند که برادر باشند یا غریبه و بنابراین روابط بین آنها را خراب نمی کند و یا به دعوا و نزاع نمی انجامد.
متاسفانه عدم آگاهی مهاجران ایرانی از این نکته های مهاجرتی باعث شده است که آنها همچنان به شیوه ایرانی خود در امریکا زندگی کنند و در نتیجه اگر شما به امریکا بیایید و با یک ایرانی صحبت کنید حتما به شما خواهد گفت که مبادا با یک ایرانی در امریکا معامله کنید. متاسفانه آموزش های کافی به مهاجران عزیز داده نشده است و بسیاری از آنها حتی پس از گذشت سی سال هنوز هم نتوانسته اند شیوه معامله به سبک امریکایی را فرا بگیرند و همچنان چانه می زنند و کلاه می گذارند و کلاه سرشان می رود و در معامله غش دارند و پرخاش می کنند و در نهایت در جهل مرکب خود مانده اند. دوستان مهاجر تازه وارد هم که از همه جا بی خبر هستند و معمولا چاره ای ندارند جز این که به پیش ایرانی های امریکا بروند پیش خود می گویند که پس در امریکا هم کلاهبرداری و داد و بیداد و خاله زنک بازی و تمام مسائلی که در ایران می دیدیم وجود دارد.
بنابراین عزیزان من, اگر قصد مهاجرت به امریکا را دارید حتما تمرین کنید که اگر معامله ای انجام می دهید, خشونت کلامی و ذهنی را از خودتان بزدایید, خودتان را توسط قانون و یا تعهدات بسته شده بسنجید و حتی برای قضاوت کردن خودتان را به جای طرف مقابل بگذارید و اجازه ندهید که خطای ذهن, دید منطقی شما را کور کند و در نهایت به پیمان ها و تعهدات خود وفادار باشید. اگر در پایان آن معامله و پیمان موفق و یا حتی ناموفق, شما روابط خوب و محترمانه با طرف مقابل خود داشتید بدانید که از این آزمون سرافراز بیرون آمده اید.
با آرزوی موفقیت برای شما