ارسالها: 461
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2010
رتبه:
36
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
*این داستاني است درمورد اولين ديدار " امت فاكس" ، نويسنده و فيلسوف معاصر
، از رستوران سلف سرويس ، هنگامي كه براي نخستين بار به آمريكا رفت.***
*وي كه تا آن زمان هرگز به چنين رستوراني نرفته بود در گوشه اي به انتظار
نشست با اين نيت كه از او پذيرايي شود. اما هرچه لحظات بيشتري سپري مي شد
ناشكيبايي او از اينكه مي ديد پيشخدمتها كوچكترين توجهي به اوندارند، شدت
گرفت. از همه بدتر اينكه مشاهده مي كردكساني كه پس از او وارد شده بودند در
مقابل بشقابهاي پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.***
*وي با ناراحتي به مردي كه بر سر ميز مجاور نشسته بود، نزديك شد و گفت: " من
حدود بيست دقيقه است كه در اينجا نشسته ام بدون آنكه كسي كوچكترين توجهي به من
نشان دهد. حالا مي بينم شما كه پنج دقيقه پيش وارد شديد با بشقابي پر از غذا
در مقابلتان اينجا نشسته ايد! موضوع چيست؟ مردم اين كشور چگونه پذيرايي مي
شوند؟***
*مرد با تعجب گفت: " ولي اينجا سلف سرويس است" سپس به قسمت انتهايي رستوران
جايي كه غذاها به مقدار فراوان چيده شده بود، اشاره كرد و ادامه داد به آنجا
برويد، يك سيني برداريد هر چه مي خواهيد انتخاب كنيد، پول آنرا بپردازيد، بعد
اينجا بنشينيد و آنرا ميل كنيد! "***
*امت فاكس كه قدري احساس حماقت مي كرد، دستورات مرد را پي گرفت اما وقتي غذا
را روي ميز گذاشت ناگهان به ذهنش رسيد كه زندگي هم در حكم سلف سرويس است. همه
نوع رخدادها، فرصتها، موقعيتها، شاديها، سرورها و غم ها در برابر ما قرار
دارد. در حالي كه اغلب ما بي حركت به صندلي خود چسبيده ايم و آنچنان محو اين
هستيم كه ديگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتي شده ايم از اينكه چرا او
سهم بيشتري دارد كه هرگز به ذهنمان نمي رسد خيلي ساده از جاي خود برخيزيم و
ببينيم چه چيزهايي فراهم است، سپس آنچه مي خواهيم برگزينيم**.*
**
وقتي زندگي چيز زيادي به شما نمي دهد به دليل آنست كه
شما هم چيز زيادي از او نخواسته ايد.
کنسولگری:انکارا
تاریخ مصاحبه: 2012/02/02
نتیجه مصاحبه: برگ آبی
تاریخ دریافت کلیرنس: 2012/5/15
ارسالها: 109
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2011
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دوستان سلام
کسی میدونه سال91چه سالی هستش؟
2012AS17000
یکضرب آنکارا
اقامت : واشنگتن دی سی
ارسالها: 120
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
2
تشکر: 1
0 تشکر در 0 ارسال
باید سال نهنگ باشه البته به تقویم چینیها سال اژدها.
I have a dream
حالا!!!
ارسالها: 309
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
14
تشکر: 0
59 تشکر در 2 ارسال
حتما تا اخر بخوانيد خيلي جالبه : گذر از تونل زمان
خلاصه ماجرا از اين قرار است كهپیش از جنگ جهاني دوّم و در طول آن، نیروی دریایی آمریکا دست به آزمایشهايي برای نامرئی کردن کشتیها و هواپیماها زد (در سال 2010 نيز ارتش بريتانيا به آزمايش مشابهي دست زد كه مستند آن از صداي امريكا پخش شد). این نامرئی کردن بايد به گونهای باشد که رادارها دیگر قادر به ردیابی این وسایل نبوده و حتّي با چشم غيرمسلّح هم نتوان آنها را ديد. به این منظور کل جرم وسیله مورد نظر باید به طور كامل وارد بعد دیگری از زمان-فضا می شود تا جرم آن قابل ردیابی و بمباران شدن نباشد. در نتيجه زير نظر بزرگترین فیزیکدانان قرن از جمله «نیکلاس تسلا» و «جان ون نیومن» این پروژه در مساحتی بیش از ۵۰ هکتار در کنار بندر فیلادلفیا شروع به کار کرد.
تصوير بالا در حال نشان دادن نيكلاس تسلا در ميان امواج الكتريسيته است. به گفته بسياري از اطرافيان وي، زندگی نيكلاس پر از رمز و راز بوده و نحوه اعلام مرگش توسط دولت آمریکا نيز بسیار شک برانگیز است.با اين كه مرگ او در سال ۱۹۵۷ اعلام شد، ولي جسدش هيچگاه به کسي نشان داده نشد (حتّي به بستگان درجه يك او). اين مسئله با توجّه به اين كه نيكلاس تسلا هرگز در هيچ جنگي از نزديك حضور نداشته و بيشتر در محيطهاي آزمايشگاهي به سر ميبرده بسيار شكبرانگيز استچرا بايد جسد يك دانشمند را حتّي به خانوادهاش نيز تحويل ندهند، مگر آن كه اتّفاقي عجيب براي او افتاده باشد؟قضيه هنگامي جالبتر ميگردد كه برخي شاهدان عینی و شماري از همكاران سابق وي ادّعا كردهاند كه او را در سال ۲۰۰۱ نیز زنده دیدهاند، در حالی که همچنان دست به آزمایشهاي بسيار خطرناك، غیرقابل بخشش و قربانی کردن انسانها میزند.
در پروژه فيلادلفيا جان فوون نیومن، همکار تسلا که مسئول پروژه فیلادلفیا و سپس مونتاک بود، به همراه بیش از۴۰۰ دانشمند روی این پروژه کار میکردند که آلبرت انیشتين نیز در میان آنها بود.در آزمایشهاي اولیه با کمک دستگاههای بسیار عجیبی که تسلا ساخته بود تیم پژوهشی قادر بود وسایل کوچکی مثل میز و صندلی را ناپدید کند، در واقع به بُعدی ناشناخته وارد كرده و سپس آنها را بازگرداند.این آزمایشها پیش از آغاز جنگ جهانی دوم آغاز شده بود. طبق برخي از مدارك، شمار زيادي از یهودیان مخارج این پروژه عظیم را میپرداختند!پس از آزمایشهاي اولیه که زير نظر نیروی دریایی آمریکا صورت می گرفت، تصمیم بر آن شد که تعدادی حیوان از جمله گوسفند و بز را در داخل یک کشتی قرار دهند و آن را به بُعد دیگری بفرستند. این حیوانات داخل قفسهای فلزی و در عرشه کشتی بودند. کشتی برای چند دقیقه کاملاً ناپدید شد، ولی پس از بازگشت شماري از حیوانات گم شده بودند و بقیه هم آثار سوختگی روی بدنشان دیده می شد. تا آنجا كه مدارك نشان ميدهند، قرار بر آن شد که تا کامل شدن پروژه هیچ انسانی مورد آزمايش قرار نگیردولي عطش انسان براي دانستن سيري ناپذير استدر نتيجه در ۱۲ اوت ۱۹۴۳ کشتی USS Eldridge با تمام خدمهاش مورد آزمايش قرار گرفت.هيچ كدام از ملوانان خبر نداشتند که چه اتفاقی قرار است بیفتد. پس از حركت كشتي به آبهاي آزاد، دستگاهها شروع به کار کردند. کشتی با کلیه افراد درونش از جلوي چشم دانشمندان ناپدید شد... تا چهار ساعت بعد که دوباره در بندر فیلادلفیا ظاهر گشت. طبق گفته شاهدان ماجرا، یک هاله سبز فسفری در هنگام ناپديد شدن تمام کشتی را احاطه کرده بود.
پس از ظاهر شدن دوباره كشتي، افراد درون آن در وضع فجيعي بودند. خدمه کشتی در آتش می سوختند ..تعدادی دیوانه شده بودند..تعدادی دچار حمله قلبی بودند…تعدادی در بدنه و دیوارهای کشتی ذوب شده بودند و زنده جان می دادند. بقیه خدمه مرده بودند. گزارشهاي افشا شده نیروی دریایی حکایت از این دارد که چند ملوانی که زنده مانده بودند در عرض چند هفته در جلوی چشم حاضران ناپدید شدند (احتمالاً یا بخار شدند یا به بُعد دیگری انتقال یافتند).. سوال این بود که در این چهار ساعت کشتی به کجا رفته بود؟دو بازماندهای که در این کشتی حضور داشتند ادعا می کنند که در این چهار ساعت کشتی در یک تونل زمانی ۴۰ ساله وارد شده بود. به بيان ديگر از سال ۱۹۴۳ به سال ۱۹۸۳ و دقیقاً در زمان آزمایش مشابهی به نام «پروژه مونتاک» وارد شده بود. آخر چرا و چگونه؟قضیه از این قرار است که ۴۰ سال پس از آزمایش فیلادلفیا همان دانشمندانی که نامشان ذکر شد، دست به آزمایش مشابه دیگری در مکانی نزدیک فیلادلفیا زدند. نام این پروژه در پرونده های نیروی دریایی «پروژه مونتاک» است. کشتی ای که در سال ۱۹۴۳ ناپدید شده بود در تونل زمان به سال ۱۹۸۳ و در زمان انجام پروژه مونتاک جهش کرده بود.در این میان دو نفر از خدمه كشتي به نامهای «دانکن» و «بیلک» به دلايلي از کشتی بیرون پریدند و در سال ۱۹۸۳ باقی ماندند در حالی که خود کشتی و سایر خدمه به سال ۱۹۴۳ بازگشت و تمام افراد آن جان باختند.این دو بازمانده كشتي ناپديد شده، عضو نیروی دریایی نبودند بلکه دو پژوهشگر و دانشمند فیزیکدان و از دوستان «جان فون نیومن» و «نیکلاس تسلا» به شمار ميرفتند که به هر دلیلی آن روز در عرشه کشتی Eldridge حضور داشتند و در زمان مناسب به ۴۰ سال در آینده سفر کردند.طبق گفتههاي «دانکن» و «بیلک»، «جان فون نیومن» كه اثري از آنها در كشتي ظاهر شده مشاهده نكرد، دو قایق نجات را از پیش برای گرفتن آنها از آب در سال 1983 و در همان مكان آماده کرده بود!!!!به گفته بيلك: «وقتی آنها ما را از آب گرفتند و پیش فون نیومن بردند او پیر شده بود و به ما گفت که چهل سال است منتظر رسیدن ما است!!». پس طبق اين گزارشهاي افشا شده، این سفر ۴۰ ساله در زمان با موفقیت انجام شده است.به گفته «دانکن» و «بیلک» یک نفر سوم نيز همراه آنها بوده است، ولی به سبب اشتباهی که در ساعت زمانی بدن او روي داد، او پس از ورود به سال ۱۹۸۳ در هر ساعت به اندازه یک سال پیر می شد و ظرف چند روز مُرد.«دانکن» و «بیلک» هم اکنون در سال 2010 در نیویورک زندگی می کنند و چندين مصاحبه خصوصی بدون ذکر نام نيز انجام دادهاند. به گفته آنها پس از ایشان، این اولين و آخرين باری نبود که سفر در زمان صورت گرفت. «دانکن» با دادن مشخصات و مدارک بسیاری بيان ميكند که برای سفر در زمان تنها به سه وسیله نیاز است و پس از گشوده شدن تونل زمان و رفتن به بُعد به گفته او «بيزمان» ميتوان به هر زماني سفر كرد.در اظهاراتي ديگر از دانكن كه براي ما كه چيز زيادي در اين باره نميدانيم بيشتر جنبه علمي- تخيّلي دارند، پس از موفقيت او در انجام سفر در زمان، دولت ايالات متّحده امريكا او را در يك پروژه بسيار محرمانه ديگر نيز شركت داد.به گفته دانكن، او و يك تيم مجرّب 20 نفره از راه تونل زمان به آينده و سال 6535 ميلادي فرستاده شدند. به گفته آنها، در آن زمان و در آنجايي كه آنها بر روي همين زمين (البته در زماني ديگر) حضور داشتند، اثري از انسان نبود. در عوض آنها از يك ميدان عظيم كه يك مجسّمه طلايي غولپيكر از اسب در آن قرار داشت،بازديد كردند (شايد آن مجسّمه ساخت انسانها بوده باشد).البته گويا اين آزمايش چند بار ديگر و با گروههاي ديگري نيز انجام شد كه هر بار همان نتيجه را داشت: اثري از انسان در سال 6535 بر روي زمين نبود!!!
To Wounds From One[font=Arial][/font]
ارسالها: 309
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
14
تشکر: 0
59 تشکر در 2 ارسال
2012-04-11 ساعت 13:37
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-04-11 ساعت 15:45 توسط kamranjon.)
تست جالب 30 ثانيه ای
این مطلب را تا آخر بخوان و تو این 30 ثانیه که تست رو انجام میدی به اتفاقی
که می افته کمی فکر کن لطفا به سوالات زیر به سرعت پاسخ ده : نتیجه چیست؟
اگر واقعا میخوای درست کار کنه :
1- پرسشها رو خیلی سریع جواب بده
2- گزینه آخر هم خیلی سریع و بدون فاصله زمانی انتخاب کن
2+2
4+4
8+8
16+16
حالا :
خیلی سریع عددی بین 12 تا 5 انتخاب کنید. انتخاب کردید؟
حالا برید پایین
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
0
عدد انتخابی شما 7 بود؟
باید 95% عدد 7 باشه نه اینکه آخر رو یه لحظه دیده باشی
اگر میخوای بده یکی از اطرافیانت این رو تست کنه خودت ببین
این آزمایش توسط یکی از محققان برجسته در زمینه مطالعات ذهنی در امریکا، پرفسور "مک کین" انجام شد
در این آزمایش با طرح 4 سوال اول ذهن شما شرطی شده و در هنگام انتخاب عددی بین 12 تا 5 ابتدا ذهن
این دو عدد راجمع می کند یعنی 17 ولی 17 بین دو عدد12 تا 5 نیست.
ذهن اتوماتیک به عدد 7 می رسد که از 5 هم بزرگتر است.
این آزمایش انقلاب بزرگی در آزمایشات رفتاری ذهن نسبت به آموخته های ما از دوران کودکی و اجتماع و آن
چیزی که شبانه روز از طریق رسانه ها به ما میرسد ایجاد کرده است.
طبق نتیجه تحقیقات مردم وقتی ذهنشان شرطی شد از انتخاب یا تفکر در جهت دیگر می ترسند
و در دراز مدت استقلال فکری هر کس مسائل پیرامونش می شود نه تفکرات واقعی خودش.
به گفته دانشمندان: بیشتر فکر کنید و از بیان نتایجی که می رسید نترسید!
To Wounds From One[font=Arial][/font]
ارسالها: 4
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2012
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام
لطفا یکی به من جواب بده میشه تو لاتاری شرکت کنی بعد اگه برنده شدی امتیازش رو بفروشی
ارسالها: 58
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
3
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2012-04-11 ساعت 15:00)mnazari41 نوشته: سلام
لطفا یکی به من جواب بده میشه تو لاتاری شرکت کنی بعد اگه برنده شدی امتیازش رو بفروشی
نگفتی اینو غضنفر پرسیده یا یکی دیگه !؟...................
شماره کیس: *****ANK20058
کنسولگری: آنکارا
نوع ویزا: خانوادگی F3
تاریخ مصاحبه: January 2012
تاریخ دریافت کلیرنس: March 2012
تاریخ دریافت ویزا:
تاریخ ورود به امریکا:
تعداد افراد: 3
در سرزمینی که سایه آدمهای کوچک، بزرگ شد در آن سرزمین آفتاب در حال غروب است !!!
ارسالها: 309
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
14
تشکر: 0
59 تشکر در 2 ارسال
To Wounds From One[font=Arial][/font]
ارسالها: 309
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
14
تشکر: 0
59 تشکر در 2 ارسال
داستان مداد
پسرك از پدر بزرگش پرسيد :
- پدر بزرگ درباره چه مي نويسي؟
پدربزرگ پاسخ داد :
درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه مي نويسم، مدادي است كه با آن مي نويسم. مي خواهم وقتي بزرگ شدي، تو هم مثل اين مداد بشوي !
پسرك با تعجب به مداد نگاه كرد و چيز خاصي در آن نديد :
- اما اين هم مثل بقيه مداد هايي است كه ديده ام !
پدر بزرگ گفت : بستگي داره چطور به آن نگاه كني، در اين مداد پنج صفت هست كه اگر به دستشان بياوري، براي تمام عمرت با دنيا به آرامش مي رسي :
صفت اول : مي تواني كارهاي بزرگ كني، اما هرگز نبايد فراموش كني كه دستي وجود دارد كه هر حركت تو را هدايت مي كند. اسم اين دست خداست، او هميشه بايد تو را در مسير اراده اش حركت دهد.
صفت دوم : بايد گاهي از آنچه مي نويسي دست بكشي و از مداد تراش استفاده كني. اين باعث مي شود مداد كمي رنج بكشد اما آخر كار، نوكش تيزتر مي شود ( و اثري كه از خود به جا مي گذارد ظريف تر و باريك تر) پس بدان كه بايد رنج هايي را تحمل كني، چرا كه اين رنج باعث مي شود انسان بهتري شوي.
صفت سوم : مداد هميشه اجازه مي دهد براي پاك كردن يك اشتباه، از پاك كن استفاده كنيم. بدان كه تصحيح يك كار خطا، كار بدي نيست، در واقع براي اينكه خودت را در مسير درست نگهداري، مهم است.
صفت چهارم : چوب يا شكل خارجي مداد مهم نيست، زغالي اهميت دارد كه داخل چوب است. پس هميشه مراقب باش درونت چه خبر است.
و سر انجام پنجمين صفت مداد : هميشه اثري از خود به جا مي گذارد. پس بدان هر كار در زندگي ات مي كني، ردي از تو به جا مي گذارد و سعي كن نسبت به هر كاري كه مي كني، هشيارباشي وبداني چه مي كني .
To Wounds From One[font=Arial][/font]
ارسالها: 309
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
14
تشکر: 0
59 تشکر در 2 ارسال
يكي از اين فروشگاه بزرگا , اسم نميبرم تبليغ نشه براش !
يه پيرمرد با نوه اش اومده بود خريد، پسره هي زِر زٍر مي كرد. پيرمرد مي گفت: آروم باش فرهاد، آروم باش عزيزم!
جلوي قفسه ي خوراكي ها، پسره خودشو زد زمين و داد و بيداد ..
پير مرده گفت: آروم فرهاد جان، ديگه چيزي نمونده خريد تموم بشه.
دَم صندوق پسره چرخ دستي رو كشيد چنتا از جنسا افتاد رو زمين، پيرمرده باز گفت: فرهاد آروم! تموم شد، ديگه داريم ميريم بيرون!
من كف بُر شده بودم.
بيرون رفتم بهش گفتم آقا شما خيلي كارت درسته اين همه اذيتت كرد فقط بهش گفتي فرهاد آروم باش!
پيرمرده با اين قيافه :| منو نگاه كرد و گفت:
عزيزم، فرهاد اسم مَنه! اون تُخم سگ اسمش سيامكه !!
خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های 4 ساله کار میکرد میخواست چکمه های
یه بچه ای رو پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمیرفت بعد از کلی فشار...و خم و راست شدن،
بچه رو بغل ميكنه و ميذاره روی میز، بعد روی زمین بلاخره باهزار جابجایی و فشار چکمه ها
رو پای بچه میکنه و یه نفس راحت میکشه که ...
هنوز آخیش گفتن تموم نشده که بچه ميگه این چکمه ها لنگه به لنگه است .
خانم ناچار با هزار بار فشار و اینور و اونور شدن و مواظب باشه که بچه نیفته هرچه تونست کشید
تا بلاخره بوتهای تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآورد .
گفت ای بابا و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه کرد که لنگه به لنگه نباشه
ولی با چه زحمتی که بوت ها به پای بچه نمیرفتن و با فشار زیاد بلاخره موفق شد که بوت ها رو پای این کوچولو بکنه
که بچه ميگه این بوتها مال من نیست.
خانم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبانگیرش شده. با خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت آخه چی بهت بگم. دوباره با زحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در آورد.
وقتی تمام شد پرسید خب حالا بوت های تو کدومه؟ بچه گفت همین ها بوت های برادرمه ولی مامانم گفت اشکالی نداره میتونم پام کنم....
مربی که دیگه خون خونشو میخورد سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و دوباره این بوتهایی رو که به پای این بچه نمیرفت به پای اون کرد یک آه طولانی کشید وبعد گفت
خب حالا دستکشهات کجان؟
توی جیبت که نیستن. بچه گفت توی بوتهام بودن دیگه
To Wounds From One[font=Arial][/font]
ارسالها: 309
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
14
تشکر: 0
59 تشکر در 2 ارسال
134 سال پیش تلفن این گونه اختراع شد
گراهام بل در سال 1878 در نامه ای با والدینش این گونه درباره اختراعش یعنی تلفن توضیح می دهد.
To Wounds From One[font=Arial][/font]
ارسالها: 309
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2008
رتبه:
14
تشکر: 0
59 تشکر در 2 ارسال
انتقاد هم مانند باران ، باید آنقدر نرم باشد، تا بدون خراب کردن ریشه های آن فرد موجب رشد او شود....
به قـــولِ بابام
ديکتـاتـور اون بچّه ي دو ساله ست که بيست نـفر مجبورند به خاطــر اون کـارتون نگاه کنند
به قـــولِ داییم،
اگه خر اعتماد به نفس بعضی ها رو داشت الان سلطان جنگل بود...
به قـــولِ لامارتین شاعر فرانسوی ،
تو را دوست دارم بدون آنکه علتش را بدانم.محبتی که علت داشته باشد یا احترام است یا ریا . . .
به قـــولِ مارتین لوتر کینگ،
گرفتن آزادی از مردمی که نمیخواهند برده بمانند,سخت است اما دادن آزادی به مردمی که میخواهند برده بمانند سخت تر است...!
به قـــولِ مایکل اسکوفیلد
همیشه اون تغییری باش که میخوای توی دنیا ببینی.
به قـــولِ خسرو گلسرخی:
بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند؛ تا آیندگان ندانند بیعرضگانِ این برهه از تاریخ ما بوده ایم...!
به قـــولِ زنده یادحسین پناهی
تازه میفهمم بازی های کودکی حکمت داشت
زوووووووو.....
تمرین روزهای نفس گیرزندگی بود
به قـــولِ چارلی چاپلین
آموختهام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید
پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم میتوانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
به قـــولِ چارلی چاپلین
شاید بتوانی کسی را که خواب است بیدار کنی اما کسی که خود را به خواب زده هرگز...!
به قـــولِ حسین پناهي
قطعا روزی صدایم را خواهی شنید... روزی که نه صدا اهمیت دارد نه روز..
به قـــول ارنستو چه گوارا
دستم بوی گل میداد
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند...
اما هیچ کس فکر نکرد که شاید
...
یک گل کاشته باشم
...!
به قـــولِ حسین پناهی
این آینده ,کدام بود که بهترین روزهای عمر را حرامِ دیدارش کردم؟
به قـــولِ والت ویتمن
زندگی به من آموخت؛
بودن با كسانی كه دوستشان دارم، از همه چیز با ارزش تر است.
به قـــولِ ژان پل سارتر
از همه اندوهگین تر شخصی است كه از همه بیشتر می خندد!
به قـــولِ مارک تواین
آنجا كه آزادي نيست،
اگر رای دادن چیزی را تغییر می داد،
اجازه نمی دادند که رای بدهید!
به قـــولِ برتراند راسل
مشکل دنیا این است، که احمق ها کاملاً به خود یقین دارند،
در حالیکه دانایان، سرشار از شک و تردیدند
To Wounds From One[font=Arial][/font]
ارسالها: 127
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Mar 2012
رتبه:
16
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
عبارت zerg rush را در گوگل سرچ کنید ببینید چی میشه.