ارسالها: 322
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
24
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
آرش جان متن جالبی بود!
ولی این آمریکائی ها یه خورده بهتر از اجداد انگلیسیشون هستن....این نوشته شما منو یاد یه خاطره انداخت...من یکبار برای مسافرت کاری رفته بودم یه شهر دیگه و ناهارو با همکارا از جمله یه انگلیسی که بار اول بود همدیگرو میدیم رفتیم رستوران. این همکار انگلیسی موقع ناهار همبرگر سفارش داد و در کمال تعجب شروع کرد همبرگرشو با کارد و چنگال خوردن مثل عصا قورت دادها هم نشسته بود...بعد از ناهار این همکار انگلیسی لطف کرد یه جا به ما تو اطاقش داد که بشینم با لپ تاپم کار کنم...تو اطاقش فقط من و اون بودیم و در هم بسته بودو میزی هم که من نشسته بودم رو به دیوار بود...من سرم تو کار بود که یک دفعه یک صدای شیپورمانند و مهیب با افکت اکو (چون در هم بسته بود)از این آ قا بلند شد....شدت و فرنکاس صدا طوری بود که اصلا نمیشد شک کنی سهوا بوده....بعد از چند ثانیه پردازش سریع موضوع و خارج شدن از شوک.... در فکر این که چه زود خودمونی شده، با لبخندی بر لب برگشتم نگاهی بهش کردم...آقاهه همونطور که با عصای قورت داده مشغول کار خودش بود کاملا ما رو ایگنور کرد انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، ما هم با لبخند خشکیده به ادامه کار مشغول شدیم...و در این فکر بودم که نه به اون همبرگر خوردن با کارد چنگال نه به این گ.و.ز.ی.د.ن...این عمل اون روز دوباره دیگه باشدت کمتر از آقا سر زد تا ثا بت بشه که بار اول از دستش در نرفته بوده....
شماره کیس: 2009AS15xxx
تاریخ نامه قبولی: May 2008
کنسولگری: Mumbai
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: 15Aug 2009
تاریخ مصاحبه: May 2010
دریافت ویزا: 9June 2010
-------------------------------
ارسالها: 13
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
باز هم تشکر ومثل همیشه زیبا بود آقا حمید. یه سوال واقعا این آقا بسر سرش را بخیه کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ارسالها: 11
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
4
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارین میبینم که بحث شیرین رستوران و غذا همه رو به ذوق اورده و خاطرات شیرین غذا خوردن با این اجنبی های بی تربیت رو تعریف میکنن........
ولی من که جدا هوس کردم ازین سوپرمارکتای که پیام گفت خرید کنم و هی بیام خونه این غذاهای اماده رو بذارم تو فر !!!!!!!فکر کنم من در 6 ماه اول که برم امریکا 100 کیلو بشم!!!!!!!!!! مرسی آرش از تاپیک خوشمزه و بد صدا که ایجاد کردی
زندگی طاس خوب آوردن نیست.....طاس بد را خوب بازی کردن است
ارسالها: 12
موضوعها: 4
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
-2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام چه خاطره جالبی بود راستی یه سوال، چرا این قدر از ایرانیان اونجا بدتون میاد؟
ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
درود
خوشحالم که پسندیدید. در باورتان نمیگنجد که خودم هم با دیدن نخ مشکی روی پیشانی اش ؛ شوکه شده بودم. البته میدانید که هر گره ی بخیه ، نیاز به دو سوراخ در دولب پارگی پوست دارد و ایشان با رد کردن سوزن از یک لبه ی پوست پیشانی اش؛ ظاهرا ً چنان غش و ضعف ناشی از درد؛امانش را بریده بود که ادامه ی کار را پیگیری نکرده بود.
به یاد داستانی میافتم که شخصی هوس خالکوبی تصویر «شیر» ی را بر روی بازوی خود کرده بود و هربار با دردی که از نیشتر سوزن خالکوبی ، به جانش میافتاده بود؛ از خیر یک قسمت از بدن « شیر » میگذشت و در مثل گفته اند:
شیر بی یال و کوپال و اشکم
موفق باشید ارادتمند حمید از ایالت میزوری
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
استیو جان, من اصلا از ایرانیهای امریکا بدم نمیاد و بیشتر آنها انسانهای با استعدادی هستند و میتوانند آدمهای خوب و دوست داشتنی باشند. ولی از محیطی که برای خودشان درست کرده اند و در چارچوب آن قواعد من درآوردی خودشان زندگی میکنند متنفرم. یکی از بارزترین این صفت ها دورویی و تزویر و ریا و دروغگویی است. یک ایرانی که در محیط ایرانیهای امریکا زندگی میکند بر اساس قانون نانوشته ای که در بینشان وجود دارد مجاز است که مستقیم به چشمهای شما نگاه کند و دروغ بگوید. بر اساس آن قوانین اگر از شما بدش میاید باید به شما بگوید که شما را دوست دارد و قربان و صدقه شما برود. بر اساس آن قانون اگر دختر خانواده دوست پسر دارد مجبور است حتی اگر 40 سال دارد همه جا بگوید من باکره هستم! بر اساس آن قانون همه حق دارند در کار هم فضولی کنند و به زندگی شخصی دیگران سرک بکشند و پشت سر شما حرف بزنند. بر اساس آن قانون اصلا مهم نیست که شما چقدر پول داشته باشید یا موفق باشید بلکه این مهم است که شما طوری موفقیت و یا پول خود را به رخ دیگران بکشید که چشمشان از توی کاسه در بیاید. البته خیلی چیزهای دیگر هم هست که گفتنش تمامی ندارد. بهر حال من فکر میکنم که ایرانیهایی که در ایران زندگی میکنند به مراتب فرهنگشان بالاتر از ایرانیهایی است که سالیان دراز در جمع ایرانیان امریکا زندگی کرده اند.
ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
میشه در مورد رستورانهای ایرانی هم کمی توضیح بدید؟
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
خوب من فکر میکنم سوء تفاهم شده چون بحث غذا و تلنگ و خرافات با هم قاطی شد و فقط جای شقیقه این وسط خالیه!
یو اس لاور جان مرسی از کلمات انگلیسی که مینویسی و باز هم ادامه بده.
اچ وی ام جان, رستوران ایرانی در امریکا دقیقا همان رستوران ایرانی در ایران است با این فرق که خانمها روسری سرشون نیست و موقع سفارش غذا از تکیه کلام "آم" زیاد استفاده میکنند تا به نظر خارجی تر برسند. من چند بار در لس آنجلس به رستوران ایرانی رفتم و دلتنگیم برای ایران کاملا رفع شد چون خودم را در ناف تهران حس میکردم.
ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
البته این نمونه مثالهایی که ما میزنیم به این معنی نیست که ضرورتا ً همه ی آمریکایها ، اینگونه اند. همه جای دنیا هم خوب داره ، هم بد داره، هم باهوش داره، هم خنگ.
ولی یکی از مهم ترین چیزهایی که باعث پیشرفت انسانها میشود، عشق به کار و تحقیقات خود داشتن و با سمجی خاصی ، پیگیر خواست و آرزوی خود بودن است. برای همین هم باید شما عزیزان با ایمان به کارتان، آینده ی خود را رقم بزنید و رویاهای فکری خود را پیگیر باشید.
نکته ای که در مورد آمریکا نباید فراموش شود، وسعت این کشور است که با کانادا، روی هم یک قاره را تشکیل داده اند و اگر هم بعضی از ماها و یا حتی « تلویزیون» موردی را بازتاب میدهیم یعنی ، اتفاقی که در یک کشور پهناور دموکراتیک رخ داده و خبرنگاران داخلی، با آزادی تمام ، آنها را گزارش داده اند.
به این معنی که چه بسیار حوادث وخیمی که در کشور خودمان رخ میدهد و کس را خبر نه.
امــّّا چون غرض در پشت بسیار ی از اخبار است، تلویزیون داخلی مان، دائم حوادث داخلی آمریکا را با تفسیر خاص خود ، خبررسانی به روز شده دارد. خب انگار که دارم تند میرم و بقول دوستی « پـــا روی سیم خاردارها میگذارم »
همواره ارادتمند همگی شما .........
ارسالها: 322
موضوعها: 7
تاریخ عضویت: Oct 2008
رتبه:
18
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2009-11-06 ساعت 23:05
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-11-06 ساعت 23:05 توسط matrix.)
دیدم همه راجع به خشونت در ا.ی.ن.ج.ا قلم زدید منم گفتم یک خاطره تعریف کنم !!!
چند سال پیش در عنفوان جوانی که تازه گواهی نامه گرفته بودم توی خیابون اصلی با سرعت زیادی می رفتم که یهو یک آدم خشنی پیچید جلوم، منم خیلی محترمانه رفتم کنارش گفتم از فرعی میای یکم سرعتو کم کن اون آقای محترم هم بی ادبی کرد منم با یکی از انگشتان بهش ادای احترام کردم اون بیچاره هم قرمز شده بود و می خواست منو یجوری نگه داره هی با ماشین میومد سمت من، من که معمولا تو این شرا یط خویشتنداری می کنم بهش گفتم بزن بغل بیام لت و پارت کنم!!! اون بدبختم هی میزد بغل و من میرفتم سه بار زد بغل هر دفعه من رفتم تا اینکه گم و گور شد، خب طبیعیه که اگه وایمیستادم یا سر اون میشکست یا سر من!!! خلاصه معمولا شرایط بحرانی رو اینطوری تبدیل به شرایط غیر بحرانی میکنم. هر چند در و.ق.ا.ی.ع اخیر مورد لطف برادران مهرورز خشن! قرار گرفتم و نتونستم شرایط رو غیر بحرانی کنم!!!
نوید جان اون قسمت بوی ف.ل.ف.ل. رو خیلی خوب اومدی
Hope Never Die
شماره کیس: ***31
تاریخ دریافت نامه قبولی:may 2008
کنسولگری:abudhabi
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: july 2008
تاریخ کارنت شدن کیس:May 2009
تاریخ دریافت نامه دوم:31 may
تاریخ مصاحبه:14 july
دریافت ویزا: 30 september (روز آخر)
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
ولی من موقع رانندگی توی ایران, برای تنبیه کسانی که بد رانندگی میکردند روش خیلی خوبی داشتم و بسیار خونسرد بودم. چند بار پیش اومد که یه ماشین پشتم هی بوق و چراغ میزد که مثلا چراغ زرد رو رد کنم و یا اینکه چسبانده بود پشت ماشینم. من هم قشنگ صبر میکردم تا چراغ سبز بشه و بعد پیاده میشدم و با خونسردی کاپوت ماشین رو میزدم بالا که مثلا ماشین خرابه. یارو دیگه دیوونه میشد و کاری هم نمیتونست بکنه چون فکر میکرد ماشین خرابه! من هم توی دلم خیلی حال میکردم که طرف بخاطر رفتارش مجبور شد یه چراغ دیگه هم وایسته و یا اینکه کلی عقب بیفته.
ارسالها: 177
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
16
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
این حوادث اخیر در امریکا خیلی عجیب اتفاق افتاده !
حادثه پایگاه نظامی در تگزاس که فکر کنم خیلی به چهره ی مسلمون ها لطمه بزنه .
حادثه فلوریدا هم که هنوز جزییاتش بیرون نیومده .
به نظرتون این حادثه تگزاس میتونه روی مصاحبه و ویزا دادن ها تاثیر بگذاره ؟
شماره کیس:2010AS00007xxx
تاریخ دریافت نامه قبولی:یادم نیست!
کنسولگری:Abu Dhabi
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: JUNE-12- 2009
تاریخ کارنت شدن کیس: 2009 Sep
تاریخ مصاحبه: Feb 2010
تاریخ دریافت نامه دوم:دو هفته بعداز مصاحبه
تاریخ دریافت کلیرنس: 23 Sep -بیش از ۷ ماه!
تاریخ دریافت ویزا : ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۰