2012-06-23 ساعت 14:46
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-09-05 ساعت 15:16 توسط schaghayegh.)
سفر نامه :
آپريل بود كه شماره من كارنت شده بود و تاريخ مصاحبه ام توي سايت آنكارا معلوم شد و نامه يا ايميل دوم رو دريافت كردم... بالافاصله مقدمات سفر رو انجام دادم.. پيدا كردن بليط ارزون و هتل و ... از چند تا آژانس قيمت گرفتم و بليط تركيش تهران-آنكارا رفت و برگشت 397000 تومان و خريدم 2 ماه قبل از مصاحبه! بعد گشتم دنبال هتل و باهاشون نامه نگاري كردم تا هتل اوزيلهان كه اتاق سينگل 36 دلار بود رو رزرو كردم. بعد هم كه يكسري كاراي اداري مثل ترجمه مدارك و.... تقريبا 20 روز قبل مصاحبه همه چيز آماده بود و مدارك رو با DHL پست كردم تا 2هفته قبل از مصاحبه دست سفارت رسيده باشه.
1- پرواز من 15 جون ساعت 5 صبح بود... تو كامنت ها خونده بودم زود بريد فرودگاه شلوغه و از اين حرفها منم ساعت 1 فرودگاه بودم و تقريبا 3 -4 ساعت بيكار كه گفتم برم رو صندلي هاي مخصوص استراحت كنم كه نشد... شب قبلشم نخوابيده بودم!!!!
خلاصه سوار هواپيما شديم و به وقت محلي ساعت 6:30 رسيدم آنكارا و بارم رو تحويل گرفتم هرچي دنبال اتوبوس EGO گشتم نبود فقط كلي تاكسي بود با HAVAS .... انگليسي تركي فارسي هر چي پرسيدم گفتن فقط همين HAVAS هست كه ميره اولوس... پيش خودم گفتم بابا من مطمئنم بايد يه مدل اتوبوس ديگه باشه.... بگذريم سوار شديم و 10 لير دادم تا اولوس ... البته اين و بگم وقتي اتوبوس راه افتاد من اتوبوس هاي EGO رو ديدم كه 100-200 متر جلوتر ايستگاهشون بود و اشتباه من اين بود كه فكر ميكردم اين اتوبوس ها سمت چپ درب فرودگاه هستند... نگو سمت راست بودن! از اولوس هم يه تاكسي گرفتم تا كيزيلاي 10 لير... گفت تا دم هتل 15 لير... منم گفتم نميخواد از ميدان كيزيلاي تا هتل و پياده ميرم... رفتيم رفتيم رفتيم تا رسيدم هتل و گفتم رزرو كرده بودم و گفت 12 به بعد اتاق رو تحويل ميدن من هم گفتم اشكالي نداره من وقت مديكال دارم ميرم برميگردم فقط وسايلم رو نگه داريد.... مدارك مورد نظر براي مديكال رو برداشتم رفتم پاي پياده به سمت مطب خيلي راحت پيدا كردم چون انقدر سفر نامه خونده بودم انگار چند سال اونجا زندگي كرده بودم... ساعت 8:30 تو مطب بودم كه گفتن منشي 9 مياد... با يه خانم كه با مادرشون اومده بود صحبت كرديم تا 9 و بعد پاسپورت و گرفت و گفت برو طبقه بالا آزمايش خون و عكس قفسه سينه اونجا هم يه 1 ساعتي كارم طول كشيد بعد گفت برو پايين تا دكتر ويزيت كنه نشستيم اونجا تا نوبتم بشه كه همونجا با چندتا از بچه هاي مهاجرسرا آشنا شديم از نزديك و بالاخره دكتر كه سوال كرد چند سالته؟ چي خوندي؟ ازدواج؟ سيگار؟ بيماري خاص؟ بچه؟ آبله مرغان؟ كه من گفتم بله 8 سال پيش گرفتم و .... بعد هم معاينه بدني و پرسيد قد و وزنت چقدره... بعد پشتش و كرد سرنگ و پر كرد اومد بزنه گفتم اين چيه؟ كه جواب نداد... گفت واكسن آبله رو ميزني يا تست ميدي؟ همون داستان تكراري كه حرفاي ما و تست پاستور قبول نداره... گفتم اصلا بحث نكنم، بهش گفتم كدوم و پيشنهاد ميكنيد ؟؟؟ گفت برو تست بده.... دوباره رفتم طبقه بالا و تست ازم گرفتن و بعدش منشي گفت كي مصاحبه داري؟ گفتم 3شنبه .. گفت اوكي دوشنبه 3 به بعد بيا جوابت رو بگير....
(واكسني كه بهم زد MMR بود و هزينه ها 210$ شد)
از مطب اومدم بيرون ساعت تقريبا 11-12 بود كه گفتم از خيابان پشت مطب تونالي هيل برگردم هتل.... جاتون خالي اومدم اومدم اومدم پر از مغازه و .... نگاه كردم گفتم اي بابا من اينقدر موقع رفتن به مطب راه نرفته بودم پس چرا نميرسم به خيابان هتل؟!!! نقشه رو در آووردم ديدم بله!!!محو تماشاي مغازه ها شدن همانا و خيابان رو رد كردن همان!! كلي را اومدم سربالايي تا رسيدم هتل... ديگه داشتم از خستگي ميمردم.... 2 روز بود نخوابيده بودم... يه كوچولو استراحت كردم و بعدش رفتم بيرون تا ساعت 7-8 شب و اومدم هتل با چند نفر از بچه هايي كه اونجا بودن آشنا شدم و ديگه كلي دوست و آشنا پيدا كردم
16و17 جون بيكار بودم واسه خودم رفتم گشتم و دور زدم .
18 جون رفتم جواب مديكال رو گرفتم.
19 جون روز مصاحبه بود شب كه اصلا خوابم نبرد در صورتي كه اصلا هم استرس نداشتم تا اينكه يك ساعت زودتر از زماني كه ساعت رو كوك كرده بودم بيدار شدم و مداركم رو چك كردم گذاشتم داخل كيف تا برم سفارت.... ساعت 7 رفتم صبحانه خوردم و 7:30 از هتل با يكي از بچه ها اومديم به سمت سفارت 7:40 دقيقه دم سفارت ايستاديم تا يه خانمي كه لباس فرم تنش بود اومد و گفت پاسپورت.... بعد از 5-6 دقيقه اسمامون و خوند يكي يكي رفتيم پشت درب ورودي.... اونجا كيف رو بايد از دستگاه رد ميكرديم.. من هيچي با خودم نبرده بودم خودم بودم و مداركم.... دوباره وارد حياط شدم و تو صف ايستادم تا يكي يكي بريم داخل... نوبتم شد خانمي كه مدارك رو ميگرفت فارسي دونه دونه مدارك رو ازم خواست كه من اونجا فقط شناسنامه و پاسپورتم رو و مدارك تحصيلي رو بهش دادم.... فقط فوق ليسانسم رو گرفت... و گفتم بقيه چيزا رو با پست فرستادم. گفت برو داخل سالن و يه شماره هم بهم داد... اونجا بود كه فضاي اونجا من و گرفت.... دينگ دينگ اون صفحه كه شماره ها روش ميوفتاد.... اون ترك ها هم كه چپ و راست ميرفتن دم باجه و يه كارت سفيد و بعد يو پي اس... كلي نشستم تا بالاخره شمارم ظاهر شد رفتم دم بادجه گفت اين قسمتي كه صورتي رنگه پر كن... در مورد سابقه كارم بود... ( اين بادجه مخصوص اصلاحات بود كه من نفهميده بودم فكر كردم فقط هموني كه آفيسر گفت پر كن رو بايد اصلاح ميكردم... نگو گر هر ايرادي اشكالي اصلاحي هست ميشه همونجا انجام داد) بعدش نامه بانكم رو نشون داد گفت اين تمكن مالي هست؟ كه گفتم بله و اومدم نشستم ... دوباره دينگ دينگ دينگ و بعد 30-40 دقيقه دوباره شمارم اومد رو صفحه... رفتم براي انگشت نگاري و گفت عاليه بشينيد و منتظر باشيد... منم نشستم و چشم از صفحه بر نميداشتم... هر بار كه شماره ميوفتاد من برگه اي كه شمارم روش نوشته بود و نگاه ميكردم.... اصلا دست خودم نبود با وجود اينكه شماره رو حفظ بودم.... كه يكدفعه اسمم رو صدا كردن كه برم صندوق... اونجا گفت ميتونيد 330 دلار بديد؟ گفتم بله ( تو دلم گفتم ااااا مگه ميشه نداد؟!شما الان جون هم بخواي من دو دستي تقديم ميكنم ) بعد يه كارت بهم داد كه اسم و شماره ام روش بود گفت بريد 1:30 بيايد.... من خوشحال شدم گفتم برم بيرون يكم هوا بخورم داشتم دق ميكردم..... خلاصه اومدم هتل تا ساعت 1 و بعدش راه افتادم به سمت سفارت.... دم درب ورودي اون كارت رو نشون دادم و گفت برو داخل سالن بشين.... 1:20 بود كه وارد سالن شدم تا ساعت 3:15 بود كه شمارم رو روي صفحه ديدم و رفتم براي مصاحبه....يه خانم بود آفيسري كه قرار بود مصاحبه كنه... نفس نميكشيدم فكر كنم قلبم هم از كار افتاده بود اما همه چيز تحت كنترل بود و خيلي آروم و جوري كه انگار همه چيز آرومه من چقدر خوشحالم با يه لبخند سلام و احوال پرسي آفيسر شروع شد كه من گفتم قبل قسم خوردن يه چيزايي هست كه بايد اصلاح بشه...گفت مگه اصلاح نكردي وقتي دفعه اول صدات كردن گفتم نه... گفت اوكي فرم هارو داد و من تاريخ فارغ التحصيليم رو اصلاح كردم و بعد گفتم يه موردي هست كه بايد بهتون نشون بدم... من توي پاسپورتم محل تولدم به اين شكل نوشته شده ولي تو ترجمه ها به يه شكل ديگه و مترجم به اين نكته اشاره كرده.. گفت ببينم.... پاسپورت و ترجمه ها رو برداشت رفت پيش يه آقاي ديگه كه فقط من سر اين آقا رو ميديدم و پشتش به من بود.... و فقط با سر علامت ميداد مثل خودمون كه ميخواهيم بگيم نه و سرمون رو ميبريم بالا... برگه ها رو داد به آفيسر و آفيسر برگشت پشت ميزش براي ادامه كار... گفتم الان ميگه نه و قابل قبول نيست.... كه برگشت گفت مشكلي نيست اما خندش گرفته بود كه چرا دارالترجمه همچين اشتباهي كرده...شروع كرد يه چيزي تايپ كرد و گفت قسم ميخوري منم گفتم بله.... و بعد سوالات....اينجا فوق ليسانس خوندي... اونجا چيكار ميخواي بكني؟ كدوم شهر؟ كارت چيه؟ دقيقا چيكار ميكنيد؟ اونجا ميري كسي رو داري؟ و فقط همين... دوباره با يه همكارش صحبت كرد اما اينبار ميكروفن رو قطع كرد و همينجا بود كه من تازه نگاهم به پروندم افتاد.... برگه آبي توش بود... گفتم اي بابا اما بازم به روي خودم نياووردم و تمام مدت مصاحبه از اول تا آخر با يه لبخند بر لب به سوالاتش جواب دادم... صادقانه... كامل ... بدون ابهام . بعد كه سوالاتش تموم شد دست كرد زير ميز يه كارت سفيد در آوورد و اسمم رو نوشت و گفت برو يو پي اس.... همونجا بود كه من شروع كردم به نفس كشيدن تازه..... باجه يو پي اس كارت رو گرفت و آدرس محل اقامت و 17 لير... گفتم چقدر زمان ميبره برسه دستم؟ گفت 3-4 روز.... گفتم واي نه من پنجشنبه بليط دارم... گفت سعي ميكنيم برسه دستتون اما قول نميدم... گفت امروز كه هيچي اگر فردا ويزاتون و پاسپورتتون رو از سفارت بگيريم.. پس فردا صبح مياد هتل و به دستتون ميرسه....
اومدم بيرون انقدر خوشحال بودم كه نميدونستم چيكار كنم.. بخندم گريه كنم جيغ بكشم....رفتم هتل و خوشحال و خندان به خانواده زنگ زدم و بقيه روز و رفتم خوش گذرونم و خريد كردم ...
شرايطم هم : مجرد-30 ساله- فوق ليسانس- كار آزاد- تمكن مالي 33 ميليون- بدون اسپانسر
20 جون سايت و چك كردم براي دنبال كردن پاسپورت كه ديدم از سفارت تحويل پست شده و بچه ها گفتن مطمئنا فردا ميرسه دستت... براي همين ديگه نرفتم براي تغيير بليط... .و كل روز رو رفتم گشتم....
21 جون صبح بيدار شدم و چون ساعت 12 بايد اتاق و تحويل ميدادم شروع كردم به جمع كردن وسايلم... حدوداي ساعت 11 بود كه تلفن اتاق زنگ خورد و بهم گفتن پاسپورت.. كام... هنوز جمله تموم نشده بود من پايين بودم آقاي پستچي بسته ام رو تحويل داد و منم يه 5 لير بهش انعام دادم و اونجا بود كه تازه خوشحال شدم وقتي ويزا رو ديدم و گريه ام گرفته بود....اما گريه نكردم...
وسايلم هم جمع كردم و گذاشتم داخل اتاق يكي از دوستاني كه اونجا باهاش آشنا شده بودم و با هتل تصويه كردم بعدشم رفتم گشت و خريد و نهار و.... تا عصر حدوداي ساعت 7:30 – 8 كه يه تاكسي گرفتم به سمت فرودگاه ......
يكسري نكات: آنكارا به نظرم شهر خوبي اومد... آروم بدون استرس و رنگارنگ... اطراف هتل من پر بود از رستوران وو كافي شاپ و مركز خريد و ....بيشتر وقتم و اونجا بودم محيط گرمي داشت....
من زياد به دنبال خريد نبودم .. براي همين زياد جاهاي مختلف نرفتم... فقط مركز خريد كيزيلاي و جپا و كنت پارك و خيابون هاي اطراف هتل... هيج جاي ديگه هم نرفتم.... اما خيلي بهم خوش گذشت... چندتا از بچه هاي مهاجر سرا رو ديدم و باهاشون آشنا شدم كه اميدوارم موفق باشن هر جا كه هستند
اين بود سفر نامه من... اگر ابهامي سوالي چيزي بود بپرسيد !
آپريل بود كه شماره من كارنت شده بود و تاريخ مصاحبه ام توي سايت آنكارا معلوم شد و نامه يا ايميل دوم رو دريافت كردم... بالافاصله مقدمات سفر رو انجام دادم.. پيدا كردن بليط ارزون و هتل و ... از چند تا آژانس قيمت گرفتم و بليط تركيش تهران-آنكارا رفت و برگشت 397000 تومان و خريدم 2 ماه قبل از مصاحبه! بعد گشتم دنبال هتل و باهاشون نامه نگاري كردم تا هتل اوزيلهان كه اتاق سينگل 36 دلار بود رو رزرو كردم. بعد هم كه يكسري كاراي اداري مثل ترجمه مدارك و.... تقريبا 20 روز قبل مصاحبه همه چيز آماده بود و مدارك رو با DHL پست كردم تا 2هفته قبل از مصاحبه دست سفارت رسيده باشه.
1- پرواز من 15 جون ساعت 5 صبح بود... تو كامنت ها خونده بودم زود بريد فرودگاه شلوغه و از اين حرفها منم ساعت 1 فرودگاه بودم و تقريبا 3 -4 ساعت بيكار كه گفتم برم رو صندلي هاي مخصوص استراحت كنم كه نشد... شب قبلشم نخوابيده بودم!!!!
خلاصه سوار هواپيما شديم و به وقت محلي ساعت 6:30 رسيدم آنكارا و بارم رو تحويل گرفتم هرچي دنبال اتوبوس EGO گشتم نبود فقط كلي تاكسي بود با HAVAS .... انگليسي تركي فارسي هر چي پرسيدم گفتن فقط همين HAVAS هست كه ميره اولوس... پيش خودم گفتم بابا من مطمئنم بايد يه مدل اتوبوس ديگه باشه.... بگذريم سوار شديم و 10 لير دادم تا اولوس ... البته اين و بگم وقتي اتوبوس راه افتاد من اتوبوس هاي EGO رو ديدم كه 100-200 متر جلوتر ايستگاهشون بود و اشتباه من اين بود كه فكر ميكردم اين اتوبوس ها سمت چپ درب فرودگاه هستند... نگو سمت راست بودن! از اولوس هم يه تاكسي گرفتم تا كيزيلاي 10 لير... گفت تا دم هتل 15 لير... منم گفتم نميخواد از ميدان كيزيلاي تا هتل و پياده ميرم... رفتيم رفتيم رفتيم تا رسيدم هتل و گفتم رزرو كرده بودم و گفت 12 به بعد اتاق رو تحويل ميدن من هم گفتم اشكالي نداره من وقت مديكال دارم ميرم برميگردم فقط وسايلم رو نگه داريد.... مدارك مورد نظر براي مديكال رو برداشتم رفتم پاي پياده به سمت مطب خيلي راحت پيدا كردم چون انقدر سفر نامه خونده بودم انگار چند سال اونجا زندگي كرده بودم... ساعت 8:30 تو مطب بودم كه گفتن منشي 9 مياد... با يه خانم كه با مادرشون اومده بود صحبت كرديم تا 9 و بعد پاسپورت و گرفت و گفت برو طبقه بالا آزمايش خون و عكس قفسه سينه اونجا هم يه 1 ساعتي كارم طول كشيد بعد گفت برو پايين تا دكتر ويزيت كنه نشستيم اونجا تا نوبتم بشه كه همونجا با چندتا از بچه هاي مهاجرسرا آشنا شديم از نزديك و بالاخره دكتر كه سوال كرد چند سالته؟ چي خوندي؟ ازدواج؟ سيگار؟ بيماري خاص؟ بچه؟ آبله مرغان؟ كه من گفتم بله 8 سال پيش گرفتم و .... بعد هم معاينه بدني و پرسيد قد و وزنت چقدره... بعد پشتش و كرد سرنگ و پر كرد اومد بزنه گفتم اين چيه؟ كه جواب نداد... گفت واكسن آبله رو ميزني يا تست ميدي؟ همون داستان تكراري كه حرفاي ما و تست پاستور قبول نداره... گفتم اصلا بحث نكنم، بهش گفتم كدوم و پيشنهاد ميكنيد ؟؟؟ گفت برو تست بده.... دوباره رفتم طبقه بالا و تست ازم گرفتن و بعدش منشي گفت كي مصاحبه داري؟ گفتم 3شنبه .. گفت اوكي دوشنبه 3 به بعد بيا جوابت رو بگير....
(واكسني كه بهم زد MMR بود و هزينه ها 210$ شد)
از مطب اومدم بيرون ساعت تقريبا 11-12 بود كه گفتم از خيابان پشت مطب تونالي هيل برگردم هتل.... جاتون خالي اومدم اومدم اومدم پر از مغازه و .... نگاه كردم گفتم اي بابا من اينقدر موقع رفتن به مطب راه نرفته بودم پس چرا نميرسم به خيابان هتل؟!!! نقشه رو در آووردم ديدم بله!!!محو تماشاي مغازه ها شدن همانا و خيابان رو رد كردن همان!! كلي را اومدم سربالايي تا رسيدم هتل... ديگه داشتم از خستگي ميمردم.... 2 روز بود نخوابيده بودم... يه كوچولو استراحت كردم و بعدش رفتم بيرون تا ساعت 7-8 شب و اومدم هتل با چند نفر از بچه هايي كه اونجا بودن آشنا شدم و ديگه كلي دوست و آشنا پيدا كردم
16و17 جون بيكار بودم واسه خودم رفتم گشتم و دور زدم .
18 جون رفتم جواب مديكال رو گرفتم.
19 جون روز مصاحبه بود شب كه اصلا خوابم نبرد در صورتي كه اصلا هم استرس نداشتم تا اينكه يك ساعت زودتر از زماني كه ساعت رو كوك كرده بودم بيدار شدم و مداركم رو چك كردم گذاشتم داخل كيف تا برم سفارت.... ساعت 7 رفتم صبحانه خوردم و 7:30 از هتل با يكي از بچه ها اومديم به سمت سفارت 7:40 دقيقه دم سفارت ايستاديم تا يه خانمي كه لباس فرم تنش بود اومد و گفت پاسپورت.... بعد از 5-6 دقيقه اسمامون و خوند يكي يكي رفتيم پشت درب ورودي.... اونجا كيف رو بايد از دستگاه رد ميكرديم.. من هيچي با خودم نبرده بودم خودم بودم و مداركم.... دوباره وارد حياط شدم و تو صف ايستادم تا يكي يكي بريم داخل... نوبتم شد خانمي كه مدارك رو ميگرفت فارسي دونه دونه مدارك رو ازم خواست كه من اونجا فقط شناسنامه و پاسپورتم رو و مدارك تحصيلي رو بهش دادم.... فقط فوق ليسانسم رو گرفت... و گفتم بقيه چيزا رو با پست فرستادم. گفت برو داخل سالن و يه شماره هم بهم داد... اونجا بود كه فضاي اونجا من و گرفت.... دينگ دينگ اون صفحه كه شماره ها روش ميوفتاد.... اون ترك ها هم كه چپ و راست ميرفتن دم باجه و يه كارت سفيد و بعد يو پي اس... كلي نشستم تا بالاخره شمارم ظاهر شد رفتم دم بادجه گفت اين قسمتي كه صورتي رنگه پر كن... در مورد سابقه كارم بود... ( اين بادجه مخصوص اصلاحات بود كه من نفهميده بودم فكر كردم فقط هموني كه آفيسر گفت پر كن رو بايد اصلاح ميكردم... نگو گر هر ايرادي اشكالي اصلاحي هست ميشه همونجا انجام داد) بعدش نامه بانكم رو نشون داد گفت اين تمكن مالي هست؟ كه گفتم بله و اومدم نشستم ... دوباره دينگ دينگ دينگ و بعد 30-40 دقيقه دوباره شمارم اومد رو صفحه... رفتم براي انگشت نگاري و گفت عاليه بشينيد و منتظر باشيد... منم نشستم و چشم از صفحه بر نميداشتم... هر بار كه شماره ميوفتاد من برگه اي كه شمارم روش نوشته بود و نگاه ميكردم.... اصلا دست خودم نبود با وجود اينكه شماره رو حفظ بودم.... كه يكدفعه اسمم رو صدا كردن كه برم صندوق... اونجا گفت ميتونيد 330 دلار بديد؟ گفتم بله ( تو دلم گفتم ااااا مگه ميشه نداد؟!شما الان جون هم بخواي من دو دستي تقديم ميكنم ) بعد يه كارت بهم داد كه اسم و شماره ام روش بود گفت بريد 1:30 بيايد.... من خوشحال شدم گفتم برم بيرون يكم هوا بخورم داشتم دق ميكردم..... خلاصه اومدم هتل تا ساعت 1 و بعدش راه افتادم به سمت سفارت.... دم درب ورودي اون كارت رو نشون دادم و گفت برو داخل سالن بشين.... 1:20 بود كه وارد سالن شدم تا ساعت 3:15 بود كه شمارم رو روي صفحه ديدم و رفتم براي مصاحبه....يه خانم بود آفيسري كه قرار بود مصاحبه كنه... نفس نميكشيدم فكر كنم قلبم هم از كار افتاده بود اما همه چيز تحت كنترل بود و خيلي آروم و جوري كه انگار همه چيز آرومه من چقدر خوشحالم با يه لبخند سلام و احوال پرسي آفيسر شروع شد كه من گفتم قبل قسم خوردن يه چيزايي هست كه بايد اصلاح بشه...گفت مگه اصلاح نكردي وقتي دفعه اول صدات كردن گفتم نه... گفت اوكي فرم هارو داد و من تاريخ فارغ التحصيليم رو اصلاح كردم و بعد گفتم يه موردي هست كه بايد بهتون نشون بدم... من توي پاسپورتم محل تولدم به اين شكل نوشته شده ولي تو ترجمه ها به يه شكل ديگه و مترجم به اين نكته اشاره كرده.. گفت ببينم.... پاسپورت و ترجمه ها رو برداشت رفت پيش يه آقاي ديگه كه فقط من سر اين آقا رو ميديدم و پشتش به من بود.... و فقط با سر علامت ميداد مثل خودمون كه ميخواهيم بگيم نه و سرمون رو ميبريم بالا... برگه ها رو داد به آفيسر و آفيسر برگشت پشت ميزش براي ادامه كار... گفتم الان ميگه نه و قابل قبول نيست.... كه برگشت گفت مشكلي نيست اما خندش گرفته بود كه چرا دارالترجمه همچين اشتباهي كرده...شروع كرد يه چيزي تايپ كرد و گفت قسم ميخوري منم گفتم بله.... و بعد سوالات....اينجا فوق ليسانس خوندي... اونجا چيكار ميخواي بكني؟ كدوم شهر؟ كارت چيه؟ دقيقا چيكار ميكنيد؟ اونجا ميري كسي رو داري؟ و فقط همين... دوباره با يه همكارش صحبت كرد اما اينبار ميكروفن رو قطع كرد و همينجا بود كه من تازه نگاهم به پروندم افتاد.... برگه آبي توش بود... گفتم اي بابا اما بازم به روي خودم نياووردم و تمام مدت مصاحبه از اول تا آخر با يه لبخند بر لب به سوالاتش جواب دادم... صادقانه... كامل ... بدون ابهام . بعد كه سوالاتش تموم شد دست كرد زير ميز يه كارت سفيد در آوورد و اسمم رو نوشت و گفت برو يو پي اس.... همونجا بود كه من شروع كردم به نفس كشيدن تازه..... باجه يو پي اس كارت رو گرفت و آدرس محل اقامت و 17 لير... گفتم چقدر زمان ميبره برسه دستم؟ گفت 3-4 روز.... گفتم واي نه من پنجشنبه بليط دارم... گفت سعي ميكنيم برسه دستتون اما قول نميدم... گفت امروز كه هيچي اگر فردا ويزاتون و پاسپورتتون رو از سفارت بگيريم.. پس فردا صبح مياد هتل و به دستتون ميرسه....
اومدم بيرون انقدر خوشحال بودم كه نميدونستم چيكار كنم.. بخندم گريه كنم جيغ بكشم....رفتم هتل و خوشحال و خندان به خانواده زنگ زدم و بقيه روز و رفتم خوش گذرونم و خريد كردم ...
شرايطم هم : مجرد-30 ساله- فوق ليسانس- كار آزاد- تمكن مالي 33 ميليون- بدون اسپانسر
20 جون سايت و چك كردم براي دنبال كردن پاسپورت كه ديدم از سفارت تحويل پست شده و بچه ها گفتن مطمئنا فردا ميرسه دستت... براي همين ديگه نرفتم براي تغيير بليط... .و كل روز رو رفتم گشتم....
21 جون صبح بيدار شدم و چون ساعت 12 بايد اتاق و تحويل ميدادم شروع كردم به جمع كردن وسايلم... حدوداي ساعت 11 بود كه تلفن اتاق زنگ خورد و بهم گفتن پاسپورت.. كام... هنوز جمله تموم نشده بود من پايين بودم آقاي پستچي بسته ام رو تحويل داد و منم يه 5 لير بهش انعام دادم و اونجا بود كه تازه خوشحال شدم وقتي ويزا رو ديدم و گريه ام گرفته بود....اما گريه نكردم...
وسايلم هم جمع كردم و گذاشتم داخل اتاق يكي از دوستاني كه اونجا باهاش آشنا شده بودم و با هتل تصويه كردم بعدشم رفتم گشت و خريد و نهار و.... تا عصر حدوداي ساعت 7:30 – 8 كه يه تاكسي گرفتم به سمت فرودگاه ......
يكسري نكات: آنكارا به نظرم شهر خوبي اومد... آروم بدون استرس و رنگارنگ... اطراف هتل من پر بود از رستوران وو كافي شاپ و مركز خريد و ....بيشتر وقتم و اونجا بودم محيط گرمي داشت....
من زياد به دنبال خريد نبودم .. براي همين زياد جاهاي مختلف نرفتم... فقط مركز خريد كيزيلاي و جپا و كنت پارك و خيابون هاي اطراف هتل... هيج جاي ديگه هم نرفتم.... اما خيلي بهم خوش گذشت... چندتا از بچه هاي مهاجر سرا رو ديدم و باهاشون آشنا شدم كه اميدوارم موفق باشن هر جا كه هستند
اين بود سفر نامه من... اگر ابهامي سوالي چيزي بود بپرسيد !
CN:2012AS4xxxx
رویت قبولی:6/15
ارسال فرمها:6/19
آنکارا
کارنت:April
نامه2 :19April
مصاحبه:19 June
دریافت ویزا: 21 June
ورود: 16 Sep
شهر: لس آنجلس
دریافت گرین کارت:
دريافت سوشيال: Sep 23
1نفر
هزینه:20Pic +88DHL+75Pass+58V+397Ti+200Tr+220$ M+ 220$ H+ 330$ Visa + 913Ti
رویت قبولی:6/15
ارسال فرمها:6/19
آنکارا
کارنت:April
نامه2 :19April
مصاحبه:19 June
دریافت ویزا: 21 June
ورود: 16 Sep
شهر: لس آنجلس
دریافت گرین کارت:
دريافت سوشيال: Sep 23
1نفر
هزینه:20Pic +88DHL+75Pass+58V+397Ti+200Tr+220$ M+ 220$ H+ 330$ Visa + 913Ti