کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
تا حالا پشیمون شدید از رفتن؟
(2011-07-19 ساعت 12:16)کتایون نوشته:  
(2011-01-29 ساعت 15:18)Iman-gta نوشته:  دوستان عزیز این رو بدونید که زندگی کردن در کشورهای غربی مانند آمریکا سختیهای خودش رو هم داره اما خیلی بهتر از اینجاست اگه بتونید با سختیهای زندگی و کار بخصوص در این شرایط که اقتصاد جهانی راکده رو تحمل کنید بعد از اون پیروزی رو بدست میارید شک نکنید که موفق میشید.
و یه چیزی که یادم افتاده اگه به یاد بیارید که شما یکی از اون 50000 هزار نفر برنده گرین کارت هستید باید احساس خوشحالی هم بکنید.
دوست عزیز سلام
دعا کن که هیچ وقت برنده لاتاری نشوید چون اگر بیایی اینجا متوجه می شوی که چقدر سخت است زندگی اینجا هزاز برابر سخت تر از ایران است
کتایون جان میشه لطفا بگی منظورت از سختی دقیقا چیه؟
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، behfaza ، Reza42 ، maria2000 ، شهلا 1346 ، ofrfar
(2014-01-26 ساعت 18:24)mahssa نوشته:  
(2011-07-19 ساعت 12:16)کتایون نوشته:  
(2011-01-29 ساعت 15:18)Iman-gta نوشته:  دوستان عزیز این رو بدونید که زندگی کردن در کشورهای غربی مانند آمریکا سختیهای خودش رو هم داره اما خیلی بهتر از اینجاست اگه بتونید با سختیهای زندگی و کار بخصوص در این شرایط که اقتصاد جهانی راکده رو تحمل کنید بعد از اون پیروزی رو بدست میارید شک نکنید که موفق میشید.
و یه چیزی که یادم افتاده اگه به یاد بیارید که شما یکی از اون 50000 هزار نفر برنده گرین کارت هستید باید احساس خوشحالی هم بکنید.
دوست عزیز سلام
دعا کن که هیچ وقت برنده لاتاری نشوید چون اگر بیایی اینجا متوجه می شوی که چقدر سخت است زندگی اینجا هزاز برابر سخت تر از ایران است
کتایون جان میشه لطفا بگی منظورت از سختی دقیقا چیه؟
سلام .
لطفا کامل توضیح بدین چرا سخته ؟
اگر پولدار باشی همجا گلستانه واگر نه همجا اسمون یک رنگه سختی خارج از اونجای شروع میشه شخصه مهاجر نمیتونه با محیط اطراف از نظر کار .زندگی . فرهنگ اون کشور کنار بیاد[/size]دوستان ما باید با اونهاهماهنگ باشیم تابتونیم زندگی بکنیم .اگر نمیتونید بااون کشور کنار بیاید خودتون خسته نکنید .منظورمن تمام دوستانی هست که دوستدارن برن خارج این امر مهم رو جدی بگیرید نرین اونجا تازه بفهمید که.......
Shy
به سراغ من اگر میاید نرم آهسته بیاید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهای من.Rolleyes
پاسخ
(2014-01-21 ساعت 22:41)rs232 نوشته:  ...
تا حدودی من را به یاد بندر شهید رجایی در بندرعباس می انداخت...

آرش جان کی اونجا بودی داداش ؟
البته در نتراشیده نخراشیده بودن اونجا شکی نیست.اما افق خیلی خوبی داشت.جون میداد واسه محو شدنBig Grin.تو این تاپیک که جاش نیست.اما بیشتر از اونجا بگو.البته تو تاپیک خودت.12 سال خاک بندر شهید رجایی رو خوردیم.دوران خوبی که شاید اگه جای دیگه ای بودیم سرنوشت جور دیگه واسه ما رقم می خورد.شاید دوران بهتر تری می شد.Big Grinمی دونم جای این پست اینجا نیست.اما باور کنین بعضی اوقات نوشتن 4 تا کلمه که به گوش شما خیلی آشناست و از یه آدم غریبه می تونه بیاد می تونه حس نوستالژی شما رو شدیدا فعال کنه.
موفق باشین.
لاتاری 2013
پاسخ
خوب مناظر نوستالوژیک چندان هم بی ارتباط با این تاپیک نیست چون اگر کسی در آستانه پشیمانی باشد این خاطره ها فتیله پشیمانی او را کمی بالا می کشد. من زمان هایی که در تهران یا کرج نبودم و برای تفریح هم به شمال نرفته بودم حتما یا در بندرعباس بودم و یا در دوبی. البته بندرعباس هم در شهر نبودم بلکه بیشتر در محوطه کانتینری بودم که دقیقا وسط بیایان قرار داشت. بعضی وقت ها هم در بندرگاه بودم و آنجا در میان کانتینرهایی که توسط لیفتراک ها حرکت می کردند می لولیدم. برای همین یک ارتباط عاطفی عمیقی میان من و کانتینر های بیست فوت و چهل فوت و بوی روغن سوخته و خاک برقرار شده بود. وقتی که برای اولین بار در امریکا قطار بارکش کانتینری بسیار طولانی را در اوکلند دیدم ایستادم و به آن نگاه کردم و به تک تک کانتینرهایی که از جلوی من عبور می کردند و من آنها را می شناختم سلام کردم. به اطرافیانم که از این علاقه من به آن لکنده نخراشیده که صدای گوشخراشی هم داشت تعجب می کردند گفتم که شما نمی فهمید این اقتصاد امریکا است که دارد از جلوی شما می گذرد. از آن به بعد هر کسی که قطار کانتینری را می دید می گفت بچه ها نگاه کنید اقتصاد امریکا دارد می رود!
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
(2014-03-09 ساعت 14:20)maria2000 نوشته:  من همین الان ازتاکسی پیاده شدم مقابل محل کارم وتصمیم گرفتم احساسموبگم به صورت آنلاین.نمیدونم صدای ضربان قلبمومیشنویدیانه!ازناراحتی وعصبانیت دارم منفجرمیشم.برای یک مسیرکوتاه سوارتاکسی شدم شاید500متری نمیشدبخدا.یکی ازاین جوونای بدبخت ره گم کرده که شلوارپوشیدنش وبقیه لباسش حال آدموبه هم میزدآنچنان اعصاب منوخوردکردکه هنوزدارم ازحرص می لرزم.واین بارچندمه که برام پیش میاد.شمافکرکنیدبااین ترکیب اداری وخسته من ،چطوربایداینقدمریض باشه اونم توتاکسی آزاربرسونه وجالبه که هیچکدام ازمسافراکه یکیش "دوست"!!!!خودم بودوکنارم نشسته بوددریغ ازیک کلمه دفاع!یعنی لال!!خلاصه شرمنده م که انرژی خودموسرشماخالی کردم.
من امیددارم یه روزی لاتاری برنده بشم (اگه تااون روزسهمیه بمونه!!)وگاهی باخوندن تاپیک اشتغال وتاپیک پشیمانی دچاردوگانگی میشم که اگرروزی روزگاری قبول شدم یاابزاری برای مهاجرت فراهم شدچه کنم با مشکلاتش وبه توصیه دوستان ازین ورآب هم نمیشه قضاوت کردامادریک موردشک ندارم ودوستان هم تااینجاکه من خوندم متفق القول براین مهم صحه گذاشتندبحث آسایش وامنیت روانی هست چراکه اگرتوجامعه امنیت نداشته باشی فعالیت اجتماعی فقط یک جنگ روانی ویرانگره.همیشه یه خط فکری داشتم نمیدونم چقددرسته،من میگم نان شب نداشته باشی ولی آزادی وامنیت داشته باشی امابعضیامیگن هنوزگرسنگی نکشیدی ولی من هرگزازاندیشه خودم عدول نمیکنم حتی اگه هیچوقت پام به فراترازمرزهانرسه .اینهمه لفاظی کردم که بگم دوستان قدرنعمتهای بزرگ ازجمله،حقوق شهروندی وخیلی چیزای دیگه ای که دراختیارتون هست بدونید.بازم نمیخوام ازاینورگود لنگش کنم ولی بخداایناخیلی مهمه.واااای چقدسبک شدم به شماگفتم.دوستان،خیلی درددل دارم.هروقت ازفضای یو.اس خسته شدین به من پیغام بدین تابدون کوچکترین هزینه ای بابت سفرولمس حقایق،باتشریح به روزوضعیت اینجاوتجربه های تلخ خودم بهتون آرامش بدم.برای همتون آرزوی موفقیت دارم وبه امیددیدااااااااااار.
راستی دوستان من دیشب داشتم نقدفیلم"اره"رومیخوندم خیلی هولناکه.توروخدااونجاازین اتفاقامیفته؟اگه میفته نیام!!!!!Big Grin



دوست عزیز به این کاری که این جوان تو تاکسی با شما کرده، این جا تو آمریکا میگن ABUSE

این مرد از وجود خجالت و حیای شما استفاده کر ده‌‌‌ و به شما آسیب آحساسی زده و موجبات عصبانیت شما را فراهم کرده

برای محدود کردن و حذف این رفتآ‌ر ها که خیلی‌ بین جوامع عمومیت داره،و فقط مختص ایران نیست. این است که با صدای بلند به طرف هشدار بدید. مثلا بدون این که تو روی طرف نگاه کنید ( اگر تونستید نگاه کنید) با صدای بلند رفتآ‌رش را گزارش کنید. مثلا با صدای بلند بگید "پآ‌ / یا دست و .... را بکش کنار " یا هر چه که اتفاق افتاده را بلند بگید. خواهید دید که نتیجه می‌گیرید .سکوت شما باعث رسیدن طرف به مقصود ش می‌شه ، نذارید به مقصود برسه .در موارد حاد البته با دیدن پلیس در خیابان به پلیس گزارش کنید.
----------------
ABUSE ی‌ در شکل‌های مختلف در بین همسران هم اتفاق می‌افته ولی‌ گزارش نمی‌شه. و موجبات بسیاری از اختلافات خانواد‌گی و قتل‌های خانواد‌گی و ....در بر میگیره

به کودکان و بزرگ سالان باید یاد داد که کسی‌ حق نداره در هیچ شرایطی شما آزار( روحی یا جسمی‌) بدهد.
گزارش دادن به فامیل و آشنایان میتواند ABUSE ی‌ همسران را محدود کند.


کار گرین کارتی من خیلی‌ طول کشید، و در نتیجه سیتیزن شدنم هم طول خواهد کشید، و کلی‌ هزینه مالی ,معنوی و آحساسی رو دستم گذشته که نمیدونم چطوری می‌خوام باهاش کنار بیام. از یک طرف دیگه انرژی ندارم با اتفاق ات‌ منفی‌ که همیشه برام میفته و برام جزو پا ره‌ای از زندگیم شده مبارزه کنم، من الان پشیمانم ، اگر میدونستم اینقدر کارم طول میکشه . اصلا دور آمریکا آمد ن را خط قرمز بزرگ به شعاع ۲۰-۴۰ کیلومتری می‌کشیدم. اصلا پام را توش نمیزاشتم.
پاسخ
(2011-08-05 ساعت 17:22)ابی22 نوشته:  من هم هنوز نرفتم آمریکا ..... ولی فکر نمی کنم برم و پشیمون بشم و اگه یه روزی دلم ذره ای تنگ شد میشینم یه گوشه و سیاوش گوش میدم و به یاد گذشته های نسبتا سخت .....
( توی خونمون به ما میگن فراری ... توی غربت دم به دم انگشت نگاری .... دیگه حتی صاحب اون خونه نیستیم ...............
( ای پرنده مهاجر سفرت سلامت اما ... به کجا میری عزیزم قفست تموم دنیا .... روی شاخه های دوری چه خوشی داره صبوری .....
--------
هر چند هم اگر سخت شد اهمیت نمی دهم .
--------------
در کل کسی که برای مهاجرت برنامه ریزی کرده نباید از رفتنش پشیمون بشه ... حالا دلتنگی به جای خود ....
مثل یکی از دوستامون که تو مهاجرسرا گفته بود طوری برنامه ریزی کنید که مشکلات پیشبینی نشده را بتوانید پشت سر بگذارید .... .
------------

ایشالا وقتی اومدین هم همین نظرو داشته باشین.
پاسخ
تشکر کنندگان: شهلا 1346 ، Seyedehsanhosseini ، behjat ، Blaze
من نه ماه هست ساکن ارواین شدم که خوب امکانات و امنیتش عالیه در عوض آپارتمان یکخوابه کمتر از 1500 دلار نداره.اگر تو ایران در سطح متوسط زندگی داشته باشی اینجا بهت سخت میگذره ولی اگر پول زیاد بیاری یا با جیب خالی و همت عالی بیای خوبه من خودم تو این چند ماه اصلا پشیمون نشدم و خیلی زود خودم را وفق دادم توقع خیلی کمی دارم و ازاحترام. آزادی و امنیت اینجا لذت میبرم .توصیه اکید دارم قبل از اومدن زبان یاد بگیرید چون کلاس های خوبی پیدا نمیشه .
سه نفر/آنکارا/اول اوریل/کلیرنس/نه سوالی/ستاره دارکلیرشدن در 26 جولای /کلیر خودم بعد از 168 روز نفس گیردر 17 سپتامبر/ ارواین کالیفرنیا/ورود 26 سبتامبر/دریافت گرین کارد 23 اکتبر
پاسخ
سلام دوستان من در ایران کارخوب و زندگی متوسط خوبی دارم و می دانم به آنجا آمدنم یعنی باید از صفر شروع کنم و دوسالی سختی دارم تا به ثبات برسم . ما از مدرسه هیچی نفهمیدیم و به ما در مدرسه به رنگ جورابمون هم گیر می دادند چه برسه ما را استعداد یابی کنند و پرورش بدهند. دوست دارم دخترم همانجا مدرسه اش را شروع کنه نسل الان هم که بچه هایمان باهوش و با استعدادند و مطمئنم درمقایسه با اینجا درآنجا بهتر استعدادهایش را پیدا میکنند ولی اینجا بره مدرسه باید به طرز لباس پوشیدن و عقب رفتن مقنعه اش گیر بدهند و همش بره سر کلاس پرورشی و ... کلی مسائل مذهبی در ذهن او کنند و هیچوقت هم به جواب سئوالهایش نرسه . بنظرم برای آنهایی که تازه اول راه زندگیشون هستند که موفق خواهند بود و ما باید دچار تردید شویم ولی باز به هدف هر فرد بستگی داره و کیس با کیس فرق داره.
ترس می تواند شما را زندانی نگهدارد و امید می تواند شما را آزاد نماید.
fear can hold you prisoner. Hope can set you free
شماره کیس:***6>کنسولگری:آنکارا»ایروان > تعداد افراد:3 نفر >مصاحبه:July6 نتیجه: خودمAug18 کلیر و همسرم Sep14 ورود:به امیدخدا Nov
سفرنامه من
پاسخ
(2013-04-17 ساعت 08:43)itsmasoud نوشته:  منحنی سینوسی : یا همه ی آن چیزی که باید در مورد مهاجرت بدانید و هیچ وقت هیچایوایبه شما نمی گوید
آوریل 5, 2013 بدست سیب به دست

عمو کامران با انگشت توی فضا یک منحنی سینوسی رسم می کند و سرش را پایین می اندازد. عمو کامران یک خانه ی بزرگ استخردار در کالیفرنیا دارد به اضافه ی یک فقره همسر بلوند آمریکایی و یک دختر دو رگه که فارسی حرف زدن بلد نیست. عمو کامران زمان شاه، زمانی که دلار هفت تومان بوده مهاجرت کرده. خانواده ی ما اصولا خانواده ی مهاجری است. چند نسل پیش از ده دور افتاده ای در پشت کوه به تهران آمد، بعد هم از ایران مهاجرت کرد. پدرم با افتخار می گوید که ما خانواده ای هستیم که ظرف سه نسل از خرسواری در دهات، به خلبانی و بعد کار کردن در ناسا رسیده . البته درست می گوید و به جز خودش که تنها گاهی برای خریدن ماست از منزل خارج می شود، بیشتر خانواده ی پدری ام دور کره ی زمین چرخیده و اکثرا ساکن آمریکا هستند و آدمهای متخصص ، مشهور و موفقی از آب در آمده اند. پدرم یک بار که مست بود به من گفت که خودش می داند که هیچ گهی نشده و روی کلمه ی گه تاکید کرد. با این همه پدرم با اینکه هیچ گهی نشده و نه خانه ای در کالیفرنیا دارد و نه حتی یک زن بلوند، حالش از عمو کامران خیلی بهتر است و حداقل مرتب داروی ضد افسردگی مصرف نمی کند. پدرم نمی فهمد که درد عمو کامران چیست و چه مرگش است که انقدر نق می زند و وقتی این را می پرسد عمو کامران با انگشت توی فضا یک منحنی سینوسی رسم می کند » بعد از مهاجرت می افتی توی یک منحنی سینوسی، میری بالا و میای پایین و این چرخه تا اخر عمرت تکرار می شود».

***

خونه ی من چند کوچه بالاتر از خونه ی پدری ام بود. هر از گاهی، شاید دو هفته یک بار، قدم زنان می رفتم خونه شون، در می زدم؛ چند دقیقه می نشستم و پدرم رو نگاه می کردم که روی صندلی همیشگی ش نشسته بود و رادیو آمریکا گوش می داد و مادرم را که به گلدانهاش آب می داد و با بامبوهایش حرف می زد. بعد هم بلند می شدم و بر می گشتم خونه. توی زندگی چیزهایی هست که هیچ وقت بهشون فکر نمی کنی؛ مثل همین که دری باشد که انگشت را روی زنگ شماره یازده اش فشار بدی و صدایی از پشت آیفون بگوید بیا بالا، همین. وقتی مهاجرت می کنی همین چیزهای کوچک را کم می آوری. حتی گاهی چیزهای کوچک بد را مثل غروب های دلگیر تعطیلی تاسوعا و عاشورا. گاهی چیزهای بی اهمیتی مثل غارغار کلاغ های شهر و یا بوی نون سنگک برشته را کم می آوری. تو چیزهای کوچک را فدای چیزهای بزرگ تر می کنی، اما کسی به تو نگفته که همین چیزهای کوچک می تواند تو را تا مرز نابودی ببرد. همون طور که نرسیدن چند میکروگرم از یک عنصر ساده مثل ویتامین ب دوازده می تونه یک آدم هفتاد کیلویی رو از پا در بیاره. ممکنه نرسیدن همون ب دوازده اون آدم رو فلج کنه؛ ممکنه بکشدش. چون وقتی پای توازن در میان باشد چیزهای کوچک اونقدرها هم کوچک نیستن، و اگر بخوام خیلی مته به خشخاش بگذارم باید بگم که چیزهای بد هم اون قدرها بد نیستند ، همون طور که آدم با فلور میکروبی روده اش به توازن می رسد.

***

بدیش اینه که مهاجرت این توازن را از بین می برد. تو سعی می کنی فراموش کنی، چاره ای نداری، باید جلو بری، باید ادامه بدی و بهای خواسته ات را بپردازی. جای گلایه هم نیست. زندگی در سطح ظاهری با آرامش و رفاه بیشتری جریان داره و به نظر می رسه که تو هم به رفاه و آرامش بیشتری رسیده باشی. اما واقعا زندگی چیه؟ خوشبختی چیه؟ البته می دونی که اون ور هم خوشبخت نبودی. دلایلت همه مثل خورشید پیش چشمت می درخشد. در سطح خیلی سطحی همه چی خیلی هم عالی و ارومه ولی چیزی کم است و در جای خودش نیست. چیزی در حد چند دقیقه تماشای پدرت روی اون صندلی همیشگی. تو بین عقل و احساس ت آویزان می مانی. بین موفق بودن و شاد بودن، بین همه ی چیز های کوچکی که هیچ وقت هیچایوایبرات تعریف شان نکرده. اون وقت می افتی توی اون منحنی سینوسی لعنتی بی پایان. هیچایواینمی فهمد درد تو چیست ، وقتی از تو می پرسند که چه مرگته فقط می تونی توی فضا یک منحنی سینوسی بکشی. منحنی که هیچایواینمی فهمدش، حتی خودت.

دوست عزیز خیلی مطلب جالب و صحیحی بود.
این موضوع رو من عینا در چند مهاجر که 20 تا 40 سال از مهاجرتشون میگذشت دیدم.
ممنون از مطلبتون
شماره کیس: 2014AS3xx
کنسولگری: ابوظبي
تاریخ مصاحبه: 15 دسامبر 2013
دریافت ویزا: 17 دسامبر 2013
تاريخ اولين ورود: 10 آوريل 2014
مقصد اول : هيوستون تگزاس
مقصد دوم: لاس وگاس نوادا

مرد باش و پاي در راه بنه
راه خود گويدت چون بايد كرد
پاسخ
تشکر کنندگان: mohammadg846 ، taba60 ، ofrfar ، Blaze ، m.ghoreishi
با رخصت از پیشکسوتان و بزرگان . اینجانب نیز از بی تجربگان داخلی وارزومند ورکشیدن گیوه و طی طریق دنیوی میباشم. آخه میدونید»من نمیدونم چطوری باید از خجالت استفاده از این عبارت (بر ما تکلیف است و نتیجه مهم نیست)در بیام. میگن آقا وقتی به این نقطه رسیدی که باید یه تکونی به خودت بدی وشرایط موجودتو تغییر بدی برات تکلیف بوجود میاد که بایدانجام بدی . مگر اینکه نیرویی قویتراز این نیرو اولیه مانع شما بشه .البته جدای بحث مهاجرت هر حرکت دیگری در زندگی که تفکر منطقی ومتعادل پشتش باشه مورد تایید ه ولو اینکه به شکست بیانجامه.ببخشید شمارو بخدا فکر کنم خزبله از آب در اومد
باز مانده از لاتاری 2015Tongue


پاسخ
تشکر کنندگان: sce ، maria2000
(2014-10-16 ساعت 16:53)shahin_1359 نوشته:  [quote='itsmasoud' pid='309839' dateline='1366172039']
منحنی سینوسی : یا همه ی آن چیزی که باید در مورد مهاجرت بدانید و هیچ وقت هیچایوایبه شما نمی گوید
آوریل 5, 2013 بدست سیب به دست

عمو کامران با انگشت توی فضا یک منحنی سینوسی رسم می کند و سرش را پایین می اندازد. عمو کامران یک خانه ی بزرگ استخردار در کالیفرنیا دارد به اضافه ی یک فقره همسر بلوند آمریکایی و یک دختر دو رگه که فارسی حرف زدن بلد نیست. عمو کامران زمان شاه، زمانی که دلار هفت تومان بوده مهاجرت کرده. خانواده ی ما اصولا خانواده ی مهاجری است. چند نسل پیش از ده دور افتاده ای در پشت کوه به تهران آمد، بعد هم از ایران مهاجرت کرد. پدرم با افتخار می گوید که ما خانواده ای هستیم که ظرف سه نسل از خرسواری در دهات، به خلبانی و بعد کار کردن در ناسا رسیده . البته درست می گوید و به جز خودش که تنها گاهی برای خریدن ماست از منزل خارج می شود، بیشتر خانواده ی پدری ام دور کره ی زمین چرخیده و اکثرا ساکن آمریکا هستند و آدمهای متخصص ، مشهور و موفقی از آب در آمده اند. پدرم یک بار که مست بود به من گفت که خودش می داند که هیچ گهی نشده و روی کلمه ی گه تاکید کرد. با این همه پدرم با اینکه هیچ گهی نشده و نه خانه ای در کالیفرنیا دارد و نه حتی یک زن بلوند، حالش از عمو کامران خیلی بهتر است و حداقل مرتب داروی ضد افسردگی مصرف نمی کند. پدرم نمی فهمد که درد عمو کامران چیست و چه مرگش است که انقدر نق می زند و وقتی این را می پرسد عمو کامران با انگشت توی فضا یک منحنی سینوسی رسم می کند » بعد از مهاجرت می افتی توی یک منحنی سینوسی، میری بالا و میای پایین و این چرخه تا اخر عمرت تکرار می شود».

***

خونه ی من چند کوچه بالاتر از خونه ی پدری ام بود. هر از گاهی، شاید دو هفته یک بار، قدم زنان می رفتم خونه شون، در می زدم؛ چند دقیقه می نشستم و پدرم رو نگاه می کردم که روی صندلی همیشگی ش نشسته بود و رادیو آمریکا گوش می داد و مادرم را که به گلدانهاش آب می داد و با بامبوهایش حرف می زد. بعد هم بلند می شدم و بر می گشتم خونه. توی زندگی چیزهایی هست که هیچ وقت بهشون فکر نمی کنی؛ مثل همین که دری باشد که انگشت را روی زنگ شماره یازده اش فشار بدی و صدایی از پشت آیفون بگوید بیا بالا، همین. وقتی مهاجرت می کنی همین چیزهای کوچک را کم می آوری. حتی گاهی چیزهای کوچک بد را مثل غروب های دلگیر تعطیلی تاسوعا و عاشورا. گاهی چیزهای بی اهمیتی مثل غارغار کلاغ های شهر و یا بوی نون سنگک برشته را کم می آوری. تو چیزهای کوچک را فدای چیزهای بزرگ تر می کنی، اما کسی به تو نگفته که همین چیزهای کوچک می تواند تو را تا مرز نابودی ببرد. همون طور که نرسیدن چند میکروگرم از یک عنصر ساده مثل ویتامین ب دوازده می تونه یک آدم هفتاد کیلویی رو از پا در بیاره. ممکنه نرسیدن همون ب دوازده اون آدم رو فلج کنه؛ ممکنه بکشدش. چون وقتی پای توازن در میان باشد چیزهای کوچک اونقدرها هم کوچک نیستن، و اگر بخوام خیلی مته به خشخاش بگذارم باید بگم که چیزهای بد هم اون قدرها بد نیستند ، همون طور که آدم با فلور میکروبی روده اش به توازن می رسد.

***

بدیش اینه که مهاجرت این توازن را از بین می برد. تو سعی می کنی فراموش کنی، چاره ای نداری، باید جلو بری، باید ادامه بدی و بهای خواسته ات را بپردازی. جای گلایه هم نیست. زندگی در سطح ظاهری با آرامش و رفاه بیشتری جریان داره و به نظر می رسه که تو هم به رفاه و آرامش بیشتری رسیده باشی. اما واقعا زندگی چیه؟ خوشبختی چیه؟ البته می دونی که اون ور هم خوشبخت نبودی. دلایلت همه مثل خورشید پیش چشمت می درخشد. در سطح خیلی سطحی همه چی خیلی هم عالی و ارومه ولی چیزی کم است و در جای خودش نیست. چیزی در حد چند دقیقه تماشای پدرت روی اون صندلی همیشگی. تو بین عقل و احساس ت آویزان می مانی. بین موفق بودن و شاد بودن، بین همه ی چیز های کوچکی که هیچ وقت هیچایوایبرات تعریف شان نکرده. اون وقت می افتی توی اون منحنی سینوسی لعنتی بی پایان. هیچایواینمی فهمد درد تو چیست ، وقتی از تو می پرسند که چه مرگته فقط می تونی توی فضا یک منحنی سینوسی بکشی. منحنی که هیچایواینمی فهمدش، حتی خودت.

دوست عزیز خیلی مطلب جالب و صحیحی بود.
این موضوع رو من عینا در چند مهاجر که 20 تا 40 سال از مهاجرتشون میگذشت دیدم.
ممنون از مطلبتون
[/quote
خیلی به دلم نشست مطلبتون.....واقعیت های گم زندگی اما بزرگ
منم به همینا فکر میکنم که اینقدر دو دله رفتنم
2015AS4XXX یک نفر ،از آنکارا تغییر به ابوظبی،مصاحبه اپریل،ویزا یکضرب
به آرامی شروع به مردن میکنی اگربرای مطمئن درنامطمئن خطر نکنی،اگر ورای رویاها نروی...امروز رامخاطره کن.کاری کن.نگذار که به آرامی بمیری



















































پاسخ
تشکر کنندگان: شهلا 1346
دیروز یک خانم که برنده لاتاری 2014 بود و دو ماه امده امریکا به من گفت خیلی تو ذوقم خورده پس این همه میگفتن خوش به حالتون برنده شدین و چه شانسی آوردین و .. پس کو کدوم شانس چه چیزی گه همه از شنیدنش این همه بهت تبریک میگن و ارزو دارن جای تو باشن .
خواننده مهاجر سرا بود ولی میگفت خودش زحمتی برای سایت نمیکشه . من بهش گفتم تو مهاجر سرا دو تا تایپیک هست اگر میخوندید خالا تو ذوقتون نمیخورد یکی تا حالا پشیمون شدید و یکی آمریکا از خیال تا واقعیت . ابراز بی اطلاعی از این دو تایپیک کرد . بعد نیست مدیران یک جوری این تایپکهایی که خیلی رو تصمیم گیری مهاجران تاثیر میزاره طوری طراحی کنند که خوانندگانی که زحمت عضو شدن و مطلب گذاشتن بخودشون نمیدن راحتر ببینند و استفاده کنند . هر چند که من خودم قبل از مهاجرت اینقدر از این دو تایپیک بدم میامد و عصبی میشدم و با خودم فکر میکردم من با بقیه فرق دارم قوی ترم با هوش ترم پر انرژی و مستحکم و اراده قوی من موفق خواهم شد و دیگران شاید خیلی سست و اراده و..........
خلاصه یک ایمل زدم به مدیران و انتقاد کردم از بودن این تایپیک های مایوس کننده و انموقع دقیقا یادم نیست اسمش چی بود ولی تایپکی بود و دقیقا عکس این دو تا بود و کسانی که راضی و موفق بودند مطلب نوشته بودند و من دیگه تا امدن به آمریکا از این دو تایپک مطلبی نخوندم ولی فکر کنم چند ماهی نگذشته بود که همون احساسات را داشتم و یادداشت گذاشتم . اولین چیزی که از دست دادم کانون گرم خانواده ام بود و دومین اعتماد بنفسم بود و سومین چیز شادی خوب حالا فامیل بماند بکناری .
الان که دارم مینویسم پسرم تو سفارت ارمنستانه شاید مصاحبه شده شاید هم هنوز نه
قبل رفتن بسفارت به من زنگ زد گفت الان تو هتل با یک نفر که خانواده اش براش درخواست دادن صحبت کردم گفت نه سال پروسه اش طول کشیده ! تازه فهمیده بود که ما باهش چکار کردیم تنها گذاشتیمش و آمدیم ولی من با امید به اینکه خیلی زود بتونم بیارمش امده بودم و چند ماه اول که به هر دری زدم و با هر وکیلی صحبت کردم تا بتونم بیارمش ولی به بن بست رسیدم متوجه شدم که با خانواده ام چه کردم .
براش درخواست ویزای دانشجویی کردم و در کمال ناامیدی دارم دعای توسل میخونم و منتظر تماسش هستم تا ببینم نتیجه چی شد چون تمام وکلا گفتند به کسی که همه خانواده اش آمریکا هستند ویزا دانشجویی و توریستی نمیدن . آرزو میکنم یک روز همه خانواده ام مثل قبل کنار هم یک چایی بخوریم .
تعداد کیس : 4 نفر
ارسال مدارک : 91/4/21
نامه دوم :1 آذر   مصاحبه: 21 دی
کلیرنس :12/1 تحویل پاس : 12/14
صدور ویزا : 12/17 دریافت ویزا برای 3 نفر : 12/21
ورود آمریکا 92/2/2
پورتلند اورگان Big Grin
پاسخ
(2014-10-28 ساعت 11:25)شهلا 1346 نوشته:  دیروز یک خانم که برنده لاتاری 2014 بود و دو ماه امده آمریکا به من گفت خیلی تو ذوقم خورده پس این همه میگفتن خوش به حالتون برنده شدین و چه شانسی آوردین و .. پس کو کدوم شانس چه چیزی گه همه از شنیدنش این همه بهت تبریک میگن و ارزو دارن جای تو باشن .
خواننده مهاجر سرا بود ولی میگفت خودش زحمتی برای سایت نمیکشه . من بهش گفتم تو مهاجر سرا دو تا تایپیک هست اگر میخوندید خالا تو ذوقتون نمیخورد یکی تا حالا پشیمون شدید و یکی آمریکا از خیال تا واقعیت . ابراز بی اطلاعی از این دو تایپیک کرد . بعد نیست مدیران یک جوری این تایپکهایی که خیلی رو تصمیم گیری مهاجران تاثیر میزاره طوری طراحی کنند که خوانندگانی که زحمت عضو شدن و مطلب گذاشتن بخودشون نمیدن راحتر ببینند و استفاده کنند . هر چند که من خودم قبل از مهاجرت اینقدر از این دو تایپیک بدم میامد و عصبی میشدم و با خودم فکر میکردم من با بقیه فرق دارم قوی ترم با هوش ترم پر انرژی و مستحکم و اراده قوی من موفق خواهم شد و دیگران شاید خیلی سست و اراده و..........
خلاصه یک ایمل زدم به مدیران و انتقاد کردم از بودن این تایپیک های مایوس کننده و انموقع دقیقا یادم نیست اسمش چی بود ولی تایپکی بود و دقیقا عکس این دو تا بود و کسانی که راضی و موفق بودند مطلب نوشته بودند و من دیگه تا امدن به آمریکا از این دو تایپک مطلبی نخوندم ولی فکر کنم چند ماهی نگذشته بود که همون احساسات را داشتم و یادداشت گذاشتم . اولین چیزی که از دست دادم کانون گرم خانواده ام بود و دومین اعتماد بنفسم بود و سومین چیز شادی خوب حالا فامیل بماند بکناری .
الان که دارم مینویسم پسرم تو سفارت ارمنستانه شاید مصاحبه شده شاید هم هنوز نه
قبل رفتن بسفارت به من زنگ زد گفت الان تو هتل با یک نفر که خانواده اش براش درخواست دادن صحبت کردم گفت نه سال پروسه اش طول کشیده ! تازه فهمیده بود که ما باهش چکار کردیم تنها گذاشتیمش و آمدیم ولی من با امید به اینکه خیلی زود بتونم بیارمش امده بودم و چند ماه اول که به هر دری زدم و با هر وکیلی صحبت کردم تا بتونم بیارمش ولی به بن بست رسیدم متوجه شدم که با خانواده ام چه کردم .
براش درخواست ویزای دانشجویی کردم و در کمال ناامیدی دارم دعای توسل میخونم و منتظر تماسش هستم تا ببینم نتیجه چی شد چون تمام وکلا گفتند به کسی که همه خانواده اش آمریکا هستند ویزا دانشجویی و توریستی نمیدن . آرزو میکنم یک روز همه خانواده ام مثل قبل کنار هم یک چایی بخوریم .

سلام دوست عزیز نتیجه کار پسرتون چی شد؟ انشاله هر چی سریعتر مشکلتون حل بشه
پاسخ
تشکر کنندگان: ofrfar ، behjat
به مادرم ویزا دادن ولی به بسرم بدون مصاحبه قبل ازاینکه چیزی بپرسن نامه از پیش تابپ شده دادن که طبق قوانین امریکا بشما ویزا تعلق نمیگیره اگر شرایطتون فرق کرد دوباره درخواست بدید . پسرم هم گفته چرا ؟ گفتند چون ما میدونیم تو ایران کلاسهای زبان خوب هست و حتی با ماهی یک و نیم میلیون شما میتونید معلم خصوصی داشته باشید هیچ توجیح اقتصادی وجود نداره که شما برای خواندن زبان به آمریکا برید گفته من الان هم تو ایران دو سال کلاس زبان میرم و گرامر و خواندن و نوشتنم خوبه ولی صحبت کردن و شنیدنم اصلا خوب نشده من تو چند ماه وقتی که تو محیط انگلیسی زبان باشم میتونم صحبت کردنم را سریعتر تقویت کنم و چون مهندس برق هستم و شرکتی که کار میکنم صادرات به خارج داره و اغلب دستگاهها که خراب میشن تلفنی زنگ میزنن و رفع ایراد میکنند و من بخاطر ضعفی که در زبان دارم کار را به همکاران دیگه میسپارم و ماموریتهای خارج از کشور را هم همکاران میرند و من بخاطر ضعف در زبان تا حدودی زیادی از درامدم کم میشه ولی با کوتاه کردن دوره آموزش زبان در امریکا و یاد گیری سریعتر که موجب ارتقاع شغلی من میشه برای من توجیح اقتصادی داره و من مشکلی از لحاظ مالی ندارم ولی هیچ مدرکی را نگاه نکرده و گفته متاسفم دوباره اقدام کنید .
28 اکتبر بود به مامانم گفته بودند 30 اکتبر بیایید پاسپورتتون را بگیرید من هم سایت را چک کردم دیدم یک وقت واسه سی ام هست بلافاصله فرم ds160 را تغییر دادم از ویزای تحصیلی به توریستی و همراهش هم اسم مامانم را نوشتم و وجه را واریز و وقت اینترنتی گرفتم برای سی ام و گفتم بگو میخوام خانواده ام را ببینم و مادر بزرگم که سفر به تنهایی براش سخته همراهی کنم . امروز که رفتم تو سایت وقت ملاقات را براش ایمل کنم تا ببره سفارت دیدم نوشته هیچ وقت ملاقاتی وجود نداره به شماره آمریکا که تو اطلاعات تماس گذاشته زنگ زدم شماره پاسپورت را گرفت و گفت وقت کنسل شده حتما خودتون کنسل کردین بهش گفتم نه ما اینکار را نکردیک گفت زمانی که وقت سفارت میگیرید براتون ایمل میاد که برای ما نیامده بود . بهر حال قسمت نشد و اون سی ام بعد از گرفتن ویزای مامانم برمیگرده و گفتند فیش واریزی تا یکسال اعتبار داره حالا نمیدونم میتونم بدم کسی دیگه استفاده کنه یا حتما خودش باید استفاده کنه ؟؟؟؟ هنوز پای کامپیوترم منتظرم شاید کسی سی ام وقتش را کنسل کنه شاید من وفت بگیرم هر چند میدونم ویزای توریستی هم بهش نمیدن ولی سعی میکنم .
تعداد کیس : 4 نفر
ارسال مدارک : 91/4/21
نامه دوم :1 آذر   مصاحبه: 21 دی
کلیرنس :12/1 تحویل پاس : 12/14
صدور ویزا : 12/17 دریافت ویزا برای 3 نفر : 12/21
ورود آمریکا 92/2/2
پورتلند اورگان Big Grin
پاسخ
تشکر کنندگان: Rock ، fariba_a ، behjat ، nahid.t ، pari pariaaa
(2014-10-30 ساعت 02:55)شهلا 1346 نوشته:  به مادرم ویزا دادن ولی به بسرم بدون مصاحبه قبل ازاینکه چیزی بپرسن نامه از پیش تابپ شده دادن که طبق قوانین آمریکا بشما ویزا تعلق نمیگیره اگر شرایطتون فرق کرد دوباره درخواست بدید . پسرم هم گفته چرا ؟ گفتند چون ما میدونیم تو ایران کلاسهای زبان خوب هست و حتی با ماهی یک و نیم میلیون شما میتونید معلم خصوصی داشته باشید هیچ توجیح اقتصادی وجود نداره که شما برای خواندن زبان به آمریکا برید گفته من الان هم تو ایران دو سال کلاس زبان میرم و گرامر و خواندن و نوشتنم خوبه ولی صحبت کردن و شنیدنم اصلا خوب نشده من تو چند ماه وقتی که تو محیط انگلیسی زبان باشم میتونم صحبت کردنم را سریعتر تقویت کنم و چون مهندس برق هستم و شرکتی که کار میکنم صادرات به خارج داره و اغلب دستگاهها که خراب میشن تلفنی زنگ میزنن و رفع ایراد میکنند و من بخاطر ضعفی که در زبان دارم کار را به همکاران دیگه میسپارم و ماموریتهای خارج از کشور را هم همکاران میرند و من بخاطر ضعف در زبان تا حدودی زیادی از درامدم کم میشه ولی با کوتاه کردن دوره آموزش زبان در آمریکا و یاد گیری سریعتر که موجب ارتقاع شغلی من میشه برای من توجیح اقتصادی داره و من مشکلی از لحاظ مالی ندارم ولی هیچ مدرکی را نگاه نکرده و گفته متاسفم دوباره اقدام کنید .
28 اکتبر بود به مامانم گفته بودند 30 اکتبر بیایید پاسپورتتون را بگیرید من هم سایت را چک کردم دیدم یک وقت واسه سی ام هست بلافاصله فرم ds160 را تغییر دادم از ویزای تحصیلی به توریستی و همراهش هم اسم مامانم را نوشتم و وجه را واریز و وقت اینترنتی گرفتم برای سی ام و گفتم بگو میخوام خانواده ام را ببینم و مادر بزرگم که سفر به تنهایی براش سخته همراهی کنم . امروز که رفتم تو سایت وقت ملاقات را براش ایمل کنم تا ببره سفارت دیدم نوشته هیچ وقت ملاقاتی وجود نداره به شماره آمریکا که تو اطلاعات تماس گذاشته زنگ زدم شماره پاسپورت را گرفت و گفت وقت کنسل شده حتما خودتون کنسل کردین بهش گفتم نه ما اینکار را نکردیک گفت زمانی که وقت سفارت میگیرید براتون ایمل میاد که برای ما نیامده بود . بهر حال قسمت نشد و اون سی ام بعد از گرفتن ویزای مامانم برمیگرده و گفتند فیش واریزی تا یکسال اعتبار داره حالا نمیدونم میتونم بدم کسی دیگه استفاده کنه یا حتما خودش باید استفاده کنه ؟؟؟؟ هنوز پای کامپیوترم منتظرم شاید کسی سی ام وقتش را کنسل کنه شاید من وفت بگیرم هر چند میدونم ویزای توریستی هم بهش نمیدن ولی سعی میکنم .

شهلای عزیز، دوری از خانواده میتونه سخت ترین چیز روی دنیا باشه! حتی اگر دنیا زیر و رو بشه و همه ی سختی های دنیا روی سر آدم خراب بشه، باز هم آدم خستگی ناپذیر به جنگش میره. اما دوری از خانواده باید انگیزه ی شما را برای مقابله با مشکلات و آوردن فرزندتون بیشتر کنه! امیدوارم هرگز امید خودتون را از دست ندهید. ویزای دانشجویی برای زبان معمولا نمیدن. و این را اکثر دوستان میدونند. شما باید رشته ی قابل توجه ای را اپلای کنید و پذیرش بگیرید، مثل ادامه ی تحصیل برای مهندسی برق و رشته های امثال این ها، که این رشته ها به مدرک زبان تافل برای دانشگاه های آمریکا نیاز داره با نمره ی قابل قبول. با ویزای توریستی هم اگر بتونن ایشون تشریف بیارند، توی فرودگاه براشون مدت را مشخص میکنند که نهایت 6 ماه هست، که افسر CBP مشخص میشه. در این صورت نمیتوانند بیشتر از این زمان در خاک ایالات متحده بمانند. امیدوارم راهی پیدا بشود و پسر شما هم به شما بپیوندد.
با آرزوی موفقیت برای شما دوست عزیزم.
If you want something in your life you've never had
you'll have to do something, you've never done

پاسخ
تشکر کنندگان: شهلا 1346 ، sib 24 ، behjat ، jojo_hami ، pari pariaaa




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان