کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
مطالب جالب و .........
با سپاس از دوستی که این ایمیل را برای من فرستاد:
[font=Tahoma]
در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم
شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...
با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.
رخشان بنی اعتماد

یک روز یه ترکه...

اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان... ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس... ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.

یه روز یه رشتیه...

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.

یه روز یه لره...

اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛
ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد.

یه روز یه قزوینی یه...

به نام علامه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد.


یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و رشتی و لر و اصفهانی

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!! و اینجوری شادیم.
این از فرهنگ ایرانی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند.
پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه
آنقدر اين متن را بخوانيم تا عادتهاي قجري در خنديدن به
هموطن( آنكه در ديده ما جا دارد ) در ما بميرد
و با هم يكي باشيم
مثل هميشه،
مثل زمانهاي سختي و مثل زمانهاي جشن و افتخار
[/font]
[font=Tahoma]باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست . [/font][font=Tahoma] کوروش کبیر[/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: ParsTrader ، sahel-2012 ، OverLord ، ابی22 ، farzad-it ، comrun ، maaref ، saied-k ، jahan_roone ، soniarazmi ، idn ، hassan1358arab
این مطلب را اینجا مینویسم چون ظاهرا اضافه کردن نوشته جدید در سایت (برای بعضی ها مثل من فیلتر شده) مدیران زحمت بکشند و این پست را جابجاش کنند... گرچه این هم یک مطلب جالبی است که شاید خیلی ها نمیدونند...
ما در ایران در زمان کودکی واکسن ب س ژ زده ایم چون ایران کشور پرخطری از نظر بیماری سل بحساب میاید. ولی در آمریکا این واکسن معمول نیست و به بچه ها در زمان تولد نمیزنند... و در عوض در موقع ضرورت مثل استحدام، ثبت نام بچه ها در مدارس و.... برای آنها تست سل (توبرکولین) انجام میدهند... (حتی در سفارت موقع ارائه مدارک پزشکی برای بچه ها این تست را میزنند!!!) اینرا یادتان باشه این تست برای ما مثبت میشه.. چون پادتن این بیماری در بدن ما است... و بعدش میباید از قفسه سینه عکس برداری کنیم... تا معلوم شود که سل نداریم.... بهتر است در همان ابتدا موضوع را یاد آوری کنید تا این تست زیر پوستی را برایتان انجام ندهند و یک راست بروید برای ایکس ری.... یک دکتر به من گفت بهتر است شماها که این واکسن را زده اید، تست توبرکولین را کمتر بزنید چون احتمال فعال شدن این ویروس است... غیر از این، مجبور نمیشوید 48 ساعت صبر کنید و کلی کارهاتون عقب بیافته تا جواب مثبت تست را بگیرید...
One day your life will flash before your eyes, make sure it's worth watching.
پاسخ
تشکر کنندگان: shahrzad_a ، ابی22 ، farzad-it ، maaref ، jahan_roone ، khabaloo ، ســـــعید
سلام .
با تشکر از دوست عزيزي که اين ايميل را براي من فرستاد.
ميدونيد با سه هزار ميليار تومان چي کار ميشه کرد؟؟

- می‌توان ۳۰ هزار واحد آپارتمان ۵۰ متری خریداری کرد.

میانگین قیمت هر متر در تهران دو میلیون تومان است.

- می‌توان در یک دوره به ۶۷ میلیون نفر از شهروندان ایران یارانه داد.

- می‌توان ۶۷ میلیون فقره به افراد تحت پوشش کمیته امداد پرداخت کرد.
حقوق ماهانه‌ی هر نحت پوشش ۴۵ هزار تومان است.

- می‌توان ۳۵۳ هزار پراید خریداری کرد.
قیمت هر پراید حدود هشت ‌میلیون و ۵۰۰هزار تومان است.

- می‌توان ۴۲۸ هزار و ۵۷۱ وام خودرو پرداخت کرد.
بانک‌ها اغلب وام هفت‌میلیون تومانی برای خرید خودرو می‌دهند.

- می‌توان ۶۰۰ هزار شغل خانگی ایجاد کرد.
برای اشتغال خانگی پنج‌میلیون تومان وام داده شود

- می‌‌توان ۱۰۰ هزار شغل پایدار ایجاد کرد.
برای ایجاد هر شغل پایدار ۳۰‌میلیون تومان باید هزینه کرد.

- می‌توان به ۹ میلیون و ۸۲ هزار و ۶۵۲ کارگر حقوق پرداخت کرد.
حداقل حقوق کارگران برای سال ۹۰ چیزی نزدیک ۳۳۰هزار و ۴۰۰تومان است

- می‌توان شش‌بار صنعت نساجی را نوسازی کرد.
برای نوسازی صنعت نساجی به ۵۰۰‌میلیون دلار نیاز است.

- می‌توان ۱۲میلیون دانش‌آموز را تحت پوشش قرار داد
سرانه هر دانش‌آموز با محاسبه انرژی ۲۵۰هزار تومان محاسبه شده است

- می‌توان دو سال، شهروندان ایرانی را درمان رایگان کرد.
سرانه درمان برای ایران پنج‌درصد حداقل حقوق کارگران است.

- می‌توان ۲۷میلیون و پانصد هزار بشکه نفت خریداری کرد.(درآمد ۱۴روز فروش نفت ایران)
قیمت هر بشکه نفت صادراتی ایران ۱۰۹ دلار است.

- می‌توان برای ۲۴سال به صادر‌کنندگان جایزه پرداخت کرد.
بدهی دولت برای جوایز صادراتیاز سال ۸۶ تا اکنون به رقم ۴۵۰میلیارد تومان شده است.

- می‌توان ۶۰۰هزار زندانی آزاد کرد.
آن دسته از زندانی‎هایی که تعهدی کمتر از پنج‌میلیون تومان دارند.

- می‌توان ۷۵هزار کلاس درس تحویل آموزش و پرورش داد.
با ۴۰میلیون تومان می‌توان بین ۲۰ تا ۳۰ کلاس درس برای دانش‌آموزان ساخت.

- می‌توان پنج‌میلیون و ۲۰۰هزار سکه خریداری کرد.
در حال حاضر هر سکه حدود ۶۰۰ هزار تومان رسیده است.

- می‌توان ۶۰۰ میلیون پرس غذا خریداری کرد.
قیمت میانگین هر پرس غذا پنج‌هزار تومان است

- از همه جالب تر اينکه 6000 نفر ميتونند از طريق سرمايه گذاري وارد آمريکا بشند.
ميزان سرمايه براي هر نفر 500 ميليون تومان.

واويلاااااااااااااااااااااااااااا
درد من تنهایی نیست،بلکه مرگ ملتی است که گدایی راقناعت، بی عرضگی راصبر،وباتبسمی برلب این حماقت راحکمت خداوندمی نامد.
گاندی
پاسخ
تشکر کنندگان: ابی22 ، Blaze ، maaref ، jahan_roone ، Iman-gta
Smile
(2010-09-05 ساعت 20:38)OMID_R نوشته:  شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم

شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...
شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم

شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که
خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.

شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده

شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...

شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه

شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم

شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی

شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشي مي كشيديم. بعد تند برگ ميزديم ميشد انيميشن

شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود

شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن

شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم

شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه

شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم

شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل

شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم

شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!

شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!!

شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم

شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر...!!

شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن

شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی..... (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)

شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران

شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد

شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه

شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم

شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود

شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !

شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم

شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی

شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد

شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم

شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند

شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد

شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم

شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده

شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه

شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو

شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی کشیدند.
تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!
آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان

شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت:
آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم

شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت: بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم

شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)

شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه

شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...

شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه
شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرك خسته ميشه... بالهاشو زود ميبنده... روي گلها ميشينه... شعر ميخونه، ميخنده

شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررتررررررررررررر صدا میداد

شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم

شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه

شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است... قیییییییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر، کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم، صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش کن!!!!

سلام چقدر قشنگ نوشتین.دوماهه که دارم اب غربت میخورم چرا شما این مطالبو دراین سایت نوشتین مگه شما هم مهاجرینیا قصد مهاجرت دارین ؟
پاسخ
تشکر کنندگان: ahmadzareii ، maaref ، cmbt ، jahan_roone ، Iman-gta ، ben10
اسکناس یک میلیارد تومانی


باید بدانید که برای داشتن چنین اسکناسی که تعداد محدودی از آن به چاپ رسیده و هرگز به دست افراد عادی قرار نگرفته، مبلغی معادل یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان باید بپردازید.


[عکس: 176270_893.jpg]

این اسکناس در سال ۱۹۳۴ برای نقل و انتقلات خاص مورد استفاده قرار گرفت و به عنوان پشتوانه ای برای طلا شد.

این اسکناس های موجود که تعداد آن بسیار کم است در موزه ها نگه داری می شود و حتی کلکسیون داران هم از داشتن آن محروم هستند


To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: nicole.gemini ، jahan_roone ، كاميلا ، majorsoly
مجسمه آزادي از داخل



[عکس: p14639_1]

Statue of Liberty or the Statue of Liberty is the great monument. The psychological value is called the Statue of Liberty in the English language was originally called Liberty Enlightening the World, located at Liberty Island, New York, New York harbor. USA This is a gift given to French citizens. On American Independence Day anniversary celebrations of 100 years as of 4 July 2419, delivering an official with President Grover Cleveland on 28 October 2429. Statue of Liberty. Bronze is a metal sculpture. The Statue of blanket coat. Right hand holds the torch. The left hand holds the inscription of the U.S. Declaration of Independence. The text is inscribed "JULY IV MDCCLXXVI" or the date of 4 July 2319 ​​(AD 1776) chain, one with a broken foot. Their liberation from slavery seven-pointed crown, the symbol of the seven seas. Or all seven continents. A total of 162 step spiral staircase inside that's based on the concept of Ardmore Hotel de la Baie in the history of the French to commemorate the relationship of the United States and France during the American Revolution. Designed by Frederick Reich in Tokyo's bar master of fine structure of steel designed by the Urban Channel V at the Chalet - Le - Duke and Gustave Eiffel, who designed the Eiffel Tower in Paris. the base of the monument. Created by the United States. I write a poem of Sun American poet Emma Lazarus, which has welcomed immigrants living in America. why the French gave the Statue of Liberty to the United States, because they appreciate the brave Americans who are brave. To rise up against Britain. The Declaration of Independence. Success of the United Kingdom. Independence is a national campaign to raise donations to the French people from all over the country in transit from France. To the U.S.. Because of the large monument. Can be separated and assembled in America. มีชิ้นส่วนรวมทั้งหมด 350 ชิ้น และนำมาประกอบขึ้นใหม่โดยใช้ระยะเวลาประมาณ 4 เดือน แต่ส่วนฐาน พบว่ามีการสร้างเสร็จ ในวันที่ 22 เมษายน พ.ศ. 2429 โดยหมุดตัวสุดท้ายถูกประกอบเสร็จ ในวันที่ 28 ตุลาคม 2429 BC. of a 2527 UNESCO. Announced that the Statue of Liberty. Heritage of the world. At present, tourists to visit not less than 800,000 people by then. The public can view on the crown of the Statue of the head. But after the terrorist attacks on September 11th 2544 the monument was closed, the last is open to tourists. Can travel to the island. To admire the beauty of the monument from the bottom up. But the monument is closed. The museum at the base of the monument. For reasons of safety information from Wikipedia. The free encyclopedia

[عکس: p14639_2]

[عکس: p14639_3]

[عکس: p14639_4]

[عکس: p14639_5]

[عکس: p14639_6]

[عکس: p14639_7]

[عکس: p14639_8]
To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: saied-k ، nicole.gemini ، jahan_roone ، kopol
[quote='concho' pid='142618' dateline='1318007361']
Smile[quote='OMID_R' pid='73554' dateline='1283702917']
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم

شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...
شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو



نتونستم فقط دکمه تشکر را فشار دهم.واقعاً ممنون.رفتم تو خاطرات قدیم.فکر نمیکنم جوانهای امروزی مثل ما اینهمه خاطرهٔ مشترک داشته باشند.باز هم ممنون.لذت بردم.
***2012AS16
تاریخ دریافت ویزا:29 March
تاریخ ورود به آمریکا :June 1
تاریخ دریافت گرین کارت : 20 June,Big Grin
تعداد افراد با این کیس:3
پاسخ
تشکر کنندگان: jahan_roone ، idn
ساخت بزرگترین برج معکوس جهان در عمق 300 متری زمین



مهندسان معماری، یک برج معکوس 65 طبقه را در عمق 300 متری زیر زمین طراحی کرده اندایده طراحی برج معکوس در مرکز شهر مکزیکو پایتخت مکزیک برای مقابله با قوانین ساخت برج هاست. براساس قوانین پایتخت، حداکثر طبقات برج ها می بایست هشت طبقه باشد وتخریب ساختمان های قدیمی نیز ممنوع می باشد.10 طبقه از این برج معکوس برای واحدهای مسکونی، تجاری و موزه و 35 طبقه هم برای واحدهای اداری اختصاص خواهد یافت.مهندس "استیبان سواریز" طراح برج معکوس گفته است که این برج شامل یک مرکز فرهنگی نیز خواهد بود.وی اضافه کرد: سطح این هرم وارونه، از شیشه ساخته خواهد شد تا ورود اشعه خورشید به داخل بخش های مختلف برج معکوس، راحت تر شود


[عکس: 192886_415.jpg]
[عکس: 192884_688.jpg]
[عکس: 192885_106.jpg]
[عکس: 192888_944.jpg]
[عکس: 192889_930.jpg]
[عکس: 192890_213.jpg]
[عکس: 192891_991.jpg]

شهدای 1320 را از یاد نبریم

دو روز توقف دشمن نتیجه ی مقاومت جانانه 3 مرزبان ایرانی
شهریور 1320 هنگامی كه متفقین تصمیم به اشغال ایران می‌گیرند این سه مرزبان غیور وظیفه پاسداری از مرزهای شمالی ایران را بر عهده داشته‌اند
. پس از آنكه ارتش روس‌ها برای ورود به خاك ایران به پل فلزی جلفا ـ نخجوان كه عملاً تنها و بهترین محل عبور از رود پرخروش ارس در این ناحیه است نزدیك می‌شوند، مقاومت دو روزه این سه دلاور آغاز می‌شود


[عکس: 566543_orig.jpg]

مزار شهدای گمنام در جوار پل فلزی - نطقه صفر مرزی جلفا
این مرزبانان غیور و شجاع مرزهای ایران با اشراف به پل، دو روز تمام لشكر تا بن‌دندان مسلح روس را زمین‌گیر می‌كنند، روس‌ها نیز كه چاره‌ای جز عبور از همین پل نداشته‌اند نمی‌توانستند با توپخانه سنگین به حمله بپردازند و در نهایت با شهادت «ژاندارم شهید سرجوخه ملك محمدی»، «شهید سید محمد راثی هاشمی» و شهید عبدالله شهریاری» بود كه توانستند وارد خاك ایران شوند
. مقاومت شجاعانه این سه سرباز چنان تاثیری بر ارتش متجاوز شوروی گذاشت كه پیكر پاك آنان در همان محل مقاومت با احترام به خاك سپرده شده و امروزه نشانه دیگری از غیرت و شجاعت جوانان ایران عزیزمان است.

بر روی سنگ آرامگاه هر سه شهید نوشته شده است،
«آرامگاه ژاندارم شهید، ... كه در شهریور ماه 1320 در راه انجام وظیفه در مقابل مهاجمان ایستادگی كرده و به شهادت رسیده است

[عکس: 566563_orig.jpg]

مزار شهدای گمنام در جوار پل فلزی - نطقه صفر مرزی جلفا



بر روي سنگ مزار اين سه شهيد گرانقدر آمده است
:«هرچند آغشته شد به خون پيرهن ما / شد جامه سربازي ما هم کفن ما
شاديم ز جانبازي خود در دل خاک / پاينده و جاويد بماند وطن ما



یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد



To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: xbox ، ابی22 ، nicole.gemini ، jahan_roone ، sezar ، majidusa01 ، wushu kung fu ، idn ، Qazal.d ، majorsoly
فلسفه تخته نرد
هيچ ميدانيد تخته نرد چگونه و توسط چه کسي ابداع شد و چه فلسفه زيبا و عبرت آموزي در پس آن نهان است؟ تخته نرد توسط بزرگمهر ابداع شد و اما داستان پيدايشش:

در زمان پادشاهي انوشيروان خسرو پسر قباد، پادشاه هند «ديورسام بزرگ» براي سنجش خرد و دانايي ايرانيان و اثبات برتري خود شطرنجي را که مهره هاي آن از زمرد و ياقوت سرخ بود، به همراه هدايايي نفيس به دربار ايران فرستاد و «تخت ريتوس» دانا را نيز گماردهء انجام اين کار ساخت. او در نامه‌اي به پادشاه ايران نوشت: «از آنجا که شما شاهنشاه ما هستيد، دانايان شما نيز بايد از دانايان ما برتر باشند.. پس يا روش و شيوهء آنچه را که به نزد شما فرستاده‌ايم (شطرنج) بازگوييد و يا پس از اين ساو و باج براي ما بفرستيد». شاه ايران پس از خواندن نامه چهل روز زمان خواست و هيچ يک از دانايان در اين چند روز چاره و روش آن را نيافت، تا اينکه روز چهلم بزرگمهر كه جوانترين وزير انوشيروان بود به پا خاست و گفت: «اين شطرنج را چون ميدان جنگ ساخته‌اند كه دو طرف با مهره هاي خود با هم مي‌جنگند و هر كدام خرد و دورانديشي بيشتري داشته باشد، پيروز مي‌شود.» و رازهاي کامل بازي شطرنج و روش چيدن مهره ها را گفت. شاهنشاه سه بار بر او درود فرستاد و دوازده هزار سکه به او پاداش داد. پس از آن «تخت ريتوس» با بزرگمهر به بازي پرداخت. بزرگمهر سه بار بر تخت ريتوس پيروز شد.
روز بعد بزرگمهر تخت ريتوس را به نزد خود خواند و وسيلهء بازي ديگري را نشان داد و گفت: اگر شما اين را پاسخ داديد ما باجگزار شما مي شويم و اگر نتوانستيد بايد باجگزار ما باشيد.» ديورسام چهل روز زمان خواست، اما هيچ يک از دانايان آن سرزمين نتوانستند «وين اردشير» را چاره گشايي کنند و به اين ترتيب شاه هندوستان پذيرفت كه باجگزار ايران باشد.

تخته نرد : کره زمين
30 مهره : نشان گر 30 شبانه روز يک ماه
24 خانه : نشانگر 24ساعت شبانه روز
4 قسمت زمين : 4 فصل سال
5 دست بازي: 5 وقت يک شبانه روز
2 رنگ سياه و سپيد : شب و روز
هر طرف زمين 12 خانه دارد : 12 ماه سال
زمين بازي : اسمان
تاس: ستاره بخت و اقبال
گردش تاس ها : گردش ايام
مهره ها: انسان ها
گردش مهره در زمين: حرکت انسان ها (زندگي )
برداشتن مهره در پايان هر بازي : مرگ انسان ها
اعداد تاس :
1 : يکتايي و خداپرستي
2 : اسمان و زمين
3 : پندار نيک ؛ گفتار نيک ، کردار نيک
4 : شمال ، جنوب، شرق، غرب
5: خورشيد ؛ ماه ، ستاره ، اتش ، رعد
6 : شش روز افرينش

To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: nicole.gemini ، vroom ، Spiritual ، Parniyan ، jahan_roone ، ابی22 ، saied-k ، alireza.nayyeri
[font=Arial]اگر تو روی نیمکتی
این سوی دنیا
تنها نشسته‌ای
و همه آنچه نداری ،
کسی است …

شاید آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه آنچه ندارد تویی …

نیمکت‌های دنیا را چه بد چیده‌اند!
…[/font]
[font=Arial]بـرنامه روبرو ، هــدف پیـشرو ، پــیش بـه سـوی پــیروزی.[/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: mavarfan ، ParsTrader ، saied-k ، khabaloo ، babak12

سرود ملی ایالات متحده آمریکا و کانادا


[عکس: us_flag.gif]


Star Spangled Banner
Oh, say, can you see, by the dawn's early light,
What so proudly we hailed at the twilight's last gleaming?
Whose broad stripes and bright stars, thru the perilous fight,
O'er the ramparts we watched, were so gallantly streaming?
And the rockets' red glare, the bombs bursting in air,
Gave proof through the night that our flag was still there.
O say, does that star-spangled banner yet wave
O'er the land of the free and the home of the brave?
On the shore dimly seen through the mists of the deep,
Where the foe's haughty host in dread silence reposes,
What is that which the breeze, o'er the towering steep,
As it fitfully blows, half conceals, half discloses?
Now it catches the gleam of the morning's first beam,
In full glory reflected, now shines on the stream:
Tis the star-spangled banner: O, long may it wave
O'er the land of the free and the home of the brave!
And where is that band who so vauntingly swore
That the havoc of war and the battle's confusion
A home and a country should leave us no more?
Their blood has washed out their foul footsteps' pollution.
No refuge could save the hireling and slave
From the terror of flight or the gloom of the grave:
And the star-spangled banner in triumph doth wave
O'er the land of the free and the home of the brave.
O, thus be it ever when freemen shall stand,
Between their loved home and the war's desolation!
Blest with victory and peace, may the heav'n-rescued land
Praise the Power that hath made and preserved us a nation!
Then conquer we must, when our cause. it is just,
And this be our motto: "In God is our trust"
And the star-spangled banner in triumph shall wave
O'er the land of the free and the home of the brave!


لينك دانلود




[عکس: canada_flag.gif]




!O Canada
Our home and native land!
True patriot love in all thy sons command.
With glowing hearts we see thee rise,
The True North strong and free!
From far and wide, O Canada,
We stand on guard for thee.
God keep our land glorious and free!
O Canada, we stand on guard for thee.
O Canada, we stand on guard for thee.


لينك دانلود
To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: comrun ، ARASH@MH
چهل مورد از کم هزینه ترین لذت‌های دنیا

1- گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.
2 - سعی كنیم بیشتر بخندیم.
3- تلاش كنیم كمتر گله كنیم.
4 - با تلفن كردن به یك دوست قدیمی، او را غافلگیر كنیم.
5 - گاهی هدیه‌هایی كه گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا كنیم.
6 - بیشتردعا كنیم.
7 - در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت كنیم.
8- هر از گاهی نفس عمیق بكشیم.
9- لذت عطسه كردن را حس كنیم.
10- قدر این كه پایمان نشكسته است را بدانیم.
11- زیر دوش آواز بخوانیم.
12- سعی كنیم با حداقل یك ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق داشته باشیم .
13- گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم.
14- با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم.
15- برای انجام كارهایی كه ماهها مانده و انجام نشده در آخر همین هفته برنامه‌ریزی كنیم!
16- از تفكردرباره تناقضات لذت ببریم.
17- برای كارهایمان برنامه‌ریزی كنیم و آن را طبق برنامه انجام دهیم. البته كار مشكلی است!
18- مجموعه‌ای از یك چیز (تمبر، برگ، سنگ، كتاب و... )برای خودمان جمع‌آوری كنیم.
19- در یك روز برفی با خانواده آدم برفی بسازیم.
20- گاهی در حوض یا استخر شنا كنیم، البته اگر كنار ماهی‌ها باشد چه بهتر.
21- گاهی از درخت بالا برویم.
22- احساس خود را در باره زیبایی ها به دیگران بگوئیم.
23- گاهی كمی پابرهنه راه برویم!.
24- بدون آن كه مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی كنیم.
25- وقتی كارمان را خوب انجام دادیم مثلا امتحاناتمان تمام شد، برای خودمان یك بستنی بخریم و با لذت بخوریم
26- در جلوی آینه بایستیم وخودمان را تماشا كنیم.
27- سعی كنیم فقط نشنویم، بلكه به طور فعال گوش كنیم.
28- رنگها را بشناسیم و از آنها لذت ببریم .
29- وقتی از خواب بیدار می‌شویم، زنده بودن را حس كنیم.
30- زیر باران راه برویم.
31- كمتر حرف بزنیم و بیشترگوش كنیم ..
32- قبل از آن كه مجبور به رژیم گرفتن بشویم، ورزش كنیم و مراقب تغذیه خود باشیم .
33- چند بازی و سرگرمی مانند شطرنج و... را یاد بگیریم.
34- اگر توانستیم گاهی كنار رودخانه بنشینیم و در سكوت به صدای آب گوش كنیم.
35- هرگز شوخ طبعی خود را از دست ندهیم.
36- احترام به اطرافیان را هرگز فراموش نكنیم.
37- به دنیای شعر و ادبیات نزدیك تر شویم.
38- گاهی از دیدن یك فیلم در كنار همه اعضای خانواده لذت ببریم.
39- تماشای گل و گیاه را به چشمان خود هدیه كنیم.
40- از هر آنچه كه داریم خود و دیگران استفاده كنیم ممكن است فردا دیر باشد.



مهربانان
شاد باشید و مستدام
To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: Iman-gta ، hamedrouhi ، alinet ، idn
خاطرات مشترک



شما یادتون نمیاد، تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن… آب بخوریم

شما یادتون نمیاد، شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲ سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران !

شما یادتون نمیاد، قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..

شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.

شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ

شما یادتون نمیاد، ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.

شما یادتون نمیاد، تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.

شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.

شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی ! شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.

شما یادتون نمیاد، سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.

شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.


شما یادتون نمیاد، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !

شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!!

شما یادتون نمیاد، شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.

شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون .


شما یادتون نمیاد، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.

شما یادتون نمیاد، دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟

شما یادتون نمیاد، ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !

شما یادتون نمیاد، که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو !

شما یادتون نمیاد، پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !


شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !

شما یادتون نمیاد، آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی !

شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن

شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن !

شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !


شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه !

شما یادتون نمیاد، انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !

شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید!!

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !

شما یادتون نمیاد، گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده !


شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد !

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید یک ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.

شما یادتون نمیاد، آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!

شما یادتون نمیاد، اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا

شما یادتون نمیاد، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش.


شما یادتون نمیاد، …تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم!

شما یادتون نمیاد، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره.

شما یادتون نمیاد، انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا….بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام…

شما یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر.

شما یادتون نمیاد، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم!

شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد.

شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…

شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمی‌زد.


چه شیطونی هایی می کردیم یادش به خیر یاد کودکی…….و همه بچه های اون موقع…. یاد
To Wounds From One[font=Arial][/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: jMaster ، behzadb57 ، comrun ، sezar ، hamedrouhi ، farzad-it ، majidusa01 ، soniarazmi ، ben10 ، mrhj50 ، خانه ، majorsoly
(2010-10-18 ساعت 12:22)کتایون نوشته:  آنچه یک زن بطور واقعی می خواهد

روزی روزگاری پادشاه جوانی به نام آرتور بود که .....
این داستان را شاوسر در کتاب افسانه های کانتربوری نقل می کنه و جالبه که متعلق به ادبیات قرون وسطی انگلستان هست. ولی ما هنوز تو قرن بیست و یک حق زدن چنین حرفی رو نداریم!

پاسخ
تشکر کنندگان: Iman-gta
اولین شانس را دریابید

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.

کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم. اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری، من دخترم را به تو خواهم داد.مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگ ترین بود ، باز شد . باور کردنی نبود. بزرگ ترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید، تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچک تر بود، باز شد. گاوی کوچک تر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم ،چون گاو بعدی کوچک تر است و این ارزش جنگیدن ندارد.سومین در طویله هم باز شد و همان طور که فکر می کرد ضعیف ترین و کوچک ترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد…

اما………گاو دم نداشت!!!!

زندگی پر از ارزش های دست یافتنی است، اما اگر به آن ها اجازه رد شدن بدهیم ، ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی و ازکنار فرصت ها به راحتی عبور نکنی
وقتی تنهاییم به دنبال دوست می گردیم، وقتی پیدایش کردیم به دنبال عیبهای او می گردیم و وقتی از دستش دادیم دنبال خاطراتش و باز تنهاییم.
کنسولگری:انکارا
تاریخ مصاحبه: 2012/02/02
نتیجه مصاحبه: برگ آبی
تاریخ دریافت کلیرنس: 2012/5/15

پاسخ
تشکر کنندگان: hoda2012 ، nicole.gemini ، mohammadm64 ، Iman-gta ، sorena ، **USA** ، hamed2010 ، Hediyeh ، payan




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان