(2012-06-28 ساعت 14:38)امیر مهاجر نوشته:حیف تاپیکی در مورد دردو دل بچه ها نداریم وگرنه ببین این دل خونه خون(2012-06-28 ساعت 13:49)mani.iht نوشته: ی گفتی دست گذاشتی رو حرف حساب،هر چی سنگ بس پای لنگ،حکایت ما بچهای دههٔ ۶۰ام عجین شده،نسل سوخته که میگن ماها هستیم دقیقا.نه نسل ۵۰ یا ۷۰کی میگه فقط دهه 60ها نسل سوخته هستند؟ ما 50 ای ها هم سوخته زیاد داریم. من بچه که بودم (یادم نمیاد خودم) از وحشت صدای انفجار توی خیابونا با ترس و لرز میگفتم: "گاز اشکاور" و میچسبیدم تو بغل مادرم. همش دو سالم بوده. بعدشم که وارد دهه شما شصتیها شدم و پا به پای شما سوختم.
همه ما سوختیم، حالا هر کدوم به نوعی. هر کدوم از یه ناحیه!
گرچه میدونیم اکثر بچه هایی که الان میان سر میزنن دهه50 60 هستن ولی چند تا مطلب هست که آدم نگه دق میکنه..
چشمونو باز کردیم اوایل جنگ بود هنوز صدای آژیر تو گوش بچه های 50 و اوایل 60 میپیچه(نوع سفیدو زردو قرمزشم فرقی نمیکنه)
تو دوران جنگ روانی شدیم رفت هممون یه جورایی تیک عصبی داریم
تو دوره بچگیون به خاطر جنگ مواد غذایی همه چی نایاب شد
رفتیم درس بخونیم همه جور کارایی کردن مدرسه غیر دولتی نیمه دولتی مردمی بعدشم که شد نظام جدیدو قدیمو نظام خفنو از این مسایل
در دانشگاه هم که سهمیه ها شروع شده بود اینجاش بماند
خواستیم درس بخونیم گفتن شغل کو کی کجا کار نیست بیکارن همه برو تو کار آزاد به خاطر اجمیت زیاد. میگن اوایل انقلاب ف ت و ا دادن گفتن بزایید و بیاورید هرچه بیشتر بهتر تر جمعیت کم است
اومدیم تو اوج جوانی عشقو حال کنیم حالی به حالیمون کردن از انواع گشت ها و طرح ها بگیر از ضربت تا ش ه و ت همه رو سرمون خراب شدن
اومدیم کار کنیم دیدیم شیپیش کف جیبمون دبرنا بازی میکنه
اومدیم ازدواج کنیم که بلکه شاید یکی دیگرو هم مثل خودمون بدبخت کنیم حالشو ببریم دیدیم مهریه شده به تعداد برندگان لاتری امسال ایران!!!
چندر غاز پول داشتیم اومدیم ماشین قسطی بگیریم زارت بنزین شد پول خون یهو از لیتری 150 شروع شد تا بگیر که الان فکر کنم 700 شده چون به خاک سیاه نشستم و الان ماشین ندارم اینو نمیدونم....بلاخره ماشین گرفتیم اونم قسطی که امید خدا بچه ام که بزرگ شد اونم بتونه سوار شه کیف کنه و همچنان قسط بده
بعد کلی کیف کردن واسه ماشین نو تازه داستان شروع شد... بنزین بشه چقدو این حرفا کارت سوخت متولد شد بنزین با کارت فکر کنم 200 بود بدون کارت 400 که اون موقع کارمون این بود میرفتیم سر پمپ بنزین یک بازاری بود که بیا و ببین راننده تاکسی ها دلالی میکردن باقلوا دلمون خوش بود ماشین گرفتیم سر پمپ بنزین چونه که بلکه بنزین بزنیم لیتری 100 تومان کمتر(یکی نبود بگه بوق ق ق ق ق ق ق خوب یهو گرون میکرید بنزینو... خودتونو خلاص)
در این زمان بود که همه چی یهو کشید بالا
بعد گفتن آهای ملت همگی برید تو کار خرید و فروش انگور چه میدونم انگور سیاه یا انگور سفید بود این کافی نت ها پر بود از ملت بیکار همه ثبت نام واسه انگور یکی میشد خوشه 3 یکی میشد خوشه 2 خلاصه کلی حال کردیم با این اسکل کردن خودمون..کلا ایرانی ها اینقدر وقت دارند که وقتی صفی تو خیابون میبینن بدون اینکه بدونن چیه میرن تو صف یه کیفیم میکنن(شوخی بود)
بعد دستور دادن یارانه بازی کنیم دوباره ثبت نام شروع شد روز از نو روزی از نو
6 تا دونه نون سنگگ به عبارتی میکنه 4000 تومان!!!بچه که بودم من یادمه دونه ای 10 تومان بود 2 تا از این سکه 5 تومنی زردا بود که یه مدت میگفتن توش طلاست .. یادش بخیر
تا به امروزززز همین چند سال اخیر همین حالا
کاسبی شد انتظار واسه اینکه ببینیم کی مشتری پول دار به پستمون میخوره که کلا مشتری نیست چون نقدینگی دست مردم نیست و قدرت خرید نیست در نتیجه انتظار کشیدن برای اینکه ببینیم کی مشتری هالو و هلو به پستمون میخوره بلکه کلاهی که واسش دوختیم بهش بزرک باشه و تا رو کمرش بیاد (ترجیحا هرچه پایین تر بهتر)
کار دولتی شد دست به........دولت واسه آخره ماه که بلکه یه خورده حقوق رو نه افزایش بلکه زودتر از سر برج بدن در نتیجه کلاه برداری های سه هزاری و چند هزاری و همین طور زیر میزی و رومیزی در اشکال و طرح های مختلف
یه باک بنزین شد پول 1 هفته خرج خورد وخوراک در نتیجه ماشین شد دوچرخه 16
یه دور زدن توی خیابون مساوی است با 20 تومن گم شدن و به باد دادن در نتیجه نشستن در خونه و نوشتن این شرایی که من نوشتم
دلار شد کاغذی که نوشته هاش از طلاست در نتیجه پول ایران شد کاغذ کاهی دور نون ساندویچی های قدیم
دانشگاه شد 2 قسمت دولت(دولتی) و مردم(آزاد) دولتی واسه سهمیه دار ها و اونایی که از قنداقگی کتاب غذای مکملیشون بوده و در آخرش امکان داره کار گیرشون بیاد و آزاد که همه قشری توشونه و فقط دانشجوهاش اهل حالن(البته تکو توکی ای ی آره درس خونم داره)که اگه دیوار اتاقشون جای یه قاب مدرک آزاد رو داره میتونن بعد 4 سال جاشو نگه دارن در نتیجه درس واسه بعضی ها شد پز دادن و وقت گذروندن و واسه بعضی ها شد تمام آرزوهاشون
زندگی و زندگی کردن شد یه چیز دست نیافتنی در نتیجه زندگی نمیکنیم بلکه زندگی.......
بچه های دهه 60 شدن بازیچه دست تمام دهه ها در نتیجه سوختن و ساختن
و در آخر لاتری شد پل... برای اینکه ببینیم میتونیم ازش استفاده کنیم واسه رسیدن به چیزهایی که تو زندگیمون بهشون نرسیدیم